|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
سياست>مفاهيم و اصطلاحات سياسي>مارکسیسم
شماره مقاله : 182 تعداد مشاهده : 895 تاریخ افزودن مقاله : 16/5/1388
|
[اصطلاح سياسي]
نويسنده: سید یعقوب محمدنیا
مارکسیسم (Marxism)
مارکسیسم که از نام کارل مارکس گرفته شده زیربنای علمی هر دو مکتب سیاسی سوسیالیسم و کمونیسم است.
مارکس در آثار مختلف خود، از مانیفست کمونیسم گرفته تا کتاب «کاپیتال»، تاریخ تحولات جهان را بر مبنای ماتریالیسم یا فلسفه ی مادی بیان می کند. مارکس تکامل وسایل تولید و نحوه ی تملک و بهره برداری از این وسایل را زیربنای تحولات اجتماعی می داند و تاریخ بشر را به صورت جنگ های طبقاتی و منازعه بین ظالم و مظلوم و استثمار کننده و استثمار شونده بررسی و تجزیه و تحلیل می نماید تا اینکه در گذر از مرحله ی فئودالیسم به مرحله ی بورژوازی و جامعه ی سرمایه داری از ظهور طبقه ی جدیدی به نام «پرولتاریا» یا کارگرانی که مالک هیچ یک از وسایل تولید نیستند و نیروی بازوی خود را برای گذران زندگی می فروشند سخن می گوید. مارکس معتقد است که این طبقه تحت فشار روز افزون جامعه ی سرمایه داری سرانجام دست به طغیان می زنند و جامعه ی بی طبقه ی جدیدی را که همان جامعه ی ایده آلی کمونیست ها است به وجود می آورد.
تشریع اصول مارکسیسم که مارکس و انگلس به تنهایی هزاران صفحه کتاب درباره ی آن نوشته اند و صدها کتاب نیز در تفسیر و توضیح آن انتشار یافته در چند سطر و چند صفحه امکان پذیر نیست، ولی اساس تفکر مارکسیستی مبتنی بر موارد زیر است:
1. اقتصاد تعیین کننده ی مسیر تاریخ است و تاریخ جز جنگ های طبقاتی و مبارزه بین گروه هایی که منافع اقتصادی آن ها با هم متعارض است چیز دیگری نیست. بر اساس این تعبیر جنگ های طبقاتی در مراحل مختلف تاریخی ابتدا بین بردگان و صاحبان برده ها، سپس میان فئودال ها و «سرف»ها با دهقانان فقیر و بی زمین و بالاخره بین کارگران و سرمایه داران در می گیرد و سرانجام به پیروزی طبقه ی کارگر یا پرولتاریا منتهی می گردد.
2. دولت ها نقشی جز تعیین طبقه ی حاکم ندارند و در جوامع سرمایه داری دولت محافظ منافع صاحبان سرمایه ها و استثمار طبقه ی کارگر است. این فشار و استثمار فقط هنگامی خاتمه خواه یافت که مالکیت خصوصی، به ویژه مالکیت ابزار تولید از میان برداشته شود و طبقه ی کارگر حکومت را به دست خود بگیرد. نخستین مرحله ی این تغییر و تحول دیکتاتوری پرولتاریاست ولی پس از استقرار نظم تازه، در جامعه ی ایده آلی کمونیست ها، دولت باید از میان برود.
3. تغییر نظام سرمایه داری فقط از طریق انقلاب و توسل به زور امکان پذیر است. مارکس امکان تغییر نظام سرمایه داری و تحولات بنیادی جامعه را از طریق مسالمت آمیز رد می کند و مانیفست کمونیست یک دعوت صریح از طبقه ی کارگر برای قیام علیه سرمایه داری است.
علاوه بر اصول سه گانه ی فوق ، مارکس و انگلس در آثار متعدد خود زیربنای فلسفی مارکسیسم را که بر مبنای «ماتریالیسم دیالکتیک» (Dialectical Materialism) استوار شده پی ریزی می کنند و با تجزیه و تحلیل تاریخ از نظر فلسفه ی مادی یا «ماتریالیسم تاریخی» (Historical Materialism) آن را تکمیل می نمایند.
ماتریالیسم دیالکتیک در واقع تلاشی برای اثبات اصالت ماده از طریق منطق دیالکتیک است، به این معنی که با قرار دادن دو تعارض «تز و آنتی تز» (Thesis-Anti thesis) در برابر یکدیگر، مثلا دلایل وجود روح یا عدم آن در برابر هم ، به بحث و جدل پرداخته و نتیجه ی مطلوب خود را که در اصطلاح دیالکتیک «سنتز» (Synthesis) نامیده می شود، از آن به دست می آورند. ماتریالیسم دیالکتیک به طور خلاصه یک مکتب الحادی است که وجود هرگونه نیروی ماوراءالطبیعه را نفی و انکار می کند و «ماتریالیسم تاریخی» با تفسیر تاریخ از نظر فلسفه ی مادی بررسی می نماید و برای تمامی تحولات جهان در طول تاریخ، حتی پیدایش ادیان ریشه های اقتصادی و مادی جستجو می کند.
به نقل از: سايت تابش
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|