|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>ابوطالب ابن عبدالمطلب > گفتار پيامبر خدا صلی الله علیه و سلم براى عمويش هنگامى كه ضعف وى را در نصرت و يارى خود ديد
شماره مقاله : 1812 تعداد مشاهده : 340 تاریخ افزودن مقاله : 26/3/1389
|
گفتار پيامبر خدا صلی الله علیه و سلم براى عمويش هنگامى كه ضعف وى را در نصرت و يارى خود ديد
طبرانى در الاوسط والكبير از عقيل بن ابى طالب رضی الله عنه روايت نموده، كه گفت: قريش نزد ابوطالب آمده گفتند: اى ابوطالب، برادر زادهات در حياط خانههاى ما و مجالس مان آمده، چيزى را براى ما بيان مىكند كه ما را بدان اذيت و آزار مىكند، اگر مناسب مىبينى كه او را از ما باز دارى اين را بكن. آن گاه ابوطالب به من گفت: اى عقيل، پسر عمويت را برايم پيدا كن. من او را از يكى از خانههاى كوچك ابوطالب خارج نمودم، و او با من به راه افتاد، و در جريان راه درصدد پيدا نمودن سايه بود كه حركت خود را به آن ادامه بدهد، ولى آن را نمىيافت، تا اين كه نزد ابوطالب رسيد. ابوطالب به او گفت: اى برادر زادهام، به خدا سوگند تا جايى كه من مىدانم تو برايم فرمانبردار بودى، (و همين حالا) قومت آمده بودند، و ادعا مىكردند كه تو نزد آنها در كعبه شان و در مجلس شان مىآيى و براى شان چيزى را مىگويى كه آنها را اذيت مىكند!! اگر مناسب مىبينى خود را از آنها باز دار؟ پيامبر خدا صلی الله علیه و سلم چشم خود را به طرف آسمان گردانيده گفت: «به خدا سوگند، من، چنان كه يكى از شما قادر نيست تا از اين آفتاب شعلهاى از آتش برافروزد، قادر نيستم تا آنچه را به آن مبعوث شدهام، كنار بگذارم». ابوطالب گفت: به خدا قسم، برادر زادهام دروغ نگفته است!! شما راهياب و راشد برگرديد.[1] هيثمى (14/6) مىگويد: اين را طبرانى و ابويعلى با اندك اختصارى از طرف اولش، روايت نمودهاند، و رجال ابويعلى رجال صحيح اند. بخارى آن را در التاريخ همانند اين، چنان كه در البدايه (42/3) آمده، روايت كرده است. و نزد بيهقى آمده كه ابوطالب به پيامبر خدا صلی الله علیه و سلم گفت: اى برادر زادهام، قومت نزدم آمدند، و چنين و چنان گفتند: بنابراين بر من و بر خودت رحم كن، و مرا به كارى وادار نكن كه نه من طاقت آن را داشته باشم و نه تو، و از قومت آنچه را از سخنانت كه برايشان سخت است، نگه دار. رسول خدا صلی الله علیه و سلم گمان نمود، كه براى عمويش در ارتباط با وى نظر جديدى پيدا شده، و او ديگر وى را يارى ننموده به كفّار تسليمش مىكند، و از قيام با وى كوتاه آمده است. در اين موقع پيامبر خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: «اى عمويم؟ اگر آفتاب در دست راستم گذاشته شود، و ماه در دست چپم، من اين كار نمىگذارم، تا اين كه خداوند آن را غالب گرداند، و يا اين كه من در طلبش هلاك شوم». بعد از آن اشك در چشمان پيامبر خدا صلی الله علیه و سلم حلقه زد و گريست. هنگامى كه پشت كرد و روان شد، ابوطالب - بعد از آن كه حالت پیامبر صلی الله علیه و سلم را مشاهده نمود - به وى گفت: اى برادر زادهام! پیامبر صلی الله علیه و سلم به سوى وى برگشت، ابوطالب گفت: به همان كار خود ادامه بده، و آنچه را دوست دوست دارى انجام بده، چون به خدا سوگند، من ابداً تو را به چيزى تسليم نمىكنم.[2] اين چنين در البدايه (42/3) آمده.
[1] حسن. طبرانی (191/17، 192) ، (511) و بیهقی در «الدلائل» (186/2، 187) و نگا: «مجمع الزوائد» (14/6). [2] حسن لغیره. بیهقی در «الدلائل» (2/187) و ابن اسحاق چنانکه در «سیرت ابن هشام» (1/164، 165) و سند آن معضل است اما همانگونه که علامه آلبانی ذکر نموده است شواهدی دارد که قبلا گذشت. بخاری نیز آن را در «تاریخ» (4/1)، (51).
به نقل از: حیات صحابه، مؤلّف علّامه شيخ محمّد يوسف كاندهلوى، مترجم: مجيب الرّحمن رحيمى(در 6 جلد)، به همراه تحقیق احادیث کتاب توسط: محمد احمد عیسی ، (به همراه حکم بر احادیث بر اساس تخریجات علامه آلبانی)
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|