Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند: " من لا يرحم الناس لا يرحمه الله " (متفق عليه)، يعنى: " كسى كه به مردم رحم نميكند خداوند نيز به او رحم نميكند ".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>اشخاص>اصحاب > داستان اسلام آوردن اسید بن حضیر و سعد بن معاذ رضی الله عنه

شماره مقاله : 1694              تعداد مشاهده : 341             تاریخ افزودن مقاله : 8/3/1389

داستان اسلام آوردن اسید بن حضیر و سعد بن معاذ رضي الله عنه  

سعد بن معاذ و أسید بن حضیر از قبیله بنی عبدالاشهل و از سرداران و اشراف قومشان بودند. آنها مشرک و بر دین قوم خود بودند وقتی از مصعب بن عمیر و فعالیت وی در دعوت به اسلام خبر یافتند، سعد به أسید گفت: به سراغ این دو مرد برو که آمده‌اند تا افراد کم‌جنبة ما را به نابخردی و سبکسری بکشانند و با آن دو درگیر شو و آنها را بازدار از اینکه دیگر بار به محیط زندگانی ما پای بگذارند؛ زیرا اسعد بن زراره پسر خالة من است و اگر این مسئله نبود، من خود این کار را به جای تو انجام می‌دادم. اسیدبن حضیر، نیزة خود را برداشت و نزد آن دو رفت. وقتی اسعد بن زراره او را دید به مصعب گفت: این پیشوای قوم خود می‌باشد که نزد تو آمده است. او را صادقانه به دین دعوت کن. مصعب گفت: اگر بنشیند با او سخن می‌گویم. اسید در کنار آنها ایستاد و دشنام داد و گفت: چه چیزی شما را بدینجا آورده است که سست مایگان ما را به بی‌خردی وا می‌دارید؟ اگر جان خود را دوست دارید ازما دور شوید. مصعب با زبانی خوش و قلبی مطمئن گفت: نمی‌نشینی که سخنان ما را بشنوی تا اگر چیزی را بپسندی بپذیری و اگر نپسندی از آن دوری گزینی؟ اسید گفت: سخنی منصفانه گفتی؛ سپس نیزه‌اش را در زمین فرو برد و نشست. آنگاه مصعب درباره اسلام با او سخن گفت و برای او قرآن خواند و آن گونه که از مصعب و اسعد نقل شده است آن دو می‌گفتند: به خدا سوگند، ما قبل از آنکه او سخن بگوید در نورانیت چهره و رفتار نرم و مهربانانه‌اش اسلام را دریافتیم؛ سپس اسید گفت: چه خوب و زیباست این سخن! وقتی بخواهید وارد این دین شوید چه کار می‌کنید؟ گفتند غسل می‌کنی و لباسهای تمیز می‌پوشی؛ آن گاه کلمة شهادت را به زبان می‌آوری و سپس نماز می‌گزاری. اسید برخاست و غسل کرد و لباسهایش را تمیز نمود و شهادت حق را به زبان آورد و دو رکعت نماز خواند. آن گاه به آنها گفت: پشت سر من مردی است که اگر از شما پیروی کند، هیچ کس از فرمان او سرپیچی نخواهد کرد و همه در پی او خواهند آمد و من او را که سعد بن معاذ است هم اینک به سوی شما می‌فرستم. سپس نیزه‌اش را برگرفت و به سوی سعد و قومش که در انجمن مشورتی خود گردهم نشسته بودند، بازگشت. وقتی سعد بن معاذ، اسید را دید گفت: سوگند به خدا که اسید با چهره‌ای متفاوت با آنچه از حضور شما رفته بود، باز می‌گردد. وقتی اسید کنار جمع آنان ایستاد سعد به او گفت: چه کار کردی؟ گفت با آن دو مرد سخن گفتم و در کار آنان هیچ ایرادی نیافتم و اکنون من اطلاع یافتم که بنی حارثه به سراغ اسعد بن زراره رفته‌اند تا او را بکشند؛ چون آنها می‌دانند که او پسرخاله تو است بنابراین، می‌خواهند تو را با این کار تحقیر نمایند.[1]

سعد در حالی که از آنچه اسید در مورد قصد بنی حارثه گفت خشمگین شده بود، شتابان برخاست، نیزه‌اش را به دست گرفت و به اسید گفت: می‌بینیم که کاری از پیش نبرده‌ای. سپس خود را نزد اسعد و مصعب رساند. وقتی دید که آنها با آرامش نشسته‌اند، دانست که هدف اسید این بوده که او را به آنجا بکشاند تا سخنان آن دو را بشنود. پس او ناسزاگویان در کنار آن دو ایستاد و به اسعد بن زراره گفت: ای ابا امامه! سوگند به خدا اگر خویشاوندی میان من و تو نمی‌بود از من چنین برخوردی نمی‌دیدی؛ چرا در خانه و کاشانه ما دست به کارهایی می‌زنی که ما خوش نداریم؟ اسعد به مصعب گفته بود سوگند به خدا اینک مردی نزد تو آمده است که اگر از تو پیروی کند، هیچ کس از خاندان وی از پیروی تو سر برنخواهد تافت. مصعب به سعد گفت: نمی‌نشینی که سخنان ما را بشنوی؟ تا اگر چیزی پسندیدی آن را بپذیری و اگر ناخوشایندت بود، به دلیل ناخشنودی تو، ما از تو کناره‌جویی خواهیم نمود. سعد گفت: سخن منصفانه‌ای گفتی. سپس نیزه‌اش را در زمین فرو برد و نشست. آن گاه مصعب، اسلام را بر او عرضه کرد و برایش قرآن خواند که به روایت موسی بن عقبه از ابتدای سوره زخرف برای او تلاوت کرد. مصعب و اسعد دربارة او نیز می‌گویند: سوگند به خدا قبل از آنکه او سخن بگوید در سیمای نورانی و برخورد نرمش اسلام را یافتیم. سپس سعد به آن دو گفت: وقتی مسلمان می‌شوید و به این دین درمی‌آیید، چه کار می‌کنید؟ گفتند: غسل می‌کنی و خود را پاکیزه و لباسهایت را تمیز می‌کنی؛ سپس شهادت حق را به زبان می‌آوری و آن گاه دو رکعت نماز می‌گزاری. سعد برخاست و غسل کرد و لباسهایش را تمیز نمود و شهادت حق را به زبان آورد و سپس دو رکعت نماز خواند و پس از آن نیزه‌اش را برداشت و در حالی که اسید همراه او بود، به میان جمع خاندانش برگشت. وقتی قومش او را دیدند که به سوی آنها می‌آید گفتند: به خدا سوگند که سعد با چهره‌ای غیر از آنچه از میان رفته بود، برمی‌گردد و چون سعد در میان آنها ایستاد، گفت: ای بنی عبدالاشهل! مرا در میان خود چگونه یافته‌اید؟ گفتند: تو سرور و بهترین و فرزانه‌ترین ما هستی. گفت: پس سخن گفتن من با زنان و مردان شما حرام است تا آن گاه که به خدا و پیامبرش ایمان بیاورید. به خدا سوگند در پی این سخن، در میان قوم و قبیلة بنی عبدالاشهل هیچ زن و مردی نماند مگر آنکه همه مسلمان شدند.

اسعد و مصعب، راهی منزل سعد شدند و مصعب نزد او اقامت گزید و مردم را به اسلام دعوت می‌داد تا اینکه هیچ خانه‌ای از خانه‌های انصار باقی نماند مگر اینکه در آن مردان و زنان مسلمانی وجود داشت به جز اصیرم (عمرو بن ثابت بن وقش) که او اسلام آوردنش را تا روز جنگ احد به تأخیر انداخت و در جنگ احد در حالی کشته شد که هنوز یک بار برای خدا سجده نکرده بود و پیامبر در مورد او گفت: از اهل بهشت است. ابن اسحاق با سند «حسن» از ابوهریره روایت نموده است که رسول خدا فرمودند: به من بگوئید چه کسی در حالی وارد بهشت شد که یک بار هم نماز نخوانده بود؟ وقتی نمی‌دانستند پاسخ دهند فرمود : اصیرم از بنی عبدالاشهل.[2]

 

درسها و آموختنیها

1- برنامه‌ریزی پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  متمرکز به یثرب بود و شش نفری که مسلمان شده بودند، نقش بزرگی در تبلیغ و نشر دعوت اسلام در طی این سال ایفا کردند.

2- عوامل متعددی به انتشار اسلام در مدینه کمک کرد که برخی عبارتند از : اینکه خداوند کینه و عداوت قبیله‌های اوس و خزرج را به الفت و مهربانی تبدیل نموده بود و آنها دچار خود بزرگ‌بینی نشدند و حق را پذیرفتند و این خصلت به ویژگیهای نژادی و دودمانی آنها برمی‌گردد؛ چنانکه پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  درمورد هیئتی که از یمن آمده بود فرمود: «اهل یمن که دارای مهربان‌ترین و نرم‌ترین دلها هستند، نزد شما آمده‌اند.»[3]

افراد اوس و خزرج نیز از نظر نژادی با یمنیها مرتبط ‌اند؛ چراکه نیاکانشان از آنجا آمده‌اند. قرآن کریم در مورد اینها می‌گوید:

{ وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالإيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (٩)} (حشر، 9)

«و آنانی که قبل از مهاجران در دارالاسلام و ایمان جای گرفتند و جای پیدا کردند، کسانی را که به سوی آنان هجرت می‌کنند، دوست می‌دارند ودر دل خود نسبت به آنچه که به مهاجران داده شد، تنگی‌ای احساس نمی‌کنند و دیگران را بر خویشتن ترجیح می‌دهند؛ اگر چه خودشان نیازمند باشند و هر کس از حرص و بخل نفس نجات یابد، پس اینان‌اند رستگاران.»

یکی دیگر از عواملی که به انتشار اسلام در مدینه کمک کرد، درگیری و زد و خورد موجود بین دو قبیله بزرگ اوس و خزرج بود. جنگهای خونینی همانند جنگ بعاث و غیره میان آنها درمی‌گرفت و این جنگ، رهبران بزرگ آنها را از میان برده بود، رهبرانی که امثال آنها در مکه و طائف ودیگر جاهها سنگهای نااستواری بر سر راه دعوت به شمار می‌رفتند و در میان اوس و خزرج جز رهبران جوانی که برای پذیرفتن حق آماده بودند دیگر خبری از رهبران گذشته نبود و علاوه بر آن رهبری برجسته و معروف که همه از او اطاعت نمایند و در برابر سخنانش گردن نهند، درمیان نبود و از طرفی به دلیل جنگ طاقت‌فرسای بعاث آنان به کسی نیاز داشتند که باعث ائتلاف آنها بشود تا زیر سایه و پرچم او بتوانند متحد و یکپارچه شوند. بنابراین، جنگ بعاث عاملی بود که خداوند آن را مقدمه‌ای برای ورود پیامبرش قرار داد و پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  در حالی به مدینه آمد که جمع آنها پراکنده شده بود و سران و رؤسای آنان یا مرده بودند و یا زخمی شده بودند؛ پس خداوند جنگ بعاث را به عنوان زمینه‌ای برای مسلمان شدن اهل مدینه قرار داده بود.[4]

یکی دیگر از عوامل انتشار اسلام در مدینه همسایگی اهل مدینه با یهودیان بود؛ چراکه براثر مجاورت با آنها از علم و دانش، هر چند اندک در مورد رسالتهای آسمانی و خبر پیامبران گذشته برخوردار بودند و آنها در جامعه و در زندگی روزمرة خود به این قضایا می‌پرداختند و مانند قریش نبودند که در کنار آنها کسانی از اهل کتاب، سکونت نداشت و جز اخبار پراکنده‌ای در مورد رسالتها و وحی الهی چیزی نمی‌شنیدند که پیوسته فکرشان را به خود مشغول نماید. یهودیان، همواره اوس و خزرج را تهدید می‌کردند که پیامبر آخرالزمان خواهد آمد و زمان بعثت او فرا رسیده است و گمان می‌برند که یهود از او اطاعت خواهند کرد و می‌گفتند: او و خزرج را به وسیلة او نابود خواهند کرد؛ همان طور که قبیلة عاد و ارم نابود شده‌اند! با اینکه تعداد اوس و خزرج از یهودیها بیشتر بود[5] و خداوند این را از آنها حکایت کرده است ومی‌فرماید:

{ وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ (٨٩)} (بقره، 89)

اوس و خزرج مدت زمان زیادی در دوران جاهلیت بر یهودیان غالب بودند؛ چون آنها اهل شرک و اینها اهل کتاب بودند. بنابراین، یهودیان می‌گفتند: منتظر پیامبری هستند که زمانش فرا رسیده است و با شما کارزار خواهد کرد و مانند قوم عاد و ارم شما را نابود خواهد کرد.[6]

خداوند با ارادة یاری رساندن به دین اسلام، شش نفر از اهل مدینه را برای پیامبرش برگزید و آنها با وی در عقبه (عقبه منی) دیدار نمودند و اسلام بر آنها عرضه شد. آنها شادمان شدند و اسلام را پذیرفتند و دانستند که پیامبری که یهودیان از آن سخن می‌گفتند، همین است. براساس اعتقاد سیره‌نگاران[7] آنها با بازگشت به مدینه پایگاه رسالت اسلام را به آن شهر منتقل گردانیدند؛ به گونه‌ای که هیچ یک از خانه‌های انصار نماند مگر اینکه در آن وصف و یاد رسول خدا برقرار بود.[8]

3- در بیعت عقبه اول دو نفر از افراد طائفة اوس نیز حضور داشتند و این تحول مهمی به نفع اسلام بود؛ پس بعد از جنگ خونینی که در بعاث رخ داد، شش نفر از خزرج توانستند از حکایت نبردها و کشمکشهای داخلی فراتر بروند و با خود هفت نفر جدید بیاورند که دو نفر آنها از طائفة اوس باشند و این به معنی آن بود که آنها به تعهداتی که جهت از بین بردن شکاف بین دو قبیله و فراهم نمودن زمینه برای ورود اسلام، بسته بودند، عمل کردند.

4- تحول جدیدی که نتیجة بیعت عقبه بود، فرستادن مصعب بن عمیر به عنوان نمایندة پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  به مدینه بود که به مردم، قرآن کریم و مبادی اسلام را می‌آموخت و مصعب با حکمت و هوشیاری سیاسی خود توانست پیروزیهای بزرگی برای اسلام کسب نماید.[9]

5- سفیر و نمایندة پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  طی یک سال کارهای بسیار بزرگی انجام داد و توفیق الهی و صداقت و اخلاص آن دعوتگر بزرگ رمز موفقیت او به حساب می‌آمد و سفیران دولتهای مسلمان امروزی با سفیران پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  تفاوت آشکاری دارند و باید حاکمان امروزی، سفیران مؤمن، متعهد، پایبند و دارای نبوغ و استعداد را که می‌‌توانند از سرزمین و دینشان در گفتار و کردار و اخلاق حمایت کنند، به سایر بلاد بفرستند.

6- مصعب بن عمیر رضي الله عنه  به عنوان سفیر و نماینده توانست محیط مناسبی را برای انتقال دعوت و دولت اسلام به مقر تازه‌اش آماده نماید و علاوه بر آن روح بیعت عقبه اولی را در عمل و رفتار که به معنی پایبندی کامل به نظام اسلام بود به نمایش گذاشت.

7- رسول خدا، تمام توانایی خود را صرف تربیت و تجهیز نیروهای اسلامی در مدینه نمود و در ساختن پایه‌های محکمی که دولت جدید بر آن بنا گردیده بود، از هیچ کوششی دریغ نورزید.[10]

8- سازماندهی ایمان در وجود انصاری که مسلمان شده بودند، کارساز واقع شد و آنها احساس کردند که اینک زمان قیام دولت جدید فرا رسیده است؛ چنانکه جابر رضي الله عنه  این سیمای زیبا و اجتماعی را این گونه ترسیم می‌نماید: «تا چه زمانی باید پیامبر خدا تنها در میان کوههای مکه به گشت و گذار بپردازد و رانده شود و در ترس و هراس باشد.»[11]

9- مصعب اندکی پیش از موسم حج در سال سیزدهم بعثت به مکه آمد و وضعیت مسلمانان را در مدینه برای پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  بازگو نمود و تواناییها، امکانات و فرصتهای پیش آمده برای مسلمانان را به اطلاع پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم رساند و چگونگی رشد اسلام در میان همة دسته‌‌های اوس و خزرج را بیان کرد و گفت: مردم برای بیعتی جدید آمادگی دارند و توانایی حمایت و حفاظت شما را دارند.[12]

10- دیدار پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  در موسم حج سال سیزدهم بعثت جهت تاریخ را تغییر داد. در این سال هفتاد و اندی نفر از مسلمانان یثرب برای ادای مناسک حج به مکه آمده بودند. در آنجا میان آنها و پیامبر اکرم  صلي الله عليه و سلم  به صورت پنهانی ارتباطاتی برقرار شد و سرانجام دوطرف اتفاق کردند که در روزهای میانی تشریق، در دره‌ای نزد عقبه، جایی که جمره اولی در مِنی وجود دارد، گردهم بیایند و نیزاتفاق نمودند که این اجتماع کاملاً مخفیانه و در تاریکی شب انجام گیرد.[13]



[1]- السیرة النبویه، ابی شهبه، ج 1، ص 442.

[2]- السیرة النبویه، ابی شهبه، ج 1، ص 444 – صحیح السیرة النبویه، ص 291.

[3]- البخاری، کتاب المغازی، باب قدوم الاشعریین، شمارة 4388.

[4]- البخاری، کتاب المناقب، باب مناقب الانصار، ج 4، ص 267، شمارة 3777.

[5]- الغرباء الاولون، ص 183.

[6]- الدر المنثور، سیوطی، ج 1، ص 216.

[7]- ابن هشام، ج 1، ص 34 – 44.

[8]- همان، ص 44.

[9]- التحالف السیاسی، ص 71.

[10]- التحالف السیاسی، ص 71.

[11]- همان.

[12]- همان، ص 72.

[13]- همان، ص 73.

 

برگرفته از:

الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد اول، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم: هیئت علمی انتشارات حرمین.



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

أبا الوليد بن أبي الجارود يقول: قال الشافعي: «إذا صح الحديث عن رسول الله صلى الله عليه وسلم، فقلت قولا فأنا راجع عن قولي وقائل بذلك». و ابو ولید بن ابی جارود می گوید: شافعی فرمود: «هرگاه حدیث صحیحی از رسول خدا صلی الله علیه وسلم ثابت گشت و من (قبلا) سخنی گفته باشم، پس از سخن خود بازمی گردم و به حدیث عمل می کنم». منبع: "حلية الأولياء وطبقات الأصفياء" حافظ أبو نعيم اصفهاني.

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 8062
دیروز : 5614
بازدید کل: 8798221

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010