گشت و گذار پیامبر در میان قبایل، و هجرت اصحاب به مدینه
پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم پس از بازگشت از طائف در موسم حج به عرضة اسلام در میان قبایل پرداخت و از آنها میخواست تا او را پناه دهند و او را یاری نمایند تا بتواند پیام خدا را به مردم برساند و در این راستا طبق برنامهای قوی و داعیانه که نشانههای آن روشن و اهدافش مشخص بود، حرکت میکرد و دعوت میداد. ابوبکر صدیق مردی که در شناخت نسبهای اعراب و تاریخ آن تخصص داشت، او را همراهی میکرد. آنها نزد افراد سرشناس قبیلهها میرفتند و ابوبکر رضي الله عنه ازسران قبایل میپرسید و به آنها میگفت: تعدادتان چه قدر است؟ قدرت دفاعی شما چگونه است؟ و جنگ در میان شما چه طور است؟ و این قبل از آن بود که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم سخن بگوید و دعوتش را عرضه نماید.
مقریزی میگوید: «سپس به عرضه اسلام بر قبایل پرداخت و قبائلی که به اسلام دعوت داد عبارت بودند از: بنوعامر، غسان، بنوفزاره، بنومره، بنوحنیفه، بنوسلیم، بنوعبس، بنونصر، ثعلبه بن عکابه، کنده، کلب، بنوالحارث بن کعب، بنوعذره، قیس بن خطیم، و ابوالیسر انس بن ابی رافع.»
واقدی اخبار هر یک از این قبیلهها را جدا جدا حکایت کرده و گفته است: «پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم دعوت را از قبیله کنده آغاز کرد و آنها را به اسلام دعوت داد، سپس نزد بنیکلب آمد و بعد از آن نزد قبیلة بنیحنیفه و بنیعامر رفت و میگفت: چه کسی مرا نزد قومش میبرد و از من حمایت و دفاع میکند تا پیام پرودرگارم را برسانم؛ زیرا قریش مرا از رساندن پیام پروردگارم باز داشتهاند. این در حالی بود که ابولهب پشت سر رسول خدا بود و به مردم میگفت: به سخنان او گوش ندهید؛ زیرا او دروغگوست.»
بدین صورت پیامبر خدا، در معرض اذیت و آزار بزرگی قرار گرفت؛ چنانکه ترمذی از جابر رضي الله عنه روایت کرده است که: پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در محل توقف قبائل، اسلام را عرضه مینمود و میفرمود: «آیا مردی هست که مرا نزد قومش ببرد؟ چون قریش مرا از اینکه سخن پروردگارم را برسانم، منع کردهاند.» و همچنان در میان قبایل به عرضة اسلام میپرداخت و آنها را دعوت میداد. آنان به زشتترین صورت دست رد بر سینة آن حضرت میزدند و او را اذیت میکردند و میگفتند: قومش او را بهتر میشناسد و چگونه کسی ما را اصلاح میکند که قوم خود را فاسد کرده است.
بدین صورت قریش به شایع و پخش نمودن القابی از قبیل بیدین، جوان بنی هاشم که گمان میبرد پیامبر است، پرداختند و شکی نیست که این شایعات پیامبر را آزار میداد.
اذیت و آزار آنها در این حد منحصر نماند؛ بلکه پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم با آزارهای سختتری مواجه گردید؛ چنانکه بخاری در تاریخ خود و طبرانی در الکبیر از مدرک بن منیب و او از پدرش و ایشان از پدر بزرگش روایت کردهاند که: پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم را در دوران جاهلیت دیدم که میگفت ای مردم! بگویید لا اله الا الله رستگار میشوید. در آن اثنا برخی از مردم بر چهرهاش تف انداختند؛ یکی بر ایشان خاک ریخت؛ یکی ناسزا گفت تا اینکه ظهر شد آن گاه دختری با ظرفی آب آمد و پیامبر چهره و دستهایش را شست و فرمود: دخترم! مترس از اینکه پدرت شکست میخورد و خوار میشود. پرسیدم: این دختر کیست؟ گفتند: زینب دختر محمد است، او دختری پاکیزه بود.
ابوجهل و ابولهب (لعنهما الله) به نوبت و یکی پس از دیگری پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم را آزار میدادند. رسول خدا از جانب آنان شدیداً مورد اذیت و آزار قرار میگرفت. علاوه بر آنها کسانی را که دعوت میداد، نیز او را اذیت میکردند.
شیوههایی که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در برابر توطئههای ابوجهل و مشرکان به هنگام عرضه اسلام در میان قبایل از آنها استفاده میکرد، عبارت بودند از:
1- دیدار با قبیلهها در شب
یکی از حکمتهای پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم این بود که در تاریکی شب برای دیدار قبیلهها میرفت تا کسی از مشرکان مانع وی نشود و این امر در ناکارکردن آثار تبلیغات قریش موفقیتآمیز بود و دلیل موفقیتآمیز بودن این شیوه ارتباط پیامبر با اوس و خزرج در شب بود و به دنبال آن پیمان عقبه اول و دوم نیز شب هنگام انجام شد.
2- رفتن پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به محل اقامت قبیلهها
پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم با قبیلة کلب و بنی حنیفه و بنی عامر در محل اقامتشان دیدار کرد و با این کار میکوشید تا از تعقیب قریش خود را دور بدارد و بتواند با قبیلهها به شیوة مناسب بدون اینکه از سوی قریش برایش مزاحمتی ایجاد شود، به گفتگو بپردازد.
3- همراه بردن معاونان با خود
ابوبکر و علی، آن حضرت را در برخی از دیدارها و گفتگوهایش با برخی قبیلهها همراهی میکردند و شاید این همراهی به خاطر آن بود که افرادی که دعوت داده میشدند، گمان نبرند که او تنهاست و از میان اشراف قوم و خویشاوندانش یاوری ندارد و از طرفی ابوبکر نسبهای عرب را به خوبی میدانست و این امر به پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در شناخت نژاد و اصالت قبیلهها کمک میکرد؛ پس پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم سعی مینمود تا به دعوت بهترین افراد بپردازد؛ چراکه در صورت پذیرش اسلام پیامدهای دعوت را بتواند برعهده بگیرد.
4- اطمینان حاصل کردن از توان قبیله
از جوانب امنیتی مهمی که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در راستای دعوت قبایل در نظر میگرفت، این بود که از قدرت دفاعی و توان آنها در میان قبایل اطلاع حاصل مینمود و از آنها میخواست تا او را حمایت کنند؛ زیرا قدرت و توان دفاعی برای کسانی که دعوت را حمایت مینمایند؛ بسیار ضروری و مهم است؛ چراکه قبائلی که حامی دعوت اسلامی بودند، در واقع در برابر تمام نیروهای شر و باطل میایستد؛ پس باید از نظر توانایی مادی و معنوی شایستگی ایفای چنین نقشی را داشته باد و بتواند دعوت را حمایت کند و پیامدهای نشر آن را تحمل نماید و موانعی را که برسر راه دعوت قرار میگیرند، دفع نماید.
پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم طائفه بنیعامر را انتخاب نمود تا گفتگوهایی را با آنان انجام دهد. این گفتگوها براساس برنامهریزی قبلی انجام میشد. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم و همراهش ابوبکر نه تنها میدانستند که بنی عامر قبیلهای جنگجو است و افراد زیادی دارد؛ بلکه یکی از پنج قبیلهای است که زنان و کودکانش هرگز اسیر دشمن نشدهاند و از هیچ پادشاهی پیروی نکرده و خراج و مالیاتی به کسی نداده است و قبیلهای همانند قبیلة قریش و خزاعه است همچنین پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم از مخالفت دیرینة بنی عامر و ثقیف اطلاع داشت بنابراین، پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در این صدد برآمد تا ثقیف را به این دلیل که از پذیرفتن دعوتش امتناع ورزیدند، از خارج آنها را تحت فشار قرار دهد.
پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم برای در خطرانداختن موقعیت ثقیف در این صدد برآمد تا از موقعیت بنی عامر بن صعصعه استفاده نماید و پیمان قطعی با بنی عامر ببندد.
سیرهنگاران بر این باورند که وقتی پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم نزد بنی عامر بن صعصعه آمد و آنها را به سوی خدا دعوت داد و اسلام را بر آنان عرضه کرد، مردی از آنها به نام بحیره بن فراس گفت: «سوگند به خدا اگر من این جوانمرد را از قریشیان بازگیرم و حمایت کنم به وسیلة او عرب را خواهم بلعید؛ سپس به پیامبر گفت: آیا اگر ما از تو پیروی کنیم و خداوند تو را بر مخالفانت پیروز گرداند بعد از تو فرماندهی و ریاست امور از آن ما خواهد بود؟ فرمود: این امر در اختیار خداوند است به هر کس که بخواهد آن را میدهد. او گفت: شاهرگهایمان را به خاطر دفاع از تو آماج شمشیرهای قوم عرب قرار دهیم و وقتی خدا تو را پیروز گردانید، فرماندهی برای کسانی دیگر باشد؟ ما به آئین تو نیازی نداریم.
در روایت علی بن ابی طالب صلي الله عليه و سلم آمده است: وقتی خداوند به پیامبرش صلي الله عليه و سلم دستور داد تا دعوتش را بر قبیلههای عرب عرضه دارد، رسول خدا به راه افتاد و من هم همراهش بودم ... تا اینکه میگوید: سپس به مجلسی دیگر رفتیم که مجلسی آرام بود. ابوبکر جلو رفت و سلام کرد و گفت: از کدام خاندان هستید؟ پاسخ دادند: از بنیشیبان بن ثعلبه. ابوبکر رو به سوی پیامبر خدا صلي الله عليه و سلم نمود و گفت: پدر ومادرم فدایت باد؛ اینان سرآمد خاندان خود و سرآمد مردمند. در میان آنها فردی به نام مفروق بود که از همه سخنگوتر و زیباتر بود. ابوبکر گفت: قبیلة شما چند نفر است؟ مفروق گفت: ما بیش از هزار تن نیستیم و گروهی که هزار نفر باشند هرگز از کاستی افراد خود شکست نمیخورد. ابوبکر گفت: توان دفاعی شما چگونه است؟ مفروق گفت: ما به هنگام رویارویی با دشمن به شدت خشمگین میشویم و وقتی خشمگین میشویم، به شدت در میافتیم؛ ما جنگ را بر زن و فرزند و شمشیر را بر همبستری با همسران خویش ترجیح میدهیم و پیروزی به دست خدا است؛ گاهی ما بر دیگران پیروز میگردیم و گاهی دیگران بر ما پیروز میگردند. آن گاه رو به پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم کرد و گفت: شاید تو از قریش هستی؟ ابوبکر گفت: اگر به شما رسیده که او رسول خداست، اینک این همان مرد است.
مفروق گفت: ای برادر قریشی! ما را به چه چیزی فرا میخوانی؟ پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم فرمود: شما را به اینکه گواهی دهید که هیچ معبودی جز الله نیست و او یگانه است و شریکی ندارد و من بنده خدا و پیامبرش هستم و از شما میخواهم که مرا کمک نمایید و یاریام کنید؛ زیرا قریش در مقابل امر الهی همدست شدهاند و رسول خدا را تکذیب کردهاند و خود را به وسیلة باطل از حق بینیاز دانستهاند در حالی که خداوند بینیاز و ستوده است. مفروق گفت: آیا به چیزی دیگری هم دعوت میدهی؟ آن گاه گفت: به خدا سوگند که سخنی بهتر از این را نشنیدهام. آن گاه پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم این آیات را تلاوت نمود:
{ قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلا بِالْحَقِّ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (١٥١)} (انعام، 151)
«بگو: بیائید تا آنچه را که پروردگارتان حرام کرده است، بخوانم. اینکه با او چیزی را شریک قرار ندهید و با پدر و مادر به نیکی رفتار کنید و فرزندانتان را از ترس فقر مکشید. ما به شما و به آنها روزی میدهیم و به کارهای زشت چه ظاهر باشند، چه باطن، نزدیک مشوید و هیچ کس را که خداوند کشتن او را حرام کرده است، مکشید مگر به حق. این است آنچه خدا شما را به آن دستور داده تا بفهمید.»
مفروق گفت: به خدا سوگند که به مکارم اخلاق و کارهای نیک فرا میخوانی. قومی که تو را تکذیب کرده و علیه تو همدست شدهاند، دروغ گفتهاند و ادامه داد که این هانی بن قبیصه شیخ و پیشوای دینی ماست. هانی گفت : ای قریشی! من سخنت را شنیدم، اما من بر این باورم که اگر ما تنها در پی یک جلسه که در حضور ما نشستهای بیآنکه هیچ نشستی قبل و یا بعد از آن صورت گرفته باشد و در حالی که در دعوت تو نیندیشیده و در فرجام آنچه ما را بدان فرا میخوانی تأمل نکردهایم، دین خود را ترک کنیم و از تو پیروی نماییم، لغزشی در اندیشه و نوعی سبکسری و بیتوجهی در فرجام کارهاست و لغزش با شتاب و عجله همراه است و ما دوست نداریم از طرف آن دسته از افراد خاندانمان که اینجا نیستند، پیمانی ببنیدیم بنابراین، تو هم برگرد و ما هم بر میگردیم و در کار خود مینگریم. آن گاه هانی به مثنی بن حارثه اشاره کرد و گفت: این مثنی، شیخ و پیشوای امور جنگی ماست. مثنی که بعدها مسلمان شد، گفت: ای قریشی! سخنانت را شنیدم و پاسخ ما همان پاسخ هانی بن قبیصه است که نمیتوانیم دین خود را ترک کنیم و از تو پیروی کنیم و ما میان دو چهارچوب قرار گرفتهایم یکی یمامه و دیگری سمامه. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم فرمود: این دو چهارچوب چیست؟ گفت: نهرهای کسری و آبهای عرب است.
اما آنچه مربوط به نهرهای کسری است، گناهی است که صاحب آن مورد بخشش قرار نمیگیرد و عذرش پذیرفته نمیشود؛ ما به پیمانی گردن نهادهایم که کسری از ما گرفته است مبنی بر اینکه هیچ ماجرا و فتنهای به پا نکنیم و هیچ ماجراجو و فتنهگری را پناه ندهیم و این چیزی را که تو ما را به آن دعوت میدهی به نظر من از چیزهایی است که پادشاهان آن را خوش ندارند، امّا اگر دوست داری که تو را از ناحیه عربها حفاظت کنیم و پناه دهیم این کار را خواهیم کرد. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم فرمود: پاسخ شما در مورد این موضوع پاسخی شایسته و منطقی است؛ چراکه واقعیتهای موجود جامعه را به صراحت بیان نمودید، امّا کسانی درصدد حمایت و یاری دین خدا برمیآیند که از همة جوانب بر آن احاطه یابند. آیا میخواهید دیری نپاید که خداوند سرزمین و شهرها و اموال آنان را به شما بدهد و شما را با دختران آنان همبستر کند؟ آیا خداوند را تسبیح و تقدیس میکنید؟ نعمان گفت: خداوند شایسته تسبیح و تقدیس است!
یاری و نصرتی که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم میطلبید و انتظار داشت، دارای این ویژگیها بود:
1- با شدت یافتن اذیت و آزار قریش پس از مرگ ابوطالب عموی پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم که حامی آن حضرت بود، کمک خواستن ایشان از بیرون مکه به صورت ملموس و قابل ملاحظهای فعال میشد و این بیانگر آن است که داعی در محیطی از خشونت، فشار و ارعاب هرگز نمیتواند کارآیی لازم را در فعالیتهای دعوتگری خود داشته باشد.
2- عرضه نمودن اسلام بر قبیلهها و کمک خواستن از آنان به دستور خداوند عزوجل بود و فقط مسئلهای اجتهادی از طرف خود پیامبر نبود که شرایط موجود دعوت آن را ایجاب کرده باشد.
3- پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم فقط از آن دسته از رهبران و اشراف قبایل که دارای قدرت و نفوذ بودند کمک میطلبید؛ چون اینها میتوانستند حمایت همه جانبه دعوت و صاحب آن را فراهم کنند.
4- در خلال مطالعة سیرة پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم چنین به نظر میرسد که یاری خواستن وی به خاطر این دو امر بوده است:
الف – تا از دعوت حمایت به عمل آید و با پیروان آن برخورد بدی صورت نگیرد.
ب – تا رسول خدا براساس همین دعوت، قدرت رابه دست گیرد البته این، نتیجه ی طبیعی کار بود.
5- پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم درخواست افرادی که اظهار آمادگی برای حمایت از دعوت نمودند به این شرط که افرادشان در آینده به دلیل این حمایت، بهرهای در قدرت و فرمانروایی داشته باشند و یا در مقابل اینکه دعوت اسلامی را کمک کردهاند، در قدرت سهیم شوند را نپذیرفت؛ چون این دعوتی است به سوی الله و شرط اساسی آن این است که خالصانه برای خدا و خشنودی وی باشد.
اخلاص و طلب خشنودی خدا، هدفهایی هستند که هر نوع کمکرسانی و قربانی و جانفشانی به خاطر آن انجام میگیرد؛ زیرا هدفی که انسان برای کاری در پیش دارد همان هدف است که به فعالیت انسان در تلاش برای رسیدن به آن کیفیت میدهد بنابراین، هدفی که از یاری کردن دعوت موردنظر است، باید از هر نوع مصلحت مادی به دور باشد تا دعوت به دلیل این نوع هدف، تضمین گردد و از هر نوع انحراف مصون باشد؛ چراکه هرگاه هدف خدایی باشد، انسان تا آخرین حد و با تمام توان از آن نگهداری خواهد کرد. پس کسی که میخواهد به جماعتی بپیوندد که به سوی خدا دعوت میدهد، نباید رسیدن به مقام یا کالا و ثروت دنیا را شرط قرار دهد؛ چون این دعوت برای خداست و اختیار آن با خداست؛ به هر کس که بخواهد آن را میدهد و کسی که مسئولیت امر دعوت را عهدهدار میگردد، میبایست قبل از همه چیز هدفش رضای خدا و تلاش نمودن برای بلندکردن پرچم او باشد، اما اگر هدفش رسیدن به مقام باشد این انگیزهای خطرناک است که بیانگر خالص نبودن نیت صاحب آن میباشد. بنابراین یحیی بن معاذ رازی میگوید: «کسی که بوی ریاست از او به مشام رسید، هرگز موفق نخواهد شد.»
6- یکی دیگر از ویژگیهای یاری خواستن پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم از رهبران قبیلهها این بود که افراد موردنظر نباید به پیمانها و قراردادهای بینالمللیای که مفاد آنها مخالف با منافع دعوت وی است، پایبند باشند؛ چون آنها وقتی دعوت را به آغوش میگیرند آن را با پایبندی به این گونه پیمانها در معرض نابودی از سوی قدرتهای طرف قرارداد، قرار میدهند و این خطری جدی برای دعوت اسلامی به شمار میرود و مصالح آن را تهدید میکند و حمایت مشروط و جزئی نمیتواند حمایت موردنظر را محقق سازد؛ چون در آن صورت اگر کسری با پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به مخالفت برخیزد، هرگز بنیشیبان بر ضد کسری وارد جنگ نمیشوند واگر کسری بخواهد بر محمد و پیروانش حمله کند آنها با او نمیجنگند. بنابراین، گفتگوها بینتیجه ماند.
7- «دین خدا را تنها کسانی یاری خواهند نمود که این دین در تمامی زوایای زندگی آنان رسوخ کرده باشد.» این پاسخ پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به مثنی بن حارثه بود وقتی اظهار داشت که رسول خدا را از ناحیة عربها حمایت خواهد کرد نه از ناحیة فارسیها. با اندیشیدن در ژرفای این سیاست به این نتیجه میرسیم که دوراندیشی پیامبر اسلام در حد والایی بود که نمیتوان آن را با امری دیگر مقایسه نمود.
8- موضع بنیشیبان بیانگر مروت و اخلاق آنها بود و آنها پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم را گرامی داشتند و نیز بحث و گفتگو با شفافیت خاصی انجام گرفت و آنها میزان حمایت خود را از آن حضرت شرح دادند و اظهار داشتند که دعوت چیزی است که پادشاهان آن را نخواهند پسندید، اما خداوند برای بنیشیبان چنین مقرر نموده بود که بعداز بیست سال یا بیشتر از آن که قلبشان به نور اسلام نورانی شده بود، مسئولیت رودرو شدن با پادشاهان را برعهده بگیرند و مثنی بن حارثه شیبانی رهبر جنگی آنها و قهرمانشان بود که در سرزمین عراق، فتوحات و پیروزیهای لشکر اسلامی را در دوران خلافت ابوبکر فرماندهی میکرد. قدرت ایمان و اسلام به مثنی و قبیلهاش چنان نیرو و توانی داده بود که آنها سردمداران و فرماندهان اصلی جنگ با فارسها قرار گرفتند و این در حالی بود که در زمان جاهلیت از فارسها میترسیدند و یا حتی فکر جنگیدن با آنها هرگز در اذهان آنان رسوخ نکرده بود؛ حتی پس از اینکه به حقانیت دعوت پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم پی بردند، باز هم حاضر نشدند آن را بپذیرند؛ چون احتمال میرفت که پذیرفتن این دین، آنها را مجبور به درگیر شدن با فارسها بنماید و این امری ناپسند برای آنان محسوب میگردید. به هر حال از این قضیه به عظمت این دین پی میبریم؛ دینی که خداوند، مسلمانان را به وسیلة آن سربلند نمود و آنان را رهبران دنیا قرار داد و علاوه بر آن نعمتهای پایداری در باغهای بهشت به آنان خواهد داد.
برگرفته از:
الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد اول، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم: هیئت علمی انتشارات حرمین.