|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>سیره نبوی>ام المؤمنين خديجه رضی الله عنها > داستان مسلمان شدن ام المؤمنين خديجه و پسر عمويش ورقة بن نوفل
شماره مقاله : 1650 تعداد مشاهده : 304 تاریخ افزودن مقاله : 2/3/1389
|
داستان مسلمان شدن ام المؤمنين خديجه و پسر عمويش ورقة بن نوفل
نویسنده: دكتر عبدالله بن عبدالعزيز الجبرين
1ـ از عروة بن زبير رضی الله عنهما روايت است كه گفت: يكي از همسايه هاي خديجه بنت خويلد رضی الله عنها براي من تعريف كرد كه او از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنيده در حاليكه به خدیجه رضی الله عنها ميگفت: «اي خديجه! به الله قسم لات را نميپرستم و به الله قسم كه هيچگاه عزي را نميپرستم.» زبير گفت: آنگاه خدیجه رضی الله عنها گفت: لات را رها كن! عُزي را رها كن![1] (راوي) گويد: لات و عزي بت آنها بودند كه آنها را عبادت ميكردند، سپس دراز مي كشيدند.[2] 2ـ از عایشه رضی الله عنها نقل است كه گفت: اولين چيزي كه با آن وحي بر پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم آغاز گشت، رؤياي صادق در خواب بود. پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم هر خوابي كه ميديد، مانند سپيده صبح به وقوع ميپيوست، سپس خلوت گزيني در نظرش خوشايند جلوه داده شد. او در غار حرا خلوت ميكرد و تحنث مينمود ـ يعني چند شب مشخص و معيني را عبادت مينمود ـ قبل از آنكه به ميان اهلش باز گردد و براي اين كار توشه و زاد بر گیرد، سپس به سوي خديجه باز ميگشت و براي مانند آن، توشه بر ميگرفت، تا اينكه حق به سوي او آمد[3] و او در غار حرا بود. آنگاه فرشته (يعني جبرئيل علیه السلام ) به سوي او آمد و گفت: بخوان! پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من خواندن بلد نيستم! پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت: مرا گرفت و فشار داد، تا جاييكه اذيت شدم، سپس مرا رها كرد و گفت: بخوان! گفتم: من خواندن بلد نيستم، آنگاه دوباره مرا گرفت و فشار داد، تا جاييكه اذيت شدم، سپس مرا رها كرد و گفت: بخوان! گفتم: من خواندن بلد نيستم، آنگاه مرا گرفت و براي بار سوم فشار داد، سپس مرا رها كرد[4] و گفت: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ (١)خَلَقَ الإنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ (٢)اقْرَأْ وَرَبُّكَ الأكْرَمُ (٣) (علق: 1- 3) «(اي محمّد! بخوان چيزي را كه به تو وحي ميشود. آن را بياغاز و) بخوان به نام پروردگارت. آن كه (همه جهان را) آفريده است. انسان را از خون بسته آفريده است. بخوان! پروردگار تو بزرگوارتر و بخشندهتر است.» رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با اين حالت بازگشت در حاليكه قلبش ميلرزيد و بر خديجه رضی الله عنها دختر خويلد وارد شد و گفت: مرا بپوشان! مرا بپوشان! آنگاه او را پوشاندند، تا اينكه ترس و وحشت از او رخت بربست، جریان را به خدیجه رضی الله عنها گفت و گفت: من از خودم میترسم. آنگاه خديجه رضی الله عنها گفت: نه بخدا، هرگز الله تو را خوار و زبون نميسازد، زيرا تو صله رحم بجا ميآوري و سخن راست ميگويي و بار ناتوانان را به دوش ميكشي، (يعني هركسي را كه از ناحيه فقر يا كثرت عيال يا يتيمی تحت فشار باشد، بوسيله انفاق كردن بر آنها، او را ياري ميبخشي.) و به فقرا كمك ميكني (و اين بدينگونه است كه بدون چشمداشت به آنها مال ميدهي) و از ميهمانان پذيرايي مينمايي و در راه حق، مشكلات را تحمل مينمايي. آنگاه خديجه او را نزد پسر عمويش ورقه بن نوفل بن اسد بن عبدالعزي برد. او شخصي بود كه در جاهليت مسيحي شده بود، او به زبان عربي مينوشت و انجيل را به زبان عربي درآورد و او پيرمردي سالخورده و نابينا بود. خدیجه رضی الله عنها به او گفت: اي پسر عمو! از برادرزادهات بشنو كه چه ميگويد. ورقه به پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اي برادرزاده! چه شده؟ آنگاه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنچه را كه ديده بود، براي او تعريف كرد. ورقه به او گفت: اين همان ناموسي[5] است كه الله تعالي آن را بر موسي نازل كرد. اي كاش، در آن زمان (كه ميآيی) جواني قوي بودم (تا بتوانم تو را ياري فراوان دهم) كاش زنده ميبودم آن هنگام كه جمعی تو را از شهر بيرون ميكنند. آنگاه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او گفت: آيا مرا بيرون ميكنند؟ گفت: آري. پيامي را كه تو آوردهاي، هيچ پيامبري نياورده است، مگر اينكه با او دشمني شده است. اگر من تا آن زمان زنده بمانم، با تمام وجود تورا ياري خواهم كرد. سپس ديري نپائيد كه ورقه فوت كرد و وحي براي مدت زماني قطع شد. روايت از بخاري و مسلم.[6] 3ـ از جابر بن عبدالله رضی الله عنهما روايت است كه گفت: در مورد ابوطالب از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم سؤال كرده شد كه آيا پيامبري تو هيچ نفعي به او ميرساند؟ فرمود: « آري، او را از غليان جهنم به جاي كم عمق آن خارج كرده است.» و در مورد خديجه هم از او سؤال شد ـ زيرا وي قبل از فرائض و احكام قرآن فوت كرده است ـ پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: « او را بر روي يكي از رودهاي بهشت ديدم، در خانه زربافتي كه هيچ هياهو و خستگي و مرارتي در آن وجود ندارد. » در مورد ورقه بن نوفل از او سؤال شد. گفت: « او را در بطنان[7] بهشت ديدم كه لباسي ابريشمي بر تن داشت.» در مورد زيد بن عمرو بن نفيل از او سؤال شد، گفت: « او در روز قيامت بعنوان يك امت جداگانه در بين من و عيسي علیه السلام زنده ميشود.»[8] نكتهها و عبرتها: 1ـ فضيلت خديجه رضی الله عنها و خونسردي و درست انديشي و هوشمندي او. از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم ثابت شده كه فرمود: «خیر نساء اهل الجنه اربع: مریم بنت عمران، فاطمه بنت محمد، خدیجه بنت خویلد و آسیه امراءه فرعون»[9] « بهترين زنان بهشتي چهار زن هستند: مريم دختر عمران، فاطمه دختر محمد، خديجه دختر خويلد و آسيه زن فرعون.» و نيز از او ثابت شده كه فرموده: «بهترين زنان آن ـ يعني زنان اين امت ـ خديجه دختر خويلد است.» متفق عليه.[10] 2ـ كسي كه متصف به اخلاق فاضله باشد و حريص و علاقمند به ياري دادن برادران محتاجش باشد، شايسته است كه به خير توفيق داده شود. در حديث از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم روايت شده كه فرموده است: «والله فی عون العبد ما کان العبد فی عون اخیه» «الله تعالي در ياري بنده است مادام كه بنده در ياري برادرش باشد.» روايت از مسلم.[11] به همين خاطر، بر مسلمانان لازم است كه بر ياري دادن محتاجان و دادن صدقه بر مسكينان و يتيمان و بيوه زنان ـ خواه با مال يا با تأمين نيازهاي آنها يا با ياري دادن آنها بر تأمين نيازها ـ حریص باشد. 3ـ فضیلت همسر عاقل و صالح و اينكه او ـ بعد از الله تعالی ـ بر تحمل سختيها و مشكلات بهترين مدديار شوهرش است. 4ـ بر انسان مسلمان لازم است كه در امور مهم به مشورت و نظر خواهي ديگران علاقمند باشد. 5 ـ بر او لازم است كه به مشاوره با كساني علاقمند باشد كه نيك انديش بوده و كارشناس و مصلحت خواه هستند، همان كساني كه خير و مصلحت كساني را ميخواهند كه با آنها مشورت ميكنند و نكاتي را به آنها يادآور ميشوند كه هم براي او و هم براي مسلمانان خير و منفعت است. در مقابل، نبايد با كسي مشورت كند كه از الله تعالي نافرماني كرده و همه هم و غم خود را دنيا قرار داده است ـ زيرا اگر او رأي و نظر درستي ميداشت هرگز دنياي فاني را بر آخرت جاوید و پايدار ترجيح نميداد ـ و در كارهايي كه موجب نجات او از احوال سرسام آور آن هستند، انديشه نكرده است. اين فرد مشابه كساني است كه الله تعالي در مورد آنها فرموده است: إِنَّ هَؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ يَوْمًا ثَقِيلا (٢٧) (انسان: 27) « اين (كافران و مشركان) زندگي زودگذر دنيا را دوست ميدارند ، و روز سخت و دشوار آخرت را پسِ پشت خود ميافكنند. » گذشته از اين، اگر فرد عاصي داراي نظر درستي ميبود، هرگز نافرماني و معصيتِ الله تعالي را نميكرد در حاليكه خوب ميداند معصيت، علتِ سوزاندن او با آتش و محروم كردن او از بهشت است. در صحيح بخاري از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمده است كه فرمود: «کل امتی یدخلون الجنه الا من ابی» « همه امتم وارد بهشت ميشود مگركسي كه امتناع ورزد.» گفتند: چه كسي امتناع ميورزد اي رسول خدا؟ فرمود: «من اطاعنی دخل الجنه و من عصانی فقد ابی» «هركس كه از من اطاعت كند، وارد بهشت ميشود و هركس از من سرپيچي كند، در حقيقت ابا و امتناع نموده است.»[12] چنانكه احتمال دارد فرد عاصي در اثر فسق و فجوري كه دارد، نسبت به كسي كه با او مشورت كرده، حسادت بورزد، يا در اثر همين فسق بيآنكه مصلحت وي را در نظر بگيرد، هر نظري را كه به فكرش خطور كند، به او بگويد، يا خيري را به او اشاره كند كه مايه زيان ديگران است، يا نوعي معصيت الله تعالي است. بدينسان فرد احمقي كه كارها را در جاي خود قرار نميدهد، نبايد مورد مشاوره و نظرخواهي قرار بگيرد، زيرا در حاليكه خير و منفعت او را ميخواهد، موردي زيان آور را به او پيشنهاد مينمايد. 6ـ فضل ورقه بن نوفل و اينكه او از جمله مؤمنان موحد است كه به بهشتي بودن او، شهادت و گواهي داده شده است. 7ـ يكي از سنتهاي خداوند در اين جهان، وجود نبرد ميان حق خواهان و باطل خواهان و پيامبران و دشمنان آنها از مشركان، ميان پيروان پيامبران از مبلغان و مصلحان و دشمنان آنها از كفار و فُساق و منافقان، ميباشد؛ لذا، هركسي که به سوی الله دعوت میکند، لازم است كه به زيور صبر و حكمت آراسته گردد و (بداند) كه اجرش با خداست. 8ـ بر انسان مسلمان لازم است؛ بر ياري دادن پيامبران حریص باشد، بدينگونه كه دیگران را به راه آنها دعوت کند و نيز لازم است كه داعيان الي الله و آمران به معروف و ناهيان از منكر را ياري دهد، آنهم با انواع وسايلي كه ميتواند از آنها استفاده كند و شديداً از اين بر حذر باشد كه بخواهد راه كفار و منافقان و فساق را براي اذيت كردن داعيان الي الله در پيش بگيرد، خواه اين كار با قول باشد يا با غير آن.[13] و الله اعلم 9ـ فضل زيد بن عمرو بن نفيل و اينكه او از جمله موحدان است و در روز قيامت بعنوان يك امت برانگيخته خواهد شد. 10ـ فضل و برتري با نسب نيست بلكه با ايمان و تقوي است. 11ـ هدايت به دست الله تعالي است، آن را به هركس كه بخواهد ميبخشد، به همين خاطر است كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نتوانست عمويش ابوطالب را به اسلام هدايت نمايد؛ زيرا الله تعالي آن را برايش مقدور نفرموده است.[14] 12ـ اثبات شفاعت پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم براي عمويش ابوطالب در روز قيامت؛ كه بخاطر شفاعت او، عذاب بر او تخفيف داده ميشود، اما از آتش خارج نميشود. به نقل از: داستان اسلام صحابه، نویسنده: دكتر عبدالله بن عبدالعزيز الجبرين (استاد دانشكده تربیت معلم رياض) ------------------------------------------------------------------------------------------------ زیرنویسها:
[1]) به احتمال زياد اين مقوله قبل از بعثت بوده باشد. نگا: حاشيه السندي علي المسند 29/ 467. [2]) روايت از امام احمد (17947) و اسنادش صحيح است، رجالش، رجال صحيحين است جز همسايه خديجه كه صحابي مجهول است و مجهول بودنش مشكلي ايجاد نميكند. [3]) تا اينكه وحي براي او فرود آمد. [4]) نووي در شرح مسلم گفته است: « علما گفتهاند: حكمت در فشار دادن پيامبر اين است كه وي سرگرم التفات نشود و كارش را جدي بگيرد، آنگونه كه قلبش را براي آنچه كه جبرئيل به او ميگويد، كاملاً آماده نمايد. و اين امر را سه بار تكرار كرد تا در يادآوري مبالغه نمايد، همچنين اين امر بيانگر اين است كه بر استاد و معلم لازم است، در يادآوري به متعلم و دستور دادن به حاضر كردن قلبش، احتياط نمايد. و الله اعلم. [5]) ناموس در لغت: صاحب سر خير است و در مقابل ناموس، جاسوس قرار دارد و آن صاحب سر شر است و مراد در اينجا، جبرئيل است، بدين علت بدين نام نامگذاري شده كه الله تعالي او را به وحي اختصاص داده است. [6]) صحيح البخاري، بدء الوحي 3، التفسير (4953) و صحيح مسلم: الايمان (160) [7]) بطنان جمع بطن است و وسط يا اصل آن چيز ميباشد. و منظور اين است كه او از راهيافتگان به بهشت است. نگا: النهايه ماده بطن. [8]) روايت از ابويعلي (2047) و در سندش مجالد است كه ضعفي در او وجود دارد. و هيثمي (9/416) گفته است: « در آن مجالد وجود دارد و اين چيزي است كه از حديث مجالد مورد مدح و تعريف قرار گرفته است. و بقيه رجالش، صحيح هستند.» و هر فقره از فقرات آن داراي شواهدي است. پس اين روايت هم با شواهدش صحيح است. نگا: صحيح البخاري (1792، 3816، 3820، 6208) و صحيح مسلم (209،2432،2434) و مسند ابويعلي (973). [9]) روايت از امام احمد در فضائل الصحابة (1136 ـ 1339) با اسنادي صحيح، و حافظ ابن حجر آن را در فتح الباري 7/ 135 صحيح دانسته است. [10]) صحيح البخاري (3865) و صحيح مسلم (2430). [11]) صحيح مسلم (2699). [12]) صحيح البخاري (7280). [13]) در رابطه با شرح داستان اسلام آوري ورقه و بيان بعضي از فوايد آن نگاه كنيد به شرح مسلم اثر نووي 2/197 ـ 204، جامع الاصول، الوحي 11/279، 278، فتح الباري 1/22 ـ 27و 8/716 ـ 721، الفتح الرباني: السيرة 20/207 ـ 208. [14]) نگا: سخن حافظ ابن قيم كه در اثناي بيان نكتهها و عبرتهاي داستان مسلمان شدن حضرت سلمان فارسيط ان شاءالله ميآيد.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|