مولانا قاضي خيرمحمد حسنزهي؛ اوّلين قاضي و امامجمعه
عبدالصمد حسنزهي
hsnzhe@yahoo.com
افرادي كه تا به حال به بررسي تاريخچة شهر زاهدان پرداخته و تحقيقي در اين مورد ارائه كردهاند، به سادگي از كنار بسياري از رويدادهاي مهم و شخصيتهاي تأثيرگذاري كه در شكلگيري هويت اين شهر نقش اساسي داشتهاند، گذشتهاند. ميتوان اين را به حساب سهلانگاري، يا عدم آگاهي، و يا عدم تمايل به روشن شدن زواياي پنهان و كمترشناختهشده تاريخ اين شهر گذاشت. گويي شهر زاهدان و منطقة سرحد بلوچستان (متشكل از شهرستانهاي خاش و زاهدان) با مساجد و مدارس، و مبارزاتي كه مردم اين سامان با استعمار انگليس داشتهاند، همه حقايق و اتفاقاتي ساده بوده، و همچنين چگونگي مواجهة مردم منطقه با قانون كشف حجاب و پيامدهاي آن در دورة رضاخاني، آمدن خط آهن و تعيين مرز هند (پاكستان فعلي) و ايران نيز چيز خاصي نبوده است.
به هر حال، در اين مقاله در نظر است كه به بررسي گذراي زندگي يكي از شخصيتهاي برجسته و تاثيرگذار قرن گذشته اين منطقه، حضرت مولانا قاضي خيرمحمد حسنزهي "رحمهالله"، بپردازيم، و فعلاً در پي نوشتن جزئيات و تاريخ مفصل شهر زاهدان و منطقة سرحد بلوچستان نيستيم كه در اين مجال نميگنجد.
ميتوان ادعا كرد كه مولانا قاضي خيرمحمد از اولين كساني بوده است كه در يك و نيم قرن گذشته مردم منطقه را با قرآن و سنت و فرهنگ اسلامي، و همچنين شهرنشيني و بسياري از مسائل مهم روز آشنا نمودهاند. نقطة نمايان در خدمات حضرت قاضي "رحمهالله" بناي اولين مساجد، مكتبخانه و راهاندازي و ادارة مدرسة دولتي است كه اساس فرهنگ مردم اين منطقه را تشكيل ميدهند. جهت آگاهي از زندگي حضرت قاضي خيرمحمد "رحمه الله"، به طور خلاصه به بيان بيوگرافي ايشان و در ضمن تاريخچة مختصري از شهر زاهدان خواهيم پرداخت.
ولادت و تحصيلات
قاضي خيرمحمد حسنزهي فرزند ميرخان در سال 1245 هجري شمسي در منطقة دشت عشايري دزدآپ (زاهدان فعلي) در خانوادهاي مرفه و متدين ديده به جهان گشود. پدر گرامي ايشان فردي ديندار بود و به كار دامداري در منطقه اشتغال داشت. عمويش شاهو، صاحب قنات شاهوآباد (محدودة سيلو گندم تا شيرآباد فعلي) بود و در زمينهاي اطراف به كشت و زراعت ميپرداخت كه پس از وفات پدر و عمويش اين قنات در اختيار جناب قاضي خيرمحمد قرار گرفت.
از همان كودكي قرآن كريم را در منطقه آموخت و خواندن را فراگرفت. در عنفوان جواني به دليل ارتباط قبيلة حسنزهي با اقوام خود در منطقة دالبندين (واقع در بلوچستان پاكستان فعلي) به وجود مدارس ديني و علما در اين منطقه پي برد. با وجود مشكلات فراوان و عدم وجود امكانات جهت مسافرت به مناطق ديگر، با مشورت پدر جهت كسب علم دين به ديار غربت يعني سرزمين هند مهاجرت كرد.
پس از مدتي اقامت در دالبندين به ايالت سند و به مدارس بزرگتر رفت تا از علماي بزرگ وقت فيض ببرد. در آن زمان شبه قارة هند يكپارچه بود و دقيقاً مشخص نيست كه وي از سند به چه مناطقي از شبه قاره براي كسب علم رفته است؛ آنچه مشخص است اينكه ايشان بيش از يك دهه در مدارس هند به تحصيل علم مشغول بودهاند. يادداشتهايي كه در حاشية كتابهاي درسي خود نوشتهاند (خصوصاً در حاشية كتاب هدايه كتاب معروف در فقه حنفي) از يكي از اساتيد برجستة خويش با نام "مولانا سندي" به كرات ياد كردهاند. سپس به قندهار افغانستان سفر كرده و سالها در آن ديار مشغول دانشاندوزي و كسب فيض از علماي برجستة آن سامان بودهاند. خلاصه اينكه دوران تحصيل و دوري ايشان از وطن 25 سال به طول ميانجامد و به دليل عدم ارتباط با خانواده، همه تصور ميكردند كه ايشان فوت نموده و خانواده كمكم ايشان را فراموش ميكرده است. افراد قبيله هم جهت تسليت خدمت پدر ايشان ميآمدند. در حالي كه حضرت قاضي در طول اين سالها به كسب علم و دانش مشغول بودند.
از كتابهايي كه در كتابخانة شخصي ايشان به جاي مانده و مورد استفاده بوده است ميتوان كتاب هدايه، كنزالدقائق و قدوري، و همچنين كتابهاي از قبيل غياثاللغات، شرح وقايه و زينالعلم اثر ملا علي قاري و كتاب بزرگ صحيح مسلم را نام برد، كه دستيابي به اين كتب در يك قرن پيش در بلوچستان شاهكار بوده و نشانگر عطش بيپايان ايشان نسبت به كسب علم و استفاده از منابع معتبر علوم اسلامي است.
كتابها و دستنوشتههاي فراوان ديگري كه از ايشان به جاي مانده است، متأسفانه به دليل عدم نگهداري صحيح يا از بين رفته و يا خسارات فراواني ديده و ميطلبد كه به عنوان گنجينهاي گرانبها از يكي از مفاخر علمي اين سرزمين به روش صحيح جمعآوري و صحافي شده و كلكسيوني از كتب و دستنوشتههاي ايشان تهيه و نگهداري شود.
در كتابخانة شخصي ايشان دستنوشتهاي وجود دارد كه با خط زيباي نستعليق بر روي كاغذي مخصوص شبيه به پوست تقريباً در 200 صفحه تمام دعاهاي مأثور به قلم خود ايشان به رشته تحرير درآمده است.
از جمله آثار به جاي مانده از حضرت قاضي خيرمحمد، پيامهاي مختلفي است كه به زبان فارسي هر از گاهي براي مردم مينوشتند و در آن همة مسلمين را مورد خطاب قرار ميدادند؛ مردم را با مسائل مختلف آشنا ميكردند و از عذابهاي الهي بيم داده و انذار ميكردند كه نمونههايي از آن با وجود آسيبديدگي فراوان خوشبختانه موجود ميباشد.
در حاشيه كتب موجود به پينوشتهاي ايشان برميخوريم كه به دو زبان اردو و عربي و طبق روش علما و انديشمندان جهت توضيح بيشتر، اقدام به نوشتن آن ميكردهاند و گاهي ديدگاههاي اساتيد خود را نيز بر آن افزودهاند.
بازگشت به دزدآپ (زاهدان)
مولانا قاضي خيرمحمد در سال 1285 هجري شمسي پس از 25 سال دوري از وطن و خانواده، با كولهباري از علم و فضل، وارد منطقه شد. ابتدا كسي وي را نشناخت، اما ناگهان خانواده و اقوام پي بردند كه اين مرد فاضل و ميانسال، فرزند عزيزشان است كه پس از دو و نيم دهه دانشاندوزي به وطن بازگشته است؛ لذا شادي و سرور مردم منطقه را فرا گرفت. آري يوسف گمگشته به وطن بازآمده بود و دشت دزدآپ از نو گلستان شده بود. پدر و اقوام بسيار شادمان شدند و بزرگان قبايل منطقه را با شور و شوق به خانه خود دعوت نمودند. اما آنها دقيقاً نميدانستند كه فرزندشان در اين سالها كجا بوده و چه كرده است؟ پس از چند روز همه پي بردند كه آري! گوهري ناياب به دست آوردهاند كه پيامآور فرامين و دستورات الله و رسول و نعمتي بس بزرگ براي مردم منطقه است.
قاضي خيرمحمد از بدو ورود به منطقه، با نزديكان و معتمدين و ريشسفيدان دربارة دين، اوضاع منطقه و بدعتهاي موجود به بحث و گفتوگو پرداخت و به قصد تبليغ دين به روستاهاي دور نزديك ميرفت و براي مردان و زنان قبايل به ايراد سخن ميپرداخت. البته مردم منطقه مسلمان بودند و افراد متديني در ميانشان وجود داشت. ملاهايي نيز در برخي روستاها و مناطق بودند كه پاسخگوي حداقل نيازهاي ديني مردم بودند، اما از نظر علمي در سطح بسيار پاييني قرار داشتند. از اين رو مولانا هر از گاهي يك پيام كتبي با خط زيباي خودش تحرير ميكرد و به روستاهاي اطراف براي ائمة مساجد ميفرستاد تا آنها براي مردم بخوانند. وي در اين نوشتهها مردم را به دين، نماز و احكام شريعت فراميخواند و از پاداش و عذاب آخرت با ذكر آيات قرآن و احاديث نبوي آگاه ميكرد.
سردار تاجمحمدخان و بزرگان قبايل بلوچ
از بزرگان قبايل كه در آن زمان داراي نفوذ و تأثيرگذاري بسيار در منطقة دزدآپ (زاهدان) بودند، ميتوان از سردار تاجمحمدخان (متولد 1251 هـ.ش.) پدر مرحوم سردار مهراللهخان ريگي، ملك نورمحمدخان گرگيچ و سردار ملكشاهخان نارويي (متولد 1260هـ.ش.) نام برد. اين بزرگان كه به تبحر علمي و انديشة والاي حضرت قاضي "رحمهالله" پي برده بودند، در تمام فعاليتها و برنامهها كاملاً با ايشان همكاري نموده و در پيشبرد اهداف والاي ديني مشوق ايشان بودند.
سردار تاجمحمدخان و ملك نورمحمدخان (پسرخالة قاضي خيرمحمد) در شكلگيري هستة اولية شهر زاهدان، واگذاري اراضي اداري و كاروانسراها، احداث و بناي مساجد و مركزيت دادن به آن، نقش اساسي ايفا نمودند. در همة امور ديني، مسائل قبيلهاي و امور سياسي ـ اجتماعي منطقه، تمامي ريشسفيدان بلوچ در دزدآپ و اطراف، با جناب قاضي مشورت ميكردند. همين حمايتهاي بيدريغ سران طوايف باعث شد كه ايشان با وجود شرايط نامناسب و جو خفقان در انديشة ديني، از مواضع خود عقب نشيني نكند، بلكه روز به روز بيشتر به آن جامة عمل پوشانده و مردم را به دامان دين و حقيقت اسلام فراخواند. به فرزندان قبايل كه بيشتر بيسواد بودند، آموزش دهد و مردم را به اجراي احكام شريعت در تمام شئون زندگي دعوت كند.
سردار تاجمحمد خان در سال 1306 هجري شمسي (سال وفات حضرت قاضي "رحمهالله") دارفاني را وداع گفت و در روستاي ميركوه به خاك سپرده شد.(1) اين سال، سال اندوه و غم براي مردم منطقه بود، زيرا دو پايگاه و پشتوانة بزرگ خود را در آن از دست دادند.
استعمار انگليس در دزدآپ (زاهدان)
بازگشت قاضي خيرمحمد "رحمهالله" به دزدآپ مصادف بود با جابهجايي موقعيت اداري دولت انگليس از كچه (واقع در 35 كيلومتري خاك پاكستان كنوني) به دشت دزدآپ، به صورتي كه عملاً دزداپ را به عنوان تحصيلداري (بخشداري) دولت انگليس اعلام كردند و شخصي به نام عبدالغني به عنوان تحصيلدار (بخشدار) دزدآپ از طرف دولت انگليس منصوب شد. اسنادي وجود دارد كه حتي ايستگاه راهآهن دزدآپ را انگليسيها مربوط به خود ميدانستند و در شرق زاهدان مقر نظامي خويش را ايجاد و ادعاي مالكيت بر زاهدان را داشتند، كه برابر مكاتبات موجود، طوايف حسنزهي و گرگيچ اسنادي را دال بر مالكيت آنان بر روستاهاي لار، بگ، پيران و .. .، و ايراني بودنشان را در تاريخ 1310 هجري شمسي تحويل هيئت نقشهكشي و تعيين مرز دادهاند.
از آنجايي كه حضرت قاضي "رحمهالله" در مدارس ديني شبه قاره هند تحصيل كرده بود و با جو فرهنگي ـ سياسي ضد استعماري هند و بخصوص مبارزات علماي هند از جمله بزرگان دارالعلوم ديوبند آشنا بود، خطرات حضور استعمارگران را با تمام وجود احساس كرد و اين مطلب را به گوش بزرگان و ريشسفيدان قبايل منطقه رساند و قوياً در پي پررنگ كردن دعوت ديني و آگاه كردن مردم بود.
در همين دوران سردار ملكشاهخان نارويي با همكاري قبايل ديگر دو جنگ را عليه انگليسيها سازماندهي كرد؛ يكي از اين جنگها در حومة زاهدان و ديگري در حومة سپيدابه رخ داد و مبارزان بسياري از قبيلة نارويي به شهادت رسيدند. اما سرانجام نيروهاي انگليسي به آن سوي مرزهاي ايران عقبنشيني كردند.(2)
علماي هند براي ادامه مبارزه و جهاد امام سيد احمد شهيد و شاه اسماعيل شهيد و يارانشان، به تأسيس مدارس ديني روي آوردند تا نسل آينده را با آشنا كردن به احكام دين و شريعت، نسلي زنده و سرشار از نيروي ايمان و عقيده بار آورند. همين تصميم منجر به تأسيس دارالعلوم ديوبند در سال 1283 هـ.ق. توسط حضرت مولانا محمدقاسم نانوتوي "رحمهالله" و دارالعلوم ندوةالعلماء در سال 1316 هـ.ق. گرديد.
حضرت قاضي "رحمهالله" نيز در اين برهة حساس، دقيقاً به همان روش علماي هند عمل ميكند و اساس را بر تقويت مساجد و آگاهي تودهها ميگذارد. تبحر علمي حضرت قاضي، بينش سياسي و موشكافي در مسائل فقهي، گواه روشني است كه ايشان از علم و دانش علماي هند بهرة وافري برده و به وطن بازگشتهاند. به همين دليل تلاش ميكردند در روستاهاي دزدآپ مسجد بنا شود و پس از بناي مسجد يكي از اهالي محل را به عنوان امام انتخاب ميكردند.
در يكي از يادداشتهاي ايشان به نامهايي برميخوريم كه با پيشوند ملا شروع ميشوند و در آن تصريح شده كه اين افراد حقوق ماهيانه (سي قران) از حضرت قاضي دريافت ميكردهاند.
بناي مسجد جامع قديم شهر زاهدان (مسجد عزيزي فعلي)
پس از بناي مساجد در نقاط مختلف و مسجدي در كنار قنات قاضي (محدودة فلكه كارگر فعلي جنب عيدگاه قديم) توجه ايشان به هستة مركزي شهر، يعني بازار معطوف شد. حضرت قاضي رحمهالله در سال 1288هـ.ش. مسجد جامع را در كنار بازار با همكاري اهالي بومي بلوچ، تجار و كارمندان مسلمان هنديتبار بنا نمودند و در كنار آن چند اتاق گلي جهت مكتبخانه ساختند. اين اولين مسجد جامع و مكتبخانة شهر بود.
از سال 1302 هجري شمسي اين مكتبخانه از سوي ادارة معارف خراسان به صورت اولين مدرسة دولتي دزدآپ (زاهدان) به مدت چند سال مورد استفاده قرار گرفت. معلمين آن هم از روحانيون همين مكتبخانه انتخاب شدند.
در هر حال مردم اطراف و كسبة بازار از ساخت مسجد و مكتبخانه استقبال كردند و بسياري از قبايل حاضر شدند فرزندان خود را جهت آموزش، خدمت حضرت قاضي "رحمهالله" بفرستند. از شاگردان برجستة اين مدرسه ميتوان به برادر قاضي، ملا رسول، اشاره كرد كه بعدها به مدت 15 سال در مدارس دولتي زاهدان به عنوان اولين معلم بومي تدريس ميكرد و امامت مسجد جامع را بعد از وفات قاضي خيرمحمد به عهده گرفت.
كمكم اين مسجد شكل مركزيت مساجد منطقه را به خود گرفت و تبديل به محكمه و محل قضاوت و حل و فصل قضاياي مردم منطقه شد. در اين بين كلية ريشسفيدان و معتمدين دزدآپ و روستاهاي اطراف منصب قضاوت را رسماً به حضرت قاضي سپردند و بدينسان قاضي خيرمحمد "رحمهالله"، قاضي رسمي منطقة دزدآپ شد.
پارهاي از قضاوتها كه به خط خود ايشان در آن زمان به رشتة تحرير درآمده و ممهور به مهر ايشان است تا حال در ميان دستنوشتههاي ايشان موجود است. در ابتداي اين نوشتهها چنين آمده است: «باعث تحرير اينكه حاضر گرديد در محكمة شريعت شريف مقام دزدآپ»، و در پايان پس از مهر كردن نوشته آمده است: «قاضي خيرمحمد حسنزهي قاضي و امام جماعت مسجد جامع دزدآپ». تمام قضاوتهاي ايشان بر اساس فتاواي فقه حنفي انجام ميگرفت و ايشان با استفاده از منابع معتبر فقهي احكام را صادر ميكردند.
جناب قاضي ضمن فعاليتهاي فوق، به تعليم و تربيت فرزندان مردم منطقه ميپرداختند. در اين مكتبخانه ضمن تدريس قرآن كريم و احكام، فارسي و رياضي را نيز درس ميدادند. شاگردان اين مكتب پس از وفات ايشان با تدريس در مدارس دولتي و فعاليت در مساجد، اهداف ايشان را دنبال ميكردند.
به مرور زمان مسجدجامع دزدآپ به بزرگترين مركز تجمع مردم و قبايل اطراف، براي رتق و فتق مسائل منطقه و حل و فصل منازعات تبديل شد. اين اولين محكمة شرعي دزدآپ بود كه از طرف سران قبايل و حكومت وقت رسميت يافته بود.
دومين مسجدي كه نزديك بازار بنا شد، مسجد شيخ فيضمحمد بود. اين مسجد در حال حاضر در كوچة كامبوزيا جنب پارك شهر فعلي زاهدان (تقاطع خيابان آزادي و خيابان مصطفي خميني) قرار دارد. شيخ فيضمحمد انساني متدين و نيكوكار بود و در جاهاي مختلف مسجد ميساخت. مسجد جامع شيخ فيض مشهد را نيز ايشان بنيان نهاده بود كه اين مسجد نيز تا بهمن 1372 مسجد جامع اهلسنت مشهد بود.
امام مسجد شيخ فيض دزدآپ عالمي زاهد و بزرگوار به نام ملا حاجي شاهمحمد حسنزهي، برادرزاده و از شاگردان حضرت قاضي خيرمحمد، بود. اين بزرگوار علاقة خاصي به سرزمين وحي و حرمين شريفين داشت و به همين علت هفت بار با پاي پياده عازم سفر حج ميشود كه سه بار موفق به اداي حج ميگردد.
از مساجدي كه در آن زمان در شهر و حاشية شهر وجود داشته است ميتوان از مسجد زرگران و مسجد محلة سعيدآباد و مساجد ديگري نيز نام برد.
مبارزه با بدعات
يكي از كارهاي مهم حضرت قاضي خيرمحمد "رحمهالله" مبارزه با بدعتها و رسوم جاهلي بود، كه منطقه را فراگرفته بود. ايشان با سخنرانيهاي خويش در مجالس عروسي و عزا مردم را به دوري از اين بدعتها فراميخواند. رفتن مردان و زنان بر سر قبور و مزار پيرهاي دروغين را بشدت محكوم ميكرد و دهها درخت و مزار را كه تقريباً پرستش ميشدند، از بين برد.
موضوع ديگري كه در ميان قبايل مرسوم بود، نوحهخواني زنان در مجالس عزا بود. زناني با صداي خوش در مدح ميت اشعاري ميخواندند و ضجه و ناله ميكردند و خويشاوندان ميت در اطراف آنها به گريه و زاري ميپرداختند، كه به زبان محلي به آن «مودگ» ميگفتند. حضرت قاضي فعاليتهاي زيادي را براي از بين رفتن اين رسم و بدعت انجام داد و با استدلال از قرآن و حديث مردم را قانع كرد كه اين كار عبث است و نارضايتي الله تعالي را در پي دارد. با تلاش ايشان، اين رسم تا حد زيادي از بين مردم منطقه برچيده شد.
سجاياي اخلاقي
حضرت قاضي با وجود دارا بودن مقام شامخ علمي و اجتماعي، انساني بسيار متواضع و فروتن بودند. با كارگران و زيردستان با نرمي و ملايمت رفتار ميكردند. در نوشتههاي ايشان به اين عبارت برميخوريم: به دستخط خيرمحمد، عاجز غريب فقير پرتقصير، خاك پاي عالمان و طالبان و عابدان.
وفات
حضرت قاضي خيرمحمد "رحمهالله" پس از 21 سال خدمت به مردم منطقه و نشر و اشاعة دين در سال 1306هـ.ش. در سن 61 سالگي به دليل ابتلا به بيماري وبا دارفاني را وداع گفت و به ديار باقي شتافت.
پيكر مبارك ايشان در كنار رشتة قنات قاضي و مجاور محلة قاضي (محدودة فلكه كارگر جنب عيدگاه قديم) در اتاقي گلي به خاك سپرده شد.
پس از وفات ايشان ملا خانمحمد و ملا رسول (برادران مرحوم) كلية امور مسجد جامع و تدريس در مكتبخانه را به عهده گرفتند.
ملا رسول در سال 1306 هـ.ش. طي حكمي از طرف وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه (ادارة معارف خراسان) رسماً به عنوان اولين معلم مدرسة ابتدايي دزدآپ استخدام ميشود. حقوق تعيين شدة ماهيانه 100 قران ذكر شده است. پس از اين قرارداد ملا رسول به مدت 15 سال در مدارس ابتدايي دزدآپ، به تدريس ميپردازد.
نبش قبر و انتقال جسد
بعدها كه قبرستان قديم زاهدان زير خاك رفت و فلكه كارگر و خيابان چهل متري دقيقاً از وسط قبرستان گذشت، آرامگاه ايشان در پيادهروي چهلمتري قرار گرفت. به دليل تعريض خيابان توسط شهرداري زاهدان و قرار گرفتن آرامگاه قاضي خيرمحمد در مسير كوچه، يكي از اقوام با نگارنده تماس گرفت و خواست بنده از دارالافتاء دارالعلوم زاهدان استفتاء نمايم تا جهت انتقال پيكر ايشان اقدام گردد. پس از مشورت با استاد ارجمند جناب مفتي محمدقاسم بنيكمال (قاسمي) و طبق فتاواي موجود، اين كار بلامانع اعلام شد.
صبح روز جمعه خاكبرداري آغاز شد و پس از برداشتن حدود دو متر خاك ديوار اتاق گلي كه آرامگاه مرحوم در آن قرار داشت ظاهر شد. حفاري بعد اداي نماز جمعه ادامه يافت و در نهايت به قبر ايشان رسيدند. به دليل جابجايي لايههاي زيرين خاك، لحد قبر فروريخته بود. با وجود گذشتن هشتاد سال از دفن ايشان، استخوانبندي جسد كاملاً سالم و رو به قبله بود. به دليل ازدحام جميعت و بسته شدن چهلمتري ادامه كار به شب موكول شد. ساعت 10 شب با كمال احترام و حضور جمع كثيري از مردم، پيكر ايشان در كفن جديدي قرار داده شد و به منزل يكي از بستگان انتقال يافت. هماهنگيهاي لازم با بخشداري مركزي، نيروي انتظامي، ميراث فرهنگي و شهرداري زاهدان از قبل انجام شده بود. صبح روز شنبه مورخة 5 آبان 1386 با حضور انبوه مردم از قبايل مختلف پيكر ايشان در روستاي لار پايين (واقع در 18 كيلومتري شمال زاهدان)، در قبرستان قبيلة حسنزهي دفن گرديد. «اللهم اغفره و اسكنه فسيح جناتك».
از دزدآپ تا زاهدان
پس از احداث خطآهن توسط دولت انگليس در سال 1905م. بازار دزدآپ رونق فراواني گرفت. مردم از همه سو براي تجارت و كار به اين بازار روي آوردند. در بازار تجار و كسبه بومي و هندي تجمع داشتند. پايان يافتن راهآهن در دزدآپ و تغيير و تعويض نوع وسيلة نقليه در اين محل، منطقه را تبديل به يك بارانداز تجاري كوچك نمود و كالاها پس از تخليه از قطار نياز به انبارداري و خدمات ديگري داشتند كه همة اين عوامل موجبات رشد و شكلگيري شهر را سبب شد.
در سالهاي 1300 هـ.ش. به بعد چندين خانواده و كارمند دولت به دزدآپ و ميرجاوه اعزام شدند. تا آن زمان جمعيت هنديتبارها در مركز بازار دزدآپ بيشتر از مهاجران جديد بود. نمايندة دولت ايران به نام ارفعالممالك در مقابل انگليسيها كه تحصيلداري مؤقت خود را تعطيل نكرده بودند، با استخدام 6 نفر آجودان از مردم بومي بلوچ شروع به كار كرد و لباسهاي فرم و يكنواخت آجودانها شكل شهر را تبديل به شهري ايراني نمود. آجودانها نگهباني از محل كار نمايندة دولت ايران (حاكم دولتي) و حراست از اموال دولتي و بازار را به عهده داشتند. معمولاً در روز دو آجودان و در شب چهار آجودان نگهباني ميدادند. ضمناً كارهاي مربوط به جابهجايي نمايندة دولت مركزي از موقعيت بازار تا گمرك، پستخانه و روستاهاي اطراف جهت رسيدگي، به عهدة همين آجودانها بود و نمايندة دولت ايران، از درآمد ماليات، حقوق آجودانها و ديگر كارمندان دولت را ميپرداخت. كمكم مهاجرت خانوارهاي كرماني، خراساني و يزدي به دزدآپ، در پي تحولات تجاري منطقه و به دليل ترانزيت كالا از هند به ايران، زياد شد.
در سال 1315 هـ.ش. رضاخان پهلوي به اين سامان سفري داشت. مردم محلي دزدآپ به استقبال شاه رفتند. در اين مراسم ملا رسول به قرائت نوشتهاي كه از قبل تنظيم كرده بود، پرداخت. رضاخان با مشاهدة لباس زيباي بلوچي و دستاري كه بر سر مردم بود، گفت: نام دزداب شايسته اين قوم زاهد نيست. از آن پس دزدآپ، زاهدان ناميده شد. وجه تسميه دزدآپ (دزدآب) اين بود كه در دشت دزدآپ، آب در نقطهاي از شن فرو ميرفت و از نقطهاي ديگر بيرون ميآمد.
كشف حجاب
رضاخان پس از بازگشت از اولين سفر خارجي خود به كشور تركيه و مشاهدة زنان بدون حجاب در محافل سياسي و جامعة آن ديار، به فكر كشف حجاب افتاد. اولين قدم در اين راه برداشتن حجاب زنان دربار و رجال سياسي بود. با وجود مخالفت بسياري از رجال بلندمرتبة ديني و سياسي آن زمان، اين طرح با سركوب مخالفان عملي شد.
مردم بومي زاهدان پس از اعلام طرح كشف حجاب، با ترك كارهاي سادة دولتي و كشاورزي خود، به حاشية شهر و روستاهاي اطراف پناه برده و فقط براي مبادلات تجاري در بازار ديده ميشدند، آن هم با لباس جديد فرنگي؛ زيرا داشتن ريش بلند، عمامه و لباس بلوچي در محدودة بازار شهر، جرم به شمار ميآمد. نيروهاي مستقر در چهارراه چكنم زاهدان، افراد داراي عمامه را دستگير ميكردند و عمامة آنان را برداشته و در آتش ميانداختند.
قبيلة حسنزهي و وابستگان كه صاحبان اصلي قنوات مهم شهر بودند، به دليل حفظ حجاب زنان و پوشش محلي خود، مجبور به ترك منطقه شده و به روستاهاي لار پايين و بگ پناه بردند. پس از هجرت اين قبايل و رها ساختن قنوات خود در شهر، اكثر درختهاي اطراف قنوات خشكيد و كشت و زراعت آنان به طور كامل از بين رفت. ملا رسول امامجمعه شهر و معلم مدارس ابتدايي نيز هجرت كرد و به دليل سخنراني عليه فعاليتهاي ضد ديني رضاخان، در مسجد جامع و محافل ديگر، تحت تعقيب بود.
سه قنات اصلي شهر به نامهاي شاهوآباد، قنات قاضي (محدوده سيلو گندم ، بازار و فلكه كارگر تا انتهاي شرقي شهر) و قنات ديگر قاضي واقع در كلاته رزاقزادة فعلي، متعلق به قبيلة حسنزهي بود. قنات نورمحمدآباد نيز به قبيلة گرگيچ كه از بستگان نزديك جناب قاضي خيرمحمد "رحمهالله" بودند، تعلق داشت. بعد از هجرت مردم بومي دزدآپ، قناتهاي رها شده توسط افراد ديگري تصاحب گرديد كه بعضاً در نبود صاحبان اصلي آنها را به نام خويش ثبت خويش كردند. بعد از بازگشت يكي از بازماندگان، رشتة قنات قاضي و شاهوآباد به آقاي حاج اصغر معماران دادگر كه در شهر زاهدان مشغول پيمانكاري ساختماني بود، اجاره داده شد. در سالهاي بعد، آقاي معماران با در دست داشتن يك قولنامة محلي مبني بر خريد قنوات فوق به مبلغ 1200 تومان، اين قنوات و زمينهاي اطراف آن را به عنوان مالك به نام خود به ثبت ميرساند.
در سال 1317 هـ.ش. كه دولت مركزي و محلي متوجه ميشوند كه دستور كشف حجاب شاه اشتباه بوده و باعث فرار و رنجش مردم متدين شده است، به صورت زيركانه نامة تعديلآميزي را با مضمون: «با توجه به طوفان و گرماي منطقه لازم است مردان عمامهاي به سر و زنان چادر كلاغي استفاده نمايند»، صادر و براي ريشسفيدان و معتمدين طوايف عفو عمومي اعلان مينمايند.
پس از عفو عمومي، قبيله گرگيچ به زاهدان بازميگردد و قنوات خود را باز پس ميگيرد. مرحوم ملكمحمدخان گرگيچ (از نوادگان مرحوم شاهو حسنزهي) نيز نسبت به ثبت ملكي قنات شاهوآباد و قنات باير قاضي، اعتراض ميكند. اين دادخواست به طرفيت آقايان حاج علياصغر معماران، محمد رزاقزاده، سيرجاني و بانو سكينه دره تنظيم شده بود كه در دادگاه زاهدان رأي به نفع ملكمحمدخان صادر ميشود اما از طرف آقاي معماران و شركا مورد اعتراض قرار ميگيرد كه در نهايت طرفين به شعبة همرديف دادگاه زابل جهت ادامه بررسي دعوا اعزام ميشوند اما در اين بين ملكمحمدخان وفات مينمايد. اين اعتراض با وجود پيگيريهاي مستمر از طرف ملكمحمدخان و بعد از وي برادرش نورمحمدخان به دلايلي به نتيجه نميرسد و بدينسان ساكنان اصلي شهر و مالكين آن، قنوات و زمينهاي خود را از دست ميدهند. طبق يك ضربالمثل بلوچي كه ميگويد: آنان كه اصلي و اسبي داشتند، امروزه به گونهاي وانمود ميشود كه گويي نه اصلي داشتند و نه اسبي؛ اما تاريخ گواه است كه اين مردم هم اصلي داشتند و هم اسبي، و اين گردش روزگار است: «و تلك الايام نداولها بين الناس».
در سال 1325 هـ.ش. مرحوم عبدالقادر حسنزهي (نوة مرحوم شاهو حسنزهي) كه از افراد باسواد و بانفوذ قبيله بوده است، جهت ثبت قنوات اقدام ميكند و رشته قنوات روستاهاي بگ، شاهوآباد ، جيهندآباد و لار پايين شاهوآباد را پس از 5 سال مكاتبة اداري در سال 1329 به نام قبيلة حسنزهي ثبت مينمايد. ايشان در همين سال موفق به گرفتن حكم تحديد حدود جديد مرز ايران و پاكستان از طريق مرزباني درجة يك و اخذ شناسنامه براي افراد روستانشين قبيله ميشود. در سال 1330 به زاهدان مراجعت نموده و در خصوص باز پس گرفتن قنوات قاضي و شاهو و اراضي آن، عليه آقاي معماران يزدي طرح دعوا مينمايد. در نتيجه فقط محلة مخروبة قاضيآباد با مسجدي بدون سقف و بخش كوچكي از اراضي باير قنات قاضي (محدوده فلكه كارگر تا خيابان شريعتي) توسط معماران به فرزند مرحوم قاضي پس داده ميشود.
مرحوم قاضي شاهمحمد عاليزهي
به دليل مشغلة كاري زياد ملا رسول "رحمهالله" و تدريس در مدارس ابتدايي، كمكم قاضي خدابخش "رحمهالله" (برادر قاضي شاهمحمد عاليزهي) در اداره و امامت مسجد جامع با ملارسول همكاري ميكند. قاضي شاهمحمد در آن زمان در كچه (واقع در پاكستان كنوني) به سر ميبرد. تقريباً در سال 1318 هـ.ش. قاضي شاهمحمد به زاهدان ميآيد و پس از توافقي كه بين او و برادرش قاضي خدابخش "رحمهالله" انجام ميشود، امامت مسجد جامع را قاضي شاهمحمد به عهده ميگيرد و قاضي خدابخش به كچه كوچ ميكند. جناب قاضي شاهمحمد عاليزهي "رحمهالله" تا پايان زندگي خويش در زاهدان ميماند و به فعاليتهاي ديني و ارشاد و راهنمايي مردم ميپردازد.
تشريفآوري حضرت مولانا عبدالعزيز "رحمهالله" به زاهدان
حضرت مولانا عبدالعزيز "رحمهالله" در سال 1334 هـ.ش. از مكران بلوچستان (منطقة سرباز) به زاهدان هجرت ميكند. بر اثر تلاشها و خدمات حضرت قاضي خيرمحمد "رحمهالله" و علماي ديگر چنان بستر مناسبي فراهم شده است و مردم منطقه به حدي از آگاهي و تدين و عالمدوستي رسيدهاند كه از حضرت مولانا عبدالعزيز "رحمهالله" با آغوش باز استقبال ميكنند.
با تشريفآوري حضرت مولانا عبدالعزيز به زاهدان فصل جديدي در تاريخ اين شهر و مردم اين سامان آغاز ميشود. حضرت مولانا با انديشههاي والايش به نشر و اشاعة دين ميپردازد و ضمن توسعة مسجد جامع قديم (عزيزي فعلي)، به احداث مساجد، مكتبخانهها و مدارس ديني مبادرت ميورزد.
كمكم درختي كه حضرت قاضي خيرمحمد "رحمهالله" نهال آن را كاشته بود با اخلاص و مجاهدتهاي حضرت مولانا عبدالعزيز "رحمهالله" و دعاهاي پرسوز ايشان به بار مينشيند و شهر زاهدان به يك مركز ديني تبديل ميشود و رونق مساجد و مدارس ديني روز به روز افزونتر ميگردد.
پس از ارتحال جانگداز حضرت مولانا عبدالعزيز "رحمهالله" در مرداد 1366 هـ.ش.، راه ايشان به همت جانشين و خلف صالح ايشان، حضرت مولانا عبدالحميد «حفظهالله»، ادامه مييابد، و با اخلاص و مجاهدتها و برنامهريزي و سعةصدر شيخالاسلام مولانا عبدالحميد، زاهدان به شهر حافظان قرآن و عالمان دين تبديل ميشود.
الحمدلله امروزه شاهد پيشرفت ديني در كل منطقه هستيم و اميدواريم كه الله سبحانه و تعالي هر روز بر رونق فعاليتهاي ديني و اصلاحي و همچنين بيداري مردم اين سامان و تمام مسلمانان جهان بيفزايد.
---------------------------------------------------------
1ـ چند ارغوان در كوير (تذكرة مشاهير بلوچستان)، نورالله كرد، ص: 82 ، انتشارات پويان فرنگار، تهران، مركز پخش انتشارات صديقي، زاهدان، چاپ اول، 1386.
2ـ همان، ص: 246ـ 245.
به نقل از:
sunnionline