|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>بلال رضی الله عنه
شماره مقاله : 1554 تعداد مشاهده : 356 تاریخ افزودن مقاله : 11/2/1389
|
بلال رضي الله عنه اذیت و آزار مشرکان به پیامبر صلي الله عليه و سلم و یارانش روز به روز دامنه گستردهتری به خود میگرفت تا اینکه به آخرین حد خشونت و سنگدلی رسید و به ویژه رفتار آنان با مسلمانان مستضعف، رفتاری غیرمعقولانه بود؛ چرا که آنها را شکنجه میکردند تا از دین و عقیدۀ خود منصرف شوند و از طرفی با شکنجهکردن آنان، کینه و خشم خود را فرود نشاندند. عبدالله بن مسعود رضي الله عنه میگوید: «اولین کسانی که اظهار اسلام نمودند، هفت نفر بودند: پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم ، ابوبکر، عمار، مادرش سمیه، صهیب، بلال و مقداد. خداوند پیامبرش را به وسیلۀ عموی وی، ابوطالب و ابوبکر را توسط قومش مصون نگاه داشت، امّا مشرکان، سایر مسلمانان را با زرههای آهنین داغ مینمودند و آنها را در گرمای خورشید قرار میدادند. بیشتر آنها بر اثر فشارهای سخت به خواستههای مشرکان تن دادند به جز بلال که وجودش را در راه خدا ناچیز نمود. مشرکان او را به دست کودکانشان میسپردند و آنها او را در شهر مکه میچرخاندند، اما او با قاطعیت میگفت: «اَحدٌ احدٌ خدا یکی است خدا یکی است.»[1] بلال، قبیلهای نداشت که او را حمایت نماید و شمشیرهایی نبود که از او دفاع کند و چنین انسانی در جامعه جاهلی مکه ارزشی نداشت. او در زندگی نقشی جز اینکه کار بکند و فرمان ببرد و مانند حیوانات در معرض خرید و فروش قرار بگیرد نداشت، اما اینکه دارای نظری مستقل و اندیشهای و یا صاحب دعوت و یا قضیهای باشد، چنین امری در جامعه جاهلی مکه برای کسی همچون بلال، جنایتی بسیار زشت و نابخشودنی به شمار میرفت، اما دعوت جدید، که جوانانان شتابان به آن گرویده بودند و با سنتها و رسوم پدرانشان مبارزه میکردند، در ژرفای دل این بردۀ فراموش شده نیز جای گرفته بود و از او شخصیتی جدید در میدان هستی ارائه داده بود.[2] ایمان در اعماق قلب بلال رسوخ کرده بود و به خاطر عقیده و دینش در معرض شکنجه قرار میگرفت. دیری نپائید که آزاد مردی به شکنجهگاه بلال رفت و رو به امیه بن خلف کرد و گفت: آیا در مورد این بیچاره از خدا نمیترسی؟! امیه گفت: تو او را فاسد کردهای و اکنون او را از وضعیتی که میبینی نجات بده. ابوبکر گفت: چنین میکنیم. من بردۀ سیاهی دارم که از او قویتر است و بر دین تو میباشد او را بگیر و بلال را به من بده. امیه گفت: پذیرفتم. ابوبکر غلامش را به او داد و بلال را در عوضش گرفت و آزاد کرد.»[3] و در روایتی دیگر آمده است که او را به هفت اوقیه یا به چهل اوقیه طلا خرید.[4] به راستی بلال شکیبا و سرسخت بود؛ چرا که او صادقانه اسلام آورد و قلبش پاک بود. بنابراین، استوار ماند و در برابر چالشها و انواع شکنجهها، سست و زبون نگردید. شکیبایی و پایداری بلال مشرکان را به خشم میآورد و کینۀ آنها را شدت میبخشید به ویژه اینکه او تنها کسی بود که از مسلمانان ناتوان بر اسلام ثابت قدم مانده بود و او با کافران در آنچه میخواستند هماهنگ نشد و کلمۀ توحید را با صدای بلند در حالی که آنها را به مبارزه میطلبید سر میداد و وجودش را در راه خدا ارزانی کرده بود.[5] بلال از شکنجه و عذاب و مصیبت رهایی یافت و از قید بردگی آزاد گردید و بقیۀ زندگی خود را در رکاب پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم گذراند و پیامبر خدا در حالی که از بلال خشنود بود در گذشت و به او بشارت بهشت داد و فرمود: «... صدای کفشهای بلال را پیش از خودم در بهشت شنیدم.»[6] بلال اگرچه در دوران جاهلیت به دلیل برده بودن خویش، ارزش و مقامی نداشت، امّا بعد از بعثت پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم و گرویدن به اسلام، ارزش و مقام والایی کسب نمود. عمر رضي الله عنه میگفت: «ابوبکر که سرور ماست، بلال را که او نیز سرور ماست، آزاد کرد.»[7] آزادسازی بردگان مسلمان توسط ابوبکر، یکی از برنامههایی بود که رهبری اسلامی برای مقاومت در برابر شکنجهای که مستضعفان به آن گرفتار بودند، در پیش گرفته بود. ابوبکر اموال خود را در آزادکردن تازه مسلمانان از بردگی صرف مینمود و قبل از هجرت به مدینه شش برده که به اسلام گرویدند را آزاد نمود. بلال هفتمین آنها بود و بقیه عبارت بودند: از عامر بن فهیره که در جنگ بدر و اُحد شرکت نمود و در روز بئر معونه به شهادت رسید؛ ام عبیس و زنّیره که بعد از آزادی نابینا گردید. قریش میگفتند: لات و عزی بینایی او را گرفتهاند. گفت: به خدا سوگند شما دروغ میگوئید؛ چرا که لات و عزی کوچکتر از آن هستند که به کسی ضرری برسانند. خداوند نیز بینایی چشمانش را برگردانید.[8] همچنین گذر ابوبکر به کنیزی افتاد که عمر بن خطاب در دوران جاهلیت، او را ضرب و شتم میکرد. ابوبکر او را خرید و آزاد کرد.[9] ابوبکر آزادیبخش و آزادکننده بردگان و شیخ با وقار و متین اسلام بود که در میان قومش معروف بود که به بینوایان کمک مینماید و پیوند خویشاوندی را برقرار میدارد و سختی را به دوش میگیرد و مهماننوازی مینماید و از ستمدیدگان حمایت میکند. او مهربان و دوستداشتنی و نسبت به ناتوانان و بردگان دلسوز است. ابوبکر بخش بزرگی از دارایی خود را صرف خریداری بردگان نمود و آنها را در راه اسلام آزاد کرد.[10] اهل مکه، ابوبکر رضي الله عنه را که دارایی خود را برای آزادکردن مستضعفان خرج میکرد، مورد تمسخر و استهزاء قرار میدادند، اما ابوبکر آنها را همسنگر و یاران خود در دین جدید میدانست و هر یک از آنها نزد او با تمام مشرکان و طاغوتیان روی زمین برابر نبودند و سنگ زیربنای دولت توحید و تمدن اسلامی توسط افرادی همچون بلال و سایر مؤمنان صدر اسلام، بنیانگذاری گردید. هدف ابوبکر از آزاد نمودن بردگان این نبود که مورد ستایش قرار گیرد و یا مقامی کسب نماید و یا به اهداف دنیوی دست یابد؛ بلکه او رضای خداوند متعال را جستجو مینمود. روزی پدرش به او گفت : «فرزندم تو را میبینم که بردگان ضعیف را آزاد میکنی. اگر به جای اینها مردان نیرومند و چابکی را آزاد میکردی که تو را حمایت میکردند بهتر بود؟ ابوبکر رضي الله عنه گفت: پدر! هدفم خشنودی خدا است.» پس شگفت نیست که خداوند در مورد ابوبکر صدیق رضي الله عنه آیههایی در قرآن نازل نماید که تا روز قیامت تلاوت بشوند. خداوند میفرماید: { فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى (٥)وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى (٦)فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى (٧)وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَى (٨)وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَى (٩)فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى (١٠)وَمَا يُغْنِي عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى (١١)إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى (١٢)وَإِنَّ لَنَا لَلآخِرَةَ وَالأولَى (١٣)فَأَنْذَرْتُكُمْ نَارًا تَلَظَّى (١٤)لا يَصْلاهَا إِلا الأشْقَى (١٥)الَّذِي كَذَّبَ وَتَوَلَّى (١٦)وَسَيُجَنَّبُهَا الأتْقَى (١٧)الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى (١٨)وَمَا لأحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزَى (١٩)إِلا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الأعْلَى (٢٠)وَلَسَوْفَ يَرْضَى (٢١)} (لیل، 5 - 21) «کسی که (در راه خدا دارائی خود را) بذل و بخشش کند و پرهیزگاری پیشه سازد و به پاداش خود ایمان و باور داشته باشد، او را آماده رفاه و آسایش مینماییم. و اما کسی که تنگ چشمی بکند (و به بذل و بخشش در راه خدا دست نیازد) و خود را بینیاز بداند و به پاداش خود ایمان و باور نداشته باشد، او را آماده برای سختی و مشقت میسازیم. در آن هنگام که به (گور) پرت میگردد، دارائیش چه سودی به حال او دارد؟ مسلماً نشان دادن (راه هدایت و ضلالت به مردم) بر عهدة ماست و قطعاً آخرت و دنیا همه از آن ماست. من شما را از آتش هولناکی بیم میدهم که شعلهور میشود و زبانه میکشد. بدان داخل نمیشود و نمیسوزد مگر بدبختترین (انسانها) همان کسی که (حق و حقیقت را دروغ میداند و آن را) تکذیب مینماید و (به آیات آسمانی) پشت میکند ولیکن پرهیزگارترین (انسانها) از آن (آتش) به دور داشته خواهد شد. آن کسی که دارایی خود را (در راه خدا) میدهد تا خویشتن را پاکیزه بدارد، هیچ کس بر او حق نعمتی ندارد تا چشم به پاداش داشته باشد؛ بلکه تنها هدف او جلب رضای ذات پروردگار بزرگوارش میباشد. قطعاً (چنین شخصی از کارهایی که کرده است) راضی خواهد بود و (از پاداشهایی که از پروردگار خود دریافت میدارد) خشنود خواهد شد.» همیاری و همکاری میان مسلمانان صدر اسلام، نماد بارزی از خیر و بخشش است و بردگان وسیلۀ اسلام، صاحبان عقیده و اندیشهای گشتند که به خاطر آن مناقشه میکردند و از آن دفاع مینمودند و در راه آن جهاد میکردند. اقدام ابوبکر به خریدن بردگان و آزاد کردن آنان نهتنها بیانگر عظمت این دین است؛ بلکه بیانگر این موضوع است که دین جدید در ژرفای وجود ابوبکر صدیق نفوذ نموده بود و او را به خود مشغول نموده بود و به راستی مسلمانان معاصر برای احیاء نمودن روح همبستگی و همیاری و همکاری میان فرزندان امت که در معرض فروپاشی از جانب دشمنان عقیده و دین است، میبایست از رفتار و احساسات پاک مسلمانان صدر اسلام، الگو بگیرند. الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد اول، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم : هیئت علمی انتشارات حرمین.
[1]- مسند احمد، ج 1، ص 404 باسناد و حسن. [2]- التربیة القیادیه، ج 1، ص 136. [3]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 1، ص 394. [4]- التربیة القیادیه، ج 1، ص 140. [5]- محنة المسلمین فی العهد المکی، ص 92. [6]- صحیح مسلم، ج 2، ص 1410، شمارة حدیث 2458. [7]- الطبقات، ابن سعد، ج 3، ص 232 و راویان آن ثقه هستند. [8]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 1، ص 393. [9]- السیرة النبویه، ابی شهبه، ج 1، ص 346. [10]- همان، ص 345.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|