|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>سیره نبوی>پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم > تلاش برای بدنام کردن دعوت پیامبر
شماره مقاله : 1546 تعداد مشاهده : 388 تاریخ افزودن مقاله : 11/2/1389
|
تلاش برای بدنام کردن دعوت پیامبر
مشرکان برای بدنام کردن دعوت پیامبر خدا جنگی تبلیغاتی به رهبری ولید بن مغیره علیه پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم و برای تخریب شخصیت و دعوت وی سامان دادند. ولید به رهبران قریش گفت: ای گروه قریش! موسم حج فرا رسیده است و به زودی هیئتهای عرب نزد شما خواهند آمد و از ماجرای این مرد با خبر میشوند؛ پس همه اتفاق کنید تا در مورد او نظر واحدی ارائه دهید و با یکدیگر اختلاف نکنید و یکدیگر را دروغگو قرار ندهید و برخی سخن برخی دیگر را تکذیب ننمایید. آنها گفتند: پس تو ای ابا عبد شمس! چیزی بگو و نظری ارائه بده تا همان را بگوییم. گفت: خیر. شما بگویید من گوش میدهم. گفتند: ما به مردم میگوییم او کاهن است. گفت: خیر. او کاهن نیست؛ چون من کاهنان زیادی را دیدهام. سخنان او با زمزمهها و سخنان کاهنان متفاوت است. گفتند میگوییم: دیوانه است. گفت: خیر. او دیوانه نیست؛ چرا که ما جنون را دیده و مشاهده نمودهایم. هیچ یک از نشانههای جنون و دیوانگی از قبیل حالت خفگی و وسواس در وجود او نمییابیم. گفتند: میگوییم: او شاعر است. گفت: او شاعر نیست! ما انواع مختلف شعر و رجز را خوب میشناسیم. سخنان او شعر نیست. گفتند: میگوییم: ساحراست. گفت: او ساحر نیست ما جادوگران و جادوهایشان را دیدهایم آنچه او میگوید با دمیدن و گره زدن جادوگران فرق دارد. گفتند: پس چه بگوییم! گفت: به خدا سخنان وی شیرین و دلربا است و به درخت تازه و خرم و پرطراوتی میمانند که ریشههایش عمیق و شاخههایش پربار هستند. به نظر من بهترین سخن در مورد او این است که بگویید: این شخص ساحر است که با سحر خود میان پدر و پسر و دو برادر و شوهر و همسر و بین خویشاوندان جدایی میاندازد. آن گاه خداوند در مورد ولید این آیات را نازل فرمود: { ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا (١١)وَجَعَلْتُ لَهُ مَالا مَمْدُودًا (١٢)وَبَنِينَ شُهُودًا (١٣)وَمَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِيدًا (١٤)ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ (١٥)كَلا إِنَّهُ كَانَ لآيَاتِنَا عَنِيدًا (١٦)سَأُرْهِقُهُ صَعُودًا (١٧)إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ (١٨)فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (١٩)ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ (٢٠)ثُمَّ نَظَرَ (٢١)ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ (٢٢)ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ (٢٣)فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ يُؤْثَرُ (٢٤)إِنْ هَذَا إِلا قَوْلُ الْبَشَرِ (٢٥)سَأُصْلِيهِ سَقَرَ (٢٦)} (مدثر، 11 - 26) «مرا واگذار با آن کسی که او را تک و تنها (و بدون دارائی و اموال و اولاد) آفریدهام و ثروت بسیاری بدو دادهام و پسرانی بدو دادهام که حاضرند و (وسائل زندگی را) از هر نظر برای او فراهم ساختهام، علاوه بر این امیدوار است که بیفزایم. هرگز چنین نخواهد شد و بدانچه آرزو میکند، نخواهد رسید) چرا که او با آیات ما دشمن است به زودی او را به بالا رفتن از گردنه (مشکلات زندگی) وا میدارم، او بیندیشید و نقشه و طراحی آماده ساخت. مرگ بر او باد! چه نقشهای کشید و چه طرحی ریخت؟! باز مرگ بر او باد، چه نقشهای کشید و چه طرحی ریخت؟! باز نگریست و دقت کرد. سپس چهره درهم کشید و شتابگرانه اخم و تخم کرد. آن گاه گفت: این چیزی جز جادوی منقول نمیباشد و این چیزی جز سخن انسانها نیست. هر چه زودتر او را داخل دوزخ میسازم و بدان میسوزانم.» از این داستان چنین بر میآید که جنگهای روانی و تبلیغاتی علیه پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم با دقت و برنامهریزی رهبران کافر و انتخاب زمان مناسب و بر طبق قواعد مشخصی که امروز نیز در برنامهریزیهای جنگ روانی از آن استفاده میشود، سامان داده میشدند و آنان برای این امر موسم حج را انتخاب کردند و با هم متفق میشدند تا حمله آنها منظم و سازمان یافته انجام شود و از طرفی بتوانند بر حجاج اثر بگذارند و تبلیغات آنها ثمر و نتیجة مطلوب خود را به جا بگذارد و آنان علاوه بر انتخاب زمان مناسب، مکان مناسب را نیز انتخاب کردهاند تا سخن خود را به همة گروهها و هیئتهایی که به مکه میآیند، برسانند. از طرفی دیگر عظمت پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم و تأثیر شگرف وی به وسیلة قرآن به روشنی آشکار میگردد. ولید بن مغیره بزرگ قریش و یکی از بزرگترین سرداران و رؤسای آنها بود و با اینکه معمولاً سران و بزرگان قوم، بزرگبین و متکبر بودند، اما او از قرآن متأثر شد و به عظمت قرآن اعتراف کرد . اما این جنگ روانی و تبلیغاتی منظم و سازمان یافته نتوانست دعوت پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم را در محاصره قرار دهد؛ بلکه محمد صلي الله عليه و سلم توانست حصار دشمانش را بشکند که علاوه بر متنفرساختن مردم مکه از پبامبر اکرم صلي الله عليه و سلم و تخریب شخصیت وی نزد آنان، زایران را نیز تحت تأثیر تبلیغات خود قرار میدادند و افکارشان را مسموم میکردند و میان آنها و سخنان پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم مانع میشدند تا از دعوت او متأثر نکردند، ولی پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در دعوت خویش بسیار موفق بود و هر کس را که مورد خطاب قرار میداد، او را سخت متأثر مینمود و قبل از اینکه سخنان پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم او را متأثر نماید، هیئت و وقار و متانت او آنان را تحت تأثیر قرار میداد؛ سپس با سخنانی رسا و شیوا که سرچشمه گرفته از وحی الهی، عقل سلیم، عاطفه، اخلاص، صفا و صمیمیت بود، شنونده را مجذوب خویش مینمود . از بارزترین نمونهها که بر توانایی و اثرگذاری وی دلالت مینماید و بیانگر توانایی او در شکستن دیوار آهنینی است که رهبران مکه ایجاد کرده بودند، برخورد آن حضرت با ضماد ازدی و عمرو بن طفیل دوسی و عمروبن عبسه میباشد. 1- اسلام آوردن ضماد ازدی ضماد ازدی به مکه آمده بود و از تبلیغات و یاوهگوییهای مشرکان در مورد پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم متأثر گردیده بود و گمان میکرد که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم واقعاً فردی مجنون و دیوانه است. ضماد از قبیله ازد بود. او جنون را معالجه میکرد، وقتی از بیخردان مکه شنید که محمد صلي الله عليه و سلم دچار جنون شده است با خود گفت: من اگر این مرد را میدیدم، شاید خداوند او را به دست من، بهبود بخشد. بنابراین، با پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم ملاقات کرد و گفت: ای محمد من دعای این بیماری را میدانم و میخوانم و خداوند هر کس را که بخواهد به دست من شفا میدهد. آیا میخواهی برایت دعا بخوانم تا خوب شوی؟ پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم سخنانش را این گونه آغاز کرد: «ان الحمدلله نحمده و نستعینه و نستغفره ، من یهده الله فلا مضل له و من یضلل فلا هادی له، و اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً عبده و رسوله، اما بعد». «ستایش خداوند را سزاست. او را ستایش میگوییم و از او یاری میجوییم، هر کس را که خداوند هدایت نماید؛ کسی او را گمراه نمیکند و هر کس را که خداوند گمراه نماید، هیچ هدایتکنندهای برای او نخواهد بود و من گواهی میدهم که هیچ معبودی جز خدا نیست. یگانه است و شریکی ندارد و گواهی میدهم که محمد بنده و فرستادۀ اوست.» ضماد گفت: سخنانت را باز برایم تکرار کن. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم سخنانش را تکرار نمود. ضماد گفت: من سخنان کاهنان، جادوگران و شاعران را شنیدهام، ولی سخنانی شبیه سخنان تو نشنیدهام. سخنانت در اعماق دریاها نیز اثر میگذارد. دست خود را دراز کنید تا بر اسلام با تو بیعت کنم. پس با پیامبر بیعت نمود و مسلمانان شد. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم فرمود: از طرف قومت نیز بیعت کن. گفت: از طرف خود و قبیلهام بیعت میکنم. بعداً که دولت اسلامی در مدینه شکل گرفت و پیامبراکرم صلي الله عليه و سلم سریهها و لشکرهایی را میفرستاد گذر لشکر اسلام، بر قوم ضماد افتاد. فرمانده به لشکریان گفت: آیا از اینها چیزی بر گرفتهاید؟ مردی از قوم گفت : من آفتابهای از اینها برای خود برداشتهام. گفت: آن را باز گردانید؛ زیرا این قوم ضماد است. فواید و درسهایی که از این واقعه فرا گرفته میشوند: الف – تبلیغات قریش و تخریب و بدنام کردن شخصیت پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم و متهم کردن وی به دیوانگی و جنون، ضماد را بر آن داشت تا نزد پیامبر برود و با افسون و اذکار مخصوص خود، او را معالجه نماید، ولی نهایتاً این امر موجب گردید ضماد و قومش به اسلام بگروند. ب – دو صفت بردباری و شکیبایی در شخصیت پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم روشن میگردد؛ چنانکه ضماد به پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم پیشنهاد کرد که میخواهد بیماری جنونش را معالجه نماید و این امر، میتوانست خشم پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم را بر انگیزد، اما پیامبر خدا با بردباری و آرامی به استقبال ماجرا رفت که موجب تسلیم ضماد، در مقابل رسول خدا گردید. ج – خطبهای که پیامبر خدا، ارائه داد بیانگر تعظیم، بزرگداشت، ستایش پروردگار و اختصاص عبادت برای الله میباشد، از این رو آن حضرت اغلب سخنرانیها و موعظههایش را با این خطبه آغاز مینمود. ح – ضماد از شیوایی و قوت گویایی پیامبر خدا، متأثر شد؛ زیرا سخن آن حضرت از قلبی آکنده از ایمان و یقین و حکمت بر میخاست بنابراین، سخنانش بر قلبها اثر میگذاشت و آنها را وادار به پذیرش اسلام مینمود. خ – اینکه ضماد، بیدرنگ اسلام را پذیرفت، دلالت بر این دارد که اسلام دین فطرت است و انسانها هر گاه وجودشان را از فشارهای داخلی و خارجی پاک و مبرا سازند، گفتهای و یا مشاهدۀ رفتاری پسندیده، اسلام را میپذیرند. د – علاقه شدید رسول خدا و تلاش ایشان برای انتشار دعوت؛ چنانکه با اسلام آوردن ضماد، از وی برای اسلام آوردن قومش بیعت گرفت. ش – اهمیت دعوت به سوی خدا، چنانکه تنها به مسلمان شدن ضماد اکتفا نکرد؛ بلکه از او بیعت گرفت تا قومش را به اسلام دعوت بدهد. ص – احترام قائل شدن به نیکوکاران و سابقین در خیر؛ چنانکه صحابه با قوم ضماد به خوبی رفتار کردند. و – در حدیث برخی از راهکارها و وسایل تربیتی که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در مورد ضماد از آن استفاده نمود، بیان شدهاند مانند: تأنی و حوصله در سخن گفتن، روش گفتگو، توجیه مستقیم و برخی صفات که در شخصیت آن حضرت به عنوان مربی نماد پیدا کرده بود مانند : صبر، بردباری و تشویق به انجام دادن خوبیهای بیشتر. 2- اسلام آوردن عمرو بن عبسه رضي الله عنه عمرو بن عبسه سلمی میگوید: من در دوران جاهلیت به این موضوع که مردم در گمراهی به سر میبرند و آیین درستی ندارند، واقف بودم؛ چرا که آنان بتها را پرستش میکردند تا اینکه خبر بعثت پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به من رسید، بر شترم سوار شدم و نزد او آمدم. دعوت پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در آن روزها، مراحل پنهانی خویش را طی مینمود؛ چرا که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم از جانب قومش احساس خطر مینمود. جستجو کردم تا اینکه نزد او رفتم و گفتم: تو چه کاره هستی؟ گفت: من پیامبر خدا هستم. گفتم پیامبر چیست؟ گفت: خداوند مرا فرستاده است. گفتم: تو را با چه چیزی فرستاده است.گفت: مرا با این پیام فرستاده که حق خویشاوندی ادا شود، بتها شکسته شوند، خداوند به یگانگی پرستش شود و هیچ چیزی با او شریک قرار داده نشود. گفتم: چه کسانی از آیین تو پیروی کردهاند؟ گفت تاکنون یک آزاده و یک برده آیین مرا پذیرفتهاند. میگوید در آن روز از افرادی که ایمان آورده بودند، ابوبکر و بلال با او بودند. گفتم: من از تو پیروی میکنم. گفت: امروز در این موقعیت نمیتوانی از من پیروی کنی. مگر وضعیت مرا با مردم نمیبینی؟ بهتر است نزد خانوادهات برگردی و هر گاه خبر پیروزی مرا شنیدی، نزد من بیا. عمرو میگوید: من برگشتم و نزد خانوادهام ماندم تا اینکه پیامبر خدا، به مدینه هجرت نمود. من همیشه اخبار او را پیگیری مینمودم تا اینکه تعدادی از اهالی مدینه نزد من آمدند. گفتم: مردی که به مدینه آمده چه کاره است و وضعیت او چگونه است؟ گفتند: از هر سو مردم شتابان نزد او میآیند. خویشاوندانش نقشه قتل او را کشیده بودند، ولی موفق به این نقشۀ شوم و پلید نگردیده بودند. عمرو میگوید: من نیز به مدینه رفتم و در مجلس رسول خدا حاضر شدم. گفتم مرا میشناسی؟ گفت: بله. تو همان کسی هستی که مرا در مکه ملاقات نمودی؟ در ادامه حدیث عمرو آمده است که از پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم دربارۀ نماز و وضو پرسید. درسها و فوایدی که از این واقعه گرفته میشود: الف – عمرو بن عبسه از یکتاپرستان دوران جاهلیت بود که پرستش چیزی دیگر غیر از خداوند را نمیپذیرفت. ب – جنگ شدید تبلیغاتی قریش علیه آن حضرت سبب شد تا عمرو بن عبسه اخبار پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم را پیگیری نماید. ج – جسارت و سختگیری قریش بر پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم چنانکه ملاقات عمرو بن عبسه در دوران پنهانی دعوت صورت گرفت که از طرف قومش در معرض خطر قرار داشت. ح – رعایت ادب و احترام هنگام وارد شدن بر اهل فضل و مقام؛ چنانکه عمرو بن عبسه میگوید: مؤدبانه نزد رسول خدا حضور یافتم. د – خلاصۀ رسالت محمدی بر دو اساس استوار است که عبارتند از: ادا نمودن حق خدا و حق مردم؛ چنانکه پیامبر خدا فرمود: «مرا با این پیام فرستاده است که حق خویشاوندی مشخص میگردد؛ چرا که این خصلت بزرگ، جزو اولویت دعوت اسلام بود و در کنار دعوت به یکتاپرستی و توحید قرار گرفت. همچنین تهاجم مقتدرانه و شجاعانۀ رسول الله بر بتها که مقدسترین چیزهایی بود که عرب در اختیار داشت، بیانگر این مطلب است که زدودن آثار جاهلیت نیز بسیار مهم است و دعوت توحید با از بین بردن این گونه آثار تحقق مییابد و منتشر میشود. س – پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم با وجود اینکه در ابتدای بعثت توانایی از بین بردن بتها را نداشت، اما این کار را در اولویت قرار داد و این بیانگر آن است که تأخیر در بیان امور دین به دلیل نداشتن توانایی بر اجرای امور و احکام دین، جایز نیست و کسانی که بر این عقیدهاند که فقط باید به تبلیغ اموری از دین پرداخت که اجرای آن ممکن است و نباید بخشهایی را که نیاز به جهاد و مبارزه دارند و اجرای آنها فعلاً ممکن نیست، مطرح کرد، در اشتباه به سر میبرند و باید گفت که دعوتشان بر منوال دعوت رسول خدا، قرار نگرفته است. ش – تلاش پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم برای فراهم آوردن مکان و فضایی امن و امان برای اصحاب و یارانش. ه - قوت و حافظه رسول خدا که عمرو را پس از گذشت سالها شناخت. و – رسول خدا تعداد مسلمانان را فاش نمینمود؛ چرا که مصلحتی برای فاش کردن اسامی آنها نمیدید. از این رو در جواب عمرو بن عبسه پیروان خویش را به عنوان آزاده و برده خطاب قرار داد. یکی دیگر از کسانی که جنگ تبلیغاتی علیه پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به راه انداخته بود و مسلمان شد، طفیل بن عمرو دوسی بود. داستان اسلام آوردن او به طور مفصل در کتابهای سیره بیان گردیده است، اما به نظر دکتر ضیاء عمری، از این داستان فقط همین مقدار با سند صحیح ثابت است که طفیل از پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم خواست تا به قلعه محکم قبیله دوس پناهنده شود، اما پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم از پذیرش این امر خودداری نمود. در روایت صحیحی آمده است که طفیل، قومش را به اسلام دعوت نمود، اما آنها نپذیرفتند و با او مخالفت کردند تا جایی که طفیل از پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم خواست تا علیه قومش دعا نماید، اما پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم برای هدایت و راهیاب شد آنان دعا کرد و در آن هنگام پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در مدینه منوره بود. ی – از این گفته پیامبر که فرمود: «نزد خانوادهات برگرد و هر گاه خبر پیروزی مرا شنیدی نزد من بیا.» این درس را در مورد دعوت میآموزیم که اساس کار بر این نیست که هواداران و اعضای دعوت اسلامی را در معرض خطرها و محل مشکلات و آسیبها قرار دهیم؛ چنانکه پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم عمرو را به بازگشت نزد خانوادهاش امر نمود و قضیة هجرت به حبشه و سپس به مدینه نیز به خاطر همین بود. این کار برای حفاظت مسلمانان و تقویت تدریجی آنان انجام میگرفت تا رهبر نیز با آسودگی خاطر به کارش ادامه دهد و برای آینده آمادگی و برنامهریزی بهتری داشته باشد.
3- اسلام آوردن حصین، پدر عمران رضی الله عنهما قریش به حصین احترام خاصی قائل بودند، لذا نزد او آمدند و به او گفتند: با این مرد (محمد) حرف بزن. او خدایان ما را به بدی یاد مینماید و آنها را ناسزا میگوید.» قریش همراه حصین نزد پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم رفتند. حصین، وارد خانه شد. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم فرمود: «جای بیشتری برای شیخ باز کنید.» پسرش عمران که قبلاً مسلمان شده بود با تعدادی دیگر در آن مجلس نشسته بودند. حصین گفت: این چه سخنی است که از تو به ما رسیده که خدایان ما را ناسزا میگویی؟ پدرت مرد عاقلی بود. رسول خدا فرمود: ای حصین پدر من و پدر تو در دوزخ به سر میبرند. حصین! چند خدا را میپرستی! حصین گفت: هفت خدا در زمین و یکی در آسمان را میپرستم. فرمود: وقتی دچار مصیبتی میگردی، از کدام یک مدد و یاری میجویی؟ گفت: همان را که در آسمان است. رسول خدا فرمود: اگر اموالت نابود شود از کدام یک یاری میطلبی؟ گفت: همان که در آسمان است. رسول خدا فرمود: او صدایت را میشنود و اجابت میکند و تو بتها را با او شریک میسازی؟! حصین میگوید: تا آن روز کسی این گونه با من سخن نگفته بود! رسول خدا فرمود: « ای حصین اسلام بیاور تا سالم بمانی» گفت: من، قوم و قبیلهای دارم به آنان چه بگویم؛ فرمود: «بگو: بار خدایا از تو طلب هدایت مینمایم تا کارم را درست انجام بدهم و به من دانش بیشتری بده که برایم سودمند باشد.» حصین کلمات فوق را تکرار کرد و از جا برنخاست تا اینکه مسلمان شد. عمران بلند شد و سر و دستها و پاهای پدرش را بوسید. اشک از چشمان رسول خدا سرازیر شد و فرمود : «از کار عمران گریهام گرفت که وقتی حصین در حال کفر وارد شد، برایش بلند نشد و او توجه نکرد، اما وقتی حصین مسلمان شد، عمران حق او را به جای آورد.» وقتی حصین خواست بیرون برود، پیامبر به یارانش فرمود: «بلند شوید و او را تا منزلش بدرقه نمایید.» وقتی حصین بیرون آمد و قریش او را دیدند، گفتند: بیدین شده است و از اطراف او پراکنده شدند. استعداد خوب و فطرت سالم حصین و از طرفی قوت استدلال و منطق رسول الله که از راه گفتگو وارد شد، زمینۀ مسلمان شدن حصین را فراهم ساخت.
4- اسلام آوردن ابوذر غفاری رضي الله عنه ابوذر وضعیت اعتقادی حاکم بر جامعۀ جاهلیت را نمیپذیرفت و از پرستش بتها اباء میورزید و کسی را که چیزی با خدا شریک میگرفت، مورد اعتراض قرار میداد و چند سال پیش از آنکه اسلام بیاورد، نماز میخواند بدون اینکه قبلۀ مشخصی را برای خود تعیین نماید که این بیانگر آن است که او قبلاً بر شیوه و روش یکتاپرستان بوده است. با اطلاع از بعثت پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به مکه آمد و در مورد پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم پرس و جو کرد تا اینکه شب شد و استراحت مینمود که علی رضي الله عنه او را دید و دانست که فردی ناآشنا است از او خواست تا شب مهمان او باشد. صبح روز بعد، ابوذر علی را ترک گفت و به مسجدالحرام آمد و تا غروب در آن جا باقی ماند. علی بار دیگر او را برای شب دعوت کرد. شب سوم نیز چنین شد. سپس علی از او پرسید چرا به اینجا آمدهای؟ وقتی ابوذر به او اعتماد کرد گفت: میخواهد محمد را ببیند. علی گفت: او پیامبر بر حق خداست. دنبال من بیا، اگر من خطری احساس نمودم، میایستم و مشغول چیزی میشوم و چون دوباره راه افتادم شما با حفظ فاصله دنبالم بیائید. ابوذر همچنان رفت تا اینکه با پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم دیدار کرد. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به او گفت: نزد قومت برگرد و آنها را خبر بده و منتظر دستور من باش. ابوذر گفت: سوگند به کسی که جانم در دست اوست، فریاد اسلام را با صدای بلند در میان آنها سر خواهم داد. پس بیرون آمد تا اینکه به مسجد رسید و با صدای بلند اعلام کرد: «اشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله» با شنیدن این صدا مردم به او یورش بردند تا اینکه او را به زمین زدند. عباس بن عبدالمطلب با دیدن چنین صحنهای آنان را از چنین عملی برحذر داشت و هشدار داد که چنین نکنید؛ زیرا قبیله غفار از شما انتقام خواهد گرفت و کاروانهای تجاری شما را که از سرزمین قبیله غفار به سوی شام عبور مینمایند، در معرض خطر و تعرض قرار میدهند و این گونه عباس او را از دست قریش نجات داد . ابوذر قبل از اینکه خود به مکه برای تحقیق و بررسی نزد پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم حاضر گردد، برادرش را به این منظور فرستاده بود، امّا برادر او از میان تمامی سجایای اخلاقی پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به مکارم اخلاقی و سخنان دلانگیز و دوربودن سخنان او از شعر اشاره نمود، امّا ابوذر گفت: مرا قانع نکردی و آنچه میخواستم بر آورده ننمودی، لذا درصدد برآمد تا نزد پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم حاضر گردد، امّا برادرش به او گفت: «مواظب خودت باش. اهل مکه خطرناک هستند؛ زیرا آنها بر من خشمگین شدند و پرخاش کردند.»
درسها و فواید 1- شهرت و آوازۀ پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم که بر اثر تبلیغات سوء مشرکان طنین انداخته بود، به قبیلۀ بنی غفار نیز رسیده بود. 2- دانایی و هوشیاری ابوذر که مردی دارای نظر و رای مستقل بود که شایعات و تبلیغات او را از دعوت پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم گریزان و متنفر نمود؛ بلکه به جستجو و تحقیق پرداخت و برادرش را فرستاد تا در مورد واقعیت بعثت پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم بررسی نماید. 3- اهمیت دادن ابوذر به پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم چنانکه او به اطلاعاتی که برادرش، انیس، برای او آورده بود بسنده نکرد؛ بلکه خواست حقیقت را با چشمان خود مشاهده نماید؛ زیرا موضوع فقط مردی نیست که به خیر و خوبی فرمان میدهد؛ بلکه سخن از مردی است که میگوید پبامبر خدا است. بنابراین، سختیها، رنجها، دشواریهای طاقت فرسای راه و جدایی از خانواده و وطن باید در راه حق تحمل شود؛ پس ابوذر نیز چنین کرد. خانوادهاش را ترک نمود و با کیسهای که در آن توشهاش را قرار داده بود، برای شناخت نبوت به سوی مکه رهسپار گردید. 4- تأخیر و درنگ نمودن ابوذر برای کسب اطلاعات مورد نظر : این اقدامی امنیتی بود که حساسیت موقعیت آن را میطلبید؛ پس اگر ابوذر از همان ابتدا به صورت آشکار درصدد شناسایی پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم بر میآمد و قریش از این موضوع با خبر میگردیدند، در معرض آزار و اذیت قرار میگرفت و به هدفش که به خاطر آن محل زندگی و قومش را ترک نموده بود و در راه رسیدن به آن سختیها و مشقتهای سفر را تحمل کرده بود، نمیرسید. 5- رعایت کردن جانب احتیاط و مواظب بودن: وقتی علی رضي الله عنه از ابوذر هدفش از آمدن به مکه را پرسید؛ ابوذر با اینکه سه روز مهمان علی بود، اما هدف اصلی مسافرت خویش را کتمان نمود؛ زیرا میخواست کاملاً احتیاط نماید بنابراین، قبل از اینکه او را از علت آمدنش آگاه نماید، شرط گذاشت که این را پوشیده نگاه دارد و نیز از او خواست تا وی را راهنمایی نماید و این بیانگر احتیاط وی است بنابراین، ابوذر به اهداف خویش دست یافت. 6- پنهان کاری و پوشش امنیتی در مسیر حرکت نزد پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم : علی و ابوذر رضی الله عنها برای اینکه احساس مینمودند کسی آنان را تعقیب مینماید؛ بین خود رمزی بر این اساس گذاشتند که علی رضي الله عنه ابتدا حرکت نماید و اگر خطری احساس گردید، به گونهای ابوذر رضي الله عنه را آگاه سازد و او نیز بعد از علی رضي الله عنه به حرکت خود ادامه دهد. این پوشش امنیتی برای حرکت آنها به سوی قرارگاه (دار الارقم) بود. 7- این اشارههای امنیتی گذرا بر این دلالت مینماید که اصحاب رضي الله عنه از بهرۀ والایی در جوانب امنیتی برخوردار بودند و نیز بر این دلالت مینماید که امنیت برای آنها مهم بود و چه قدر دغدغه آن را داشتند تا جایی که امنیت نشان بارزی در هر اقدام خصوصی و عمومی آنها بود. بنابراین، حرکتهای آنان سازمان یافته و بررسی شده انجام میگرفت. به راستی چه قدر ما به این احساس امنیتی اصحاب نیاز داریم، به ویژه در این عصر که مسائل امنیتی اهمیت زیادی در به وجود آمدن و از بین رفتن تمدنها دارد و امنیت دارای مدارس ویژه و تکنولوژی و شیوهها و روشهای پیشرفته و دستگاههای مستقل گردیده است و بودجههای هنگفتی صرف امور امنیتی میگردد. پس وقتی چنین است، مسلمانان باید به جوانب امنیتی اهمیت بدهند تا دشمنان نتوانند به اطلاعات مسلمانان دسترسی و اطلاع یابند و رازها و اسرار مسلمانان در دسترس آنان قرار نگیرد. 8- صداقت ابوذر در جستجوی حق و قوت عقل و درک وی: چنانکه بعد از اینکه اسلام به او عرضه شد، اسلام را پذیرفت. 9- سعی و تلاش و اهمیت پیامبر خدا، به امنیت و سلامتی یارانش که ابوذر را دستور داد تا نزد خانوادهاش برگردد و قضیه را پنهان بدارد تا اینکه خداوند آن را آشکار و پیروز نماید. 10- شجاعت ابوذر و قدرت او در بیان حق: او اسلام خویش را در انجمنها و اجتماعات قریش آشکارا اعلام کرد و آنها را به مبارزه طلبید و حق را اظهار کرد. ابوذر رضي الله عنه از این دستور پیامبر که ایمان خویش را مخفی و پنهان بدارد چنین برداشت نموده بود که این دستور، دستوری الزامی و ایجابی نیست؛ بلکه پبامبر از روی شفقت و اینکه شاید از پس چنین کاری بر نمیآید چنین دستوری داد، از این رو رسول خدا نیز مخالفت نکرد و از این بر میآید که گفتن سخن حق در برابر کسی که بیم آن میرود که گوینده را آزار و اذیت نماید، جایز است گرچه سکوت کردن نیز جایز است و این به اقتضای اهداف و موضوع، متفاوت میباشد و برحسب آن به انسان پاداش داده میشود. 11- موضع ابوذر برای دعوت، بسیار مفید بود و او در مقابله و مقاومت در برابر جنگ روانی که قریش بر ضد پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم به راه انداخته بودند، مشارکت جست و اعلام ابوذر ضربه محکمی بود که در مرکز به کفار مکه وارد شد. گرچه خون از بدن ابوذر جاری شد، اما او بار دیگر آشکارا فریاد «اشهد ان لا اله الا الله» را سر داد. 12- دفاع عباس از مسلمانان و تلاش او برای نجات ابوذر، دلیلی است بر اینکه او نسبت به مسلمانان مهربان بود و روش او در دفع تجاوز بر این دلالت مینماید که عباس از شخصیت کفار مکه آگاهی داشت بنابراین، آنها را به خطرهایی که تجارت آنها به هنگام عبور از دیار قبیله غفار مواجه میشد، هشدار داد. 13- ابوذر از ترتیب امنیتی که پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در مکه اتخاذ کرده بود، اطاعت نمود بنابراین، با وجود دلبسته بودن ابوذر به پیامبر و با اینکه پیامبر را دوست داشت و به شدت علاقمند دیدار او بود، اما سخن ایشان را در مورد چگونگی ترک گفتن مکه و رفتن به سوی قومش را پذیرفت و به صلاح و هدایت خانواده و دعوت دادن آنان به اسلام اهتمام ورزید و قبل از همه برادر و مادر و قومش را به اسلام دعوت کرد. 14- قوت تأثیر دعوت ابوذر بر قومش و توانایی او در هدایت و قانع کردن آنها به پذیرفتن اسلام، با این حال حایز شرایط امارت نشد. چنانکه مسلم در صحیح خود از ابوذر روایت میکند که میگوید به رسول خدا گفتم: آیا مرا امیر قرار نمیدهی؟ پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم دستش را بر شانهام گذاشت و فرمود: «ای ابوذر تو ضعیف هستی و فرماندهی و امارت امانتی است و روز قیامت سبب رسوایی و پشیمانی خواهد شد، مگر کسی که آن را به حق بگیرد و وظیفهای که در مورد آن دارد، انجام دهد.» پس خداوند به هر کس در هر زمینهای که توانایی بخشیده است، باید وظیفۀ خویش را در راستای تحقق آن انجام دهد و نباید از موفقیت او در دعوت الی الله، چنین استنباط کرد که در امارت و فرماندهی نیز موفق خواهد بود. 15- واگذاری رهبری و سرپرستی قبیله غفار به ایماء بن رحضه سردار آن قبیله از جانب ابوذر، با اینکه ابوذر قبل از او اسلام آورده بود و مقامش بالاتر بود، به فراست و حسن مدیریت او و نیز به بزرگداشت مردم، به اندازۀ شخصیت آنها دلالت مینماید؛ چرا که او دوست نداشت تمامی امور در دست او متمرکز گردد. 16- موفقیت درخشان ابوذر در دعوت که بر اثر دعوتش نصف قبیله غفار مسلمان شد و نصف دیگر آن قبیله بعد از هجرت اسلام آوردند. تلاشهای تخریبکننده و جنگ تبلیغاتی و محدودیت فکری که کفار علیه دعوت اسلامی در صدر اسلام، از آن استفاده نمودند، ناکام ماند و شکست خورد؛ چرا که تلاش پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم از تلاش آنان گستردهتر بود و وسایل تبلیغی او از موانع آنان، قویتر بود و ثبات و پایداری او بسیار بیشتر از آن چیزی بود که دشمنانش انتظار آن را داشتند. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در خانهاش اقامت نگزید و در گوشهای از مسجدالحرام گوشهگیر نشد تا دعوتش را پنهان بدارد و خود را از تیرهای مسموم دشمنان مصون بدارد؛ بلکه او شجاعانه خود را به مخاطره انداخت و به محل اقامت اعراب چادرنشین میرفت و با صدای بلند در مسجد الحرام قرآن تلاوت میکرد تا کسی که اندکی حیات در قلبش مانده و انگیزۀ آزادی و نپذیرفتن بندها در وجودش قرار دارد، بشنود و نور هدایت در قلب و مغزش سرایت نماید که از جمله این افراد ضماد ازدی، عمرو بن عبسه، ابوذر غفاری و طفیل بن عمرو دوسی و حصین پدر عمران بن حصین بودند و این دلیلی قاطع و حجتی درخشان بر شکست حملات تخریبی قریش علیه پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم بود که باید از این درسها و آموختنیها، پند بگیریم. الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد اول، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم : هیئت علمی انتشارات حرمین.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|