نقدي بر گفته تيجاني داير بر اين كه قرآن صحابه را مورد مذمت قرار داده است
نوشته: خالدعسقلانی
ترجمه: اسد الله موسوي
تيجاني هدايت شده در آغاز اين بحث مي گويد: ((. . . قبل از هر چيز لازم مي دانم بگويم كه خداوند سبحان در مواردي متعددي، آن عده از صحابه رضی الله عنه را ستوده است كه بدون هيچ طمع و آز و بدور از هر گونه غرور و تكبر و صرفاً بخاطر خشنودي الله و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم با پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم محبت كردند، از امر او اطاعت كردند و در هر حال تابع فرمان بودند ـ اين ستودن مربوط به كساني است كه خداوند از آنان اظهار خشنودي كرده آنان نيز از خداي خود خشنود بوده اند. حقاً اين مرتبه، ويژه كساني است كه از پروردگارشان يعني از معصيت پروردگارشان ترسيده باشند. اين دسته از صحابه رضی الله عنه از جمله كساني بودند كه مسلمانان با توجه به موقف، موضع و برخوردشان با پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، قدر و منزلت واقعي آنان را شناختند. با آنان محبت ورزيدند، به عظمت آنان اعتراف كردند. و با رضايت از آنان ياد كردند. تيجاني مي گويد: سخن من مربوط به اين دسته از صحابه رضی الله عنه كه مورد احترام و تجليل شيعه و سني بودند. البته موضوع سخن من آن عده از صحابه هستند كه مسلمانان درباره آنان اختلاف كرده اند(!!) و قرآن در برخي موارد آنان را تنبيه و تهديد كرده است. و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در مناسبات متعددي آنان را از خود بر حذر داشته و يا خود را از آنان بر حذر داشته است. آري، اختلاف ميان شيعه و سني در مورد همين گروه از صحابه مي باشد))[1]
آقاي تيجاني قصد دارد وانمود كند كه شيعه و سني در مورد بعضي از صحابه اتفاق نظر دارند و اينكه از ميان صحابه گروهي هستند كه فريقين بر منافق بودن آنان نيز متفق القول اند. البته اختلاف ميان شيعه و اهل سنت مربوط به گروه سومي از صحابه رضی الله عنه مي باشد! آقاي تيجاني فراموش كرده يا دست به تجاهل عارفانه زده است داير بر اينكه اهل سنت اصلا چنين تقسيمي را درباره صحابه رضی الله عنه نمي پذيرند بلكه تمام اصحاب و ياران رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را عادل مي دانند.
و اين امر (عادل بودن صحابه) نزد اهل سنت از اصول دين آنان است و جاي هيچ گونه بحث و اختلاف در آن وجود ندارد. لذا ادعاي آقاي تيجاني داير بر اينكه شيعه و سني درباره اقسام صحابه اختلاف دارند، وهم و تخمين باطل و رسوا كننده او است. اما منافقان در هيچ شرايطي نزد اهل سنت از جمله صحابه محسوب نمي شوند. ولي آقاي تيجاني اصلا به هيچ دليلي نمي پذيرد جز اينكه صحابه رضی الله عنه را به سه دسته تقسيم كند. جاي بسي تعجب و شگفتي است اينكه آقاي تيجاني در اثنا مباحث خود بر اين نكته تاكيد كرده است كه به منابع و مصادر فريقين رجوع مي كند اما او در تقسيم صحابه رضی الله عنه فقط و فقط ديدگاه شيعه را ملاك و محور گفتگوهاي خود قرار داده است و آن را به عنوان مركز اصلي مباحث خود پذيرفته است تا جهت نصوص قرآني را بسوي خود گردانده و طبق ميل خود آنها را تفسير و تاويل كند و ديدگاه اهل سنت را در مورد صحابه بطور كلي و يك سره پشت سر انداخته است. آفرين بر اين انصاف!؟
آقاي تيجاني در درجه اول از اين آيه كه او آن را آيه انقلاب مي نامد، استدلال مي كند )وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ)
ترجمه: محمد صلی الله علیه و آله و سلم جز پيامبري بيش نيست. قبل از وي پيامبران نيز گذشته اند. آيا اگر او بميرد يا كشته شود شما به عقب بر مي گرديد. هر كس به عقب بر گردد، هرگز ضرري به دين خدا نمي تواند برساند. خداوند بندگان شاكر خود را پاداش خواهد داد. به قول جناب تيجاني اين بسيار واضح و روشن دلالت مي كند كه صحابه بعد از وفات رسول الله به عقب بر مي گردند. زيرا خداوند آن تعداد اندك را به شاكرين تعبير نموده است. چون شاكرين همواره اندك بوده اند. آيه ديگري نيز به همين مطلب اشاره دارد) وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ) اين مطلب در احاديثي كه بدان اشاره خواهد شد نيز مورد تاييد قرار گرفته است.
نقدي پيرامون استدلال آقاي تيجاني
1- براي كسي كه در صدد تفسير آيه هاي قرآن بر آيد، لازم است كه با اصول تفسير مانند اسباب نزول، ناسخ و منسوخ و خاص و عام (بلاغت و معاني) آشنايي كامل داشته باشد تا تفسيرش مطابق وهم آهنگ با اصول تفسير باشد، علامه زركشي در كتابش ((برهان)) مي گويد: ((. . . تفسير در اصطلاح عبارت است از: علم به اسباب نزول آيه ها، علم سوره ها، علم قصه هاي مربوطه و علم اشارات نهفته در آنها. بعد علم به مكي بودن و مدني بودن آيه ها)) هم چنين علم به محكم و متشابه، علم به ناسخ و منسوخ، علم به خاص و عام، علم به مطلق و مقيد، علم به مجمل و مفسر. عده اي پا را فراتر گذاشته چنين نيز گفته اند: براي مفسر بودن لازم است كه علم حلال و حرام. وعده و وعيد، علم امر و نهي و علم عبر و امثال را نيز داشته باشد. اما كسي كه ناقل تفسير آيه هاي كتاب باشد، بر وي واجب است كه به اقوال علماي مفسرين مراجعت كند. در غير اين صورت گفته هاي تفسيري اش مصداق صحيحي نخواهد داشت. آقاي تيجاني در تفسير آيه ها به هيچ يك از اين دو مورد توجه ننموده است. لذا او نه شخصاً مفسر است و نه به اقوال علماي مفسرين اتكال و توجه نموده است. هر كس چنين حالتي داشته باشد قطعاً تفسير او، تفسير سفسطه خواهد بود!؟ و چنين است شان صاحبان هوا و هوس.
2- اما در مورد سبب نزول آيه اي كه آقاي تيجاني آن را آيه انقلاب مي نامد و از آن استدلال نموده است، تمام مفسرين بر اين عقيده اند كه آيه مذكور وقتي نازل شد كه در جريان جنگ احد شيطان ندا سر داد كه محمد كشته شده است. منافقين نيز اين اعلام را پخش مي كردند و مي خواستند با چنين شيوه اي در صفوف مسلمانان تزلزل ايجاد كنند. بعضي از اصحاب رضی الله عنه گفتند: اگر محمد كشته شده است. آيا شما خط او را ادامه نمي دهيد؟ تا به او ملحق شويد. آنگاه خداوند در اين خصوص اين آيه را نازل فرمود: )وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ)[2]. خوشبختانه يكي از علماي بزرگ شيعه اماميه به حقانيت اين سبب نزول اعتراف نموده است.[3] با توجه به اين سبب نزول معني آيه اين است كه خداوند اصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم را در برابر بي صبري و ناراحتي اي كه از اشاعه خبر كشته شدن حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم به آنان دست داده بود، مورد عتاب قرار داده است.[4] اگر محمد صلی الله علیه و آله و سلم بميرد يا كشته شود، اين امر نبايد آنان را از دين و از آنچه كه محمد صلی الله علیه و آله و سلم آن را آورده است منصرف كند. زيرا هر موجود زنده، بايد طعم موت را بچشد. محمد صلی الله علیه و آله و سلم و ساير پيامبران مبعوث نشده اند تا ابد زنده بمانند بلكه آنان مبعوث شدند تا بر توحيد و اسلام جان بدهند. زيرا موت امري است ضروري، خواه محمد صلی الله علیه و آله و سلم زنده بماند يا بميرد. لذا آيه قرآن ) أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ) اين معني را دارد: چگونه بر مي گرديد و دين او (محمد صلی الله علیه و آله و سلم ) را رها مي كنيد وقتي او در بگذرد يا كشته شود حال آنكه شما مي دانيد كه پيامبران مانند ساير مردم مي ميرند و پيروان آنان به دين و آيين آنان تمسك مي جويند و از آنان تبعيت مي كنند هر چند كه آنان به صورت موت طبيعي يا كشته شدن از ميان رفته باشند.[5] و معني اين بخش از آيه ) وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ) اين است كه هر كس كه به صورت فرار از جهاد با يه صورت مرتد شدن از اسلام بر گردد، هيچ ضرر و گزندي به دين اسلام نمي رساند بلكه به خود ضرر مي رساند. (وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ) يعني خداوند به كساني كه صبر كردند، در راه الله قتال كردند و شهيد شدند، پاداش خواهد داد. زيرا آنان با اين عمل در برابر نعمت اسلام خداوند را سپاس گفتند.[6]
3- آيه مذكور بزرگترين دليل بر عظمت، شجاعت و ثبات حضرت ابوبكر رضی الله عنه محسوب مي گردد. زيرا اين حضرت ابوبكر رضی الله عنه بود كه موقع وفات رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آيه مذكور را آشكارا اعلام مي كرد. آرامش و استقامت او در برابر پديده ارتداد، حكايت از عظمت او دارد. اصل جريان از اين قرار است: روزي كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فوت كرد و خبر در گذشت او شايع شد، منافقان شوريدند، سخن گفتند و قصد برگزاري اجتماع و افشاگري كردند. خداوند در دل حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه اين احساس را پيدا كرد كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم رحلت نكرده است. لذا خطبه معروف و مشهورش داير بر برگشتن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم كه در واقع تهديدي براي منافقان بود، را ايراد كرد. اين خطبه در واقع قوت منافقان را مختل ساخت و آنان متفرق شده مواضع مختلفي اختيار كردند. حضرت ابوبكر صلی الله علیه و آله و سلم بعد از اينكه پيامبر رضی الله عنه را ديده بود، آمد و سخنان حضرت عمر رضی الله عنه را شنيد و خطاب به او گفت: خاموش باش. حضرت عمر رضی الله عنه به سخنانش ادامه داد. حضرت ابوبكر گواهي داد و مردم به سخنان او گوش فرا دادند و او گفت: ((و بعد، اي مردم هر كس خدا را عبادت مي كرد، بداند كه خداوند زنده است و نمي ميرد و هر كس محمد صلی الله علیه و آله و سلم را عبادت مي كرد، بداند كه محمد در گذشته است.
سپس اين آيه را خواند: )وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ . . . الخ) مردم همه به گريه افتادند و شروع به تلاوت آيه كردند. چنان بنظر مي رسيد كه مردم قبل از آن روز، اين آيه را اصلاً نشنيده بودند. امام بخاري روايتي از حضرت عايشه رضی الله عنه نقل كرده مي فرمايد: ((خداوند نخست به وسيله خطبه حضرت عمر رضی الله عنه و سپس به وسيله خطبه حضرت ابوبكر رضی الله عنه به اسلام و مسلمين ياري كرد و نفع رساند. اين يكي از آن مورد بود كه شكر حضرت ابوبكر رضی الله عنه يعني شاكر بودن او و شاكر بودن ساير صحابه رضی الله عنه روشن و مبرهن گرديد.[7]
4- آري، با توجه به مطالب بند (1،2،3) بخوبي روشن است كه اين گفته آقاي تيجاني كه ((اين آيه دليل صريح و روشني است مبني بر مرتد شدن صحابه بعد از وفات رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم )) مدلول و مفهومي جز دال بر جهالت او نسبت به اصول تفسير و اقوال مفسرين ندارد. و گر نه حداقل يك تفسير يا يك مفسر را براي ما معرفي كند كه اين آيه را همان گونه كه او (تيجاني) تفسير كرده است، تفسير كند. اگر آيه مذكور مطابق با عقليت او (تيجاني) تفسير شود، قطعاً معني و مفهومش چنين مي شود كه خداوند سبحان اصحاب پيامبرش را بشارت مي دهد كه آنان در آينده نزديك از دين بر خواهند گشت!!؟ و بدين ترتيب آقاي تيجاني نسبت به پديد آمدن ارتداد اغلب اصحاب پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم قبل از وفات پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم اذعان دارد. او تنها بر اين اذعان قناعت نمي كند بلكه تاكيد دارد كه صحابه بعد از وفات رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم مستقيماً از دين بر خواهند گشت. و من اين ((هراء)) سخنان بي سر و ته را از كساني مانند او بعيد نمي دانم. زيرا كتب تفسير نزد روافض مملو از داستانهايي هستند كه در آنها حماقت و سبكي به حدي وجود دارد كه بجاي تفسير بهتر است آنها را از جمله كتب فكاهي و خنده آور براي اطفال تلقي نمود. هم چنين وقتي آقاي تيجاني اذعان دارد كه اغلب اصحاب رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بعد از وفات او از دين بر خواهند گشت، بر وي واجب است كه روشن كند: كدام صحابه رضی الله عنه بعد از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم از دين برگشته اند و چه كساني از صحابه ثابت قدم مانده اند؟ و در غير اين صورت معامله براي امت مشتبه خواهد بود و صحابه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم از منقلب و مرتد تشخيص داده نخواهند شد. بويژه بعد از اينكه شيعه صحابه رضی الله عنه را به سه دسته تقسيم مي كند يك دسته آناني كه مورد رضايت همه هستند و دسته ديگر آناني كه مسلمانان درباره آنان اختلاف نظر دارند! اين امر هرگز باور كردني نيست كه قرآن اين قضيه بسيار مهم را مبهم گذاشته باشد تا انسانهاي بي خرد و نادان آن را ملعبه ساخته و اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را روي ورق شطرنج بگذارند. هر كدام را كه خواسته باشند حذف كنند و هر كدام را كه خواسته باشند اثبات و ابقاء كنند. گمان نمي كنم كه آقاي تيجاني بتواند بگويد كه صحابه اي كه ثابت قدم ماندند و بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مرتد و منقلب نشدند، همان سه يا هفت نفري هستند كه شيعه به صحابيت آنان اعتراف دارند و از آنان خشنود هستند. زيرا اين ديدگاه متعارض و متضادم است با نصوصي كه مبين اين حقيقت هستند كه حضرت ابوبكر رضی الله عنه و حضرت عمر رضی الله عنه بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم منقلب نشدند و ثابت قدم ماندند. همان طور كه در صفحات گذشته اين مطلب را درباره تمام صحابه رضی الله عنه به اثبات رساندم.
5- براي مفسر لازم و ضروري است. آيه اي را كه تفسير مي كند با آيه هاي قبل و بعدش پيوند بدهد. زيرا تفسير كامل، صحيح و روشن موقوف بر ارتباط جهت دار با سياق، و سباق است. آيه اي كه جناب تيجاني از آن استدلال مي كند مربوط به غزوه احد و اشتباهاتي است كه در آن غزوه به وقوع پيوست. مضمون كلي سوره پيرامون عتاب و سرزنش الله نسبت به مومنان است بخاطر كوتاهي هايي كه در آن غزوه رخ داده بود. و خداوند مي خواهد اين نكته را به مومنان گوشزد كند كه آنان فقط بخاطر ايمان بدون جهاد و تحمل زحمت و فداكاري به بهشت راه مي يابند. خداوند مي فرمايد: )أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ) (142)
آيا گمان كرديد كه وارد بهشت مي شويد بدون اينكه خداوند، صابرين و مجاهدين از ميان شما را مشخص كند.
)وَلَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ) (آل عمران:143).
شما از دير زمان قبل از اينكه با مرگ مواجه شويد، آرزوي آن را داشتيد. اكنون شما موت و مرگ را ديديد. و به سوي آن نگاه كرديد. بعد از اين دو آيه، اين نكته را متذكر شده است (وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ) تداوم عتاب و سرزنش است در برابر آنچه كه در اين غزوه از آنان صورت گرفته بود. بعد در ضمن آيه هايي كه بعد از اين سه آيه هستند خداوند به مومنين متذكر شده است كه بسياري از پيامبران كساني بودند كه ياران صالح آنان عليه دشمنان قتال كردند اما هيچ گونه، ضعف سستي و ذلت از خود نشان ندادند بگونه اي كه بعضي از شماها نشان داديد. و در آيه ي بعدي خداوند ايمان را براي اصحاب پيامبرش تثبيت نموده و آنان را از اطاعت كفار بر حذر داشته است. خداوند در اين باره مي فرمايد: )يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ) (آل عمران:149) اي اهل ايمان، اگر از كفار اطاعت كرديد، آنان شما را به حالت قبلي بر گردانده و شما جزو زيان كاران خواهيد بود بعد از مورد عتاب قرار دادن، خداوند اين نكته را يادآور شده است كه او آنان را كه روز قتال پشت داده فرار كرده اند، مورد عفو قرار داده است )إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ) (آل عمران:155)
آناني كه روز قتال دو لشكر، فرار كرده اند، همانا شيطان آنان را فريب داده است در بعضي امور. اما خداوند از آنان عفو و در گذر فرموده است. همانا خداوند بخشنده و بردبار است.
بعد خداوند مي فرمايد: همانا مومنان فرمان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را اجابت كردند بعد از اينكه آنان در غزوه ي احد بدليل ملحق شدن ابوسفيان در حمراء الأسد، متضرر شده بودند . . . (الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ) (آل عمران:172).
آناني كه بعد از متضرر شدن حرف خدا و پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را گوش كردند، و نيكوكاران و پرهيزگاران آنان، بدون ترديد پاداش بزرگ دارند، متصف به صفات مذكوره و ستوه شدگان در آيه هاي مذكور همان صحابه رضی الله عنه هستند. به فضل الله و نعمته. چگونه آقاي تيجاني مدعي است كه خداوند در قرآن درباره ي مرتد شدن آنان سخن گفته است؟ چنين برداشتي از قرآن مترادف با مسخ نمودن تفسير است. آقاي تيجاني مي گويد: ((طلحه، سجاح، واسود عنسي را نمي توان مصداق آيه قرار داد. زيرا آنان منقلب شده و از اسلام مرتد شدند و در حيات رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم مدعي نبوت شدند و پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم عليه آنان جنگيده و بر آنان غلبه پيدا كرده بود.))
پناه به خدا، اين چه دروغ و گزافه گويي است؟! كجا و كي چنين ذكر شده است كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم با مرتدان جنگيده و بر آنان غلبه پيدا كرده است؟ آنچه كه صحت دارد اين است كه مسليمه و اسود عنسي در روزهاي نزديك در گذشت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم اظهار وجود كرده اند. اما طلحه و سجاح بدون شك و ترديد بعد از وفات رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم مرتد شده اند و تمام مورخان و محدثين بر اين اتفاق نظر دارند. حضرت خالد بن وليد (شمشير برهنه الله) در معركه ((بزاخه)) با طلحه به نبرد پرداخت و او را شكست داد. طلحه بعد از شكست به شام فرار كرد اما ديري نگذشت كه دوباره بسوي اسلام آمد و مسلمان شد. بعد زني كه مدعي نبوت بود، بنام سجاح بنت الحارث اظهار وجود كرد و شخصي بنام مالك بن نويره سرپرستي و قيادت پيروان او را بعهده داشت. انبوهي از مردم قبيله بنو تميم به مخالفت و قيادت پيروان او را به عهده داشت. انبوهي از مردم قبيله بنو تميم به مخالفت با وي (سجاح) برخاست. جنگ ميان فريقين در گرفت. سجاح بعد از اينكه بدست خزيمه كه از قبيله اوس بود، شكست خورد همراه با لشكرش به يمامه فرار كرد و در آنجا با مسيلمه ملاقات نمود و با وي ازدواج كرد و بعد به موطن اول خود يعني عراق برگشت. اما مسيلمه كذاب، بدست حضرت خالد بن وليد و معاويانش، يعني عكرمه فرزند ابي جهل و شرحبيل بن حسنه در معركه يمامه با بدترين شكست مواجه شد. اما اين جناب تيجاني كه از الفبا و ابجديات تاريخ خبر ندارد، مدعي است كه اين پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود كه با گروه مرتدان به جنگ پرداخت! همه اين دروغ پردازيهاي تيجاني بخاطر اين است تا ثابت شود كه مرتدين بعد از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، صحابه بودند نه اين گروهي كه اكنون شرح حال آنان بيان گرديد. به خدا سوگند، اگر جهل و ناداني، گاوي مي بود، آن را ذبح مي كردم!!
اما اين قول آقاي تيجاني كه: ((مالك بن نويره و پيروانش به اين دليل مانع پرداخت زكات شدند كه آنان بر اين باور بودند كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمان صريح داير بر بيعت و خلافت حضرت علي رضی الله عنه در محل غدير خم صادر كرده است و حتي خود حضرت ابوبكر نيز از حضرت علي بيعت كرده است. اما وقتي مالك بن نويره و پيروانش مطلع شدند كه خليفه بيعت شده ابوبكر است نه علي، آنان از دادن زكات خودداري كردند.))
در جواب به تيجاني كه با توسل به حماقت هاي روافض از مرتدان دفاع، و با توسل به خزعبلات و ياوه گوييهاي شيعه به اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حمله مي كند، مي گويم: بهتر براي او (تيجاني) اين است كه اين افسانه هاي مضحكه و خنده آور را براي غير اهل سنت بيان كند زيرا اين قصه هاي بي سر و ته ارزش آن را ندارند كه در پاسخ گفتن به آنها كسي وقت خود را ضايع كند. و هم چنين از آقاي تيجاني توقع دارم حداقل يك منبع را كه اين افسانه هاي بي سر و ته در آن بيان شده باشند، نام ببرد، همانطور كه (به گمان خودش) او همواره از مصادر و مراجع استدلال مي كند. شرح مفصل موضوع متعلق به مالك بن نويره تحت عنوان خالد بن وليد خواهد آمد.[8]
نقدي بر استدلال آقاي تيجاني از آيه دوم داير بر مذمت صحابه رضی الله عنه
آقاي تيجاني از آيه اي كه وي آن را آيه جهاد مي گويد، استدلال مي كند. آيه چنين است: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الْآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ * إِلاّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذَاباً أَلِيماً وَيَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَلا تَضُرُّوهُ شَيْئاً وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ).
آقاي تيجاني مي گويد: اين دو آيه به وضوح نشان مي دهند كه صحابه از رفتن به جهاد سستي كردند و با علم به اينكه زندگي دنيا ارزشي ندارد، تمايل به زندگي دنيا را در برابر آخرت ترجيح دادند تا اينكه مستحق تنبيه و توبيخ و عتاب حضرت حق قرار گرفتند و خداوند آنان را به عذابي بس دردناك تهديد نموده و درباره جايگزين كردن مومنان راستين بجاي آنان سخن گفته است.[9]
1- تمام مفسرين اتفاق دارند كه اين آيات درباره تشويق مومنان به شركت در غزوه تبوك نازل شده است. نزول اين آيات بعد از فتح مكه و بعد از برگشتن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم از غزوه طايف و حنين بوده است. به مسلمانان امر شده بود كه در فصل تابستان موقع برداشت محصول به جهاد بروند. عادت مباركه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بر اين بود كه هرگاه به غزوه اي مي رفت، چنان وانمود مي كرد كه به مقصدي ديگر مي رود. غزوه تبوك در شرايطي پيش آمد كه هوا فوق العاده گرم بود. مقصد بسيار دور بود و پيامدهاي زيادي در برداشت. موقعيت دشمن نيز بسيار خود و جمعيت آن خيلي زياد بود. در چنين حالتي رفتن به جهاد براي آنان بسيار مشكل بنظر مي رسيد. خداوند به وسيله نازل كردن آيات مذكور آنان را براي جهاد ترغيب داده و از هر گونه تكاسل و تثاقل بر حذر داشت. آقاي طبرسي در تفسير ((مجمع البيان)) به اين واقعيت اعتراف[10] نموده است. بدين ترتيب معني و مفهوم آيه تشويق و ترغيب است از جانب الله براي اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم براي شركت آنان در جنگ با اهالي روم. ترديدي نيست كه اين تكاسل و تثاقل از تمام صحابه رضی الله عنه صورت نگرفته بود. زيرا بسياري بعيد بنظر مي رسد كه همه آنان بر سستي و تنبلي توافق كرده باشند. بلكه اين از قبيل صدور گرفته فعل عن البعض و نسبت دادن به سوي كل است. يعني اين تثاقل از بعضي صورت گرفته اما به همه آنان منسوب گرديد.[11] (آقاي طبرسي در تفسير مجمع البيان نقل كرده است ((مي گويد: اين تاخير و سستي مختص بعضي از مومنان بود زيرا كل آنان از رفتن به جهاد سستي نشان ندادند) ج3 ص 62. و اين شيوه سخن گفتن بسيار شايع است و با اين شيوه سخن بسيار وجود دارد. علاوه بر اين آناني كه از شركت در جهاد و جنگ با رومي ها سستي نشان دادند، مقصدشان هرگز اعراض و رو گرداني از جهاد نبوده است. بلكه اين تكاسل و تنبلي بدليل فرا رسيدن فصل برداشت محصول و دوري مسافت در اين غزوه بوده است. روي همين اصل آيه مذكور نازل شده تا آنان را مورد عتاب قرار داده و براي جهاد ترغيب و تشويق كند. مسلماً صحابه رضی الله عنه نيز بشر بودند و آنچه كه براي انسانها پيش مي آيد، از سستي و غيره براي آنان نيز پيش خواهد آمد. روي همين اصل در جاهاي متعدد قرآن آياتي براي تعليم، ترغيب و توجيه صحابه رضی الله عنه نازل شده است تا آنان را از جمله كساني كه بهتر هستند و براي نفع رساني به امت مسلمان آفريده شده اند، قرار بدهد. براي كسي كه قرآن را مورد تدبر قرار بدهد، اين امر پنهان نيست. در مجموع 89 آيه كه با )يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) شروع مي شود، در قرآن نازل شده است. همه اين آيات براي تعليم و توجيه آمده اند. مانند قوله تعالي: )يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ) )يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً) (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ) )يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبا) )يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ) )يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً . . . الخ) آري، از حضرت ابن مسعود رضی الله عنه روايت است كه مي گويد: ((إذا سمعت الله يقول: )يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) فأرعها سمعك فإنه خير تومر به أو شر ينهي عنه)) هرگاه از خداوند شنيدي كه مي گويد: )يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) گوش فرا بده و آن را بشنو. زيرا خداوند با اين خطاب يا به انجام كار خير امر مي كند و يا از ارتكاب كار بد منع مي كند.[12]
آري، روشن و واضح است كه محور اصلي آيات قرآني و سياق آن بخاطر اين بوده است كه صحابه رضی الله عنه را با نيكي ها و خير آشنا و از هر شر و زشتي منع كند. اما چنين بنظر مي رسد كه مساله عصمت كه روافض آن را براي ائمه خود لازم قرار داده اند. آنان را بر اين باور واداشته است كه هر خطا و اشتباهي كه از اصحاب رضی الله عنه صادر مي شود، عيب و نقصي در حق آنان محسوب مي گردد. از عصبيت عصمت به عصمت خدا پناه مي بريم.
اما اظهارات آقاي تيجاني درباره اين آيه: )إِلاّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذَاباً أَلِيماً) در واقع در اين آيه تهديد است از طرف خداوند به كساني كه جهاد را ترك كردند. ابن عباس رضی الله عنه مي گويد: رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم قبيله اي از اعراب را براي جهاد دعوت كرد. آنان از اجابت كوتاهي كردند. خداوند جلوي باران رحمت را از آنان گرفت و اين بود عذاب آنان.[13] و اين امر مسلم است كه صحابه رضی الله عنه همراه با پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم براي جهاد به تبوك رفتند و هيچ گونه عذابي به آنان نرسيد. دوست دارم به جناب تيجاني بگويم كه حضرت ابوبكر رضی الله عنه ، حضرت عمر رضی الله عنه و حضرت عثمان رضی الله عنه هيچ كدام از اين آقايان جزو كساني نبودند كه تيجاني آنان را به سستي و رغبت بسوي زندگي دنيوي متهم مي كند. حضرت ابوبكر رضی الله عنه براي تجهيز سپاه اسلام تمام دارايي خود را تقديم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم كرد و هيچ چيزي بجز ايمان به خدا را براي زن و فرزندان خود نگذاشت.[14] علاوه بر اين خداوند سبحان در آيه اي كه بعد از آيه مورد بحث مي باشد، صحبت او با رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و صحابي بودن او را به اثبات رسانده است. خداوند مي فرمايد: (إِلاّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا. . .) اگر شما او را ياري نكنيد، خداوند او را ياري كرده است، آن هنگام كه كفار او را (از خانه) بيرون كردند. در حالي كه او (حضرت ابوبكر رضی الله عنه ) دومي از دو تا بود، و پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم به صحابي اش فرمود: اندوهگين مباش همانا خداوند همراه ما است. با توجه به محتواي آيه مذكور، حسين بن فضل مي گويد: ((من قال إن ابابكر لم يكن صاحب رسول الله فهو كافر لانكاره نص القرآن)). هر كس بگويد حضرت ابوبكر رضی الله عنه صحابي رسول الله نيست، كافر تلقي مي شود زيرا او منكر نص صريح قرآن شده است. شعبي مي گويد: ((عاتب الله عزوجل اهل الأرض جميعاً في هذه الآيه غير ابي بكر الصديق رضی الله عنه (خداوند در اين آيه تمام اهل ارض را مورد عتاب قرار داده است بجز حضرت ابوبكر رضی الله عنه )[15]. حضرت عمر رضی الله عنه نصف تمام دارايي خود را تقديم رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم كرد. حضرت عثمان رضی الله عنه هزار دينار آورد و آنها را در دامن رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم پخش نمود و سپاه تبوك را كه معروف به جيش العسره است مجهز ساخت. رسول اكرم رضی الله عنه فرمود: عثمان رضی الله عنه بعد از عمل امروز هرگز متضرر نخواهد شد.[16] عبدالرحمن بن عوف نيز در اين غزوه شركت داشت چنانچه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در اين غزوه پشت سر او نماز خواند. بعد گريه كنندگان يعني همان هفت تني كه خداوند درباره آنان آيه ذيل را نازل فرمود، آمدند. ). . . وَلا عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلّا يَجِدُوا مَا يُنْفِقُونَ) (92-91 التوبه). (. . . و گناهي نيست بر كساني كه نزد تو آمدند تا براي آنان مركبي تهيه كني. و با خودت به جهاد ببري ـ اما تو گفتي: مركبي ندارم تا شما را بر آن سوار كنم. آنان با چشمان اشك آلود از غم و اندوه اينكه چيزي نداشتند صرف جهاد نمايند، برگشتند.)
بدون شك و ترديد چند تن از مسلمانان از شركت در جهاد باز مانده بودند. كعب بن مالك، هلال بن اميه و مراره بن ربيع از جمله آنان بودند (وهم الثلاثه الذين تخلفوا عن الغزوه) ابوخيثمه و ابوذر نيز باز مانده بودند و سپس به سپاه اسلام كه تعدادشان سي هزار تن بود، پيوستند. خداوند سه نفري را كه از غزوه باز مانده بودند مورد عفو قرار داده درباره آنان چنين فرموده: )لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ) (التوبة:117).
(خداوند توبه ي رسول، مهاجرين و انصار را، همان انصاري و مهاجريني كه در لحظات سخت و سرنوشت ساز پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ياري كردند. پذيرفته است. بعد از اينكه نزديك بود كه دلهاي گروهي از آنان منحرف شود. خداوند توبه آنان را پذيرفت. زيرا خداوند به بندگانش مهربان است.
آري، ما مشاهده مي كنيم كه چه خوب و زيبا خداوند پيامبرش و مهاجرين و انصار را تعريف و تمجيده نموده است. خداوند كليه خطاهاي آنان را بعد از اينكه آنان به قصد جنگ با روميها از خانه هاي خود بيرون رفتند، مورد مغفرت قرار داده است. ) مِنْ بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ) نزديك بود كه اين گروه به رفاه و تنبلي گرايش پيدا كنند اما خداوند آنان را ثابت قدم نگاه داشت و تقويت نمود.[17] و توبه آنان را پذيرفت. حضرت ابن عباس رضی الله عنه مي گويد: ((هر كه خداوند توبه اش را بپذيرد، هرگز معذب نخواهد شد.[18] امام جصاص در احكام القرآن پيرامون اين آيه مي گويد: اين آيه تعريف اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را كه در معيت او به جهاد رفتند در بر داشته و حكايت از اخلاص و صفا باطن آنان دارد. زيرا خداوند متعال اعلام عفو و بخشودگي از آنان نمي كند مگر اينكه از آنان و اعمال آنان خشنود شده باشد. اين نص صريح و واضحي است داير بر رد قول آن عده از كج انديشان كه صحابه را متهم مي كنند و به آنان نسبت مي دهند خلاف آنچه را كه خداوند از قبيل پاكيزگي ظاهر و باطن و شايستگي ايمان و وجدان به آنان نسبت داده است.[19]
آيا غزوه تبوك آخرين غزوه اي نبود كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و تمام يارانش در آن شركت داشتند؟ و اصحاب رضی الله عنه كساني نبودند كه در ساير غزوات ديگر مانند، احد، بدر، خندق، و حنين در معرض مشكلترين آزمايش قرار گرفته بودند. همچنين در جريان فتح مكه و غزوه موته و غيره نصرت و پيروزي همواره بدرقه راه آنان بوده است. و بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم راه و روش جهاد را به اتمام رسانيده، دين را در برابر فتنه مرتدان حفاظت كردند. خدوند عراق، ايران، مصر و شام را بدست تواناي آنان فتح كرد. با اين همه حركت و پويايي و جهاد چگونه مي توان گفت كه صحابه رضی الله عنه در رفتن به جهاد سستي از خود نشان داده و گرايش به زندگي دنيوي را ترجيح داده اند؟ ((سبحانك هذا بهتان عظيم)).
3- اگر به تفاسير اهل تشيع مراجعه شود، در اكثريت قريب به اتفاق آنها چنين چيزي ديده نمي شود. شايد يك نفر از مفسران بلند پايه شيعه پيدا نشود كه درباره اين آيه داير بر ذم صحابه رضی الله عنه اظهار نظر كرده باشد و چنين معنايي به آيه مذكور پوشانده باشد كه صحابه رضی الله عنه از رفتن به جهاد سستي نموده و در برابر آن زندگي دنيوي را ترجيح داده باشند. ملاحظه بفرماييد. آقاي طبرسي مي گويد: ثم عاتب سبحانه المومنين . . .الخ يعني خداوند مومنان را در برابر تكاسل در امر جهاد مورد عتاب قرار داده فرمود: )يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ) يعني اي اهل ايمان چه شده شما را وقتي پيامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم شما را دعوت مي كند و به شما مي گويد: در راه الله بيرون بياييد ـ يعني براي جهاد و مبارزه عليه مشركان بيرون بياييد، و مقصود از مشركان در اين خطاب غزوه تبوك است. از حسن و مجاهد منقول است كه ((اثاقلتم إلي الأرض)) به معني تثاقلتم و ملتم إلي الأرض التي أنتم عليها. يعني بجاي حركت كردن و بلند شدن بلا درنگ، تاخير مي كنيد و ميل داريد كه كما كان در روي زمين بنشينيد.
قال الجبائي: ((هذا الاستبطاء مخصوص بنفر من المومنين لأن جميعهم لم يتثاقلوا عن الجهاد فهو عموم أريد به الخصوص)).
جبائي مي گويد: ابن تعلل و تاخير مختص تني چند از مومنان بود زيرا تمام مومنان تاخير و تعلل نكرده بودند. الفاظ هر چند كه عام هستند ولي منظور از آنها افراد بخصوص هستند نه تمام، بدليل اين الفاظ كه مي فرمايد:) أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الْآخِرَةِ) استفهام، استفهام انكاري است. يعني آيا شما زندگي فاني دنيا را در برابر زندگي آخرت كه جاودان است ترجيح داديد؟![20] آقاي طبرسي از اين آيه كمترين و كوچكترين ايرادي بر صحابه نگرفته است. عيناً آيه را مانند تفسير اهل سنت داير بر اينكه، آيه شامل عتاب و ترغيب مومنان در امر جهاد با كافران رومي در غزوه تبوك مي باشد، تفسير نموده است. زيرا اين غزوه در شرايط فوق العاده سخت و دشواري پيش آمد. كاشاني در تفسير ((الصاقي)) مي گويد: )يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ . . .الخ) يعني: تاخير كرديد در حالي كه مي خواستيد هميشه در خانه و شهرهايتان بنشينيد. اين مساله مربوط به زمان برگشت از غزوه طايف در سال دهم هجري مي باشد. در زماني كه از صحابه رضی الله عنه خواسته شد كه به جهاد بروند كه زمان قحط بود، محصول خرما و غيره آماده بداشت بود، و اندك تاخيري موجب مي شد كه تمام محصول نابود شود مقصد نيز بسيار دور بود، تعداد دشمن نيز زياد بود. آقاي كاشاني درباره عوامل جنگ تبوك، سخنانش را ادامه داده مي گويد: رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به اصحابش امر كرد تا خود را براي غزوه تبوك كه از بلاد بلقاء است، آماده كنند. و به سوي قبايل اطراف مكه و قبيله اسلم، از خزاعه و قبيله مزينه و جهينه قاصد فرستاد و آنان را براي جهاد ترغيب داد و امر كرد تا سپاه اسلام در ((ثنيه الوداع)) تجمه كند. به توانمندان و ثروتمندان دستور داد تا ناتوانان و ضعفا را تقويت كنند. هر كس هر قدر كه داشت آن را تقديم كرد. بعد به ايراد خطبه پرداخت و مردم را براي جهاد تشويق كرد. آقاي كاشاني مي گويد: از تمام اعراب كه به غزوه دعوت شده بودند، افرادي آمدند و شركت كردند و عده اي از منافقين و غيرهم شركت نكردند و نشستند.))[21] آيا خواننده از اين سخت آقاي كاشاني مي تواند اين نتيجه را اخذ كند كه صحابه رضی الله عنه متهم به تخلف از امر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شده و جهاد را ترك كردند و بسوي زندگي دنيا گرايش پيدا كردند؟! خير، هرگز، بلكه بر خلاف ديدگاه تيجاني، تفسير كاشاني نشانگر اين مطلب است كه او تفسير اهل سنت را قبول دارد. علاوه بر اين، خواننده گرامي بينيد كه او به عدم صحت تقسيم صحابه رضی الله عنه به سه دسته كه يك دسته آنان منافقين هستند، تاكيد دارد. زيرا عبارت او چنين است: ((امر النبي صلی الله علیه و آله و سلم اصحابه رضی الله عنه ) يعني پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم اصحابش را براي آمادگي به جهاد امر كرد. واژه اصحاب)) عام است. تمام صحابه رضی الله عنه را در بر دارد. اگر منافقين از جمله صحابه رضی الله عنه مي بودند، آن طور كه روافض مدعي هستند. بايستي آقاي كاشاني بجاي ((قعد عنه قوم من المنافقين)) (يعني عده اي از منافقين پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را همراهي نكردند و در خانه ها نشستند) چنين مي گفت: إن قوماً (من الصحابه المنافقين) قعدوا عن الجهاد (يعني گروهي از صحابه كه منافق بودند، نشستند و همراه با رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به جهاد نرفتند) آري، اين گونه حق از زبان آنان بيرون مي آيد.
4- مي توانيم روشن كنيم كه آقاي تيجاني به چه حماقتي بدون آشنايي با اصول تفسير و بدون مراجعه به آراء علماء تفسير، در تفسير آيه هاي قرآني دست زده و چه جهالت بزرگي را مرتكب شده است. اگر خواسته باشيم بعضي از آيات قرآني را عيناً به شيوه آقاي تيجاني تفسير كنيم، پس به اين مثال توجه بفرماييد. خداوند مي فرمايد: )يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيماً)(الأحزاب:1) اگر اين آيه مطابق با شيوه آقاي تيجاني تفسير شود، معني و مفهومش چنين است كه: خداوند متعال پيامبرش را تهديد كرده است و امر كرده است كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم از او بترسد و از كفار و منافقين اطاعت نكند و اين آيه دال بر اين نكته است كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در امر دعوت، تقوي را رعايت نكرده و از كفار و منافقين تبعيت كرده است!! آيا آقاي تيجاني نصوص قرآن را چنين تفسير نمي كند؟ معني و مفهومي را كه از نصوص مستفاد نيستند، از آنها ثابت نمي كند؟ مثال ديگري را نيز ملاحظه بفرماييد: در سوره مائده چنين آمده است: )يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ)(المائدة:67) مطابق با شيوه آقاي تيجاني معني آيه چنين مي شود: خداوند پيامبرش را تهديد كرده و به تبليغ رسالت امر كرده است. اگر او تبليغ رسالت نكند و آنچه كه بسوي او فرستاده شده است به ديگران نرساند، او مانند كساني مي شود كه انجام وظيفه ننموده اند. با اين شيوه اين آيه دال بر اين مطلب است كه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در انتقال آنچه كه بسوي او فرستاده شده است مقصر و متهاون است و عتاب خداوند بر وي ضروري است؟!! آيا جناب تيجاني نصوص كتاب الله را چنين تفسير نمي كند؟ و معني دومي بجز معناي واقعي براي آنها بيان نمي كند؟ و در تفسير آيه هاي قرآني شگفتي نمي آفريند؟ . . . آيا اين بازي با كتاب خداوند و اهانت به تقدس آن نيست؟ و من با ذكر اين دو مثال هيچ هدفي نداشتم مگر اينكه به خوانندگان محترم ثابت كنم كه اين مفسر افراطي چقدر از حق منحرف شده و اصلاً توجهي به اصول تفسير و اقوال مفسرين ندارد.
آقاي تيجاني با اين شيوه تفسير، كتاب خداوند، قرآن پاك را بازيچه دست هر ناداني قرار مي دهد تا در باره آن به ميل خودش سخن گويد. آنچه كه در اين باره مايه شگفت و حيرت زا است، اين است كه خود آقاي تيجاني چنين مي گويد: ((فكتاب الله صامت و حمال اوجه و فيه المحكم والمتشابه و لابد لفهمه من الرجوع إلي الراسخين في العلم حسب التعبير القرآني و الي اهل البيت حسب التعبير النبوي))[22].
يعني قرآن خاموش است و هر لفظ و آيه آن چند معني را در بر دارد. در آن آيه هاي محكم و متشابه وجود دارد.
براي فهم (صحيح) قرآن لازم است كه به تعبير قرآن به عالمان بلند پايه و به تعبير حديث به اهل بيت مراجعه شود!؟[23]آيا خود آقاي تيجاني درباره تفسير نصوص قرآني به عالمان بلند پايه يا به اهل بيت مراجعه نموده است؟! يا اينكه از هوس و خواهشات نفس پيروي نموده و كينه توزي او نسبت به مردان دوران طلايي تاريخ، بصارت و بصيرت او را سلب كرده است و او زبان به تهمت و بهتان هايي گشوده است كه در تاريخ مدون بشر بي سابقه هستند؟!
آقاي تيجاني مي گويد: صحابه در چندين آيه از جانب الله تهديد شدند داير بر اينكه، اگر آنان تغيير روش ندهند، خداوند بهترينها را جايگزين آنان مي كند و اين تهديد دال بر اين مطلب است كه آنان از جهاد تخلف كرده اند. تيجاني مي گويد: اين تهديد در آيه هاي متعددي آمده است كه از جمله آنها اين آيه نيز هست: ((وإن تتولوا يستبدل قوماً غيركم ثم لا يكونوا أمثالكم)).[24]
((اگر شما روي گرداني كنيد خداوند بجاي شما گروه ديگري مي آورند كه آنان مانند شما نخواهند بود)
آقاي تيجاني، آيه اي كه تو از آن استدلال مي كني، قسمتي از آن آيه است كه در مورد ترغيب و تشويق براي انفاق در راه خشنودي الله نازل شده است. و تمام آيه از اين قرار است: )هَا أَنْتُمْ هَؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنْكُمْ مَنْ يَبْخَلُ وَمَنْ يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِيُّ وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ)
ترجمه: آگاه باشيد، شما براي انفاق در راه الله فرا خوانده مي شويد. عده اي از شما كساني هستند كه بخل مي ورزند. هر كس بخيلي كند ضررش به خودش بر مي گردد. خداوند بي نياز و شما نيازمند هستيد. شما اگر روي گرداني كنيد. خداوند بجاي شما كساني ديگر را مي آورد و آنان مانند شما نخواهند بود.)) تمام مفسران مي گويند: خداوند در آيه مذكور خطاب به اهل ايمان مي فرمايد: اي مردم، از شما خواسته مي شود كه در راه الله انفاق كنيد و زكاتي كه بر شما فرض است آن را بپردازيد. اما عده اي از شما كساني هستند كه از پرداخت واجب بخل مي ورزند. و هر كس بخيلي كند، خودش از اجر و پاداش آن محروم مي ماند. خداوند مستغني است و ديگران همگي به او نيازمند هستند.[25]
اما اين بخش از آيه (وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ) يعني: اگر شما از اطاعت الله و پيروي از شريعت او رو گرداني كنيد، بزودي خداوند بجاي شما، كساني ديگر را جايگزين مي كند و آنان از كساني خواهند بود كه گوش فرا مي دهند و از شما بيشتر، خدا را اطاعت مي كنند و از انفاق در راه الله بخل نمي ورزند.[26] آري اين است تفسير آيه از ديدگاه مفسرين اهل سنت. با توجه به شرح و بسط آيه مذكور و روشن شدن معني و مفهوم آن، چگونه آقاي تيجاني ادعا مي كند داير بر اينكه آيه مذكور دال بر شركت نكردن صحابه رضی الله عنه در جهاد مي باشد!؟ در آيه بطور كلي ذكري از جهاد نشده است. آقاي تيجاني اين تفسيرش را از كجا آورده است؟ آيا علماي شيعه نيز آيه را به همين صورت تفسير كرده اند.؟ ابوعلي طبرسي در تفسير همين آيه چنين مي گويد: )هَا أَنْتُمْ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ) يعني: آنان امر شدند تا واجب شرعي را درباره اموالشان بصورت انفاق در راه الله بپردازند. (فَمِنْكُمْ مَنْ يَبْخَلُ) يعني هر كس از دادن فرض زكات خودداري كند. (وَمَنْ يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ) او نفسش را از پاداش بزرگ محروم ساخته و مجازات سختي را بر وي لازم كرده است. )وَاللَّهُ الْغَنِيُّ) يعني خداوند نيازي به اموال شما ندارد. )وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ) و شما به خير و بركات و رحمت الله نيازمند هستيد. يعني خداوند براي رفع نيازهاي خودش شما را مامور به انفاق نكرده است بلكه هدف اين بوده كه خود شما در قيامت از آن بهره مند شويد. )وَإِنْ تَتَوَلَّوْا) يعني اگر از اطاعت الله و از دستور پيامبرش اعراض كرديد، ((يستبدل قوماً غيركم)) بجاي شما كساني مي آورد كه بهتر از شما و بيشتر از شما مطيع خداوند خواهند بود. ((ثم لا يكونوا أمثالكم)) بلكه از شما بهتر و بيشتر فرمانبردار الله خواهند بود.))[27]
آقاي محمد مغنيه در تفسير المبين آيه مذكور را چنين تفسير كرده است. )هَا أَنْتُمْ هَؤُلاءِ) اشاره است بسوي ثروتمندان. )تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ) خداوند ((تدعون)) فرمود نه تامرون. زيرا هدف اين است كه اهل ثروت با طيب خاطر و بصورت خود جوش انفاق كنند. انفاق با طيب خاطر در آيه ((قرض حسنه)) شفاف تر بيان گرديده است. (وَمَنْ يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ) زيرا انفاق و بذل اموال وسيله نجات از دوزخ است و جلوي خشم خداوند را مي گيرد و در حديث آمده است ((حصنوا أموالكم بالزكات)) يعني با پرداخت زكات اموال خود را حفاظت كنيد. (وَاللَّهُ الْغَنِيُّ وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ) اي انسان اگر مالك زمين و آسمان و كائنات شدي باز هم به الطاف و تدابير خداوندي محتاج هستي. (وَإِنْ تَتَوَلَّوْا) و در بذل مال و انفاق آن بخيل باشي. (يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ) كساني را كه خدا را به پاكي ياد كرده و از دستور وي اطاعت مي كنند.
آري اين بود تفسير آيه از ديدگاه طبرسي و مغنيه. تفسير اين عالم شيعي نيز موافق با تفسير اهل سنت است. اكنون از آقاي تيجاني سوال مي شود كه ((آن تفسير كذايي)) را از كجا آورده است!؟ براي كساني كه از حقيقت اين گروه آگاهي دارند، پاسخ اين سوال بسيار ساده و روشن است. زيرا آنان به اصول و ضوابط تفسير كه در آغاز اين مبحث بدان اشاره نمودم. توجه ندارند بلكه به مبدا هوسهاي نفساني، دروغ و تضاد و تناقص رو مي آورند. بخاطر اينكه اين مدعايم را مستند و مدلل ارائه بدهم چاره اي ندارم جز اينكه ديدگاه يكي از علماي اثنا عشري را پيرامون تفسير اين آيه كه متضاد با تفسير طبرسي و تيجاني است، بيان كنم . . . جناب علي بن ابراهيم قمي چنين مي گويد: ((ها أنتم هولاء)) يعني اي اين گروه. ((تدعون لتنفقوا في سبيل الله إلي قوله وإن تتولوا)) يعني اگر از اطاعت اميرالمومنين (علي بن ابي طالب رضی الله عنه ) اعراض كرديد. ((يستبدل قوماً غيركم)) يعني آنان را در ولايت علي رضی الله عنه داخل مي كند. ((ثم لا يكونوا أمثالكم)) يعني آنان در عداوت و مخالفت و ستم نسبت به آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم مانند شما نخواهد بود.[28] آري، اكنون از كليه كساني كه در صدد حق و هدايت حقه هستند، سوال مي شود: آيا تفسير مفسراني كه در تفسير يك آيه روشن و محكم اقوال متضاد و تناقض دارند بهتر هستند يا تفسير يك مفسر از اهل سنت كه در تفسيرش به اصول تفسير و ضوابط آن توجه دارد؟! فكر مي كنم اين دليل بسيار قانع كننده باشد كه حق يكي است. نمي تواند متعدد باشد و تناقض، تضاد و اضطراب نشاني بطلان است. پس اي جوياي حق و حقيقت، كدام روش را ترجيح مي دهي؟!
آقاي تيجاني در ادامه كينه توزيهايش نسبت به صحابه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مي گويد: و كقوله تعالي أيضاً: )يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ)[29]
ترجمه: اي اهل ايمان هر كس از شما كه از دين خود برگردد، خداوند در آينده نزديك قومي را جايگزين آنان مي كند كه در مورد محبت خدا باشند و آنان نيز با خدايشان محبت خواهند كرد. اين قوم در برابر مومنان خاضع و فروتن و در برابر كفار شديد و سرسخت خواهد بود. آنان در راه الله جهاد مي كنند و در اين راستا از ملامت گران بيمي ندارند. اين فضل و انعام الله است. به هر كس كه خواسته باشد مي دهد. علم خداوند بسيار فراگير است.
1- آري، من مي گويم: اين آيه بزرگترين دليل بر عظمت اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است و مقصود از آيه همان صحابه رضوان الله عليهم اجمعين هستند گروه زيادي از مفسران بر اين باورند كه اين آيه در باره حضرت ابوبكر رضی الله عنه و اصحابش نازل شده است. حسن، قتاده و ابن جريج اين مطلب را نقل كرده اند.[30] طبري در تفسير خود از حضرت علي رضی الله عنه نقل كرده است كه آيه مذكور درباره حضرت ابوبكر رضی الله عنه و يارانش نازل شده است. بعضي مفسرين مي گويند، درباره انصار و برخي ديگر مي گويند، درباره اهل يمن، درباره حضرت ابوموسي اشعري و قومش نازل شده است. بهر حال آيه عام است و شامل همه اينان مي شود و بدون ترديد در راس آنان ابوبكر، عمر، عثمان و علي رضوان الله عليهم اجمعين قرار دارند. و به همين ترتيب ساير صحابه را نيز شامل مي شود. آقاي طبرسي در جريان بحث پيرامون اين آيه، بر اين مطلب تاكيد دارد كه درباره كساني كه ذكر آنها در اين آيه آمده است اختلاف نظر وجود دارد بعضيها به نقل از حسن، قتاده و ضحاك گفته اند: ابوبكر و يارانش هستند كه با مرتدين جنگيدند. و برخي به نقل از سدي گفته اند: انصار هستند. و عده اي هم به نقل از مجاهد گفته اند: آنچه در آيه آمده است اوصاف اهل يمن است و تعدادي هم گفته اند: آنان اميرالمومنين علي (ع) و يارانش هستند)).[31]
2- بخاطر اينكه بطور مستند و مستدل ثابت كنم كه اولين مصداق آيه مذكور صحابه رضی الله عنه و در راس آنان خلفاي اربعه هستند، مناسب مي دانم كه اين آيه ((فسوف ياتي الله بقوم يحبهم ويحبونه)) را نقل كنم. بدون ترديد خداوند صحابه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم را كه پيامبر را نصرت و ياري كردند و وي را پناه دادند و در معيت او جهاد كردند و مستوجب خشنودي الله شدند، دوست دارد. زيرا خداوند مي فرمايد: ). . .وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ) (التوبة:100).
ترجمه: پيشكسوتان از مهاجرين و انصار و كساني كه بخوبي و نيكي از آنان پيروي كردند، مورد رضايت خداوند قرار گرفتند و آنان نيز از خدايشان خشنود هستند. خداوند براي آنان باغهايي را آماده ساخته كه زير درختهاي آن نهرهايي جاري است آنان براي هميشه در آن باغها زندگي مي كنند. اين است پيروزي بس بزرگ.
در جايي ديگر خداوند مي فرمايد: )لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً * وَمَغَانِمَ كَثِيرَةً يَأْخُذُونَهَا وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً) (الفتح:19-18).
ترجمه: همانا خداوند رضايت و خشنودي خويش را از مومنان آن هنگام كه آنان زير درخت بدست تو بيعت كردند، اعلام نموده است. خداوند از اخلاص و صفاي دلهاي آنان آگاه بود، آرامش را بر آنان فرو فرستاد. پيروزي نزديك و مال غنيمت انبوه را به عنوان پاداش به آنان عنايت كرد. خداوند توانا و دانا است.
بدون ترديد مهاجرين و انصار، و آناني كه زير درخت بدست پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم بيعت كردند، اصحاب گرامي و در راس آنان خلفا اربعه بودند و اين آيه محبت با آنان را واجب قرار مي دهد. و آيه: (أذله علي المومنين أعزه علي الكافرين) دليلي است روشن كه تواضع و فروتني در برابر مومنان و سرسختي در برابر كفار صفت لازم اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است. و در راس آنان حضرت ابوبكر و حضرت عمر رضی الله عنه قرار دارند. بدليل اين آيه كه مي فرمايد: )مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ )(الفتح: من الآية29) حتي يك نفر هم اختلاف ندارد داير اينكه، آناني كه با محمد صلی الله علیه و آله و سلم بودند، نخستين شان حضرت ابوبكر صلی الله علیه و آله و سلم ، حضرت عمر صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت عثمان صلی الله علیه و آله و سلم و حضرت علي صلی الله علیه و آله و سلم و به همين ترتيب ساير صحابه هستند. در حديث آمده است رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ((أرحم أمتي بأمتي أبوبكر رضی الله عنه ))[32] يعني كسي كه بيشتر از همه به است من شفقت و مهرباني مي كند حضرت ابوبكر رضی الله عنه است. . .
خداوند مي فرمايد: )يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ) اين حقيقت مسلم و پذيرفته شده است كه صحابه از نخستين مجاهدان راه الله بودند. آياتي كه روي اين مطلب تاكيد دارند، در قرآن بسيار زيادند براي كساني كه تدبر كنند و احاديث بيشتر از آن هستند كه در اين مختصر گنجانده شوند، قطعاً جهاد در راه الله و بيباك بودن در برابر ملامت، ملامت گران، ويژگي هميشگي آنان بوده است. براي كساني كه از عقل خود كار گرفته باشند، اصلاً غير معقول است كه چنين اعتقادي داشته باشند كه صحابه رضی الله عنه بدليل آيه مذكور مرتد شده اند. زيرا صحابه رضی الله عنه در دوران خلافت حضرت ابوبكر رضی الله عنه با مرتدان پيكار كردند و در برابر آنان پيروز شدند. پس عقلاني نيست اينكه مرتدان در برابر مومنان پيروز شده باشند. بلكه عكس اين تحقيق پيداكرده، يعني مومنان بر مرتدان پيروز شدند. پس خدا را سپاس كه حق آشكار گرديد. بدون ترديد، اين دليل بزرگي بر صحت خلافت ابي بكر، عمر و عثمان و علي رضوان الله عليهم اجمعين مي باشد. زيرا آنان در دوران زندگي رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم جهاد كردند. و بعد از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم با مرتدان جنگيدند. مسلم است كساني كه اين اوصاف را داشته باشند، دوست و ولي خداوند بشمار مي روند.[33]
3- آقاي تيجاني در جريان بحث پيرامون اين آيه، آن را از دلايل روشن ارتداد صحابه شمرده است و منظورش اين بوده است كه مصداق ((الذين يحبهم الله و يحبونه، و الأذله علي المومنين و الأعزه علي الكافرين والذين يجاهدون في سبيل الله و لايخافون لومه لائم)) حضرا علي رضی الله عنه و يارانش هستند؟! جناب علي قمي نيز همين ديدگاه را دارد و در تفسير اين آيه )يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ. . .الخ) مي گويد: مورد خطاب اين آيه، آن عده از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هستند كه حق آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم را غصب نموده و مرتد شده اند!!! و (فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ) درباره امام قايم و اصحابش نازل شده است (!!!) همچنين) يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ) در باره آنها است.
حماقت، بي ارزش و بي پايه بودن و مخالف بودن اين قول با موازين واقعي و تاريخي چنان آشكار است كه اصلاً نيازي به ارائه دليلي نيست. جون امام قايم كه بيش از پنج سال (!!!) سن نداشت و تا حال حاضر نيز ظهور نكرده است چگونه آيه درباره قايم خيالي كه به سن بلوغ نرسيده بود و درباره اصحابش نازل شده است؟! اگر اين گونه تفسير و قرائت از آيه مذكور صحت دارد، پس امام و اولادش يعني پيروان اثني عشري بيايند تا ما هم نگاهي به جهاد او و يارانش انداخته ببينيم كه چگونه آنان كه سابق بودند جهاد كردند و تا ما نيز توانسته باشيم آينده جهاد بدست قايم خيالي و پيروانش كه لاحقين هستند، را مرز بندي كنيم. تا خواننده و طالب حق ببيند آيا اين آيه تطبيق دارد با وضعيت آنان يا خير؟
از كتابهاي خود شما به شما پاسخ مي دهيم. علي بن ابي طالب رضی الله عنه در كتاب ((نهج البلاغه)) مي گويد: ((اما بعد از ستايش خداوند و درود بر رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم ، جهاد (پيكار با مخالفين دين) دري است از درهاي بهشت كه خداوند آن را بر وي خواص و دوستان خود گشوده و لباس تقوي و پرهيزگاري است و زره محكم حق تعالي و سپر قوي او است. هر كس از آن دوري كرده آن را ترك كند خداوند جامه ذلت و خواري و رداي بلا و گرفتاري به او مي پوشاند و بر اثر اين حقارت و پستي زبون و بيچاره مي شود و چون خداوند، رحمت خود را از دل او برداشته به بيخردي مبتلا گردد. و بسبب نرفتن به جهاد و اهميت ندادن به اين امر مهم از راه حق دور شده در راه باطل قدم مي گذارد و به نكبت بيچارگي گرفتار گرديده از عدل و انصاف محروم مي شود. آگاه باشيد من شما را به جنگيدن شب و روز و نهان و آشكار دعوت نموده، گفتم: پيش از آنكه آنها به جنگ شما بيايند، شما به جنگشان برويد. سوگند به خدا، هرگز با قومي در خانه ايشان جنگ نشده مگر اينكه ذليل و مغلوب گشته اند. پس شما وظيفه ي خود را به گردن يكديگر انداختيد و همديگر را خوار ساختند تا اينكه از هر طرف مورد تهاجم دشمن قرار گرفته اموالتان غارت گرديد و ديارتان از تصرقتان بيرون رفت . . . اي بسا جاي حيرت و شگفتي است. سوگند به خدا اجتماع ايشان بر كار نادرست خودشان و تفرقه و اختلاف شما از كار حق و درست خودتان دل را مي ميراند و غم و اندوه را جلب مي نمايد. پس چهره هاي شما زشت گردد شما در آماج تير آنها قرار گرفته ايد. مال شما را به يغما مي برند و شما غارت نمي كنيد، با شما مي جنگند و شما نمي جنگيد. معصيت خدا مي شود و شما راضي هستيد. وقتي كه به شما در ايام تابستان امر كردم كه به جنگ ايشان برويد، گفتيد: اكنون هوا گرم است ما را مهلت ده تا شدت گرما شكسته شود. چون در ايام زمستان شما را به جنگ با آنها امر كردم، گفتيد: در اين روزها هوا بسيار سرد است. به ما مهلت ده تا سرما بر طرف گردد. شما كه اين همه عذر و بهانه براي فرار از گرما و سرما مي آوريد، پس سوگند به خدا از شمشير زودتر فرار خواهيد نمود. اي نامرداني كه آثار مردانگي در شما نيست، اي كساني كه عقل شما مانند عقل بچه ها و زنهاي تازه به حجله رفته است. اي كاش من شما را نمي ديدم و نمي شناختم. سوگند به خدا، نتيجه شناختن شما پشيماني و غم و اندوه مي باشد. خدا شما را بكشد كه دل مرا بسيار چركين كرده، سينه ام را از خشم مملو ساختيد. و در هر نفس، پي در پي غم و اندوه به من خورانديد. و در اثر نافرماني و عصيان، راي و تدبيرم را فاسد ساختيد.[34]
در جاي ديگر مي فرمايد: اي مردمي كه بدنهايشان جمع و انديشه و آرزوهايشان مختلف است. سخنان شما سنگهاي سخت را نرم مي گرداند، كار شما (كه در خانه نشسته براي جنگيدن دشمن حاضر نيستيد) دشمنان را در شما به طمع مي اندازد. در مجالس چنين و چنان مي گوييد و چون وقت جنگيدن با دشمن فرا رسد مي گوييد:
((حيدي حيادي)) يعني اي جنگ از ما دور شو. دعوت كسي كه شما را خواند، پذيرفته نشد. كسي كه درباره شما زحمت و رنج كشيد دل او راحتي و آسايش نيافت. عذرها و بهانه ها ضلالت و گمراهي است. . . سوگند به خدا، فريب خورده كسي است كه شما او را فريب داده ايد. و كسي كه به كمك و همكاري شما رستگار شد. سوگند به خدا رستگار شده به تيري كه (از همه تيرهايي كه براي قمار تعيين شده) بي نصيب تر است. و كسي كه به كمك شما تيز اندازد پس به تير سر شكسته بي پيكان تير انداخته است. سوگند به خدا، ديگر سخن شما را باور نمي كنم به همراهي شما طمع ندارم. و دشمن را به مساعدت شما بيم نمي دهم.[35]
در جاي ديگر مي گويد: من از شما دل تنگ و نگران مي باشم از ملامت كردن شما رنجيده گشتم. آيا در عوض زندگاني هميشگي به زندگاني موقت دنيا خشنود هستيد. و به جاي عزت و بزرگي تن به ذلت و خواري داده ايد؟ وقتي شما را به جنگ كردن با دشمن مي خوانم چشمهايتان دور مي زند، مضطرب مي شويد. گويا به مشكل مرگ، و رنج بيهوشي مبتلا شده ايد. كه راه گفتگوي شما با من بسته در پاسخ سخنانم حيران و سر گردانيد. مانند اينكه عقل از شما زائل گشته و ديوانه شده ايد نمي فهميد. . . شما مانند شترهايي هستيد كه ساربان شان را از دست داده ايد. چون از طرفي گرد آيند از طرفي پراكنده شوند. سوگند به خدا شما براي افروخته شدن آتش جنگ بد مردمي هستيد. با شما مكر و حيله مي كنند و شما حيله نمي كنيد شهرهاي شما را تصرف مي كنند و شما خشمگين نمي شويد، دشمن به خواب نمي رود و شما در خواب غفلت فرو رفته و فراموش كار هستيد.[36]
در جاي ديگر مي فرمايد: سوگند به خدا، ذليل و خوار است كسي كه شما او را ياري كنيد. كسي كه با ياري شما تير اندازد با تير سر شكسته و بي پيكان تير انداخته است. سوگند به خدا شما در ميان خانه ها بسياريد و در پرچمها اندك. . . خداوند شما را خوار گرداند و حظ و بهره هاي شما را ناقابل گرداند. حق را نمي شناسيد آن طور كه با باطل آشنا هستيد. در صدد ابطال باطل نيستيد آنطور كه حق و حقيقت را باطل مي كنيد.[37]
و در جايي ديگر مي گويد: شما را براي بيرون رفتن به جهاد در راه خدا دعوت كردم شما بيرون نيامديد. صدايم را به گوش شما رساندم شما گوش نداديد. آشكارا و نهان شما را دعوت نمودم اما شما اجابت نكرديد. شما را نصيحت كردم شما نپذيرفتيد. . . بعد مي گويد: سوگند به خدا دوست دارم معاويه شما را آن طور كه دينار با درهم عوض مي شود شما را عوض نمايد. ده نفر از شما را بگيرد و يك نفر از طرفدارانش را به من بدهد.[38]
حضرت امام حسن رضی الله عنه در وصف شيعيان خود مي فرمايد: ((به خدا سوگند، معاويه را از اينان (از شيعيان) كه خود را هوادار من مي پندارند، بهتر مي دانم. آنان (شيعيان من) در صدد كشتن من بر آمدند و مال و متاع مرا به غارت بردند. به خدا سوگند اگر از معاويه تعهد بگيرم و به وسيله آن جان و اهل و عيالم را در حفظ و امان قرار بدهم بهتر است از اينكه آنان (شيعيان) مرا بكشند و خاندان و اهل بيتم ضايع شوند.[39]
حضرت امام حسين رضی الله عنه نيز خطاب به قهرمانان شيعه مي فرمايد: ((. . . خداوند شما را نابود كند، خداوند شما را دچار زحمت كند اي جماعت، وقتي از ما كمك خواستيد ما به نداي شما لبيك گفتيم در حالي كه بر دشمن حمله ور شديم. شما شمشيري را عليه ما بكار برديد كه در دست ما بود. آتشي بر ما انداختيد كه ما آن را براي از بين بردن دشمنانمان روشن كرده بوديم. شما موجب ضرر و خساره دوستان و كمك و ياري دشمنانتان شديد. شما از دشمنان هيچ اميدي نداريد و ما هيچ گناهي را در حق شما مرتكب نشده بوديم. چرا خاك براي شما نباشد وقتي كه شما را بد مي دانيد.[40]
حضرت امام باقر، امام پنجم شيعيان در وصف شيعيان خود چنين مي گويد: ((اگر تمام مردم شيعه و گروه ما مي بودند، 4/3 سه چهارم آنان شكاك بودند و يك چهارم ديگر آنان احمق و بي خرد[41]. . .
و امام موسي بن جعفر، امام هفتم پرده از چهره مرتدان واقعي برداشته مي گويد: . . . ((اگر شيعيان خود را مي خواستم بنشانم، نمي ديدم . . . و اگر بخواهم از آنان امتحان بگيرم همه را مرتد مي يابم (!!!) اگر بخواهم آنان را مورد نقد قرار بدهم از ميان هزار نفر، يكي را مخلص نمي يابم (؟!) اگر آنان را غربال كنم يكي از آنان براي من باقي نمي ماند. آنان از دير زمان روي تختها واريكه ها نشسته اند و مي گويند: ما شيعيان علي هستيم. اما در واقع شيعيان علي كساني هستند كه قول و عملشان مطابق هم باشد.[42] آري وقتي كه صفات و خصوصيات شيعيان حضرت علي و فرزندانش چنين است مه بيان گرديد، پس به خدا سوگند من نمي دانم شيعيان امام قايم، آخرين امام كه هنوز به سن بلوغ نرسيده است چگونه مي شود و چه خصوصياتي خواهند داشت؟! . . .
آري، حضرت علي رضی الله عنه بعد از اينكه پيروانش را به شديدترين وجه مورد سرزنش قرار مي دهد، مي خواهد نمونه و الگوي كاملي را براي آنان ارائه دهد تا آنان از اين الگو تاسي نموده، تبعيت كنند و پند بگيرند. براي چنين الگويي بجز صحابه رضی الله عنه (مرتدين) كساني را نمي بيند و مي گويد: ((شاگردان حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را ديده ام. هيچ يك از شما در خوبي و كرامت نمي توانيد با آنان برابري كنيد. آنان صبح مي كردند در حالي كه ژوليده مو و غبار آلود بودند. يقينا چون اعتقادي داشتند كه دوباره زنده مي شوند، شبها را در عبادت سپري مي كردند. كارهاي بسيار سخت و مشكل را انجام مي دادند. و بر اثر كثرت سجده پيشانيهايشان مانند زانوي بزها خشن بود. هرگاه به ياد الله مي افتادند، چشمهايشان چنان اشك مي باريد كه گريبانشان خيس مي شد. در اثر ترس و بيم از عذاب و توقع ثواب مانند درختي در طوفان تند نيز خم و راست مي شدند.[43] بعد حضرت علي رضی الله عنه از جنگهاي خود در معيت صحابه رضی الله عنه در زمان رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم سخن به ميان آورده، مي گويد: ((ما همراه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم جهاد مي كرديم، با پدران، فرزندان، برادران و عموهايمان مي جنگيديم و آنان را كشتيم و اين موجب فزوني ايمان مي شد و ثبات قدم ما را در راه راست مي افزود و شكيبايي ما را بر سوزش درد و سعي و كوشش ما را براي جهاد مي افزود سپاهي از ما و سپاهي از لشكر دشمن بر يكديگر را مي گرفتند. هر كدام جام موت را به حريفش مي نوشانيد. گاه وقتي ما در برابر دشمن برنده مي شديم و گاهي دشمن ما را مغلوب مي كرد. وقتي خداوند صدق و اخلاص را از ما ديد، دشمن ما را با شكست مواجه ساخت و ما را به پيروزي مي رساند تا اينكه پايه هاي اسلام مستحكم شد. و سوگند به عمرم، اگر ما مانند شما (يعني شيعيان علي و اولادش) عمل مي كرديم هيچ پايه اي از دين باقي نمانده بود و هيچ شاخي از ايمان سبز نشده بود (!!) و سوگند به الله از اين رفتار ناپسنديده و سستي در كارزار در عوض شير، از ناقه دنيا، خون خواهيد دوشيد و در پي آن وقتي كه دشمن بر شما مسلط گردد پشيمان خواهيد گشت.[44] آري اينها بودند اصحاب و اولاد حضرت علي رضی الله عنه و آنها بودند اصحاب پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم (كه شرح حال آنان را از زبان حضرت علي شنيدند) و اين شرح حال در كتب مرجع شما موجود است.
اما آقاي تيجاني و آقاي قمي و امثال آنها نمي پذيرند مگر چيزي را كه مخالف با موازين عقلي باشد و خشنود نمي شوند مگر به آنچه كه عقل از آن ابا مي ورزد. لذا من درباره آنان (شيعيان حضرت علي رضی الله عنه ) نمي توانم چيزي بگويم جز آنچه كه خود حضرت علي رضی الله عنه در حق آنان گفته است و آن اينكه ((. . . لا تعرفون الحق كمعرفتكم الباطل ولا تبطلون الباطل كابطالكم الحق)) يعني شما حق را نمي شناسيد آنطور كه باطل را مي شناسيد و باطل را، باطل نمي دانيد آنطور كه حق را باطل مي دانيد))؟!
جناب تيجاني در ادامه ي سخنان خود مي گويد:
((اگر خواسته باشم تمام آيات قرآني را كه دال بر تقسيم صحابه (تقسيمي كه شيعه بدان اعتقاد دارند) بنويسم، براي اين منظور يك كتاب بزرگ در كار است قرآن كريم اين مطلب را با مختصرترين عبارت چنين بيان كرده است: )وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَلا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ * يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ وَأَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ)(بايد امتي از شما باشند كه دعوت به خير كرده، امر به معروف و نهي از منكر كنند و پس از اينكه حجتها و دليلهايي به سويشان آمد، اختلاف كردند و براي آنها عذابي سنگين خواهد بود، روزي كه گروهي رو سفيد و گروهي رو سياه مي شوند اما آنان كه روهايشان سياه شد ـ به آنان گفته مي شود: ـ چگونه پس از ايمانتان كافر شديد پس بچشيد عذاب را به سبب آن كفراني كه داشتيد، اما سفيدرويان پس در رحمت خداوند جاودانه خواهند ماند.)
بر همگان روشن است كه اين آيات صحابه را مخاطب نموده و آنان را از هر گونه اختلاف و دو دستگي بعد از اينكه دلايل روشن نزد آنها آمده است، بر حذر مي دارد و مي ترساند از عذاب دردناك. آيا ت مذكور صحابه را به دو دسته تقسيم مي كند. يك دسته عبارت اند از آناني كه روز قيامت سفيدرو حشر مي شوند و آنان همان بندگان سپاسگزار الله هستند. دسته دوم كساني هستند كه روز قيامت، سياه رو حشر مي شوند و آنان كساني خواهند بود كه بعد از مسلمان شدن، مرتد شده اند و خداوند آنان را از عذاب بزرگ بيم داده است.[45]
1- در جواب بايد عرض شود: مفسرين درباره ي تفسير اين آيه مي گويند: ((بايد باشد جماعتي از شما مومنان كه مردم را بسوي خير دعوت كند، يعني بسوي اسلام و احكام آن. و ((من)) در ((منكم)) براي تبعيض است. زيرا امر به معروف و نهي از منكر فرض كفايه است. و منع كند (آن جماعت) مردم را از كفر به الله و از تكذيب حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم . و جمهور مفسرين درباره ((. . . ولا تكونوا كالذين تفرقوا واختلفوا)) مي گويند: مصداق آن يهودي و نصاري هستند. برخي بر اين عقيده اند كه مصداق آن اهل بدعت اين امت هستند. ابو امامه مي گويد: مصداق آن حروريه يعني فرقه معتزله هستند[46] . . . مفسرين در تفسير و تعيين مصداق )يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ) اختلاف نظر دارند. حضرت ابن عباس مي گويد: مصداق ((تبيض وجوه)) اهل سنت و مصداق ((تسود وجوه)) اهل بدعت اند. حسن بصري مي گويد: مصداق آن منافقين هستند. آنان كلمه ايمان را بر زبان مي آورند و در دل و عملاً منكر آن بودند. ابو امامه مي گويد: مصداق آن خوارج اند. ابوغالب مي گويد: ابوامامه مي گويد: مصداق آن خوارج اند. ابوغالب مي گويد: ابوامامه چند تن را ديد كه در پله هاي دمشق آويزان اند، ابوامامه گفت: سگهاي دوزخ و بدترين كشته شدگان زير آسمان كبود هستند. بهترين كشته شدگان كساني هستند كه بدست آنان كشته شده اند. سپس ابوامامه )يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ) را تلاوت كرد. ابوغالب مي گويد: از ابو امامه پرسيدم: آيا تو اين مطلب را از رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم شنيده اي؟ او گفت: اگر يك مرتبه، دو مرتبه حتي هفت مرتبه آن را از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشنيده بودم، آن را براي شما بيان نمي كردم.[47] قتاده مي گويد: مصداق آن مرتدين و اهل بدعت هستند. از حضرت اسما دختر ابوبكر رضی الله عنه مروي است كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من قبل از همه شما در حوض كوثر حضور پيدا مي كنم تا به كساني كه بر حوض كوثر وارد مي شوند، نظارت كنم. عده اي از مردم نرسيده به من از ورود به حوض كوثر منع كرده مي شوند. من مي گويم: پروردگارا آنان از من و امت من هستند. به من جواب داده مي شود. آيا مي داني بعد از تو چه عمل كرده اند؟ به خدا سوگند آنان همواره به عقب برگشته اند.[48] حضرت ابي بن كعب مي گويد:
((منظور از آن ايمان است. همان ايماني كه قبل از اختلاف در زمان آدم عليه السلام بود. زماني كه خداوند از آنان عهد و پيمان گرفت و همه آنان به عبوديت او اقرار كردند و خداوند آنان را بر فطرت اسلام آفريد. آنان امت واحد و مسلمان شدند. قرطبي مي گويد: احاديث پيرامون اين مطلب بسيار زيادند. هر كس تبديل كند، تغيير دهد يا در دين الله چيزي را اضافه كند كه مورد پسند الله نيست و خداوند چنين اجازه اي نداده است، او از كنار حوض كوثر رانده مي شود و از ورود به حوض دور نگاه داشته مي شود كه با جمهور مسلمانان مخالف باشند و راه خود را از راه آنان جدا كرده باشند. مانند خوارج و شاخه هاي آنان و روافض كه بسيار گمراه اند و معتزله كه تابع هوسهاي متعدد نفساني هستند . همه اينها تغيير دهندگان و نو آوران در دين به حساب مي آيند.[49] ابن جرير طبري مي گويد: از ميان ديدگاههايي كه در اين باره نقل شد، قول و ديدگاه صحيح، همان قول ابي بن كعب است. يعني مصداق آن حديث، جميع كفار هستند. منظور از ايمان كه آنان بخاطر ارتداد از آن مورد سرزنش و نكوهش قرار خواهند گرفت، همان ايمان روز ((الست)) مي باشد كه به آنان گفته شده) أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى). اين بود ديدگاه و راي مفسرين درباره آيه مذكور. هيچ كدام از آقايان نگفته است كه مصداق آن آيه صحابه رسول صلی الله علیه و آله و سلم در راس آنان خلفا ثلاثه هستند. به خدا سوگند معلوم نيست كه جناب تيجاني (هدايت شده) اين تفاسير را از كجا آورده است.
2- اما ديدگاه مفسران شيعه درباره آيه مذكور چيست؟ اينك اقوال و ديدگاه بعضي از مفسران شيعه را درباره آيه مذكور تقديم خوانندگان مي كنم تا موضوع بيشتر روشن شود و نور روشي از ميان تاريكيهاي تيجاني ظاهر گردد. آقاي طبرسي در تفسير ((مجمع البيان)) پيرامون آيه مذكور مي گويد: )وَلا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا) نباشيد مانند كساني كه در دين تفريق كردند و آنان يهود و نصاري هستند. (وَاخْتَلَفُوا) به معني تفرقوا. يعني تفريق و اختلاف كردند. )يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ) همانا چهره هاي مومنان در اثر پاداش در برابر ايمان و اطاعت روشن و سفيد مي شود. و چهره كافران در اثر عذاب و بدها سياه مي شود. طبرسي مي گويد: آيه بعدي ) فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ) مويد اين مصداق است كه بيان گرديد. يعني به آنان گفته مي شود: ((آيا بعد از مومن بودن دوباره كافر شديد)) منظور از آنان كه بعد از مومن بودن كافر شدند، چه كساني هستند؟ در اين باره اقوال و ديدگاه هاي مختلفي وجود دارد. اول اينكه: منظور كساني هستند كه بعد از اظهار ايمان به سبب نفاق كافر شدند. قول دو اين است كه منظور از آن تمام كفار هستند. زيرا آنان از اقرار به توحيد كه واجب بود، روگردان شدند. اقرار به توحيد از آن جهت بر آنان واجب بود كه خداوند متعال عليه خود آنان، از آنان گواهي گرفت وقتي به آنان فرمود (أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى) سپس بعد از ايمان روز (أَلَسْتُ)) دوباره بسوي كفر برگشتند. حضرت ابي بن كعب مي گويد: منظور از آنان اهل كتاب هستند زيرا آنان بعد از ايمان به پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، نبوت او را منكر شدند. عكرمه، جبايي و زجاج مي گويند: منظور از آن اهل بدعت و اهل اهواء اين امت هستند. حضرت علي و قتاده مي گويند: مصداق آن كساني هستند كه در قالب ارتداد كافر شده اند. و از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم روايت شده است كه تعدادي بر حوض من . .) ثعلبي همين روايت را ذكر كرده است. ابوامامه باهلي مي گويد: منظور از آن خوارج هستند و در روايتي از رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم آمده است يمرقون من الدين كما يمرق السهم من الرميه)) يعني: آنان مانند تير از دين مي گذرند، يعني اثر دين را نمي پذيرند ـ و چنان از دين مي گذرند كه تير از نشانه دور مي شود.[50]
آري، اين بود ديدگاه آقاي طبرسي پيرامون اين آيه. آقاي طبرسي حتي يك مورد هم ذكر نكرده است داير بر اينكه مصداق آيه صحابه رضی الله عنه باشند هر چند كه چهار قول را در تفسير آيه نقل كرده اند. اما آنچه كه در حديث حوض آمده است منظور از آن مرتدين و اهل بدعت هستند. مانند خوارج و امثال آنها. همانطور كه آقاي طبرسي گفته است. و در مباحث آينده توضيحات بيشتري پيرامون حديث خواهد آمد. آقاي فيض كاشاني در تفسير صافي پيرامون آيه ي مذكور چنين مي گويد: )وَلا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا) مصداق آن يهود و نصاري هستند زيرا آنان بعد از نازل شدن آيات بينات و دلايل واضحه كه مقتضي وحدت و اتفاق بود، درباره توحيد، تنزيه و احوال آخرت، اختلاف كردند. )يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ) كنايه است از نمودار شدن آثار خوشحالي و ناراحتي بيم و ترس در آن روز. ) فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ) به قول، قول مقدر است. يعني به آنان گفته مي شود: آيا كافر شديد؟ و همزه براي توبيخ و تعجب است. در تفسير مجمع البيان از اميرالمومنين مروي است كه مصداق ) أَكَفَرْتُمْ . . . الخ) مبتدع، اهل اهواء و دارندگان آراء و افكار باطل هستند و از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم روايت شده است كه تعدادي بر حوض من وارد مي شوند[51] . . . اين تفسير نيز مانند تفسير گذشته است. هيچ تصريحي وجود ندارد كه مصداق آيه ي، اصحاب گرامي رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم هستند. اما آقاي قمي در تفسير اين آيه حديث بسيار شگفت انگيز نقل كرده است. ((قال علي بن ابراهيم القمي في قوله )يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ) . . . ففي رحمه الله هم فيها خالدون)) يعني بن ابراهيم قمي در تفسير آيه مذكور مي گويد پدرم به نقل از صفوان بن يحيي از ابو الجارود از عمران بن هيثم از مالك بن ضمره گفت: از ابوذر رضی الله عنه مروي است وقتي آيه مذكور نازل شد، رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ((امت من روز قيامت با پنج پرچم نزد من مي آيند. پرچم اول همراه با گوساله اين امت مي آيد. من از كساني كه تحت اين پرچم هستند. خواهم پرسيد كه شما با ثقلين (قرآن و عترت) چه كرده ايد؟ آنان مي گويند: اما بزرگتر (قرآن) را تحريف كرديم و آن را پشت سر انداختيم (توجه نكرديم) اما كوچكتر (عترت) با او دشمني كرديم، مبغوض پنداشتيم و بر آن ستم كرديم. من مي گويم: به دوزخ برويد در حالي كه تشنه و رو سياه هستيد. بعد كساني مي آيند كه پرچم آنان را فرعون اين امت در دست گرفته است. از آنان سوال مي كنم كه با ثقلين چه كرديد؟ آنان مي گويند: بزرگترين (قرآن) را تحريف كرديم، پاره، پاره كرديم و با آن مخالفت كرديم. اما كوچكتر (عترت) را با وي دشمني كرديم و جنگيديم. من مي گويم: ((به دوزخ برويد در حالي كه تشنه و رو سياه هستيد)). بعد كساني مي آيند كه پرچمشان در دست سامري اين امت خواهد بود. از آنان سوال مي كنم: بعد از من با ثقلين چه كرديد؟ آنان مي گويند: بزرگتر (قرآن) از آن سرپيچي كرديم و آن را رها كرديم. اما كوچكتر (عترت) را ترك كرديم، ضايع كرديم و هر گونه اعمال بد را در حق آن روا داشتيم. من مي گويم: برويد به دوزخ در حالي كه تشنه و رو سياه هستيد. بعد پرچمداران ذي الثديه، يعني فرقه خوارج نزد من مي آيند. من از آنان سوال مي كنم: بعد از من با ثقلين چه كرديد؟ مي گويند: با قرآن تفريق كرديم و از آن اظهار برائت نموديم. اما كوچكتر (عترت) با آن جنگيديم و آنان را به قتل رسانديم. من مي گويم: به دوزخ برويد در حالي كه تشنه و رو سياه هستيد. بعد كساني مي آيند كه پرچم آنان در دست امام متقيان، سيد اوصيا و رهبر غر محجلين (مسلمانان) خواهد بود. من مي پرسم: بعد از من با ثقلين چه كرديد؟ مي گويند: بزرگتر (قرآن) را اطاعت كرديم و به احكام آن عمل كرديم. اما كوچكتر را دوست داشتيم، محبت كرديم و ياري كرديم حتي در ياري كردن به آن خونهاي خود را ريختيم. من مي گويم: به بهشت برويد در حالي كه سيراب و شاداب و سفيدرو هستيد. آقاي قمي مي گويد: بعد از اين گفتگو رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم ، )يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ) را تلاوت كردند.[52]
اين روايت كه آقاي قمي در تفسير آيه مذكور آن را ذكر نموده و آيه را بدان تفسير كرده است، نسبتي دروغ به رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم است و از لحاظ متن و سند باطل است. از لحاظ متن بنابر دو دليل باطل است. دليل اول اينكه، اين دين بعد از تحريف شدن تورات و انجيل به منظور ياري كرده اسلام و اختصاص دادن عبادت به الله آمده است. لذا رسالت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بخاطر روشن نمودن و واضح كردن طريق و مشخص كردن نشاني هاي آن آمده است و آن طريق، طريق توحيد است. هر كس به خداوند قدوس ايمان بياورد و به مقتضاي ايمان عمل كند، او در دنيا از اهل حق و در آخرت از جمله رستگاران است. اين نكته را خداوند در جاهاي متعدد قرآن توضيح داده است. )وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ )(العنكبوت: من الآية7) آناني كه ايمان آورده و عمل شايسته انجام دادند، بديهاي آنان را از بين خواهيم برد. )إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ) (البينة:7) آنان كه ايمان آوردند و عمل شايسته انجام دادند، بهترين خلق خداوند هستند. لذا سعادت در دنيا و رستگاري در آخرت مربوط به حضرت علي رضی الله عنه يا به گروه و فرد خاصي نيست.
اما كتاب الله، براي هيچ شخص عاقلي جاي شك ترديد نيست كه صحابه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بودند كه آن را حفاظت كردند، از آن تبعيت كردند، به احكام آن عمل كردند و عظمت آن را در دلهايشان جاي دادند و از طرفي ديگر حديث مذكور (حديثي كه آقاي قمي آن را تفسير آيه،)يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ) نقل كرده بود) گوياي اين نكته است كه ياران حضرت علي رضی الله عنه قرآن را ياري كرده و در دفاع از آن قتال كردند. اما الأصغر (يعني عترت) در روايت مذكور درباره آن چنين آمده بود: ((با آن محبت كرديم، از آن حمايت كرديم و تا مرز جان آن را نصرت و ياري كرديم. اين روايت متعارض است با سرزنشي كه حضرت علي و حضرت حسن و حسين رضي الله عنهم از شيعيان خود كرده بودند و ما به حواله نهج البلاغه و تفسير طبرسي در صفحات گذشته آن را نقل كرديم. از يك طرف روايت دروغين آقاي قمي مي گويد: و شيعيان حضرت علي رضی الله عنه او را دوست داشتند و ياري كردند حتي جان خود را در اين راستا فدا كردند! و خود حضرت علي به شيعيانش مي گويد: ((شما سستي و بد عهدي و ترك مساعدت نموديد شما مرد نما هستند، مرد نيستيد ـ عقلهاي شما مانند نقلهاي كودكان و زنان ناقص است. خاك بر سر شما از نكوهش و سرزنش شما به ستوده آمدم. شما در برابر آخرت زندگي ناپايدار دنيا را ترجيح داديد . . . به خدا سوگند خور و ذليل كسي است كه شما او را نصرت و ياري كرده ايد. خداي وي شما را ذليل كند و سهم شما را كم كند. بعد حضرت مي فرمايند: بسيار دوست دارم كه معاويه شما را از من مي گرفت و در مورد شما با من بيع صرف مي كرد مانند بيع درهم در برابر دينار. از من ده تا مانند شما را مي گرفت و از ياران خود يك نفر به من مي داد.[53] اين سرزنش و نكوهش حضرت علي رضی الله عنه با روايت دروغين آقاي قمي چگونه سر سازگاري دارد؟ نكوهش حضرت علي رضی الله عنه از شيعيانش گوياي اين واقعيت است كه شيعيان آن حضرت استحقاق چنين تعريف و تمجيدي كه آقاي قمي مي گويد: ندارند. لابد اين گفته حضرت علي رضی الله عنه (ردو النار ظمآء مطمئين مسوده وجوهكم) برگرديد به دوزخ در حالي كه تشنه و رو سياه هستيد ـ خطاب به شيعيان است. زيرا آنان بودند كه حضرت علي رضی الله عنه را مساعدت نكردند و هر حركت نازيبا را در حق او انجام دادند ـ و معني اين سرزنش طبق روايت اين است كه هيچ كدام از آنان به بهشت نمي رود بلكه همه به دوزخ مي روند ـ با توجه به همه اين مطالب به اين نتيجه مي رسيم كه روايت مذكور از لحاظ متن و درايت كاملا باطل است. اما از لحاظ سند نيز به اتفاق شيعه و سني باطل است. زيرا يكي از راويان اين حديث دروغين ((ابوالجارود)) است. ابوالجارود نزد علماي فريقين مجروح است آقاي كشي از علماي شيعه درباره او چنين مي گويد: ((ابوالجارود زياد بن منذر الأعمي السرحوب، حكي أن ابا الجارود سمي سر حوبا و تنسب اليه السر حوبيه من الزيديه سماه بذالك ابوجعفر (ع) و ذكر ان سرحوبا اسم شيطان اعمي يسكن البحر و كان ابوالجارود مكفوفاً اعمي القلب)).
ترجمه: يعني ابوجارود فرزند منذر نابينا معروف به سرحوب است. حضرت امام محمد باقر او را به سرحوب مسمي كرده است و سرحوب نام شيطاني است نابينا كه در دريا زندگي مي كند و ابوجارود فردي كور دل بود. و اسحاق بن محمد بصري مي گويد: حدثني محمد بن جمهور قال: حدثني موسي بن بشار عن ابي النصر قال كنا عند ابي عبدالله (ع) فمرت بنا جاريه معها قمقم فقلبته، فقال ابو عبدالله (ع) إن الله عزوجل قد قلب ابا الجارود كما قلبت هذه الجاريه هذا القمقم: يعني نزد حضرت ابي عبدالله بوديم، دختر جواني از كنار ما گذر نمود. قمقمه اي در دست داشت. آن را وارونه كرد. حضرت ابوعبدالله گفت: خداوند ابوجارود را وارونه كرده است همان طور كه آن دختر آن قمقمه را وارونه كرد. ابو اسامه مي گويد: قال لي ابو عبدالله(ع) ما فعل ابوالجارود؟ و الله لا يموت إلا تاتهاً[54] حضرت ابو عبدالله گفت: ابوجارود چه كرد؟ به خدا سوگند، او از دنيا كوچ نمي كند مگر در حالي كه حيران و سرگردان است. آري، اين بود ديدگاه شيعه درباره ابا جارود. اما از ميان علما اهل سنت، آقاي ذهبي، ((زياد بن منذر همداني))، ابن معين او را جرح كرده و به ((كذاب)) ياد كرده اند. نسايي و عده اي از محدثين او را ((متروك)) گفته اند. ابن حبان درباره او مي گويد: رافضي است، در مناقب و معايب، حديث موضوع را بيان مي كند. دارقطني مي گويد: ابوجارود همان زياد بن منذر همداني و متروك الحديث است. بعضيها گفته اند كه او حضرت علي را در برابر ساير صحابه و ابوبكر و عمر برتر دانسته و از آن دو تبري جسته است. بعضي گفته اند: فرقه جاروديه به طرف او منسوب است آنها معتقدند كه: امامت منحصر در فرزندان فاطمه است. و بعضي از جاروديه معتقد به رجعت هستند.[55] بدين ترتيب حديث مذكور از لحاظ متن و سند باطل مي باشد. خدا را هزاران شكر و سپاس. با توجه به مطالب ياد شده چگونه آقاي تيجاني مدعي است كه آيه مذكور )وَلا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا). . . الخ خطاب به صحابه رضی الله عنه است و آنان را از تفرقه بر حذر مي دارد؟!
آقاي تيجاني در ادامه خزعبلات و ياوه گوييهاي خود مي گويد: اين امر مثل روز روشن و مشخص است كه صحابه بعد از رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم اختلاف كردند، دسته دسته شدند و آتش فتنه را شعله ور كردند حتي قضيه منجر به كشتار و جنگهاي خونين شد و در نتيجه مسلمانان ضعيف شده و دشمنان آرزوي شكست آنان را در سر مي پروراندند. و آيه مذكور را نمي توان از معني متبادر در اذهان بر گرداند و تاويلي ديگر براي آن جستجو نمود.[56]
من نمي خواهم بگويم كه صحابه بعد از وفات رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و در دوران حضرت ابوبكر رضی الله عنه و عمر رضی الله عنه اتفاق نظر داشتند، زيرا هيچ اختلاف اساسي ميان آنان نبود. من نمي گويم كه صحابه رضی الله عنه آتش فتنه اي را كه جنگهاي ارتداد آن را روشن كرده بود، خاموش كردند. كه اگر آنان نمي بودند. كسي ديگر براي اسلام قيام نمي كرد. من نمي گويم كه صحابه رضی الله عنه بلاد مشرق و غرب را فتح كرده و خداوند متعال به وسيله آنان دو حكومت قدرتمند آن روزگار را شكست داد و بيم آنان را در دل دشمنان انداخت. زيرا هيچ يك از اين حقايق قابل انكار نيست. حتي قبل از فرزندان اين امت، دشمنان آن به اين واقعيتها اعتراف كرده اند. اما من مي خواهم اقوال و ديدگاه امام شيعيان (به دروغ) و وصي رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم (به دروغ) را داير بر اينكه حال امت در دوران دو خليفه بزرگ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم (ابوبكر و عمر رضی الله عنه ) چه بوده است، را بيان كنم. تا براي مردم به خوبي روشن شود كه بعد از رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم اوضاع چگونه بوده است؟ و اين مطلب را از مهمترين كتب شيعيان، ( ((نهج البلاغه)) نوشته علامه رضي و ((الغارات)) ثقفي) نقل مي كنم. حضرت علي رضی الله عنه در جريان ذكر بيعت خود با حضرت ابوبكر رضی الله عنه مي گويد: آنگاه نزد ابوبكر رضی الله عنه رفتم و بيعت كردم و در آن جريانات قيام كردم تا آنكه باطل از بين رفت و نابود شد و كانت (حكمه الله هي العليا ولو كره الكافرون) ابوبكر زمام امور را بدست گرفت. براي مردم سهولت آورد، در كارهايش سداد و درستي بود. مردم را با خود نزديك كرد و ميانه روي را پيشه نمود. من به عنوان يك خير خواه او را همراهي كردم و به عنوان يك مجاهد و جهاد گر او را در تمام اموري كه مطيع الله بود، اطاعت كردم.[57] همچنين حضرت علي رضی الله عنه در باره خليفه دوم، حضرت عمر بن الخطاب رضی الله عنه مي فرمايد:
((لله بلاد فلان[58] فقد قوم الاود، داوي العمد، خلف الفتنه و اقام السنه، ذهب نقي الثوب، قليل العيب أصاب خيرها و سبق شرها، أدي إلي الله طاعته و اتقاه بحقه. رحل و تركهم في طرق متشعبه لا يهتدي فيها الضال ولا يستيقن المهتدي))[59]. ترجمه: خداوند شهر فلان (عمر بن خطاب رضی الله عنه ) را بركت دهد و نگاه دارد كه كجي را راست كرد و بيماري را معالجه كرد. و سنت را بر پا داشت و تباه كاريها را پشت سر انداخت. پاك جامه و كم عيب از دنيا رفت. نيكويي خلافت را دريافت و از شر آن پيشي گرفت. طاعت خدا را بجا آورد. از نافرماني او پرهيز كرد. و حقش را ادا نمود. از دنيا رفت در حالي كه مردم را در راههاي گوناگون انداخت بطوري كه گمراه در آن راه نمي يابد و راه رفته بر يقين و باور نمي ماند.
آري، اين بود گواهي حضرت علي رضی الله عنه درباره حضرت ابوبكر رضی الله عنه و حضرت عمر رضی الله عنه . . . ولي تيجاني (هدايت يافته) چه مي گويد؟ آقاي تيجاني مدعي است كه او هدايت شده با خواندن چند كتاب، از كتب شيعه كه در راس آنها ((اصل الشيعه و اصولها)) قرار دارد و با مطالعه افكار و عقايد شيعه، وجدانش را خشنود و شاد كرده است. بخاطر اينكه جناب تيجاني بيشتر هدايت شود و بخاطر اينكه خودم و خوانندگان گرامي را به فهم و درك صحيح خود دعوت كنم، توجه آنان را به آنچه كه محمد حسين آل كاشف الغطا در كتاب خود آورده است، جلب مي كنم. صاحب كاشف الغطا در جريان تبيين اسباب بيعت حضرت علي رضی الله عنه با دو خليفه اول و دوم مي گويد: وقتي براي حضرت علي رضی الله عنه روشن شد كه آن دو بزرگوار، نهايت سعي و تلاش خود را براي نشر و پخش كلمه توحيد بكار بردند، سپاه اسلام را مجهز كردند، فتوحات اسلامي را گسترش دادند و هيچ گونه تبعيضي را مرتكب نشدند و مستبد نبودند، بيعت كرد و آشتي نمود))[60]. . .
آقاي تيجاني هدايت تو را به تو تبريك مي گوييم.(! ! !).
اما درباره دوران خلافت حضرت عثمان رضی الله عنه بايد عرض شود كه فتنه ها در سالهاي پاياني دوران خلافت او بخاطر عبدالله بن سبأ يهودي، شيعي سر بلند كردند. يعني او موجب بروز فتنه ها بود و نخستين كسي بود كه عقيده واجب بودن امامت علي بن ابي طالب را رواج مي داد و تبليغ مي كرد. لذا او بنيانگزار شيعه غالي است.[61] و بعد از آن فتنه ها بدون وقفه بروز مي كرد. نقش اساسي در اين فتنه ها را گاهي خوارج و گاهي معتزله ايفا مي كردند ولي صحابه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در شعله ور كردن فتنه ها اصلاً دخالتي نداشتند. به همين خاطر امام (راستگوي) شيعيان، ابن بابويه القمي در كتاب خود (الخصال) اصل واقعيت را چنان بيان كرده است: عن هشام بن سالم، عن ابي عبدالله عليه السلام قال: كان اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اثني عشر الفاً، ثمانيه آلاف من المدينه والفين من مكه والفان من الطلقاء ولم يرفيهم قدري ولا مرجي ولا حروري (خوارج) ولا معتزلي ولا صاحب راي كانوا يبكون الليل والنهار ويقولون اقبض ارواحنا من قبل أن نأكل خبز الخمير)).[62]
ترجمه: ابو عبدالله گفت: اصحاب رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم دوازده هزار بودند. هشت هزار از اهل مدينه، دو هزار از اهل مكه و دو هزار از طلقا. (كساني كه بعد از فتح مكه مورد تعرض قرار نگرفتند) قدري، مرجئه، خوارج و معتزلي اصلاً ميان آنان وجود نداشت. صاحب راي نيز ميان آنان ديده نمي شد. اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شب و روز گريه مي كردند و مي گفتند: ((پروردگارا قبل از اينكه ما نان خمير بخوريم (يعني قبل از اينكه به رفاه و عيش برسيم) ما را موت بده)). آري، وقتي چنين است ديدگاه شيعه. نيازي نمي بينيم كه چيزي بدان افزوده شود. ايرادات آنان را از كتابهاي خودشان پاسخ مي دهيم.
نقدي بر استدلال تيجاني از آيه ((خشوع)) داير بر ذم صحابه رضی الله عنه
آقاي تيجاني از آيه اي كه آن را آيه خشوع مي داند، استدلال كرده مي گويد: ((آيه )أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ) صدق الله العلي العظيم. (آيا وقت آن نرسيده است، آنان كه ايمان آورده اند، دلهايشان به ياد خدا و آن آيات حقي كه نازل كرده، به لرزد وبه خشوع در آيد و نباشد از كساني كه قبلاً به آنها كتاب داده شد و دوراني طولاني بر آنها گذشت و دلهايشان سخت شد و بسياري از آنها تبهكاران بودند.) جناب تيجاني بعد از نقل آيه، روايتي را از جلال الدين سيوطي پيرامون تفسير آيه چنين نقل مي كند ((وقتي اصحاب رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم وارد مدينه شدند. بعد از مشكلات مالي و اقتصادي كه در مكه دامن گير آنان بود وقتي در مدينه به رفاه دست يافتند، در آنان نسبت به زمان سابق مقداري سستي (در امر دين) بوجود آمد. و به وسيله آيه زيرا از طرف خداوند مورد عتاب قرار گرفتند آنگاه اين آيه نازل شد )أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا . . .) و در روايتي ديگر از رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم آمده است: إن الله استبطأ قلوب المهاجرين بعد سبع عشره سنه من نزول القرآن فأنزل الله )أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا) يعني: خداوند بعد از هفده سال از نزول قرآن صحابه را سست و تنبل يافت و به قصد عتاب آيه مذكور را فرو فرستاد. تيجاني پس از نقل اين روايت مي گويد: وقتي اين گروه صحابه رضی الله عنه كه بنابر عقيده اهل سنت از بهترين مردم هستند، دلهايشان براي ياد خداوند آماده نبود. در حالي كه هفده سال لز نزول قرآن بر آنان سپري شده بود، خداوند آنگاه آنان را مورد عتاب قرار داده و انان را از سنگدلي و قسوت قلبي كه موجب فسق آنان شود بر حذر داشت. تيجاني مي گويد: با توجه به سستي صحابه كه به مدت هفده سال در فضاي وحي زندگي مي كردند، اگر متاخرين از سرداران قريش كه در سال هفتم هجري بعد از فتح مكه مسلمان شده اند، چنين حركتي نشان دهند، نبايد مورد ملامت قرار بگيرند.[63]
1- آري، بايد عرض شود كه، روايتي را كه آقاي تيجاني از جلال الدين سيوطي به حواله ((الدار المنثور)) نقل كرده است. روايت غير مرفوعي است. يعني به اعمش منتهي مي شود و به رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم نمي رسد. سيوطي چنين مي گويد: اخرج ابن المبارك و عبدالرزاق و ابن المنذر، عن الأعمش ـ و بعد متن حديث ـ با اندكي تغيير همانطور كه تيجاني نقل كرده بود. اولاً روايت مذكور بر اعمش موقوف است. ثانياً علاوه بر اينكه اعمش به تدليس شهرت دارد او در اين حديث منفرد است. بهر حال اين روايت قول پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نيست، آنطور كه جناب تيجاني مدعي است. علاوه بر اين آقاي تيجاني روايت را تحريف كرده است زيرا در اصل روايت لفظ ((فعوتبوا)) (سرزنش شدند) آمده است و تيجاني آن را به ((عوقبوا)) (عقاب شدند) تحريف كرده است تا با نواياي وي درست در آيد.
اما روايت دوم كه آقاي تيجاني آن را نقل كرده است، چنين آمده است: ((سيوطي گفته است ابن مردويه از حضرت انس نقل كرده است كه انس گفته است: لا أعلمه إلا مرفوعاً يعني آنچه من مي دانم اين است كه اين روايت مرفوع و قول رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم است. قال استبطا الله قلوب المهاجرين بعد سبع عشره سنه من نزول القرآن فأنزل الله )أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ. . .) الآيه اين روايت كه ابن مردوديه آن را از حضرت انس رضی الله عنه نقل كرده است، در هيچ كتاب معتبر تفسير ديده نشده است، علاوه بر اين، روايت مذكور با روايت صحيح ابن مسعود كه امام مسلم آن را نقل كرده است، معارض است. امام مسلم از ابن مسعود رضی الله عنه نقل كرده، چنين مي گويد: قال ما كان بين اسلامنا و بين أن عاتبنا الله بهذه الآيه )أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ) إلا أربع سنين. يعني فاصله ميان مسلمان شدم ما (مهاجرين) و زماني كه به وسيله آيه مذكور مورد عتاب قرار گرفتيم فقط چهار سال بود.[64] علاوه بر اين حضرت ابن مسعود از نخستين مسلمانان است و به زمان نزول قرآن آگاه تر از حضرت انس رضی الله عنه مي باشد. بنابراين روايت اين مردويه شاذ و منكر است. شاذ است بدليل اينكه مخالف با روايت ((اوثق)) يعني مخالف با روايت ابن مسعود است و منكر است بدليل اينكه ابن مرديه در روايت آن منفرد است و هيچ متابع و شاهدي برايش وجود ندارد.
اين نكته شايان توجه است كه امام سيوطي در تفسير آيه مذكور حدود بيست روايت را ذكر كرده است كه روايت صحيح ابن مسعود رضی الله عنه نيز از جمله آنها است اما از ميان اين بيست روايت فقط همين دو روايت مورد پسند آقاي تيجاني قرار گرفته اند. تيجاني به گمان اينكه اين دو روايت شخصيت صحابه رضی الله عنه را معيوب و مطعون مي كند، آنها را نقل كرده است غافل از اينكه نقل اين دو روايت از ميان هجده روايت ديگر حكايت از سوء باطن و فساد نيت او دارد. متاسفانه او به هدف شوم خود راه پيدا نكرد. لذا استفاده و استدلال او از حديث سيوطي بجاي سود به ضرر و زيان او انجاميده است. زيرا سيوطي در ميان علماي به ذكر احاديث ضعيفه و موضوعه شهرت دارد. لذا صرف استدلال، به صحت دليل، دلالت نمي كند.
2- بالفرض اگر بپذيريم كه دو روايت مورد استدلال آقاي تيجاني صحت دارند، باز هم خطاب خداوند )أَلَمْ يَأْنِ . . . الخ) عتاب محض و تشويق صحابه رضی الله عنه براي نشان دادن خشوع بيشتر و ادامه خوف از الله است. زيرا صحابه رضی الله عنه از عوارض بشري مانند غفلت و نسيان معصوم نبودند. و در مبحث گذشته بيان گرديد كه قرآن براي تربيت صحابه جهت رهبري دنيا نازل شده است تا آنان را بسوي خير تشويق نموده و از هر شر و بدي باز دارد. روايتي در اين باره از ابن مسعود رضی الله عنه چنين نقل شده است: )يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) آن گاه گوش فرا بده. زيرا خداوند با چنين خطاب، دستور به خير مي دهد يا از شر و ضرر منع مي كند. [65] و آيه اي كه موضوع بحث ما است براي اين نازل شده تا صحابه رضی الله عنه را متوجه كند و براي خشوع بيشتر آنان را آماده كند و آنان را با خبر كند از اينكه يهود و نصاري تا مدت زيادي به گمراهي خود ادامه دادند در نتيجه دلهايشان سخت گرديد و اغلب آنان پا را از حد و مرز قانون الهي فراتر گذاشتند. اين عتاب بخاطر اين بود تا مسلمانان از اتخاذ چنين روشي اجتناب كنند. بدون ترديد اين عتاب بخاطر تربيت صحابه رضی الله عنه بود زيرا اگر مجرد عتاب آنان جايز نمي بود، آنان در رديف فرشتگان معصوم قرار مي گرفتند. نه در رديف انسانهاي جايز الخطا. عتاب خداوند نه تنها در حق صحابه نازل شده است بلكه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم نيز مورد عتاب خداوند قرار گرفته است. همان طور كه در جريان داستان ابن ام مكتوم آمده است. )عَبَسَ وَتَوَلَّى) يعني چهره ترش كرد و روي گرداني نمود ـ هنگامي كه ابن ام مكتوم وارد شد. اگر عتاب خداوند، عيبي و نقصي براي صحابه باشد، پس آقاي تيجاني درباره عتاب خداوند به پيامبرش چه پاسخي داد؟ قرآن براي توجيه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم چنين مي گويد: )يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلا تُطِعِ الْكَافِرِينَ) (اي پيامبر، از خدا به ترس و از كفار پيروي مكن) و )فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَأُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ).[66] (اگر توي پيامبر در مورد آنچه ما بسوي تو نازل كرديم شك و ترديد داري پس از كساني كه قبل از تو كتابهاي آسماني را خوانده اند، سوال كن.) با توجه به اينكه قرآن در جاهاي متعدد، پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم را مورد عتاب قرار داده و او را توجيه مي كند، آقاي تيجاني در حق پيامبر گرامي صلی الله علیه و آله و سلم چه نظريه اي دارد؟! آيا تيجاني مي تواند بگويد: پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم تقوي الهي را رعايت نكرده است؟! مي تواند بگويد: پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم در ما انزل الله شك داشته است؟ آيا همين است تفسيري كه آقاي تيجاني بدان هدايت شده است؟! آري، هرگاه تفسير مقرون و همراه با اصول و قواعدي كه علما تفسير بيان كرده اند، نباشد، با تفسير ديوانگان و مجانين شباهت پيدا مي كند؟!
3- در پايان متذكر مي شوم كه در مباحث گذشته ثابت كرديم كه حضرت علي رضی الله عنه در جريان تربيت و سرزنش شيعيان خود، صحابه را ستوده و پيروان خود را به الگو پذيري از صحابه رسول الله رضی الله عنه تشويق نموده است. حضرت علي رضی الله عنه طي نطقي مي فرمايد: اصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم را ديده ام، هيچ كدام از شما اندك شباهتي با آنان ندارد. اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم صبح مي كردند در حالي كه موهايشان پراكنده و غبار آلود بود. آنان شبها را در ركوع و سجده سپري مي كردند. آثار عبادت در چهره آنان نمايان بود. علاوه بر اين حضرت امام جعفر صادق رضی الله عنه ، صحابه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم را چنين مورد ستايش قرار داده مي فرمايد. ((آنان (صحابه رضی الله عنه ). شب و روز گريه مي كردند و مي گفتند: ((پروردگارا، قبل از اينكه نان خمير بخوريم ما را موت بده.))
وقتي خود ائمه شيعه اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را اين چنين مورد ستايش قرار داده اند و اين مدح و ستايش در منابع معتبر آنان نقل شده است، اين مرد فراري (تيجاني) چگونه مدعي است كه دلهاي صحابه آماده ذكر خدا نبود؟. و براي اينكه جناب تيجاني سنگ در دهن خود بگذارد و نتواند آنرا فرو ببرد و لقمه ي سنگي، او را از زبان درازي در حق صحابه باز دارد اين روايت امام يازدهم، امام حسن عسكري را پيرامون تفسير ((من يبغض الصحابه)) نقل مي كنم:
إن رجلاً ممن يبغض آل محمد و أصحابه الخيرين او واحداً منهم لعذبه الله عذاباً لو قسم علي مثل عدد خلق الله تعالي لأهلكهم أجمعين.[67]
همانا شخصي كه در حق آل محمد و اصحابش يا در حق يكي از آنان بغض داشته باشد، خداوند او را چنان عذاب خواهد داد كه اگر اين عذاب بر همه خلق خدا تقسيم شود، همه آنان را از بين مي برد و نابود مي كند.
اي تيجاني هدايت شده، پند بپذير.
1. ثم اهتديت ص (98) و آنگاه هدايت شدم ص (162-161).
1. اسباب النزول للواحدي ص (25) تفسير قرطبي ج 2 ص (143).
2. مجمع البيان طبرسي ج 2 ص (315).
3. تفسير طبرسي ج 3 ص (455).
4. بدايع التفسير لابن قيم ج 1 ص 581.
5. فتح القدير للشوكاني.
1. المحرر الوجيز ج 3 ص (249-248).
1. به صفحه (279) كتاب مراجعه شود.
1. ثم اهتديت ص (101) و آنگاه هدايت شدم ص (166).
2. مجمع البيان ج 3 ص (372).
فتح القدير ج 2 ص (524).
1. الاتقان في علوم القرآن (سيوطي) ج1 ص (93-92).
2. طبرسي ج6 ص (373) بغوي ج4 ص48. محور المجيز ج8 ص (184).
3. سنن ترمذي كتاب المناقب برقم (3675) و صحيح ترمذي برقم (2902).
1. تفسير البغوي ج4 ص49.
2. سنن ترمذي ج5 كتاب فضايل الصحابه برقم (3701) و صحيح ترمذي شماره (2920).
1. تفسيري سعدي ج2 ص (393).
2. تفسير بغوي ج4 ص (105).
3. احكام القرآن ج3 ص (160).
1. مجمع البيان ج3 ص620.
2. تفسير الصافي للفيض الكاشاني ج12 ص (343-342).
1. ثم اهتديت ص (152) و آنگاه هدايت شدم ص (153-152).
2. ثم اهتديت ص (152) و آنگاه هدايت شدم ص (166).
3. ثم اهتديت ص (101) و آنگاه . . . هدايت شدم ص (166).
4- تفسير الغوي ج7 ص (291) و قرطبي ج8 ص (170) و طبري ج11 ص (328).
1. تفسير ابن كثير ج4 ص 169 و بغوي ج7 ص (291) فتح القدير ج5 ص 61.
2. مجمع البيان ج6 ص (48).
1. تفسير القمي ج2 ص (284).
2. ثم اهتديت ص (102-101) و ((آنگاه . . . هدايت شدم)) ص 167.
1. تفسير طبري ج4 ص (622) قرطبي ج6 ص (143-142) بغوي ج 3 ص 29 فتح القدير ج 23 ص (77).
2. مجمع البيان ج2 ص (123-122).
1. سنن ترمذي ج5 كتاب المناقب رقم (3790) و صحيح ترمذي (2981).
2. الجامع لأحكام القرآن قرطبي ج6 ص (143) با تصرف اندك.
1. نهج البلاغه (ص 91-88) چاپ مكتبه الألفين.
2. نهج البلاغه (96-94).
3. نهج البلاغه ص (105-104).
1. نهج البلاغه (144-143).
2. نهج البلاغه ص 224.
3. الأحتجاج طبرسي ج 2 ص 390.
4. الأحتجاج طبرسي ج 2 ص 300.
5. رجال الكشي ص 179.
1. الروضه من الكافي ج 8 ص (191).
2. اينان بندگان مخلص الله بودند كه آقاي تيجاني و قمي آنان را مرتد مي گويند.
3. نهج البلاغه ص (130-129).
1. ثم اهتديت ص (102) آنگاه . . . هدايت شدم ص 168-167.
1. جامع القرطبي ج 4 ص 107، بغوي ج 2 ص 86.
2. قرطبي ج 4 ص (107-106) طبري ج 3 ص (387-386)، بغوي ج 2 ص 87.
3. تفسير بغوي ج 2 ص 88.
4. القرطبي ج 4 ص (108).
1. مجمع البيان ج 2 ص (162-160).
1. تفسير صافي ج 1 ص 341.
1. تفسير القمي ج 1 ص 117 چاپ موسسه الأعلمي بيروت.
1. نهج البلاغه ص (224).
2. رجال الكشي ص (200-199).
1. ميزان الاعتدال للذهبي ج 2 ص 93 رقم (2965).
2. ثم اهتديت ص (102) آنگاه . . . هدايت شدم ص 168. . .
1. الغارات للثقفي. ج 2 ص (307-305).
2. يعني عمر بن خطاب.
3. نهج البلاغه ص (509).
4. اصل الشيعه و اصولها. ص (132-124) چاپ دار الاضواء بيروت.
5. فرق الشيعه للنوبختي ص 22 چاپ دار الأضواء.
1. كتاب الخصال للقمي ص (640) چاپ طهران.
1. ثم اهتديت ص (103-102) آنگاه . . . هدايت شدم ص 169-168.
2. صحيح مسلم مع الشرح ج 18 كتاب التفسير برقم (30-27).
1. الاتقان للسيوطي ج 2 ص (93-92).
2. يونس 94.
1. تفسير الحسن العسكري ص (157) در تفسير آيه: )وَقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ)
به نقل از کتاب:
بلکه گمراه شدی، نوشته: خالدعسقلانی، ترجمه فارسی کتاب: بل ضللت، ترجمه: اسد الله موسوي