|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>سیره نبوی>پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم > داستان درخواست كاغذ از سوی پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تا چيزي بنويسد
شماره مقاله : 1447 تعداد مشاهده : 320 تاریخ افزودن مقاله : 27/1/1389
|
داستان درخواست كاغذ از سوی پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تا چيزي بنويسد
تألیف: دكترعلي محمد محمد صلابی
در صحيحين و ديگر كتابهای حدیث با روايت ابن عباس ثابت است که: وقتي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بيمار شد، در حالي كه برخي از صحابه در خانه ايشان بودند فرمود: «هلموا أكتب لكم كتاباً لا تضلوا بعده»: (بياييد براي شما كاغذي بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد). برخي گفتند: رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم از درد بیماریش رنج میبرد و در فشار است، قرآن در ميان شماست و براي ما كافي است، سپس دچار اختلاف و جر و بحث شدند، برخي گفتند: كاغذ بياوريد تا بنويسد كه گمراه نشويد، برخي چيز ديگری ميگفتند و سر و صدا بلند شد، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «برخيزيد». عبدالله میگويد: ابن عباس ميگفت: مصيبت عظيمی بود كه دچار اختلاف شدند و نگذاشتند رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم كاغذي بنويسد. در روايت ديگري از ابن عباس است كه گفت: روز پنج شنبه! تو چه میداني كه روز پنج شنبه چه روزي بود؟! آن روزي كه درد به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فشار آورد و گفت: «كاغذي بياوريد كه برايتان چيزي بنويسم تا بعد از آن هرگز گمراه نشويد»، بعد نزاع و جر و بحث كردند و نزاع در حضور هيچ پيامبري شايسته نيست، گفتند: او را چه شده؟ آيا هذيان ميگويد؟ خوب دقّت كنيد كه چه ميگويد، از او بپرسيد؟ در همين ترديد بودند كه فرمود: « مرا به حال خود بگذاريد كه آن (حالي كه دارم) برايم از آنچه مرا بدان فرا میخوانید بهتر است». بعد آنها را به سه چيز سفارش كرد: فرمود: «مشركان را از جزيرهی عرب بيرون كنيد، به هيئتهاي مهمان همان پاداشي كه من ميدادم بدهيد» و سكوت كرد و سومی را نگفت يا گفت و (راوی) فراموش كرد.([1]) در اين روايت وتمام روايات صحيح هيچ ايرادي بر اصحاب رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم وارد نيست و آنچه روافض به عنوان طعنه ذكر میكنند، آشكارا باطل و بياساس است، علما به شبهاتشان در گذشته پاسخ دادهاند و ادعاهايشان را رد كردهاند: 1- اختلاف صحابه ثابت است و ثابت است که علّت اختلاف نظر صحابه و جر و بحث آنان، در فهم سخن و منظور پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود نه اینکه قصد نافرماني داشته باشند. قرطبي صاحب کتاب «المفهم» ميگوید: سبب اختلاف در اجتهاد جايز و هدف و قصد درست بود و به هر مجتهد پاداش داده خواهد شد و يا نظريهي يكي از دو طرف بر حق است و طرف ديگر گنه كار نخواهد بود، حتّي آن طور كه در علم اصول مقرر است، مأجور خواهد بود.([2]) سپس ميگويد: پيامبر آنان را مذمّت و سرزنش نكرد، بلكه به همه گفت: «مرا به حال خودم بگذاريد، برايم بهتر است».([3]) شبيهاين ماجرا در روز احزاب اتفاق افتاد، آنجا كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پس از جنگ به اصحاب گفت: «لايصلينّ أحد العصر إلا في بني قریظة»([4]): (كسي از شما نماز عصر را نخواند مگر در بني قريظه). برخي گفتند: اگر نماز نخوانيم وقت نماز عصر از دست میرود، به همين استدلال نرسيده به بني قريظه نماز عصر را خواندند. برخي گفتند: نماز نميخوانيم مگر در همان جايي كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم دستور دادهاست؛ ولی پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هيچيك از دو گروه را ملامت نكرد.([5]) 2- ادعای شیعه مبنی بر اینکه ميگويند، اختلاف صحابه موجب شد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آن كاغذ را ننويسد و امّت از عصمت محروم شود، باطل است، چون معناي اين ادعا آن است كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در ابلاغ امري كه موجب حفاظت امّت از گمراهي ميشد، كوتاهي كرده است و حكم پروردگار را فقط به خاطر اختلاف نظر صحابه ابلاغ نكرد و از دنيا رفته است، اين ادعا با امر پروردگار كه خطاب به پيامبر ميفرمايد: { يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ } (مائده/67). اي فرستاده (خدا، محمّد مصطفي!) هر آنچهاز سوي پروردگارت بر تو نازل شده است (به تمام و كمال و بدون هيچ گونه خوف و هراسي، به مردم) برسان (و آنان را بدان دعوت كن)، اگر چنين نكني، رسالت خدا را (به مردم) نرساندهاي (و ايشان را بدان فرا نخواندهاي. چرا كه تبليغ جميع اوامر و احكام بر عهده تو است و كتمان جزء از جانب تو، كتمان كلّ بشمار است). خداوند تو را از (خطرات احتمالي كافران و اذيّت و آزار) مردمان محفوظ ميدارد. ادعای شیعه با این آیه مخالف است و رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به گواهي و تأييد پروردگارش از اين اتهام پاك و مبرا است كه دربارهي ايشان میفرمايد: لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ (توبه/128). بيگمان پيغمبري (محمّد نام)، از خود شما (انسآنها) به سويتان آمده است. هرگونه درد و رنج و بلا و مصيبتي كه به شما برسد، بر او سخت و گران ميآيد. به شما عشق ميورزد و اصرار به هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان داراي محبّت و لطف فراوان و بسيار مهربان است. خداوند متعال در اين آيه، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را به حریص بودن بر هدايت امتش توصیف فرموده، به طوری که ميخواهد نفع دنيوي و اخروي به امتش برسد.([6]) وقتي که اين قضيه نزد عام و خاص واضح و روشن است، هر كسي ذرهاي ايمان داشته باشد، شك نميكند كه پیامبر صلي الله عليه و آله و سلم تمام احكام و دستورات خداوند را ابلاغ کرده و بر ابلاغ آنها به امّت خود حريصتر بوده است، همانگونه که از جهاد و جان فداييهايي كه براي هدايت مردم كرده و به صورت متواتر ثابت است و سخنان و اخباري كه از ايشان روايت است، ما را به اين يقين قطعي ميرساند كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در ابلاغ دستورات خداوند كوتاهي نكرده است و اگر آنطور كه ادعا ميكنند، اين نوشته يا كاغذ آن قدر مهم بود كه امّت را از گمراهي و اختلاف تا قيامت مصون نگه ميداشت، نه دین و نه عقل تأخير آن را تا آن وقت نامناسب جايز نمیداند و هيچ عقل سالمیاين را نميپذيرد، حتّي اگر تا آن وقت به تأخير ميافتاد باز هم به خاطر اختلاف صحابه آن راترك نميكردند.([7]) و به هيچ عنوان نميتوان تصور كرد كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم امر پروردگارش را ترك كند و ناگفته بگذارد. حتّي اگر فرض كنيم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آن را تا آن وقت به تأخير انداخته و به خاطر اختلاف صحابه و مصلحتي كه به نظرش رسيد، باز هم به تأخير افتاد، چه عاملي موجب شد كه بعداً آن را ننوشت، حال آنکه به صحّت ثابت است كه چند روز بعد از آن زنده بود و طبق روايات أنس كه در صحيحين آمده در روز دوشنبه وفات یافت([8])، حادثهی اختلاف صحابه به اتفاق شيعه و سنّي در روز پنج شنبه بوده است([9]) و به اتفاق اهل سنت و روافض رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم آن كاغذ را ننوشت تا از دنيا رفت، بنابراین به خوبي روشن ميشود كه آن از امور دين نبوده که پيامبر مأمور به ابلاغ آن باشد و طبق آيات قرآن خداوند دينش را كامل كرده است و تمام نيازهاي امّت بيان شده و آيات مذكور در «حجة الوداع» نازل شده بود، خداوند متعال در روزهای پایانی این حج چنين نازل فرمود: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِيناً (مائده/3). امروز (احكام) دين شما را برايتان كامل كردم و (با عزّت بخشيدن به شما و استوار داشتن گامهايتان) نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين خداپسند براي شما برگزيدم. ابن تيميه ميگويد: آن چه رسول خدا ميخواست بنويسد از مواردي نبود كه خداوند نوشتن يا ابلاغ آن را در آن وقت بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم واجب كرده باشد، چرا كه اگر چنين ميبود بدون ترديد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم امر خداوند را ترك نميكرد، البته مصلحتي بوده كه براي دفع اختلاف در مورد جانشيني ابوبكر ميخواست بنويسد، امّا بعد از آن متوجّه شد اختلاف امري اجتناب ناپذير است و قطعاً واقع خواهد شد([10])، به همين دليل آنرا ننوشت. در جايي ديگر ميگويد: داستان نامهاي كه میخواست بنويسد در روايات صحيحين توضيح داده شده و از عايشه روايت است که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «ادعی ل اباک و أخاک حتّی اأکتب کتاباً، فإنّی أخاف أنيتمني متمن ويقول قائل: أنا اولي، ويأبي الله و المومنون إلا أبابكر» ([11]): (اي عائشه پدر و برادرت را برايم صدا کن تا نامهاي بنويسم كه بيم آن دارم آرزو كنندهاي آرزو كند و يا كسي بگويد: من به خلافت سزاوارترم، در حالي كه خداوند و مؤمنان كسي را نميپذيرند به جز ابوبكر). تا جایي كه بعد از ذكر روايت میگوید: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قصد كرد همان نامهاي را كه عائشه يادآور شده است بنويسيد، امّا وقتي متوجّه شد اختلاف اجتناب ناپذير است، يقين كرد كه با نوشتن نامه هم اختلاف بر طرف نميشود و خداوند مسلمانان را بر هر چه اراده كرده است جمع خواهد نمود، به همين دليل فرمود: «ويأبي الله و المومنون ألا ابابكر» ([12]) (خداوند و مؤمنان كسي جز ابوبكر را قبول نميكنند. امّا اين كه در روايت آمده: «لن تصلوا بعدي» دهلوي در توضيح آن ميگويد: گفتهاند: اگر مسأله مربوط به امور ديني نبود، چرا فرمود: تا هرگز بعد از آن گمراه نشويد؟ جواب اين است كه واژهی «ضلال» مفاهيم مختلف دارد كه در اينجا منظور عدم خطر در تدبير امور مملكت داري است و اين كه مشركان را از جزيرهالعرب بيرون كنند و به هيئتهاي مهمان به همان صورتي كه پيامبر پاداش ميداد پاداش بدهند، سپاهاسامه را براي انجام مأموريت بفرستند تا در انجام موارد فوق بعد از پیامبر منحرف نشوند، منظور اين بوده نه انحراف از دين. ابوبكر بعد از پيامبر موارد فوق را به مرحلهی اجرا گذاشت.([13]) 3- ابن تيميه دربارهي اين سخن ابن عباس: «مصيبت بزرگي بود كه نگذاشتند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آن نامه را بنويسند» ([14])ميگويد: آري اينكه مانع نوشتن آن نامه شدند، مصيبت بزرگي بود و مصداق آن مصيبت، كساني هستند كه در حقّانيت خلافت ابوبكر شك دارند و ديگر اينكه خليفه بر حق كيست؟ بر هر كس پوشيده مانده، برايش مصيبت بزرگي است، چون اگر نامهاي نوشته ميشد شک و تردید بر طرف میگردید، امّا براي کسانی كه معتقدند خلافت ابوبكر حق است، هيچ مصيبتي نيست.([15]) و اين حقيقت زماني بيشتر روشن ميشود كه توضيحات ابن عباس در اين باره را بعد از به وجود آمدن فرقههاي هواپرست مانند: خوارج و روافض مورد تأمل قرار دهيم و ابن تيميه ([16])و ابن حجر ([17]) اين توضيحات را نقل كردهاند. 4- اما ادعای آنها مبنی براینکه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ميخواست در آن كاغذ موضوع خلافت و جانشيني علي را بنويسد، همانگونه که برخي از روافض بر اين باورند كه قضيه نوشتن كاغذ هيچ تفسير معقول ديگري جز اين ندارد، در حقيقت اين ادعا باطل است و هيچ اساسي ندارد. ابن تيميه ميگويد: آناني كه معتقدند پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم قصد داشت در آن كاغذ بنويسد: علي بعد از من خليفهاست، به اتفاق اهل سنّت گمراه هستند، چون به اعتقاد اهل سنّت ابوبكر بعد از پيامبر از تمام مسلمانان برتر و به خلافت شايستهتر بوده است، امّا كساني كه معتقدند عليt به خلافت شايستهتر بوده است، چون ادعا میکنند که قبلاً پیامبر صلي الله عليه و آله و سلم با نصّ صریح و آشکار جانشینی علی را اعلام کرده، دوباره ادعای آنها مبنی بر اینکه میخواست در آن کاغذ در مورد جانشینی علی بنویسد، باطل است، چون نيازي به نوشتن آن كاغذ نبود كه قبل از اين با نصي آشكار و معروف علي را به خلافت تعيين كرده بود.([18]) امّا اينكه سيّدنا عمرt را مورد طعنه قرار ميدهند و ميگويند: ايشان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم را متهم به هذيان گويي كرد و گفت: «انهيهجر»: (هذيان ميگويد) و به درخواست پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم توجّه نكرد و گفت: «حسبنا كتاب الله»: (کتاب خدا برایتان کافی است) در پاسخ ميگوييم: اوّل اينكه سيّدنا عمرt را متهم كردهاند كه گفته: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هذيان ميگويد، اين ادعا باطل است، چون لفظ «أهجر» كه به معناي هذيان است، اصلاً از سيّدنا عمر ثابت نشده که گفته باشد، بلكه كسي ديگر از حاضران در جلسه آن را گفته و رواياتي كه در صحيحين آمده هيچ فردي را مشخص نكرده، فقط در اين روايت آمده: «فقالوا: ماشآنهاهجر ».([19]) به همين صورت با صيغهی جمع آمده نه مفرد، به همين دليل علماء و صاحب نظران نپذيرفتهاند كه اين سخن را سيّدنا عمر گفته باشد؛ ابن حجر میگويد: چنان به نظر میرسد كه احتمال سوم قرطبي كه ميگويد: احتمالاً يكي از تازه مسلمانهايي كه در جلسه حضور داشت اين حرف را زده باشد، درست است. در آن زمان معمول بود بر هر كس درد فشار ميآورد، حرفهايش را نمينوشتند و به جاي نوشتن حرفها به خود بيمار بيشتر توجّه ميكردند. دهلوي ميگويد: از كجا ثابت است كه گوينده اين خبر عمرt بوده، در حالي كه اكثر روايات با صيغه جمع آمده است.([20]) ثابت و صحيح همان است كه با لفظ سؤالي آمده «أهجر»: (آيا هذيان ميگويد) بر خلاف برخي ديگر از روايات است كه با الفاظ «هجر،يهجر» اين روايت و ديگر روايات به جز همان روايتي كه به صورت سؤالي آمده از نظر محدثان و محققان و شارحان حديث از جمله قاضي عياض،([21]) قرطبي،([22])نووي([23]) و ابن حجر ([24]) مرجوح و غير صحيح است. همه اين بزرگواران تصريح كردهاند كه اين عبارت به صورت استفهام انكاري در پاسخ كسي بوده كه ميگفت: ننويسيد.([25]) قرطبي بعد از اينكه دلایل عصمت پيامبر از خطا در ابلاغ در تمام حالات را ذكر كرده، ميگويد: اين حقيقت در نزد تمام صحابه به صورت اصلي مسلّم ثابت بوده، بنابراين محال است کهاين گفته آنها: «أهجر» از روي شك و ترديد در زمان بيماري پیامبر صلي الله عليه و آله و سلم بوده باشد، فقط آن سخن را برخي به صورت انكار، خطاب به كسي يا كساني گفتند كه در آوردن چرم و دوات براي نوشتن توقف كردند، گويا به كسي كه در آوردن قلم و كاغذ تأخير ميكرد، ميگفتند: چگونه توقف ميكني؟ آيا گمان ميكني هذيان ميگويد؟ توقف نكن، زود باش چون او فقط حق ميگويد نه هذيان!([26]) از قرينه كلام به وضوح فهميده ميشود كه صحابه هذيان گويي را از پيامبر مطلقاً نفي ميكنند و آنها اين جمله را به صورت استفهام گفتند و هر كس - حتّي مخالفان - همه روايت صحيح را مورد تأمل قرار دهد، هرگز نمیتواند در اين حقيقت شك كند، با اين توضيح باطل و بیاساس بودن ادعاي روافض آشكار ميشود.([27]) 6-اما ادعای آنها مبنی بر اینکه سيّدنا عمر با رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مخالفت كرد و گفت: كتاب خدا در نزد شماست و براي ما كافي است و از سخن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كه ميخواست نوشتهاي به جاي گذارد، اطاعت نکرد؛ جواب اين شبهه بياساس اين است كه عمر بن خطّاب و ديگر اصحابی که با ايشان همرأی بودند، اینگونه فهميده بودند كه فرمودهی پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از باب ارشاد به اصلح بوده است و علماء و صاحب نظراني مانند: قاضي عياض،([28]) قرطبي،([29]) نووی ([30])و ابن حجر([31])به اين واقعيت اشاره كردهاند. وآنگهي بعد از آن صحت اجتهاد عمرt به اثبات رسيد، چون رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نوشتن آن را رها كرد و اگر واجب ميبود، قطعاً رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نوشتن آن را به خاطر اختلافشان ترك نميكرد، چون ايشان هيچ امري را كه مأمور به تبليغ آن بوده باشد، به خاطر مخالفت مخالفان ترك نكرده، لذا اين يكي ديگر از موافقات عمر t (مواردي كه حكم شريعت مطابق نظر عمر t بود) به حساب ميآيد و اين كه گفته است: كتاب خدا براي ما كافي است، ردّي است بر حرف كسي كه با سيّدنا عمر منازعه ميكند، نه سخن و امر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم . اين سخن از آن قسمت سخن ايشان كه گفته است: كتاب خدا در اختیار شماست، به خوبي روشن است، چون مورد خطاب جمع است و آن جمع مخالفان نظريه عمر بودند، از آنجايي كه عمرt فردي دورانديش، با بصيرت، داراي نظريهاي محكم و استوار بوده، متوجّه شده بود كه ننوشتن آن بهتر است و اين را بعد از آن گفت كه متوجّه شده بود كه امر بر وجوب نيست و اين سخن او براي مصلحتي شرعي رايج بوده كه علماء در توجيه آن سخناني گفتهاند، از جمله: دلسوزي نسبت به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چون عليرغم شدّت بيماري، نوشتن مطالب براي ايشان مشكل بود و دليل اين مدعا آن است كه ميگويد: درد بر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم غلبه كردهاست، به همين علّت ناپسند دانست كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در آن حالت سخت به تكليف و مشقّت بيفتد.([32]) و اين در حالي بود كه همهي آنان ميدانستند خداوند متعال در قرآن فرمودهاست: مَّا فَرَّطْنَا فِي الكِتَابِ مِن شَيْءٍ (انعام/38) در كتاب هيچ چيز را فروگذار نكردهايم (و همهچيز را ضبط و به همه چيز پرداختهايم.) خداوند متعال ميفرمايد: وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ (نحل /89) و ما اين كتاب (آسماني) را بر تو نازل كردهايم كه بيانگر همهچيز (امور دين مورد نياز مردم) و وسيله هدايت و مايه رحمت و مژدهرسان مسلمانان (به نعمت جاويدان يزدان) است. امام نووی فرموده: در مورد اين سخن سيّدنا عمر تمام علماء و شارحان حديث اتفاق نظر دارند كه از نشانههاي درك بالا، فضايل و دقّت و راي او بوده است.([33]) در هر حال موضعگيري سيّدنا عمر در نوشتن آن كاغذ، اجتهاد وي به شمار ميآيد و مجتهد در دين معذور و در حال مأجور است، به دليل اينكه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ميفرمايد: «إذا حكم الحاكم فاجتهد ثم اصاب فله اجران و إذا حكم فاجتهد ثم اخطأ فلهاجر»([34]): (هرگاه حاكم، حكمینمود و در صدور حكمش اجتهاد كرد و خطا رفت به او يك پاداش داده خواهد شد). اگر چنين نيست چرا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم عمر را که در حضورش اجتهاد كرد، گنه كار ندانست و مذمّت نكرد و حتي طبق خواستهي عمر چيزي ننوشت. اين گونه باطل بودن طعنهي طعنه زنندگان به اصحاب، در اين حادثه آشكار ميگردد و پرده از بيارزش بودن ادعايشان برداشته ميشود([35]).
زيرنويسها: [1] - المفهم لما أشكل، تلخيص کتاب مسلم 4/559. [2] - المفهم لما أشكل، تلخيص كتاب مسلم 4/559. [3] - بخاري، ش/4431. [4] - بخاري، ش/4119 [5] - المفهم 4/559. [6] - تفسير ابن كثير 2/404. [7] - مختصر التحفة الاثني عشريه/251، الانتصار للصحب و الآل/288-229. [8] - بخاري، ش /4448، مسلم، ش/419. [9] - الانتصار للصحب و الآل /229. [10] - منهاج السنة 6/316. [11] - مسلم، ش/2387. [12] - منهاج السنة 6/23،25. [13] - مختصر التحفة اثني عشريه/251. [14] بخاري، ش/4432. [15] - منهاج السنة 6 /25. [16] - منهاج السنة 6/316. [17] - فتح الباري 1/209. [18] - منهاج السنة 6/25، الانتصار و الآل /281-282-283. [19] - بخاري، ش/4431. [20] - مختصر التحفهالأثني عشريه /250. [21] - الشفاء، 2/886 [22] - المفهم، 4/559. [23] - شرح صحيح مسلم،11/93. [24] - فتح الباري،8/133. [25] - الانتصار للصحب و الآل /228. [26] - المفهم، 4/559. [27] - الانتصار للصحب و الآل/،28 و اين منبع از بهترين كتابهايي است كه در شبهات مطالعه كردم. [28] - الشفاء،2/887. [29] - المفهم(2/559). [30] - شرح مسلم،11/91. [31] - فتح الباري، 1/209. [32] - الشفاء،2/888 [33] - شرح نووي بر مسلم 11/9، الانتصار للصحب و الآل /389-290 تا 292 [34] - بخاري، /7352. [35] - الانتصار للصحب و الآل /294-295.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|