|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>حسن بن علی بن ابیطالب > اسم، نسب، كنيه، لقب و خانوادهي حسن رضی الله عنه
شماره مقاله : 1411 تعداد مشاهده : 467 تاریخ افزودن مقاله : 24/11/1388
|
اسم، نسب، كنيه، لقب و خانوادهي حسن رضی الله عنه
اسم، نسب و كنيهي حسن رضی الله عنه او، ابومحمد حسن بن علي بن ابيطالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف هاشمي قريشي مدني شهيد[1] و نوهي رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و گل خوشبوي او در دنيا، و سيد و سرور جوانان بهشت است؛ مادرش، فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و پدرش، اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه بودهاند. حسن رضی الله عنه نوهي امالمؤمنين خديجه رضي الله عنها و پنجمين خليفهي راشد است. ميلاد حسن رضی الله عنه ، نامگذاري وي و لقبش بنا بر قول صحيح، حسن رضی الله عنه در رمضان سال سوم هجري به دنيا آمد و به قولي در ماه شعبان به دنيا آمده است. برخي هم گفتهاند كه پس از آن زاده شده است. ليث بن سعد ميگويد: فاطمه رضي الله عنها، حسن بن علي رضی الله عنه را در رمضان سال سوم هجري و حسين بن علي رضی الله عنه را در شعبان سال چهارم هجري به دنيا آورد.[2] احمد بن عبدالله بن عبدالرحيم برقي ميگويد: حسن رضی الله عنه در نيمهي ماه رمضان سال سوم هجري به دنيا آمد.[3] ابن سعد نيز در طبقاتش، ولادت حسن رضی الله عنه را در همين تاريخ دانسته است.[4] علي بن ابيطالب رضی الله عنه ميگويد: زماني كه حسن رضی الله عنه به دنيا آمد، نامش را حرب گذاشتم؛ رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم تشريف آورد و فرمود: «فرزندم را به من نشان دهيد؛ نامش را چه گذاشتهايد؟» گفتيم: حرب. فرمود: «نه، بلكه او حسن است». زماني كه حسين رضی الله عنه به دنيا آمد، نامش را حرب گذاشتم؛ رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم تشريف آورد و فرمود: «فرزندم را به من نشان دهيد؛ نامش را چه گذاشتهايد؟» گفتيم: حرب. فرمود: «نه، بلكه او حسين است». زماني كه فرزند سوم به دنيا آمد، نامش را حرب گذاشتم؛ رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم تشريف آورد و فرمود: «فرزندم را به من نشان دهيد؛ نامش را چه گذاشتهايد؟» گفتيم: حرب. فرمود: «نه، بلكه او محسّن است» و سپس افزود: «من آنها را همانند فرزندان هارون علیه السلام نامگذاري كردم كه نامشان، شبر، شبير و مشبّر بود».[5] رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به قدوم اين مولود نورسيده خيلي شادمان گشت و مردم، براي عرض تبريك، نزد پدر و مادرش ميرفتند. سلف صالح رضی الله عنهم عادت داشتند كه با تولد هر كودكي براي عرض تبريك نزد خانوادهاش ميرفتند. حسن بصري رحمهالله تولد نوزاد را بدين ترتيب تبريك ميگفت: (بورك لك في الموهوب و شكرت الواهب، ورزقت برّه و بلغ أشده). يعني: «فرزندي كه به تو داده شده، مبارك و خجسته باشد و شكر خدا را بهجاي آوري و فرزندت به رشد و كمال برسد». اذان گفتن رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در گوش حسن رضی الله عنه زماني كه حسن رضی الله عنه به دنيا آمد، رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در گوش وي، اذان گفت.[6] به گفتهي دهلوي، حكمت اين كار، به شرح زير است: 1ـ اذان، يكي از شعاير و نشانههاي اسلام است. 2ـ اذان، يك اعلام و بلكه رسانهاي مهم و رسا ميباشد. 3ـ از آن جهت در گوش نوزاد، اذان گفته ميشود كه اين بانگ، همواره در گوشش طنينانداز باشد. 4ـ اذان گفتن، باعث فراركردن شيطان ميشود و از آنجا كه شيطان، تلاش ميكند تا نوزاد را از همان آغاز تولدش، بيازارد، لذا در گوش نوزاد اذان ميدهند تا شيطان، نتواند به وي نزديك شود. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (ما من مولود يولد إلا و الشيطان يمسه فيستهل صارخاً من مس الشيطان إياه إلا مريم و ابنها)[7] يعني: «هر نوزادي كه به دنيا ميآيد، شيطان، او را اذيت ميكند و از اين بابت، نوزاد، شروع به جيغ زدن مينمايد جز مريم و پسرش». همچنين رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (إذا نودي للصلاة أدبر الشيطان و له ضراط حتي لايسمع التأذين)[8] يعني: «هنگامي كه براي نماز اذان داده ميشود، شيطان فرار ميكند تا صداي اذان را نشنود، در حالي كه از عقب او، هوا بيرون ميشود». ابنقيم رحمهالله در بيان حكمت اذان دادن در گوش نوزاد، اضافه بر اين گفته است: 5 ـ از آن جهت، در گوش نوزاد اذان ميدهند كه از همان ابتدا، كلمات و جملاتي در گوش انسان، طنينانداز شود كه مشتمل بر بيان عظمت و كبريايي پروردگار و نيز حاوي جملاتي باشد كه براي ورود به اسلام، بايد آنها را بر زبان آورد. بدين ترتيب اذان گفتن در گوش نوزاد، به معناي تلقين شعار اسلام به وي، از همان آغاز ورودش به دنياست؛ همانطور كه هنگام رحلتش از دنيا نيز به او كلمهي توحيد را تلقين ميكنند. 6 ـ شكي نيست كه اثر اذان گفتن، به قلب و دل نوزاد ميرسد و بر او اثر ميگذارد و اگر چنين نباشد، حداقل، فايدهي ديگري دارد و آن، اينكه: 7ـ شيطان، با شنيدن اذان، فرار ميكند و به نوزاد نزديك نميشود؛ هرچند كه وي در كمين متولد شدن نوزاد است تا براي هميشه با انسان همراه شود و از همان آغاز تولدش، او را بيازارد. آري! با هر انساني از همان آغاز ولادتش شيطاني همراه ميشود؛ اما چنانچه در گوش نوزاد، اذان گفته شود، شيطانش ضعيف ميگردد. 8 ـ حكمت ديگر اذان دادن در گوش نوزاد، اين است كه دعوت دادن و فراخواندن او به سوي خدا و عبادت الله و دين اسلام، بر فراخوان و وسوسهي شيطان، مقدم گردد تا بدين ترتيب فطرت پاك الهي كه بندهاش را بر اساس آن سرشته، بر وسوسهي شيطان، همچنان مقدم بماند.[9] بدينسان از سنت و رهنمود رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم ميآموزيم كه اذان دادن در گوش راست نوزاد و اقامه گفتن در گوش چپش مستحب است تا نخستين چيزي كه به گوش نوزاد ميرسد، دعوت باشد كه پس از توحيد و اقرار به يگانگي الله، مهمترين ركن اسلام است. تراشيدن موي سر حسن رضی الله عنه و عقیقه کردن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برایش جعفر بن محمد به نقل از پدرش ميگويد: فاطمه رضي الله عنها موي سر حسن و حسين را در هفتمين روز ولادتشان، تراشيد و سپس موها را وزن كرد و به اندازهي وزن آن، نقره صدقه داد.[10] مجموعهي طرق احاديثي كه در اين باب روايت شده، صحيح ميباشد.[11] دهلوي رحمهالله در شرح اين حديث ميگويد: «سبب صدقه دادن نقره، اين است كه كودك، دوران جنيني را پشت سر نهاده و وارد مرحلهي طفوليت شده و اين، نعمتي است كه بايد شكرش را بجاي آورد و بهترين شكرگزاري، همان است كه احساس ميشود عوض نعمت، ادا ميگردد». اما چرا در اين مورد، نقره براي انفاق مشخص شده است؟ در پاسخ بايد گفت: زيرا اگر طلا، جايگزين نقره ميشد، صدقه دادن طلا از هر كسي ساخته نبود و اگر چيزي غير از نقره تعيين ميشد، با توجه به وزن موي سر نوزاد، چندان ارزشي نداشت.[12] ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم براي حسن رضی الله عنه يك قوچ و براي حسين رضی الله عنه نيز يك قوچ عقيقه كرد».[13] در روايت ديگري آمده است: «براي هر كدام دو قوچ عقيقه كرد».[14] ابورافع ميگويد: «زماني كه حسن رضی الله عنه به دنيا آمد، مادرش، ميخواست براي او دو قوچ عقيقه كند، اما رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (لازم نيست برايش عقيقه كني؛ بلكه موي سرش را بتراش و به اندازهي وزن آن، نقره صدقه كن). زماني كه حسين رضی الله عنه نيز متولد شد، مادرش، همين كار را كرد».[15] رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم از آن جهت فاطمه را از عقيقه كردن براي حسن و حسين منصرف كرد كه اين كار، اسباب زحمت دخترش را ايجاد نكند. اين، بدان معنا نيست كه براي حسن و حسين، عقيقه نشده است. چنانچه روايتي كه از علي رضی الله عنه نقل شده، اين نكته را تأييد ميكند؛ علي رضی الله عنه ميگويد: «رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم براي حسن رضی الله عنه يك گوسفند عقيقه كرد و فرمود: (اي فاطمه! موي سرش را بتراش و به اندازهي وزن آن، نقره صدقه كن). ما، موي سر حسن رضی الله عنه را وزن كرديم؛ وزنش، يك درهم يا كمتر از آن شد».[16] از فاطمه رضي الله عنها نيز روايت شده كه وي، براي حسن و حسين عقيقه كرده و به ماماي آنها، ران گوسفند و يك دينار داده است.[17] شايد فاطمه رضي الله عنها اين بذل و بخشش را بلافاصله پس از تولد فرزندانش كرده و عقيقهي رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم براي حسن رضی الله عنه در هفتمين روز ولادتش بوده است. آن حضرتص دو قوچ سپيد و سياه براي حسن رضی الله عنه عقيقه كرد و به ماماي وي، يك ران بخشيد و موي سر حسن رضی الله عنه را تراشيد و به اندازهي وزن آن، صدقه داد و آنگاه به سرش نوعي مادهي خوشبو ماليد و فرمود: «اي اسماء! ماليدن خون، از رسوم دورهي جاهليت است».[18] يك سال پس از تولد حسن رضی الله عنه ، حسين رضی الله عنه به دنيا آمد. عقيقه، نوعي قرباني براي خدا به شكرانهي تولد نوزاد است. دهلوي رحمهالله ميگويد: «مستحب است كسي كه استطاعت دارد، براي نوزاد پسر، دو گوسفند عقيقه نمايد و دليل اينكه براي پسربچه دو گوسفند و براي دختربچه، يكي عقيقه ميكردند، اين بود كه پسر، بيشتر بهكار پدر و مادرش ميآمد و براي آنان مفيدتر بود و از اينرو به شكرانهي نعمت بيشتري كه به آنان داده شده بود، دو گوسفند عقيقه ميكردند. عقيقه، پيش از ظهور اسلام در ميان عربها مرسوم بود و رسمي جدي و جاافتاده، بهشمار ميرفت كه مصالح ديني، شخصي و اجتماعي زيادي در خود داشت. رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم اين رسم را ماندگار كرد، بدان عمل نمود و مردم را نيز به انجام آن، تشويق و ترغيب داد؛ البته كيفيت آن را دگرگون ساخت. بريده رضی الله عنه ميگويد: «ما، در زمان جاهليت براي نوزادان خود يك گوسفند ميكشتيم و از خون آن، بر سر نوزاد ميماليديم و پس از آن سرش را آغشته به زعفران ميكرديم».[19] بدينسان به علم و دانش رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم پي ميبريم و درمييابيم كه هرگاه آن حضرتص رسم و عادتي مشاهده ميكرد كه در آن، منفعتي براي مردم وجود داشت و در عين حال بدور از انحراف و كجروي هم نبود، نه آن رسم را بهطور مطلق مباح ميشمرد و نه آن را اساساً منع مينمود؛ بلكه جنبهي مفيد آن را تأييد ميكرد و از موارد نادرست آن باز ميداشت. چنانچه در مورد عقيقه همين كار را كرد و ضمن تأييد آن، از ماليدن خون حيوان عقيقه به سر نوزاد منع كرد و اين، حكمت و رهنمودي نبوي است كه شايستهي توجه و تأمل ميباشد. ختنه كردن حسن بن علي رضی الله عنه جابر رضی الله عنه ميگويد: «رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم براي حسن و حسين رضي الله عنهما عقيقه كرد و آنها را در هفتمين روز ولادتشان ختنه نمود».[20] محمد بن منكدر ميگويد: «رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم حسين رضی الله عنه را در هفتمين روز ولادتش ختنه نمود».[21] ختنه كردن، يكي از مسايل فطري و از سنتهاي انبياء عليهم السلام است. ابوهريره رضی الله عنه ميگويد: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (الفطرة خمس: الختان، والإستحداد و قص الشارب و تقليم الأظافر و نتف الأبط)[22] يعني: «پنج عمل، از سنت انبياست: ختنه كردن و نظافت موهاي زائد زير ناف و كوتاه كردن سبيل و گرفتن ناخنها و كندن (تراشيدن) موهاي زير بغل». ام فضل، دايهي حسن بن علي رضی الله عنه امفضل رضي الله عنها ميگويد: به رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم گفتم: اي رسولخدا! من، در خواب ديدم كه يكي از اندام شما در خانهي من است. رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «فاطمه، بچهاي به دنيا ميآورد كه اگر خدا بخواهد تو نگهداري و شير دادن او را بر عهده خواهي گرفت». امفضل رضي الله عنها ميافزايد: روزي آن كودك را نزد رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بردم و او، روي آن حضرت ادرار كرد؛ من با دستم به او زدم. رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «خدا، بر تو رحم كند؛ آرامتر! فرزندم را آزردي». گفتم: لباست را به من بده تا آن را بشويم. فرمود: «نه، فقط بر آن آب بپاش؛ زيرا بايد بر ادرار پسربچه آب پاشيد و ادرار دختربچه را بايد شست». امفضل، همان لبابه بنت حارث است كه همسر عباس بن عبدالمطلب رضی الله عنه بود. وي، لبابهي كبري است كه پيش از هجرت مسلمان شد. ابنسعد ميگويد: امفضل، نخستين زني است كه پس از خديجه رضي الله عنها ايمان آورد.[23] امفضل، از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم حديث روايت كرده و پسرانش عبدالله و تمّام و همچنين غلام آزادشدهاش عمير بن حارث و نيز كريب آزادشدهي عبدالله بن عباس و عبدالله بن حارث بن نوفل و عدهاي ديگر، از او روايت نمودهاند. ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم دربارهي مؤمن بودن چهار خواهر گواهي داد و فرمود: چهار خواهر، باايمان هستند: امفضل و ميمونه –خواهر پدري و مادري امفضل- و اسماء و سلمي خواهران پدري امفضل كه اين دو از زني خثعمي به نام عميس بودند.[24] امفضل خالهي خالد بن وليد رضی الله عنه بود.[25] مادر خالد لبابه صغري دختر حارث هلالي بود.[26] دربارهي مادر امفضل، گفتهاند كه وي، از گراميترين خويشاوندان امالمؤمنين ميمونه رضي الله عنها بوده است. عباس رضی الله عنه با امفضل ازدواج نمود و حمزه رضی الله عنه ، سلمي خواهر امفضل را به ازدواج خويش در آورد. جعفر بن ابيطالب رضی الله عنه نيز با خواهر پدري و مادري سلمي يعني اسماء ازدواج نمود. اسماء رضي الله عنها پس از جعفر بن ابيطالب رضی الله عنه به ازدواج ابوبكر صديق رضی الله عنه درآمد و پس از ابوبكر رضی الله عنه ، علي بن ابيطالب رضی الله عنه با اسماء ازدواج كرد.[27] ابنعمر رضی الله عنه ميگويد: امفضل، از زنان گرامي و برجستهاي بود كه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم به ديدنش ميرفت.[28] در صحيح بخاري آمده است كه مردم دربارهي روزه داشتن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در روز عرفه شك داشتند. امفضل، يك ليوان شير براي رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرستاد و آن حضرتص آن را نوشيد و بدين سان مردم فهميدند كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم روزه نيست.[29] امفضل رضي الله عنها به پسرش كه سورهي مرسلات را تلاوت ميكرد، گفت: «پسرم! تو با تلاوت اين سوره مرا به ياد اين انداختي كه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در نماز مغرب براي آخرين بار اين سوره را تلاوت نمود».[30] امفضل، در زمان خلافت ابوبكر رضی الله عنه و پس از آن در زمان خلافت عمر فاروق رضی الله عنه تا پايان خلافت عثمان رضی الله عنه زنده بود و شوهرش عباس رضی الله عنه پيش از او وفات يافت.[31] لبابه (امفضل) شش پسر و يك دختر براي عباس رضی الله عنه به دنيا آورد: *فضل كه كنيهي اين زن و مرد بر اساس نام همين فرزندشان، امفضل و ابوالفضل است. *عبدالله كه فقيه اين امت ميباشد. *و عبيدالله كه او نيز فقيه بود. *معبد. *قثم. * عبدالرحمن *و امحبيبه. عبدالله بن يزيد هلالي دربارهي امفضل رضي الله عنها چنين سروده است: ما ولــدت نجيبـة من فحـل بجبــل نـعلـمـه و ســهـل كستــة من بطـن ام الفضـل أكــرم بها من كهلة و كهل عم النبي المصطفي ذيالفضل وخاتم الرسل و خير الرسل[32] يعني: «ما در هيچ كوهسار و بياباني سراغ نداريم كه هيچ زن نيكنژادي از شوهرش همچون امفضل شش شكم زاييده باشد. امفضل، چه زن خوبي است و همچنين شوهرش ابوالفضل، واقعاً مردي گرامي است؛ هم او عموي آخرين و بهترين و برگزيدهترين پيامبر خداست». تحليلي پيرامون ازدواج حسن رضی الله عنه و روايات واردشده در اين زمينه مورخان، تعدادي از همسران حسن رضی الله عنه را نام بردهاند؛ از جمله: خولهي فزازي، جعده بنت اشعث، عائشهي خثعمي، اماسحاق بنت طلحه بن عبيدالله تميمي، امبشير بنت ابيمسعود انصاري، هند بنت عبدالرحمن بن ابيبكر، امعبدالله بنت شليل بن عبدالله برادر جرير بجلي، زني از بنيثقيف، زني از بنيعمرو بن اهيم منقري و زني از بنيشيبان از خاندان همام بن مره. برخي از روايات، شمار همسران حسن رضی الله عنه را كمي بيش از اين تعداد، نام بردهاند و همانطور كه روشن است تعداد زنان حسن رضی الله عنه بر خلاف برخي از روايات بياساس، چندان زياد نبوده و بلكه با عرف آن زمان تناسب دارد. در اين ميان برخي، تعداد زنان حسن رضی الله عنه را هفت نفر، برخي، شمار آنها را نود زن! و بعضي، تعدادشان را دويست و پنجاه زن و حتي برخي سيصد زن، گفتهاند! البته روايات ديگري نيز در اين زمينه آمده است. ناگفته پيداست كه اين روايات، بياساس و دروغ ميباشد. اينك به بررسي برخي از اين روايات ميپردازيم: 1ـ روايت نخست، روايتي است كه ابن ابيالحديد و ديگران، آن را از علي بن عبدالله بصري مشهور به مدائني، متوفاي سال 225ه.ق گرفتهاند. وي، از آن دست راويان ضعيفي است كه اساساً محدثان و حديثشناسان، روايات آنان را بيپايه و غيرقابل قبول ميدانند. چنانچه امام مسلم رحمهالله از روايت حديث از مدائني، خودداري كرده[33] و ابنعدي، او را در الكامل، ضعيف قرار داده و دربارهاش گفته است: وي، در حديث قوي نيست و روايتهايي دارد كه شمار كمي از آنها، مسند و داراي سند معتبر است.[34] 2ـ دومين روايت در اين زمينه، روايتي است مرسل و ميدانيم كه مرسل،[35] از نوع روايات ضعيف ميباشد. 3ـ اما روايت سوم و چهارم، در كتاب قوت القلوب نوشتهي ابوطالب مكي آمده است؛ گفتني است: اين امر، سبب ناراستي نگارندهي اين كتاب نيست و نميتوان بدينخاطر ابوطالب مكي را اساساً رد كرد، اما در هر حال روايات بي اساسي كه اينجا در زمينهي كثرت ازدواجهاي حسن رضی الله عنه آمده، برگرفته از اين كتاب است. با آنكه ابوطالب مكي، به عنوان زاهد و واعظي سرآمد و مشهور، شناخته شده ميباشد، اما در كتاب قوت القلوب، مسايل ناشايستي آورده[36] و احايثي نقل كرده است كه هيچ اصل و اساسي ندارند.[37] وي، در اين كتاب، نوشته است كه حسن بن علي رضی الله عنه ، دويست و پنجاه زن يا سيصد را در ازدواج خود درآورده است. او، علاوه بر اين مينويسد: علي رضی الله عنه از اين بابت رنج ميبرد و زماني كه حسن رضی الله عنه زنانش را طلاق ميداد، علي رضی الله عنه از خانوادهي آنان خيلي شرمنده ميشد و همواره ميگفت: حسن رضی الله عنه مردي است كه زنان را طلاق ميدهد؛ لذا به او زن ندهيد. يك بار مردي از طايفهي همدان به اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه گفت: اي اميرالمؤمنين! بخدا قسم كه حسن رضی الله عنه هر چه زن خواسته باشد، به او ميدهيم تا هر كدامشان را كه بپسندد، نگه دارد و از هر كدامشان كه خوشش نيامد، جدا شود. علي رضی الله عنه از اين گفتهي آن مرد همداني شادمان گشت و چنين سرود: لو كنت بواباً علي باب جنة لقلت لهمدان ادخلوا بسلام يعني: «اگر من، دربان بهشت باشم، به طايفهي همدان ميگويم: وارد بهشت شويد». چه بسا حسن رضی الله عنه به يكباره چهار زن را در نكاح خود درميآورد و چهار زن را هم به يكباره طلاق ميداد.[38] خلاصه اينكه اينها، روايات نادرست و بي اساسي است كه به كلي قابل استناد و درخور ملاحظه نيست. همچنين در مورد ازدواج حسن رضی الله عنه داستانهايي نقل شده كه سند آنها به شدت ضعيف است. از جمله: 1ـ روايت هذلي از ابنسيرين هند بنت سهيل بن عمرو[39] همسر عبدالرحمن بن عتاب بن أسيد[40] بود. وي زماني كه به ازدواج عبدالرحمن بن عتاب درآمد، دوشيزه بود. اما عبدالرحمن، پس از مدتي هند بنت سهيل را طلاق داد و سپس عبدالله بن عامر كريز[41] با او ازدواج نمود و عبدالله بن عامر نيز پس از مدتي هند را طلاق داد. معاويه رضی الله عنه نامهاي به ابوهريره رضی الله عنه نوشت و از او خواست تا از هند، براي يزيد خواستگاري كند. حسن بن علي رضی الله عنه ابوهريره رضی الله عنه را ديد و از او پرسيد: كجا ميروي؟ ابوهريره رضی الله عنه گفت: ميروم تا هند بنت سهيل بن عمرو را براي يزيد بن معاويه خواستگاري كنم. حسن رضی الله عنه گفت: نزد هند بنت سهيل، يادي هم از من بكن. ابوهريره رضی الله عنه نزد هند رفت و ماجرا را برايش بازگو كرد. هند گفت: به نظر تو كدام يك را انتخاب كنم؟ ابوهريره رضی الله عنه گفت: حسن را. و بدين ترتيب حسن رضی الله عنه با هند ازدواج كرد. عبدالله بن عامر شوهر سابق هند به مدينه آمد و به حسن رضی الله عنه گفت: من، امانتي نزد هند دارم و سپس نزد هند رفت و در حالي كه حسن رضی الله عنه به همراهش بود، مقابل هند نشست. همانجا بود كه حال ابن عامر بد شد. حسن رضی الله عنه به ابن عامر گفت: اگر ميخواهي، به خاطر تو از او بگذرم، اما شما دو نفر،محللي[42] بهتر از من نمييابيد كه شما را براي همديگر حلال كند! عبدالله بن عامر گفت: امانت مرا بده؛ آنگاه هند بنت سهيل، دو جعبه جواهر را آورد و آنها را گشود و از يكي از آنها، مشتي جواهر برداشت. هند بنت سهيل همواره ميگفت: آقاترين اين سه نفر، حسن رضی الله عنه است و سخاوتمندترينشان، ابن عامر و عبدالرحمن بن عتاب نيز از همهي آنها براي من دوست داشتنيتر ميباشد.[43] در ميان راويان اين روايت، شخصي به نام هذلي وجود دارد كه از او روايتهاي بي اساسي نقل شده و رواياتش، متروك است. ذهبي رحمهالله ميگويد: دربارهي ضعيف بودن وي، اجماع شده است.[44] 2ـ روايت سحيم بن حفص انصاري از عيسي بن ابيهارون مزني حسن بن علي رضی الله عنه با حفصه بنت عبدالرحمن بن ابيبكر[45] ازدواج كرد؛ منذر بن زبير نيز دلباختهي حفصه بود، اين موضوع به اطلاع حسن رضی الله عنه رسيد؛ از اين رو حسن رضی الله عنه حفصه را طلاق داد. منذر بن زبير از حفصه خواستگاري كرد، اما حفصه جواب رد داد و گفت: منذر مرا بدنام كرده است. پس از آن، عاصم بن عمر بن خطاب[46] از حفصه خواستگاري نمود و با وي ازدواج كرد. منذر باز هم به خاطر دلباختگي به حفصه كاري كرد كه باعث شد عاصم بن عمر، حفصه را طلاق دهد. منذر بار ديگر از حفصه خواستگاري نمود. به حفصه گفتند: با او ازدواج كن تا بدينسان مردم دريابند كه او به تو تهمت ميزده است. لذا حفصه با منذر ازدواج كرد و بدين ترتيب مردم دريافتند كه منذر، به خاطر دلبستگي به حفصه، به او تهمت ميزده است. پس از آنكه منذر با حفصه ازدواج كرد، حسن رضی الله عنه به عاصم بن عمر گفت: بيا تا به اتفاق هم نزد منذر برويم و از او براي ملاقات حفصه اجازه بگيريم. حسن و عاصم نزد حفصه رفتند؛ حفصه بيشتر به عاصم مينگريست و بيش از آنچه كه با حسن رضی الله عنه سخن ميگفت، با عاصم صحبت ميكرد. حسن رضی الله عنه به منذر گفت: دست حفصه را بگير و او نيز چنين كرد. روزي حسن رضی الله عنه به برادرزاده حفصه يعني ابن ابي عتيق- عبدالله بن محمد بن عبدالرحمن- گفت: آيا ميآيي تا به اتفاق هم به عقيق[47] برويم؟ ابن ابي عتيق گفت: آري. آن دو با هم به عقيق رفتند و گذرشان به خانهي حفصه افتاد. حسن رضی الله عنه نزد حفصه رفت و تا مدتي با هم صحبت كردند و آنگاه بيرون آمد. حسن رضی الله عنه پس از مدتي، دوباره به ابن ابي عتيق گفت: آيا به عقيق ميآيي؟ ابن ابي عتيق گفت: چرا نميگويي: آيا نميآيي تا به نزد حفصه برويم؟ در سند اين روايت، راوياني وجود دارند كه من در كتابهاي جرح و تعديل، شرح حالشان را نيافتم. البته متن ناشايست اين روايت، بيانگر ضعف آن است.[48] 3ـ روايت حاتم بن اسماعيل از جعفر بن محمد از پدرش كه علي رضی الله عنه فرموده است: حسن رضی الله عنه آنقدر ازدواج ميكند و طلاق ميدهد كه ميترسم عداوت و دشمني قبايل را براي ما به جا نهد.[49] اين روايت، مرسل ضعيف است.[50] آن دسته از روايات تاريخي كه دربارهي تعداد زنان حسن رضی الله عنه آماري موهوم ارائه دادهاند، از لحاظ سند، به ثبوت نرسيده و از اينرو قابل اعتماد نيستند. بويژه كه اين روايات، از چند لحاظ قابل رد هستند؛ از جمله: 1ـ اگر اين روايات صحيح باشد، بايد حسن بن علي رضی الله عنه تعداد زيادي فرزند داشته باشد؛ آن هم تعدادي كه با شمار اين همه زن، در تناسب باشد. حال آنكه تعداد فرزندان حسن رضی الله عنه اعم از دختر و پسر را بيست و دو تن گفتهاند و اين تعداد با توجه به شرايط آن زمان كاملاً منطقي و مناسب است؛ هر چند بكلي با تعداد زنان وي كه در روايات بياساس آمده، هيچ تناسبي ندارد. 2ـ آنچه كه از اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه روايت شده، بياساس بودن روايات تاريخي را در زمينه كثرت زنان حسن رضی الله عنه نمايانتر ميكند. روايت شده كه اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه همواره بر منبر بالا ميرفت و ميگفت: به حسن رضی الله عنه زن ندهيد كه او آدمي است كه بسيار طلاق ميدهد.[51] اين گفتهي اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه دو مطلب را ميرساند: *يا علي رضی الله عنه ، از آن جهت بر روي منبر به ديگران توصيه نمود تا به حسن رضی الله عنه زن ندهند كه پيشتر شخص حسن رضی الله عنه را از زن گرفتن باز داشته، اما گويا حسن رضی الله عنه به حرفش گوش نسپرده و اين امر، علي رضی الله عنه را بر آن داشته كه بر فراز منبر از مردم بخواهد تا به حسن رضی الله عنه زن ندهند و *يا اساساً علي رضی الله عنه از همان ابتدا اين مطلب را روي منبر مطرح كرده و پيش از آن، در اين زمينه به حسن رضی الله عنه چيزي نگفته است. هر دو حالت، بعيد و غير ممكن به نظر ميرسد؛ زيرا: 1ـ حالت اول از آن جهت غير ممكن به نظر ميرسد كه حسن رضی الله عنه از پدرش حرفشنوي داشت و اهميت نيكي و احترام به پدر و مادر را درك ميكرد. لذا امكان نداشت كه نسبت به حرف پدرش بيخيال و بيپروا باشد. 2ـ حالت دوم نيز چندان درست به نظر نميرسد. زيرا از شخصيتي همچون علي بن ابيطالب رضی الله عنه نميتوان انتظار داشت كه بر فراز منبر از عملكرد فرزندش اعلان نارضايتي نمايد و به او در حضور ديگران سركوفت بزند؛ قطعاً چنين كاري، روابط خانوادگي و روابط پدر و فرزند را تحت تأثير منفي قرار ميدهد. علاوه بر اين اگر كار حسن رضی الله عنه درست بوده، پس چه دليلي وجود دارد كه علي رضی الله عنه بر فراز منبر، به نكوهش حسن رضی الله عنه بپردازد و اگر اين كار درست نبوده، پس چطور امكان داشته كه شخصيتي همچون حسن رضی الله عنه چنين كار ناشايستي را مرتكب شود؟! بنابراين شكي نيست كه چنين رواياتي ساخته و پرداختهي دشمنان حسن بن علي رضی الله عنه است تا سيمايي زشت از او به تصوير بكشند[52] و كارنامهي درخشانش در زمينهي ايجاد وحدت و يكپارچگي در ميان امت را كمرنگ و بياهميت جلوه دهند. آري! اين، عادت و رويهي راويان دروغگو براي زشت نشان دادن سيماي مصلحان و تاريخ درخشان امت اسلامي است. بدينسان اهميت علم جرح و تعديل و بيان ميزان صحت و سقم روايات نمايان ميگردد و نقش ارزندهي محدثان و حديثشناسان در اين زمينه، هويدا ميشود. بنابراين پيشنهاد ما به تمام تاريخپژوهان اين است كه در نقد و بررسي تاريخ صدر اسلام، توجه و دقت زيادي داشته باشند تا بتوانند روايات صحيح و نادرست را از يكديگر بازشناسند و خدمت ارزشمندي به امت اسلامي ارائه دهند و به اشتباه آن دسته از آقاياني كه در تحقيقاتشان، به روايات ضعيف و موضوع اعتماد نمودهاند، دچار نشوند. 3ـ دروغ بودن موضوع كثرت زنان حسن رضی الله عنه از اين روايت بيشتر هويدا ميشود كه: پس از وفات حسن بن علي رضی الله عنه تعدادي زيادي زن پابرهنه و سرلخت به دنبال جنازهاش به راه افتادند و فرياد و فغان ميكردند كه: ما همسران امام حسن رضی الله عنه هستيم! ناگفته پيداست كه اين روايت، دروغ و بياساس ميباشد. اصلاً قابل تصور نيست كه تعداد زيادي زن پابرهنه و سرلخت، در برابر ديدگان مردم فرياد بزنند و بگويند كه ما، همسران حسن رضی الله عنه هستيم! اگر آنان براي اظهار تأسف و اندوه خود از وفات امام حسن رضی الله عنه چنين كردهاند باز هم كار بيمورد و نابجايي نمودهاند و البته چنين چيزي محال است؛ زيرا زنان دستور يافتهاند كه حجاب خود را حفظ نمايند و از خانههايشان بيرون نشوند تا چه رسد به اينكه با جمعيتي شلوغ و انبوه همراه شوند و با سرلخت و پاي برهنه، شيون و فغان سر دهند. از اين رو روايت ياد شده و امثال آن، از لحاظ سند، به ثبوت نميرسد. از ديگر روايات دروغيني كه جعلي بودن اين گزارشهاي بي اساس را آشكارتر ميسازد، اين روايت است كه: حسن رضی الله عنه زني را به نكاح خود درآورد و يكصد كنيز به عنوان مهريهاش تعيين نمود و همراه هر كنيز يكهزار درهم بود![53] خيلي بعيد به نظر ميرسد كه حسن رضی الله عنه فقط به يكي از زنانش اين همه مال و ثروت به عنوان مهريه داده باشد. زيرا چنين كاري، نوعي اسراف و زيادهروي است كه در اسلام از آن نهي شده است. در صورتي كه اسلام، مهريهي سبك را سنت و مشروع قرار داده تا شرايط ازدواج را آسانتر بگرداند و مشكلات فراروي جوانان در زمينهي ازدواج را كاهش دهد. علاوه بر اين محال است كه شخصيتي همچون حسن بن علي رضی الله عنه بر خلاف سنت جد بزرگوارش رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم عمل نمايد و يا راهي را در پيش بگيرد كه با شريعت و آيين اسلام، در تعارض باشد. اين روايت و امثال آن، از جمله روايات موضوعي است كه جعلي بودن روايات واردشده در زمينهي كثرت همسران حسن رضی الله عنه را برملا ميسازد. بايد دانست كه جز اين روايات بياساس، نميتوان دليلي يافت كه بر كثرت ازدواج حسن رضی الله عنه دلالت نمايد؛ بويژه كه بر همهي اين روايات از لحاظ سند و متن خرده گرفته شده و اساساً قابل استناد نيستند.[54] براي اينكه به ميزان سوءاستفادهي دشمنان از اين روايات ضعيف و موضوع، پي ببريم، به نقل مطالبي ميپردازيم كه لامنس ـ يكي از خاورشناسان ـ دربارهي ازدواج حسن بن علي رضی الله عنه گفته و اتهاماتي نيز به حسن رضی الله عنه و يارانش وارد كرده است. وي، ميگويد: «حسن رضی الله عنه جوانياش را در حالي پشت سر گذاشت كه آن را در ازدواج و طلاق سپري نمود و در اين دوران با حدود يكصد زن ازدواج كرد. اين اخلاق و رويهي بيقيد و بند حسن رضی الله عنه باعث شد تا به او برچسب مطلاق (بسيار طلاق دهنده) بزنند و اين لقب را بر او نهند. همچنين اين رفتارش علي را گرفتار درگيريها و مشكلاتي جدي نمود و ثابت كرد كه حسن رضی الله عنه ، انساني اسرافكار است. زيرا او براي هر يك از زنانش، خانهاي با تمام امكانات و خدم و حشم، تدارك ميديد. بدينسان مشاهده ميكنيم كه حسن رضی الله عنه در دوران خلافت علي رضی الله عنه كه فقر و فاقه زياد شده بود، به حيف و ميل اموال ميپرداخت».[55] كاملاً روشن است كه لامنس، براي آنكه دروغهايش را درست جلوه دهد، به رواياتي استناد كرده كه همگي موضوع و بياساساند و در مورد كثرت ازدواجها و طلاقهاي حسن رضی الله عنه نقل شدهاند. لامنس گذشته از استناد به چنين رواياتي، خودش نيز شيطنت كرده و چيزهايي بر اين روايات افزوده و دروغهايي نيز سر هم كرده كه كسي جز او، چنين دروغها و اتهاماتي را متوجه حسن رضی الله عنه ننموده است؛ از جمله: 1ـ حسن رضی الله عنه ، پدرش علي رضی الله عنه را گرفتار درگيريها و مشكلاتي جدي كرد! جالب است كه هيچ يك از تاريخنگاران و كساني كه به شرح حال علي رضی الله عنه و حسن رضی الله عنه پرداختهاند، به هيچ يك از اين مشكلات و درگيريها اشاره نكرده است. 2ـ لامنس، ادعا كرده كه حسن بن علي رضی الله عنه براي هر يك از زنانش، خانهاي با تمام امكانات و خدم وحشم تدارك ميديد. لامنس، در حالي اين ادعا را مطرح ميكند كه هيچ يك از تاريخنگاران، چنين چيزي را گزارش نكردهاند و همين، بيانگر دروغ و بهتان اين خاورشناس ميباشد. انجمنها و كميتههاي تبليغي نصاري كه به جنگ و مبارزهي اسلام برخاستهاند، دستاندركاران و دروغپردازان اصلي اين بهتانهاي بياساس هستند تا از اين طريق به اهداف شوم خود دربارهي اسلام دست يابند و سيماي راستين اين آيين حنيف را زشت نشان دهند و ارزشهاي ماندگار شخصيتهاي برجستهي اسلامي را در خطر نابودي قرار دهند؛ همان مردان و شخصيتهاي برجستهاي كه چراغ هدايت و به سوي كمال را بر فراز كاروان بشريت، برافروختند و گلدستهي تمدن را در جهان هستي، برافراشتند.[56] فرزندان امام حسن فرزندان امام حسن رضی الله عنه عبارتند از: حسن، زيد، طلحه، قاسم، ابوبكر و عبدالله رضی الله عنهم . همهي اينها به همراه عموي بزرگوارشان حسين رضی الله عنه در كربلا شهيد شدند. ساير فرزندان حسن رضی الله عنه عبارتند از: عمرو، عبدالرحمن، حسين، محمد، يعقوب، اسماعيل، حمزه، جعفر، عقيل، و امحسين. تنها حسن و زيد فرزندان امام حسن رضی الله عنه داراي فرزند شدند و نسل آنان ادامه يافت؛ حسن دوم فرزند امام حسن رضی الله عنه صاحب پنج فرزند شد. حسن دوم فرزند حسن بن علي رضی الله عنه از خوله بنت منظور فزازي زاده شد. زيد بن حسن نيز فرزندي به نام حسن داشت كه نسلش تنها از ناحيهي او ادامه يافت. زيد بن حسن رضی الله عنه از امبشر بنت ابي مسعود انصاري بدري، به دنيا آمد. وي، از سوي ابوجعفر منصور به امارت مدينه گماشته شد و او، پدر بانو نفيسه بود و فرزندانش، عبارت بودند از: قاسم، اسماعيل، عبدالله، ابراهيم، زيد، اسحاق و علي رضی الله عنهم . شرح حال مختصر برخي از فرزندان امام حسن رضی الله عنه 1ـ زيد بن حسن بن علي بن ابيطالب رضی الله عنه مادرش، امبشير بنت ابي مسعود است و او، همان عقبة بن عمرو بن ثعلبهي خزرجي است. زيد، فرزندي به نام محمد داشت كه مادرش، كنيز بود و البته نسلي از او نماند. زيد، فرزندي به نام حسن نيز داشت كه در زمان ابوجعفر منصور به عنوان امير مدينه تعيين شد و مادرش، كنيز بود. زيد، دختري به نام نفيسه داشت كه وليد بن عبدالملك بن مروان با وي ازدواج نمود. نفيسه، در همان زمان كه همسر وليد بود، درگذشت. مادر نفيسه، لبابه بنت عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم بود. عبدالرحمن بن ابي الموال ميگويد: مردم را ديدم كه به زيد نگاه ميكردند و از بزرگمنشي او شگفتزده شده بودند و ميگفتند: پدربزرگش، رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم است. 2ـ حسن بن حسن بن علي بن ابيطالب رضی الله عنه مادرش، خوله بنت منظور فزازي بود. حسن بن حسن، صاحب فرزندي به نام محمد شد كه مادرش رمله بنت سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل بن عبدالعزي بود؛ عبدالله بن حسن در زندان ابوجعفر وفات نمود؛ ابراهيم بن حسن نيز همچون برادرش در زندان جان باخت؛ زينب بنت حسن كه وليد بن عبدالملك بن مروان با او ازدواج كرد و سپس از او جدا شد؛ و امكلثوم بنت حسن كه مادرشان فاطمه بنت حسين بن علي بن ابيطالب بود و مادر او، اماسحاق بنت طلحة بن عبيدالله بن تيم بود. از ديگر فرزندان وي، جعفر بن حسن، داوود، فاطمه و امقاسم- قسيمه- و مليكه را ميتوان نام بردكه مادرشان حبيبه از خاندان ابي ابس از جديله بود. حسن بن حسن، دختري به نام امكلثوم نيز داشت كه مادرش، كنيز بود. شخصي در مورد اهل بيت، غلو كرد. حسن بن حسن به وي گفت: «واي بر شما! ما را به خاطر خدا دوست بداريد؛ لذا اگر از خداوند اطاعت كرديم، ما را دوست بداريد و اگر از خداوند نافرماني نموديم، با ما دشمني نماييد». فرد ديگري به حسن بن حسن گفت: شما، نزديكان و خانوادهي رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم هستيد. حسن گفت: «واي بر تو؛ اگر خداوند، نزديكي و قرابت رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم را بدون اطاعت و بندگي، دليل رهايي از عذاب الهي قرار ميداد، اين امر، براي پدر و مادر پيامبرص مفيد و كارساز واقع ميشد كه نسبت به ما، به ايشان خيلي نزديكتر بودند. به خدا سوگند من از اين ميترسم كه عذاب ما نزديكان پيامبرص در صورتي كه عصيان و نافرماني كنيم، دوچندان گردد؛ البته اميدوارم كه افراد نيكوكار ما، دو پاداش بيابند. لذا از خدا بترسيد و در مورد ما جز حق و حقيقت نگوييد؛ چرا كه اين امر، بهترين روشي است كه هم شما را به منظورتان ميرساند و هم براي ما خوشايندتر ميباشد». و سپس افزود: «اگر آنچه كه شما ميگوييد، جزو دين خدا باشد، در اين صورت پدرانمان، در حق ما بد روا داشتهاند؛ چرا كه ما را از آن مطلع نكرده و در اين مورد، در ما ميل و رغبتي ايجاد ننمودهاند». شخصي به حسن بن حسن گفت: آيا رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در مورد علي رضی الله عنه نفرمود كه هر كس، من مولاي اويم، پس علي، مولاي اوست؟ حسن رضی الله عنه گفت: به خدا سوگند اگر منظورش، امارت و فرماندهي بود، حتماً همانند نماز، زكات، روزهي رمضان و حج خانهي خدا، به امارتش تصريح ميكرد و آشكارا ميگفت كه علي، پس از من كاردار و امير شماست. چراكه خيرخواهترين مردم براي مردم، رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بود. اگر بنا به گفتهي شما، خدا و رسولش، علي رضی الله عنه را به عنوان كاردار مسلمانان، پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برگزيدهاند، شخص علي رضی الله عنه بيش از همه در اين مورد، خطاكار و مجرم است. زيرا او شخصاً فرمان رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم مبني بر به عهده گرفتن جانشيني آن حضرتص را ترك گفته است».[57] بدينسان موضع اهل بيت در برابر غلو و زيادهروي، نمايان ميگردد. برادران و خواهران حسن بن علي بن ابيطالب رضی الله عنه اينك مختصراً به شرح حال خواهران و برادران پدري و مادري حسن بن علي رضی الله عنه ميپردازيم: 1ـ حسين بن علي رضی الله عنه : او، ابوعبدالله حسين بن علي بن ابيطالب و نوهي رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم و محبوب و گل خوشبوي آن حضرتص است. وي، پسر فاطمه دخت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم ميباشد كه در سال چهارم هجري به دنيا آمد و در دهم محرم سال شصت و يك هجري در كربلاء شهيد شد.[58] در مناقب و فضايل وي، احاديث زيادي، نقل شده است؛ از جمله: الف) يعلي عامري رضی الله عنه ميگويد: همراه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم به قصد مهمانياي كه آن حضرتص را بدان دعوت كرده بودند، بيرون شده بودم. در مسيري كه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم براي مهماني ميرفت، حسين رضی الله عنه را ديد كه با تعدادي از بچهها بازي ميكرد. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم ميخواست حسين رضی الله عنه را بگيرد كه حسين شروع به جست و خيز نمود و به اين طرف و آن طرف فرار ميكرد. رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم نيز (ضمن تعقيب و گريز) با او ميخنديد تا اينكه او را گرفت و يكي از دستانش ر اپشت سر حسين رضی الله عنه و دست ديگرش را زير چانهي وي قرار داد و او را بوسيد و فرمود: (حسين مني و أنا من حسين، أحب الله من أحب حسيناً، حسين سبط من الأسباط)[59] يعني: «حسين از من است و من، از حسين؛ خداوند، دوست بدارد هر آن كس را كه دوستدار حسين است. حسين، يكي از نوادگان (جوانمرد من) است». در اين حديث، فضيلت حسين رضی الله عنه به خوبي بيان ميشود. چرا كه به محبت و دوست داشتن حسين رضی الله عنه ترغيب ميدهد. گويا رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم با نور وحي دريافت كه بعدها چه اتفاقي براي حسين رضی الله عنه خواهد افتاد. از اين رو بطور ويژه، از او ياد نمود و به وجوب دوست داشتنش و نيز حرمت جنگ با او و تعرض به وي، تأكيد كرد؛ چنانچه فرمود: «خداوند، دوست بدارد هر آن كس را كه دوستدار حسين است». محبت حسين رضی الله عنه به محبت رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم ميانجامد و محبت رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم به محبت الله سبحانه و تعالی منتهي ميشود.[60] ب) انس بن مالك رضی الله عنه ميگويد: سر حسين علیه السلام را نزد عبيدالله بن زياد[61] آوردند و در تَشتي گذاشتند. عبيدالله، شروع به داخل كردن چوبدستياش در چشم و بيني حسين رضی الله عنه كرد و در مورد زيبايياش چيزي گفت. انس رضی الله عنه ميگويد: حسين رضی الله عنه بيش از همه به رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم شباهت داشت و موهايش با گياه وسمه[62]، خضاب شده بود.[63] ج) انس بن مالك رضی الله عنه ميگويد: سر حسين رضی الله عنه را نزد عبيدالله بن زياد آوردند. وي با چوبدستي به دندانهاي پيشين حسين رضی الله عنه ميزد و ميگفت: من، او را زيبا ميپنداشتم. انس رضی الله عنه ميگويد: گفتم: به خدا، كاري ميكنم كه تو را خوش نيايد؛ من رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم را ديدم كه همان جايي را ميبوسيد كه تو اينك با چوبدستي ميزني. عبيدالله پس از شنيدن اين سخن، از آن كار دست كشيد.[64] 2ـ محسّن بن علي ابيطالب رضی الله عنه اين برادر حسن رضی الله عنه را تنها از طريق حديثي ميشناسيم كه هاني بن هاني از علي بي ابيطالب رضی الله عنه روايت كرده است: علي بن ابيطالب رضی الله عنه ميگويد: زماني كه حسن رضی الله عنه به دنيا آمد، نامش را حرب گذاشتم؛ رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم تشريف آورد و فرمود: «فرزندم را به من نشان دهيد؛ نامش را چه گذاشتهايد؟» گفتيم: حرب. فرمود: «نه، بلكه او حسن است». زماني كه حسين رضی الله عنه به دنيا آمد، نامش را حرب گذاشتم؛ رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم تشريف آورد و فرمود: «فرزندم را به من نشان دهيد؛ نامش را چه گذاشتهايد؟» گفتيم: حرب. فرمود: «نه، بلكه او حسين است». زماني كه فرزند سوم به دنيا آمد، نامش را حرب گذاشتم؛ رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم تشريف آورد و فرمود: «فرزندم را به من نشان دهيد؛ نامش را چه گذاشتهايد؟» گفتيم: حرب. فرمود: «نه، بلكه او محسّن است» و سپس افزود: «من آنها را همانند فرزندان هارون علیه السلام نامگذاري كردم كه نامشان، شبر، شبير و مشبّر بود».[65] چنانچه از ظواهر برميآيد، محسّن در دوران كودكي وفات نموده است. از اين رو براي ما روشن ميشود كه محسّن در دوران پيامبرص درگذشته و همين، نادرستي پندار برخي از غُلات و درغگويان را برملا ميسازد كه معتقدند عمر رضی الله عنه به پهلوي فاطمه رضي الله عنها زده و موجب سقط جنين وي شده است. 3ـ امكلثوم بنت علي بن ابيطالب رضي الله عنهما عمر فاروق رضی الله عنه از علي بن ابيطالب رضی الله عنه امكلثوم را كه دختر فاطمه دخت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم نيز بوده، خواستگاري كرد و علي مرتضي رضی الله عنه نيز امكلثوم را به ازدواج عمر رضی الله عنه درآورد. چراكه به عمر رضی الله عنه اطمينان داشت و مناقب و فضايش عمر رضی الله عنه مورد قبول علي رضی الله عنه بود و علي به خوبيهاي عمر رضی الله عنه اذعان ميكرد. اينكه علي مرتضي رضی الله عنه ، دخترش امكلثوم را به ازدواج عمر رضی الله عنه درآورد، بيانگر اين است كه روابط آنها با يكديگر محكم و استوار و خجسته بوده و همين روابط خوب و مباركشان، دل دشمنان را مي سوزاند و بينيهايشان را به خاك ميمالد.[66] امكلثوم رضي الله عنها، دختري به نام رقيه و پسري به نام زيد، براي عمر رضی الله عنه به دنيا آورد. روايت شده كه زيد بن عمر رضی الله عنه در درگيري و مشاجره ي يكي از طوايف بني عدي بن كعب حضور يافت و شبانگاه به سوي آنها رفت تا درميانشان صلح و آشتي برقرار كند. در اين گيرودار، ضربهاي به سرش خورد و بلافاصله جان باخت. مادر زيد، از بابت كشته شدن فرزندش، سخت اندوهگين شد و از اين بابت، غش و ضعف كرد و همان دم، وفات نمود. بدينسان امكلثوم و پسرش زيد بن عمر، همزمان دفن شدند و عبدالله بن عمر بن خطاب رضی الله عنه ، بر آنها نماز جنازه را ادا كرد.[67] بنده در كتاب سيرت عمر بن خطاب رضی الله عنه ، به تفضيل دربارهي امكلثوم رضي الله عنها سخن گفتهام. 4ـ زينب بنت علي بن ابيطالب رضي الله عنهما زينب در زمان رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم به دنيا آمد. وي، دختري خردمند، زيرك و نيكانديش بود كه پدرش، او را به ازدواج برادرزادهي خود يعني عبدالله بن جعفر رضی الله عنه درآورد. زينب رضي الله عنها براي عبدالله بن جعفر رضی الله عنه فرزنداني به دنيا آورد و در صحنهي كربلا حضور داشت و در ميان اسيران (و بلكه آزادگان كربلا) به دمشق منتقل شد.[68] 5 ـ محمد بن حنفيه رضی الله عنه ، برادر پدري حسن بن علي است؛ مادرش به نام خوله بنت جعفر در ميان اسيران بني حنيفه بود. محمد بن حنفيه رضی الله عنه فردي فاضل، دانشمند و عبادتگزار بود و در جنگ جمل، پرچم پدرش را به دست داشت. وي، تنومند و فرزانه بود. از محمد بن حنفيه رضی الله عنه نقل شده كه گفته است: كسي كه خوب، معاشرت نكند و از زندگي با ديگران بهره و چارهاي نمييابد تا خداوند، برايش گشايش و برون رفتي قرار دهد، فرزانه نيست؛ همچنين گفته است: همانا خداوند، بهشت را بهاي جانهايتان قرار داده؛ از اين رو آن را جز در قبال بهشت، معامله و داد و ستد نكنيد. و نيز فرموده است: كسي كه به كرامت نفس برسد، دنيا در نگاهش هيچ ارزش و اعتباري ندارد. علاوه بر اين فرموده است: هر آنچه كه با آن، رضاي خدا طلب نشود، نابود ميگردد. محمد بن حنفيه رضی الله عنه در سال نود و سه هجري وفات نمود.[69] عموها و عمههاي حسن بن علي رضی الله عنه 1ـ طالب بن ابي طالب: وي، مشرك بود و پس از جنگ بدر، از دنيا رفت. همچنين گفته شده كه او، مكه را ترك گفت و پس از آن بازنگشت و هيچ خبري هم از او نشد و بدينترتيب در زمرهي كساني قرار گرفت كه گم شدهاند. طالب، رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم را دوست داشت و دربارهي آن حضرتص، سخنان مدحآميزي از او نقل شده است. وي، با كراهت به همراه مشركان در جنگ بدر حضور يافت. ميان او و قريش هنگام حركت به سوي بدر، بگومگويي صورت گرفت؛ قريشيان گفتند: اي بنيهاشم! به خدا سوگند، ما ميدانيم كه هرچند همراه ما بيرون شدهايد، اما از درون با محمد(ص) هستيد. از اين رو طالب به همراه عدهاي ديگر به مكه بازگشت و شعري سرود كه در آن به تعريف از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم پرداخت و ضمناً براي كشتگان قريش كه اجسادشان در چاههاي بدر ريخته شد، مرثيهسرايي نمود.[70] 2ـ عقيل بن ابيطالب: كنيهاش، ابويزيد بود و تا فتح مكه، براي مسلمان شدن درنگ نمود. همچنين گفته شده كه پس از حديبيه اسلام آورده و در ابتداي سال هشتم هجري، هجرت نموده است. عقيل رضی الله عنه در جنگ بدر اسير شد و عمويش، عباس، فديهي او را داد. در روايات صحيح، از او زياد نام برده شده، اما نامي از او در غزوهي فتح و حنين، به ميان نيامده است. عقيل رضی الله عنه در جنگ مؤته حضور يافت. علت عدم حضور او در غزوهي فتح و حنين، بيماري بوده است. ابن سعد، بدين نكته اشاره كرده، اما زبير بن بكار به نقل از حسين بن علي رضی الله عنه روايت كرده كه عقيل رضی الله عنه از آن دسته افرادي بوده كه در جنگ حنين پايداري كردند. وي، در زمان خلافت معاويه رضی الله عنه درگذشت. در تاريخ بخاري با سند صحيح آمده است كه عقيل در ابتداي دوران حكومت يزيد[71] در سن نود و شش سالگي وفات نمود.[72] 3ـ جعفر بن ابيطالب: او يكي از پيشگامان مسلمانان بود و مستمندان را دوست داشت و با آنان نشست و برخاست مينمود و خدمتشان را ميكرد. وي به حبشه هجرت كرد و نجاشي و پيروانش به دست جعفر رضی الله عنه مسلمان شدند. بنده در كتاب الگوي هدايت، در اينباره به تفضيل سخن گفتهام. جعفر رضی الله عنه در جنگ مؤته در سرزمين شام، در برابر دشمن پايداري نمود و به شهادت رسيد.[73] 4ـ امهاني بنت ابيطالب: او، دخترعموي رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بود. گفته شده كه نامش، فاخته بوده؛ همچنين گفتهاند: نامش، فاطمه بوده است؛ برخي هم نامش را هند دانستهاند. البته نام نخست، مشهور است. وي، همسر هبيره بن عمرو بن عائذ مخزومي بود كه از وي، صاحب پسري به نام عمرو شد و از اين رو كنيهي هبيره، ابوعمرو گرديد. امهاني، در فتح مكه دو تن از قبيلهي بني مخزوم را امان داد و رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم نيز امان دادنش را پذيرفت و فرمود: «اي امهاني! ما نيز پناه داديم به هرآن كس كه تو امان دادي». از ام هاني در كتابهاي ششگانهي حديث و ساير كتابها رواياتي نقل شده است.[74] ترمذي و برخي ديگر گفتهاند: امهاني تا پس از خلافت علي رضی الله عنه زنده بود.[75] 5 ـ جمانه بنت ابيطالب: او، امعبدالله بن ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب است كه ابنسعد، در شرح حال مادرش فاطمه بنت اسد، نامي از او به ميان آورده و او را در شمار دخترعموهاي رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم قرار داده و گفته است: … رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم سي وسق[76] از محصولات خيبر را به او داد.[77] داييها و خالههاي حسن بن علي رضی الله عنه همهي داييهاي حسن بن علي رضی الله عنه در خردسالي وفات نمودند و هيچ يك از آنان به سن بلوغ نرسيد. آنان عبارتند از: قاسم و ابراهيم. زبير بن بكار، عبدالله را نيز نام برده كه به نامهاي طيب و طاهر شناخته ميشده است. عبدالله از آن جهت به نامهاي طيب و طاهر شناخته ميشد كه پس از نبوت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به دنيا آمد[78] و بيشتر نسبشناسان همين را گفته اند. اما برخي بر اين باورند كه طيب و طاهر، نام دو فرزند ديگر رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم است. آنچه مورد اتفاق است، اينكه عبدالله و طيب و طاهر، در مكه وفات نمودهاند.[79] تمام فرزندان رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم از خديجه رضي الله عنها به دنيا آمدند جز ابراهيم كه از مارياي قبطي زاده شد. مارياي قبطي، همان كنيزي است كه پادشاه مصر به رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم هديه كرد. وي، ماريا را زماني به آن حضرتص هديه نمود كه ايشان، در سال ششم هجري، نامهاي به پادشاه مصر فرستاد و او را به اسلام فرا خواند. كنيهي رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم ابوالقاسم بود؛ چرا كه او، بزرگترين فرزند رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بود و پيش از همهي آنها نيز درگذشته است. قاسم، پيش از نبوت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در مكه به دنيا آمد و در خردسالي درگذشت. برخي هم گفتهاند: بزرگ شده و پس از آنكه به سن تشخيص رسيده، درگذشته است. همچنين گفته شده: پس از آنكه راهرو شده، وفات نموده است.[80] برخي گفتهاند: قاسم، پس از آن درگذشت كه ميتوانست سوار چارپا شود و آن را بتازد.[81] اما خالههاي حسن بن علي رضی الله عنه عبارتند از: زينب، رقيه و امكلثوم رضي الله عنهن. 1ـ زينب بنت رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بزرگترين خالهي حسن بن علي بن ابيطالب رضی الله عنه ، زينب بود كه مسلمان شد و هجرت نمود. رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم زينب رضي الله عنها را خيلي دوست داشت. زينب، نخستين دختر رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بود كه ازدواج نمود. عائشه رضي الله عنها ميگويد: ابوالعاص بن ربيع، از آن دست مردان مكه بود كه در ثروت و تجارت و امانتداري، انگشتشمار بودند. وي، خواهرزادهي خديجه و فرزند هاله بنت خويلد بود. هاله، خواهر پدري و مادري خديجه رضي الله عنها بود. خديجه موضوع خواستگاري ابوالعاص از زينب را با رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم درميان گذاشت. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم طبق عادتش با خديجه رضي الله عنها مخالفت نكرد؛ اين موضوع پيش از آغاز نزول وحي بر محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم صورت گرفت. خديجه، ابوالعاص را همچون فرزندش بشمار ميآورد. زماني كه خداي متعال، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم را به نبوت و پيغمبري، گرامي داشت، خديجه و دخترانش به رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم ايمان آوردند و چون پيامبر گرامي اسلامص دعوتش را آشكارا براي قريشيان مطرح نمود، آنان، عاص بن ربيع را آوردند و گفتند: شما، محمد را آسودهخاطر كردهايد؛ دخترانش را به او بازپس دهيد تا بدينسان، به آنان مشغول شود و از اين بابت آزردهخاطر گردد. قريشيان به ابوالعاص بن ربيع گفتند: تو، همسرت زينب را طلاق بده؛ ما نيز در مقابل، هر زني از قريش را كه خواسته باشي، به ازدواج تو درميآوريم. ابوالعاص در پاسخ پيشنهاد قريشيان گفت: «نه، به خدا سوگند كه هرگز چنين كاري نميكنم؛ من، دوست ندارم كه به جاي همسرم، هيچ زني از قريش، همسرم باشد». رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم همواره از اين دامادش، به خير و نيكي ياد ميكرد.[82] باري ابوالعاص، براي تجارت به شام رفته بود؛ وقتي به ياد زينب افتاد، چنين سرود:[83] ذكرت زينب لمـا ورّكــت إرما بنت الأمين جزاها الله صالحة فقلت سقيالشخص يسكن الحرما و كلّ بعل سيثني بالذي علما يعني: «وقتي به سنگهاي چيده شده بر روي هم در مسير راه، تكيه دادم، به ياد زينب افتادم و با خود گفتم: خداوند، به آن شخص كه ساكن مكه است، جزاي خير دهد. خداوند، به دختر محمد امينص، پاداش نيك دهد كه زن خوب و شايستهاي است. هر مردي از بابت كسي كه با او شناخته شده، مورد تعريف قرار ميگيرد». الف) وفاداري زينب به شوهرش: همانطور كه ابوالعاص بن ربيع به زينب وفادار بود، زينب نيز به شوهرش وفادار بود. ابوالعاص در مكه از پذيرش اسلام، سر باز زد. زينب با آنكه مسلمان شد، اما همچنان به ابوالعاص وفادار ماند تا اينكه جنگ بدر اتفاق افتاد و ابوالعاص در صف كفار قريش قرار گرفت و اسير شد. زماني كه اهل مكه، فديهي آزادي اسيرانشان را به مدينه فرستادند، زينب نيز فديه آزادي ابوالعاص را فرستاد كه در ميان آن، گردنبندي بود كه خديجه رضي الله عنها هنگام ازدواج ابوالعاص و زينب، به زينب هديه داده بود. امالمؤمنين عايشه رضي الله عنها ميگويد: وقتي رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم آن گردنبند را ديد، شديداً متأثر و غمگين شد و فرمود: «اگر صلاح ميدانيد اسير زينب را آزاد كنيد و مالش را به او بازگردانيد». صحابه گفتند: باشد؛ اي رسولخدا! و سپس ابوالعاص را آزاد كردند و فديهي ارسالي زينب را بازپس دادند.[84] خوبست همينجا در عبارت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به يارانش، وقفهاي داشته باشيم و بنگريم كه اين عبارت، چقدر سرشار از ادب و بزرگمنشي است؛ ادب و منشي كه ما نيز بايد خود را به آن آراسته سازيم. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم از ابوالعاص پيمان گرفت كه به زينب اجازه دهد تا به مدينه هجرت نمايد. چرا كه زينب، از آن دست مستضعفاني بود كه موفق به هجرت نشده بود. ابوالعاص به وعدهاش عمل نمود و زينب را به مدينه فرستاد. زينب رضي الله عنها در مسير هجرت به مدينه، به شدت آزمايش شد و در معرض اذيت و آزار قرار گرفت.[85] ب) مسلمان شدن ابوالعاص (شوهر زينب) پس از آنكه اسلام، ميان ابوالعاص و زينب، جدايي انداخت، ابوالعاص در مكه اقامت نمود و زينب به مدينه و نزد پدر بزرگوارش رفت تا آنكه صبح پيروزي مسلمانان دميد. در اين بحبوحه، ابوالعاص به قصد تجارت به شام رفت. در اين سفر، علاوه بر سرمايهي تجارتي خودش، مقداري از اموال برخي از قريشيان نيز با او بود كه به وي داده بودند تا با آنها تجارت كند. زماني كه ابوالعاص از سفر تجارتي شام بازميگشت، با سريهاي مواجه شد كه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم به قصد اين كاروان گسيل نموده بود. دستهي سپاهيان اسلام به كاروان ابوالعاص شبيخون زدند و اموال آن كاروان را به غنيمت گرفتند. ابوالعاص كه گريخته بود، شبانگاهان به خانهي زينب دخت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم رفت و به او پناهنده شد. زينب رضي الله عنها نيز به او پناه داد. ابوالعاص براي بازپس گرفتن اموال كاروانش، به مدينه رفته بود. هنگامي كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم براي اداي نماز صبح به مسجد رفت و مردم پشت سر آن حضرتص صف بستند، زينب رضي الله عنها بانگ برآورد و گفت: «اي مردم! من، ابوالعاص بن ربيع را پناه دادم». وقتي رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم نماز را به پايان رساند، رو به مردم كرد و فرمود: «اي مردم! آيا شما هم آنچه را كه من شنيدم، شنيديد؟» گفتند: آري. فرمود: «سوگند به ذاتي كه جان محمد در دست اوست، من از اين موضوع هيچ چيزي نميدانستم تا اينكه همان چيزي را شنيدم كه شما شنيديد…». آنگاه به خانهي دخترش رفت و گفت: «اي دخترم! ابوالعاص را گرامي بدار و نبايد به تو نزديك شود كه تو، براي او حلال نيستي». رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم پس از آن به دنبال مجاهداني فرستاد كه در آن سريه حضور داشتند و فرمود: «اين شخص، همانگونه كه ميدانيد، از ماست و شما، اموال او را به غنيمت گرفتهايد؛ پس اگر نيكي نماييد و مالش را به او بازپس دهيد، ما همين را دوست داريم و اگر اموالش را به او بازپس ندهيد، (تصميم با خود شماست)؛ زيرا اموالي كه به غنيمت گرفتهايد، ارزاني خداوند به شما ميباشد و شما به آن سزاوارتريد». اصحاب رضی الله عنهم گفتند: «اي رسولخدا! ما، اموالش را به او بازپس مي دهيم» و همين كار را نيز كردند؛ چنانچه شخصي، مشكي آورد و فرد ديگري، ظرف كوچكي كه در آن آب ميريزند؛ حتي يكي از اصحاب، نيزهاي با خود آورد تا آن را به ابوالعاص بازپس دهد. ابوالعاص به قصد مكه، بار بست تا مال هر كس را به صاحبش برگرداند. او، به قريشيان گفت: «اي جماعت قريش! آيا كسي از شما هست كه نزد من، مالي داشته باشد و هنوز آن را پس نگرفته باشد؟» قريشيان گفتند: «نه؛ خدا، به تو خير دهد. ما، تو را وفادار و بزرگوار يافتيم». ابوالعاص گفت: «من، گواهي ميدهم كه هيچ معبود برحقي جز الله نيست و شهادت ميدهم كه محمد، فرستادهي خداست. به خدا سوگند كه هيچ چيز مانع مسلمان شدن من در حضور رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم نشد جز اينكه من از اين ترسيدم كه شايد شما به من گمان بد ببريد و چنين بپنداريد كه من به خاطر خوردن اموال شما اسلام آوردهام. اينك كه خداوند، اموالتان را به شما برگردانيد و من از اين بابت، آسودهخاطر شدم، اسلام آوردم». آنگاه به نزد رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در مدينه رفت.[86] در روايت عامر شعبي و ديگران آمده است: زماني كه ابوالعاص بن ربيع به همراه اموال مشركان، ازشام بازگشت، به او گفته شد: آيا ميخواهي اسلام بياوري و اين اموال، از آنِ تو باشد؟ چراكه اينها، اموال مشركان است. ابوالعاص گفت: «خيلي بد است كه مسلمان شدن خود را با خيانت در امانت آغاز كنم».[87] ما، از اين سخن ابوالعاص رضی الله عنه ، منش ارزشمند و بزرگي را فرا ميگيريم كه عبارتست از: امانتداري و آراستگي به مكارم و ارزشهاي اخلاقي، حتي با غير مسلمانان؛ بنابراين زيبندهي مسلمان نيست كه به هر سببي، در امانت خيانت نمايد. زماني كه ابوالعاص بن ربيع مسلمان شد و در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حضور يافت، آن حضرتص همسرش زينب رضي الله عنها را با همان نكاح پيشين به او داد و دوباره آنها را عقد نكرد.[88] در مورد پيوستن زينب و ابوالعاص به رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در مدينه، روايات ديگري نيز آمده است. البته تمام اين روايات، بيانگر وفاداري ابوالعاص رضی الله عنه به رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم ميباشد و تمام اين روايات نشان دهندهي اين موضوع است كه زينب رضي الله عنها هنگام خروج از مكه به مقصد مدينه، با اذيت و آزار فراواني از سوي مشركان مواجه شد.[89] ج) وفات زينب رضي الله عنها، و شمار فرزندانش عروة بن زبير ميگويد: شخصي، زينب دختر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را به مدينه ميبرد؛ دو تن از قريشيان خود را به آنها رساندند و با آن شخص درگير شدند و بر او غلبه نمودند. آن دو، زينب رضي الله عنها را هُل دادند و بدين ترتيب زينب رضي الله عنها روي تخته سنگي افتاد و بچهاش، سقط شد و خونريزي كرد. او را نزد ابوسفيان بردند. تعدادي از زنان بنيهاشم نزد ابوسفيان رفتند. ابوسفيان، زينب را به آنان تحويل داد. زينب رضي الله عنها پس از مدتي هجرت كرد و همچنان از آسيبي كه به او رسيده بود، رنج ميبرد تا آنكه بر اثر همان آسيب، درگذشت. از اين رو صحابه بر اين باور بودند كه زينب رضي الله عنها شهيد شده است. زينب در آغاز سال هشتم هجري درگذشت.[90] رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در آمادهسازي اسباب كفن و دفن زينب حضور داشت. امعطيه رضي الله عنها ميگويد: زماني كه زينب رضي الله عنها فوت نمود، رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به ما فرمود: «شما شستنش را به صورت فرد قرار دهيد: سه بار يا پنج بار، او را بشوييد و در مرتبهي پنجم از كافور يا چيزي همانند آن استفاده كنيد و چون غسل دادنش را به پايان رسانديد، به من خبر دهيد».امعطيه رضي الله عنها مي گويد: وقتي، كارمان تمام شد، به رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم خبر داديم. آن حضرتص لُنگش[91] را به سوي ما افكند و فرمود: «او را با آن بپوشانيد»[92] بدينسان به حجم مصيبتهايي كه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم متحمل شد، پي ميبريم و درمييابيم كه اين مشكلات و مصيبتها، دامنگير دخترانش نيز شده است. اما رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم همچنان در مسير دعوت شكيبايي ورزيد. بدينترتيب راه و روش غلبه و عزت اسلام را فرا ميگيريم و ميآموزيم كه پيروزي اسلام، نيازمند شكيبايي و جانفشاني است. زينب رضي الله عنها از ابوالعاص صاحب دو فرزند به نامهاي امامه و علي گرديد. علي در خردسالي درگذشت. همچنين گفته شده كه علي در حيات رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فوت نمود. آن هم زماني كه به سن تشخيص، نزديك شده بود. پيامبرخدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز فتح مكه، در حالي وارد مكه شد كه علي را پشت سرش، روي ناقه نشانده بود. امامه نيز، نزد رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم خيلي عزيز بود. آن حضرتص در حالي كه پيشنماز مردم بود، امامه را روي دوش خود ميگذاشت. ابوقتاده انصاري رضی الله عنه ميگويد: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم را ديدم كه نماز ميگزارد در حالي كه امامه بنت ابي العاص (نوهي دخترياش) را بر دوش خود گذاشته بود؛ وقتي به ركوع ميرفت، او را ميگذاشت و چون برميخاست، او را برميداشت.[93] عائشه رضي الله عنها ميگويد: نجاشي، مقداري زيورآلات به رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم پيشكش كرد كه در ميان آنها انگشتري وجود داشت كه نگينش، حبشي بود. رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در حالي آن را گرفت كه از آن رويگردان بود؛ آنگاه آن را براي دخترِ دخترش زينب، يعني امامه، فرستاد و گفت: «اي دخترم! با اين نگين، خودت را بياراي».[94] در روايت ديگري آمده است: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در حالي به نزد خانوادهاش رفت كه با خود گردنبندي از جنس مهرههاي يماني داشت و فرمود: «اين گردنبند را به آن كس از شما خواهم داد كه او را بيش از همه دوست دارم». همه بر اين باور بودند كه آن را به عائشه بنت ابوبكر رضي الله عنها خواهد داد؛ اما رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم دختر ابوالعاص را كه دختر زينب نيز بود، صدا زد و با دست خود، آن گردنبند را به گردنش آويزان كرد.[95] در چشم امامه، سفيدي چركيني وجود داشت كه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم شخصاً با دست خود بر آن كشيد و بدينسان، آن سفيدي چركين از ميان رفت. امامه برخلاف برادرش علي بن ابي العاص، زنده ماند و پس از آنكه خالهاش فاطمهي زهرا، رضي الله عنها درگذشت، علي بن ابيطالب رضی الله عنه با او ازدواج نمود. ابوالعاص بن ربيع، دخترش امامه را به زبير بن عوام رضی الله عنه سپرده بود. زبير رضی الله عنه نيز امامه را به ازدواج علي بن ابيطالب رضی الله عنه درآورد. زماني كه علي رضی الله عنه به شهادت رسيد، امامه رضي الله عنها همسر وي بود. پس از شهادت علي رضی الله عنه ، مغيرة بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب با امامه رضي الله عنها ازدواج نمود. امامه رضي الله عنها زماني درگذشت كه در ازدواج مغيرة بن نوفل بود. امامه، از مغيره باردار شده و پسري به نام يحيي به دنيا آورده كه در همان خردسالي درگذشته است و با مردن او، نسل زينب رضي الله عنها، پايان يافت و ادامه پيدا نكرد. 2ـ رقيه بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بنا بر قول صحيح، رقيه پس از زينب، در زماني به دنيا آمد كه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم سي وسه ساله شده بود. رقيه رضي الله عنها همزمان با مسلمان شدن مادرش خديجه رضي الله عنها اسلام آورد و همچون ساير مردم با رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بيعت نمود.پيشتر عقبة بن ابي لهب از او خواستگاري كرده بود، اما زماني كه سورهي مسد، نازل شد، ابولهب به پسرش عقبة گفت: «اگر دختر محمد را طلاق ندهي، ديگر پسر من نيستي». رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم نيز خواهان طلاق دخترش شده بود؛ همچنانكه رقيه نيز درخواست طلاق كرده بود. امجميل، مادر عقبه كه قرآن، او را آتشبيار معركه و هيزمكش خوانده است، به عقبه گفت: «رقيه را طلاق بده، چراكه او، بيدين شده است». بدينترتيب عقبه بن ابولهب، رقيه رضي الله عنها را طلاق داد و بدينسان خداي متعال، رقيه را گرامي داشت و او ار از دست عقبه رهانيد تا مايهي خفت و خواري عقبه باشد. اين جدايي در شرايطي اتفاق افتاد كه عقبه و رقيه زندگي زناشويي خود را شروع نكرده بودند. عثمان بن عفان رضی الله عنه در مكه با رقيه رضي الله عنها ازدواج كرد و با او به حبشه و سپس به مدينه هجرت نمود. از اين رو رقيه، جزو كساني است كه از فضيلت دو هجرت برخوردارند.[96] رقيه رضي الله عنها در مدينه، پس از جنگ بدر وفات نمود. ابن شهاب زهري ميگويد: عثمان بن عفان رضی الله عنه به خاطر پرستاري از همسرش رقيه بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم كه دچار حصبه شده بود، از حضور در جنگ بدر باز ماند.زماني كه زيد بن حارثه، مژدهي پيروزي بدر را به مدينه آورد، عثمان رضی الله عنه از خاكسپاري رقيه رضي الله عنها فارغ شده بود. ابوعمر بن عبدالبر ميگويد: علماي سيرت، در اين مورد اختلاف نظر ندارند كه عثمان رضی الله عنه به دستور رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در غزوه بدر حضور نيافت تا از همسرش رقيه پرستاري نمايد و از اين رو در غنايم و همچنين پاداش بدر سهيم گرديد.[97] رقيه رضي الله عنها در حبشه از عثمان رضی الله عنه باردار شد و پسري به نام عبدالله به دنيا آورد. از اين رو كنيهي عثمان رضی الله عنه را ابوعبدالله گفتهاند. عبدالله، دو سال عمر كرد. همچنين گفته شده كه عبدالله تا شش سالگي زنده بوده است؛ خروسي به چشمانش نوك زد. پس از آن، صورت عبدالله ورم نمود و به دنبال آن، عبدالله درگذشت. برخي گفتهاند: رقيه، پيش از تولد عبدالله، از عثمان رضی الله عنه باردار شد؛ اما جنين سقط شد. به هر حال عبدالله به دنيا آمد و وفات نمود و پس از آن، رقيه تا پايان حياتش باردار نشد[98] ابن سعد در «طبقات» آورده است: «رقيه رضي الله عنها به همراه عثمان رضی الله عنه به سرزمين حبشه هجرت كرد. در نخستين هجرت، از عثمان رضی الله عنه باردار شد؛ اما آن دفعه، جنينش را سقط كرد و پس از آن، پسري به نام عبدالله به دنيا آورد كه كنيهي عثمان رضی الله عنه را به خاطر او، ابوعبدالله گفتهاند.[99] نسل رقيه رضي الله عنها با مردن عبدالله منقطع گرديد.[100] 3ـ امكلثوم بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم سومين خالهي حسن بن علي رضی الله عنه ، امكلثوم است كه با كنيهي خود، معروف شده و تنها نامي كه براي او ذكر كردهاند، اميه ميباشد كه حاكم از مصعب زبيري نقل نموده است. امكلثوم رضي الله عنها از فاطمه رضي الله عنها بزرگتر بود.[101] عقيبة بن ابولهب، امكلثوم را به نكاح خود درآورده بود. چنانچه پيشتر گذشت، برادرش عقبه با رقيه عقد ازدواج بسته بود؛ اما هيچ يك از اينها زندگي زناشويي خود را با دختران پيامبرص شروع نكردند. ابولهب و همسرش امجميل همانطور كه به عقبه دستور دادند تا رقيه را طلاق دهد، از عقيبه نيز خواستند تا از امكلثوم جدا شود. در روايتي آمده است كه عقيبه، نزد رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم رفت و گفت: «من، دين تو را قبول ندارم و از دخترت جدا شدم». آنگاه به پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم حملهور شد و پيراهن آن حضرتص را پاره كرد. وي، در آن زمان قصد مسافرت به شام را داشت. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در واكنش اين عملكرد عقيبه فرمود: «اما من از خدا ميخواهم كه يكي از سگانش را بر تو مسلط نمايد». عقيبه به همراه ساير بازرگانان قريش، به سوي شام به راه افتاد تا آنكه در مكاني به نام (زرقاء) بار انداختند. آن شب، شيري در اطراف آنان دور ميزد. عقيبه گفت: «اي واي بر من! به خدا سوگند اين شير همچنانكه محمد نفرين كرد، مرا خواهد خورد. محمد، در حالي كه خودش در مكه است و من در شام هستم، مرا به كشتن داد». شير، برجست و از ميان كاروانيان، به سراغ عقيبه رفت و سرش ر اگاز گرفت و او را كشت.[102] پس از آنكه عقيبه، امكلثوم را طلاق داد، امكلثوم در مكه با پدرش رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بود و پس از هجرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به مدينه، با ساير افراد خانوادهاش، هجرت نمود.[103] ازدواج امكلثوم رضي الله عنها: سعيد بن مسيب ميگويد: رقيه بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم كه همسر عثمان رضی الله عنه بود، درگذشت. در همان زمان، حفصه بنت عمر رضی الله عنه نيز بيوه شد. عمر رضی الله عنه به عثمان رضی الله عنه گفت: «آيا حفصه را ميخواهي؟» عثمان رضی الله عنه از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم شنيده بود كه قصد ازدواج با حفصه رضي الله عنها را دارد، از اين رو هيچ پاسخي به عمر رضی الله عنه نداد. عمر رضی الله عنه اين موضوع را براي رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بازگو كرد. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به عمر رضی الله عنه فرمود: «آيا بهتر از اين را ميخواهي؟ من، با حفصه ازدواج ميكنم و بهتر از حفصه، يعني امكلثوم را به ازدواج عثمان رضی الله عنه در ميآورم».[104] عقد ازدواج امكلثوم و عثمان رضي الله عنهما در ربيع الاول سال ششم هجري صورت گرفت. عثمان رضی الله عنه در جمادي الثاني همان سال امكلثوم را به خانهاش برد.[105] يك بار رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم به خانهي دخترش امكلثوم رفت. امكلثوم مشغول شستن سر عثمان رضی الله عنه بود. رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «دخترم! (تا ميتواني) به ابوعبدالله نيكي كن؛ زيرا او در ميان اصحابم بيش از همه، از لحاظ اخلاقي به من شباهت دارد».[106] وفات امكلثوم رضي الله عنها: امكلثوم رضي الله عنها همسر عثمان رضی الله عنه بود تا اينكه در شعبان سال نهم هجري درگذشت. نماز جنازهاش را رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بجا آورد و هنگام خاكسپاريش، در كنار قبرش نشست. انس بن مالك رضی الله عنه ميگويد: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم را ديدم كه كنار قبر امكلثوم نشسته بود و از چشمانش اشك ميريخت. آن حضرتص فرمود: «چه كسي از شما ديشب با همسرش، همبستر نشده است؟» ابوطلحه رضی الله عنه گفت: «من». رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «پس تو وارد قبر شو». انس رضی الله عنه ميگويد: ابوطلحه رضی الله عنه براي گذاشتن ميت، داخل قبر رفت.[107] اسماء بنت عميس و صفيه بنت عبدالمطلب، امكلثوم را غسل دادند. رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «او را سه بار يا پنج بار غسل دهيد».[108] ابن سعد ميگويد: علي بن ابيطالب، فضل بن عباس و اسامة بن زيد رضی الله عنهم به همراه ابوطلحه رضی الله عنه ، براي گذاشتن ميت، داخل قبر امكلثوم شدند و اسماء بنت عميس و صفيه بنت عبدالمطلب، امكلثوم رضي الله عنها را غسل دادند.[109] فرزندان امكلثوم رضي الله عنها: علما، اتفاق نظر دارند كه امكلثوم بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، فرزندي نزاده و از او هيچ فرزندي نمانده است.[110] البته جاي بسي شگفت و تعجب است كه برخي همواره كوشيدهاند تا در مورد صحت نسبت دختران پيامبرص با آن حضرت خرده بگيرند و خدشه وارد كنند! آن هم در حالي كه ادعاي محبت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم را دارند. بويژه كه قرآن كريم، سنت نبوي و تاريخ اسلامي، به اشاره و نيز آشكارا، از دختران رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم ياد كردهاند؛ در رد چنين افرادي آيهي 59 سورهي احزاب كافي است كه از دختران رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم با صيغهي جمع ياد كرده و بدينسان تصريح نموده كه آن حضرتص فقط يك دختر نداشته، بلكه چند دختر داشته است. خداي متعال ميفرمايد: { يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لأزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا (٥٩)}(احزاب: 59) «اي پيغمبر! به همسران و دختران خود و به زنان مؤمنان بگو كه روپوشهاي خود را جمع و جور، بر خويش فرو افكنند و نزديك كنند تا (از زنان بيبند و بار) باز شناخته شوند و در نتيجه مورد اذيت و آزار (اوباش) قرار نگيرند و خداوند، آمرزنده و مهربان است».
[1]- سير أعلام النبلاء (3/246). [2]- نسب قريش (1/23)؛ الدوحة النبوية ص71. [3]- الذرية الطاهرة از دولابي، ص69. [4]- طبقات (1/226). [5]- مسند احمد (1/98،118)؛ صحيح ابنحبان (15/410)؛ سند حديث، صحيح است. [6]- سنن ابيداود، شمارهي (5105)؛ سند اين روايت، ضعيف است و در ميان راويانش، شخصي به نام عاصم بن عبيدالله وجود دارد كه ابنمعين، او را ضعيف دانسته و بخاري، دربارهاش گفته: احاديث ناشايستي دارد. [7]- روايت بخاري، حديث شمارهي 4548. [8]- روايت بخاري، حديث شمارهي 608. [9]- منهج التربية النبوية للطفل، نوشتهي محمد سويد به نقل از تحفة المولود از ابنقيم، ص54 به تحقيق: فواز احمد زمزلي. [10]- طبقات (1/231)؛ سند اين روايت، مرسل است. [11]- موسوعة تربية الأجيال، ص72. [12]- حجة الله البالغة (2/385). [13]- سنن ابيداود، حديث شمارهي2841 با سند ضعيف. [14]- سنن نسائي (7/166)، باب كم يعق عن الجارية، با سند صحيح. [15]- مسند احمد (6/392) با سند ضعيف. [16]- سنن ترمذي، حديث شمارهي 1519؛ اين روايت، حسن غريب است و سند آن، متصل نيست. [17]- تحفة المولود، ص55، نوشتهي ابنقيم. [18]- ذخائر العقبي في مناقب ذوي القربي، نوشتهي ابوالعباس طبري، ص207. [19]- مستدرك حاكم (4/238)؛ بنا بر شروط شيخين، صحيح است و ذهبي نيز، صحت آن را تأييد كرده است. [20]- سنن بيهقي (8/324)؛ سندش، ضعيف است. [21]- بخاري، حديث شمارهي 6297. [22]- صحيح مسلم، حديث شمارهي257. [23]- طبقات ابنسعد (8/277) [24]- موسوعة عظماء حول الرسول، خالد العك (3/2162). [25]- سيرة آل بيت النبي الأطهار، مجدي فتحي، ص31. [26]- الاستيعاب، ذيل شرح حال شمارهي 610. [27]- الإصابة في تمييز الصحابة (8/450). [28]- الاستيعاب في معرفة الأصحاب (4/1908). [29]- صحيح بخاري، حديث شمارهي 1661. [30]- صحيح بخاري، حديث شمارهي 767. [31]- الإصابة في تمييز الصحابة (8/451). [32]- الاستيعاب في معرفة الأصحاب (4/1908). [33]- ميزان الإعتدال (3/138). [34]- لسان الميزان (4/252). [35]- حديث مرسل به روايتي گفته ميشود كه آخر سندش بعد از تابعي ذكر نشده باشد و از ديدگاه جمهور محدثان و بسياري از علماي اصول فقه، ضعيف و غير قابل استناد ميباشد. براي تفصيل بيشتر، ر.ك: نزهة النظر، ص43؛ الباعث الحثيث، 39. [36]- لسان الميزان (5/339). [37]- البداية والنهاية (11/341). [38]- قوت القلوب(1/246). [39]- هند بنت سهيل بي عمرو بن عبدش: پدرش در سال فتح مكه مسلمان شد و بنا بر آنچه كه در كتاب نسب قريش، ص420 آمده، هند ابتدا همسر حفص بن عبدزمعه بود كه برايش فرزندي به دنيا آورد؛ آنگاه به ازدواج عبدالرحمن بن عتاب در آمد و سپس عبدالله بن عامر با او ازدواج نمود و پس از عبدالله بن عامر، حسن بن علي رضی الله عنه با وي، ازدواج كرد.(بنابراين آنچه كه مؤلف در متن مبني بر دوشيزه بودن هند در زمان ازدواج با عبدالرحمن بن عتاب آورده، جاي بحث دارد. مترجم). [40]- عبدالرحمن بن عتاب بن اسيد: پدرش از طرف رسول خداص والي مكه بود. عبدالرحمن در جنگ جمل در سپاه علي رضی الله عنه بود و در اين جنگ كشته شد. نگا:انساب قريش، ص193. [41]- عبدالله بن عامر بن كريز بن ربيعه از بني عبدش: وي، پسر دايي عثمان بن عفان رضی الله عنه بود و در زمان رسول خداص به دنيا آمد. ابن حبان، قاطعانه گفته است كه وي، رسول اكرمص را ديده است. [42]- محلل، كسي است كه با زني كه با سه طلاق از شوهرش جدا شده، ازدواج ميكند تا او را براي شوهر اول، حلاله كند در حديث صحيح آمده است: (لعن الله المحلّل و المحلّل له)؛يعني: «خداوند، لعنت كند كسي را كه حلاله ميكند و كسي را كه به خاطرش حلاله ميشود». الإرواء، شمارهي 1897. [43]- طبقات كبري (1/303). [44]- ديوان المتروكين و الضعفاء، ص352. [45]- حفصه بنت عبدالرحمن بن ابيبكر از عمهاش عايشه و از خالهاش امسلمه، حديث، روايت كرده است. [46]- عاصم بن عمربن خطاب رضی الله عنه از تابعين مدينه است كه در سال 70 هـ درگذشت. تقريب التهذيب (1/385). [47]- نام يك وادي در حومهي مدينه است كه مزارع و باغهاي زيادي دارد. [48]- مرجع سابق (1/305). [49]- مرجع سابق (1/301). [50]- همان. [51]- قوت القلوب (2/246). [52]- حياة الإمام الحسن(2/451). [53]- البداية والنهاية (11/197). [54]- حياة الإمام الحسن (2/452). [55]- حياة الإمام الحسن بن علي (2/455). [56]- حياة الإمام الحسن بن علي (2/455). [57]- طبقات ابن سعد (5/319, 320). [58]- البداية والنهاية (8/152)؛ الإصابة (1/331). [59]- روايت احمد؛ فضائل الصحابة ، شمارهي 1361؛ با سند حسن. [60]- تحفة الأحوذي (10/279). [61]- عبيدالله بن زياد بن ابيه، در سال 55ه.ق والي بصره شد و در آن زمان، 22 سال داشت و در سال 67 ه. كشته شد. نگا: السيرة (5/49). [62]- وسمه، گياهي است كه از برگ آن براي خضاب، استفاده ميشود. [63]- صحيح بخاري، حديث شمارهي 3748. [64]- فضائل الصحابة (2/985)، حديث شمارهي 1197 با سند حسن. [65]- مسند احمد (1/98،118)؛ صحيح ابنحبان (15/410)؛ سند حديث، صحيح است. [66]- الشيعة و اهل البيت، ص105. [67]- أسد الغابة (7/425)؛ نساء اهل البيت، منصور عبدالحكيم، ص185. [68]- الإصابة في تمييز الصحابة (8/167). [69]- التبيين في أنساب القرشيين، ص136. [70]- الجوهرة في نسب النبيص و أصحابه، برگرفته از المرتضي، نوشتهي ندوي ص23. [71]- الإصابة في تمييز الصحابة (2/494). [72]- المرتضي از ندوي، ص24. [73]- المرتضي،ص24. [74]- المرتضي، ص25. [75]- الإصابة في تمييز الصحابة (9/317 ,318). [76]- نام واحدي است در پيمانه كردن غلات و محصولات كشاورزي. [77]- الإصابة (4/259 ,260)؛ المرتضي، ص27. [78]- الدوحة النبوية الشريفة، ص31. [79]- الإستيعاب (4/281). [80]- الدوحة النبوية الشريفة، ص31؛ الذرية الطاهرة از دولابي،ص42. [81]- الدوحة النبوية الشريفة، ص31. [82]- سيرة ابن هشام (2/296). [83]- طبقات ابن سعد (8/32)؛ مستدرك حاكم (4/44). [84]- سير أعلام النبلاء،472. [85]- تاريخ الإسلام، از ذهبي، المغازي، ص69. [86]- التاريخ الإسلامي، از ذهبي، المغازي، ص70. [87]- دلائل النبوة از بيهقي (1/154). [88]- الدوحة النبوية الشريفة ص41. [89]- همان. [90]- مجمع الزوائد هيثمي (9/216). [91]- ازار يا لنگ، پارچهي بلندي بود كه به دور كمر ميبستند.(مترجم). [92]- صحيح مسلم، كتاب الجنائز (2/648). [93]- صحيح مسلم، حديث شمارهي 543. [94]- مسند احمد (6/101،261)، سندش، ضعيف است. الدوحة النبوية الشريفة، ص43. [95]- طبقات ابن سعد (8/40)؛ الإستيعاب (4/245)؛ الدوحه النبوية الشريفة ، ص43. [96]- الدوحة النبوية الشريفة، ص44؛ تفسير قرطبي (2/242). [97]- الإستيعاب (4/1952). [98]- الذرية الطاهرة از دولابي، ص53؛ الدوحة النبوية الشريفة، ص45. [99]- طبقات (8/36). [100]- الدوحة النبوية الشريفة، ص45. [101]- الدوحة النبوية الشريفة، ص46. [102]- المعجم الكبير از طبراني (22/435، 436)؛ زهير بن علاء در شمار راويان اين حكايت قرار دارد كه ضعيف است… الذرية الطاهرة، شمارهي 76. [103]- الدوحة والنبوية الشريفة، ص46. [104]- مستدرك حاكم (4/49/9 با سند صحيح. [105]- سنن ابن ماجه، شمارهي 110 با سند ضعيف؛ الدوحة النبوية الشريفة، ص47. [106]- مجمع الزوائد و منبع الفوائد (9/81)؛ هاشمي گفته است: در اين حديث، محمد بن عبدالله از مطلب روايت كرده كه من، او را نميشناسم و ساير راويان آن، ثقه و قابل اطمينان هستند. [107]- صحيح بخاري، حديث شمارهي (1285). [108]- صحيح بخاري، حديث شمارهي (1253)؛ الإستيعاب، شمارهي (3063). [109]- طبقات (8/38،39)؛ الإستيعاب، شمارهي (3563). [110]- طبقات ابن سعد (8/38)؛ الإستيعاب (4/487)؛ الإصابة (4/489)؛ مجمع الزوائد (91/217)؛ عيون الأثر (2/380)؛ الدوحة الشريفة، ص49.
به نقل از: حسن مجتبی رضی الله عنه (بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه پنجم)، مؤلف : علی محمد محمد الصلابی، مترجم محمد ابراهیم کیانی، ویراستار: خانم عبدالهی، ناشر: انتشارات حرمین، چاپ: 1386ـ اول.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|