|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>سیره نبوی>پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم > تمدنهای حاکم و ادیان قبل از بعثت
شماره مقاله : 1383 تعداد مشاهده : 386 تاریخ افزودن مقاله : 16/11/1388
|
تمدنهای حاکم و ادیان قبل از بعثت
علی محمّد صلّابي مترجم هیئت علمی انتشارات حرمین
1- امپراطوری روم امپراطور روم شرقی، معروف به امپراطور بیزانس که قلمرو آن در آن زمان شامل سرزمین یونان، بالکان، آسیا، سوریه و فلسطین، تمام حوزه دریای مدیترانه، مصر و کلیه سرزمینهای شمال آفریقا میگردید و مرکز آن، قسطنطنیه بود، حکومتی ستمگر داشت که ظلم و ستم را بر ملتهای یاد شده تحمیل میکرد و آشفتگی، هرج و مرج همه جا را فراگرفته بود در حالی که خودشان با عیش و عشرت زندگی میکردند، با این وجود مصر، عرصة ظلم مذهبی و بدترین نوع استبداد سیاسی شده بود و برای رومیها به مثابة گوسفندی بود که از شیر آن استفاده مینمودند، اما به آن علوفه کافی نمیدادند.
در سوریه نیز انواع ظلم و بیگاری و بردگی رواج یافته بود و رومیها برای رهبری و فرمانروایی آنان، فقط از زور و قدرت کمک میگرفتند و علاوه بر آنکه مورد تاخت و تاز قرار داده بودند، مانند بیگانگانی بر آن فرمانروایی میکردند که جز منطق زور، چیزی را نمیشناسند و هیچ نوع نرمشی با آنها نشان نمیدادند تا جایی که مردم سوریه برای پرداخت وامهای خود، فرزندانشان را میفروختند.
جامعه روم، مملو از تناقض و آشفتگی بود و این وضعیت در کتاب تمدن در گذشته و حال چنین بیان شده است:
تناقض وحشتناکی بر زندگی اجتماعی بیزانس حاکم و گرایش به دین، در اذهان رومیها رسوخ کرده بود؛ رهبانیت و گوشهگیری، فراگیر و در تمام مناطق کشور گسترش یافته بود. افراد بیاطلاع در مباحث عمیق دینی و مباحثه بیزانسی دخالت میکردند و به آن میپرداختند. زندگی عادی، رنگ مذهبی به خود گرفته بود، اما از طرفی همین مردم، به شدت به انواع بازیها، سرگرمیها و خوشگذرانیها علاقمند بودند. میدانهای ورزشی بزرگی وجود داشت که هشتاد هزار نفر تماشاچی را در خود جای میداد. مردم در آنجا کشتی گرفتن مردان با مردان و گاهی مردان با درندگان را تماشا میکردند.[1]
مردم به نژادهای متفاوت تقسیم شده بودند. آنها زیبایی را دوست داشتند و به خشونت و ظلم، عشق میورزیدند و بازیهایشان بیشتر اوقات بازیهای خونینی بود و شکنجههایشان نیز خیلی سخت و هولناک و زندگی بزرگان و رؤسایشان ترکیبی از خوشگذرانی و توطئه و تشریفات بیجا و عادتهای زشت و ناپسند بود.[2]
2- امپراطوری ایران امپراطوری ایران، معروف به فارس یا کسری از نظر وسعت از امپراطوری روم شرقی، بزرگتر بود و ادیان زیادی مانند زرتشتی و مانوی در آن رواج داشت. در اوایل قرن سوم میلادی، شخصی به نام مانی، آیین مانوی را به وجود آورد؛ سپس در اوائل قرن پنجم میلادی آیین مزدک ظهور کرد که اساس آن بر پایة بیبندوباری و لجام گسیختگی بنیان نهاده شده بود و اموال و داراییهای مردم برای همه، مباح شمرده میشد و این امر باعث شورش کشاورزان و سبب زیاد شدن چپاولگرانی گردید که به کاخها یورش میبردند و ثروت و دارایی موجود در آنها را به یغما میبردند و زنان را به اسارت میگرفتند و املاک و زمینهای مردم را تصرف مینمودند که در نتیجة آن، زمینها و خانهها خالی از سکنه شد به گونهای که چنین احساس میشد که اصلاً در آنجا کسی نبوده است.
پادشاهان، سلطنت را از پدرانشان به ارث میبردند و خود را بالاتر از سایر انسانها تصور مینمودند و خودرا از نسل خدایان میپنداشتند. ثروت و درآمد کشور در انحصار آنها بود و آن را صرف تجملگرایی و خوشگذرانی مینمودند و زندگی آنان به زندگی حیوانات شبیه بود تا جایی که بسیاری از کشاورزان برای در امان بودن از مالیاتهای سنگین و خدمت اجباری نظامی، کارشان را ترک میکردند و به دیرها و عبادتگاهها پناه میبردند. مردم، در میان جنگهای خونین و خانه برانداز ایران و روم که سالها طول میکشید، مانند هیزم بیارزشی به کار گرفته میشدند. در صورتی که این جنگها هیچ عایدی برای ملت نداشت و تنها چیزی که عاید کشور میشد، اجرای فرمان پادشاهان بود.[3]
3- هندوستان عقیدة مورخان بر این است که تاریکترین دوران هندوستان از نظر مذهبی، سیاسی، اخلاقی و اجتماعی از اوائل قرن ششم شروع شد. از آنجا که مذهب به بیبندوباری رنگ تقدس داده بود، بنابراین در همه جا حتی در معابد نیز رواج یافت. زن هیچ ارزشی نداشت و مرسوم بود که زن، بعد از درگذشت شوهرش خود را زنده میسوخت. هند از تمام کشورهای جهان برای داشتن فاصله طبقاتی و تبعیض نژادی، معروفتر بود. نبود مساوات و وجود تبعیض، جزئی از قانون مدنی، سیاسی و مذهبی بود که مقامات مذهبی هندی آن را وضع کرده بودند و بخشی از قانون کلی جامعه و آیین زندگیشان گردیده بود. بدین جهت، هند دچار هرج و مرج و از هم گسیختگی گردید و حکومتهای زیادی تشکیل گردید که همیشه با یکدیگر در جنگ و ستیز بودند.
در چنین دورانی هند، کاملاً در انزوا به سر میبرد و جمود فکری و قشریگری و افراط و تفریط در عادات و رسوم مردم حاکم بود و فاصله طبقاتی و تعصب فامیلی مشهود و بارز بود. یکی از مورخان هندی که استاد تاریخ یکی از دانشگاههای هند است، در مورد هند پیش از اسلام میگوید: مردم هند از جهان، منزوی و فقط به خود مشغول بودند؛ از اوضاع جهان آگاهی نداشتند و این جهالت و بیخبری، موقعیت آنان را بسیار ضعیف کرده بود. جمود، در میان آنها پایدار شد و نشانههای انحطاط و پستی در آنان کاملاً هویدا گردید. ادبیات، در این زمان بیروح شده بود؛ فن معماری و نقاشی و هنرهای زیبای دیگر نیز مطلوب نبود.[4]
رکود و جمود، جامعه هندی را فرا گرفته بود و بر اثر آن فاصله و تبعیض بزرگی بین طبقات و خانوادهها وجود داشت. به زنان بیوه اجازة ازدواج نمیدادند و در مورد خوردنیها و نوشیدنیها بر خود سختگیری میکردند و گروهی به نام نجسها (پایینترین طبقه مردم) مجبور بودند بیرون از شهر و آبادی زندگی کنند.[5]
مردم هندوستان به چهار طبقه تقسیم شده بودند:
1- طبقه رجال دین و کاهنان که به آنها «براهمه» میگفتند.
2- مردان جنگی و سربازان که «شتری» نامیده میشدند.
3- کشاورزان و پیشهوران که به «ویش» موسوم بودند.
4- خدمتگزاران و بردگان.
طبقه چهارم، پایینترین طبقة اجتماعی محسوب میگردید و بر این عقیده بودند که آفریدگار جهان، ایشان را از پای خود آفریده است که کارشان فقط خدمتگزاری طبقات سهگانه و تأمین آسایش آنها بود.
این قانون، به براهمه جایگاه و ارزش خاصی داده بود که هیچ کس با آنها برابری نمیکرد و اگر مرتکب بزرگترین گناه میگردیدند، باز هم معصوم و بیگناه به حساب میآمدند و از دیگر امتیازات آنها این بود که از آنها مالیات نمیگرفتند و در هیچ حال، محکوم به قتل نمیشدند، اما طبقة نجسها، جمعآوری مال و ثروت و نیز حق مجالست با برهمنها را نداشتند و همچنین فراگرفتن مطالب کتب مقدس برای آنها ممنوع بود.[6]
اوضاع دینی جهان قبل از بعثت: پیش از طلوع فجر اسلام، انسان پستترین دوران اقتصادی و سیاسی و اجتماعی تاریخ خود را پشت سر میگذاشت و از هرج و مرج فراگیر در تمام امور زندگی رنج میبرد؛ چراکه روش جاهلی، بر عقاید و افکار، حاکم بود و بارزترین نشانههای آن؛ یعنی، جهالت و هواپرستی و بیبندوباری و فساد و تکبر و ظلم و خشونت، بر مردم، مسلط شده بود.[7]
ادیان آسمانی، تأثیری بر زندگی مردم نداشتند و به سبب تحریف و دگرگونی، اهمیت خود را به عنوان پیام الهی به مردم، از دست میدادند و افراد مذهبی و دینی درگیر کشمکشهای عقیدتی بودند که ورود افکار خود ساخته انسانی و ایدئولوژیهای فاسد، در این ادیان به وجود آورده بود. این کشمکشها چنان شدت یافته بود که منجر به جنگهای خونینی میان مردان مذهبی شد. کسانی که از تحریف و تغییر دین، خودداری مینمودند بسیار اندک بودند؛ آنها به امید نجات خود و به علت ناامید شدن از دیگران برای اصلاح جامعه، به عزلت و گوشهنشینی پناه برده بودند. فساد، در میان تمام قشرهای جامعه و در تمام زمینههای زندگی آنان رواج پیدا کرده بود. مردم از نظر اعتقادی یا مرتد شده بودند یا اصلاً دین را نمیپذیرفتند یا اینکه به تحریف ادیان آسمانی میپرداختند و در وضع قوانین، شریعت خدا را نادیده میگرفتند و قوانینی وضع میکردند که با عقل و فطرت سازگار نبود و وضع چنین قوانینی با قوانین الهی مغایرت داشت.
رهبران ملت که کشیش و ارباب و پادشاه بودند، ریاست این امور فساد را به عهده داشتند و تاریکی، سراسر جهان را فراگرفته بود و دنیا در شبی بسیار تاریک و ظلمانی و در انحراف از آیین الهی به سر میبرد.
آیین یهود، به مجموعهای از عادات و رسوم بیروح و فاقد حیات تبدیل شده و تحت تأثیر عقاید ملتهای مجاور و مقتدر قرار گرفته بود و بسیاری از عادات مشرکانه و جاهلانه را پذیرفته بودند. چنانکه مورخان یهودی نیز به این مطلب اعتراف کردهاند[8]. در دایرةالمعارف یهود آمده است : «خشم و رضایت نداشتن پیامبران از پرستش بتها، دلالت بر این دارد که پرستش بتها و خدایان متعدد در اعتقادات بنیاسرائیل رسوخ پیدا کرده بود و تا زمان بازگشت آنان از تبعید بابل همچنان باقی بود و بسیاری از عقاید خرافی و شرکآمیز را پذیرفته بودند، تلمود نیز گواهی میدهد که بتپرستی جاذبة خاصی برای یهودیان داشت.[9]
جامعة یهود، قبل از بعثت رسول اکرم دچار عقبماندگی عقلی و فساد دینی شده بود. تلمود بابل که یهودیان آن را خیلی مقدس میشمارند و در میان یهودیان در قرن ششم میلادی متداول بود، مملو از مطالب نادرست و گفتارهای غیرمنطقی و جسارت به خدا و نادیده انگاشتن حقایق و دین و عقل بود.[10]
نصاری نیز گرفتار تحریف افراطیها و تأویل جاهلان شده بود و نور توحید واخلاص عبادت خدا، پشت ابرهای متراکم ناپدید گشته بود.[11]
جنگهای شدیدی میان نصاری شام، عراق و مصر در مورد حقیقت و ماهیت مسیح در گرفت و خانهها، مدارس و کلیساها به پایگاههای اصلی جنگ تبدیل شدند و در جامعة مسیحی، بتپرستی به اشکال و مظاهر مختلف پدیدار گشت؛ چنانکه در کتاب تاریخ مسیحیت در پرتو علم کنونی آمده است:
«اگرچه بتپرستی پایان پذیرفت، ولی کاملاً نابود نشد؛ بلکه به درون دلها سرایت کرد و بتپرستی زیر لوای مسیحیت ادامه یافت. آنان که از خدایان و شخصیتهای مذهبی خود کنارهگیری کرده بودند، به یکی از شهدای خود صفات خدایی میدادند و برای او تندیس و مجسمه درست میکردند و این چنین شرک و بتپرستی شهدای محلی رواج یافت و در این قرن نیز عبادت شهدا و اولیاء فراگیر شد و عقاید جدیدی به وجود آمد. از جمله میگفتند که اولیاء دارای صفات خدایی هستند. بر اساس عقاید «اریسین» اولیاء و قدیسون واسطة میان خدا و انسان بودند و اولیاء، سمبل تقدس و پارسایی قرون وسطی تلقی گردیدند و اعیاد و جشنهای بتپرستانه به نامهای جدیدی تغییر یافت. به گونهای که در سال 400 میلادی عید قدیم خورشید به نام عید مسیح تغییر نام داد.[12]
در دائرة المعارف جدید کاتولیک آمده است: «این عقیده که خداوند، مرکب از سه اقنوم است، از اواخر قرن چهارم، در جهان مسیحیت و اندیشة آن، سرایت نمود و به عقیدهای رسمی و مسلم تبدیل شد که در سراسر جهان مسیحیت مورد قبول واقع گردید، اما سرانجام در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی از تحول عقیده تثلیث و راز آن پرده برداشته شد.»[13]
جنگهای سختی میان مسیحیان در گرفت به گونهای که به تکفیر و قتل یکدیگر میپرداختند و بدین صورت مبارزه با فساد و اصلاح وضعیت خود و دعوت امتها به آنچه مایة بهبود و صلاح بشر، است فراموش گردید و نصرانی ها به خود مشغول شدند.[14]
مجوسیها هم از دیرباز به پرستش عناصر طبیعی (که بزرگترین آنها آتش بود) مشغول بودند. در سراسر کشور خود آتشکدههایی به این منظور ساخته بودند و با تمام وجود، به پرستش آتش مشغول بودند. در عبادتگاهها، برای آتشپرستان آداب و قوانین خاص منظمی وضع شده بود، ولی در بیرون از عبادتگاه، پیروان مجوسیت آزاد بودند و طبق میل و خواستههایشان زندگی میکردند و میان آنها و کسانی که به آتشپرستی اعتقادی نداشتند، فرقی وجود نداشت مورخ دانمارکی در کتاب خود ایران در عهد ساسانیان در مورد طبقه پیشوایان دینی و وظیفة آنان چنین میگوید: «بر آنها لازم بود چهار بار خورشید را بپرستند و علاوه بر آن، موظف بودند که ماه و آتش و آب را نیز بپرستند و همچنین به هنگام خواب و بیدار شدن و حمام رفتن و پوشیدن زنار و غذا خوردن و عطسه زدن و تراشیدن مو و گرفتن ناخن و قضای حاجت و روشن کردن چراغها، موظف به خواندن دعاهای ویژهای بودند و بر آنان لازم بود که نگذارند آتش خاموش شود یا آب و آتش با یکدیگر تماس حاصل نمایند و نگذارند معادن، زنگ بزنند؛ زیرا معادن نزد آنها مقدس بودند.»[15]
ایرانیان، هنگام خواندن نماز، رو به آتش میایستادند؛ چنانکه یزدگرد، آخرین پادشاه ساسانیان، به خورشید سوگند یاد میکرد و میگفت: «به خورشید که بزرگترین خداست، سوگند یاد میکنم.» آتشپرستان در هر عصری به دوگانگی خدا معتقد بودند و این شعار آنها بود و به دو خدا ایمان داشتند: یکی خدای نور یا خوبی و دومی خدای تاریکی یا بدی.[16]
مذهب بودایی که در هند و آسیای میانه رواج داشت، به آیین بتپرستی تبدیل شده بود که به هر جا میرفتند، بتها را همراه خود میبرند و با رسیدن و اقامت در هر مکانی، معبد میساختند و مجسمههای بودا را نصب میکردند.[17]
مذهب برهمایی نیز که دین اصلی مردم هند به حساب میآمد، برجستهترین شاخصهاش، کثرت خدایان و معبودهای گوناگون بود که در قرن ششم میلادی به اوج خود رسیده بود. تردیدی نیست که آیینهای برهمایی و بودایی، دو دین بتپرست بودند و دنیا از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام، غرق در بتپرستی بود و گویا مسیحیت و یهودیت و برهمایی در بزرگداشت و تقدیس بتها بسان اسبهای مسابقه، با یکدیگر به رقابت برخاسته بودند. پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم روزی در سخنرانیاش به این فساد فراگیر ملتها اشاره نمود و فرمود : «پروردگار به من فرمان داد تا آنچه را نمیدانید به شما بیاموزم و از جمله چیزهایی که امروز به من آموخت، اینکه فرمود: هر چیزی که به هر کسی دادهام، حلال است و من همه بندگانم را براساس فطرتی پاک و یکتاپرست آفریدم، اما شیطان آنان را گمراه نمود و آنچه را که برایشان حلال نمودهام، بر آنان حرام کرد، من به آنان فرمان دادم تا آنچه را که برای آن دلیلی فرو نفرستادهام، با من شریک نگیرید با یپش آمدن چنین وضعیتی خداوند نیز غیر از تعدادی از اهل کتاب، بقیة ساکنان زمین چه عرب و چه عجم را هلاک نمود.»[18]
از این حدیث چنین استنباط میشود که جامعة بشری در ابعاد مختلفی مانند شرک ورزیدن به خدا، پیروی نکردن از شریعت، فساد پیشوایان ادیان آسمانی و گرایش آنها به انحراف قوم خود دچار انحراف شده است.[19]
به نقل از الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم) (جلد اول)، مؤلف علی محمّد صلّابی، مترجم هیئت علمی انتشارات حرمین
-------------------------------------------------------------------------------- [1]- السیرة النبویه، ندوی، ص 31.
[2]- همان.
[3]- السیرة النبویه، ندوی، ص 32 -33.
[4]- همان، ص 38.
[5]- همان، ص 39.
[6]- قانون مدنی اجتماعی، با بهای 1، 2، 8، 9 و 10، به نقل از السیرة النبویه، ص 38.
[7]- الغرباء الاولون، سلمان العوده، ص 57.
[8]- السیرة النبویه، ندوی، ص 20.
[9]- همان.
[10]- همان، ص 21.
[11]- همان.
[12]- همان، ص 23.
[13]- دائرة المعارف الکائو لیکیه الجدیده، مقال التثلیث، ج 14، ص395.
[14]- فتح العرب مصر، محمد ابوحدید، ص 37 – 38 – 48.
[15]- ایران فی عهد الساسانیین، ص 155، به نقل از السیرة النبویه، ندوی، ص 27.
[16]- همان.
[17]- السیرة النبویه، ندوی، ص 28.
[18]- مسلم، کتاب الجنه، باب الصفات، ج 4، ص 2194، شمارة 2197.
[19]- الغرباء الاولون، ص 59.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|