|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>ادیان دیگر>مسیحیت > سابقة تثلیث و نفوذ آن در مسیحیت
شماره مقاله : 1339 تعداد مشاهده : 493 تاریخ افزودن مقاله : 9/11/1388
|
مصطفی حسینی طباطبایی
وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ[1] (توبه: 30)
تردید نیست که مسیحیان، نو پردازِ تئوری «تثلیث» نبودهاند و عقیدة مزبور در مذاهب کهن در میان مشرکان هند و مصر و یونان سابقه داشته است. در هند قدیم و آیین ودایی[2]، پندار تثلیث بنام: «تریمورتی Trimourti» شهرت داشته که در زبان سانْسْکریت از دو کملة «تری» بمعنای «سه» و «مورتی» بمعنای أشکال یا أقانیم[3] ترکیب یافته است. این اقنومهای سه گانه که در عین کثرت، با یکدیگر وحدت داشتند! «برهما Brahma» و «ویشنو Vishnu» و «شیوا Shiva» نامیده میشدند. «برهما» بزعم هندوها، خالق موجودات و کارپرداز آفرینش بوده است، و «ویشنو» حافظ و نگهبان موجودات بشمار میرفته، و «شیوا» هلاک و فنای آنها را بر عهده داشته است*. هندوان، این هر سه اقنوم را یگانه و متّحد میپنداشتند و با رمز (الف، واو، میم) بصورت: «اوم Oum» از آنها یاد میکردند و این رمز را محترم و ارجمند شمرده و در معابد خود، بهنگام نماز و پرستش بر زبان میآوردند[4]. بنابر آنچه محقّقان آوردهاند «ویشنو» و «شیوا» نزد پیروان بعنوان آیین ودایی، دو صفت یا دو صورت از ذات یگانة برهما بشمار میآمدند و «ویشنو» بعنوان فرزند «برهما» که از سوی پدر مأموریّت یافته، در عالم بشری جلوهگر شد و بشکل «کریشنا» رهبرِ بزرگِ هندوان ظهور کرد.![5]
این آراء شرکآمیز و افسانه مانند، دقیقاً به عقایدی شباهت دارد که مسیحیان مدتّها است دربارة «خدا» و «عیسی» و «روح القدس» ابراز میدارند و مسیحu را اقنومی میانگارند که با روح القدس در ذات یگانة إلهی متّحد بودند. سپس هر دو از مقام ازلی تنزّل نمودند و عیسی مسیح – همچون کریشنای هندی – بصورت یک انسان برای نجات آدمیان بدین جهان پای نهاد!
الهیّات مسیحی نه تنها به پندارهای هندوان کهن میماند بلکه در مسئلة «الوهیّت عیسی» و «فداء» و «نجات» با «آیین بودا Budhism» نیز همشکل است بطوری که گروهی از پژوهندگان خاوری و باختری در این باره دست به تحقیق زدهاند گروهی از پژوهندگان خاوری و باختری در این باره دست به تحقیق زدهاند و موضوع مزبور را در خلال کتبی چند به اثبات رساندهاند[6].
رادها کریشنان، فیلسوف هندی که هم از کتب هندوها اطّلاعات کافی دارد و هم با عقاید مسیحیّت آشنا است در کتاب: «مذهب در شرق و غرب» مینویسد: «همانندیِ داستانهای تولّد بودا و کریشنا و مسیح، مبین عاریت گرفتن از یکدیگر است. همانندی بهگود گیتا و انجیل گروهی را بفکر انداخت که کریشنا عیسی یکی هستند»![7]
از هند که بگذریم در مصر قدیم نیز در باب «تثلیثِ الوهیّت» اندیشههای رواج داشته که بیشباهت به آراء مسیحیان نیست. اسطورة خدایانِ سه گانة مصری یعنی: «اوزیریس Osiris» و «ایزیس Isis» و «هروس Horus» که مصریان او را فرزند اوزیریس میپنداشتند، از افسانههای باستانی مصر است*.
یونانیان هم در اعتقاد به تثلیث و چند خدایی مشهور بودند. اورفوس Orphée شاعر یونانی که چندین قرن پیش از مسیحu میزیسته – چنانکه روایت کردهاند – به خدای واحدی باور داشته که دارای اسماء و اقانیم سه گانه بوده است[8]. یونانیها بهنگام تهیة قربانی، سه بار (در اشاره به سه اقنوم) محلّ ذبح را میشستند و اطراف قربانگاه را سه مرتبه آب میپاشیدند[9]. و بقول رادها کریشنان: «یونانیها تنها خدای زئوس را نمیپرستیدند، بلکه اجتماع کلّیِ خدایان و الههها را پرستش میکردند ... وقتی که مسلک چند خداپرستی یونانی و یگانهپرستی یهودیان با یکدیگر آمیخت، خدایی کاتولیک، خدایی که یک اجتماع است پدید آمد»[10].
پولس و انحراف مسیحیان از توحید بنظر میرسد نخستین کسی که مسیحیّت را به انحراف کشید، پولس یا پول بوده است! این مرد که امروز در تمام کلیساهای مسیحی تقدیس میشود، در روزگار مسیحu از جملة دشمنان آن پیامبرِ پاک بود و از یهودیانِ سرسخت و متعصّب بشمار میآمد تا آنجا که حواریّون مسیحu را بیپرده به قتل تهدید میکرد. ولی پس از دورة مسیحu ناگهان ادّعا نمود که در راه دمشق، عیسیu بر وی آشکار گشته و معجزهآسا، به مسیح ایمان آورده است! پولس مدّعی شد که از سوی مسیح مأمور تبلیغ آیین او میباشد چنانکه ماجرای ایمان و ادّعای وی را در کتاب «أعمال رسولان» در باب نهم بتفصیل میخوانیم. سپس این مرد با برگزیدهترین حواریّون مسیح یعنی «پطرس Peter» و «برنابا» مخالفت آغاز کرد و با ارسال نامههایی به اینسو و آنسو، از نفاق پطرس و برنابا سخن گفت! همان پطرسی که عیسیu دربارهاش گفته بود:
«من نیز ترا میگویم که تویی پطرس، و براین صخره کلیسای خود را بنا میکنم و ابواب جهنم بر آن استیلا نخواهد یافت و کلیدهای ملکوت آسمانها را به تو میسپارم و آنچه در زمین ببندی در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشایی در آسمان گشاده شود»[11].
امّا پولس دربارة همین پطرس مقدّس ضمن یکی از نامههای خود نوشته است: «چون پطرس به انطاکیّه آمد او را روبرو مخالفت نمودم چون مستوجب ملامت بود»[12]! و همچنین در مورد حواری دیگر یعنی برنابا نوشته است: «برنابا نیز در نفاق ایشان گرفتار شد»*! و این نوشتهها پس از نزاع سختی بود که میان آنها رخداد چنانکه در کتاب «اعمال رسولان» بدین امر اشاره شده و در آنجا آمده است: «پس نزاعی سخت شد بحدّی که از یکدیگر جدا شده برنابا مرقس را برداشته به قبرس از راه دریا رفت امّا پولس، سیلاس را اختیار کرد و ... رویه سفر نهاد» (اعمال رسولان، باب پانزدهم، شماره 39-40).
آنگه پولس کوشید تا آیین مسیحu را به سویی کشاند که پیوندش با شریعت موسیu تا حدود زیادی بگسلد. مثلاً با اینکه عیسیu و حواریّونِ وی همگی بنابر شریعت ابراهیمu و تعلیم تورات «ختنه» شده بودند[13]، پولس به مسیحیان نوشت: «اینک من پولس به شما میگویم که اگر مختون شوید، مسیح برای شما هیچ نفع ندارد»!![14]
بنابراین، پولس را تحقیقاً باید «بدعتگذاری» در آیین مسیح شمرد که از راه خصومت یا رقابت با حواریّون، افکار و منویّات خود را در آیین تازه وارد ساخت. وی به «قرنتیان» مینویسد: «مرا یقین است که از بزرگترن رسولان هرگز کمتر نیستم»!![15]
نتیجة این رقابت، انتخاب تعلیمات ویژه و انجیل مخصوص! و نفی دیگر اناجیلی بود که بنظر پولس، تبدیل و تحریف در آنها راه داشت چنانکه در نامة خود به «غلاطیان» مینویسد: «تعجّب میکنم که بدین زودی از آن کس که شما را به فیض مسیح خوانده است بر میگردید بسوی اناجیلی دیگر که دیگر نیست لیکن بعضی هستند که شما را مضطرب میسازند و میخواهند انجیل مسیح را تبدیل نمایند. بلکه ما هم یا فرشتهای از آسمان، انجیلی غیر از آنکه ما بآن بشارت دادیم بشما رساند آناتیما (ملعون) باد»![16]
اندیشههای پولس از کجا مایه گرفت؟ با توجّه به اینکه پولس در روزگار مسیحu بدو ایمان نیاورد تا از تعالیم عیسیu بیواسطه برخوردار شود. باید پرسید: که آیا پولس انجیل را از کدام حواری تعلیم گرفت! و انجیلی که بدان بشارت میداد اساساً چه بود؟ پولس در نامة خود به غلاطیان، پرسشِ نخست را بدینگونه پاسخ میدهد: «ای برادران، میخواهم بدانید انجیلی که من به شما دادم ساخته و پرداختة دست انسان نیست. من آن را از کسی نگرفتم و کسی هم آن را به ما نیاموخت بلکه عیسی مسیح بوسیلة الهام آن را به من آشکار ساخت»!![17]
بدین ترتیب، پولس خود را «نخوانده، ملاّ میشمرد»! و نیازی برای رجوع به حواریّون در خویشتن نمییافت، و از اینرو در آثار وی ظاهراً نمیبینیم که از انجیلِ فلان حواری گزارشی آورده و نقلِ قول کند. امّا به سؤال دوّم چگونه میتوان پاسخ داد؟
پولس چنان نبود که همواره در سرزمینی آرام گیرد. بنابراین، بزودی به روم و یونان سفر کرد و مدّتی در شهرهای «آتنِ» و «کورینت Corinth» اقامت گزید و با آراء یونانیان آشنا شد. وی میکوشید نظر رومیان و یونانیها را به سوی آرمانهایش جلب کند. نامة پولس به «رومیان» بهمراه انجیل به چاپ رسیده و در دسترس قرار دارد و نامة دیگرش به «قرنتیان» از شدّت دلبستگیِ وی به مجذوب ساختن یونانیها حکایت میکند. پولس در این نامه مینویسد: «من انجیل را مفت و مجّانی به شما رسانیدم، من خود را حقیر ساختم تا شما سرفراز شوید. آیا با این کار، من مرتکب گناه شدم؟ من معاش خود را از کلیساهای دیگر گرفتم و یا به اصطلاح، آنها را غارت کردم تا بتوانم مجّانی بشما خدمت کنم ... به حقانیّتِ مسیح که در زندگیِ من است سوگند یاد میکنم که هیچ چیز نمیتواند مانع فخر من در تمام سرزمین یونان باشد»![18]
پیوند پولس با یونانیان – در عین آنکه قصد تبلیغ انجلیش را داشت - وی را تحت تأثیر آنها قرار داد. کشیش آمریکایی، مستر هاکس در: «قاموس کتاب مقدّس» دربارة تاثیرپذیریِ پولس از یونانیها مینویسد: «از مهارت و تسلّطی که در زبان یونانی داشته است معلوم میشود که در نوشتجات یونانیان نیز بیاطّلاع نبوده، با فیلسوفان ایشان مباحثات بسیار نموده، از شعرای آنها مثل اریتس (اع 28:17) و میندر (اقر 33:15) واپای مندیز (تیط 13:1) اقتباس میکند»*. با رجوع به مراسلات پولس که در واقع، «انجیل پولس» را بازگو مینماید ملاحظه میشود که آراء پولس به تثلیث یونانی و اندیشههای «فیلون Philon»، فیلسوفی که حدود بیست سال قبل از میلاد مسیح متولد شده، نزدیک است. فیلون، متفکّری یهودی بود که در «اسکندریّه» بدنیا آمد و از یونانیان مایه گرفت و حکمت خود را براساس «تأویل» بنا نهاد و از این راه میان تعالیم تورات و فلسفة یونانی را جمع کرد. آراء و اندیشههای او در مردمِ یونان مؤثّر افتاد و از طریق یونان در افکارِ آباء کلیسا نیز تأثیر گذاشت. کشیش لبنانی «فردینان توتل» در این باره مینویسد: «حاول أن یفصح عن معتقده الدینی مستعینا بتعابیر الفلسفة الیونانیة، کان یکثر استعمال الطريقة الرمزیة. له تأثیر جدی علی آباء الکنیسة الشرقیة ...»[19].
یعنی: «(فیلون) با زیرکی عقاید دینی خود را بکمک فلسفة یونانی بیان کرد و در آثارش شیوة رمز را فراوان بکار گرفت. او تأثیر جدّی بر آباءِ کلیسایِ شرقی بجای نهاد...».
یکی از محقّقان معاصر مینویسد: «از جمله آراء فیلون یکی این است که: خدا یکی است و موجودِ مجرّد است و اوّل صادر از خدا (کلمه یالوگوس) است. کلمه، واسطة بین خدا و عالم است و روح صادر از کلمه، روحِ عالم است. این تثلیث، شبیه تثلیث مسیحی است که بعدها پیدا شد و در دو لفظ کلمه و روح با یکدیگر مشترکند»[20].
بنا به تحقیق و تعبیر فردریک کاپلستن P. Copleston کشیش متفلسفِ مسیحی در کتاب «تاریخ فلسفه»: فیلون میان خداوند و جهان مادّی خلأ و فاصلهای عظیم میدیده و از اینرو ناچار شده به پیروی از فلسفة یونانی با «واسطهای» فاصلة مزبور را پر کند! و آن واسطه، «کلمه» یا عقل (لوگوس) بوده که بعنوان «نخستین مولود خدا» تلقی شده است[21].
اینک هنگام آن فرا رسیده که اصول مبادی افکار پولس را از خلال نامههایش بیاوریم تا معلوم شود که وی، آیین پاک مسیحیّت را بکدام راه کشانده است؟
پولس در آغاز رسالة خود به «عبرانیان» مینویسد: «خدا در ایّام قدیم، در اوقات بسیار و به راههای مختلف به وسیلة پیامبران با پدران، تکلّم فرمود، ولی در این روزهای آخر به وسیلة پسر خود با ما سخن گفته است. خدا این پسر را وارثِ کلّ کائنات گردانیده و به وسیلة او همة عالم هستی را آفریده است. آن پسر، فروغ جلال خدا و مظهر کامل وجود اوست و کائنات را با کلامِ پر قدرت خود نگه میدارد و پس از آنکه آدمیان را از گناهانشان پاک گردانید در عالم بالا در دستِ راستِ حضرت أعلی نشست»![22]
و در نامة دیگرش به کلیسای شهر «کولسیه» مینویسد: «مسیح، صورت و مظهر خدای نادیده است و از همة مخلوقات برتر است، زیرا بوسیلة او هر آنچه در آسمان و زمین است، دیدنیها و نادیدنیها، تختها، پادشاهان، حکمرانان و اوّلیاءِ امور آفریده شدند. آری، تمام موجودات بوسیلة او و برای او آفریده شد، او قبل از همه چیز وجود داشت و همه چیز بوسیلة او بهم میپیوندند و مربوط میشود»[23].
و در نامة دیگر به کلیسای شهر «فیلپی» چنین مینگارد: «اگر چه او (عیسی مسیح) از ازل دارای الوهیّت بود ولی این را غنیمت نشمرد که برابری با خدا را به هر قیمتی حفظ کند، بلکه خود را از تمام مزایای آن محروم نمود بصورت یک غلام درآمد و شبیه انسان شد»[24].
چنانکه ملاحظه میشود «انجیل پولس» تا حدود زیادی به فلسفة فیلون که در میان یونانیان و رومیها تأثیر نهاده[25] بود، شباهت دارد. از دیدگاه پولس، شخصیّت مسیح در جای «لوگوس» قرار داشت که نخستین مولود خداوند! شمرده میشد و همة کائنات از او پدید آمده بودند. بدین صورت، پولس با پیروی از فلسفة فیلونی، فاصلة نامحدود! میان خلق و خدا را – بگمان خود – پر کرده است.
تفاوتی که انجیل پولس با الهیّات فیلونی دارد آنست که فیلون، به حلول یا اتّحاد لوگوس با پیکر یک انسان اشاره نمیکند و به اصطلاح از تجسّد Incarnation سخن بمیان نمیآورد، ولی پولس به اتّحاد مولود نخستین با «عیسی ناصری»[26] تصریح مینماید! همان دکترین نادرستی که مشرکان هند، قرنها پیش از پولس در دنیا شایع ساخته بودند و «ویشنو» نخستین مولودِ «برهما» را در صورت انسانی بنام «کریشنای هندی» متجلّی میشمردند که در اعصار کهن بجهان مادّی نزول کرده تا نجات آدمیان را عهدهدار شود![27]
البته ما (مسلمانان)، ساحتِ قدس مسیحu را از اینگونه پندارهای وارداتی و غلوآمیز پاک میدانیم، چنانکه در فصل آینده این مسئله را با گواه آوردن از کلام عیسیu و ادّلة عقلی به اثبات خواهیم رساند. در اینجا پیام مقدس قرآن را (که در آغاز فصل آوردیم) بگونهای دیگر خاطرنشان میسازیم که در قرنهای دیرینه، از «نفوذ شرک در جهان مسیحیّت» پرده برداشته و به پیروان مسیحu هشدار میدهد:
) قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَلا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَأَضَلُّوا كَثِيرًا وَضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ (. (المائدة: 77).
«بگو: ای اهل کتاب، بناحق در دین خود غلو مکنید و از تمایلات آن گروهی که در زمان پیشین گمراه شدند و بسیاری را گمراه کردند و از راه اعتدال بیرون رفتند، پیروی نکنید».
--------------------------------------------------------------------------------
[1]- نصرانیان گفتند: مسیح پسر خدا است! این ادّعای آنان است که بزبانهای خود میآورند (و حقیقتی در آن وجود ندارد) در این گفته، با سخن کافرانِ پیشین همانندی میورزند (از آنان تقلید میکنند»!
[2]- ودا، نام کتاب قدیمی و مقدّس هندوها است.
[3]- کلمه (أقانیم) جمع اقنوم است که واژهای سریانی بوده و بمعنای «اصل» و «شخص» بکار میرود.
* نام دیگر این خدای هندو! «رودرا» است.
[4]- به کتاب: «نه گفتار در تاریخ ادیان، اثر علی اصغر حکمت، جلد اوّل، صفحة 85 و نیز به کتاب: «ایمان و عقل Faith & Reason» اثر هلسلی ستونس، صفحه 78 نگاه کنید.
[5]- به کتاب: «خرافات در تورات و دیگر مذاهب “Bible Myths and Their Pariles In Other Religions” تألیف دوان بنگرید.
[6]- در این باره از آثار دانشمندان غربی میتوان بکتاب: «بودایی و مسیحی “Budhist & Christian, Gospels” چاپ فلادلفیا 1908 و از کتب دانشمندان شرقی به مسلمان به کتاب: «عقائد الوثنیة فی الدیانة النصرانیة» اثر محمّد طاهر التّنّیر، چاپ بیروت و از آثار مسیحیان شرقی به «دائرة المعارف» اثر پطرس بستانی، چاپ بیروت، جزء پنجم، صفحه 375-376-659 نگاه کنید.
[7]- «مذهب در شرق و غرب» اثر: سرواپلی رادها کریشنان، ترجمه امیر فریدون گرّکانی، صفحه 36.
* در مجلّه «الهلال» که بوسیله جرجی زیدان مسیحی در مصر تأسیس شد، مینویسد: «أما الآلهة الإنسانیة فأهمها أوزیریس وثالوثه وقد دخلت عبادته مصر من الغرب وکان هذا الثّالوث مؤلفاً من «ایسیس» الأم العذراء وابنها «هورس» والأب «اوزیریس»». یعنی: «امّا خدایان انسان گونه، مهمترین آنها اوزیریس و ثالوث او است که، پرستش وی ... از ناحیه غرب (لیبیا) به مصر نفوذ کرد و این ثالوث، از «ایزیس» که مادری باکره بود و پسرش «هورس» و پدر وی «اوزیریس» ترکیب شده بود»! (الهلال، سال 32، شماره 4، ص 367).
[8]- بکتاب: «عقائد الوثنیّة فی الدّیانة النّصرانیّة» در فصل اوّل کتاب رجوع کنید.
[9]- بکتاب: «عقائد الوثنیّة فی الدّیانة النّصرانیّة» در فصل اوّل کتاب رجوع کنید.
[10]- به: «مذهب در شرق و غرب» صفحه 59 نگاه کنید.
[11]- انجیل متّی، باب شانزدهم، شماره 19-20 (چاپ لندن، سال 1954).
[12]- به «رساله پولس به غلاطیان» باب دوّم، شماره 11-13 نگاه کنید.
http://www.farsicrc.com/index.php/upload/books/magazine/upload/books/pdl/index.php?option=com_content&task=view&id=1930&Itemid=209
* به «رساله پولس به غلاطیان» باب دوّم، شماره 11-13 نگاه کنید.
[13]- در مورد نامگذاری و ختنه عیسیu در آغاز ولادتش در انجيل لوقا چنین میخوانیم: «و چون روز هشتم، وقت ختنه طفل رسید او را عیسی نام نهادند ...». (لوقا، باب دوم، شماره 21).
[14]- رساله پولس به غلاطیان باب پنجم، شماره 2.
[15]- رساله دوّم پولس به قرنتیان، باب یازدهم، شماره 5.
[16]- رساله پولس به غلاطیان، باب اوّل، شماره 6-7-8.
[17]- رساله پولس به غلاطیان، فصل اوّل، شماره 11-12 (از انتشارات انجمن کتابِ مقدّس، سال 1981).
[18]- نامه دوّم پولس به قرنتیان، فصل یازدهم، از شماره 7-11.
* قاموس کتاب مقدّس، صفحه 230 (کلمات و ارقامی که در نوشتار هاکس بنظر میرسد، اشاره به نامههای پولس و شماره فصول آنها است).
[19]- «معجم لأعلام الشرق و الغرب» چاپ بیروت، ذیل نام «فیلون».
[20]- تاریخ تصوّف در اسلام (بحث در آثار و افکار و احوال حافظ) تألیف دکتر قاسم غنی، صفحه 96.
[21]- تاریخ فلسفه، اثر فردریک کاپلستن، ترجمه جلال الدّین مجتبوی، جلد اوّل – قسمت دوم، صفحه 638.
[22]- نامه پولس به عبرانیان، فصل اوّل، شماره 1-2-3.
[23]- نامه پولس به کلیسای شهر «کولسیه» فصل اوّل، شماره 15-16-17.
[24]- نامه پولس به کلیسای شهر «فیلپی» فصل دوّم، شماره 6-7.
[25]- فیلون در روزگار پولس به دربار رومیها راه پیدا کرده و در میانشان شهرت یافت. کاپلستون در «تاریخ فلسفه» مینویسد: «(فیلون) کمی بعد از 40 میلادی در گذشت، در این سال در رم به عنوان سفیر یهودیان اسکندرانی در نزد امپراطور کائیوس، بسر میبرد». (تاریخ فلسفه، جلد اوّل، قسمت دوّم، صفحه 636).
[26]- ناصره (Nazareth) نام شهری است که عیسیu دوران کودکی خود را در آنجا سپری کرد و از اینرو وی را «ناصری» لقب دادهاند. (اعمال رسولان 9-26) و بهمین اعتبار پیروانش را «نصاری» خوانند.
[27]- برخی از پژوهشگران معاصر از تأثیر فلوطین Plotin فیلسوفی که حدود دو قرن و نیم بعد از میلاد مسیح میزیسته، در عقاید مسیحیان سخن گفتهاند و تثلیث عیسوی را تقلیدی از آراء وی شمردهاند. از جمله متفلسف آلمانی، کارل یاسپرس Karl Jas pers در کتاب «فلوطین» مینویسد: «أقانیم سه گانه فلوطین (واحد، عقل، روح جهان) جای خود را به اقانیم سه گانه دین مسیح داد و روابط اسرارآمیز أقانیم سه گانه مسیحی با یکدیگر و اندیشه آفرینش جهان، جای اندیشه فیضانِ واحدِ فلوطینی را گرفت» (فلوطین، اثر کارل یاسپرس، ترجمه محمّد حسن لطفی، صفحه 144) ولی چنانکه ملاحظه شد تحقیقات ما، این تأثیرپذیری را در دورانی پیش از روزگار فلوطین نشان میدهد هر چند تأثیر فلوطین را بر اصحاب کلیسا نیز انکار نمیکنیم.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|