امام معصوم همان رسول است
هیچ مصلحتی در عصمت امامی نیست مگر این که به واسطه عصمت او حاصل گردد.
امام معصوم همان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است و اطاعت از او در هر زمان بر هر کسی واجب است و امت امر و نهی او را میشناسد و وارثان او که عملش را به ارث بردهاند در خبر دادن از او راست خبر میدهند و علم دینی که ائمه و امت به آن احتیاج دارند، دو نوع است:
علم کلی مانند واجب کردن نمازهای پنجگانه و روزه ماه رمضان و حج و حرام کردن زنا، سرقت، خمر و مانند اینها.
و علم جزئی مانند واجب بودن زکات بر فلانی و واجب بودن جاری شدن حد بر فلانی و مانند اینها در مورد اول شریعت مستقل است و درباره آن احتیاجی به امام ندارد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یا بر کلیات شریعتی که ضروری بوده خود تعیین و تأکید میکرد و یا بر ترک آنها تاکید میکرد که در این مورد احتیاجی به قیاس نیست. که اگر مورد اول باشد، مقصود مهیا میشود و اگر دومی باشد در این صورت مقصود با قیاس حاصل میگردد اما جزئیات نمیتوان بر عینیت آنها تاکید کرد بلکه درباره آنها اجتهادی موسوم به تحقیق مناط نیاز است، همان گونه که شارع نمیتواند درباره هر نمازخوانی که به سمت قبله نماز بخواند، حکم کند و برای هر حاکمی که بر اساس عدالت حکومت کند و حکم کند نفقه این زن چنان است، و یا طلاق با این زوج واقع می شود و حد بر این مفسد جاری میگردد و مانند اینها. این چیزی است که هیچ پیامبر و هیچ کس نمیتواند بر همه افراد حکم تعیین کند چون شناخت جزئیات افعال بنی آدم و عینیات آنان خارج از توان یک علم واحد بشری و عبرت آن است.
اگر به کلیات اکتفا شود پیامبر میتواند کلیات را تعیین کند همان گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیان میکند که چه زنانی حرام و چه زنانی حلال هستند...
همچنین درباره مشروبات، آنهایی که سکرآور هستند حرام هستند و آنهایی که سکرآور نیستند حرام نیستند و مانند این موارد. بلکه محرمات در این فرمایش خداوند محصور شدهاند که میفرماید: { قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ (٣٣)} الأعراف: ٣٣ «
بگو : خداوند حرام كرده است كارهاي نابهنجار ( چون زنا ) را ، خواه آن چيزي كه آشكارا انجام پذيرد و ظاهر گردد ، و خواه آن چيزي كه پوشيده انجام گيرد و پنهان ماند ، و ( هر نوع ) بزهكاري را و ستمگري ( بر مردم ) را كه به هيچ وجه درست نيست ، و اين كه چيزي را شريك خدا كنيد بدون دليل و برهاني كه از سوي خدا مبني بر حقّانيّت آن خبر در دست باشد ، و اين كه به دروغ از زبان خدا چيزي را ( درباره تحليل و تحريم و غيره ) بيان داريد كه ( صحّت و سقم آن را ) نميدانيد.»
و همه واجبات را در این آیه محصور کرده است: { قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ (٢٩)} الأعراف: ٢٩« بگو : پروردگارم ( همگان را در هر زمان و مكاني ) به دادگري فرمان داده است ، و ( دستور او ) اين ( است ) كه در هر عبادتي رو به خدا كنيد و از وي مخلصانه اطاعت نمائيد و او را صادقانه بپرستيد. خداوند همان گونه كه شما را در آغاز آفريده است، ( به همان سادگي پس از مرگ شما را زنده ميكند و به سوي او ) برميگرديد. »
واجب در حق خداوند و حق بندگان او محصور است سپس خداوند پاک و منزه انواع فواحش و زشتکاریها و ستم و انواع حقوق بندگان را در جاهایی دیگر به تفصیل بیان میکند. به این ترتیب روشن میگردد که هیچ مصلحتی در عصمت امام نیست مگر این که به واسطه عصمت رسول حاصل شده باشد وحمد و ستایش و منت از آن خداوند است واقعیت هم موافق این است. دیدیم که هر کس به پیروی از سنت و حدیث و پیروی از صحابه نزدیکتر بودند. مصلحتشان در دنیا و دین کاملتر بود و هر کس که از این موارد دورتر بود، برعکس شد.[1]
شیعیان بیشتر از هر کسی از پیروی از محمد معصوم صلی الله علیه و آله و سلم دورتر هستند
بنابراین آنان بیشتر از هر کسی از مصلحت دین ودنیای خود دورتر واقع شدهاند برخلاف اهل سنت و رسولی که خداوند او را همراه با هدایت و دین حق به عنوان بشارت دهنده و بیم دهنده و دعوت کننده به سوی خدا و به اذن او و چراغ روشنگری که خداوند به واسطه او مردم را از تاریکیها به سوی نور بیرون آورد و آنان را به راه خداوند شکست ناپذیر و ستوده که بین حق و باطل، هدایت و گمراهی، سرگردانی راهیابی، نور و ظلمت، اهل سعادت و اهل شقاوت را به طور جداگانه مشخص کرد، هدایت نمود. و خداوند او را تقسیم کنندهای قرار داد تا به واسطه او بندگانش را به بدبخت و خوشبخت تقسیم کند. اهل سعادت آنانی بودند که به او ایمان آوردند و اهل شقاوت کسانی بودند که او را تکذیب نموده و از اطاعت او روی گردان شدند بنابراین شیعیان معتقد به امام معصوم و این گونه مسائل بیشتر از هر طایفه و گروهی از پیروی این معصوم دور هستند و در این صورت بیشتر از همه مردم از مصلحت دین و دنیای خودشان دور شدهاند. به طوری که میتوان کسانی را که تحت سیاست ظالمترین و گمراهترین پادشاهان قرار دارند نیکو حالتر از آنان یافت و خیری وجود ندارد مگر تحت سیاست کسانی که غیر از آنان باشند.
بنابراین آنان در بسیاری از حالتها شبیه یهود هستند از جمله این حالت ها این که هر کجا که باشند، ذلت وخواری آنان را فرا میگیرد مگر این که به ریسمانی ازجانب خداوند و از جانب مردم است، متمسک شوند و مستمندی و فقر نیز آنان را فرا میگیرد و آنان بر روی زمین زندگی نمیکنند مگر این که به ریسمان یکی از والیان امر که معصوم نیست متمسک شوند. آنان به ناچار باید خود را به اسلام نسبت دهند که به آن چه که در قلبشان است، تظاهر میکنند. بنابراین امور رافضیها به تنهایی هرگز اصلاح و متعادل نمیگردد همانگونه که امور یهود نیز هرگز متعادل و اصلاح نمیگردد.
بسیاری از شهرهای اهل سنت به امور دینی و دنیایی خود می پردازند بدون این که خداوند پاک و منزه و بلندمرتبه آنان را به یک کافر و یا یک رافضی محتاج و نیازمند کند. خلفای سهگانه سرزمینها را فتح نمودند و دین را در سرتاسر شرق و غرب زمین آشکار و نیرومند کردند در حالی که هیچ رافضی همراه با آنان نبود و حتی بنی امیه بعد از آنان با وجود انحرافات زیاد از جانب آنها نسبت به علی و سبّ او توسط برخی ازآنان، بر سرزمینهای اسلامی در شرق و غرب غلبه یافتند و اسلام در زمان آنان بسیار قدرتمندتر از زمان بعد از آنان بود و اسلام بعد از انقراض کلی دولت آنان، زمانی که دولت عباسی آمد نظم و انضباط نگرفت و عبدالرحمن داخل به سمت مغرب حرکت کرد و صقر قریش نامیده میشود او و کسانی که بعد از او آمدند بر سرزمینهای مغرب چیره شدند و اسلام را در آن جا آشکار نموده و برپا داشتند و کفار را از سر راه خود قلع و قمع نمودند و همان طور که در میان مردم مشهور بود آنان در امور دینی و دنیایی دارای سیاست بودند و بیشتر از همه مردم، علاوه بر دوری از سخنان شیعه، از مذاهب اهل عراق دور بودند و آنان فقط بر مذاهب اهل مدینه بودند مردم عراق و مردم شام بر مذهب اوزاعی بودند و مذهب اهل حدیث را گرامی میداشتند و برخی از آنان در بسیاری از امور آن مذهب را یاری میدادند. آنان بیشتر از همه مردم از مذهب شیعه دور بودند.
گروههایی از خوارج و رافضیها که در مشرق و در سرزمینهای اسلامی زیادی نیز وجود داشتند به مغرب رفتند اما اصول و قواعد این سرزمینها مدت زیادی بر اساس این مذاهب ادامه نیافت بلکه هنگامی که مقداری از این مذاهب به مدت اندکی در آنجا آشکار شد، خداوند آن هدایت و دین حق را که محمدr را برای آن مبعوث کرده بود، در آنجا برپا داشت و این دین حق بر باطل آنان چیره شد.
بنی عبید تظاهر به تشیع میکردند و بر قسمتی از مغرب چیره شدند سپس به مصر آمدند و به مدت دویست سال بر آن حاکم شدند و بر حجاز و شام به مدت یکصد سال حاکم شدند و در فتنه بسا سیری بغداد را تحت اختیار خود در آوردند. و کافران و بیدینان نیز در شرق و غرب به آنان ملحق شدند و این برای اهل بدعتها و هوی و هوسها خوشایند بود با وجود آن اینان احتیاج به سازش و تقیه با آنان داشتند. وقتی که معلوم شد مصلحت غیر شیعه در هر زمان بهتر از مصلحت شیعه و لطف به آنان با عظمتتر از لطف به شیعه است، معلوم میشود آنچه که درباره اثبات عصمت ذکر میکنند. باطل است.
به یکی از شیوخ رافضی گفته شد: اگر کفار به سرزمین ما بیایند و افراد را به قتل برسانند و حریمها را بشکنند و اموال را غارت کنند. آیا با آنان بجنگیم.
گفت: نه. طبق مذهب ما جز به همراه معصوم با کسی نمیجنگیم.
آن فرد درخواست کننده فتوا با وجود عامی بودنش گفت: به خدا قسم این مذهب نجس است. این مذهب منجر به فساد دین و دنیا میشود.[2]
جز رافضیهای امامیه کسی معتقد به عصمت ائمه نیستند و در این مورد کسی با آنان شریک نیست، مگر کسانی که بدتر از آنان باشند
اما این که رافضیها میگویند: در این مورد ائمه همانند انبیاء معصوم هستند. این اعتقاد خاص رافضیهای امامیه است و کسی در این مورد با آنان شریک نیست نه زیدیه شیعه و نه سایر طوایف مسلمانان مگر کسانی که بدتر از آنان هستند همانند اسماعیلیه که منتسب به محمد بن اسماعیل بن جعفر هستند و معتقدند که امامت بعد از جعفر به محمد بن اسماعیل میرسد و به موسی بن جعفر نمیرسد. آنان بیدین منافق هستند و امامیه و اثنا عشریه بسیار بهتر از آنان هستند.
در میان امامیه با وجود جهل و گمراهی مفرطشان عدهای در ظاهر و باطن مسلمان هستند و زندیق و منافق نیستند اما دچار جهل و گمراهی شده و از هواهای نفسانیشان تبعیت میکنند. اما آنان که علما و بزرگانشان به حقیقت ادعای باطنیشان علم و شناخت دارند زندیق منافق هستند. اما عوامشان که به باطن امر شناخت ندارند مسلمان هستند. خداوند متعال میفرماید: ﭽ ﯵ ﯶ ﯷ ﯸ ﯹ ﯺ ﯻ ﯼ ﯽ ﯾﯿ ﰀ ﰁ ﰂ ﰃ ﰄ ﰅ ﰆ ﰇ ﭼ النساء: ٥٩ LK«اي كساني كه ايمان آوردهايد ! از خدا ( با پيروي از قرآن ) و از پيغمبر ( خدا محمّد مصطفي با تمسّك به سنّت او ) اطاعت كنيد ، و از كارداران و فرماندهان مسلمان خود فرمانبرداري نمائيد ( مادام كه دادگر و حقّگرا بوده و مجري احكام شريعت اسلام باشند ) و اگر در چيزي اختلاف داشتيد ( و در امري از امور كشمكش پيدا كرديد ) آن را به خدا ( با عرضه به قرآن ) و پيغمبر او ( با رجوع به سنّت نبوي ) برگردانيد ( تا در پرتو قرآن و سنّت ، حكم آن را بدانيد. چرا كه خدا قرآن را نازل ، و پيغمبر آن را بيان و روشن داشته است. بايد چنين عمل كنيد )».
اگر مردم معصومی غیر از رسولr برای ارجاع امورشان به او داشتند. خداوند به آنان امر میکرد که امورشان را نزد او ارجاع دهند قرآن دلالت بر این دارد که هیچ معصومی جز رسول اللهr وجود ندارد.
ادعای عصمت همانند مشارکت دادن در نبوت است. باید همواره از معصوم تبعیت شود و در هر چه که میگوید نباید در موردی با او مخالفت گردد و این حالت خاص انبیاء است بنابراین به ما امر شد که به آنچه که به آنان نازل شده ایمان بیاوریم.[3]
رافضیها در برتر دانستن ائمه خود و تسلیم دین به آنان همانند مسیحیان هستند
مسیحیان ادعا میکنند که حواریونی که از مسیح تبعیت کردند، از ابراهیم، موسی و سایر پیامبران و فرستادگان برتر هستند و گمان میکنند که حواریون فرستادگانی هستند که خداوند رودررو با آنان سخن گفته است. زیرا آنان میگویند که خداوند همانند مسیح است و همچنین میگویند: مسیح فرزند خداوند است.
رافضیها نیز ائمه دوازده گانه را بهتر و برتر از پیشینیان و پیشگامان مهاجر و انصار میدانند و غلو کنندگان آنان میگویند: آنان از پیامبران برتر هستند چون- معتقد به الوهیت در میان آنان هستند همانگونه که مسیحیان درباره مسیح اعتقاد دارند. مسیحیان میگویند دین تسلیم اسقفها و راهبان است و حلال چیزی است که آنان حلال میکنند و حرام چیزی است که آنان حرام میکنند و دین چیزی است که آنان تشریع میکنند.
رافضیها گمان میکنند که دین تسلیم ائمه است و حلال چیزی است که آنان حلال میکنند و حرام چیزی است که آنان حرام میکنند و دین چیزی است که آنان تشریع میکنند.
اما آنانی که همچون اسماعیلیه وارد غلو شدهاند و اعتقاد به الوهیت حاکم و سایر ائمه خود دارند، میگویند: محمد بن اسماعیل شریعت محمد بن عبدالله را نسخ کرد و سایر اعتقاداتی که در میان رافضیهای اهل غلو وجود دارد، این افراد از بیشتر کفار یهود و نصاری و مشرکین بدتر هستند آنان منتسب به شیعه هستند و به مذهب شیعه تظاهر میکنند.[4]
اطاعت کردن اهل سنت از والیان امور، مقید است
اهل سنت به طور مطلق از والیان امور اطاعت نمیکنند آنان فقط در ضمن اطاعت از رسولr از والیان امور اطاعت میکنند. همانگونه که خداوند متعال میفرماید: ﭽ ﯸ ﯹ ﯺ ﯻ ﯼ ﯽ ﯾ ﭼ النساء: ٥٩
بنابراین در این آیه امر به اطاعت مطلق از خداوند میکند و به اطاعت از رسول امر میکند چون او جز به اطاعت خداوند امر نمیکند و هر کس از رسول اطاعت کند از خداوند اطاعت کرده است. خداوند اطاعت از اولی الامر را در داخل این قسمت قرار میدهد و برای آنان اطاعت سومی را ذکر نکرد. چون به طور مطلق از اولی الامر اطاعت نمیشود. و فقط در معروف اطاعت میشود. همانگونه که پیامبرr میفرماید:«انّما الطاعة فی المعروف»[5] اطاعت فقط در معروف و نیکی است و میفرماید:«لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق»[6]:«هیچ اطاعتی برای هیچ مخلوقی در زمینه معصیت خالق وجود ندارد» و میفرماید:«من امرکم بمعصیة فلا تطیعوه»[7]:«هر کس شما را به معصیتی امر کند، از او اطاعت نکنید».
قول این رافضیهای منتسب به شیعه علیس که میگویند: اطاعت از غیر رسولr به طور مطلق در هر چیزی که به آن امر کند، از قول و اعتقاد افرادی از اهل شام که منسوب به شیعیان و پیروان عثمان بودند و میگفتند اطاعت از ولی الامر به طور مطلق واجب است، فاسدتر است. آنان از این سلطان که موجود بود اطاعت میکردند و اینها اطاعت از یک معصوم مفقود را واجب میدانند.[8]
شرط عصمت در ائمه مقدور نیست و در ضمن عصمت، امت به آن امر نشده است
خداوند به اطاعت از ائمه موجود و معلوم که دارای قدرت هستند و به واسطه آن می توانند بر مردم حکومت و سیاست کنند، امر کرده است و به اطاعت از امام غیر موجود و ناشناس و کسی که قدرتی ندارد و اصلاً بر چیزی توانایی ندارد، امر نکرده است. همانطور که پیامبرr نیز به اجتماع همبستگی امر کرد و از جدایی و اختلاف نهی کرده است و به اطاعت مطلق از ائمه امر نکرد و به اطاعت از آنان در صورتی که در جهت اطاعت از خدا باشد. نه در جهت معصیت او، امر کرد.
در صحیح مسلم به نقل از عوف بن مالک اشجعی آمده است که میگوید شنیدم از رسول اللهr که فرمود:« خيار أئمتكم الذين تحبونهم ويحبونكم وتصلون عليهم ويصلون عليكم وشرار أئمتكم الذين تبغضونهم ويبغضونكم وتلعنونهم ويلعنونكم قال: قلنا يا رسول الله أفلا ننابذهم عند ذلك؟ قال: لا ما أقاموا فيكم الصلاة لا ما أقاموا فيكم الصلاة. إلا من ولي عليه والٍ فرآه يأتي شيئًا من معصية الله فليكره ما يأتي من معصية الله تعالى ولا ينزعن يدًا من طاعة»:«بهترین ائمه و والیان شما آنانی هستند که دوستشان دارید و آنان دوستتان دارند و بر آنان درود میفرستید و آنان بر شما درود میفرستند و بدترین ائمه و والیان شما کسانی هستند که آنان را دشمن میدارید و آنان شما را دشمن میدارند و شما آنان را لعن میکنید و آنان شما را لعن میکنند» میگوید: گفتیم ای رسول اللهrآیا در این صورت ما از آنان دوری نکنیم؟ فرمود::«نه تا زمانی که در میان شما نماز به پا دارند.[9] نه تا زمانی که در میان شما نماز به پا دارند. مگر کسی که یک والی او را گمارده باشد و ببیند که او در اموری معصیت خداوند در پیش گرفته است باید از آن معصیت خداوند متعال اکراه داشته شود و کسی از اطاعت خدا جدا نگردد».
در صحیح مسلم به نقل از ام سلمه روایت شده است که رسول اللهr میفرماید:«ستکون امرء فتعرفون و تنکرون فمن عرف بری و من انکر سلم و لکن من رضی و تابع»:«امرائی خواهند آمد که شما امر به معروف انجام میدهید و امر منکر از شما سر میزند. و هر کس امر به معروف انجام دهد مبّرا است و هر کس امر منکر انجام دهد سالم و در امان خواهد بود. و اما کسی که راضی باشد و تبعیت کند» گفتند: یا رسول اللهr آیا با آنان مبارزه نکنیم؟ فرمود:«لا ما صلوا»[10]:«نه تا مادامیکی نماز بخوانند».
این روشن میکند که ائمه همان امراء و والیان امور هستند و اگر دچار معصیت خداوند شوند. مورد اکراه و انکار قرار میگیرند و کسی از آنان اطاعت نمیکند بلکه فقط درباره اطاعت خداوند از آنان اطاعت می شود و در میان شما برخی بهترین و برخی بدترین هستند برخی محبوب و مورد دعای خیر قرار میگیرند و مردم را دوست میدارند و برایشان دعای خیر میکنند و برخی دشمنی میکنند و مردم را لعن و نفرین میکنند ومردم آنان را دشمنی میکنند و برایشان دعای شر میکنند.
شرط عصمت در ائمه مقدور نیست و به آن امر نشده است و به واسطه آن هیچ منفعتی در دین یا دنیا حاصل نمیگردد. خداوند عصمت را برای امت تضمین کرده است. عصمت کامل این است که تعدادی از علما در نظر گرفته شوند هرگاه یکی دچار خطا شد، دیگری در آن مورد درست عمل میکند تا این که حق ضایع نگردد. شیخ، مذاهب چهارگانه و سایر مذاهب را به عنوان مثال آورده است.[11]
ائمه در تعداد معینی محصور نیستند
چون که خداوند متعال میفرماید: ﭽ ﯵ ﯶ ﯷ ﯸ ﯹ ﯺ ﯻ ﯼ ﯽ ﯾ ﭼ النساء: ٥٩ خداوند تعداد مشخصی را برای آنان مشخص نکرد. همچنین در احادیث مستفیض از پیامبرr تعداد مشخصی برای والیان امور مشخص نشده است. در صحیحین به نقل از ابوذر آمده است که میگوید:«إن خلیلی أوصانی أن اسمع و اطیع و أن کان عبداً حبشیاً مجدع الأطراف»[12]:«دوست من به من سفارش کرد که بشنوم و اطاعت کنم حتی اگر والی یک برده حبشی دست و پابریده باشد» در صحیح مسلم به نقل از أم حصین آمده است که او در منی یا عرفات در حجة الوداع از پیامبرr شنیده که فرمود:«و لو استعمل علیکم اسود مجدع یقودکم بکتاب الله فاسمعوا و اطیعوا»[13]:« اکر بردهای سیاهپوست و دست و پا بریده بر امورات شما گمارده شود و شما را به واسطه کتاب خداوند راهنمایی و رهبری کند، به او گوش فراداده و از او اطاعت کنید» بخاری به نقل از انس بن مالک روایت میکند که میگوید: رسول اللهr فرمود:«اسمعوا و اطیعوا و إن استعمل علیکم عبد حبشی کان رأسه زبیبة»[14]:« گوش کنید و اطاعت کنید حتی اگر بردهای حبشی که سرش کوچک همچون مویز باشد، بر امورات شما گمارد شود».
در صحیحین به نقل از ابن عمر آمده است که میگوید: رسول اللهr فرمود:«لا یزال هذا الأمر فی قریش ما بقی من الناس اثنان»[15]:«این(خلافت) همواره در میان قریش خواهد بود تا زمانی که دو نفر از مردم باقی بمانند» در صحیحین به نقل از ابوهریرهس آمده است که میگوید: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:« الناس تبع لقريش في هذا الشأن مسلمهم تبع لمسلمهم وكافرهم تبع لكافرهم »[16]:«مردم در این مورد تابع قریش هستند، مسلمانشان تابع مسلمان قریش و کافرشان تابع کافر قریش است».
از جابر بن عبدالله روایت است که میگوید: رسول اللهr میفرماید:«الناس تبع لقریش فی الخیر و الشر»[17]:«مردم در خیر و شر تابع قریش هستند» در بخاری به نقل از معاویهس آمده است که میگوید: شنیدم از رسول الله صلی الله علیه و سلم که فرمود:« إن هذا الأمر في قريش لا يعاديهم أحد إلا كبه الله على وجهه ما أقاموا الدين »[18]:« این امر(خلافت) در میان قریش است و کسی در این امور با آنان دشمنی نمیکند مگر اینکه خداوند او را بر زمین بزند. البته مادامی که دین را برپا دارند» بخاری آن را در باب امراء از قریش استخراج کرده است.[19]
علی قبل از کشته شدن عثمان ادعای امامت نکرد و او معصوم از پیش تعیین شده نیست
علیس هرگز تا زمانی که عثمان کشته شد ادعای امامت نکرد و نگفت: من معصوم هستم و نگفت که رسولr مرا بعد از خود امام قرار داده است و پیروی از من بر مردم واجب است و اینگونه سخنان را به زبان نیاورد. بلکه ضرورتاً ما میدانیم کسی که این مطالب و همانند آنها را نقل کرده، بر او دروغ بسته است و ما میدانیم که علی آن قدر تقوایش نسبت به خداوند زیاد بود که ادعای دروغ آشکاری که همه صحابه میدانند که دروغ است. نمیکند.[20]
هیچ نصی بر تعیین او وجود ندارد
تعیین شدن علی در هیچ یک از کتابهای عمده و برجسته حدیث نیامده است و اهل حدیث بر بطلان آن اجماع دارند. تا جایی که ابو محمد بن حزم میگوید: ما هرگز روایتی دال بر این ادعای تعیین علی نیافتهایم جز یک روایت بی اساس از یک فرد ناشناس به نقل از یک ناشناخته که کنیهاش ابو الحمراء است و ما در میان خلق نمیدانیم که او کیست.[21]
نقل تعیین خلافت علی از طرق زیادی کذب است: در این مورد هیچ کس حدیثی را با اسناد متواتر نقل نکرده و حتی با اسناد صحیح نیز حدیثی وجود ندارد. با وجود اختلاف و نزاع مردم درباره خلافت و مشاوره آنان در روز سقیفه و هنگام مرگ عمر و زمانی که امور آنان در شورای شش نفره مطرح گردید و بعد از آن زمانی که عثمان کشته شد و مردم درباره علی دچار اختلاف نظر شدند، در همه این موارد کسی چنین حدیثی را مخفیانه هم ذکر نکرده است. بنابراین معلوم است که اگر این چنین نصی که رافضیها ادعا میکنند که علی به شکلی آشکار و روشن و قاطع تعیین شده است که بهانهای برای مسلمانان نماند، وجود داشت در این صورت میبایست که مردم این چنین خبری را نقل کنند و میبایست بسیاری از مردم این چنین خبری را ذکر کنند بلکه بیشتر آنان در این چنین جایی که موجب نهایت اندوه و ناراحتی است، حضور داشتند بنابراین منتفی بودن آنچه که لازم به نظر میرسد، منتفی بودن آنچه که ملزوم به نظر میرسد را اقتضا میکند.[22]
علی با دفن پیامبر صلی الله علیه و سلم از امامت باز نماند
این سخن را میگویند: علیس به اوامر پیامبرr به خودش درباره کفن و دفن او و همراهی قبر او، مشغول بود، دروغی آشکار است و این آنچه را که آنان ادعایش را دارند، نقض میکند پیامبرr فقط در شب دفن شد و در طول روز دفن نشد و گفته میشود: او شب بعد از وفات دفن شد. او به کسی امر نکرد که در کنار قبر او بماند و علی نیز در کنار قبر او نماند بلکه او در خانه عایشه دفن شد و علی نسبت به عایشه نامحرم بود. سپس چگونه به او امر میکند که در کنار قبرش بماند در حالی که براساس ادعای آنان به او امر کرده بود که بعد از او امام باشد.
علی به تنهایی مشغول کفن و دفن او نبوده است او به همراه عباس و فرزندان عباس و غلامش شقران و عدهای از انصار بود و ابوبکر و عمر بر در خانه پیامبرr و در مراسم غسل و کفن و دفن او حضور داشتند و در آن موقع در میان بنیساعده نبودند.
اما رسم و سنت این بود که اهل و فامیل، مراسم میت را به عهده بگیرند و اهل پیامبر غسل و کفن و دفن او را عهده دار شدند و دفن او را به تأخیر انداختند تا مسلمانان بر او نماز بخوانند و آنان به صورت فرادی و یکی پس از دیگری بر او نماز خواندند و تعداد زنان و مردان بسیار زیاد بود که این امر در روز دوشنبه به پایان نرسید. بنابراین با وجود غسل دادن و کفن کردن او در روز دوشنبه، روز سهشنبه هم بر او نماز خواندند و روز چهارشنبه به خاک سپرده شد.[23]
ابوبکر در سپاه اسامه نبود تا این که با علی نزاع داشته باشد
اهل این روایت دروغ، ادعا میکنند که ابوبکر و عمر در آن سپاه بودند و هدف رسولاللهr بیرون فرستادن آن دو بوده است تا با علی نزاع نکنند. این دروغ و افترا فقط از کسی بر میآید که جاهلترین مردم به احوال رسول و صحابه باشد و بیش از هر کسی به عمد دروغ ببندد. پیامبرr در طول دوران بیماریاش به ابوبکر امر میکرد که برای مردم نماز بخواند و همه مردم حاضر بودند. و اگر پیامبرr کسی را به عنوان جانشین خود بر مردم قرار میداد از او اطاعت میکردند. و مهاجرین و انصار با کسی که به امر خداوند، مخالفت میکرد، میجنگیدند و آنان بودند که در اول و آخر دین اسلام را نصرت و یاری دادند....
ای کاش میدانستم پیامبر صلی الله علیه و سلم از چه کسی میترسید در حالی که خداوند او را یاری و عزّت میدهد و در اطراف او مهاجران و انصاری بودند که اگر به آنان امر میکرد که فرزندان خود را به قتل برسانند چنین میکردند.[24]
مذهب زیدیه درباره امامت علی و سایر افراد بعد از او
زیدیه بهتر از امامیه هستند. از میان آنان جارودیه پیروان ابن جارود بیشتر شبیه امامیه هستند همان کسانی که ادعا میکنند پیامبرr با وصف، علی را تعیین کرده است نه با اسم بردن از او بنابراین او بعد از پیامبر صلی الله علیه و سلم امام است و مردم بعد از رسول اللهr با ترک اقتداء به او یا گمراه شدند و یا کافر شدند و بعد از او حسن و سپس حسین است و عدهای از آنان میگویند که علی امامت حسن و امامت حسین را اعلام کرده است و سپس شوری در میان فرزندان آن دو است که هر کس از آنان به راه پروردگارش دعوت کند و با فضیلت باشد. او امام است و فرقه دوم از زیدیه، سلیمانیه یاران سلیمان بن جریر هستند که ادعا میکنند امامت به صورت مشورتی است و آن با نشست دو نفر از بهترین مسلمانان معلوم میگردد و گاهی امامت شایسته مفضول است.
هر چند که فاضل در هر حال از مفضول برتر باشد. آنان امامت شیخین ابوبکر و عمر را قبول دارند و گفته میشود: آن یک اشتباه بود که صاحب آن به خاطر تأویل فاسق نمیشود.
و سومی کثیریه هستند که ادعا میکنند بعد از رسول اللهr علی برترین مردم و شایستهترین آنان برای امامت است و بیعت ابوبکر و عمر نادرست نبود چون علی آن را برای آنان باقی گذاشت.
و درباره عثمان و قتل او متحیر و سرگردان ماندهاند و او را تکفیر نمیکنند و برای او حکم به ایمان هم نمیکنند[25]همان اعتقادی که از سلیمانیه حکایت میشود. و این گروه بسیار شبیه شیعه است و صالحیه نیز نامیده میشوند.
هر کس بیشتر به رسول و احوال او آگاه باشد به بطلان مذهب زیدیه و سایر مذاهبی که ادعا میکنند که به صورت مخفیانه به امامت علی اشاره شده است و علی برتر از سه خلیفه قبلی است یا در برتری هر یک از آنان، درنگ و تأمل میکنند، عالمتر و آگاهتر است. و آنان بر اساس علم و آگاهی عالمان به احادیث و روایات، به دلیل ضعف علمشان در جهل مرکب و یا جهل ساده قرار گرفتهاند.[26]
بقیه دوازده امام نیز مشخص نشدهاند
ادعای اثنا عشریه این است که پیامبر صلی الله علیه و سلم به حسن فرمود:« هذا إمام ابن إمام أخو إمام أبو أئمة تسعة تاسعهم قائمهم »:«این امام پسر امام برادر امام و پدر نُه امام است که نهمین آنان قائمشان است» جواب این ادعا از چندین وجه است:
اول: سایر فرق شیعه به جز اثنا عشریه که تعدادشان حدود هفتاد فرقه و طایفه شیعه است، این ادعا را دروغ میشمارند.
دوم: گفته میشود: این ادعا با آن چه که غیر اثنا عشریه از میان شیعیان نقل میکنند در تعارض است. مانند آنانی که معتقد به امامت غیر اثنا عشریه هستند و همچنین با آنچه که راوندیه نقل میکنند و هر یک از اینها چیزی غیر از ادعای اثنا عشریه را مدعی هستند.
سوم: گفته میشود: در میان علمای اولیه شیعه کسی نبوده که این ادعا را بیان کند و در کتابی ذکر نشده است و کسی در سخن به آن استدلال نکرده است بلکه این روایت زمانی ساخته شد که حسن بن عسکری مرد و گفته شد: پسرش محمد غایب است در آن هنگام این روایت حدود دویست و پنجاه سال بعد از وفات پیامبرr ظاهر شد.
چهارم: گفته میشود: اهل سنت و علمایشان بسیار بسیار بیشتر از شیعه به یقین میدانند که این یک دروغ نسبت به رسول الله صلی الله علیه و سلم است که هیچ شکی در آن وارد نیست و بر این امر مباهله میکنند.
پنجم: روایاتی منقول به صورت متواتر درباره اهل بیت این گونه روایتها را تکذیب میکنند و آنان ادعا نکردند که تعیین شدهاند بلکه علاوه بر این که تعیین و مشخص شدن دوازده امام را قبول ندارند، کسانی را که چنین ادعایی دارند، تکذیب میکنند.[27]
حدیث اثناعشریه بر آنان منطبق نیست[28]
آنچه که درباره عدد اثناعشریه از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت شده حدیثی است که در صحیحین به نقل از جابر بن سمره استخراج شده است که میگوید: همراه با پدرم بر پیامبر صلی الله علیه و سلم وارد شدم و شنیدم که فرمود:« لا يزال أمر الناس ماضيًا ولهم اثنا عشر رجلاً »:«همواره امور این مردم سپری خواهد شد تا این که دوازده مرد داشته باشند» سپس پیامبرr سخنی را گفت که بر من پنهان ماند و من از پدرم پرسیدم که پیامبرr چه چیزی را گفت: گفت. فرمود:«کلهم من قریش[29] »[30]:«این امر خلافت تا دوازده خلیفه همچنان استوار و عزیز خواهد بود. اینها همانهایی هستند که اسمشان در تورات ذکر شده است جایی که خداوند در بشارت خود به اسماعیل میفرماید:«وسیلد اثنی عشر عظیماً»:«و دوازده، انسان بزرگوار را متولد خواهد کرد».
نمیتواند منظور از این جمله، این دوازده نفرباشد چون او میفرماید:«لا یزال الاسلام عزیزا»[31]:و«لا یزال هذا الأمر عزیزاً»و«لا یزال امر الناس ماضیاً» این دلالت میکند که امورات مردم در زمان ولایت آنان برپا بوده است نه زمانی که ولایت آنان سپری شده باشد. به اعتقاد اثناعشریه امور امت در زمان هیچ یک از این دوازده نفر برقرار نبوده است بلکه امور این امت همواره در فساد بوده و نقض شده است چون ظالمان و تجاوزگران بر امت حکومت میکردند و بلکه منافقان و کافران بودند و اهل حق از یهود خوارترند پس هر کس گمان برد که این دوازده نفر همان کسانی هستند که رافضیها معتقد به امامتشان هستند، او سخت در جهل است.
چون در میان اینها کسی جز علی بن ابیطالب شمشیر به دست نگرفته است. در این صورت ممکن نبوده که در دوره خلافتشان با کفار بجنگند و شهری را فتح کنند و کافری را به قتل برسانند. بلکه در آن دوران مسلمانان سرگرم جنگ با یکدیگر بودند تا جایی که کفار مشرک و اهل کتاب در شرق و غرب در مورد آنان به طمع افتادند. و همچنین شیعه با آنان درست نشد و اگر با آنان درست و مستقیم نشده پس قطعاً با غیر آنان نیز مستقیم و درست نشده است. اما سایر ائمه به غیر از علی هیچکدام شمشیر در دست نگرفتهاند مخصوصاً امام منتظر بلکه او در نظر هر کس که معتقد به امامت اوست یا انسانی ترسو و ناتوان است و یا فراری و گریزان است و در مسألهای برای کسی فتوایی نداده و در قضیهای حکم صادر ننموده و وجودی از او مورد شناخت نیست پس چه سود و فایدهای در دین و دنیا از این چنین فردی حاصل میشود، چه برسد به این که اسلام به واسطه او عزیز و استوار گردد...
از امامت او هیچ فایدهای جز اعتقادات فاسد خواستههای دروغین و فتنههای مختلف میان امت به دست نمیآید. همچنین اسلام در اعتقاد امامیه همان است که آنان بر آن هستند در حالی که آنان خوارترین فرقههای امت هستند و در میان اهل هوی و هوس رافضیها خوارترین هستند و کسی همچون آنان سخن اسلام را کتمان نمیکند و کسی بیشتر از آنان اهل نفاق نیست و آنان به زعم خود شیعه اثناعشری هستند.
همچنین به اعتقاد آنان ولایت امام منتظر تا آخر زمان دائمی است و در این صورت به اعتقاد آنان زمانی باقی نمیماند که خالی از این دوازده نفر باشد. حال در چنین حالتی زمان به دو نوع باقی است:
یک نوع که در آن امور امت برپا می گردد و در نوع دیگر امور امت برقرار نمیگردد و بلکه او در همه زمانها به خاسته است و این خلاف حدیث صحیح است.[32]
امام دوازدهم آنان مفقود است پس نمیتواند امام باشد و او محمد بن عسکری(منتظر رافضیها) است
رافضیها درباره امامت بیشتر از همه مردم از آن دور هستند و درباره امامت پستترین سخنان و فاسد کننده ترین آنها برای عقل و دین به کار بردند آنان بر یک انسان مجهول و یا معدوم حیلهگری میکنند انسانی که چشمی او را ندیده و اثری از او نیست و گوش و حس و خبری از او وجود ندارد.
محمد بن جریر طبری و عبدالباقی بن قانع و دیگر علمای انساب و تاریخ ذکر کردهاند که حسن بن علی عسکری نسل و عقبهای نداشته است. امامیه که ادعا میکنند او دارای فرزند بوده است مدعی هستند که فرزند او وارد زیر زمینی در سامراء شده در حالی که کوچکترین فرزندان او بوده و برخی میگویند دو سال داشته و برخی میگویند: سه سال و برخی میگویند که او پنج سال داشته است. حال اگر موجود و معلوم باشد بر اساس آن چه که در حکم خداوند که با نص قرآن و سنت و اجماع ثابت شده است، میبایست در کنار کسی مثل مادر و یا مادر مادرش و یا زنان دیگر اهل حضانت، مورد مواظبت و نگهداری قرار میگرفت و میبایست کسی همچون وصی پدرش، اگر پدرش وصی داشت و یا غیر از وصی از او محافظت میکرد... بنابراین چگونه کسی که مستحق است در مال و بدن او تصرف شود و مورد مواظبت قرار گیرد، میتوان برای همه مسلمانان امامی معصوم باشد و کسی جز با ایمان به او، مؤمن نباشد؟!
سپس به اتفاق نظر آنان چه وجود او و یا عدم او در تقدیر بگیریم آنان از او نه در دین و نه در دنیا هیچ خیری ندیدهاند و او به کسی چیزی نیاموخته است و صفتی از صفات خوب و یا بد را به کسی معرفی ننموده است بنابراین هیچ یک از مقاصد امامت و منافع و مصلتهای خاص و عام آن محقق نگردیده است.
بلکه اگر وجود او فرض گردد، او برای اهل زمین هیچ نفعی ندارد و حتی ضرر هم دارد و مؤمنان به او اصلاً از وجود او نفعی نمیبرند و هیچ لطف و مصلحتی از وجود او برایشان حاصل نمیگردد و تکذیب کنندگان او به اعتقاد آنان به دلیل تکذیبشان عذاب میبینند و به این ترتیب او شر محض است و هیچ خیری در او نیست. و این چنین عملی از جانب یک انسان حکیم و عادل سر نمیزند.
چه چیزی گمراهتر از سعی کسی است که بسیار طولانی خود را خسته میکند و بسیار قال و قیل میکند و در میان جماعت مسلمانان تفرقه میاندازد و گذشتگان اولین و تابعین را لعن میکند و با کفار و منافقین همکاری میکند و با انواع ترفندها حیلهگری میکند و هر راهی که برایش ممکن باشد میرود و از شاهدان دروغین کمک میگیرد و پیروان خود را با ترفند غرور به دنبال خود میکشاند و کارهایی انجام میدهد که وصف آنها طولانی است و مقصود او از اینها وجود امامی است که او را به امر ونهی خداوند راهنمایی کند و آنچه را که مایه نزدیک شدن او به خداوند متعال میشود، به او بشناساند. پس تا زمانی که اسم و نسب آن امام معلوم نگردد چیزی از خواستههای او به دست نمیآید و چیزی از تعلیم و ارشاد و امر و نهیاش به او نمیرسد و از جانب او برای هیچ امتی منفعت و مصلحتی حاصل نمیشود مگر از بین رفتن جان و مال او، سفرهای زیاد رفتن، انتظار کشیدن در شب و روز و دشمنی با جمهور به دلیل کسی که وارد زیر زمین شده و هیچ کاری انجام نمیدهد و سخنی نمیگوید و اگر هم به یقین موجود باشد منفعتی برای این بیچارگان ایجاد نکرده است. این چگونه است که اندیشمندان مردم میدانند که چیزی جز ناکامی در انتظارشان نیست؟
بنابراین میبینند وقتی که مصلحت امام را از دست میدهند در اطاعت کافر یا ظالمی وارد میشوند تا به واسطه او به برخی از اهداف خود برسند. در حالی که ادعا میکردند از امام اطاعت میکنند، به اطاعت از کافر و ظالم باز گشتهاند.[33]
آنان درباره ائمه خود از جمله امام منتظرشان که مدعی هستند تعیین شدهاند اختلاف نظر دارند.
معلوم شد که شیعه در مسائل امامت، صفات، قدر و سایر مسائل دینشان اختلاف نظر بسیارزیادی با هم دارند و به تبع آن اضطراب و آشفتگیشان در مسأله تعیین ائمه و درباره امام منتظر معلوم میشود و نظرات زیادی در این باره دارند: برخی از آنان معتقد به بقاء جعفر بن محمد هستند و برخی معتقد به بقای پسرش موسی هستند. برخی از آنان معتقد به بقای عبدالله بن معاویه هستند و برخی معتقد به تعیین حسن و حسین از جانب علی هستند.
اینها معتقد به امامت محمد بن حنیفه هستند و اینها معتقد به تعیین ابوجعفر توسط پدرش علی بن حسین هستند.
اینها معتقد به امامت عبدالله پسر او هستند و اینها میگویند: به محمد بن عبدالله بن حسن بن حسین سفارش شد و اینها میگویند جعفر پسرش اسماعیل را سفارش کرد و اینها میگویند که او پسر محمد بن اسماعیل را سفارش کرد. اینها معتقد به پسرش محمد هستند و اینها معتقد به امامت پسرش عبدالله و اینها معتقد به امامت پسرش موسی هستند. اینها امر تعیین شدن او را به محمد بن حسن سوق میدهند و اینها بحث تعیین شدن را به بنیمیمون قداح حاکم در میان پیروانش سوق میدهند و اینها بحث تعیین شدن را از بنیهاشم به بنیعباس سوق میدهند.[34]
(مقاصد امامت: قدرت و علم)
امام به دو چیز احتیاج دارد: یا در علم برای تبلیغ و تعلیم آن و یا در عمل برای این که در این زمینه با قدرت و توانایی خود به آنان کمک کند و آنانی که عصمت آنان ادعا میشود. قدرتی ندارند که به واسطه آن مقاصد امامت حاصل گردند. و وقتی که ملک و قدرتی ندارند ممکن نیست نماز جمعه و جماعتی در پشت سرشان خوانده شود و نمیتوانند در جهاد و حج امام باشند و حدود به واسطه آنان اجرا نمیگردد و به دشمنی ها پایان داده نمیشود و انسان به کمک آنان حق و حقوق را در نزد مردم و در بیت المال به دست نمیآورد و به واسطه آنان راهها ایمن نمیگردد چون همه این امور احتیاج به یک فرد توانا به انجام آنها دارد و جز کسی که یارانی در این مورد نداشته باشند، توانا نخواهد بود و این افراد قادر به انجام این امور نبودند بلکه افراد دیگری قادر به انجام آنها بودند و در دورههای آنان افرادی عالمتر و دیندارتر از آنان وجود داشتند چرا که علم نقل شده از غیر آنان چندین برابر علم نقل شده از آنان است و ظهور آثار غیر آنان در میان امت، بزرگتر و برجستهتر از ظهور آثار آنان در امت است. و پیشگامان آنان همچون علی بن حسین و پسرش ابوجعفر و پسر او جعفر بن محمد. مقدار معینی علم از آنان گرفته شده است و از غیر آنان بسیار بسیار، بیشتر علم گرفته شده است.
اما بعد از آنان نیز علم بسیار اندکی از آنان اخذ شد و در میان علمای مشهور در روایت، حدیث، فتوا و سایر مشاهیر علمی، نامی از هیچ یک از آنان برده نمیشود. و افتخارات و محاسنی که برای آنان ذکر میشود همانند آنها در بسیاری از افراد امت یافت میشود. نهایت این فضیلتها این است که صاحب آنها شایسته امامت باشد اما به مجرد شایستگی داشتن برای قضاوت، قاضی نمیشود. و شایستگی برای امامت برای سایر قریش نیز همانند آنان ثابت شده است و آنان شایسته امامت بودند و این موجب تخصیص نمیگردد و آنان به این دلیل امام نشدند.[35]
[1] - ج(3) ص(247-257).
[2] - ج(3) ص(257،259،117).
[3] - ج(1) ص(305).
[4] - ج(1) ص( 177) ج(3) ص(173،175،309،310).
[5] - بخاری ک(64) ب(59). درباره مغازی و احکام در خبر واحد. مسلم آن را روایتکرده است شماره(1840) با لفظ «لاطاعة فی معضیة الله انما الطاعیة فی المعروف».
[6] - احمد آن را استخراج کرده است ج(1) ص(40) ج(5) ص(66).
[7] -« من امرکم منهم بمعصیة الله فلا تطیعوه»:« هر کس از آنان شما را به معصیت الله امر کند از او اطاعت نکنید» ابن ماجه در الجهاد آن را استخراج کرده است شماره(40).
[8] - ج(2) ص(106).
[9] - مسلم آن را استخراج کرده است. شماره(1855).
[10] - مسلم آن را استخراج کرده است شماره(1854).
[11] - ج(1) ص(35،36) ج(2) ص(109،105).
[12] - مسلم آن را روایت کرده است شماره(648) در مساجد و امارة شماره(1837).
[13] - صحیح مسلم شماره(1298)«إن أمر علیکم عبد مجدع حبشیاً قالت اسود» حدیث.
[14] - بخاری ک(93) ب(4).
[15] - بخاری ک(93) ب(2) «ما بقی منهم اثنان» مسلم شماره(1828).
[16] - صحیح مسلم شماره(1818) بخاری ک(61) ب"(1).
[17] - صحیح مسلم شماره(1819).
[18] - بخاری ک(61) ب(2).
[19] - ج(4) ص(105).
[20] - ج(4) ص(24) ج(1) ص(225).
[21] - ج(4) ص(238)( ج(3) ص(213).
[22] - ج(4) ص(118).
[23] - ج(3) ص(216).
[24] - ج(3) ص(214).
[25] - نگاه کنید به الملل و النحل ج(1) ص(161).
[26] - ج(1) ص(357) ج(4) ص(118).
[27] - ج(4) ص(209).
[28] - گفته میشود که این برخلافت ابوبکر و عمر و عثمان و علی و معاویه و یزید و عبدالملک و فرزندان او که در میان عمر بن عبدالعزیز است منطبق است.
[29] - مسلم آن را استخراج کرده است شماره(1821) بخاری ک(93) ب(51) با لفظ «یکون اثناعشریه امیراً» حدیث.
[30] - صحیح مسلم شماره(1821).
[31] -«لا یزال الاسلام عزیزاً»(1821) صحیح مسلم. و«»لا یزال هذا الدین عزیزاً منیعاً الی اثنی عشر خلیفة... کلهم من قریش».
[32] - ج(4) ص(213،207) ج(3)ص(117) ج(1) ص(195،211).
[33] - ج(2) ص(164،190) ج(3) ص(248) ج( 1) ص(29،37).
[34] - ج(2) ص(143،144،129،133).
[35] - ج(3) ص(248) ج(2) ص(171،170) ج(1) ص(307،308)ج(4) ص(213).
به نقل از کتاب: آل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و اولیای او (موضع اهل سنت و شیعه درباره عقاید، فضیلتها، فقه و فقهای آنان اصول فقه شیعه و فقه آنان)، خلاصه و ترتيب از: محمد بن عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، رحمه الله ت 1421 هـ، این بحث از کتاب منهاج السنه نوشته ابن تیمیه رحمه الله اختصار شده است).