|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>مسائل و عقايد اسلامي>شیعه > ایمان به قَدَر
شماره مقاله : 1331 تعداد مشاهده : 337 تاریخ افزودن مقاله : 9/11/1388
|
قَدَر
ایمان به قَدَر و مذهب کلی اهل سنت و اهل بیت درباره آن مذهب اهل سنت و جماعت در این زمینه و سایر زمینهها همان چیزی است که کتاب و سنت بر آن دلالت میکند و پیشینیان اول از مهاجرین و انصار وتابعین واقعی آنان نیز بر آن مذهب بودهاند و آن مذهب این است که خداوند خالق، پروردگار و صاحب هر چیزی است و قطعاً تمام عینیات قائم به خودشان و صفات مرتبط با آنان از جمله اقدامات بندگان و غیر از اقدامات بندگان در این جمع قرار میگیرند. خداوند پاک و منزه هر چه که بخواهد میشود وهر چه که نخواهد نمیشود و در وجود، چیزی وجود ندارد مگر به خواست و قدرت او. و اگر چیزی بخواهد، مانعی برایش وجود ندارد. و چیزی را نمیخواهد مگر این که بر انجام آن قادر و توانا باشد. خداوند پاک و منزه به هر چیزی که بوده و میشود و آن چه که حاصل نشده علم دارد و چیزی که به وجود نیامده میداند که اگر بود چگونه میشد افعال بندگان و سایر اقدامات در این زیرمجموعه قرار میگیرند و خداوند قبلاً آنها را مرقوم کرده است و آن چه از سعادت و شقاوت مردم صورت میگیرد، آن را نیز ثبت کرده است بنابراین آنان به خلقت او برای همه چیز و قدرت او بر همه چیز، خواست او بر هر چه که بوده و علم او به اشیاء قبل از این که به وجود آیند و تقدیر او برای آنها و ثبت ومقدر کردن آنها قبل از این که به وجود بیایند، ایمان دارند. روایات نقل شده از اهل بیت در اثبات صفات و قدر بسیار زیاد هستند. ابن عباس س میگوید: ایمان به قدر نظام توحید است پس اگر کسی خداوند را واحد بداند و قدر را تکذیب کند، این تکذیب او توحیدش را نقض میکند.[1] اختلاف شیعه درباره قدر متقدمین شیعه آن را قبول دارند و متأخرین آنان آن را نفی میکنند و نفی آن را جزو عدل خودشان میدانند و در این مورد همچون مجوسیها شدهاند. غالب شیعیان پیشین قدر را قبول دارند و انکار آن فقط در میان متأخرین شیعه مطرح شد و تکذیب آن را جزء عدل قرار دادند.[2] بنابراین بر اساس مذهب این امامیه و شیوخ قدریه آنان خداوند متعال بر هر چیزی قادر و توانا نیست از جمله سخنان آنان است که میگویند: خداوند نمیتواند یک گمراه را هدایت و یک هدایت شده را گمراه سازد کسی از خلق احتیاجی به این ندارد که خداوند او را هدایت کند بلکه خداوند فقط آنان را هدایت بیان عطا کرده است. از جمله سخنان آنان است که میگویند: هدایت خداوند برای مؤمنان و کافران یکسان است و مؤمنان در دین نعمتی با عظمتتر از نعمت خداوند بر کافران ندارند بلکه خداوند همان گونه که علی بن ابی طالب را هدایت کرد، ابوجهل را نیز هدایت کرد همانند این که کسی به یکی از فرزندانش مقداری درهم بدهد و به فرزند دیگرش نیز همان اندازه عطا کند. اما یکی آن درهمها را در راه خدا انفاق کرده و دیگری در راه معصیت خداوند آنها را صرف نموده است بنابراین پدر درباره این دو در زمینه دین برای یکی چیزی بیشتر از دیگری عطا نکرده است. از جمله سخنان آنان است که میگویند: او چیزی را میخواهد که نمیشود و گاهی هم چیزی میشود که او نمیخواهد. و چنین مقدر نمیشود که نشستهای به اختیار او به پا خیزد. و برخاستهای به اختیار او بنشیند و او کسی را مسلمان نمازگزار و یا روزهدار و حاجی و یا عمرهگزار قرار نمیدهد و انسان را مؤمن و یا کافر و یا نیکوکار و یا بدکار قرار نمیدهد و او را آزمند و و بیتاب خلق نمیکند که هرگاه صدمهای به او برسد عجز ولابه کند و چون خیری به او رسد بخل ورزد. تمام قول متأخرین شیعه امامیه که به واسطه آن در توحید و عدلشان با معتزله موافق هستند، این است که خداوند چیزی از افعال حیوان و یا فرشتگان و انبیاء و دیگران را خلق نکرده است بلکه همه این حوادث با قدرت و خلقی غیر از قدرت و خلق او حادث میشوند. بنابراین آنان در این مورد که اعتقاد دارند غیرخدا افعال شر را بدون خواست، قدرت و خلق خداوند ایجاد میکند، شبیه به مجوسیها هستند. ابن عباس س میگوید: ایمان به قدر نظام توحید است پس هر کس خداوند را واحد بداند و به قدر ایمان داشته باشد، توحید او تکمیل میشود و کسی که خداوند را واحد بداند و قدر را تکذیب کند، این تکذیب توحید او را نقض میکند. بنابراین این قول قدریه متضمن اشراک و تعطیل است، این قول متضمن خارج دانستن برخی از حوادث از این امر است که فاعلی داشته باشند و متضمن اثبات یک فاعل مستقل غیرخداوند است. و این دو مورد دو شاخه از شاخههای کفر هستند. در بیان این مورد آنان میگویند: انسان بعد از این که مرید فاعل نبود، با اراده خود مرید فاعل شد بدون این که یک ایجاد کنندهای آن را به وجود آورده باشد و این اصل تعطیل است و اما شرک، آنان میگویند: عبد در حادث کردن این فعل، بدون این که خداوند او را حادث کننده آن کار قرار دهد، مستقل است و این تعطیل و اشراک در ربوبیت برای هر کسی که فاعل مستقلی غیر از خدا را قبول داشته باشد، لازم میآید. به صورت آشکار و به واسطه دلایل یقینی روشن است که خداوند خالق هر حادثه ای است و فعل یک عبد هم از جمله این حوادث است و هر ممکنی وجود و عدم را میپذیرد و اگر خداوند بخواهد به وجود میآید و اگر نخواهد به وجود نمیآید و فعل بنده و عبد نیز از جمله این ممکنات است به این صورت که اگر عبد فعلی را انجام داد نفس این فعل یک حادثهای است که قبلاً نبوده است پس به ناچار یک سبب دارد. و هرگاه گفته شود: با اراده حادث شده است خود این اراده نیزیک حادثه است که به ناچار یک سبب دارد. پس هر کسی بگوید: بخشی از حوادث که شامل افعال ملائکه و جنّ و انس را خداوند خلق نکرده است با کتاب، سنت و اجماع سلف و دلایل عقلی مخالفت کرده است. بنابراین برخی از سلف میگویند: هر کس بگوید که کلام آدمی یا افعال بندگان غیرمخلوق است. به منزله این است که بگوید: آسمان و زمین خداوند غیرمخلوق هستند. به طور کلی این افراد یک مشیت و خواست عام را برای خداوند در نظر نمیگیرند و یک خلقت در برگیرنده هر نوع حادثهای را نیز برای او قائل نیستند، آنان این قول را از معتزله گرفتهاند ومعتزله در این مورد پیشوای آنان هستند. بنابراین شیعیان در این باره بر دو قول هستند: برخی از آنان چنین میگویند و برخی میگویند: این قول مخصوص برخی از آنان است.[3]
[1] - ج(2) ص(73) نگاه کنید به مجموع الفتاوی ج(8) ص(459) و ج(3) ص(113) و برخی مطالب مرتبط با قدر بیان شد. [2] - همان طور که درباره اصول چهارگانه آنان بیان شد همچنین معتزله در اصول پنجگانهشان: توحید، عدل، منزلت بین منزلتین. عملی شدن بیمها، امر به معروف و نهی از منکر که مسائل امامت متعلق به آنهاست. [3] - ج(1) ص(357،284،258،29) بنگرید به الفتاوی ج(8) ص(452) ج(1) ص(39،40)، ج(2)،ص(73،38) ج(1) ص(364،366).
به نقل از کتاب: آل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و اولیای او (موضع اهل سنت و شیعه درباره عقاید، فضیلتها، فقه و فقهای آنان اصول فقه شیعه و فقه آنان)، خلاصه و ترتيب از: محمد بن عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، رحمه الله ت 1421 هـ، این بحث از کتاب منهاج السنه نوشته ابن تیمیه رحمه الله اختصار شده است).
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|