Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

براء بن عازب رضی الله عنه  مي‌گويد: حسن بن علي رضی الله عنه  را بالاي دوش رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم  ديدم؛ در آن حال رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم مي فرمود: (اللهم اني أحبه فأحبه) يعني: «بار خدايا! من، حسن را دوست دارم؛ پس تو هم او رادوست بدار».
صحيح مسلم، شماره‌ي (2422).

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>صوفيه

شماره مقاله : 1301              تعداد مشاهده : 364             تاریخ افزودن مقاله : 6/11/1388

تعريف:
تصوف يك حركت ديني است كه بعد از گسترش فتوحات وكثرت مال و دارائي، درجهان اسلام منتشر گرديد، به منزلهء مقابله با عياشي و فرو رفتن در خوشگذراني شروع شده بود، ابتداء به خاطر مقابله با عياشي به زهد پرداختند بعدا كارشان پيشرفته گرديده براي شان طريقه و روش خاصي بنام " صوفيه" درست شد، آنان به تربيهء نفوس و بالا بردن آن، بخاطر رسيدن به معرفت خداوند جل جلاله از طريق كشف و مشاهده، نه از طريق تقليد و استدلال، پرداختند، ولي بعدا در طريق خويش مداهنت ونرمش كردند، وفلسفه هاي هندي، فارسي ويوناني مختلف در طريقهء شان داخل شد.

 تأسيس و افراد برازنده :
-ابن جوزي بغدادي (ت 597هـ) چنين ميگويد كه صوفيه منسوب به مردي است كه برايش صوفه گفته ميشد، نامش ( غوث بن مر ) بود و در دوران جاهليت در مصر ظاهر شده بود.
-البيروني از علماء سابق و فون هامر از دانشمندان جديد به اين نظر اند كه صوفيه مشتق و مأخوذ از (سوفيا) ميباشد، سوفيا كلمهء يوناني بوده معنايش حكمت ميباشد، اين نظر قول كساني را تأييد ميكند كه ميگويند: تصوف اسلامي زادهء فلسفهء افلاطوني است.
-بعضي ميگويد: صوفيه از صوف "پشم" گرفته شده زيرا صوفيه مشهور به پوشيدن لباس هاي پشمينه بودند، بعضي گفته: از صفه گرفته شده يعني صفهء مسجد رسول الله صلی الله علیه و سلم بعضي گفته: از صفاء، و بعضي ديگر گفته: از صف اول.
-ابو سعيد خراز ميگويد: (صوفي كسي است كه قلبش را پروردگارش صفائي بخشيده و نوراني كرده باشد و كسي است كه با ذكر خدا لذت احساس كند)، وي در دوران محنت و عذاب صوفيه در بغداد به مصر فرار كرد.
-ابو محمد جريري (ت- 311) ميگويد: (تصوف عبارت است از داخل شدن در تمام روشها و أخلاق نيك و خارج شدن از أخلاق و عادات زشت.
-ابوبكر كتاني (ت-322) ميگويد: (تصوف أخلاق است، و كسي كه در أخلاق از تو برتري حاصل كرد در صفاء نيز حاصل كرده است). وي نيز ميگويد: (تصوف عبارت است از صفاء شدن و مشاهده).
-جعفر الخلدي(ت-348هـ) ميگويد: تصوف عبارت است از انداختن نفس در عبوديت و خروج از بشريت و نظر كردن بسوي حق به تمام معنى).
-شبلي ميگويد: (ابتداء تصوف معرفت خدا و انتهاي آن توحيد وي ميباشد).
-بشر بن حارث ميگويد:(صوفي كسيست كه قلب خودرا براي خداوند صفا كرده باشد).
-قشيري: كه صاحب رسالهء قشيريه است ميگويد: (پرهيزگاري عبارت از ترك شبهات است) .
-از شخصيات مشهورشان رابعهء عدوي نيز به شمار ميرود كه سال 135هـ يا 180هـ و يا 185هـ وفات كرده است، وي بين زهد و حب و يا به تعبير خودشان بين زهد و عشق الهي جمع كرده بود، همچنان وي در غني ساختن بخش ادبي صوفيان سهم گرفته بود.
-ابراهيم بن ادهم (ت- 161هـ) وي ملك و سلطنت را ترك نموده روي به زهد و تصوف آورد.
-همچنان سفيان ثوري ( 97- 161هـ) از علماء زهاد به شمار ميرود، وي ميگويد: ( زهد در دنيا عبارت است از كوتاه كردن آرزوها، نه خوردن چيز درشت و پوشيدن خرقه).
-ذوالنون مصري (ت 245هـ ) از مكتب زهد است، نسبش به اصل قبطي و يا نوبي ميرسد، وي اولين كسي است كه ظهور مذهب معرفت را در تصوف مقدمه گذاري ميكند طوريكه ميگويد: ( پروردگارم را توسط خود پروردگار شناختم و اگر پروردگارم نمي بود وي را نمي شناختم).
-ابو القاسم جنيد ( ت-297هـ) در اصل از نهاوند بود ولي تولد و نشأت وي در عراق شده، و شاگرد حارث محاسبي ميباشد، وي ميگويد: ( تصوف آنست كه حق ترا از خودت بميراند و به خودش زنده سازد)، در بارهء گروهي از تصوف و اهل معرفت كه به ترك نمودن اعمال از قبيل نيكي ها و تقرب به سوي خداوند U ميرسند، از وي در بارهء آنان پرسيده شد، وي در جواب گفت: (.. آنان گروهي اند كه در بارهء ساقط شدن اعمال سخن گفته اند، و اين نزد من چيز بزرگي است، كسي كه دزدي و زنا ميكند بهرتر است از كسي كه اين سخن را ميگويد).
-با يزيد بسطامي (ت 234هـ يا 261) پدركلانش مجوسي و پدرش از پيروان زردشت بود، چنين روايت شده كه وي به طرف شخص مقصودي كه در زهد مشهور بود رفت، ديد كه آب دهن خود را به طرف قبله ميندازد، همان بود كه از وي صرف نظر نموده برايش سلام هم نداد و چنين گفت : ( اين شخص در بارهء ادبي از آداب رسول الله r مأمون نيست [وآنرا مراعات نمي كند] پس در آنچه وي دعوي ميكند چگونه مأمون باشد). 
-ابو مغيث حسين بن منصور حلاج ( 244-309هـ) در فارس تولد شده، نواسهء يك مرد زردشتي بود، در واسط عراق نشأت نموده است، وي از مشهورترين حلولي ها و اتحادي ها به شمار ميرود، متهم به كفر گرديده بخاطر چهار تهمتي كه به وي نسبت داده شده بود به دار كشيده شد، و آن چهار تهمت اشياء ذيل بود:
1-رابطه اش با قرامطه.
2-اين گفته اش ( أنا الحق) يعني من خدا هستم.
3-اعتقاد پيروانش به الوهيت و خدائي وي.
4-عقيده اش در بارهء حج، زيرا وي معتقد بود كه حج كردن بيت الله از جملهء فرائضي نيست كه اداء آن لازم باشد.
-در شخصيت وي خيلي غموض و پيچيدگي وجود دارد. علاوه برآن وي متشدد، سركش و افراطي بود، كتابي دارد بنام ( طواسين) كه آنرا ماسينيون اخراج و تحقيق نموده است.
-ابو حامد غزالي ملقب به حجة الإسلام ( 450- 505هـ) در طوس كه از مناطق خراسان است تولد شده، به گرگان و نيشاپور سفر نمود با نظام الملك ملازمت داشت، در مدرسهء نظامي بغداد دروس خويش را خوانده و در منارهء مسجد دمشق اعتكاف نشست، به قدس نيز سفر نموده از آنجا به حجاز رفت بعدا دو باره به وطن خود عودت كرد، كتاب هائي هم نوشته است كه از آنجمله است (تهافت الفلاسفه) و (المنقذ من الضلال) و مهمترين كتاب هايش ( احياء علوم الدين) است، غزالي رئيس مدرسهء كشف در معرفت بشمار ميرود و از كار نامه هاي بزرگش شكست دادن فلسفهء يونان و ظاهر ساختن رسوائي هاي فرقهء باطنيه است.
-ابو الفتوح شهاب الدين سهروردي ( 549- 587هـ) [5] در سهرورد ايران تولد گرديده است سفر هاي خيلي زياد به هر طرف نموده. وي صاحب مكتب اشراقيهء فلسفيه ميباشد، مكتبي كه اساس آن جمع نمودن بين افكار مأخوذه از دين ها و مذاهب فارسيان قديم در بارهء دو بخش بودن وجود و بين فلسفهء يوناني بشكل فلسفه و مذهب افلاطونيهء جديد در بارهء فيض و ظهور دوامدار، ميباشد.وي توسط فتواي علماء حلب درسوريه محاكمه گرديده بقتل رسيد، از جملهء كتابهايش كتب ذيل بشمار ميرود: (حكمة الاشراق) و ( هياكل النور) و ( التلويحات العرشية) و (المقامات). 
-محي الدين ابن عربي ملقب به شيخ اكبر (560- 638هـ) رئس مكتب وحدت الوجود كه خودرا خاتم الاولياء مي داند، در اندلس تولد گرديده به مصر كوچ نمود بعدا به اداي حج رفت و از بغداد ديدن نمود و در دمشق جابجا گرديده در همانجا وفات يافت و دفن گرديد. قبرش در آنجا تا الحال وجود دارد و زيارت كرده مي شود، وي نظريهء انسان كامل را طرح نمود، نظريه ايكه چنين ميگويد: از ميان تمام مخلوقات تنها براي انسان ممكن است كه محل تجلي تمام صفات خداوندي گردد، زيرا براي انسان اين امكان وجود دارد كه در وحدانيت خداوند غرق شود. وي كتاب هاي زيادي دارد كه بعضي آنها را به چهار صد كتاب و رساله ميرساند كه تعدادي از آنها تا الحال در كتابخانهء يوسف آغا در قونيه و در ديگر كتابخانه هاي تركيه محفوظ ميباشد، كتاب هاي مشهورش عبارت اند از:
1-روح القدس . 2-ترجمان الاشواق.
3-فتوحات مكيه 4-فصوص الحكم.
و بارزترين آنها فتوحات مكيه به شمار ميرود.
-ابو الحسن شاذلي ( 593- 656هـ) وي صاحب طريقهء شاذليه بوده و از جملهء اقوالش اين ميباشد: (ما به طرف خداوند U به چشم ايمان و يقين نظر ميكنيم بناء ما از دليل و برهان غني بوده به آن ضرورت نداريم ).
-قطب هاي چهار گانه : عبد القادر جيلاني، احمد رفاعي، احمد بدوي و ابراهيم دسوقي، شرح احوال اين ها خواهد آمد.
-از جملهء آنان فيلسوف فرانسوي رينه نيز به شمار ميرود كه وي مسلمان شده طريق تصوف را در اروپا پيش گرفت و خودرا عبد الواحد يحيى نام كرد وي از روحانيت اسلامي دفاع نموده علو مرتبهء تصوف اسلامي را – مطابق نظريهء خودش بيان نموده است، از جملهء كتاب هاي وي كتب ذيل ميباشد ( ازمة العالم الحديث)، (رمزية الصليب) و (الشرق و الغرب).


افكار و معتقدات :  
اول : اصول و قواعد:
-معتقد اند كه دين عبارت از شريعت و حقيقت ميباشد، شريعت ظاهر دين بوده و آن دروازه ايست كه از آن همه داخل مي شوند و حقيقت باطن دين ميباشد كه در آن جز برگزيدگان و مختاران كس ديگر نمي رسد.
 -تصوف در نظرشان هم طريقت است و هم حقيقت.
 -در تصوف تأثير روحي لازم ميباشد و آن حاصل نمي شود مگر به واسطهء شيخي كه طريقه را از شيخ خود گرفته باشد.
-ذكر، تأمل روحي و متوجه ساختن ذهن بسوي ملأ الأعلى ضروري بوده و بلند ترين درجات نزد آنان درجهء ولي ميباشد.
-عمل كردن به اوامر شرع از جملهء ضروريات بشمار ميرود:
*سهل تستري ميگويد:( اصول طريقه هفت چيز است: چنگ زدن به كتاب الله، اقتداء به سنت، خوردن حلال، امتناع از ضرر رساني، دوري از گناه، لازم بودن توبه، و اداي حقوق).
* ابو الحسن شاذلي ميگويد: ( وقتيكه كشف تو با كتاب الله و سنت مقابل واقع شود به كتاب و سنت عمل نموده كشف خود را ترك نما).
* همچنان شاذلي مي گويد: ( وقتيكه فقير ( يعني صوفي) بر نمازهاي پنجگانه در جماعت حاضر نشود به آن شخص اعتناء نكنيد).
* ابو يزيد بسطامي مي گويد: ( اگر شما شخصي را ديديد كه داراي چنان كرامت هائي است كه برهوا بالا ميرود به وي فريب نخوريد تا وقتيكه ببينيد كه وي در مقابل امر و نهي دين و حفظ حدود و عمل كردن به شريعت چگونه است).
* وي همچنان ميگويد: ( اگر شخصي جاي نماز خود را بر روي آب گستراند و در هوا چهارزانو بنشيند بازهم به وي فريب نخوريد تا وقتيكه ببينيد در مقابل امر و نهي چگونه ميباشد).
* غزالي ميگويد: ( اگر انساني را ديدي كه در هوا پرواز مينمايد و بر روي آب قدم ميزند ولي كاري را انجام ميدهد كه مخالف شريعت است در آنصورت بدان كه آن شخص شيطان است).
-غزالي معتقد است كه تنها عقل وسيلهء معرفت شده نمي تواند و ضروري است كه طريق ديگري بالاتر از طريقهء عقل وجود داشته باشد كه در آن چشم ديگري باز شود وتوسط آن انسان غيبيات و امور آينده را مشاهده كند، و آن طريق تنها براي كسي حاصل مي شود كه ايمان عارفين را داشته باشد و به نور يقين مشاهده نمايد، در اين مسئله به عجايبـي كه در خواب هاي درست وجود دارد و به خبر دادن پيامبر r از امور غيب و آينده استدلال نموده است. 
-صوفيان از علم لدني سخن ميگويند، علمي كه به نظر آنها مختص به اهل نبوت و ولايت ميباشد، چنانچه كه براي خضر u اين علم حاصل بود، و خداوند U از آن خبر داده ميگويد: (و علمناه من لدني علما). 
فناء : أبو يزيد بسطامي اولين دعوتگر در اسلام بسوي اين نظر بشمار ميرود، وي اين نظر را از شيخ خود ابوعلي سندي نقل نموده است، مراد از فناء استهلاك كامل به خداوند Yبوده چنانچه در آخر، انسان از احساسات خود غايب شده و مشاهده كننده فنا گرديده خود و ما سواي خداوند U را فراموش ميكند، قشيري ميگويد:(كسي كه بالايش سلطان حقيقت به حدي غلبه نمود كه اغيار را نديد، نه عين آنها را، نه اثر شان و نه علامهء شان را در آنوقت گفته مي شود: آن شخص از خلق فنا شده وهمراه حق باقي است). بلندترين درجات فنا را مقام جمع الجمع مينامند كه آن عبارت است از فنا شدن بنده از مشاهده فنا شدنش توسط استهلاكش در وجود حق). 
-مقام فنا حالتي است كه تصورات سالك ميان دو قطب متعارض دوران ميكند كه آن دو قطب عبارت است از تنزيه و تجريد از يك جانب، حلول و تشبيه از جانب ديگر .


دوم : درجات سلوك :
-ميان صوفي، عابد، و زاهد فرق وجود دارد، زيرا براي هر يكي از اينها اسلوب، طريقه و هدف خاصي وجود دارد.
-مقامات: آن عبارت است از منازل روحي كه سالك به آن مرور نموده به طرف خداوند ميرود و بخاطر گذشتن از آن و رسيدن به منزلهء دوم مدتي از زمان توقف نموده مجاهده و كوشش مينمايد، و براي گذشتن و نقل كردن از منازل به مجاهده و تزكيهء نفس ضرورت است.
-احوال: احوال عبارت است از نسيم هائي كه بالاي سالك ميوزد و توسط آن چند لحظه نفس وي تازه ميشود، بعد از آن ميگذرد و بوي خوشي باقي ميگذارد كه روح را شوقمند بازگشت آن نسيم خوش ميسازد، جنيد ميگويد : « حال چيزي است كه بر قلوب نازل ميشود و دوام نمي داشته باشد ».
-احوال تحفه است و مقامات به كسب حاصل ميشود، از اين مطلب چنين تعبير ميكنند : « احوال از سرچشمهء جود ميايد و مقامات به جهد و كوشش حاصل ميشود» ( الأحوال تأتي من عين الجود و المقامات تحصل ببذل المجهود). 
-اولين درجات سلوك دوستي خدا و رسولش بوده كه علامهء آن اقتداء و پيروي رسول الله r ميباشد.
-بعد از آن درجهء (الأسوة الحسنه) اقتداء نيكو است: (لقد كان لكم في رسول الله أسوة حسنه).
-بعد از آن درجهء توبه است: كه توسط دور شدن از گناه، ندامت از انجام دادن آن، و تصميم گرفتن براينكه ديگر به گناه رجوع نكند، و بخشش خواستن از صاحب حق اگر از حقوق انسان باشد، حاصل ميشود. 
-ورع: آن اينست كه سالك تمام چيزهائي كه درآن شبهه وجود دارد ترك كند، چه در سخن باشد، چه در عمل و چه در قلب.
-زهد: يعني دنيا بر پشت دستش باشد و قلب وي معلق به چيزي باشد كه در دست خداوند قرار دارد، يكي از آنان در بارهء زاهد چنين ميگويند: « فلاني راست ميگويد، خداوند قلبش را از دنيا پاك كرده و دنيا را به دستش و به ظاهرش قرار داده است» گاهي انسان در يك زمان هم غني ميباشد و هم زاهد، زيرا مراد از زهد فقر نيست، بنابرآن هر فقير زاهد نيست همانطور كه هر زاهد فقير نمي باشد.
-توكل: ميگويند كه توكل ابتداء است وتسليم درميان وتفويض آخرين ميباشد، گرچه كه اعتماد بر خداوند نهايت است، سهل تستري ميگويد: «توكل عبارت است از رفتن با خداوند هر جا كه ميخواهد ».
-محبت: حسن بصري: ( ت 110هـ ) ميگويد: « علامهء محبت موافقت با محبوب، رفتن با وي در تمام راه هايش و درتمام امور، نزديكي جستن به وي با تمام وسائل، و دوري جستن از تمام كارهائي كه وي را درطريقه اش ياوري نمي كند، ميباشد».
-رضا: يكي از آنان ميگويد: " رضا به خداوند بزرگ جنت دنيا است، و آن اينست كه قلب بنده تحت حكم الله U سكونت داشته باشد. ديكري ميگويد: "رضا آخرين مقامات است كه بعد ازآن درپي احوال ارباب قلوب ميرود و به مطالعهء غيبيات وتهذيب اسرار، براي صفاء اذكار وحقائق احوال، مي پردازد ».
سوم : مكاتب صوفيه :
-مكتب زهد: پيروان اين مكتب نساك، زهاد، عابدان، وگريه گران ميباشند، و از آنجمله اند: رابعهء عدويه، ابراهيم بن ادهم وسفيان ثوري.
-مكتب كشف ومعرفت: اين مكتب به آن مفكوره بنا نهاده شده كه تنها منطق عقلي در تحصيل معرفت و درك كردن حقايق موجودات كفايت نمي كند، و به رياضت نفسي، انسان به جائي ميرسد كه پردهء جهل و ناداني از چشم بصيرتش دور شده، حقايق نفس الامري وحقيقي در آئينهء دلش نقش بسته آشكارا ميگردد، رهبر اين مكتب ابوحامد غزالي ميباشد.
-مكتب وحدة الوجود: رهبر اين مدرسه و مكتب محي الدين ابن عربي ميباشد و از جملهء پيروان متآخرين وي جمال الدين افغاني بود ( رسالهء الواردات را مطالعه نماييد) مبناي اين مكتب بر آنست كه: خداوند در هر چيز وجود دارد، خداوند هر چيز است، بنابراين همه چيزي كه در كاينات موجود است قابل تقديس وتعظيم ميباشد، ابن عربي ميگويد: « از محققين ثابت شده كه در وجود جز خدا هيچ چيز ديگر وجود ندارد، ما اگر چه موجود هستيم ولي وجود ما توسط وجود وي است، بنابرآن در صحنهء وجود جز حق ديگر هيچ موجودي ظاهر نشده، و وجود همانا حق است و آن يكي است، لذا هيچ چيزي در آنجا وجود ندارد كه مثل خداوند باشد، زيرا ممكن نيست كه اصلا دو وجود موجود باشد، چه مختلف باشند وچه مماثل وهمانند».
-مكتب اتحاد وحلول: زعيم ورهبر اين مكتب حلاج بود، در اين مكتب اثرات تصوف هندي ونصراني به چشم ميرسد، زيرا در اين مكتب صوفي چنين تصور ميكند كه خداوند در وي حلول كرده و او با خداوند يكي ومتحد شده است، از جملهء سخنان ايشان اين است:(أنا الحق) « من حق هستم » و (مافي الجبة إلا الله ) «درميان لباسم جز خدا كس ديگر نيست » و أمثال آن، از سخنان شطحياتي كه بر زبان شان در حالت نشه به شراب شهود- چنانچه ميگويند- جاري ميشود.


چهارم : طرق صوفيه :
1-قادريه: كه منسوب به عبدالقادر الجيلاني ( 470-561هـ) است، وي در بغداد مدفون ميباشد و هر سال تعداد زيادي از پيروانش بخاطر تبرك به وي، آنرا زيارت ميكنند، وي به بسياري از علوم زمانش آشنا بود، پيروانش به وي كرامت هاي زيادي را نسبت ميدهند، چهل و نه فرزند داشت كه از آنجمله يازده تن آن تعاليم وي را آموختند و آن را در جهان اسلام به نشر رسانيدند.
2-رفاعيه: كه منسوب به سوي احمد رفاعي ( ت- 580هـ) است، وي از بني رفاعه كه قبيله اي از عرب است ميباشد، گروه وي از شمشير و نيزه در اثبات كرامات استفاده مينمايند، وي پرهيزگار بوده خيلي رياضت نفساني داشت، طريقه وي در غرب آسيا نشر شده است.
3-احمديه: كه منسوب به احمد بدوي (596-657هـ) است، وي بزرگترين اولياء مصر به شمار ميرود، در فاس تولد شده، بعدا حج نموده به عراق كوچ كرد، و تا وقت وفاتش در طنطا باقي ماند، و قبرش در آنجا زيارت ميشود، در اسپكاري ممتاز بود، به عبادت روي آورد و از ازدواج امتناع ورزيد، اتباع و پيروانش در تمام اطراف مصر منتشر ميباشند، آنان در مصر شاخه هائي هم دارند مثل: بيوميه، شناويه، اولاد نوح، وشعبيه، علامهء شان دستار سرخ است.
4-دسوقيه:كه منسوب به سوي ابراهيم دسوقي ( 633-676هـ) است، طريقهء آنان به سوي خروج از نفس و خواهشات وي دعوت ميكند، سرمايهء شان دوست داشتن همهء خلق، وتسليم و سكون زير اراده و فرمان شيخ است، اين طريقه به سوي علم و عمل فرا ميخواند و گوشه نشيني را مستحب نمي داند، مگر در صورتي كه به امر شيخ باشد.
5-اكبريه: كه منسوب به سوي شيخ اكبر محي الدين بن عربي است، طريقهء وي بر خاموشي، گوشه نشيني، گرسنگي بيخوابي بناء نهاده شده است، اين طريقه داراي سه صفت است: شكيبائي در مقابل مشكلات و مصيبت، شكر در نعمت، و رضاء به قضاء و تقدير.
6-شاذليه: كه منسوب به ابو الحسن شاذلي ( 593-656هـ) است، وي در قريه اي نزديك به قريهء مرسيه تولد گرديده، به تونس انتقال نمود، چند بار حج كرده، در بارهء وي گفته اند: «وي طريقه را براي خلق آسان كرد» زيرا طريقهء وي آسانترين و نزديك ترين طريقه بوده و به كثرت علم و ذكر بناء نهاده شده است، و در آن مجاهدت و كوشش زياد وجود ندارد، طريقهء وي در مصر ، يمن، و بلاد عرب نشر گرديده است، مردم شهر ( مخا) به ولايت وي ايمان وعقيده عميق و راسخ دارند، طريقهء وي همچنان در مراكش، غرب الجزاير، شمال غرب افريقا به صورت عموم به نشر رسيده است.
7-بكداشيه : ترك هاي عثماني خودرا به اين طريقه منسوب ميدانستند، اين طريقه تا حال در البانيا منتشر ميباشد، و به تصوف شعيه ها نزديك تر است نسبت به تصوف سني ها، اين طريقه در نشر اسلام ميان تركها و مغولها نقش مهم داشته است، و بالاي پادشاهان عثماني سلطهء بزرگ داشت.
8-مولويه: اين طريقه را شاعر فارسي جلال الدين رومي ( ت- 672هـ) كه در قونيه مدفون ميباشد، ايجاد نموده است، اين گروه از گروه هاي ديگر، به داخل كردن رقص و بازي در حلقات ذكر، امتياز كرده ميشوند، آنان در تركيه و آسياي غربي منتشر گرديده اند، در ايام حاضر براي آنان جز چند تكيه خانه در تركيه و حلب ودر بعضي مناطق شرقي، چيز ديگري باقي نمانده است.
9-نقشبنديه: كه منسوب به شيخ بهاء الدين محمد بن محمد بخاري، ملقب به شاه نقشبند ( 618-791هـ)است، اين طريقه مثل طريقهء شاذلي خيلي آسان ميباشد، در فارس، بلاد هند و آسياي غربي به نشر رسيده است.
10-ملامتيه: مؤسس آن ابوصالح حمدون بن احمد بن عمار معروف به قصار (ت- 271هـ) ميباشد، بعضي از آنان به هدف مقابله و مجاهده با نفس و نواقص وي مخالفت نفس را جائز دانسته اند، افراطي هاي آنان در اين اواخر در تركيه پيدا شده اند كه به اباحيت و لا ابالي رسيده اند، و هر كاري را بدون مراعات و در نظر داشت اوامر و نواهي شريعت انجام ميدهند.

پنجم : شطحيات صوفيه :
-بعضي از آنان طريقهء حاضر ساختن ارواح را پيش گرفته معتقد اند كه اينهم از تصوف است، چنانچه بعضي ديگرش طريقهء شعبده را پيموده اند، ايشان به آباد كردن و عمارت كردن مرقدها و قبر هاي اولياء، روشن ساختن آنها، زيارت كردن و دست ماليدن به آنها، اهتمام و توجه زيادي دارند، در حاليكه همهء اينها از بدعت هائي ميباشد كه خدواند U به آن دليلي نفرستاده است.
-بعضي از آنان به دور شدن مكلفيت از شخص ولي قائل اند، يعني عبادت بالاي وي لازم نيست، زيرا وي به مرتبه اي رسيده كه ديگر به اداء عبادت ضرورت ندارد، و ديگر اينكه اگر وي به مكلفيت هاي شريعت و ظاهر آن مشغول شود ازحفظ باطن قطع شده توجه وي به طرف انواع واردات باطنيه بخاطر مراعات ظاهر خراب ميشود.
-از غرالي بر كساني كه فريب و غرور بالاي شان غلبه نموده، انتقاداتي نقل گرديده و فرقه هاي شان را نيز شمرده است [كه در ذيل ذكر ميگردد]:
* گروهي به لباس، هيئة و شكل و به منطق و سخن فريب خورده اند.
* گروهي ادعاء علم معرفت و مشاهدهء حق را نموده ميگويند كه از مقامات واحوال گذشته اند.
* گروهي ديگر در اباحيت افتاده گليم شريعت را جمع كرده، احوال را ترك نموده بين حرام و حلال به مساوات و برابري قائل شده اند.
* بعضي از آنان ميگويند: اعمال ظاهري هيچ ارزشي ندارد، به قلب ها نظر كرده ميشود و قلب هاي ما واله و شيداء محبت خدا، و واصل به معرفت خدا U ميباشد، با دست هاي خويش امور دنيا را پيش ميبريم و قلب هاي ما در حضرت پروردگار حضور دارد، بنابرآن ما در ظاهر با شهوات و خواهشات هستيم نه در باطن.
-اقوالي وجود دارد كه به ابو يزيد بسطامي نسبت داده ميشود، ولي هريكي از عبدالله هروي (ت 481هـ) و نيكلسون مستشرق در صحت نسبت اين اقوال به وي اظهار شك و ترديد مينمايند، يعني اقوال آتي:
* :« سبحاني ما اعظم شأني » ( پاكي است مرا چقدر بزرگ است شأن من).
* « إني لا إله إلا أنا فاعبدون » ( من، نيست معبودي جز من پس مرا عبادت كنيد).
* « از بحري عبور كردم كه پيامبران در ساحل آن توقف نموده استاده اند».
* « بر آسمان بالا رفتم و خيمهء خويش را در مقابل عرش نصب كردم».
-حلاج كه صاحب مكتب حلول و اتحاد شمرده ميشود نيز اقوالي دارد كه از آنجمله است:
أنا من أهوي و من أهوي أنا نـحن روحان حللـنا بدنا
فإذا أبصرتـني أبصـرتـه و إذا أبصـرته أبصـرتنا
مزجت روحك في روحي كما تمزج الخمـرة في الماء الزلال
فإذا مسك شـئ مسـني فإذا أنت أنـا في كل حال
يعني : « من كسي هستم كه خودم آنرا طلب ميكنم، و كسي را كه طلب ميكنم آن خودم هستم ما دو روحي هستيم كه در يك بدن داخل شده ايم – پس وقتي مرا ببيني او را نيز ديده اي- و وقتي او را ببيني مرا نيز ديده اي – روحت با روحم چنان خلط شده كه- شراب در آب زلال و صفا خلط ميشود- بنابرآن وقتي چيزي تو را مساس كند مرا مساس كرده است- و در هر حال تو عين من هستي».
-صوفي ها لفظ ( غوث و غياث) را استعمال ميكنند، ولي ابن تيميه در مجموع الفتاوي مجلد تصوف ص 437 ميگويد: لفظ ( غوث و غياث) را جز خداوند U كس ديگر مستحق نيست، خدوند است كه فريادرس داد خواهان ميباشد، بناء براي هيچ كس جائز نيست كه از ديگري فريادرسي بخواهد، نه به ملك مقرب و نه به نبي مرسل».
-تمام طرق صوفيه به ضرورت ذكر اتفاق دارند، و آن به نزد نقشبنديه لفظ «الله» است همراه توجه به سوي معنى، نزد شاذليه (لا إله إلا الله) است، نزد ديگران شان نيز مثل آن ميباشد، البته همراه با استغفار و درود به پيامبر r و بعضي از آنان در وقت شدت ذكر ( هو هو) ميگويند به لفظ ضمير.
-ولي ابن تيميه در كتاب سلوك از مجموع الفتاوى ص 229 ميگويد: «اكتفا كردن به اسم مفرد، چه اسم ظاهر باشد چه ضمير، دليلي و اصلي ندارد، چه رسد به آنكه از ذكرخواص و عارفين باشد، بلكه آن وسيله اي به انواع بدعت ها و گمراهي ها بوده و سبب تصور احوال فاسده، از احوالات اهل الحاد و اهل اتحاد ميشود».
وي نيز در ص227 ميگويد:«كسيكه ميگويد: يا هو ياهو، يا ميگويد: هوهو و امثال آن، ضمير تنها به طرف چيزي راجع ميشود كه آنرا قلب تصور نموده است، و قلب گاهي به راه صواب ميرود و گاهي هم به بيراهه ميرود».
-بعضي از كسانيكه خودرا به تصوف نسبت ميدهند كارهاي عجيبي و خارق العاداتي را انجام ميدهند، ابن تيميه در كتاب تصوف صـ494 ميگويد: « اما برهنه كردن سر، بافتن موي، و مارهارا با خود داشتن، اينها شعار و علامهء هيچيكي از صالحين، و هيچ كس از اصحاب، تابعين، شيوخ متقدمين و متأخرين مسلمانان نبوده و نه هم شعار شيخ احمد رفاعي ميباشد، بلكه خيلي بعد از وفات شيخ اينكارها اختراع و ابتداع گرديده است». 
-ابن تيميه در كتاب تصوف صـ504 ميگويد: « اما نذر كردن براي مردگان از انبياء و مشائخ و غير شان، يا براي قبور شان و يا براي مجاورين قبور شان، نذر شركي بوده و نافرماني خداوند تعالى ميباشد».
-و در ص ـ 506 كتاب تصوف ميگويد: «اما قسم خوردن به غير خداوند، از ملائكه، پيامبران، مشائخ، پادشاهان، و ديگران، منهي عنه بوده جائز نمي باشد».
-و در ص ـ 505 كتاب تصوف ميگويد: « اما برادر خواندگي مردان با زنان بيگانه، و خلوت شان با آنها و نظر كردن شان به عورت آنان، اين همه به اتفاق مسلمانان حرام بوده كسي كه آن را از امور ديني ميشمارد وي از جملهء برادران شياطين ميباشد».
-در بارهء مقام فناء از شهود ما سواي رب، كه آن فناء از اراده است، ابن تيميه در صـ337 كتاب سلوك ميگويد: در اين فناء گاهي ميگويند: «أنا الحق» يا «سبحاني» يا « ما في الجبة إلا الله» [ترجمهء اين عبارات پيشتر گذشت]، البته وقتي ميگويند كه توسط مشهود خود از شهود خود و توسط موجود خود از وجود خود فاني شوند، در مثل اين مقام مدهوشي و مستي واقع ميشود كه همراه با موجود بودن حلاوت ايمان تمييز از وي ساقط ميشود، چنانچه در مستي شراب و مستي كسيكه عاشق صورت ها است واقع ميشود.. در بارهء آنان چنين حكم ميشود كه اگر عقلش به سبب امر مباح زائل شده باشد در آنصورت اگر از وي اقوال و افعال حرام صادر ميشود بر وي گناه نيست [زيرا در اين صورت معذوراند ]، بخلاف آن صورتي كه عقلش به سبب كار حرام زائل شده باشد. . . همانطوريكه بالايشان گناهي نيست اينهم جائز نيست كه به آنها در آن كار اقتداء كرده شود، وآن كارها وسخنان را درست دانسته شود، بلكه آنان در آن حالت، در بارهء تكاليف ظاهري مثل غافل و ديوانه اند».
- در بارهء مقام فناء از وجود ماسوا، ابن تيميه در صـ337 كتاب سلوك ميگويد: «سوم: فناء از وجود ماسوا است، يعني چنين ميبيند كه الله عين وجود است وديگر هيچ چيزي وجود ندارد، نه وجود قائم بر وي ونه به غير وي، اين حال حال اتحادي هاي زنديق متأخرين است، مثل: بلياني،تلمساني وقونوي وامثال شان، كسانيكه حق را عين موجودات و حقيقت كائنات ميدانند وميگويند كه غيرش هيچ وجود ندارد، نه به اين معني كه بقاء وجود اشياء توسط وي است بلكه مرادشان اين است كه وي عين موجودات ميباشد، بنابران اين قول وعقيده كفر وضلالت است».


ريشه هاي فكري واعتقادي:
-مجاهده هاي صوفيه خيلي به زمان قديم بازميگردد، يعني وقتي كه انسان به ضرورت رياضت و مقابله با خواهشات آن احساس نمود.
-شكي نيست كه آنچه صوفيان از زهد ، ورع، توبه و رضاء … به سوي آن فراميخوانند از امور اسلام بوده و اسلام به سوي عمل كردن و تمسك به آنها و كار به خاطر آن دعوت مينمايد.
-لكن آنچه بعضي از صوفيان، از حلول، اتحاد، فناء، واختيار طريق مجاهدات صعبه، به آن رسيده اند اموري اند كه از مصادر بيگانه از اسلام مثل: هندويه، جينيه، بودائيه، افلاطونيه ، زردشتيه و مسيحيه، در تصوف داخل شده اند.
-ميركس مستشرق معتقد است كه تصوف از رهبانيت شام آمده است.
-جونس مستشرق آنرا به فيداي هندوها باز ميگرداند.
-نيكولسون ميگويد: تصوف زادهء اتحاد فكري يوناني با ديانات شرقي ميباشد و به تعبير دقيقتر زادهء اتحاد فلسفهء افلاطونيهء جديد و ديانات مسيحيى و مذهب غنوصي ميباشد.
-سقوط در دائرهء عدمي، توسط ساقط ساختن تكاليف و عبور نمودن از امور شرعي كاريست كه به آن براهمه آشنائي دارند، برهمي ميگويد: ( وقتيكه با براهما متحد شوم آنگاه به هيچ عمل و فرضيه اي مكلف نمي باشم).
-سخن حلاج در حلول و سخن ابن عربي در بارهء انسان كامل موافق به قول نصارا در بارهء عيسى u ميباشد.
-تصوف منحرف دروازهء بزرگي بوده كه از آن بدي هاي زيادي مثل: تواكل، سلبيت، الغاء شخصيت انسان، و تعظيم سخصيت شيخ، داخل شده است، علاوه به گمراهي هائي كه بعضي آنها انسان را از اسلام خارج ميسازد.
انتشار و جاهاي نفوذ :
-طريقه هاي صوفيه در انتشار اسلام در جاهائي كه آن را لشكر مسلمين فتح نكرده بود مثل: اندونوزيا، بخش بزرگ افريقا و ديگر مناطق دور دست، فعاليت و كار زيادي نموده است، البته توسط تأثير روحي كه نزد آنان وجود دارد كه آنرا بنام (جذب) ياد ميكنند.
-حكام در آمادگي روحي جهاد و بستن حملات كفار بر اقطاب صوفيه اعتماد مي نمود ند كه از جملهء آنان احمد بدوي، ابراهيم دسوقي، وشاذلي اند.
-تصوف به گذشت زمان به نشر رسيده بخش بزرگ جهان اسلام را در برگرفته است، گروه هاي آنان در مصر، عراق، شمال غربي افريقا، و در غرب آسيا و ميان و شرق آن، ايجاد گرديده گسترش يافت.
-بالاي شعر، نثر، موسيقي، و فنون غناء و انشاد تأثير مهمي داشتند، و آثاري از قبيل ايجاد زوايا، تكايا، پناهگاه ها، بيمارستان ها، و بندرگاه ها، نيز از خود به جاگذاشته اند.
-روحانيت تأثيري در جذب نمودن غربي هاي مادي گرا به سوي اسلام، داشته و بعضي از آنان را جذب نموده است كه از جمله آنان است ( مارتن لنجز، وي ميگويد: من يك شخص اروپائي هستم ولي نجات روح خود را در تصوف يافتم).
-صوفيان از اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بيستم شروع به عقب نشيني نمودند، و آن سلطه و تأثيري كه سابق داشتند باقي نماند.
مراجــع: 
1-التصوف الاسلامي أحمد توفيق عياد – الانجلو المصرية – 1970م.
2-المنقذ من الضلال لحجة د. عبدالحليم محمود- مطبعة حسان 
  الاسلام الغزالي، مع أبحاث - القاهرة.
  في التصوف
3-مجموع فتاوى ابن تيمية المجلد (11) عن التصوف. و المجلد (10)عن 
  السلوك- طبعة 1398هـ.
4-الدعوة الاسلامية في د.حسن عيسى عبد الظاهر-مطبوعات جامعة 
غرب افريقـيا الإمام محمد بن سعود- 1401هـ/ 1981م.
5-نشأة الفلسفة الصوفية و د. عرفان عبد الحميد فتاح- المكتب الإسلامي- 
تطور ها بيروت – 1394هـ/ 1974م.
6-في التصوف الإسلامي أبو العلا عفيفي.
  وتاريخه
7-الصوفية الإسلامية نيكلسون- ترجمة شريبه.
8-إحياء علوم الدين للإمام الغزالي- دار إحياء الكتب العربية – 1957م.
9-الفتوحات المكية (للشيخ الأكبر محي الدين محمد بن عربي) – بيروت- 
  دار صادر- بلا تاريخ.
10-كتاب الطواسين نشرة لويس ماسنيون- پاريس 1913م.
  (للحلاج)
11-أخبار الحلاج نشرة لويس ماسنيون- پاريس – 1936م.
12-ديوان الحلاج نشرة لويس ماسنيون-پاريس 1931م.
13-كتاب اللمع لأبي نصر السراج الطوسي، تحقيق د. عبد الحليم 
  محمود وطه عبد الباقي سرور- دار الكتب الحديثة- 
  مصر 1960م. 
14- الرسالة القشيرية لأبي القاسم عبد الكريم بن هوازن- مكتبة محمد علي
  صبيح – القاهرة- 1957م.
15- في التصوف أرنولد رينولدز نيكلسون- مجموع مقالاتي كه آنرا 
الإسلامي و تاريخه دكتور أبو العلا عفيفي ترجـمه نموده- القاهرة –  
  1947م.
مراجع بيگانه:


1. Nicholson, R.A.Studies in Islamic, Mysticism, Combridge (1961(.
2. Spencer Trimingham, T. The Sufi orders of Islam, Oxford (1971(.
3. Arberry, A. J. An introduction to the History of Sufism, Oxford (1942(.
4. Nicholson: Literary History of the Arabs.
5. Macdonald: Development of Moslem Theology.
6. Sufism: An Account of the Mystics of Islam, London (1956(.
7. Fazlur Rahman: Islam, London, 1966.
8. Encyclopaedia of Religion and Ethics, 1908, The Articles: Soul- Pontheism- Sufis.
9. Encyclopaedi of Islam, The New Edition. The Arts: Al – Hallaj- ibn – Arabi- Al- Bistami- Asceticism.
 

به نقل از: موسوعه آسان در بيان فرقه ها و گروهها (به زبان فارسی)، نويسنده : دکتر حماد الجهني، مترجم : محمد طاهر (عطائي)، الناشر: مركز الثقافة الإسلامية " بخارى". 



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

از ابووائل شقيق بن سلمه روايت است: به علي گفتند: آيا براي خودت جانشيني تعيين نمي‌كني؟ گفت: رسول الله ‏ صلی الله علیه و سلم خليفه تعيين نكرد كه من تعيين كنم، ليكن اگر خداوند برای مردم اراده‌ي خيری کرده باشد، به زودي آنها را پس از من بر بهترين‌شان جمع خواهد كرد، همان طور كه بعد از پيامبر بر بهترينشان جمع كرد.(مستدرک حاکم(3/79)اسنادش صحیح است,ذهبی موافق آن است.)

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 12796
دیروز : 5614
بازدید کل: 8802955

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010