|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>دعوت سلفیه
شماره مقاله : 1294 تعداد مشاهده : 430 تاریخ افزودن مقاله : 6/11/1388
|
دعوت سلفيه و يا دعوت شيخ محمد بن عبد الوهاب تعريف: دعوت سلفيه پيشتاز و قدوهء حركات اصلاحي ميباشد، حركاتي كه در دوران تخلف وجمود فكري درعالم اسلامي، قدم به ظهور نهاده اند، به سوي بازگشت عقيدهء اسلامي به طرف منابع و اصول صاف آن دعوت نموده تأكيد بر پاك ساختن مفهوم توحيد از انواع و اقسام شركي كه به آن خلط شده است، مينمايد، بعضي كسان بالاي اين دعوت نام « وهابي» را اطلاق ميكنند، كه اشاره به سوي نسبت آن به سوي مؤسسش محمد بن عبد الوهاب، ميباشد. تأسيس و افراد برازنده: -محمد بن عبد الوهاب مشرفي، تميمي نجدي ( 1115-1206هـ) (1703-1791م) . -در قريهء عيينه نزديك به رياض تولد شده، علوم ابتدائي خودرا نزد پدرش فرا گرفت، وقتي سنش به بيست رسيد قرآن كريم را حفظ نموده چيزي از فقه حنبلي و از تفسير و حديث خوانده بود. -به خاطر حج به مكه رفت و از آنجا براي آموختن علوم شرعي به مدينه منوره سفر نموده در آنجا با شيخ خود محمد حيات سندي، (ت 1165هـ) صاحب حاشيه بر صحيح بخاري، ملاقات كرد و از وي خيلي متأثر گرديد [يعني درس و علوم شيخ بر وي تأثير زيادي انداخت]. -دو باره به قريهء عيينه بازگشت نموده سال ( 1136/1724م) به طرف عراق سفر نمود تا از بصره، بغداد و موصل ديدار نمايد، در هر يكي از اين شهرها با مشایخ و علماء ملاقات نموده از آنها علم مي آموخت. -بصره را جبراً به قصد احساء ترك گفت و از آنجا به سوي حريملاء رفت زيرا پدرش به آنجا انتقال نموده به حيث قاضي كار ميكرد، و در همين منطقه سال ( 1143هـ/1730م) شروع به دعوت علني به سوي توحيد نمود، ولي ديري نگذشت كه تعدادي از مردم آنجا پلان قتلش را طرح نمودند و شيخ به همين سبب آنجارا ترك گفت. -به طرف عيينه رفته دعوت خودرا به امير آنجا ( عثمان بن معمر) عرضه نمود، امير [دعوتش را پذيرفته] با وي در ويران كردن قبرها و قبه ها و در سنگسار كردن زني كه زنا كرده بود و به آن اعتراف نموده بود، كمك كرد. -امير احساء عريعر بن دجين مكتوبي به سوي امير عيينه فرستاد و به وي فرمان داد كه شيخ را از دعوت منع نمايد، بنابر آن بخاطري كه امير عيينه زير فشار قرار نگيرد شيخ آن قريه را ترك نمود. -سال 1158هـ به طرف درعيه مقر امارت آل سعود حركت نموده به نزد محمد بن سويلم عريني به حيث مهمان اقامت نمود و در آنجا شاگرداني به اطرافش جمع شدند و شيخ را عزت و اكرام نمودند. -امير محمد بن سعود كه از ( 1139-1179هـ) حكومت نمود، از آمدن شيخ اطلاع حاصل نموده به نزد شيخ آمدو از وي اظهار قدرداني كرد و بر حمايت و تأييدش تعهد سپرد و در ميان آندو گفتگوي آتي صورت پذيرفت كه آنرا به خاطر اهميت تاريخي اش ذكر مينماييم: امير: بشارت باد برايت به بلادي كه بهتر از بلاد تو است و همچنان بشارت باد برايت به عزت و قوت. شيخ: من ترا نيز بشارت ميدهم به عزت و وقار و به كلمهء لا إله إلا الله، كسي كه به آن تمسك جست، و مطابق آن عمل نموده كمكش كرد توسط آن شهرها و انسانها را متصرف ميشود، و آن كلمهء توحيد است، كلمه ايست كه پيامبران عليهم السلام به سوي آن دعوت كرده اند، و زمين را بندگان مسلمان خداوند به ميراث ميبرند. بعد از آن امير بالاي شيخ دو شرط گذاشت : 1-از نزد آنان كوچ نكند و ايشان را تبديل به ديگران نكند [يعني از نزد آنان به نزد ديگران نرود]. 2-شيخ از گرفتن آنچه امير عادت دارد كه در وقت ميوه از مردم درعيه ميگیرد، منع نكند. -در بارهء شرط اول شيخ گفت: دستت را دراز كن نا با تو بيعت كنم … «الدم بالدم و الهدم بالهدم» [ضرب المثلي است كه در وقت اظهار موافقت كامل و ايستادگي بر تعهد تا آخر، گفته ميشود]. -در بارهء شرط دوم شيخ چنين گفت : اميد است كه خداوند براي تو فتوحاتي نصيب كند و در عوض آنچه ميگيري غنيمت هائي نصيب نمايد كه بهتر از آن باشد. -شيخ معتقد بود كه در پهلوي حق، بايد قوتي وجود داشته باشد كه از آن حمايت نمايد، زيرا خداوند آنقدر كه توسط سلطان امور را پيش ميبرد توسط قرآن نمي برد. -امير و شيخ به نشر دعوت خويش در نجد ادامه ميدادند، وقتي امير وفات نمود پسرش عبد العزيز بن محمد (1111-1218هـ) جانشين پدر گرديده به پيشبرد دعود با شيخ ادامه دادند، تا آنكه شيخ در درعيه وفات نموده همانجا دفن گرديد. -از جملهء مددکاران، شاگردان، اولاد و نواسه هاي شيخ كه هر كدام شان شخصيات مهم دعوت گرديدند: -سعود بن عبد العزيز بن محمد بن سعود ، كه با شيخ ملاقات داشت و پيش وي درس خوانده و از وي علم آموخته است. -حسين بن محمد بن عبد الوهاب، قاضي قريهء درعيه. -علي بن محمد بن عبد الوهاب، عالم بزرگ، و پرهيزگار، كه از خداوند عزوجل شديدا خائف بود، منصب قضاء برايش عرضه كرده شد ولي قبول نكرد. -عبد الله بن محمد بن عبد الوهاب ( 1165-1242هـ) در دوران سعود بن عبد العزيز بن محمد بن سعود به حيث قاضي درعيه ايفاء وظيفهء نمود، فهم و معرفت دقيقي داشت، در مصر وفات كرد. -ابراهيم بن محمد بن عبد الوهاب : عالم، فاضل و مدقق بود. -عبد الرحمن بن خميس، امام قصر آل سعود در درعيه و قاضي زمان عبدالعزيز و سعود پسرش. -حسين بن غنام صاحب كتاب ( روضة الأفكار) وي خيلي عالم پرمعلومات بود. -شيخ عبد اللطيف بن عبد الرحمن بن حسن بن محمد بن عبدالوهاب صاحب كتاب ( تأسيس التقديس في الرد علي داود بن جرجيس) و كتاب ( مصباح الظلام في الرد علي شيخ الامام). -سليمان بن عبدالله بن محمد بن عبد الوهاب ( 1200- 1233هـ) شخص ذكي و شجاعي بود كه وي را ابراهيم باشا بعد از سقوط درعيه به قتل رسانيد، كتاب (تيسير العزيز الحميد في شرح كتاب التوحيد) را همين شخص نوشته است. -عبد الرحمن بن حسن بن محمد بن عبدالوهاب ( 1193-1285هـ) وي شخص عالم و با وجاهتي بود، نزد جد خود شاگردي نموده از وي أخذ علم نموده است، وظيفهء قضاء و تدريس را ايفاء مينمود، كتاب (الرد النفيس علي شبهات داود بن جرجيس) را وي نوشته است. -شيخ محمد بن ابراهيم از نواسه هاي شيخ، در دوران ملك فيصل- رحمه الله تعالى – به حيث مفتي ايفاء وظيفهء مينمود، وي در علم، متانت شخصيت، استقامت در امور ديني و دنيوي، معروف بود. -و از جملهء شخصيات بارزشان جناب شيخ عبد العزيز بن باز، رئيس عمومي فعلي ادارات بحوث علمي، افتاء، دعوت و ارشاد، درمملكت عربستان سعودي، به شمار ميرود. افكار ومعتقدات: -شيخ مؤسس در مباحث خود، حنبلي المذهب بود، ولي در فتاواي خود جائيكه دليل آنچه مخالف مذهب است ترجيح ميداشت، در آنصورت به مذهب التزام نمي كرد [ بلكه مطابق همان دليل راحج وقوي فتواي خود را صادر ميكرد]، بنابر آن دعوت سلفي چنين مشهور شده كه در اصولش بي مذهب ودر فروع حنبلي ميباشد. -دعوت به سوي باز كردن دروازهء اجتهاد نمود، در حاليكه بعد از سقوط بغداد در سال 656هـ بسته شده بود. -تأكيد در رجوع نمودن به سوي كتاب الله وسنت رسول الله r نمود، و به اين نكته نيز تاكيد كرد كه هر امري از امور عقيده تا وقتيكه مستند به سوي دليل مستقيم و روشن از كتاب الله و يا سنت نبوي نباشد بايد پذيرفته نشود. -در فهم دليل و استناد به آن بر طريقهء اهل سنت و جماعت روان است. -دعوت به سوي پاك نمودن مفهوم توحيد نموده از مسلمانان ميخواهد كه به همان توحيدي رجوع كنند كه مسلمانان صدر اول اسلام بودند. -توحيد اسماء و صفات : كه آن عبارت است از ثابت ساختن اسماء و صفاتي كه خداوند به خود ثابت كرده و يا پيامبرش به وي ثابت نموده است، البته بدون تمثيل، تكييف و تأويل. -تركيز و توجه به مفهوم توحيد عبوديت ( أن اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت) «سورهء النحل: 116» يعني خدا را عبادت كنيد و از طاغوت اجتناب ورزيد. -احياء و زنده ساختن فريضهء جهاد، شيخ نمونه و الگوي يك شخص مجاهد بود كه براي فتح بلاد ميرفت، و دعوت خويش را به نشر رسانيده مظاهر و علامات شرك را كه مردم به آن گرفتار شده بودند، از بين ميبرد. -از بين بردن بدعات و خرافاتي كه در آنوقت به سبب جهل و جمود مردم، انتشار يافته بود، از قبيل: * زيارت قبري كه گمان ميكردند وي ضرار بن الأزور صحابي است، و از وي قضاء حاجات خويش را ميخواستند . * زيارت قبري كه ميگفتند : وي زيد بن الخطاب رضي الله عنه است. * رفت و آمد پيش درختي كه ميگفتند: آن درخت ابودجانه است، و نيز درخت ديگري كه بنام «الطرفيه» ياد ميشد. * زيارت غاري كه بنام غار بنت الامير « غار دختر پادشاه » ياد مي شد. -تقسيم توسل به دو نوع: * توسل مرغوب وجائز كه آن عبارت است از توسل جستن توسط اسماء الله الحسنى * توسل بدعي و منهي عنه و آن عبارت است از توسل جستن توسط ذوات فاضله مثل «به جاه رسول، به حرمت شيخ فلاني…». -منع از آباد كردن قبر ها، لباس انداختن بر آنها وديگر بدعت هاي مشابه به آن. -مقابله با خرافات طرق صوفيه و با آنچه در دين داخل كرده اند كه قبلا آنها در دين وجود نداشت. -تحريم قول در بارهءخدا [ودر بارهءدين خدا] بدون علم، ( وأن تقولوا علي الله مالا تعلمون) «أعراف : 33» يعني: اين نيز بر شما حرام است كه بالاي خداوند آنچه را إفتراء كنيد و بگوئيد كه نميدنيد. -هر چيزي كه شارع از آن سكوت نموده ودر باره اش چيزي نگفته آن چيز عفو بوده براي هيچ كس جائز نيست كه آنرا حرام، يا واجب، يامستحب، ويا مكروه بسازد،(ياأيها الذين آمنوا لا تسألوا عن أشياء إن تبد لكم تسؤكم) « المائده: 101 » يعني : اي كساني كه ايمان آورديد از اشيائي پرسان نكنيد كه اگر آشكاركرده شود براي شما غمگين ميشويد. -ترك كردن دليل روشن واستدلال به لفظ متشابه طريقهء اهل زيغ ، مثل رافضه و خوارج ميباشد، (فأماالذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ماتشابه منه ابتغاء الفتنة وابتغاء تأويله ) (آل عمران : 7). يعني:كسانيكه در دلهاي شان كجي وجود دارد بخاطر طلب فتنه متشابهاتش را جستجو ميكنند تا تأويل آنرا بدانند. -پيامبر r گفته است كه حلال روشن وواضح بوده حرام نيز روشن ومعلوم است، درميان ايندو امور مشتبه وجود دارد، پس كسيكه اين قاعده را توجه نكند وبخواهد كه درهر مسأله كلام روشني ايراد كند ومسأله را واضح سازد آن شخص خودش هم گمراه ميشود و ديگران را هم گمراه ميسازد . -شيخ انواع و مراتب شرك را چنين توضيح داده است : 1-شرك اكبر: كه عبارت است از شرك عبادت شرك قصد، شرك طاعت، وشرك محبت. 2-شرك اصغر : كه عبارت است از رياء وخودنمائي، پيامبر r درحديثي كه حاكم روايت نموده است چنين فرموده : ( اليسير من الرياء شرك) يعني اندكترين رياء شرك است. 3-شرك خفي : گاهي بندهء مؤمن درحالي به آن گرفتار ميشود كه خودش نمي داند، چنانكه پيامبر r فرموده است : (الشرك في هذه الأمة أخفي من دبيت النملة السوداء علي صفاة سوداء في ظلمة الليل ) يعني : شرك در اين امت خفي تر از رفتار مورچهء سياه بالاي سنگ سياه ، در تاريكي شب است. -اين دعوت در راه بيدار سازي فكر امت اسلامي، بعد از آنكه بالايش پرده اي از بازنشسته گي، خمود، وتقليد كوركورانه كش شده بود، كار وفعاليت نمود. -توجه به تعليم عامه وبا فرهنگ ساختن شان، بازساختن گوشهاي دانشمندان ومتوجه ساختن شان به سوي جستجوي دليل ، وتشويق آنها به جستجو در مراجع وكتب بزرگ قبل ازقبول كردن هر مفكوره أي كه باشد وقبل از تطبيق آن. -شيخ مصنفات زيادي دارد كه بهترين آنها كتب ذيل ميباشد:(كتاب التوحيد فيما يجب من حق الله علي العبيد ) و (كتاب الإيمان ) و( كشف الشبهات) و ( آداب المشي الي الصلاة ) و( مسائل الجاهليه ) و تعداد ديگري از مختصرات ورساله هائي كه پيرامون امور فقهيه واصوليه ميچرخد واكثر آنها نيز دربارهء توحيد است. ريشه هاي فكري و اعتقادي : -شيخ دردعوت خويش سه شخص را قدوهء خويش قرار داده به طريقهء آنان به پيش رفته است : 1-امام احمد بن حنبل ( 164-241هـ ). 2- ابن تيميه(661-728هـ). 3-محمد بن القيم الجوزيه ( 691-751هـ). -درحقيقت دعوت شيخ نشر افكار اشخاص مذكور و بيان اهداف شان ، درصحنه عمل بوده است. انتشار و جاهاي نفوذ : - عقيدهء سلفي همراه حكومت سعودي دربلاد نجد به نشر رسيد، و سال 1187هـ به رياض رسيد همانطور كه درتمام اطراف جزيره عرب انتشار يافت وسال 1219هـ همراه با حكومت سعودي به مكهء مكرمه ومدينهء منوره داخل شد و اهل مدينه سال 1220هـ بيعت نمودند. -همراه با وفدهاي حجاج اين دعوت به خارج جزيرهء عرب منتقل گرديد. -اين دعوت روشي و آثاري برحركات اصلاحي كه درجهان اسلام بعد از وي ظهور نمود، نيز بجا گذاشت، مثل: مهديه، سنوسيه، مدرسهء افغاني و محمد عبده در مصر، و حركات ديگر درقارهء هند مراجــع : 1- عنوان المجد في تاريخ نجد تأليف الشيخ عثمان بن عبدالله بن بشر الحنبلي- طبعة وزارة المعارف بالمملكة العربية السعودية. 2- روضة الأفكار الشيخ حسين بن غنام- تحقيق الدكتور ناصر الدين الأسد- مطبعة المدني- مصر. 3-آثار الشيخ محمد بن تأليف د. أحمد محمد الضبيب- المطابع الأهلية عبدالوهاب. للاوفست- الرياض – 1397هـ. 4-الإمام محمد بن عبدالوهاب عبد الحليم الجندي- دار المعارف- مصر. انتصار المذهب السلفي 5-محمد بن عبد الوهاب أحمد عبدالغفور عطار- طبعة-1397هـ. 6-الوهابية ( حركة الفكر و عبدالرحمن سليمان الرويشد-ط1- دار العلوم الدولة الإسلامية) للطباعة - القاهرة- 1397هـ 1977م. 7- بحوث أسبوع الشيخ مركز البحوث بجامعة الامام محمد بن سعود محمد بن عبدالوهاب. الإسلامية- الرياض-1403هـ 1983م. 8-مؤلفات الشيخ الإمام مطبوعات جامعة الامام محمد بن سعود محمد بن عبدالوهاب. الاسلاميةبالرياض. 9-مجموعة الرسائل طبعة مطبة المنار. و المسائل النجدية. 10-كتاب لمع الشهاب تحقيق و تعليق الشيخ عبدالرحمن بن في سيرة محمد بن عبدالوهاب. عبداللطيف آل الشيخ- مطبوعات دارة الملك عبدالعزيز. 11-انتشار دعوة الشيخ محمد كمال جمعة – ط2-مطبوعات دارة محمد بن عبدالعزيز خارج الملك عبد العزيز- الرياض-1401هـ/ الجزيرة العربية 1981م. 12-كيف كان ظهور شيخ الإسلام لمؤلف مجهول- دراسة و تحقيق و تـعليق محمد بن عبد الوهاب. دكتورعبدالله الصالح العثيمين- مطبوعات دارة الـملك عبد العزيـز- الريـاض- 1403هـ/1983م.
به نقل از: موسوعه آسان در بيان فرقه ها و گروهها (به زبان فارسی)، نويسنده : دکتر حماد الجهني، مترجم : محمد طاهر (عطائي)، الناشر: مركز الثقافة الإسلامية " بخارى".
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|