|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>داروینیه
شماره مقاله : 1285 تعداد مشاهده : 676 تاریخ افزودن مقاله : 5/11/1388
|
تعريف: حركت فكري داروينيه منسوب به پژوهشگر انگليسي تشارلز داروين ميباشد. شخص مذكور كتابش را ( اصل الأنواع ) سال (1859م) به نشر رسانيد، مفكورهء نشوء و ارتقاء را در آن مطرح نموده توسط آن ارزشهاي ديني را متزلزل ساخته آثار سلبي را بر فكر جهاني بجاگذاشت. تأسيس و افراد برازنده : -تشارلزداروين كه صاحب همين مدرسهء فكري بود، پژوهشگر انگليسي است، در سال 1859م كتابش را بنام « اصل الانواع» به نشر رسانيد، وي در اين كتاب نظريهء خود را پيرامون نشوء و ارتقاء مورد بررسي قرار داده و اصل حياة [زندگي انسان] را مكروبي ميپندارد كه چندين مليون سال قبل در آب گرم جمع شده اي وجود داشته، و اين مكروب مرحله به مرحله پيشرفت نموده در يكي ازمراحل به شكل بوزينه در آمده و آخر به صورت انساني تكميل گرديده است، اين شخص باهمين نظريهء خود عقيدهء ديني را كه انسان در ابتداء منسوب به سوي آدم و حواء عليهما السلام هستند، به دور انداخته است. -آرثركيت: دارويني متعصبي است، ولي اعتراف دارد كه اين نظريه تاحال دلائلي ندارد، بنابرآن به تحرير جديدي ضرورت دارد، وي ميگويد: «نظريهء نشوء و ارتقاء تاهنوز بدون دليل بوده و همينطور خواهد ماند و يگانه سبب گرايش ما بدان اينست كه تنها بديلي كه براي آن وجود دارد ايمان به خلق موجوده است كه آن علي الاصلاق درست نيست». -جوليان هكسلي : دارويني ملحدي است كه در قرن بيستم قد علم كرد، وي در بارهء اين نظريه ميگويد: * «همينطور علم حياة انسان را در مركز مشابه به آنچه بالايش انعام شده، به حيث سيد مخلوقات قرار ميدهد، البته همانطور كه اديان ميگويد». * «از جملهء مسلمات و امور پذيرفته شده اينست كه انسان در زمان حاضر سردار مخلوقات است، ولي ممكن است كه مقام وي را گربه و يا موش اشغال نمايد». * وي ميپندارد كه انسان مفكورهء « الله» [خدا پرستي] را در زمان عاجزي و ناداني خود اختراع نموده بود، اما حالا كه ميداند و برطبيعت خودش سيطره نموده است ديگر ضرورتي [ به خدا پرستي] ندارد و خودش در يكزمان واحدهم عابد است و هم معبود. * وي ميگويد: «بعد از نظريهء داروين انسان نمي تواند كه خودرا از جملهء حيوانات نشمارد». * ليكونت دي نوي: از مشهور ترين مترقيان جديد است، كه در حقيقت خودش صاحب نظريهء مترقي «تطوريه» مستقل ميباشد. -د. هـ. سكوت: خيلي دارويني متعصب است، وي ميگويد: «مفكورهء نشوء بخاطري آمده است كه باقي بماند، و ممكن نيست كه از آن دوري جوييم، ولو كه به حيث يك عمل اعتقادي گردد». -برتراند راسل: يك فيلسوف ملحد ميباشد كه مفكورهء دارويني را تأييد نموده آنرا از ناحيه ميخانيكي تقويهء مينمايد، و ميگويد: « همان عملي كه جاليلاي و نيوتن بخاطر فلك انجام دادند، داروين بخاطر علم حياة انجام داد». افكار و معتقدات: اول نظريهء داروين : اين نظريه پيرامون چند فكر و چند امور فرضي چرخ ميخورد كه آنها قرار ذيل اند: -داروين چنين تخمين ميكند كه موجودات عضوي كه داراي مليونها حجره اند در اصل موجود حقير و داراي حجرهء واحد بوده اند. -اين نظريه چنين تخمين ميكند كه كائنات عضوي از سوي سادگي و عدم تعقيد به سوي اغلاق و تعقيد ترقي نموده اند. -اين كائنات از سوي انحطاط به سوي ترقي به تدريخ پيش ميروند. -طبيعت به اشياء قوي النوع اسباب بقاء، نمو، و كيفيت پذيري باهمزيستانش بخشيده است، تا در برابر حوادث مقاوت نموده در نردبان ترقي بالا رود، كه اين خود مؤدي به تحسين و ترقي نوعي مستمر ميشود و از آن انواع جديد مترقي به ميان ميايد، همچنون بوزينه و انواع مترقي تري كه در صورت انسان جلوه گر ميگردد، و بر عكس ميابيم كه طبيعت همين قدرت را از اشياء ضعيفه سلب نموده است كه آنان افتيده از بين ميروند. -داروين اين نظريهء خود را از «الانتقاء الطبيعي» مالتوس اخذ نموده است. -مـميزات فـردي در داخـل يـك نوع به مرور زمانه هاي طويل منتج به انواع جديده خواهد شد. -طبيعت بدون كدام نقشهء پلان شده ميدهد و محروم ميسازد، بلكه رفتار كوركورانه دارد، و خط سير ترقي و تطور در ذات خود كج و مضطرب بوده به يك قاعده و قانون دوامدار منطقي سيرنمي كند. -نظريه در ذات خود فرضي و بيولوجيكي بوده از نظريات فلسفي بدور ميباشد. -نظريه به دو اصل استوار بوده كه هريكي از ديگرش مستقل و جدا است: 1-موجودات حيه در زمانه هاي تاريخي به تدريج پيدا شده و به يكبارگي پيدا نگرديده اند، براي اثبات اين اصل ممكن است برهان و دليل بياورند. 2-اين مخلوقات سلسلهء ميراثيى دارند كه طي عمليهء تطور و ترقي تدريجي دور و درازي، بعضي از آنها از بعضي ديگرشان به طريق تعاقب پيدا شده اند، و اين اصلي است كه تاحال دليلي به اثبات آن آورده نتوانسته اند، زيرا در سلسلهء تطوري كه آنها گمان ميكنند، يك حلقه و يا چندين حلقه مفقود است. -نظريه چنين تخمين ميكند كه هر مرحله اي از مراحل ترقي بطور حتمي و ضروري زادهء مرحلهء قبلي خود است، يعني عوامل خارجي است كه نوعيت اين مرحله را تعيين مينمايد، هرچه خط سير تطور و ترقي در ذات خود، در تمام مراحلش، يك خط مضطرب و مشوش بوده كه يك غايهء معين و هدف عالي ندارد، زيرا پيدا كنندهء آن كه طبيعت است، عقل و دانش ندارد بلكه كوركورانه سير ميكند. دوم: آثاري كه اين نظريه از خود بجاگذاشت: -قبل از اين نظريه، به سبب انقلاب فرانسه، مردم به سوي آزادي عقيده دعـوت مي كردند، ولي بعد از آن الحاد خويش را اعلان نمودند، الحادي كه به طريقهء عجيـبي نشر شده از اروپا به اطراف جهان نقل گرديد. -طبق اين نظريه، براي كلمهء: آدم، حواء، جنت، درختي كه آدم وحواء از آن خوردند، و خطيئة «طبق عقيدهء نصارى كه عيسى u بخاطر نجات يافتن بشر از گناه موروثش به دار آويخته شد، گناهي كه از وقت آدم تا وقت داركشيدن به آنان چسپيده بود» ديگر مدلول و مفهومي براي اين كلمات باقي نماند. -افكار مادي بر عقول طبقهء دانشمند سيطره نموده مادي بودن انسان و مسخربودنش را تحت قوانين ماده تلقين كرد. -تعداد زيادي از مردم خودرا از ايمان به الله، بطور كامل و يا نزديك به كمال خالي و فارغ نمودند. -عبادت و پرستش طبيعت: داروين ميگويد: «طبيعت هر چيز را خلق ميكند و قدرتش در خلق نمودن بيحد و اندازه است». -در ادامه ميگويد: « تفسير نشوء و ارتقاء به آن گونه كه خداوند در آن دخالت داشته باشد به منزلهء داخل كردن عنصر خارق طبيعت در قانون ميكانيكي صرف است». -ديگر فائده اي در بحث پيرامون غايه و هدف از وجود انسان به نظر آنان ديده نمي شود، زيرا داروين نسب انسان را به بوزينه ربط داده است، بلكه چنين فكر نموده كه جد حقيقي انسان همان مكروب كوچكي بوده كه پيش از چندين مليون سال در آب جمع شدهء ايستاده اي زندگي ميكرده. -علوم غربي مفكورهء «غائيه» را [علمي را كه از غايات و نتائج بحث ميكند]، بدليل اينكه ديگر پژوهشگر علمي به آن ضرورت ندارد و آن در دائرهء علمش داخل نمي شود، به كلي مهمل گذاشته اند. -توسط اين نظريه تعدادي از فكرها گرفتار يأس، نا اميدي و ضياع گرديد، و گروه هاي حيران، و مضطرب كه با خلاء روحي مبتلا اند به ظهور رسيدند. -بالاي زندگي بي نظمي عقيدتي چيره شد، و اين زمان زمان اضطراب و ضياع گرديد. -نظريهء داروين هشدار و مقدمه اي براي تولد و ظهور نظريهء فرويد در تحليل نفسي، نظريه برجسون در روحانيت جديد، نظريهء سارتر در وجوديه، و نظريهء ماركس در ماديت بود، تمام اين نظريات ، در طرز تفكر و تفسيرشان از انسان، حيات و سلوك از همان اساسي استفاده كرده اند كه داروين وضع كرده بود و بالاي آن اعتماد نموده اند. -داروين چنين فكر ميكند كه انسان حيواني مثل ديگر حيوانات است، همين فكر وي علوم و عقايد را هيجان زده ساخته است. -انسان در نظر آنان صرف يك آئينه است كه در آن تقلبات و تغييرات بدون سنجش طبيعت منعكس ميشود. مفكورهء ترقي «تطور» حيوان بودن انسان را تلقين كرد و تفسير علمي ترقي و تطور به مادي بودنش اشاره نمود. -نظريـهء تـطور بـيولوجيكي بخاطري نقل گرديد كه به حيث يك فكر فلسفي قرار گرفته، دعوت به سوي تطور مطلق در هر چيز نمايد، تطوري كه بدون حد و حدود باشد، بعدا اين تطور بالاي دين، ارزشها و تقاليد بازگشت نموده اين اعتقاد را بميان آورد كه هر عقيده و يا نظام و يا اخلاق و عاداتي كه در عقبش ديگري وجود داشته باشد البته به وجود زماني، آن عقيده و نظام و اخلاق افضل و كاملتر است. -برتراند راسل ميگويد: «كمالي كه ثابت باشد وجود ندارد و نه حكمتي كه بعد از آن ديگري نباشد، و هر عقيده اي كه ما به آن معتقد باشيم آن هميشه باقي نمي ماند، گرچه كه فكر كرده باشيم كه آن مشتمل بر حق ابدي است، زيرا مستقبل ضامن آنست كه بالاي ما بخندند». -ماركس از نظريهء داروين در مادي بودن انسان استفاده نموده، و مقصودش را در زندگي منحصر به سه چيز كرده بود: حصول غذاء، حصول مسكن، و پوره كردن غريزهء جنسي، و تمام عوامل روحي را مهمل گذاشته است. -فرويد از نظريه داروين در حيوان بودن انسان استفاده نموده و ازهمين نظريه مدرسهء خود را در تحليل نفسي تكوين وتشكيل نموده، سلوك انسان را فقط برمبناي غريزهء جنسي تفسير كرده است ، بنابرآن انسان در نظروي يك حيوان جنسي بوده كه جز فرمانبرداري از اوامر غريزهء جنسي چارهء ديگري ندارد اگر از آن نافرماني كرد طعمهء اعصاب خرابي خواهد شد0 -دوركايم از نظريهء داروين در حيوان بودن و مادي بودن انسان استفاده نموده توسط نظريهء عقل جمعي ميان هر دو جمع كرده است0 -برتر اند راسل از اين نظريه درتفسير تطور اخلاق استفاده نموده است ، اخلاقي كه نزد وي از محرم ( التابو ) به سوي اخلاق طاعت الهي ترقي و تطور نموده واز آنجا به سوي اخلاق مجتمع علمي ترقي كرده است 0 تطور نزد فرويد، دين را تفسير جنسي نموده است، (دين همان احساس پشيماني پسران است از كشتن پدرشان، پدري كه آنان را از استمتاع[استفادهء جنسي] مادرشان محروم ساخته بود، بعد عبادت پدرشروع شد، بعدا عبادت (طوطم) وبعد از آن عبادت قواي پنهاني در صورت دين آسماني شروع گرديد، و همهء دوره هاي آن از عقدهء اوديب سر چشمه ميگيرد وبرآن تمركز ميكند0 سوم : فعاليت يهود وقواي تخريبكار در نشر اين نظريه: -داروين يهودي نبود بلكه نصراني بود، ليكن يهود و ديگر قوتهاي تخريبكار، گمشدهء خود را كه درعقب آن سرگردان بودند درنظريهء وي يافتند، بنابرآن در راه استفاده از آن بخاطر ازبين بردن ارزشها در زندگي مردم كار كردند0 -پروتوكولات حكماء صهيونست چنين ميگويد : (چنين تصور نكنيد كه سخنان ما كلمات ميان تهي است وملاحظه خواهيد كرد كه كاميابي داروين، ماركس ونيتـشه را ما قبلا طرح ريزي كرده بوديم، و اثر غير اخلاقي روش اين علوم ، بر فكر اممي [ بر فكرغير يهودي ] براي ما تأكيدا واضح خواهد بود ). -در حاليكه اين نظريه يك نظريهء خالي از دليل كافي بوده و همينطور بلا دليل خواهد ماند، مي بينيم كه به سرعت دهشت آوري گسترش ميابد كه اين خود -دليلي بر وجود دستهاي پنهاني در نشر آن ميباشد. -تقديس و تعظيم خارق العاده و عجيب از داروين،كه وي از بزرگترين آزادكنندگان فكر بشري است واينكه وي مغلوب كنندهء طبيعت ميباشد [نيز از دلائل دست داشتن يهود در اين مسئله به شمارميرود ]0 -ميلان ورغبت جريده ها به صورت كامل به اينكه وي را درمقابل كليسا ايستاده نمايند ودشمنان اين نظريه را تشهير وتمسخر كنند، البته اين بخاطري است كه ملكيت اكثر جرايد به يهود واتباع آنان تعلق دارد 0 چهارم : كسانيكه برضد اين نظريه اند وبرآن نقدنوشته اند: آغاسيز در انجلترا و اوين در امريكا بر آن نقد نوشته وگفته اند: (نظريه وافكار داروينيه خرفات علمي محض بوده و به زودي فراموش خواهد شد)0 همچنان دانشمند فلكي هرشل واكثر استادان دانشگاه ها در قرن گذشته برآن نقد كرده اند0 -كريسي موريسون ميگويد : ( قائلين به نظريهء تطور، در بارهء وحدات موروثي «الجينات» هيچ چيزي نمي دانستند، و در آنجائيكه حقيقة تطورشروع ميشود جابجا ايستاده ميشوند، يعني در نزد خليه [حيوان خردي كه دارى حجرهء واحد است]. -انتوني ستاندن صاحب كتاب (العلم بقرة مقدسة) در بارهء حلقهء مفقوده بحث ميكند - و آن سرحدي است كه دارويني ها از بستن آن عاجز آمده اند - وي ميگويد: «نزديكتر به حق اينست كه بگوييم: حصه و بخش بزرگي از سلسله مفقود بوده نه صرف يك حلقه، بلكه در وجود خود سلسله ما شك و ترديد داريم». -ستيـوارت تشيس ميگويـد: « علماء علم حيات بطور جزئي قصهء آدم و حواء را همانطور كه اديان روايت ميكند تأييد كرده اند و مفكورهء درست در اجمال آن است». -اوستن كلارك ميگويد: «هيچ علامه و نشانه اي وجود ندارد كه انسان را وادار به اين عقيده كند كه يك مرتبهء بزرگي از مراتب حيواني از مرتبهء ديگرش به وجود آمده است، بلكه هر مرحلهء آن وجود خاصه و متميز خود را دارد كه زادهء عمليهء تخليق خاصه و ممتازي بوده است، انسان در روي زمين ناگهان و برهمين شكلي كه فعلا آنرا مي بينيم موجود و ظاهر گرديده است. -باستور افسانهء توالد ذاتي را باطل نموده و تحقيقاتش ضربهء شديدي بر نظريهء داروين بشمار ميرود. پنجم داروينيهء جديد: -دارندگان نظريهء داروينيهء جديد در مقابل نقد علمييكه بالاي نظريه وارد شد مضطرب و پريشان گرديده نتوانستند كه نقاط ضعف آنرا جبران نمايند، بنابرآن مجبور شدند كه بخاطر تقويهء آن و بخاطر يافتن دليلي بر تعصب شديد شان افكار و نظريات جديدي از خود ارائه نمايند و يك سلسله تغييراتي بياورند كه از آنجمله است: * اقرارشان به اينكه قانون ارتقاء طبيعي از تفسير عمليهء تطور قاصر ميباشد، و آنرا به قانون ديگري تبديل كرده و آن قانون را بنام «قانون تحولات ناگهاني» و يا «الطفرات» نام نهادند و مفكورهء تصادف را به ميان آوردند. * مـجبور به اعتراف نمودن به اين امر شدند كه در آنجا چندين اصول وجود دارد كه از آنها تمام انواع به وجود آمده اند، اينطور نيست كه صرف يك اصل وجود داشته باشد چنانچه اسلاف شان به اين عقيده بودند. * مجبور شدند كه اقرار نمايند : گرچه ميان انسان و شادي « بوزينه » مشابهت ومماثلت ظاهري وجود دارد، انسان داراي بيولوجي خاص و جداگانه ميباشد و اين نقطه اي است كه داروين و همعصران وي در آن سقوط كرده بودند. * تمام چيزهائي كه اصحاب داروينيهء جديد با خود آورده اند افكار و نظريات ضعيف و ناتواني اند و نمي توانند اين نظام حياتي وكوني را كه با نهايت دقت، به تدبير ذات حكيم، « الذي أعطى كل شئ خلقه ثم هدى» به سير خود ادامه ميدهد، تفسير نمايند. ريشه هاي فكري و اعتقادي: -اين مفكوره پيش از داروين نيز دانسته شده بود، دانشمندان به اين پي برده بودند كه انواع متأخيره در وجود و ظهور نسبت به انواع سابقه مترقي تر اند، كه از جملهء دانشمندان مذكور: راي باكنسون و لينو، بشمار ميروند. -آنان گفته اند: « تطور و ترقي يك طرز مشخص است كه در آن براي تمام عالم رحمت وجود دارد» ولي نظريهء آنها موصوف به صفت لاهوتي بوده، و در ميان معاملات احياء فراموش گرديده است. -داروين نظريهء خود را ازعلم دراسة السكان خصوصا از نظريهء مالتوس تلقين گرفته، و از قانون وي در انتخاب وانتقاء استفاده برده است، قانوني كه پيرامون از بين رفتن ضعيف توسط طبيعت بخاطر مصلحت اشياء قوي ، ميچرخد 0 - از ابحاث جيولوجيكي (ليل) نيز استفاده نموده نظريهء ميخانيكي تطور را درست كرده است0 -اين نظريه درجوء واوضاع مناسبي به دينا آمد، زيرا تولدش وقتي بود كه پادشاهي كليسا و دين ازبين رفته بود، يعني بعد از انقلاب فرانسه وانقلاب صنعتي، درست وقتيكه نفوس آمادهء پذيرش تفسير مادي زندگي و نيز آمادهء قبول هرطرح فكريى كه آنان را به الحاد نزديكتر و از تفسيرات لاهوتي وديني دور سازد ، بودند، برابر بود كه آن نظريات درست باشد ويا غلط. انتشار وجاهاي نفوذ: -داروينيه سال 1859م ظهور نموده دراروپا منتشر گرديد وبعد از آن به تمام اطراف عالم نقل داده شده وتا حال هم دربسياري از دانشگاه هاي جهان تدريس ميشود، اين نظريه درعالم اسلامي نيز ، درميان كسانيكه تربيهء غربي شده اند ودر دانشگاه هاي اروپائي وامريكائي درس خوانده اند ،پيرواني به خود پيداكرده است .
مراجــع : أصل الأنواع تشارلز داروين- ترجمة إسماعيل مظهر – بيروت- 1973م. 2-سلسلة تراث الإنسانية مجموعة من الأساتذة-الهيئة العامة للكتاب– مصر. 3-الطريق الطويل للإنسان روبرت ل. ليرمـان- ترجـمة ثابت جرجـس – بيروت – 1973م. 4-معركة التقاليد محمد قطب- مصر. 5-العلم و أسراره و خفاياه هارلد شابلي وزميلاه – ترجمة الفندي و زميله -مصر 1971م. 6-تاريخ العالم جمع جون أ. هامرتن- ترجمة إدارة الترجمة – مصر. 7-مصير الإنسان ليكونت دي نوي- ترجة خليل الجر- المنشورات العربية. 8-الديناميكا الحرارية د. إبراهيم الشريف – مصر 1970م. 9-العلم يدعو إلى الايمان كريس موريسون – ترجمة محمود صالح الفلكي – مصر 1962م. 10-العلمانية سفر بن عبد الرحمن الحوالي – مكة 1402هـ/ 1982م. 11-الإنسان و العلاقات ستيوارت تشيس – ترجمة أحمد حمودة-مصر 1955م. البشرية 12-معالم تاريخ الإنسانية هـ. ج. ويلـز- ترجـمة عبد الـعزيز توفيق جـاويد- القاهرة – 1967م. 13-نظرية داروين بين قيس القرطاس- بيروت 1391هـ. مؤيديها و معارضيها 14-التطور و الثبات محمد قطب. 15-اللامنتمي كولـن و لسوف- ترجـمة أنيس زكي حسن –بـيروت 1958م. 16-أثر العلم في المجتمع برتراند راسل- ترجمة تمام حسان- مصر. 17-منازع الفكر الحديث تأليف جود- ترجمة عباس فضلي-العراق 1375هـ. 18-الإنسان بين المادية و محمد قطب – مصر- 1958م. الإسلام 19-العقل و الدين وليم جيمس- ترجمة محمود حب الله- مصر- 1358هـ. 20-العقل و المادة برتراند راسل – ترجمة أحمد إبراهيم الشريف- القاهرة -1975م. 21-مذهب النشوء و منيرة على القـادياني- تقـديم مـحمد البهي- مصر - الارتقاء 1395هـ. 22-بروتوكولات حكماء ترجمة محمد خليفة التونسي- مصر. صهيون 23-معالم التحليل النفسي سيجموند فرويد- ترجمة عثمان نجاتي- القاهرة 1966م.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|