Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرموده است:

(أريت في المنام أني أنزع بدلو بكرة على قليب، فجاء أبو بكر فنزع ذنوباً أو ذنوبين نزعاً ضعيفاً والله يغفر له ثم جاء عمربن الخطاب فاستحالت غرباً فلم أر عبقريا يفري فريه حتى روى الناس وضربوا بعطن)
«در خواب دیدم که از چاهی آب می‌کشم؛ آن‌گاه ابوبکر آمد و یک دلو آب از چاه کشید و او، در کشیدن آب ضعیف بود و خداوند، او را می‌بخشد. سپس عمر آمد و دلو را به دست گرفت؛ هیچ پهلوانی سراغ ندارم که همانند او کاری را بدین قوت انجام دهد. عمر چنان آب کشید که همه‌ی مردم و شترانشان سیراب شدند و به استراحت پرداختند»
 مسلم ش 2393 .



 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>جینیه

شماره مقاله : 1283              تعداد مشاهده : 396             تاریخ افزودن مقاله : 5/11/1388

تعريف:
-جينيه دين منشعب از دين هندو است، كه در قرن ششم قبل از ميلاد، به دست مؤسس آن (مهاويرا) قدم به ظهور نهاد وتا امروز وجود دارد، بناي اين دين بر اساس خوف از تكرار تولد است، دعوت كننده به سوي آزادي از قيود زندگي و از خوشگذراني بوده و اينكه انسان بايد بدور از احساس به زشتيها از قبيل عيب، گناه، خير و شر باشد و نيز مبناي اين دين بر رياضت بدني، رهبانيت، تفكرات عميق نفساني است، البته اين رياضت و تفكرات بخاطر خاموش ساختن شعلهء زندگي در نفوس پيروانش ميباشد.
تأسيس و افراد برازنده :
-(مهاويرا) مؤسس حقيقي دين جينيه به شمار ميرود كه معتقدات آن نيز از وي ظاهر شده و تا امروز باقي است.
-(مهاويرا) از خانداني از طبقهء كاشتر بود كه مختص به امور سياست و حربي بودند.
-پدر وي (سدهارتها) امير شهري در ولايت بيهار بود.
-تولد ( مهاويرا) سال 599 ق م صورت گرفته و وي پسر دومين والدين خود بود.
-مرحلـهء اول زندگي خود را در سايـهء پدر و مادر خـود سپري نموده مستفيد
 از خادمان و لذات مادي بود، به والدين خود خيلي احترام داشت، در اين مرحله ازدواج نيز كرد و داراي يك دختر گرديد.
-وقتي  والدينش وفات نمود در بارهء سبكدوش شدن از وليعهدي و دور شدن از پادشاهي و القاب، از برادر خود اجازه خواست.
-سر خود را تراشيد، زيورات و لباسهاي فاخرهء خودرا از تن كشيد و مرحلهء زهد، خلوت گزيني و گوشه نشيني را آغاز نمود، در آنوقت سي سال داشت.
-دو روز و نيم، روزه گرفت، موي بدن خود را كند، برهنه در شهرها شروع به گشت نمود و به رياضت شاقه و تفكرات عميق آغاز كرد.
-نام اصلي اش (وردهاماتا) است ولي اتباع و پيروانش ويرا (مهاويرا) يعني «قهرمان بزرگ» مينامند و معتقدند كه اين نام را خدايان برايش اختيار نموده اند، و همچنان بر وي (جينا) اطلاق ميكنند، يعني غالب بر شهوات و ميل هاي مادي.
-پيروان اين گروه ادعا مينمايند كه دين جينيه رجعش به بيست و سه شخص جيني بوده كه مهاويرا بيست و چهارم آنها به شمار ميرود.
-مهاويرا علوم خودرا از (بارسواناث) كه وي را جيني بيست و سوم ميشمارند، اخذ نموده است، اصول جينيه را از وي فراگرفت بعدا در بعضي امور با وي مخالفت نموده برآن چيزهائي را اضافه كرد كه آنچيزها را به تجربه و زكاوت خود حاصل نموده بود، همين بود كه وي به حيث مؤسس حقيقي شناخته شد.
-در تفكرات و رهبانيت خود به مدت سيزده ماه غرق بود كه در اين مدت با جسد برهنه، موي كنده، در شهرها سرگردان بود، باخاموشي تمام مراقب نفس خود بود، زندگي خود را با همان صدقاتي كه برايش داده ميشد پيش ميبرد، بعد از اين مدت مستقيما به درجهء چهارم رسيد زيرا سه درجهء ديگر، چنانچه ميگويند از اول برايش حاصل بود.
-بعد از آن شروع به رحلت عدم احساس نمود تا آنكه به درجهء پنچم نايل گرديد كه اين درجه درجهء علم مطلق بوده و رسيدن به مرحلهء نجات است.
-يك سال بعد از رياضت و تهذيب نفسي به درجهء مرشد نايل گرديد كه بعد از آن مرحلهء دعوت را به سوي عقيدهء خود شروع نموده اولا خاندان خود، بعدا قوم و بعد از آن اهل شهر خود را دعوت كرد، و بعد از آن پادشاهان و سرلشكران را دعوت نمود كه تعداد زيادي از آنها با دعوت وي – كه قيام بر ضد براهمه بود- موافقه نمودند.
-به دعوت خود تاسن 72 سالگي ادامه داد، و در سال 527 ق. م، وفات نموده از خود مذهبي، پيروان و اتباع و خطبه هائي بجاگذاشت.
-بعد از وي جينيه به دو بخش تقسيم شد:
1-ديجاميرا: يعني دارندگان زي[لباس وهيئة] آسماني كه برهنه و عريان بودند، اين گروه از جملهء افراد خاصه اند كه ميلان به سخت گذراني و زهد دارند و اكثر آنان را كاهنان، رهبانان و نساك تشكيل ميدهند كه زندگي (مهاريرا) را نمونه والگو براي خويش قرار داده اند.
2-سويتامبرا: يعني دارندگان لباس سفيد، ايشان طبقهء معتدل عامه اند كه زندگي اول  (مهاويرا) را، در احترام پدر ومادر چراغ راه خويش قرار داده اند، يعني آن دور زندگي اش كه در آن از لذتها و خدمتگاران استفاده ميكرد، آنان  تمام كارهايى كه در آن خير باشد انجام ميدهند، و از هر امري كه در آن بدي و شر وجود داشته باشد و يا سبب مرگ زنده جاني شود پرهيز مينمايند، لباس ميپوشند [برهنه نمي باشند مثل گروه اول]، و مبادي عام جيني را بالاي خود تطبيق ميكنند.
-پادشاهان و حكام در هند به پذيرفتن جينيه روي آوردند كه اين امر سبب غلبهء جينيه بر عصر ويداي هندوي شمرده ميشود، البته پذيرفتن ملوك وحكام  بخاطري بود كه دين جينيه به سوي: عدم ضرر رسانيدن به مطلق زنده جان، واجب بودن اطاعت مردم از حاكم خويش و ذبح كردن كسيكه از حاكم سركشي نموده نافرماني اوامرش را مينمايد، دعوت ميكرد، بنا برآن ايشان در قرون وسطى در دربار بسياري از ملوك و حكام نفوذ پيدا كردند.
-در زمان فرمانروائي اسلامي در هند از احترام و عزت زيادي بر خور دار بودند، حتى كار به جائي رسيد كه امپراطور «اكبر» كه از ( 1556-1605م) بر هند حكومت داشت، از اسلام گشت و مرتد شده بعضي از عقايد جينيه را پذيرفت، باهندوان دامادي و خويشي كرد، معلم جينيه ( هيراويجيا) را از مقربين دربار قرار داده لقب ( معلم الدنيا) را به وي اعطاء كرد.
افكار و معتقدات:
اول: كتابهاي شان:
-مهاويرا قبل از مرگش در شهر بنابوري ولايت تبنا آمده پنجاه و پنج خطابه ايراد  فرمـود و از سي وشش سوال پاسخ گفت، بعدا هـمين خطابه ها و همين سوال
 و جواب ها كتاب مقدس ايشان گرديد.
-در پهلوي آن، خطابه ها و وصايائيكه به مريدان، رهبانان و نساك جينيه منسوب است قرار دارد.
-فرهنگ ديني شان به طريق مشافهه [غيركتبيي] نقل ميشد، و در قرن چهارم قبل از ميلاد خواستند آنرا تدوين نمايند ولي در جمع كردن مردم پيرامون آنچه نوشته بودند ناكام ماندند، بنابراين كتابت آن تا سال 57م بتأخير افتاد .
-در قرن پنجم ميلادي بزرگان جينيه در شهر (ويلابهي) جمع شدند تا فرهنگ ديني خودرا به زبان سنسكريتي بنويسند، و زبان و لغت اصلي آن ( اردها مجدي) بود.
دوم: اله و يا پروردگار:
-جينيه در اصل قيامي بود بر ضد براهمه، ايشان آلههء هندوان را قبول ندارند، خوصوصا آلههء سه گانهء ايشان را (برهما – فشنو - سيفا) از همين جهت حركت ايشان را بنام حركت الحادي نام نهاده اند.
-جينيه به روح اكبر ويا خالق بزرگ براي كائنات قائل نيستند ولي به وجود ارواح جاويد قائل هستند.
-هر روحي از ارواح جاويد، از ديگرش مستقل بوده در آنها تناسخ  جاري ميشود.
-خودرا از فكر الوهيت كاملا آزاد كرده نتوانستند بنابرآن بخاطر اينكه دين در اذهان شان تكميل شود، و فراغي كه از عدم اعتراف شان به خداي واحد پيدا شده بود پرشود، به شكل و صورت ( مهاويرا ) معبودي به خود ساخته و بيست و سه جيني ديگر را نيز به آن يكجا كرده اند.
-طبيعت مسالمت آميزي كه دارند ايشان را مجبور ساخته تا به آلههء هندوان ( بغير از آلههء سه گانه) اعتراف نموده، وبه آنها احترام و تعظيم نمايند، ولي در تعظيم به درجهء تعظيم براهمه نمي رسند، همچنان ايشان براهمه را به اعتبار اينكه يك گروه معظم در بين هندوان اند، احترام و تعظيم ميكنند.
-در دين ايشان نمازي و قربانيي وجود ندارد، و به نظام طبقاتي قائل نيستند، بلكه به ضد آن قيام كرده اند، در ميان ايشان صرف دو طبقه وجود دارد: طبقهء خاصه و طبقهء عامه، ولي به طبقهء خاصهء خويش كه از جملهء رهبانان اند هيچ نوع امتيازي قائل نيستند، و اين امرسبب شده كه راهبان در مشقت، قرباني و تكليف  زيادي قرار گيرند.
سوم: بعضي از معتقدات شان:
1-كارما:
-كارما نزد آنان يك موجود مادي است كه با روح خلط شده آنرا احاطه مينمايد، و روح  جز به طريق رياضت و محروم بودن از لذتها، از آن نجات نمي يابد.
-انسان تا وقتيكه كارما  به روحش تعلق داشته باشد فقط تولد ميشود و ميميرد، و تا وقتيكه از كارما جدا نشده باشد نفسش پاك نمي شود، وقتي از كارما جدا شد رغباتش ختم ميشود و زندهء جاويد در نعمت هاي نجات باقي خواهد ماند.
2-نجات:
-مقصد از نجات دست يافتن به سرور هميشگي كه خالي از غم، درد و اندوه است، و نيز پـاك شدن از اوسـاخ مادي حيـواني ميباشد كه غـايت آن دور شدن از
 تكرار تولد  و مرگ و تناسخ ميباشد.
-راه رسيدن به نجات همانا انجام دادن كارهاي خوب و دوري جستن از بديها، گناهان و معاصي است، و به آن وقتي انسان خواهد رسيدكه از موانع  مشكلات زندگي بشري، توسط كشتن عاطفه ها و شهوات، عبور نمايد.
-مقام شخص نجات يافته بالاتر از خلاء كوني بوده و نجاتش ابدي و سرمدي ميباشد.
3-تقديس و احترام هر زنده جان:
-هر زنده جان را تقديس و احترام عجيبـي مينمايند.
-بعضي از راهبان شان باخود جاروب ميداشته باشند كه با آن راه خود و جاي نشستن خودرا بروبند تا مبادا زنده جاني را پايمال كنند.
-بعضي از آنان بر روي خود پرده اي را مي اندازند واز عقب آن تنفس ميكنند تا مبادا زنده جاني كه در هوا باشد به حلق وي فرو رود و از بين برود.
-كار زراعت را نمي كنند تا كرم ها وحشرات خردي كه در زمين زندگي مينمايند به قتل نرسند.
-حيوانات را ذبح نمي كنند و گوشت آنرا نمي خورند، از همين جهت آنان بنام (نباتي ها) ياد ميشوند.
-در معارك و جنگها، بخاطر اينكه خون كسي نريزد و زنده ها كشته نشوند، شركت نمي ورزند، به همين جهت ايشان هميشه در صلح زندگي ميكنند و از شدت و تندي به دور هستند.
4-عواطف:
-بايد تمام عواطف و احساسها كشته شود ، راهب به دوست داشتن و بدبيني، به غم و خوشي، به سردي وگرمي ، به خوف و حياء، به خير وشر، و به گرسنگي و تشنگي احساس ندارد ، بنابرآن واجب است بروي كه به درجهء خمود وجمود و غفلت برسد، بحدي كه تمام عواطف انساني را درنفس بكشد.
-بعضي از آنها را چنين مشاهده ميكني كه موي جسدش كنده ميشود ولي هيچ نوع دردي از آن احساس نمي كند0
5- عريان بودن :
-بهترين و بلندترين كشتن عواطف رسيدن به مرحلهء برهنگي است كه آن از بارزترين شعاير جينيه به شمار ميرود ، كسي كه به اين مرحله رسيد در جاده ها بدون لباسي كه بدنش را بپوشاند ، سير ميكند و به شرم وحياء احساس نمي كند. -راهبها برهنه زندگي ميكنند و اين عمل شان از مفكورهء فراموشي عار وحياء سر چشمه ميگيرد ، كه اين عمل ، ايشان را [به نظرخودشان] به مرحلهء نجات و جاويداني ميرساند0
-اگر شخص برهنه به حياء، خوبي و بدي احساس كرد آن شخص هنوزهم به دنيا تعلق و بستگي دارد كه اين خود مانع از رسيدنش به كاميابي و نجات است.
-احساس كردن به حياء متضمن تصور گناه است و عدم احساس به حياء معنايش عدم تصور گناه است، پس كسيكه ميخواهد زندگيى داشته باشد كه از دردها خبري نداشته باشد بايد برهنه زندگي كند و لباسش آسمان و هوا باشد.
6-خود كشي تدريجي:
- راهبان و نساك ايشان بخاطر آنكه گرسنگي را  احساس نمي كنند و بخاطر قطع علايقي كه ايشان را به زندگي مرتبط ميسازد، طعام را و هر چيزي را كه غذاي جسم باشد ترك ميكنند و اين كار مفضي به خود كشي تدريجي از طرف گرسنگي ميشود.
-رسيدن به اين مرحله به اين معناست كه شخص از زير سلطهء جسد فاني خود بر آمده، حالا وي موي بدن خود را ميكند وجسد خود را به پديده هاي مشكل طبيعي پيش ميكند وگرسنه ميسازدش تا آنكه بميرد.
-خود كشي و انتحار مرتبه ايست كه به آن جز رهبان هاي خاص الخاص جيني كس ديگر نمي رسد، آنان بخاطر رغبت و ميل به نجات و خلود اين كار را ميكنند، و به اين مرتبه وقتي ميرسند كه سيزده سال را در مبادي و تعاليم مشكل رهبانيت اين دين سپري نمايند.
-مردم عام جينيه بر اين اكتفاء ميكنند كه كسي را نكشند، گوشت نخورند، و از ضرر رسانيدن به انسان و حيوان دوري جويند و بالاي رغبات مادي غلبه حاصل كنند.
چهارم : افكار و معتقدات ديگر آنان:
-روح تا آنوقت در بند مرگ و ولادت گرفتار است كه به مرحلهء نور وسعادت برسد، وقتي به اين مرحله رسيد لذتي را ميابد كه هيچ لذت دنيايى به آن برابر شده نمي تواند.
-به راه نور انسان توسط تطبيق  أشياء ذيل خواهد رسيد:
1-اعتقاد درست به رهبران بيست و چهارگانه جينيه و دور شدن از اوساخ گناهاني كه به نفس انسان چسپيده است.
2-علم درست: كه توسط  آن شناخت كائنات از ناحيهء مادي و روحي حاصل ميشود.
3-اخلاق درست: توسط آراسته بودن به نيكي ها، خالي بودن از بدي ها، عمل به عفت و پرهيزگاري.
-مراتب علم جيني پنج است:
1-ادراك به طريق حواس.
2-علم از طريق وثائق مقدسه.
3-علم به وجدان محدود كه آن توسط روح، بعد از پاك شدنش از اوساخ، درك ميشود.
4-علم به  وجدان محيط كه آن توسط روح، بعد از گذشتنش از زمان و مسافه، درك ميشود.
5-علم به اشياء پوشيده در ضميرها و به تصورات مخفي، كه  انسان به اين مرتبه نمي رسد مگر بعد از رياضات شاقه و مشكل.
-(مهاويرا) سه مرتبه اش را از اول با خود داشت و دو مرتبهء ديگرش نيز برايش حاصل گرديد تا مرشد و داعي مذهب خود شد.
-براي جامعـهء جيـني معبد چيز ضروري بـوده آباد كردن آن از جملهء فرائض  
ديني بالاي شان بشمار ميرود.
ريشه هاي فكري و اعتقادي:
-جينيه قيامي است بالاي هندويت كه از آلهه و طبقات آن انكار ميورزد، ولي از روش عام و شعاير بارز آن خود را آزاد كرده نتواست، بنابرآن براي خود معبوداني اتخاذ نموده است.
-افكار جينيه اصلا بر افكار هندويت استوار است مثل اعتقاد به انطلاق، كارما، نجات، تناسخ، تكرار تولد، دعوت به سوي امور سلبي، ولي با اندكي رنگ آميزي اين عقايد به رنگ جينيه و تطوير وتغيير آن تا با عقايد جينيه ملائمت و موافقت نمايد.
-جينيه ادعا ميكند كه فلسفهء وي به جيني اول باز ميگردد، كه وي در تاريخ هاي خيلي قديم ميزيسته وهمچنان به جيني هائي باز ميگردد كه يكي بعد ديگري آمده اند، و بيست وسوم آنها ( بارسوانات)  و بيست چهارم آنها ( مهاويرا ) بود و شعاير اين دين، كه در مرحلهء دور و درازي از زمانه ها تشكيل شده، به دست وي استقرار يافت.
-ظهور اين دين همركاب با ظهور دين بودائي بود كه هر دو به حيث دو نهضت در داخل فكر هندويت بود.
-چنين عقيده وجود دارد كه نصرانيت مفكورهء روزه گرفتن را از چيزي كه در آن حيات باشد  از جينيه گرفته اند، زيرا نصارى در چند روز محدود، از گوشت و از هر چيزي كـه از گوشت درست ميـشود روزه ميـگيرند و در آن ايام با طعام
 هاي نباتي زندگي ميكنند.
انتشار و جاهاي نفوذ:
-جينيه از هند خارج نشده، معابدش در كلكتا و دلوارا زياد است، و نيز معابدي  در كهجورا و جبل آبو دارند كه در زينت و زخرفه از عجائب دنيا به شمار ميرود، و در قرن دوم قبل از ميلاد غار بزرگ شان را، كه بنام (هاتي كنبا) مسمى است، در منطقهء ادريسه، حفر نمودند، آنان غارهاي ديگري هم در اطراف هند دارند، كه بر مهارت ايشان  در كندنكاري تماثيل و رسوخ قدم شان در اعمارمعابد و تزيين آن به نقش هاي عجيب، دلالت ميكند.
-شمار فعلي شان به يك مليون نفر ميرسد كه در تجارت و قرض دادن به بانك ها كار ميكنند، اكثر آنان از جملهء ثروتمندان اند كه  اين امر ايشان را در نشر كتب شان و تأثير شان بر فرهنگ هند، كمك كرده است.
مراجــع:
1- حضارة الهند                     غوستاف لوبون.
2-مهاويرا:مؤسس الجينية            ثقافة الهند- دسمبر 1951م.
3-الفلسفة الجينية                     محي الدين ألوائي.
4-تاريخ الإسلام في الهند             عبد المنعم نمر.
5-فلسفة الهند القديمة                 مولانا محمد عبدالسلام الرامبوري.
6-اديان الهند الكبري                 د. احمد شلبي-ط6- النهضة المصرية.
7-حقائق عن الهند                    منشورات ادارة الاستعلامات الهندي.
8-اديان العالم الكبرى                حبيب سعيد.
 
مراجع بيگانه:


1-H. G. Wells: A short History of the World.
2-Berry: Religions of the World.
3-History of  Budhist Though: Edward thomas.
4-Weeche and Rylamds: The peoples and Religions of India.



به نقل از: موسوعه آسان در بيان فرقه ها و گروهها (به زبان فارسی)، نويسنده : دکتر حماد الجهني، مترجم : محمد طاهر (عطائي)، الناشر: مركز الثقافة الإسلامية " بخارى".



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

امام احمد بن حنبل رحمه الله فرموده اند: " من رد حديث رسول الله صلى الله عليه وسلم فهو على شفا هلكة" (ابن الجوزي در "المناقب" ( ص 182) يعنى: "كسى كه حديث پيامبر صلى الله عليه و سلم را رد كند پس او نزديك است كه هلاك شود".

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 15846
دیروز : 5614
بازدید کل: 8806005

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010