|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
فقه>مسائل فقهی>ازدواج موقت
شماره مقاله : 1282 تعداد مشاهده : 449 تاریخ افزودن مقاله : 5/11/1388
|
ازدواج موقت و پيامدهاي آن
مقدمه مترجم الحمد لله الذي هداني إلى الصراط المستقيم بعد أن كنت من الضالين المشركين والصلاة والسلام على سيد الأنبياء والمرسلين محمد وآله وصحبه أجمعين. أما بعد. انسان يگانه موجودي است كه از بدو تولد خويش به دنبال حقايق و خداشناسي است و در همان ابتدا بر فطرت سليم اسلام متولد ميگردد و سپس از رشد و تكامل عقلاني در مقابل حقايق و واقعيتهاي اسلامي و مذهبي سر تعظيم و كرنش در مقابل ذات احاديث باريتعالي فرود ميآورد، من نيز كه در خانوادهاي شيعي مذهب متولد شده بودم و از همان دوران طفوليت و كودكي بنا به سفارش پدر و مادرم در مكتب و حوزههاي علميه تشيع مذهب، مشغول تحصيل بودم هميشه سعي داشتم تا حقايق اسلامي را با دلايل و منطق اسلامي و عقلاني بپذيرم كه به حمد الله پس از 12 سال تحصيلات در حوزه علميه قم و با داشتن مدرك دكتراي دانشكده علوم پزشكي شهيد بهشتي توانستم حقايق تاريخي و اسلامي خويش را پيدا نمايم. و از منكرات و بدعات مذهبتراشان بيبنياد و بياساس به سوي هدايت و رستگاري راهياب شوم آري! برادر و خواهر مسلمان، من همان مرتضي رادمهر روشنفكر و دانشمند شيعه مذهب بودم كه پس از شناخت عرفان و راه حق، مذهب اهل سنت را انتخاب و به آن عاشق و فريفته شدن و از اوهامات و خرافات خود ساختهی مذهب تشيع رويگردان شدم و اينك به شما عزيزان و سروران خواننده نيز سفارش مينمايم تا راه اهل سنت و حقيقت را انتخاب و از خودفريبي و عوامفريبي دست برداريد، بدعات و خرافات مذهب تشيع بسيار زياد و گسترده هستند ولي عهدهترين آنها عبارتند از: 1- ارتكاب شرك و توسل به اموات و مرقدهای خود ساخته و جعلی ائمه و اولياء. 2- تقيه فريب، نيرنگ با آن و سلب اعتماد از سخنان و گفتههاي انبياء، ائمه و امت اسلامي. 3- بدبيني و اعتماد نداشتن به صحابه و دشمني و عداوت با ياران رسول الله ص. 4- جعل احاديث و روايات و نسبت آنان به پيامبر ص و ائمه. 5- متعه و ازدواج موقت و جعل احاديث در فضيلت و ثواب آن. 6- بر پا داشتن سينهزني و راه انداختن دستههاي زنجير زني و . . . در ماه محرم و عاشوراي حسيني. 7- لعن و نفرين صحابه بر روي منابر و اظهار بيزاري از آنان. 8- انتظار ظهور مهدي و اعتقاد بر تولد و غيبت صغري و كبري حضرت مهدي و ارتباط نائبان و كاتبان وي با او. 9- فريادرسي و شفا حاصل نمودن توسط ائمه و صلحاء در مصاحب و مشكلات. 10- عصمت ائمه و اهل بيت. 11- غصب خلافت حضرت علي و سكوت 25 سالهي او. 12- اتهام به مادر مومنان همسر گرامي رسول الله عايشه ك. كه به حول و قوهي الهي سعي شده است كه در كليه اين زمينهها رسالههاي متعدد و گوناگوني ترجمه و به رشته تحرير در آورده شود و در اختيار عموم عزيزان و سروراني كه در پي رستگاري و هدايت هستند قرار گيرد تا باشد كه او سبحانه وتعالي توسط آن به بنده قوت قلب و به خوانندگان راهي به سوي حق و حقيقت راه گشايي نمايد. به اميد آن روز مرتضي رادمهر 28/8/81 پاييز 81.
مقدمه علامه نظام الدين محمد اعظمي الحمد لله رب العالمين، أحل النكاح، وحرم السفاح، وتوعد مرتكبه بالعذاب المهين والصلاة والسلام على سيد ولد آدم محمد بن عبدالله وعلى آله الطيبين الطاهرين وأصحاب البررة الثقات المتقين القائل صلوات الله و سلامه عليه: «لا يزني الزاني حين يزني وهو مؤمن». اما بعد: مسئله نكاح و ازدواج موقت يكي از مسائل پر ماجرا و مباحث بسيار جنجالي است كه امروزه پيرامون آن به گفتگو مباحثه ميپردازند كه پس از به كار آمدن روحانيت- در كشور ايران- هزاران كتاب و رساله دربارهي عقايد تشيع به رشتهي تحرير در آمده است- چگونه آنان اين كارها را رايج نگردانند در حالي كه آنان صاحبنظران و به اصطلاح روشنفكران و حاميان مذهب تشيع هستند- آنان در اين كتابها و رسالهها به صراحت و با بيحيايي كامل به زنا و فحشا و منكرات دعوت ميدهند و آن را جنبهي شرعي دادهاند و به نام نكاح متعه و موقت نامگذاري كردهاند كه دربارهي فضايل و ثواب آن نيز احاديث جعلي بسياري را به ائمه و پيامبر اكرم ص نسبت ميدهند اعاذنا الله منه- اينان براي توجيه جوانان و مادران مسلمانان دلايلي همچون: «1» نكاح موقت جزء ضروريات ديني است. «2» راهي به سوي نكاح دائمي و هميشگي است و . . . چنگ ميزنند، و چنان زيادهروي نمودهاند كه حرمت آن را به خليفه دوم مسلمانان اميرالمومنين حضرت عمر بن خطاب نسبت داده و او را مورد طعن و نفرين خود قرار دادهاند، اين كلمه، كلمهي بسيار سنگين و بزرگي است كه آنان آن را از دهان خود خارج نموده و آن چيزي نيست بجز دروغ و بهتان كه به خليفه دوم مسلمين آن را نسبت ميدهند. برادر و خواهر عزيزم و بزرگوارم جناب محمد مال الله مولف اين كتاب افترائات و تهمتهاي آن را كاملاً در كتاب بيان نموده و سپس به پاسخ شبهات و پرسشهاي آنان نيز پرداخته است وي به پاسخ دلايل بسيار مسخره و بچهگانه رهبر انقلاب اسلامي كه در كتاب كشف الاسرار آن را درج كرده است نيز پرداخته است، ديدگاه حضرت عمر بن خطاب t همان ديدگاه و نظريه پيامبر اكرم ص است كه آن را بنا به روايات و مسانيد صحيح و درست اهل سنت و تشيع- در سال خيبر بيان نمودهاند، سپس وي افترائات و بهتانهاي تشيع بر بعضي از صحابه از قبيل عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر و پدران اين دو بزرگوار را نقل و به نقد و بررسي آن ميپردازد و در باب سوم تحريف صريح و آشكار تشيع پيرامون توضيح و تفسير آيه: فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً (النساء: ٢٤). ميپردازد، كسي كه مباحث اين كتاب را آن بابي را كه در آن به پيامدهاي ننگين و شوم نكاح موقت اشاره نموده است مطالعه نمايد. و هر برادر و خواهر شيعي را به خواندن اين كتاب تشويق و ترغيب نمايد و پس از خواندن آن مطالب و بدون هيچگونه تعصب مذهبي از خود بپرسد آيا خود او براي عمل نكاح موقت راضي ميشود و آيا آن را براي خواهر، دختر و خويشاوندان نزدیک خود جايز و تقرب الهي ميداند؟ بدون شك برادر عزيزم جناب آقاي ابو عبدالرحمن اين مسئله را بسيار جالب و دلچسب توضيح داده است و بوسيله آن كفر دشمنان اسلام را شكسته و آتش سوزان آنان را خاموش و تا روز قيامت آنان را گنگ و لال ساخته است كه تا دميدن صور اسرافيل هرگز نميتوانند سخن بگويند، علاوه بر دلايل استاد بزرگوار بر حرمت متعه دلايلي را بنده نيز به طور خلاصه و فهرست وار عنوان مينمايم. آيه ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ﴾ دليل واضح و روشني است بر حرمت نكاح موقت، اين آيه فقط بيانگر حلال بودن زوجه و ملك يمين است و استمتاع و فايدهگيري از غير اين دو را حرام بيان ميدارد و پر واضح است كه عقد نكاح موقت و ازدواج متعه هرگز جزو زوجه محسوب نميشود و دلايل آن عبارتند از: اولاً: خداوند زوجه را محل مودت «دوستي» و آرامش و اطمينان خاطر و راز دار مرد معرفي نموده است و آن كسي كه خود را در مدت يك ساعت يا چند ساعت و چند روزي در اختيار و اجارهي مردي قرار ميدهد هرگز مودت و آرامش و اطمينان بر آن وجود ندارد خداوند متعال دربارهي ازدواج چنين ميفرمايد: ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا﴾ و در جاي ديگر ميفرمايد: ﴿وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّة﴾- كه ازدواج موقت و زنان اجارهاي و متعهاي هرگز مصداق اين آيه قرار نميگيرند. ثانياً: زناني كه به صورت نكاح موقت در عقد نكاح در آمدهاند هرگز از شوهران و شوهران از آنان ارث نميبرند و اين دليلي واضح و روشني است كه آن دو، زوج و زوجه شرعي گفته نميشوند والا آيات ميراث بايد آنها را شامل ميشد. ثالثاً: زني كه به صورت نكاح موقت در عقد نكاح در آمده است ميتواند شرط قرار دهد كه زوج از زوجه در محل قبل «فرج» استفاده ننمايد در حالي كه در نكاح دائم هرگز اين شرط اعتبار و ارزشي ندارد و خداوند متعال نيز در آيهاي پيرامون آن ميفرمايد: ﴿نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ﴾. «زنان شما كشت زار شمايند بياييد به كشت زار خويش به هر روش كه ميخواهيد». رابعاً: عدتي كه براي نكاح موقت برادران تشيع به آن معتقد و قائلاند هرگز مانند عدت زناني كه به صورت دائم عقد شدهاند نيست و اين نيز دليلي ديگر است كه نكاح متعه و زناني كه به آن مبتلا شدهاند بغير از زنا و فحشا كار ديگري انجام نميدهند، ولي افسوس كه اين قوم نميفهمند. و در پايان يادآور ميشود كه اختلاف ما با تشيع اختلاف فرعي و جزيي و يا فقط فقهي نيست بلكه اختلاف ما عميقتر از اين است، اختلاف در اصول و عقايد است كه اهم آن اختلافات عبارتند از: 1- آنان ميگويند قرآن تحريف، تنقيص، تبديل و تغيير يافته است، ولي ما معتقديم كه قرآن هرگز تحريف نشده است و دليل آن آيه ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ همانا ما قرآن را نازل كرديم و بي شك نگهدارنده آن هستيم. 2- آنان ميگويند اصحاب آن حضرت ص به استثناء بعضي- بعد از وفات آن حضرت مرتد شدند، و در امانات و ديانات خيانت كردند، و معتقدند كه از همه صحابه خلفاء ثلاثه بيشتر نقش داشتهاند و از همه آنان گمراهتر بودهاند لذا از همه آنان را مبغوضتر ميدانند ولي ما معتقديم. كه اصحاب آن حضرت بهترين افراد و خير البشر- بغير از انبياء بودهاند، دروغ و بهتاني را نبستهاند و دليل ما بر اين مدعي آيه ﴿مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ﴾ است. 3- آنان معتقدند كه ائمه دوازدهگانه معصوم و عالم الغيباند و جبرئيل بر آنان نازل ميشود جامع و كليه علوم ملائكه، انبياء و رسلاند، آنان داراي علم گذشته و آينده بودهاند كه هيچ امر و چيزي از آنان مخفي نبوده است و آنان جميع لغتها و فرهنگ و گويشهاي جهان را ميدانستهاند، و زمين از آن آنان است. جناب آقاي خميني در كتاب الحكومه الاسلاميه چنين مينويسد: (ائمه داراي مكان و منزلتي هستند كه هيچ ملك مقرب و پيامبر مرسل به آن نرسيدهاند). و ما معتقديم كه ائمه دوازدهگانه مانند بقيه انسانها بشر بودهاند و با بقيه هيچگونه فرقي نداشتهاند كه برخي از آنان فقيه و برخي عالم و دانشمند و برخي خلفاء بودهاند و در بين آنان نيز كساني بودهاند كه به اين منزلت نرسيدهاند و ما از آنچه كه ائمه از آنان بيزار بودهاند و از آن نهي كردهاند نيز نهي مينماييم و هرگز به آنان آن چيزي را كه در وجود آنان نبوده است نسبت نميدهيم. عمدهترين اختلافات در بين تشيع و تسنن همين اختلافات بودند، ولي نكاح موقت يكي ديگر از اختلافاتي است كه براي عقايد ننگين و شومشان به آن متوسل شدهاند كه بوسيله آن چهرههاي صحابه را به زعم خويش ميخواهند كريه و جريحهدار نمايان نمايند كه همهي آن افكار و عقايد از شيطان لعين و ابليس رجيم و شهوات نفساني نشات گرفته است. اعاذنا الله و اياكم منه. نظام الدين محمد الاعظمي بغداد 15/1/1986م مقدمه مولف ألا يـا صاح أَخْبرني بما قد قيلَ فـي المُتعة ومَنْ قال: حلال هي كمن قد قال في الرّجعة كَذَبْتُمْ لا يحـِـبُّ اللّه شيئاً يشبه الخِدعـة لها زوجـانِ في طُهْر وفي طُهْرٍ لـهـا سَبْعة إذا فـارقَـها هــذا أَخَذْهــا ذاك بالشُّفعـة فهِي مـن كُلّ إنسانٍ لها فــي رَحمها متعة
اي مرد خردمند به آنچه كه دربارهي متعه (صيغه) گفته شده است مرا خبر ده. و كسي كه گفته آن حلال است همانند كسي است كه در رجعت گفته (اعتقاد به رجعت داشته). دروغ گفتيد، خداوند چيزي را كه با خدعه و نيرنگ شباهت داشته باشد دوست ندارد. او (زن صيغهاي) در يك طهر دو شوهر دارد و در طهري ديگر هفت شوهر. وقتي كه اين يكي (زن صيغهاي) رها كند آن ديگري با شفعه «حق همسايگي» آن را ميگيرد. پس اين زن از هر انساني (كه با او صيغه كرده) در رحمش يادگاري دارد. الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام على المبعوث رحمة للعالمين وعلى آله وصحبه ومن اتبع هداه إلى يوم الدين أما بعد. نكاح موقت يكي از مسائل اختلافي و جنجالي بين مسلمانان و اهل تشيع است كه در طي احاديث صحيح و آيات مختلفي حرمت آن به اثبات رسيده است و تا روز قيامت نيز بنا به همان روايات و آيات حرام گرديده است، ولي اهل تشيع احاديث و روايات جعلي و خود ساختهاي را به ائمه و پيامبر اكرم نسبت دادهاند كه به وسيله آن اكاذيب و روايات جعلي حلت و جواز آن را ثابت مينمايند كه به غير از زنان زناكار و بداخلاق هيچ زن ديگري قادر و حاضر به انجام چنين كاري نميشود، صحابه بزرگوار و تابعين گرانقدر آن حضرت ص به حرمت آن قائل بودهاند كه نظريات و اقوال زرين آنان نيز در تاريخ و كتابهاي معتبر درج گرديده است، ولي روافض به خاطر اتباع شيطان و شهوات نفساني، آن نظريات و روايات را ناديده گرفته كه مذهب آنان بر گرفته از مذاهب و اديان مختلف است كه به طور خلاصه ميتوان گفت مذهب تشيع مذهبي مخترع و خود ساخته است كه اصل و نسب ندارد، تشيع تنها به وضع و جعل روايات جعلي اكتفا ننمودهاند بلكه پا را از آن نيز فراتر گذاشته و نظريات جعلي و خود ساختهاي را به صحابه بزرگوار و جليل القدر نسبت دادهاند كه براي قانع نمودن خوانندگان آن نظريات و روايات منابع و ماخذ جعلي ديگري را كه هرگز در آن كتابها مانند آن روايات و نظريات يافته نميشود را نيز نقل نمودهاند. اين حربهاي است كه پس از روي كار آمدن روحانيت تشيع در كشور ايران به كثرت از آن استفاده مي نمايند - كه به طور نمونه و مثال ميتوان به نمونه هاي زير اشاره كرد: 1) روايت حلت و جواز متعه صيغه كه از كتاب سنن ترمذي آن را نقل مينمايند. 2) سخن دروغين را، فكيكي در كتاب متعه، و محمد تقي الحكيم در كتاب الزواج الموقت، و عبدالحسين شرف الدين در كتاب المسائل الفقهيه نقل نمودهاند، اگر به دقت بنگريم در مييابيم كه طعن بر صحابه جزء اصول مهم و اساسي مذهب تشيع است كه به وسيله آن سابق و عملكرد را مورد انتقاد قرار ميدهند، آنچه در اين صفحات ميخوانيد سخنان و جملاتي است كه در رد بر نظريه، خميني كه مدعي جواز صيغه است و معتقد است كه حضرت عمر بن الخطاب حرمت نكاح موقت پس از اينكه پيامبر او را حلال كرده را اعلام ننموده است، با وجود اينكه خميني به حقيقت و واضح ميداند كه نكاح موقت در شريعت اسلامي جايگاهي ندارد و آن از لابلاي روايات تشيع و نظريات ائمه به اين نظر رسيده است ولي از كليه آن روايات براي حفظ مقام و رتبهي خويش و ازدياد محبوبيتاش از همهي آن روايات چشمپوشي مينمايد او نه تنها به سلف صالح اهانت نموده است بلكه رهرو راه كساني بوده است كه با صحابه مخالفت و دشمني سرسختي داشتهاند كه همچون خوارج خود را مسلمان و صحابه را كافر ميپندارند، اسلاف امت اسلامي در دوران خود از صحابه و افترائاتي كه بر آن ميبستند به طور كلي دفاع مينمودند و به نقد و بررسي افترائات ميپرداختند كه به طور نمونه ميتوان به مسئله متعه و ازدواج موقت اشاره كرد، ولي خميني در كتاب كشف الأسرار در صفحه 118-117 مسئله متعه را يكي از مخالفات حضرت عمر بن الخطاب با قرآن بر ميشمارد وي چنين مينويسد: (نكاح موقت به اجماع مسلمانان در زمان پيامبر تا وفات وي جايز و حلال بود و توسط هيچ ناسخي منسوخ نگشته است و از حضرت جابر بن عبدالله در صحيح مسلم نقل شده است كه ايشان ميفرمايد: ما در عهد رسول الله و دوران خلافت حضرت ابوبكر متعه مينموديم ولي عمر آن را حرام گرداند و از آن نهي كرد و از حضرت عمر نقل شده است كه ايشان بر روي منبر فرمودند: دو متعه در زمان رسول الله بودهاند كه من از آن دو نهي و بر آن معاقبه و عتاب مينمايم آن دو عبارتند از متعه حج و متعه زنان، اين گفتهي وي «عمر بن الخطاب» مخالف صريح آيه: ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ ترجمه: پس كسي كه لذت گرفتيد از زنان بدهيد ايشان مهر مقرر كردهشان را، است. علامه طبري از جمع كثيري از مفسرين صحابه من جمله از ابي بن كعب، ابن عباس، سعيد بن جبير و سدي نقل مينمايد كه اين آيه دربارهي متعه زنان و ازدواج موقت است با وجود اينكه حضرت عمر نيز بر روي منبر اعلام نمودند كه در زمان پيامبر ازدواج موقت جايز و حلال بوده است و من از آن نهي مينمايم). به منظور رد و پاسخ مفتريات خميني به تحرير و چاپ اين كتاب اقدام نمودم، اميدوارم كه خداوند متعال آن را از بنده بپذيرد و ثواب و اجر آن را در ميزان و حساب اعمال ما قرار دهد. آنچه در اين رساله ميخوانيد مشتمل بر مباحث و عناوين زير است: 1- نقد و بررسي حلت و حرمت ازدواج موقت و بيان افتراء حرمت از طرف تشيع به حضرت عمر بن الخطاب t با ذكر روايات و مسانيد تحريم نكاح موقت از ديدگاه صحابه و تابعين. 2- نظريه اهل بيت و ائمه پيرامون نكاح موقت و حرمت آن از زبان و روايت صحيح و مستند اهل بيت ن و نقد و بررسي روايت جعلي و اكاذيب منسوبه به ائمه و اهل بيت ن. 3- افترائات تشيع و نقد و بررسي نظريات دروغين آنان به ابن عباس، ابن عمر و حضرت اسماء بنت ابي بكر(ن. 4- ابطال و رد نظريه استدلالي تشيع از آيه ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً﴾. 5- عجايب و غرائب متعه از ديدگاه تشيع و بيان روايات شگفت انگيز جعلي آنان پيرامون ازدواج موقت، و در پايان اميدوارم كه خداوند منان اين عمل را به درگاه خود بپذيرد و بوسيله آن نويسنده و خواننده را مشفع و بهرهمند گرداند و در صورتي كه برادران به خطاء و يا اشتباهي بر خوردند مرا از آن مطلع گرداند تا در چاپهاي بعدي تكرار نشود. وآخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمين.
ابو عبدالرحمن محمد مال الله.
حضرت عمر رضي الله عنه و ازدواج موقت (صيغه)
سخن زيبا و دلنشين حضرت عمر بن خطاب كه در بسياري از كتابهاي حديث اهل سنت نقل شده است سبب آن شده است تا كور دلان و نافهمان در مقابل سخن گرانقدر او قد علم نمايند و به دشمني و كينه توزي با وي بپردازند، ايشان در عهد خلافت خويش چنين فرمودهاند: (متعتان كانتا على عهد رسول الله ص وأنا أنهى عنهما وأعاقب عليهما، متعة الحج ومتعة النساء)([1]). اگر به محتواي كلام حضرت عمر بن خطاب بنگريم در مييابيم كه ايشان هرگز از جانب خود آن را نهي نكرده است بلكه همان نهي قبلي كه از جانب رسول الله ص صورت گرفته است را به كليه بلاد و سرزمينهاي اسلامي ابلاغ مينمايد و چون ابلاغ توسط ايشان و در دوران خلافت او به صورت اكمل و اتم صورت گرفت آن نهي را به خود نسبت دادهاند، حضرت عمر بن خطاب رضي الله عنه بنا به آيه كريمه الهي كه در قرآن مجيد به حج تمتع اشاره دارند به حج تمتع معتقد بودند چنانچه كه از حضرت عبدالله بن عباس از ايشان نقل شده است كه فرمودند: (والله إني لا أنهاكم عن المتعة وإنها في كتاب الله وقد فعلها رسول الله). حضرت عمر بن خطاب هرگز از آن نهي ننموده و نسبت تحريم به او نسبتي بيجا و ناروا است كه به آن منسوب مينمايند بلكه ايشان معتقد بودند كه حج عمره به طور جداگانه اوليتر و افضلتر است چنان كه امام شافعي و سفيان ثوري و اسحاق بن راهويه و غيره به آن معتقدند، در آيات الهي خداوند متعال هدي را بر متمتع به خاطر جبران نقصان حج او واجب گردانده است چنانچه كه ميفرمايد: آيه: ﴿فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ﴾ بيانگر همين مطلب ميباشد آن حضرت ص با وجود اينكه مهلت و فرصت زيادي در حجه الوداع داشتند فقط به اداي حج مفرد و در اداي عمره قضاء و عمره جعرانه فقط به اداي عمره پرداختند، علامه ابوالفتح مقدسي ميفرمايد: حضرت عمر بن الخطاب از آن متعهاي كه در قرآن مجيد مذكور است نهي نفرمودهاند بلكه در بين حج مفرد و عمره با احرام جداگانه فسخ انداختهاند كه آن دو با دو احرام صورت گيرد و عمره به تنهايي انجام پذيرد، شيخ الاسلام علامه ابن تيميه : مينويسد: در دوران خلافت حضرت ابوبكر صديق و اوايل خلافت حضرت عمر فاروق زائرين و حجاج در ايام حج به اداي عمره و حج ميپرداختند و از اداي عمره در ماههاي ديگر سال اجتناب ميورزيدند. و اندكي از حجاج به آن عمل ميكردند لذا حضرت عمر رضي الله عنه به خاطر اينكه حج عمره نيز به صورت جداگانه انجام ميپذيرد از جمع حج و عمره نهي كردند لذا فرمودند اگر هر يك جداگانه انجام پذيرد بهتر و افضل است لذا از جمع آن دو نهي فرمودند تا در ماههاي ديگر سال نيز حجاج براي زيارت بيت الهي قصد سفر نمايند، اما آنچه دربارهي متعه زنان و نكاح موقت به او نسبت دادهاند كه ايشان نكاح موقت را حرام گردانده است نسبتي غلط و نابجايي است زيرا كه ايشان همان ابلاغ و نهي قبلي آن حضرت ص را به عموم مسلمانان ابلاغ و بر آن تاكيد داشتهاند چنان چه كه از ايشان روايت است كه فرمودند: آن حضرت ص سه بار متعه را جايز و سپس آن را حرام گرداندند و قسم به ذات باريتعالي اگر بنده از حال كسي كه ازدواج نموده و محصن است اطلاع يابم كه اقدام به عقد نكاح موقت نموده است او را رجم (سنگسار) مينمايم مگر اينكه چهار شاهد و گواه بر حلت نكاح موقت ارائه دهد و در روايتي ديگر از او چنين نقل شده است: اگر فرد غير محصن اقدام به عقد نكاح موقت نمايد او را صد ضربه شلاق خواهم زد مگر اينكه گواهاني را بر من ارائه دهد كه آنان بر حلت نكاح موقت گواهي و شهادت دهند. حضرت عمر بن خطاب پس از آنكه آن حضرت بر حرمت نكاح موقت پافشاري و تاكيد نموده بودند آن را علناً اعلام و ابلاغ نمودند و بر تاكيد آن افزودند و ايشان مبلغ و نافذ شريعتاند نه اينكه او را مخترع شريعت بدانيم، اعلام رجم افراد محصن از جانب وي دليل واضح و روشني است كه حرمت نكاح موقت به طور قطع و ثبوت از آن حضرت ص ثابت گرديده است كه هيچ مخالفي نيز به مخالفت با آن نپرداخته است لذا عدم مخالفت و سكوت صحابه دليل واضح و روشني است كه آن حرمت بالقطع و اتفاق ثابت گرديده است و هيچ فردي از صحابه به حلت آن معتقد نيست ولي در مورد حج تمتع پس از سخنان حضرت عمر بن خطاب جمع كثيري از صحابه با وي به مخالفت پرداختند. علامه محمد حامد در كتاب (نكاح المتعه حرام في الاسلام) چنين مينويسد: آنچه بنده آن را بيان مينمايم و بلكه هر مصنف و مولف ديگري نيز اذعان به آن دارد اين است كه حضرت عمر بن خطاب رضي الله عنه از جانب خويش هرگز نكاح موقت را حرام نگرداندهاند زيرا كه ايشان در قرآن مجيد آيه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ﴾ (ترجمه: اي مومنان حرام نكنيد آنچه را كه خدا حلال ساخته است شما را و از حد مگذريد هر آينه خدا دوست نميدارد كه حد گذرندگان را). قرائت و به آن عشق ميورزيد و همچنين آيهاي كه در بيان كفار و عاقبت آنان نازل شده است را نيز قرائت نموده است آن آيهاي كه خداوند متعال در آن ميفرمايد: ﴿قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ﴾. ترجمه: هر آينه زيان كار شدند آنان كه كشتند فرزندان خود را به غير دانش و حرام كردند آنچه روزي داد ايشان را به سبب دروغ بستن بر خدا به تحقيق گمراه شدند ايشان و نه شدند راه يافتگان. و همچنين آيه ديگري كه خداوند متعال در آن به پيامبر اكرم ص ميفرمايد اگر كفار چيزهايي را حرام گرداندهاند از آنان شاهد و گواه بر حرمت آن چيز طلب نما، چنانچه ميفرمايد: ﴿قُلْ هَلُمَّ شُهَدَاءَكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هَذَا فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنَا وَالَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَهُمْ بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ﴾. ترجمه: بگو بياوريد علماي خود را آنان كه گواهي ميدهند كه خدا حرام ساخته است اين را سپس يا محمد به فرض گواهي دهند تو معترف مشو با ايشان و پيروي مكن خواهش كساني كه به دروغ نسبت كردهاند آيات را و كساني كه اعتقاد ندارند به آخرت و ايشان با پروردگار خود برابر ميكنند. علامه فخرالدين رازي در تفسيرش در صفحه 3/287 نهي حضرت عمر رضي الله عنه از نكاح موقت را بسيار جالب و زيبا پاسخ دادهاند كه در اينجا به دفاعيات و نظريه او به طور اختصار ميپردازيم: حضرت عمر بن خطاب اين سخن نهي و تحريم نكاح موقت را در محضر صحابه بيان داشتند و هيچ كسي از صحابه به مخالفت با او نپرداخت در اينجا صحابهاي كه در نزد او حاضر بودند يكي از اين سه گروه بودهاند كه سه احتمال در آن وجود دارد: 1- صحابه نسبت به حرمت نكاح موقت مطلع بودند و با بيان حضرت عمر كه موافق حديث پيامبر بود مخالفت نكردند. 2- صحابه به حلت و جواز نكاح موقت معتقد بودند ولي از خوف و ترس با او مدارا و مداهنت نمودند و به مخالفت با او بر نخواستند. 3- صحابه به حرمت و حلت آن يقين نداشتند و در بين حرمت و حلت آن متردد بودند لذا سكوت كردند، نظريه و احتمال اول بهترين و پسنديدهترين احتمالات است زيرا كه دو احتمال بعدي به طور كلي منتفي هستند، احتمال دوم به اين دليل منتفي است كه اگر حضرت عمر به حلت آن معتقد بود و آن را حرام گرداند و ديگران نيز با او هم صدا شدند كليه آنان كافر و از اسلام خارج ميگردند و مصداق آيه ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ قرار نميگيرند لذا در آن لحظه چه كسي مصداق اين آيه بود آيا آنان حلت نكاح موقت را بيان داشتند يا خير و چرا سكوت را اختيار نمودند، سومين احتمال نيز مردود و منتفي است زيرا كه امكان ندارد صحابه از حلت و حرمت آن اطلاع نداشته باشند، اگر واقعاً همچون نكاح دائم حلال ميبود كليه صحابه از آن مطلع ميگشتند زيرا كه اين در آن صورت جزو ضروريات و نيازهاي آنان بود و هرگز آنان از ضروريات و نيازهاي خود غافل و بيخبر نبودهاند. علامه ابوالفتح مقدسي در كتاب تحريم نكاح المتعه در صفحه 77 چنين مينويسد: با توجه به اينكه عمر رضي الله عنه بر منبر حرمت نكاح موقت را بيان داشتهاند و بر عاملين و مرتكبين آن جرم سنگين را گذاشتهاند دليل بر اين است كه نكاح موقت در زمان پيامبر حرام گرديده است و صحابه نيز آن را پذيرفتهاند و هيچ يك از مهاجرين و انصار به مخالفت با او نپرداخته است و اين در حالي اتفاق افتاده است كه برخي از صحابه همچون ابي بن كعب در حرمت حج تمتع و معاذ بن جبل در فتواي رجم زن حامله با او به مخالفت پرداختهاند و آزادي در دور خلافت او به اوج خود رسيده بود لذا اگر ايشان از جانب خود آن را نهي و حرام ميكردند صحابه با او به مخالفت ميپرداختند علاوه بر نهي حرمت عمر رضي الله عنه عده كثيري از راويان و صحابه حرمت نكاح موقت را بيان داشتهاند كه در اينجا به برخي از آن روايات اشاره ميشود: 1- از حضرت حسين بن محمد بن علي و برادرش عبدالله روايت شده است كه حضرت علي به ابن عباس فرمودند: آن حضرت ص از متعه و گوشت الاغ در جنگ خيبر نهي فرمودند([2]). 2- از حضرت اياس بن سلمه روايت شده است كه ايشان از پدر خويش نقل مينمايند كه آن حضرت در سال اوطاس نكاح متعه و موقت را جايز و پس از آن نهي كردند([3]). 3- از حضرت ربيع بن سبره الجهني روايت شده است كه ايشان ميفرمايند پدرم به من گفت من به همراه آن حضرت بودم كه ايشان فرمودند: اي انسانها من قبلاً به شما نكاح موقت و متعه را اجازه داده بودم و امروز خداوند متعال آن را تا قيامت حرام گردانده است و هر كسي كه زني را به صورت نكاح موقت و متعه ازدواج كرده است رها نمايد و از آن چيزي تحويل نگيرد([4]). 4- از عبدالملك بن ربيع بن سبره جهني روايت است كه ايشان از پدرشان روايت ميكنند كه ايشان فرمودند: آن حضرت در سال فتح مكه نكاح موقت را هنگامي كه داخل شهر مكه شديم جايز قرار دادند و هنوز از آن شهر خارج نشده بوديم كه ما را از آن نهي كرد([5]). 5- از ربيع بن سبره الجهني روايت است كه ايشان از پدرشان روايت ميكنند كه آن حضرت ص فرمودند: بدانيد و آگاه باشيد كه نكاح موقت و متعه از امروز به بعد تا روز قيامت حرام گرديده است([6]). 6- از عبدالرحمن بن نعيم الأعرجي روايت است كه ايشان ميفرمايند: شخصي از حضرت عبدالله بن عمر درباره نكاح موقت پرسيدند ايشان بسيار خشمگين و ناراحت شدند و فرمودند قسم به ذات باريتعالي ما در زمان پيامبر زناكار و افراد بد كردار نبوديم([7]). 7- از حضرت موسي بن ايوب روايت است كه ايشان از عمويش علي و او از حضرت علي بن ابي طالب نقل ميكند كه آن حضرت فرمودند: نكاح موقت ابتداء براي كساني جايز بود كه ثروتي نداشتند و هنگامي كه حكم نكاح دائم، طلاق و ميراث در ميان زوجين بيان شد حكم نكاح موقت منسوخ گشت([8]). 8- از حضرت ربيع بن سبره روايت است كه ايشان از پدرشان نقل ميكنند كه ايشان فرمودند: ما به همراه آن حضرت در سال حجه الوداع از شهر مدينه خارج شديم تا اينكه به مكان عسفان رسيديم كه آن حضرت ص فرمودند: حج عمره با حج مفرد آميخته شده است در اين لحظه حضرت سراقه فرمودند: اي رسول خدا به ما مانند نوآموزان تعليم بده گويا ما امروز به دنيا آمدهايم و از هيچ چيز خبر نداريم عمره فقط مخصوص امسال است يا اينكه تا ابد و براي هميشه خواهد بود آن حضرت فرمودند: تا روز قيامت و براي هميشه است هنگامي كه به مكه رسيديم به طواف بيت الله و سعي صفا و مروه مشغول شديم و پس از آن به عقد نكاح موقت به ما دستور (اجازه) دادند و براي روزهاي مشخصي ازدواج صورت گرفت كه من و يكي از دوستان روزي براي ازدواج موقت از منزل بيرون رفتيم و در نزديك زني خود را براي عقد موقت معرفي كرديم آن زن به قطيفههاي (چادرهاي) هر دويمان نگاه كرد قطيفه من بهتر بود ولي من جوانتر بودم او مرا در قبال قطيفهاي كه به او دادم انتخاب و با من به ازدواج موقت راضي گشت آن شب در نزد او بودم و هنگام صبح براي اداي نماز صبح به مسجد رفتم آن حضرت ص پس از نماز صبح بر روي منبر رفت و چنين به ايراد سخنراني پرداخت: هر شخصي كه با زني عقد نكاح موقت بسته است بهاي آن را بپردازد و هرگز به نكاح موقت روي نياورد زيرا كه خداوند متعال آن را براي هميشه بر شما حرام گردانده است([9]). تابعين نكاح موقت را زنايي بيش نميدانستند علامه سعيد بن منصور در سنن خويش در صفحه 3/1/211 از حضرت عروه بن زبير چنين نقل ميكند: حضرت عروه بن زبير از نكاح موقت نهي ميكردند و ميفرمودند: نكاح موقت و متعه زنايي بيش نيست. ابن ابي شيبه در مصنف خود در صفحه 4/293-294 از حضرت هشام بن الغار چنين نقل ميكند كه ايشان فرمودند: من از حضرت مكحول شنيدم كه ايشان دربارهي شخصي كه مبتلا به نكاح موقت شنيده بود گفت: ايشان زنا كارند. باز هم روايتي ديگر در مصنف ابن ابي شيبه در صفحه 7/502-503 از حضرت عمر رضي الله عنه نقل شده است كه ميفرمايد: قاسم بن محمد فرمودند بنا به آيه كريمه الهي نكاح موقت حرام گرديده است و براي حرمت آن آيه ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ﴾ (المؤمنون: من الآية 6-5) را قرائت نمودند. ترجمه: و آنان كه ايشان شرمگاه خود را نگاه دارندگانند مگر بر زنان يا كنيزان خود. علامه خطيب بغدادي در كتاب تاريخ بغداد در صفحه 14/199 و علامه ابن خلکان در كتاب وفيات الأعيان در صفحه 5/199 نظريه قاضي فقيه يحيي بن اكثم را چنين نقل مينمايد: ما به همراه مامون در مسير جاده شام بوديم كه ايشان با آواز و نداي بلند به حلت متعه ابراز نظر نمودند يحيي بن اكثم به من و ابي العيناء گفت: صبح زود نزد او برويد و اگر مناسب دانستيد با او سخن بگوييد و حرمت متعه را بيان داريد و الا تا زمان تشريف فرمايي من سكوت را رعايت فرماييد، ما نزد او رفته و او را در حالت خشم يافتيم بنابراين تا رسيدن يحيي بن اكثم سكوت را اختيار نموديم تا اينكه حضرت يحيي بن اكثم تشريف آوردند و به همراه او در مجلس مامون نشستيم مامون به حضرت يحيي گفت: چرا رنگت پريده است و چرا ناراحت به نظر ميآييد؟ حضرت يحيي در پاسخ فرمودند: به خاطر بدعتي كه رايج ميشود ناراحت هستم آن قضيه مرا پريشان كرده است مامون از او پرسيد: آن بدعت چيست؟ ايشان فرمودند: آن حلت نكاح موقت و دستور به انجام آن است كه در حقيقت آن زناي صريحي است. مامون گفت: متعه زنا است؟ حضرت يحيي فرمودند آري متعه زناي صريحي است سپس مامون از او پرسيد: شما اين فتوي و نظر را از كجا ميگوييد؟ ايشان فرمودند: خداوند متعال آن را در سوره مباركه مومنون حرام قرار دادهاند آن جايي كه ميفرمايند: ﴿فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ﴾. ترجمه: پس هر كه طلب كند سواي اين دو (زن و كنيز) آن جماعت از حد گذرندگانند. سپس از مامون پرسيدند نكاح موقت و آن زني كه توسط نكاح موقت صيغه شده است جزو ملك يمين است؟ ايشان گفت: خير سپس از وي پرسيد آيا جزو ازواج است كه زاد و ولد از او صورت ميگيرد و نسب ثابت و ميراث برقرار ميگردد؟ ايشان گفتند: خير، سپس فرمودند پس ايشان متجاوز حدود الهياند و سخن را ادامه داده فرمودند: امام زهري از عبدالله و حسن دو فرزند محمد بن الحنفيه و ايشان از محمد بن علي و او از حضرت علي چنين نقل مينمايند كه حضرت علي فرمودند: آن حضرت به من دستور دادند تا با صداي بلند به مردم بگويم كه نكاح متعه حرام و ناجايز است سپس مامون به سوي ما نگاه كرد و گفت: آيا اين روايت در احاديث مامون يافته ميشود؟ ما گفتيم آري اي اميرالمومنين اين روايت وجود دارد مامون پس از آن استغفار كرد و دستور به نهي نكاح موقت دادند، از آن چه تاكنون گفته شده بود اين مطلب به اثبات ميرسد كه نهي و حرمت نكاح موقت از طرف حضرت اميرالمومنين عمر بن الخطاب صورت نگرفته است بلكه خداوند متعال آن را نهي و حرام گردانده است ولي روافض ميگويند حضرت عمر آن را حرام گردانده است، چنان چه در كتابهايشان روايات جعلي متعددي را نقل نمودهاند ميگويند: هنگامي كه حضرت عمر در نزد خواهرش عفراء تشريف آوردند كودكي را در بغل و دامان خواهرش يافتند كه از آن شير مينوشيد كودك را گرفته و به سرعت به مسجد آمدند و نداي الصلاه جامعه را سر دادند مردم نيز در آن لحظه به مسجد تشريف آوردند ايشان بر منبر رفته و به ايراى سخنراني پرداختند و فرمودند: اي گروه مهاجرين و انصار و اي اولاد فرزندان قحطان كيست از شما كه مرتكب عمل زنا شود و صاحب چنين فرزندي گردد عدهاي از مردم گفتند ما آن روز دوست نداريم آيا شما نميدانيد خواهرم عفراء بنت خنتمه هنوز ازدواج نكرده است ايشان گفتند: آري. وي گفت من بر او داخل شده و به منزلش رفتم كه ناگهان اين طفل و كودك را در دامانش يافتم از او پرسيدم اين كودك را از كجا و چگونه آوردهاي او گفت من متعه كردهام. بدانيد و آگاه باشيد اي مسلمانان متعه و نكاح موقتي كه در زمان پيامبر اكرم حلال بوده است من آن را حرام ميگردانم و هر كسي كه مرتكب آن شود او را با شلاق خواهم كوبيد هيچ كسي از افراد بر او خرده نگرفت و سخنان او را رد نكردند بلكه در مقابل سخن او سر تسليم فرود آوردند و به آن رضايت دادند([10]). تشيع با اين روايت معتقد است كه حضرت عمر بنا به راي و نظر خويش نكاح موقت را به خاطر مسئله شخصي حرام گردانده است اين روايت از جهات مختلفي مردود است به بخشي از آن ميپردازيم. در هيچ كتابي از كتابهاي تاريخ و تراجم نقل نشده است كه حضرت عمر خواهري بنام عفراء داشته باشد، خواهران او به نامهاي صفيه و اميمه بودهاند كه از خنتمه دختر هاشم بن مغيره بن عبدالله بن مخزوم ميباشند. عجبتر و تمسخرتر از آن روايات و داستانهايي است كه ابراهيم موسوي در كتاب حدائق الأنس نقل مينمايد: او در كتاب حدائق الأنس در صفحه 210 چنين مينويسد: محمد علي قاضي تبريزي از امام صادق نقل مينمايد: سبب تحريم نكاح موقت اين است كه عمر در نزد خواهرش خضراء طفل كوچكي را يافتند كه در نزد او وجود داشت او خشمگين شده از او پرسيد اين فرزند را از كجا آوردهاي او گفت: از نكاح موقت است بنابراين حضرت عمر آن را حرام گرداند. روايات متعددي نقل كردهاند كه در يك روايت عفراء در روايتي خضراء و در روايتي صفراء و در روايتي آن را به نام زرقاء معرفي كردهاند و اين دال بر اين است كه كليه اين روايات جعلي و كاذبانه است. از آقاي موسوي هيچگونه انتظاري نبايد داشت زيرا كه ايشان به آيات الهي توهين نموده و آن را استهزاء مينمايد وي در صفحه 210 كتاب خويش در قالب لطيفه چنين مينويسد: هارون الرشيد كنيزي را خريداري كردند و هنگامي كه آن كنيزك در مقابل وي قرار گرفتند از او پرسيدند آيا از آيات الهي نيز چيزي بلد هستند آن كنيز گفت آري، هارون الرشيد پرسيد آيا ميداني آيه ﴿فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ﴾ در چه سورهاي است او گفت آري آخر سوره فتح است و خواند ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً﴾ و در كنار آن حل سراويلها را اضافه نموده و قرائت كردند هارون الرشيد خوشحال شده و او را از نزديكان و خواص خويش قرار دادند. و آيا ممكن است كه زني كه هنوز ازدواج نكرده حامله شود و خانواده آن تا وضع حمل اطلاع نيابند؟ و در صورت اطلاع چنين خبري را در جمع عمومي اعلان كنند؟ آيا عقل چنين چيزي را ميپذيرد؟ اي رافضي خبيث النفس آيا به خدا و آيات الهي تمسخر مينمايي؟ و آيا ارزش آيات الهي اين قدر پايين و بيارزش شدهاند كه آنها را اين گونه به تمسخر ميگيري بنابراين هرگز از شما نبايد تعجبي داشت كه چنان دو زبان و بهتاني را ببنديد زيرا كه شما قرآن الهي را نميشناسيد و آن را نديدهايد و منتظر صحيفه آينده هستيد كه آن را مهدي منتظر به همراه ميآورد: قوم إذا استنبح الأضياف كلبهم فضيقت فرجها بخلا ببولتها قالوا لأمهم بولي على النار فلا تبول لهم إلاَّ بمقدار
اينها كساني هستند وقتي سگشان بر ميهمانان به صدا در بيايد به مادرشان ميگويند كه بر آتش ادرار كن (تا ميهمانان با روشني آتش ما را نبينند) پس نگاه ميدارد مادر عضو مخصوصش (فرجش) را و نميشاشد براي آنها مگر به اندازه. در روايتي ديگر در كتابهاي شيعي سبب تحريم متعه توسط حضرت علي جريان ديگري را نقل كردهاند، آقاي جزايري در كتاب الانوار النعمانيه صفحه 2/320 چنين مينويسد: روايتي نقل شده است در علت تحريم متعه توسط (حضرت) عمر، كه ايشان شبي حضرت علي بن ابي طالب را به منزل خودش فرا خواندند صبح زود (حضرت) عمر سر را از پنجره منزل بيرون برده و به صورت اعتراض به (حضرت) علي گفت: شما معتقد بوديد كه مرد نبايد شب را به تنهايي بدون زن بگذراند و شما ديشب، شب را به تنهايي سپري كرديد، حضرت علي بن ابي طالب گفت: شما از كجا خبر داريد كه من ديشب تنها بودهام؟ من ديشب خواهرت را متعه نمودم و او نزد من بوده است. ايشان اين سخن را مخفي داشته و به همان علت نكاح متعه را حرام قرار دادند، اين روايت بنا به چند دليل مردود است. اولا: اين روايت توسط موسوي زنجاني در كتاب حدائق الأنس مردود شمرده شده است. ثانيا: اين رويات بر عليه تشيع است زيرا كه توسط آن حضرت علي خائن معرفي ميشود چنان خائني كه به مكرم و صاحب منزل احترام نميگذارد و به او اهانت ميكند. ثالثا: چگونه امكان دارد كه حضرت عمر با حضرت علي عداوت و دشمني داشته باشد و دشمن خود را به منزل دعوت نمايد و حضرت علي در نزد دشمن برود و ضيافت او را بپذيرد. عداوت و دشمني تشيع با حضرت عمر بن الخطاب به حدي رسيده است كه هيچ چيزي را مراعات نمينمايند و بر خلاف منطق و شعور عقلاني داستانهاي جعلي زيادي را ساخته و پرداختهاند و بوسيله آن به زعم خويش مقام و مكانت حضرت عمر را ميكاهند، غافل از آنكه به مقام و منزلت او افزوده خواهد شد. يكي از داستانهاي دروغين آن را كه در اينجا به بخشي از آن اشاره ميشود ذكر مينماييم از وليد امين ابوالمبارك احمد بن محمد بن اردشير روايتي نقل شده است كه ميگويد: كه هيبه الله از احمد ابن اسحاق و او از فقيه حسن سامري روايت ميكند كه من و يحيي بن احمد به قصد منزل احمد بن اسحاق قمي رهسپار شهر قم شديم پس از آنكه به شهر قم رسيدم دروازهي درب او را كوبيدم ناگهان كنيزكي عراقي در را باز كرد احوال شيخ را از او پرسيديم گفت: او بسيار مشغول است و امروز روز عيد است ما به او گفتيم سبحان الله اعياد چهاراند: 1- عيد فطر. 2- عيد اضحي. 3- عيد غدير. 4- جمعه آن كنيزك گفت: سرورم احمد بن اسحاق روايتي نقل كرده است كه امروز روز عيد است و اين عيد در نزد اهل بيت بر بقيه اعياد برتري دارد، به او گفتيم: برو نزد شيخ و اجازهي ملاقات ما را با او بگير. گفت: او هم اكنون از نزد ما در حالي كه غسل كرده بود خارج گشت و در نزد مولايم ابوالحسن عسكري رفت و راجع به عيد امروز روز نهم ربيع الاول از او پرسيد و او نيز آن عيد را تاييد فرمود. و در روايتي ديگر نقل شده است كه حضرت حذيفه در چنين روزي نهم ربيع الاول بر آن حضرت ص وارد شدند حضرت حذيفه ميفرمايند حضرت علي و دو فرزند او حسن و حسين را ديدم كه به همراه آن حضرت مشغول خوردن چيزي هستند و با يكديگر تبسم ميزنند و آن حضرت به آنان ميگويد: بخوريد و خوشحال باشيد امروز روز خوشبخت و نيكي براي شما است كه در آن خداوند متعال دشمنان خود و دشمنان شما را و دشمنان جدتان را ميستاند و در آن روز دعاي مادرتان پذيرفته ميشود زيرا كه آن روزي است كه در آن شوكت و دبدبه مبغضين جد شما و ناصران دشمنانتان ميشكند، بخوريد آن روزي است كه فرعون و هامان زمان اهل بيت من از دنيا خواهند رفت و در آن روز خداوند شما را خوشحال و قلبتان را مالامال از شادي مينمايد، حذيفه فرمود من گفتم اي رسول خدا چه كسي از امت و اصحاب شما اين حرمت را ميشكند؟ آن حضرت ص فرمودند: گروهي از منافين بر اهل بيت ظلم مينمايد و امت را به رياء و تظاهر و خود پسندي دعوت ميدهد اموال بيت المال را تصاحب و در امور خويش صرف مينمايند و بر خود رياء مياندازند و امت را گمراه ميسازند سنت مرا و كتاب الهي را تغيير و تبديل ميدهند و ارث مرا غصب و مرا تكذيب مينمايند و به تكذيب و مخالفت با برادر و وحي و جانشين و دامادم ميپردازند و حق دخترم را غصب آن را ناديده ميگيرند، حضرت حذيفه رضي الله عنه فرمودند: من گفتم اي رسول خدا از خدا بخواه كه مرا در حيات شما هلاك بگرداند ايشان فرمودند: اي حذيفه من دوست ندارم كه حرمت الهي را بشكنم ولي از خداوند ميخواهم كه فضيلت و برتري اين روز را بيشتر نمايد و آن را سنت و روش خوبي براي احباب و دوستان من قرار دهد، در اين لحظه بود كه خداوند متعال به آن وحي كرد: اي محمد در علم و تقدير من مشكلات و مصائب اهل بيت ثبت گرديده است و در آن ظلم منافقين و معذبين بر خانواده و خواصان شما نيز درج گرديده است و من به حول و قدرت خويشتن آن را بر غاصبين حق حضرت علي و وحي شما آشكار خواهم كرد و آنان را به عذاب اليم و دردناك گرفتار خواهم كرد و آنان را با ابليس محشور ميگردانم و به همراه ابليس براي هميشه در جهنم قرار ميدهم، اي محمد من از آن كسي كه بر من افتراء و بهتان ميبندد و با من شريك ميگيرد، انتقام ميگيرم و در آسمانها براي محبان و شيعيان شما فرشتگاني را مقرب كردهام و براي آنان طلب استغفار نمايند، اي محمد به ملائكه كاتبين گناهان و ثوابها دستور دادهام كه در اين روز و سه روز بعد از آن قلم عفو بر گناهان كشند و هيچ عملي را ثبت ننمايند، اي محمد اين روز روز عيد شما و خانواده و اهل بيت شما است و آن عيد بزرگي است براي شيعيان و محبان شما، به عزت و جلالم قسم كه اگر كسي در اين روز بر خانوادهاش آسان بگيرد و بر آنان خرج نمايد در مال و جان و عمر او بركت مياندازم و او را از عذاب خويش مصون و محفوظ ميدارم، سپس آن حضرت ص بر خاستند و در منزل ام سلمه داخل شدند([11]).
([1]) صحيح مسلم 8/168 مسند امام احمد 1/52. ([2]) فتح الباري 9/166 ([3]) مسلم به شرح نووي 9/184. ([4]) مسلم 9/186. ([5]) مسلم 9/187 ([6]) مسلم 9/189. ([7]) الفتح الرباني للساعاتي 16/191. ([8]) دارقطني 3/259. ([9]) مصنف عبدالرزاق 7/504 سنن بيهقي 7/203. ([10]) بحار الانوار مجلسي 53/ 28-29. ([11]) الانوار التعمانيه – نعمت الله جزايري 1/108 تا 111.
نكاح موقت از ديدگاه اهل بيت پس از آن كه نظريه صحابه بزرگوار و گرانقدر آن حضرت ص را پيرامون نكاح موقت ايراد كرديم ميطلبد تا موقف اهل بيت و خاندان آن حضرت را پيرامون نكاح موقت نيز مطرح سازيم، احاديث و رواياتي را كه در كتابهاي تشيع ذكر شده است را با ذكر حواله و سند روايات نقل مينماييم: 1- عالم بزرگ شيعي همچون طوسي در كتاب التهذيب 2/186 والاستبصار 3/142 والحر العاملي در كتاب وسائل شيعه 14/441 نقل مينمايند: از زيد بن علي روايت است كه ايشان از پدرانشان و آنان نيز از حضرت علي نقل ميكنند كه ايشان فرمودند: پيامبر اكرم ص در روز فتح خيبر گوشت الاغ و نكاح موقت و متعه را حرام گرداندند. مسئله بسيار عجيب و شگفتآوري كه هر عالمي پس از اين روايت در كتاب خويش نقل كرده است و با خواندن آن هر انسان عاقلي پي به بطلان توجيه و تاويل او ميبرد، اين است كه اين روايت را بر تقيه حمل نموده است، ولي هيچ انسان عاقلي با اين توجيه موافق و قانع نميشود زيرا كه در آن لحظه هيچگونه نيازي به تقيه نبوده است و علاوه بر آن راويان كثير ديگري نيز از او در مواضع متعدد و گوناگوني رواياتي كه دال بر حرمت متعه هستند را نقل نمودهاند، اگر در اخبار و روايات تشيع بنگريم و آنها بدون ضرورت و نياز حمل بر تقيه نماييم در آن صورت دين و مذهب تشيع مذهبي باطل، مشكوك و متردد ميگردد زيرا كه در پذيرش روايات به مشكل بر ميخورند و كليه اقوال و روايات آنان جنبه يقين و شك را به خود ميگيرد كه ترجيح آن بر صاحبانش مشكل ميگردد چون احتمال دارد يك سخن هم يقيني با شد، و هم با تقيه ذكر شود. 2- محمد بن يعقوب كليني در كتاب الكافي روايتي را از علي بن يقطين نقل ميكند كه ايشان از حضرت علي بن ابي طالب درباره حلت و حرمت نكاح موقت و متعه پرسيدند ايشان «حضرت علي» در جوابشان فرمودند: شما به آن هيچ نيازي نداريد خداوند متعال به وسيله نكاح دائم شما را از آن مستغني گردانده است([1]). در روايتي ديگر از امام جعفر صادق چنين نقل ميكنند كه ايشان فرمودند: من بر آن فرد مسلماني كه در طول حيات و زندگياش متعه ننمايد بسيار خشمگين و ناراحت ميشوم([2]). اگر به هر دو روايت كه به نظر آنان توسط معصومين نقل شدهاند بنگريم در مييابيم هر دو روايت به طور كلي با يكديگر متفاوت و متضاد هستند در روايتي يک امام از آن نهي و در روايتي ديگر يك امام ديگر آن را دستور و به آن تشويق مينمايد، و علاوه بر آن از امام جعفر صادق نظر ديگري را كه مخالف با اين نظر است را اين گونه نقل ميكنند كه ايشان به ياران و اصحابي كه مرتكب نكاح متعه ميشوند ميگفت: آيا شما شرم و حيا نميكنيد كه مرتكب چنين عملي شدهايد! 3- در روايتي كه هشام بن حكم آن را از ابي عبدالله نقل ميكند چنين ميفرمايد: كه حضرت ابوعبدالله فرمودند: زنان فاجره و فاسقه مرتكب نكاح موقت ميشوند، و زنان پاكدامن و محصنه از آن پرهيز مينمايند([3]). 4- در روايتي ديگر كه توسط عبدالله بن سنان نقل شده است چنين وارد شده است كه ايشان ميفرمايند از حضرت ابو عبدالله دربارهي نكاح موقت پرسيدم ايشان فرمودند: خود را با آن چركين و كثيف نگردان([4]). امام جعفر صادق فقط به رجز و توبيخ مرتكبين نكاح موقت اكتفا ننمودهاند بلكه تحريم آن را نيز بيان داشته. 5- در روايتي كه از حضرت عمار نقل شده است ايشان ميفرمايند حضرت ابو عبدالله بر من و سليمان بن خالد متعه را حرام گرداندند و فرمودند: من متعه را بر شما حرام گرداندهام([5]). چگونه امكان دارد كه امام جعفر صادق معتقد به حلت نكاح موقت باشد ولي آن را بر اصحاب و ياران خويش حرام گرداند! چگونه ممكن است كه ايشان آن را با وجود روايات متعدد ديگري كه دال بر حلت هستند آن را بر اصحاب خويش نهي و حرام گرداند، تشيع روايات ديگري را كه به شرح ذيل هستند نیز از او نقل نمودهاند: 1- هر فرد و شخصي كه ازدواج موقت نمايد و سپس غسل نمايد خداوند متعال با هر قطرهي آبي كه از آن ميچكد هفتاد فرشته ميآفريند كه تا روز قيامت براي او طلب مغفرت مينمايند و بر پرهيز كنندگان از نكاح موقت تا قيامت لعنت و نفرين ميفرستند([6]). 2- در روايتي ديگر سائلي از امام جعفر صادق پرسيدند: نظريه شما دربارهي نكاح موقت چيست؟ ايشان فرمودند: خداوند آن (نكاح موقت) را در قرآن و پيامبرش در احاديث را حلال گرداندهاند و تا روز قيامت متعه جايز و حلال است، سائل به امام جعفر صادق روي گرداند و گفت: آيا شما نيز چنين سخني را ميگوييد در حالي كه حضرت عمر از آن نهي كردهاند، امام جعفر صادق فرمودند ولو اينكه ايشان نهي و تحريم كردهاند من آن را جايز ميدانم كه آنچه پيامبر فرموده حق است و آنچه دوستت (عمر) گفته باطل است. سائل گفت: پناه بر خداوند كه حضرت عمر چيزي را حرام و شما آن را حلال گردانيد، امام جعفر صادق فرمود: شما نظريه او را بپذيريد و من نظريه پيامبر و اهل بيت را ميپذيرم بيا تا با شما در نزد خدا ملاعنه نمايم. در اين لحظه عبدالله بن عمير به امام جعفر صادق گفتند: آيا شما نكاح موقت را براي زنان، دختران، خواهران و دختر عمههايت ميپذيريد؟ در اين لحظه امام جعفر صادق از آن رويگردان شدند([7]). اگر واقعا متعه حلال و جايز بود و داراي ثواب كثير و زيادي كه ملك از آن آفريده ميشود بود پس چرا امام جعفر صادق به آن تن ندادند و بر اهل و خاندان خويش آن را نپسنديدند آيا او نميخواست تا خاندان او به آن ثواب برسد؟ و آيا او از رسيدن آنان به آن ثواب ناراحت ميشد؟ پس چرا آن را نپسنديدند؟ علاوه بر انكار امام جعفر صادق امام رضا نيز آن را بر اصحاب خويش نهي و حرام گردانده و آنان را از ارتكاب نكاح موقت باز داشتند. 3- از محمد بن حسن بن شمون روايت است كه ايشان ميفرمايند امام ابوالحسن به موالي خويش نوشتند: متعه و ازدواج موقت را حلال نگردانيد و به سنت پيامبر كه همان نكاح دائم است مشغول شويد و توسط نكاح موقت خانوادهيتان را ناراحت نگردانيد كه ما را نفرين نمايند. از مجموعهي روايات گذشته حرمت نكاح موقت به اثبات ميرسد كه حتي اهل بيت و ائمه نيز آن را در طي روايات گوناگوني كه برخي در اينجا درج گرديد حرام گرداندهاند و حرمت ازدواج موقت راهي به سوي زندگي و ازدواج دائم است، اگر جوانان هر روز به ازدواج موقت مشغول گردند و به راحتي غريزهي شهواني خويش را دفع نمايند نيازي به ازدواج دائم نمييابند و ميتوانند غريزههاي جنسي و شهواني خويش را در روزهاي متفاوت با خانمهاي گوناگون دفع نمايند كه اين بسيار زشت و ناپسند است كه زشتي آن بر هر انسان عاقل و دانايي آشكار است ولي اهل تشيع به خاطر مخالفت و عنادي كه با صحابه و ائمه دارند به آن روي آوردهاند، اينك به نقد و بررسي رواياتي ميپردازيم كه تشيع توسط آن حلت و جواز متعه را صادر نمودهاند، لازم به ذكر است كه نقد و بررسي روايات را از كتابهاي رجال شيعه مورد بررسي قرار ميدهيم.
بررسي روايات اولين روايتي كه تشيع از آن بر حلت متعه استدلال مينمايند اين است كه ميگويند: مفضل بن عمر از امام جعفر صادق پرسيدند نظريه شما پيرامون نكاح موقت چيست؟ ايشان فرمودند: متعه بنا به آيه كريمهي الهي زير حلال و جايز است: ﴿وَلا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَلَكِنْ لا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرّاً إِلَّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ اولاً: اگر به سند روايت به دقت بنگريم در مييابيم كه اين روايت توسط مفضل بن عمر كه در نزد علماي شيعه فردي غير معتبر و حتي از غلات خطابيه نيز است نقل شده است، لذا روايت فاقد اعتبار است، علماي شيعه دربارهي اين راوي سخنان زيادي را گفتهاند كه در اينجا به نظريات برخي از آنها اشاره ميشود. 1) نجاشي در كتاب رجالش در صفحه 295 دربارهي مفضل بن عمر ابو عبدالله چنين مينويسد: كوفي فاسد المذهب مضطرب الروايه لايعبأ به و قيل: انه كان خطابيا وقد ذكر له مصنفات لا يعول عليها. او فردي كوفي است كه داراي نظريات و مذهب فاسد و مضطرب الروايه است كه هرگز روايات او اعتبار و ارزش ندارد و برخي معتقدند كه او فردي خطابي است كه مصنفات او هرگز معتبر نيستند. 2) ابن غضائري دربارهي مفضل بن عمر ابو عبدالله چنين ميگويد: ضعيف متهافت مرتفع القول خطابي وقد زيد عليه شيء كثير وحمل الغلاة في حديثه حملاً عظيما ولا يجوز أن يكتب حديثه([8]). او فردي ضعيف الاحول و متروكي است كه اقوال او فاقد اعتبار است كه غلات از او روايت زيادي را نقل مينمايند كه كتابت آن احاديث هرگز جايز نيست. 3) حسن بن علي بن داود حلي در كتاب رجالش در صفحه 56 چنين مينويسد: ضعيف متهافت خطابي او فردي ضعيف الاحوال و متروكي است كه از گروه خطابيه ميباشد. 4) كشي در كتاب رجال خويش در صفحه 272-278 دربارهي او چنين مينويسد: إنه من الغلاة وإنه لم تثبت رواية في مدحه بل إنه ملعون على لسان ائمته. او از غلاتي است كه هيچ گونه روايتي در مدح و ستايش او وارد نشده است بلكه او توسط ائمه نيز ملعون و نفرين شمرده شده است. 5) محمد علي اردبيلي در كتاب جامع الرواه 2/258 مينويسد: الأولي عدم الاعتماد، والله اعلم بحاله. اولي و افضل اين است كه روايات او روايات غير متعمد و غير موثق است. 6) امام جعفر صادق در روايتي كه از حماد بن عثمان نقل شده است مفضل بن عمر الجعفي را چنين توصيف مينمايد: يا كافر يا مشرك مالك ولا بني. اي كافر و اي مشرك، شما را با فرزندم «اسماعيل بن جعفر» چه كار است؟ امام جعفر صادق اين راوي را كافر قلمداد نموده است و روايت كفار فاقد اعتبار است. 7) از اسماعيل بن جابر روايت است كه امام جعفر صادق به مفضل بن عمر چنين خطاب نمودند: أنت المفضل وقل له يا كافر يا مشرك ما تريد إلى ابني تريد أن تقتله. اي كافر و اي مشرك از فرزندم چه ميخواهي آيا ميخواهي او را به قتل برساني؟([9]). ثانيا: مفضل بن عمر يكي از افرادي است كه به نماز و امور ضروري دين اهميت نميداد از معاويه بن وهب و اسحاق بن عمار روايت است كه ايشان ميفرمايند ما براي زيارت امام حسين خارج شديم و گفتيم با خود مفضل بن عمر را به همراهي ببريم نزد او رفته و او را نيز با خود برديم، در بين راه چهار فرسخي كوفه فجر طلوع كرد و ما نماز صبح را ادا نموديم ولي مفضل ايستاد و نماز را ادا نكرد وقتي كه از او پرسيديم چرا نماز نميخواني به ما گفت من قبل از آمدن شما در منزل نماز خوانده بودم. وي داراي عقايد بسيار شنيع و زشت ديگري همچون به شهادت نرسيدن امام حسين و پرواز او به آسمانها و عدم ازدواج حضرت عمر با ام كلثوم بنت علي است. مرويات مفضل بن عمر در كتب اربعه. مرويات مفضل بن عمر در كتب اربعه تشيع به تعداد 106 روايت ميرسد كه كليه آن روايات توسط راوياني كه اسامي آنان در ذيل درج ميگردد نقل و ثبت شدهاند. 1- از او صاحب كتاب الفقيه در صفحه1/438، 842 ، و صفحه 2/119، 241، 313، صفحه 4/869، و صاحب كتاب التهذيب صفحه 2/142 نقل نموده است. از او ابوسعيد خيبري در الكافي ج1 ك2 ب17 ح11 روايت نقل كرده است. 2- ابن رباط در التهذيب 2/103 الاستبصار 1/924 ابن سنان در كافي ج 5 ك 3، 96 ج 4، ابراهيم بن خلف بن عباد الانماطي در كتاب الكافي ج 1 ك 4 ب 8 ج 11، ابراهيم بن هاشم در كتاب الكافي ج 2 ك 2 ب 49 ج 11 – اسحاق بن عيسي در الكافي ج 2 ك 1 ب 2 ك 1 ب 107 ج21، بشر بن جعفر در الكافي ج 1 ك 4 ب 37 ج5، بكار بن كردن در الكافي ج1 ك3 ب29 ج3، جعفر بن بشير درالكافي ج2 ك1 ب99، 23، و راويان ديگري از او نقل روايت كردهاند كه در صفحه 58 ،59 ،60 كتاب الشيعه والمتعه نوشته محمد مال الله مذكوراند براي كسب اطلاع بيشتر به آنجا مراجعه نماييد. دومين روايتي كه از آن بر حلت نكاح موقت استدلال مينمايند روايتي است كه توسط ابوبصير نقل شده است كه ايشان ميفرمايند: از حضرت ابوجعفر دربارهي حلت و حرمت نكاح موقت و متعه پرسيدم! ايشان فرمودند: در قرآن آيه ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَلا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ﴾. گويا حضرت ابوجعفر از اين آيه بر حلت متعه استدلال نموده و آن را قرائت فرمودند- اگر به دقت به سند اين روايت بنگريم در مييابيم كه راوي آن ابوبصير است كه در نزد تشيع در روايتهاي آنان ابوبصير كينه چهار نفر ذكر شده است كه آن چهار نفر عبارتند از: - يحيي بن القاسم. - ليث البختري كه در اين روايت او راوي حديث است. - عبدالله بن محمد الأسدي. - حماد بن عبدالله بن اسيد الهروي. اسم ابوبصير در كتابهاي رجال به نام ابوبصير ليث بن البختري المرادي نقل شده است چنانكه در كتاب الرجال الكشي در صفحه 151 آن را با اسم و كنيه يادآوري نموده است، اين راوي كسي است كه به ائمه اتهام وارد نموده است و دربارهي آنان مخصوصاً ابو جعفر ميگويد: اگر دنيا به سوي آنان ميرفت آن را با دندانهاي نواجذ ميگرفتند. از ابن ابي يعفور روايت شده است كه ايشان ميفرمايند من به همراه جماعتي كه در بين آنان ابو بصير بود براي اداي حج خارج شدم و به ابو بصير گفتم: از خداوند بترس و با مال خودت براي اداي حج برو زيرا كه شما داراي ثروت زيادي هستي و از آن استفاده نما، نه از مال ديگران ايشان در جواب من به من گفت: اگر دنيا به سوي صاحب تو (امام جعفر) بيايد او را با رداء خود جمعآوري مينمايد. ايشان چنان فردي بودند كه هميشه امام جعفر صادق را به تمسخر و استهزاء ميگرفتند و او را فردي طماع و دنيا دوست معرفي مينمودند. از حماد الناب روايت است كه ايشان ميفرمايند: روزي ابو بصير بر دروازه امام ابو عبدالله نشستند تا به او اجازه دخول دهند ولي امام به او اجازه نداد و گفت: اگر به همراه ما مال و ثروت ميبود حتما به ما اجازه ميداد كه ناگهان سگي به سوي او آمد و چهرهي او را با زبان ليسيد او گفت: اف اف اين ديگه چيست؟ يكي از همنشينان او به او گفت اين سگي بود كه چهرهي شما را ليسيد. و در جايي ديگر امام جعفر صادق را فردي ناآگاه و نادان و جاهل قلمداد ميكند از شعيب العقرقوفي روايت است كه ايشان ميفرمايند ابو بصير به من گفت: از ابو عبدالله دربارهي زني كه شوهر دارد و دوباره ازدواج مينمايد پرسيدم ايشان به من گفت: زن رجم شود و آن مرد را صد ضربه تعزيرا بزنند, شعيب ميگويد همين سوال را من از امام جعفر صادق پرسيدم ايشان به من گفتند: زن رجم شود و بر مرد هيچ چيزي لازم نميگردد پس از چند روزي با ابو بصير ملاقات كردم و به او گفتم من از امام جعفر صادق همين سوال را پرسيدم او به من گفت زن رجم شود و بر مرد هيچ چيزي لازم نميگردد، ابوبصير بر سينهي خود دستي كشيد و گفت من اطلاع نداشتم كه حكم و دستور و فتواي او هر لحظه تغيير ميكند. و در روايتي ديگر از حماد بن عثمان روايت است كه ايشان ميفرمايند من به همراه ابي يعفور و فرد ديگري به سوي خيره رهسپار شديم كه در بين راه از دنيا سخن به ميان آمد و ما دربارهي او سخن گفتيم ابوبصير مرادي به ما گفت: اگر امام جعفر صادق آن دوست شما دنيايي گيرش ميآمد حتما به سوي آن ميرفت. و در احوال او نوشتهاند كه ايشان در حالت جنب و جنابت ائمه را ملاقات ميكرد، و از بكير روايت است كه ايشان ميفرمايند ابوبصير مرادي را ملاقات كردم و از او پرسيدم: كجا ميخواهي بروي او گفت: به ملاقات امام جعفر صادق ميروم من به او گفتم من نيز با شما به همراهي ميآيم او به همراه من با امام ملاقات كرد و امام به سوي او نظر كرد و گفت آيا در منازل انبياء و صلحاء با جنابت داخل ميشوي. او گفت: پناه بر خدا از غضب و خشم او و غضب شما استغفار نمود و گفت: ديگر به اين حال بر نميگردم. از شعيب بن يعقوب العقرقوفي روايت است كه ايشان ميفرمايند: از ابوالحسن دربارهي مردي كه با زن شوهردار ازدواج ميكند و از احوال آن زن اطلاع كامل ندارد پرسيدم؛ ايشان در جواب گفت: زن رجم شود و بر مرد هيچ چيزي لازم نميشود من اين سوال و جواب را براي ابوبصير مرادي تعريف نمودم ايشان گفت قسم به خدا امام جعفر به من گفت زن رجم و مرد شلاق زده شود، سپس دستش را بر سينه خود كوبيد و گفت گمان ميبرم امام جعفر هنوز علمش تكميل نشده است و از نظر علمي رشد ننموده است. مرادي چنان فردي است كه به خاطر اطفاء غريزهي شهواني خود كلاس تعليم و تعلم خواهران را رايج گرداند چنانچه از حسن بن مختار روايت است كه ايشان از ابوبصير نقل مينمايند كه ايشان گفتند: در زماني كه خواهران و زنان را تدريس مينمودم با يكي از آنان مزاح و شوخي نمودم. روزي به نزد امام جعفر صادق مشرف شدم كه ايشان به من گفت: اي ابوبصير شما به آن زن چه چيزي گفته بوديد گفتم: به او گفتم دستت را به من بده. امام جعفر صادق به من گفت: هرگز به او نزديك مشو و با او سخن مگو. از ابوبصير به تعداد 57 روايت از راويان مختلف و گوناگوني در كتابهاي اربعه نقل شده است كه براي آشنايي بيشتر به صفحه 56 و 66 كتاب الشيعه والمتعه نوشته محمد مال الله مراجعه نماييد. روايت سوم: سومين روايتي كه از آن بر حلت نكاح موقت استدلال ميكنند روايتي است كه از ابن مسكان نقل شده است كه ايشان ميفرمايند از حضرت امام جعفر شنيدم كه ايشان ميفرمودند: اگر حضرت عمر نكاح موقت را حرام نميگرداند به غير از افراد شقي و بدبخت هيچ كسي مرتكب زنا نميشد. اگر واقعاً نكاح متعه جايز و حلال بود پس چرا حضرت علي در دوران خلافت خويش به آن دستور ندادند و به نشر و ترويج آن نپرداختند؟ و چرا بر منبر علنا حلت آن را بيان نداشتند؟ آيا او كتمان علم نمودند و از نشر آن شرمنده ميشدند؟ پس چرا آن را بيان نداشتند. اگر به دقت بنگريم در مييابيم كه عدم بيان ايشان نيز دليل ديگري بر حرمت نكاح موقت است. اين روايت نيز كه توسط ابن مسكان نقل شده است مردود و باطل است زيرا كه ابن مسكان معروف به عبدالله بوده كه اكثر علماي شيعه آن را مردود و مستور الحال معرفي نمودهاند كه در اينجا به نظريات بخشي از آنها اشاره ميشود. 1- نجاشي ميگويد: ابن مسكان از ابو عبدالله روايت نقل ميكند ولي روايات او فاقد اعتبارند. و از طرفي ديگر تشيع دربارهى ابن مسكان ميگويد: ايشان به خاطر احترام و اجلال ابو عبدالله بر آن وارد نميشدند و از ايشان سماع حديث نداشتند و فقط از اصحاب ابوعبدالله روايت نقل ميكردند. كليه رواياتي كه از ايشان نقل شدهاند به 35 روايت ميرسد اگر واقعا ايشان سماع نداشتهاند و آن سخن درست و به جا است پس چرا 35 روايت نقل نموده است، ايشان جزو افرادي هستند كه از گروه واقفه شمرده شدهاند چنان چه ابن عقده از علي بن الحسن بن فضال نقل ميكند كه ايشان فرمودند: عثمان بن عيسي الرؤاسي به ما گفت: زياد قندي و ابن مسكان به من گفتند: ما نزد ابو ابراهيم بوديم كه ناگهان به ما گفت: اينك بهترين فرد روي زمين بر شما وارد ميشود كه در آن لحظه ابوالحسن الرضا در حالي كه كودكي بيش نبود داخل شد ما گفتيم او بهترين فرد روي زمين است او را در بغل گرفت و بر آن بوسه زد و گفت اي فرزندم آيا ميداني كه اين دو القندي و ابن مسكان چه گفتند: گفت بله اين دو بر من مشكوكاند. واقفه گروهي هستند كه تا موسي بن جعفر ائمه را قبول دارند و بعد از آن به امامت هيچ امامي قائل نيستند مرويات ابن مسكان در كتب اربعه تشيع به 279 روايت ميرسد كه مجموعه كساني كه از آنان روايت نقل كرده است به طور مجموع و كلي در كتاب الشيعه والمتعه نوشته محمد مال الله در صفحه 70 الي 82 نقل شدهاند.
([1]) الفروع من الكافي 2/43 وسائل الشيعه 14/449. ([2]) بحار الانوار 100/299. ([3]) بحار الانوار 100/318 و السراير 483. ([4]) بحار الانوار 100/318 السراير 66. ([5]) فروع كافي 2/48 وسائل شيعه 14/450. ([6]) وسائل شيعه 14/444. ([7]) فروع كافي 2/42 التهذيب 2/186. ([8]) معجم رجال الحديث ابوقاسم خوي 18/293. ([9]) رجال الكشي 274 تنقيح المقال 3/241.
افترائات تشيع بر صحابه تشيع براي جواز خرافات و بدعات خويش به صحابه گرامي و گرانقدر آن حضرت اتهامات و افترائات زيادي را بستهاند كه در اينجا به بخشي از افترائات تشيع بر صحابه خصوصاً بر ابن عباس و ابن عمر پرداخته ميشود. خويي در كتاب البيان في تفسير القرآن صفحه 315 دربارهى ابن عباس چنين مينويسد: ابن عباس تا آخرين لحظهي حيات خويش بر حلت نكاح موقت پافشاري و اصرار ورزيدند ولي كسي حرف او را نپذيرفت. اين سخن يكي از افترائاتي است كه بر ابن عباس بسته شده است و اگر از نظر علمي و فني نظريه ابن عباس را كارشناسي كنيم در مييابيم كه ايشان ابتداء به نكاح متعه معتقد بودند ولي بعداً رجوع كردهاند كه بعداً مفصلاً آن را مطرح خواهيم ساخت. يكي ديگر از افترائاتي كه بر ابن عباس بستهاند اين است كه ميگويند: ايشان آيه ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ﴾ را اين گونه ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ إِلَى أَجَلٍ مُسَمّىً﴾ تلاوت نمودند و از آن بر حلت نكاح موقت استدلال مينمودند! اگر به نظريات مفسرين بزرگوار و جليل القدر نظري افكنيم در مييابيم كه اين يكي از ديگر حربهها و افترائات تشيع بر صحابه گرامي و گرانقدر آن حضرت است. علامه ابن جرير طبري مينويسد: در هيچ روايتي و در هيچ صحيفهاي از صحف مسلمين آيه اينگونه تلاوت نشده است. علامه شوكاني مينويسد: يكي از شرايط ثبوت آيات الهي تواتر است و اين روايت بالفرض اگر از ابن عباس روايت شده باشد هرگز به تواتر نرسيده است بنابراين جزو آيات الهي نيست و از آن نميتوان استدلال نمود. علامه ابن تيميه مينويسد: اين روايت به حد تواتر نرسيده است و ما منكر حلت متعه در اوايل اسلام نيستيم شايد اين روايت در حد اخبار آحاد پذيرفته شود ولي چون به حد تواتر نرسيده است بنابر روايات متواتر و آيات الهي منسوخ گرديده است و از آن نميتوانيم حلت نكاح متعه را براي هميشه و تا روز قيامت ثابت نماييم و در آن آيه بيان نشده است كه ﴿أُحِلَّ لَكُمْ أن تستمتعوا بهن إِلَى أَجَلٍ مُسَمّىً﴾ بلكه مطلق استمتاع و بهرهگيري را بيان ميدارد و آن وطي با شبهه و حلال را نيز در بر ميگيرد. علامه ابوالفتح مقدسي ميگويد: اين نوع قرائت هرگز جزو آيات الهي نيست و آن گونه از جانب خداوند متعال نازل نگرديده است و در صحيفه اجماعي صحابه يافته نميشود، لذا فاقد اعتبار است. ابن عباس يكي از افرادي است كه ابتدا نكاح متعه را جايز و سپس آن را حرام اعلام داشتند و اين روايت مشهوري است كه از او باقي مانده است و ايشان فقط در جهاد و در آن زماني كه زنان تعدادشان اندك بودند معتقد به حلت نكاح موقت بودند ولي بعداً از آن رجوع نمودند. از حضرت ابوجمزه روايت است كه ايشان ميفرمايند من از ابن عباس شنيدم كه در پاسخ سوال حلت نكاح موقت ايشان فرمودند: ازدواج موقت در زماني كه زنان اندك بودند و در جهاد مسلمانان شركت داشتند و نياز شديد و مبرمي به آن داشتند جايز بود. اين سخن كه آن را به ابن عباس جناب آقاي خويي نسبت دادهاند بسيار سخن نابجا و نادرستي است و علاوه بر آن ابن عباس در نزد شيعه جزو افرادي است كه آيه كريمه الهي دربارهى آنان ميفرمايد: ﴿وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾ و او را جزو سارقين بيت المال ميدانند در روايتي كه از زهري نقل ميكنند ايشان ميفرمايند از حارث شنيدم كه ايشان فرمودند: حضرت علي عبدالله بن عباس را در شهر بصره به عنوان استاندار و والي گذاشتند ولي ايشان دو ميليون ريال از مال بيت المال را برداشتند و به مكه رفتند هنگامي كه اين سخن به حضرت علي رسيد ايشان بر منبر رفتند و در حالي كه گريه ميكردند فرمودند: اين پسر عموي رسول الله است كه با آن مكانت علمي و مملكتي خود با او چنين كردند پس با ديگران كه از او در درجه و مقام پايينتري هستند چه كار ميكنند. از معلي بن هلال روايت است كه ايشان ميفرمايند هنگامي كه عبدالله بن عباس متولي بيت المال بصره بودند و آن را به تاراج بردند حضرت علي به او نامهاي نوشت كه در آن چنين نوشته بود: من شما را در امانت خويش شريك و سهيم كردم و هيچ كس از شما بر من امينتر و نزديكتر نبود ولي هنگامي كه خيانت و رسوايي شما را در آن يافتم چنين فهميدم كه شما براي خداوند جهاد ننمودهايد بلكه براي جمعآوري مال و ثروت و زر اندوزي به جهاد رفته بوديد و شما از مكاران امت محمد هستيد خطبهاي طولاني را نوشتهاند كه در اينجا تا اين مبحث بسنده شده است. عبدالله بن عباس در جواب مينويسد: نامهي شما به دستم رسيد ولي قسم به خدا كه حق من از مال بيت المال از آن بيشتر بوده است و من حق خود را برداشتهام. سپس نامههاي ديگر در بين حضرت علي و ابن عباس رد و بدل شده است كه از ذكر آن به خاطر اطاله نشدن كلام صرف نظر ميكنيم- برخي از علماي شيعه كوشيدهاند تا اين روايت را ضعيف جلوه دهند ولي محسن الأمين در كتاب اعيان الشيعه آن را صحيح قرار داده است و ميفرمايد: انكار اخذ بيت المال توسط ابن عباس و انكار نامههاي اين دو به يكديگر امري بسيار مشكل و سنگين است و در آن نيازي به روايت كشي نيست. تشيع تنها به اتهام سرقت به ابن عباس اكتفا ننمودهاند بلكه معتقدند كه حضرت علي صبحگاهان و شامگاهان فرزندان ابن عباس را لعنت و نفرين مينمودند، از فضيل بن يسار روايت است كه ايشان از ابو جعفر روايت ميكند: حضرت علي بن ابي طالب فرمودند: خدايا چشمان دو فرزند فلاني - ابن عباس- را كور و آنان را نفرين نما و كوري چشمان آنان را دليلي بر كوري قلوبشان نما. از حضرت حسن بن عباس روايت است كه ابو عبدالله روايت ميكنند كه ما نشسته بوديم كه فردي از ما به حالت تمسخر و مسخره خنديد و از ما پرسيد آيا ميدانيد چه چيزي مرا به خنده آورده است ما گفتيم خير ما نميدانيم ايشان گفتند ابن عباس گمان برده بود كه از زمرهي افرادي است كه مصداق آيه ﴿إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا﴾ قرار گرفته است ولي من به او گفتم آيا با ملائكه خداوند ملاقات نمودهايد و آيا آنان به شما خبر دادهاند كه شما مصداق اين آيه قرار ميگيريد و در آخرت هيچ حزن و خوفي نداريد، ايشان گفتند مومنين با يكديگر برادرند سپس همهي ما بر او خنديديم. آنچه تاكنون خوانديد برخي از رواياتي بود كه توسط آنها به ابن عباس اتهام ميزدند او را مجروح قرار ميدادند ولي از طرفي ديگر نظر و قول او را براي اباحت و حلت متعه معتبر و مستدل مي دانند؟!
افترائات تشيع بر عبدالله بن عمر رضي الله عنه محمد تقي الحكيم در كتاب الزواج الموقت و دوره في حل مشكلات الجنس در صفحه 41 مينويسد: يكي از كساني كه منكر ازدواج موقت شدهاند فرزند عمر بن الخطاب يعني عبدالله بن عمر است از او درباره حكم نكاح موقت پرسيدند ايشان گفت: قسم به خدا ما در زمان رسول الله زنا كار نبوديم، و يك بار ديگر نيز از او پرسيدند فرمود: آن حلال است سائل به او گفت: پدرت عمر آن را حرام گردانده است عبدالله بن عمر در جواب گفت: اگر پدرم آن را حرام و رسول الله آن را حلال گردانده باشد بر ما اتباع چه كسي لازم و ضروري است، از اين روايت و داستان نه تنها حلت نكاح موقت را اثبات مينمايند بلكه از آن اين مسئله را نيز ثابت مينمايد كه حضرت عبدالله بن عمر به اجتهاد در مقابل نهي معتقد بودند و نظريه پدر خويش را قبول نداشتند، حربهي ديگري كه در اينجا بكار ميبندند در پاورقي مصادر و مراجع اهل سنت از جمله كتاب ترمذي را حواله ميدهند در حالي كه اين روايت هرگز در كتابهاي اهل سنت موجود نيست و اين داستان دروغين در كتاب المسائل الفقهيه صفحه 93 و كتاب المتعه نوشته فكيكي در صفحه 54 نقل شده است كه هر دو مولف آن كتابها اهل تشيع هستند، روايت حلت نكاح متعه هرگز از حضرت عبدالله بن عمر ثابت نيست بلكه خلاف آن رواياتي كه دال بر حرمت نكاح موقت هستند از ايشان ثابت است كه در اينجا به برخي از آن روايات اشاره ميشود. 1- از حضرت نافع روايت است كه ايشان از حضرت عبدالله بن عمر نقل ميكنند كه ايشان فرمودند: آن حضرت در روز فتح خيبر از گوشت الاغ و نكاح متعه موقت ما را بازداشتند. 2- از حضرت سالم بن عبدالله روايت است كه ايشان ميفرمايند از پدرم در بارهي نكاح موقت سوال شد ايشان فرمودند: نكاح موقت زنا است. 3- از حضرت سالم بن عبدالله روايت است كه در نزد عبدالله بن عمر به او گفتند عبدالله بن عباس نكاح موقت را جايز و حلال ميدانند ايشان فرمودند: سبحان الله من گمان نميبرم كه عبدالله بن عباس به آن دستور دهند و چنين كاري را جايز بدانند، به او گفتند: او به نكاح موقت دستور و تاكيد نموده است ايشان فرمودند: در آن زمان عبدالله بن عباس كودكي بيش نبود كه آن حضرت ما را از آن نهي فرمودند و ما هرگز زنا را جايز نميدانيم. 4- از عبدالله بن عمر روايت است كه از او پرسيدند حكم نكاح موقت چيست ايشان فرمودند حرام است، در جواب به او گفتند: عبدالله بن عباس به آن فتوي داده است و آن را جايز قرار داده است، ايشان فرمودند قسم به خدا عبدالله بن عباس به تحقيق ميداند كه آن حضرت ص آن را حرام گرداندند و حرمت آن را در روز خيبر اعلام داشتند.
افترائات تشيع بر اسماء بنت ابي بكر رضي الله عنها: تشيع براي آنكه خرافات و عقايد خلاف سنت و قرآن خويش را جايز قرار دهند كوشيدهاند تا توسط افترائات و بهتانهايي كه بر صحابه ميبندند نظريات خويش را به اثبات برسانند هنگامي كه توسط افتراء بستن بر ابن عباس و ابن عمر رضي الله عنهما نكاح موقت را نتوانستند جايز قرار دهند توسط افترائاتي بر حضرت اسماء بنت ابي بكر ميخواهند آن را ثابت و جايز قرار دهند، فكيكي در كتاب المتعه صفحه 56-57 و راغب اصفهاني در كتاب محاضرات چنين مينويسد: عبدالله بن زبير بر عبدالله بن عباس بخاطر تحليل متعه طعن زدند ولي ابن عباس به او گفتند از مادرت بپرس كه شما فرزند پدرت هستيد يا فرزند متعه ايشان، از مادرشان پرسيدند و او در جواب گفت: شما فرزند متعه هستيد، ايشان اين روايت كاذبانه را به منابعي همچون العقد الفريد 2/139، شرح نهج البلاغه لابن ابي الحديد 5/822 و غيره نقل و نسبت دادهاند. اين روايت بنا به چند دليل مردود و متروك است: اولاً: اين روايت در بحث حج و متعه الحج آمده است نه متعه النساء و نكاح موقت: مناظره و مناقشهاي كه صورت گرفته است دربارهى حج تمتع و جواز آن است نه اينكه آنان دربارهى نكاح موقت مناظره نمايند، در كتاب مسند احمد بن حنبل اين روايت چنين وارد شده است كه عبدالله بن زبير فرمودند: فقط به اداي حج مفرد بپردازيد و قول او- ابن عباس- را ترك نماييد حضرت عبدالله ابن عباس فرمودند آيا مادرت را از جواز حج تمتع نميپرسيد، از مادرش پرسيدند و او فرمود حضرت عبدالله بن عباس بر حق است و قول او معتبر است. ثانياً: اگر به كتابهاي سيرت و تاريخ بنگريم در مييابيم كه زبير در جوانى و حالت بكارت با حضرت اسماء ازدواج نمودند و بعد از وفات زبير اصلاً ازدواج ننمودهاند. ثالثاً: حضرت اسماء بنت ابي بكر در قباء عبدالله بن زبير را وضع حمل نمودند و متعه بعد از هجرت و قبل از جنگ خيبر رايج شده بود و در آن زماني كه اسماء حامله بودند نكاح موقت هرگز نبوده است پس چگونه امكان دارد كه عبدالله بن زبير فرزند نكاح موقت باشد و اگر در آن زمان نكاح موقت ميبود بايد بنا به حديث آن حضرت كه فرمودند: زناني كه به وسيله نكاح موقت ازدواج كردهايد طلاق دهيد. او را نيز طلاق ميداد، ولي طلاق او در هيچ كتابي ثابت نيست. رابعاً: اگر به كتاب محاضرات الادباء و محاورات الشعراء راغب اصفهاني بنگريم ميبينيم كه اين روايت در آنجا بدون سند همچون قصهاي نقل گرديده است كه فاقد اعتبار و ارزش است زيرا كه سخنان بدون سند فاقد اعتبارند.
روش استدلال تشيع از آيه ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً﴾ علماء و انديشمندان تشيع از آيه فوق به حلت نكاح موقت فتوي دادهاند و آن را قويترين و مستدلترين آيه بر حلت نكاح موقت ميدانند ولي اين استدلال بنا به دلايل زير باطل است: اولاً: اين آيه جزيي از آياتي است كه دربارهى نكاح و ازدواج دائم نازل گرديدهاند لذا آن نيز بيانگر نكاح دائم است نه نكاح موقت آنجايي كه خداوند متعال ميفرمايد: ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالاتُكُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَأُمَّهَاتُ نِسَائِكُمْ وَرَبَائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُمْ الي قوله تعالي إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيماً﴾ ثانياً: زني كه با آن عقد ازدواج موقت بسته ميشود در نزد تشيع زوجه و ملك يمين به حساب نميرود و جزو ازواجي كه از آنان ارث برده شود نيز به شمار نميرود و نسب نيز از آن ثابت نميشود چنانچه در كتابهاي همچون الفروع الكافي 2/43 التهذيب 2/188 الاستبصار 3/147 وسائل الشيعه 14/446 از محمد بن مسلم روايت نقل ميكنند كه ايشان از امام جعفر صادق شنيدند كه ايشان دربارهى زنان نكاح متعه چنين ميگفتند: آن زن جزو زنان اربعهاي كه در قرآن مجيد ذكر شده است به شمار نميرود و آن زن نيازي به طلاق ندارد بدون طلاق پس از اتمام عقد قرارداد و ايام ازدواج خود به خود جدا ميشود و آن زن به وسيله اين نكاح ميراث نيز نميبرد، و در روايتي ديگر از ابوبصير نقل شده است كه ايشان ميفرمايند از امام جعفر صادق دربارهى زناني كه توسط نكاح موقت ازدواج شدهاند پرسيده شد آيا آن زنان جزو زنان چهارگانهاي كه ذكر آن در قرآن آمده است ميباشند؟ ايشان فرمودند خير. و در روايت زراره بن اعين از امام جعفر صادق چنين آمده است در نزد امام جعفر صادق دربارهى زناني كه توسط ازدواج موقت به عقد نكاح آمده پرسيده شد آيا آنان جزو زنان چهار گانهاند ايشان فرمودند: اگر ميخواهي ميتوانيد هزار زن را به عقد نكاح موقت در بياوريد زيرا كه آنان به اجاره گرفته شدهاند. اگر واقعا آنان جزو زوجات و همسران به شمار ميرفتند هرگز ازدواج با بيش از چهار تن از آنان بنا به آيه ﴿فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلاثَ وَرُبَاعَ﴾ جايز نبود بنابراين آنان زوجه نيستند و حكم آن را نيز نميگيرند و جزو زنان زنا كار به شمار ميروند. ثالثاً: زنان ازدواج شده توسط نكاح موقت نيازي به طلاق و جداي ندارند، ولي زنان دائم بدون طلاق و گذراندن عده هرگز جدايي و فرقت بين زوجين صورت نميگيرد. از زراه روايت است كه ايشان از امام جعفر صادق روايت ميكنند كه ايشان فرمودند: هنگامي كه وقت نكاح موقت به پايان برسد زن بدون طلاق جدا ميشود و اگر شخصي خواست در ايام و مهر او بيافزايد. رابعاً: ارث يكي از حقوق مسلم زوج و زوجه است كه بنا به آيات الهي زوج و زوجه از يكديگر ارث ميبرند ولي زناني كه توسط نكاح موقت به عقد در آمدهاند هرگز از شوهر و شوهر از آنان ارث نميبرند، و در روايتي كه از ابن ابي عمير نقل شده است امام جعفر صادق چنين ميفرمايند: زنان نكاح موقت ارث نميبرند. در روايتي ديگر از سعيد بن يسار نقل شده است ميفرمايد دربارهى زني كه به نكاح موقت عقد ميشود و شرط ميراث نيز گذاشته شده است پرسيدم ايشان فرمودند زنان نكاح موقت از شوهران ارث نميبرند، برابر است كه آن ارث مشروط باشد يا غير مشروط. و در روايتي ديگر از زراره نقل شده است چنين وارد شده است كه امام جعفر صادق فرمودند: در نكاح متعه بين زن و شوهر ميراث جاري نميشود.
نظريه شيخ الاسلام ابن تيميه پيرامون آيه استمتاع اگر به آيات الهي كه دربارهى مهريه زنان در آن آيات بحث شده است بنگريم ميبينيم كه خداوند متعال دربارهى زناني كه مدخول بها (زفاف انجام شده) هستند كليه مهريه را، و دربارهى زنان غير مدخول بها نصف مهر را لازم گرداندهاند و آيه استمتاع نيز دنباله آيهاي است كه بيانگر اداي مهريه زنان مدخول بها است چنانچه ميفرمايد: ﴿وَأُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً﴾. و در جاي ديگر ميفرمايد: ﴿وَكَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَى بَعْضُكُمْ إِلَى بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنْكُمْ مِيثَاقاً غَلِيظاً﴾. زنان نكاح موقت هيچ زماني در زمرهي زنان عقد دائم و ملك يمين قرار نميگيرند و بنا به آيه ﴿فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ﴾. از حكم نكاح خارج ميگردند زيرا كه خداوند متعال ميفرمايد: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ﴾. لذا چون زناني كه توسط نكاح موقت به عقد در ميآيند از لوازم نكاح محرومند و حق طلاق ارث، نسب و غيره را ندارند، بنابراين جزو زنا كاران امت اسلامي ميباشند كه ميخواهند زناي خود را جنبهي شرعي بدهند و با خيالي آسوده و راحت بدون هيچگونه مزاحمتي از جانب ارگانهاي دولتي و ماموران امر به معروف و نهي از منكر به عمل فحشا و زنا مشغول و آن را جنبهي رسمي بخشند. خلاصه اينكه زناني كه توسط نكاح موقت ازدواج شدهاند هرگز جزو زنان نيستند و عقد آنان عقد باطل و ناجايزي است و هر كسي كه با آنان عقد ببندد مرتكب عمل زنا شده است و حاميان آن همان حاميان زنا و فحشاء هستند كه حرمت آن بنا به دلايل زير ثابت است: 1- خداوند متعال در قرآن و پيامبر اكرم در احاديث حرمت نكاح موقت را بيان داشتهاند. 2- صحابه و تابعين در دوران فرمانروايي خويش آن را ممنوع و ناجايز قرار دادهاند. 3- چون زنا عده، طلاق ارث ندارند و نسبت فرزندان آنان نيز ثابت نميشود لذا فرزندان آنان بيسرپرست و بدون پدر و مادر ميباشند كه تربيت آنان در جامعه به عهدهي چه كساني خواهند بود؟ و اگر آن شخص در يك روز با عده كثيري از زنان عقد نكاح موقت بندد و از همه داراي اولاد و فرزند بشود او فرزندانش را چگونه ميشناسد و با آنان رابطه برقرار ميكند. 4- و اگر در روز يك زني با عده كثيري از مردان ارتباط برقرار نمايد و توسط عقد موقت در اختيار آنان قرار گيرد آن فرزندي كه از وي به دنيا ميآيد از آن كداميك از مردان خواهد بود؟ و آيا جايز است كه آن زن در يك روز در اختيار افراد زيادي قرار گيرد و مني همهي آنان را در رحم خويش جمع نمايد؟ و آيا مخلوط كردن آب مني مردان مختلف و گوناگون در يك رحم جايز است؟ 5- خداوند متعال براي كساني كه توانايي عقد نكاح دائم را ندارند دو راه معرفي مينمايد و آنان را به استعفاف و صبر دعوت و راهنمايي مينمايد اگر نكاح موقت و يك ساعتي براي دفع شهوات جايز بود حتما آن را معرفي مينمود كه هزينه چنداني نيز براي مستمندان نداشت، خداوند متعال ميفرمايد: ﴿وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكَاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾. ترجمه: و بايد پاكدامني را اختيار كنند كساني كه توانايي نكاح ندارند تا خداوند آنان را از فضل خويش غني سازد. و در جاي ديگر ميفرمايد: ﴿وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِنْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمِْ الي قوله ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَأَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ﴾. ترجمه: و هر كه نتواند از شما جهت توانگري نكاح كند زنان آزاد مسلمانان را پس بايد كه نكاح كند از كنيزان خود . . . و اين براي كسي است كه از گناه بترسد و آنكه صبر كنيد بهتر است براي شما. 6- خداوند متعال هدف اصلي عقد و ازدواج را تولد و زاد و ولد فرزندان معرفي نموده است. ولي در نكاح موقت هدف اصلي از ازدواج زنان اطفاء دفع شهوت است. بنا به آيه ﴿مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ﴾ (عفت طلب كنندگان نه شهوت رانندگان) مردود ميباشد، و در نكاح زنان و مردان هر دو بايد احصان پاكدامني را اختيار نمايند نه اينكه زن هر لحظه با يك مرد هم بستر شود و آن را داراي ثواب و اجر بيپايان بداند. 7- آيهي ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ﴾ با آيات قبلي و سياق و سياق آيه مرتبط است و چون در آيات گذشته بحث نكاح زنان عقد دائم است اين آيه نيز به آن مرتبط ميگردد و در صورتي كه آن را از بحث عقد دائم خارج و به بحث عقد موقت ببريم ارتباط بين آيات منقطع ميگردد كه آن مخالف ادبيات عرب است زيرا كه فاء در اينجا براي اتصال و ارتباط است نه اينكه براي انفصال باشد.
متعه بر چه كساني حلال است؟ تشيع روايات كاذبانه زيادي وارد نمودهاند كه متعه فقط بر كساني جايز است كه از ضوابط و شرايط آن آگاهي كاملي داشته باشند، از امام رضا روايتي نقل مينمايند كه ايشان فرمودند: متعه فقط بر كساني جايز است كه حق آن را بدانند و كساني كه از حقوق متعه بياطلاع و بيخبرند عقد متعه بر آنان حرام است؟([1]).
([1]) من لا يحضره الفقيه 2/148 وسايل الشيعه 14/438.
صيغه و شروط آن در نزد تشيع آنچه تشيع به ذكر آن در عقد موقت معتقدند عبارتند از: 1- اجرت. 2- مدت. 3- عدم ميراث. 4- وجوب عده. از زراره روايت است كه امام جعفر صادق فرمودند: متعه با ذكر دو امر جايز ميگردد: 1- وقت معين. 2- اجر معين([1]). و ابو بصير روايت كه ميفرمايد: بر زن لازم است كه در نكاح متعه بگويد كه با شما به مدت چند روز و در مقابل چند درهم عقد موقت مينمايم([2]). از اسماعيل بن فضل روايت است كه ايشان ميفرمايند از امام جعفر صادق دربارهى نكاح موقت پرسيدم ايشان فرمودند: مهريه و وقت نكاح بايد مشخص باشد([3]). از ابان بن تغلب روايت است كه ايشان ميفرمايند من به امام جعفر صادق گفتم به زني كه قصد نكاح موقت با او را دارم به او چه بگويم بهتر است، امام فرمودند به او بگو: شما را بنا به كتاب الله و سنت پيامبر عقد موقت مينمايم بر اين شرط كه در بين ما ارث و ورثه نباشد و روز ما مشخص باشد و هر چه شما خواستيد من به آن راضي هستم و اجر و مزد شما مبلغش نيز مشخص است. اگر زن به شما جواب مثبت داد و بله گفت او زن شما است و شما بر آن اولي و مقدم هستيد([4]). از ثعلبه روايت است كه امام جعفر صادق فرمودند به او بگو: شما را بر كتاب الله و سنت ازدواج عقد موقت مينمايم بر اين شرط كه ارث نبريم و مدت و اجر شما مشخص و عده بر شما لازم گردد. و اگر شخصي از بيان تعيين مدت صرف نظر نمايد عقد دائم در بين آن دو منعقد گرديده است، از عبدالله بن بكير روايت است كه ايشان ميفرمايند امام جعفر فرمودند اگر مدت در عقد معين گردد عقد موقت، و اگر تعيين نگردد عقد دائم منعقد گرديده است. از ابان بن تغلب روايت است كه ايشان به امام جعفر صادق فرمودند من شرم دارم و شرمنده ميشوم كه ايام را متعين نمايم، ايشان فرمودند: آن بر شما ضرر دارد، به او گفتيم چگونه ايشان فرمودند: اگر شما آن را بيان ننمايي در آن صورت عقد دائم منعقد ميگردد كه بر شما نفقه او لازم و عده و طلاق و ارث نيز ثابت ميگردد. از هشام بن سالم روايت است كه ايشان ميفرمايند به امام جعفر صادق گفتم آيا زن به صورت مبهم و غير تعيين به عقد نكاح موقت در ميآيد يا خير؟ ايشان فرمودند آن بر شما بسيار سخت است زيرا كه در آن صورت عقد دائم منعقد ميگردد و زن توسط آن ارث ميبرد، به او گفتم پس من چه كاري را انجام بدهم ايشان فرمودند: روزهايش را مشخص بنما و آن مقدار چيزي را كه به آن ميدهي را نيز مشخص نما در اين صورت نفقه و عده بر آن لازم نميگردد. ([1]) فروع كلينى 2/437 الوسايل 14/465 ([2]) التهذيب 2/188 الوسايل 14/465. ([3]) التهذيب 2/189. ([4]) فروع كليني 2/44.
متعه جزو اركان ايمان تشيع است تشيع هنگامي كه امري را خوب بپندارند و آن موافق هواها و خواهشات نفساني آنان باشد براي حلت و جواز آن روايات جعلي زيادي را به پيامبر و اهل بيت نسبت ميدهند از امام جعفر صادق روايت شده است كه ايشان فرمودند: كسي كه به رجعت و متعه اعتقاد نداشته باشد آن از گروه ما نيست([1]). در يكي از مباحثم كه با يك عالم شيعي پيرامون نكاح موقت بحث ميكرديم گفتم اگر روايات و احاديث شما را بپذيرم پس بر ما لازم است كه از ائمه پيروي نماييم آن شخص گفت يا علي بسم الله من به او گفتم پس دختر و يا خواهرت را در اختيار بنده بگذاريد تا با آنان خطبه عقد موقت را بخوانم و براي چند روزي ازدواج و سپس آنان را رها نمايم و در مقابل هر روز به آنان ده دينار تحويل دهم ايشان بسيار خشمگين و قرمز شدند و مرا به خباثت نسبت داده، به او گفتم ائمه آن را حلال گرداندهاند و شما آن را بر خويشاوندان خود جايز نميدانيد و آن را ناپسند ميشماريد.
([1]) من لا يحضره الفقيه 2/148. تشويقات تشيع به نكاح موقت تشيع براي آن كه پيروانش را به سوي نكاح موقت سوق دهد احاديث و اكاذيب جعلي زيادي را براي تشويق و ترغيب آنان ساخته و در كتابهاي دروغينشان ثبت و درج گرداندهاند كه در اينجا به برخي از آن روايات اشاره ميشود: 1- از محمد بن مسلم روايت كه ايشان ميفرمايند امام جعفر فرمودند: خداوند متعال براي تسهيل و رافت بر شما متعه را به عوض مسكرات و شراب حلال گرداندند([1]). 2- از بكر بن محمد روايت است كه ميفرمايد از امام جعفر صادق درباره حكم نكاح موقت پرسيدم ايشان فرمودند: من بسيار مكروه و ناپسند ميدانم كه فردي از مسلمانان از دنيا در حالي رحلت نمايد كه بر گردن او اداي يك سنت - متعه هنوز باقي مانده باشد. 3- از امام جعفر صادق روايت است كه ايشان فرمودند: در شب ليلة الاسراء آن حضرت در زماني كه جبرييل با او ملاقات كردند فرمودند: اي محمد خداوند متعال ميفرمايد: من كساني را كه متعه ميكنند بخشيدم و از آنان محاسبه نميگيرم([2]). 4- در روايتي ديگر نقل شده است كه خداوند متعال به اندازهي آبهايي كه متعهكننده هنگام غسل بر خود ميريزد گناهان او را معاف مينمايد و در روايتي كه توسط صالح بن عقبه از امام جعفر نقل شده است چنين وارد شده است كه ايشان ميفرمايند: از ايشان پرسيدم آيا فرد متعهكننده اجر و پاداش ثواب دارد يا خير؟ ايشان فرمودند: اگر ايشان فقط به خاطر رضاي خداوند متعال متعه نمايد و آن را سبب جلوگيري زنا بداند خداوند بوسيله كليه حركات او برايش ثواب و پاداش مينويسد، و در مقابل هر كلمه براي او حسنه، و در مقابل هر بار دست گرفتن براي او حسنه و نيكي مينويسد، حتما كه در هنگام نزديكي و قرابت گناهان او را معاف مينمايد، و در هنگام غسل به اندازه آبهايي كه بر موهايش ريخته است گناهانش را معاف مينمايد، در اين لحظه از او پرسيدم آيا به اندازه شمارش موهايش است؟ ايشان فرمودند: آري به اندازه شمارش و تعداد موهايش است([3]). عدهاي از زنان فاحشه فريفتهي اين روايات شده و فساد و زنا كاري خود را جنبهي شرعي داده و به آن روي آوردهاند، ولي زنان پاكدامن و با حياء از آن پرهيز و دوري مينمايند، و عدهاي ديگر از زنان كه خود را شيعي واقعي و مخلص ميدانند به خاطر مخالفت با قول حضرت عمر خود را در اختيار ديگران قرار ميدهند و به دام نكاح موقت و متعه ميافتند. از بشر بن حمزه روايت است كه ايشان داستان يك فرد قريشي را اين چنين بيان ميدارند: دختر عمويم به سوي من قاصد فرستاد و گفت: شما از خواستگاران زياد و كثير من مطلع هستيد ولي من با آنان ازدواج نمينمايم و از اينكه شما را انتخاب نمودهام نيز راضي نيستم ولي از آن جايي كه شنيدهام نكاح متعه در قرآن و احاديث حلال و توسط عمر حرام گرديده است بر خلاف نظريه عمر و به خاطر عناد و عداوت او پيغام نكاح موقت را ميدهم، من در پاسخ او گفتم اگر به من مهلت بدهيد تا از امام جعفر صادق مسئله را جويا شوم بسيار خوب ميشود، داستان را براي امام جعفر بيان داشتم ايشان فرمودند اشكالي ندارد با او ازدواج موقت را انجام بده. خداوند بر هر دو شما رحم بفرمايد([4]). 5- از هشام روايت است كه ايشان ميفرمايند امام جعفر صادق فرمودند من دوست دارم كه محبان ما در طول حيات و عمرشان حتما يك بار متعه نمايند و نماز جمعه را با جماعت برگزار نمايند([5]). 6- از هشام بن سالم روايت است كه ايشان ميفرمايند امام جعفر صادق فرمودند: براي مردان نكاح موقت مستحب است و بسيار كريه و ناپسند ميدانم كه فردي از دنيا برود و ازدواج موقت ننموده باشد([6]). 7- از محمد بن مسلم روايت كه ايشان ميفرمايند امام جعفر صادق از من پرسيدند؟ ازدواج موقت نمودهاي يا خير؟ به او گفتم خير، ايشان فرمودند از دنيا نرو مگر اينكه اين سنت را زنده نمايي([7]). چنان مبالغه و زيادهروي كردهاند كه از امام جعفر صادق دربارهى نكاح موقت چنين روايت مينمايند كه ايشان فرمودند: هر شخصي كه متعه نمايد و سپس غسل نمايد خداوند متعال از هر قطره آب غسل او كه از بدنش ميچكد هفتاد فرشته ميآفريند تا براي او استغفار و طلب مغفرت و آمرزش نمايد و دشمنان او را تا روز قيامت لعنت و نفرين نمايند([8]). 8- از ابوبصير روايت است كه ايشان ميفرمايند نزد امام جعفر صادق رفتم و ايشان به من گفت: اي ابا محمد از زماني كه از خانهات بيرون آمدهاي آيا متعه نمودهاي گفتم خير، ايشان فرموند چرا؟ گفتم بنده همان مقدار پولي را كه مهريه زن باشد را ندارم، ايشان يك دينار به من دادند و گفتند: شما را قسم مىدهم كه به محض رسيدن به منزلت متعه كنى([9]). 9- از علي السائي روايت است كه ايشان ميفرمايند به ابوالحسن گفتم: من هميشه متعه مينمودم تا اينكه روزي آن را كريه و ناپسند دانستم و در بين ركن و مقام به خداوند قسم خوردم كه هرگز متعه ننمايم و بر خود نذري را نيز واجب گرداندم تا اينكه آن بر من مشكل شد و نتوانستم كه ازدواج دائم نمايم و الان نيز آن توانايي را ندارم، ايشان به من فرمودند آيا شما با خداوند عهد نمودهايد كه از آن اطاعت ننماييد برو متعه نما و بر شما هيچ چيزي از سوگند لازم نميگردد([10]). 10- از محمد بن عبدالله بن جعفر الحميري روايت است كه ايشان به امام مهدي نامهاي نوشت و از او دربارهى شخصي پرسيد كه خود را شيعه و متعه را حلال ميداند و به رجعت معتقد است مگر اينكه همسر او به ازدواج دوم راضي نيست و او نيز متعه نمينمايد و به مدت 19 سال است كه به قول خود وفادار است ولي در بعضي از سفرها چندين ماه از خانوادهاش دور ميشود و متعه نمينمايد و آن را درجه و قرب و محبت به خانوادهاش ميداند آيا او به خاطر ترك متعه گناهكار ميشود يا خير؟ امام مهدي در جواب نوشتند: بر او مستحب و واجب است تا از خداوند اطاعت و متعه نمايد و قسم خود را بشكند([11]). ([1]) الروضه من الكافي 151 وسايل شيعه 14/38. ([2]) من لا يحضره الفقيه 2/149. ([3]) من لا يحضره الفقيه 2/149. ([4]) الفروع الكافي 2/47 بحارالانوار 100/307. ([5]) وسائل شيعه 14/443. ([6]) وسائل شيعه 14/443. ([7]) الفروع الكافي 2/47. ([8]) وسايل شيعه 14/444. ([9]) حواله بالا. ([10]) حواله بالا. ([11]) الاحتجاج للطبرسي 171 الوسايل 14/445
تعداد زنهاي متعه شده در يك زمان معين نيست با توجه به اهميت متعه در نزد تشيع و ثواب زيادي كه در نزد آنان وجود دارد كوشيدهاند تا تعداد زناني كه با آنان نكاح موقت ميشود را زياد نمايند و ثواب بيشتري را جمع نمايند. 1- از زراره روايت است كه ايشان ميفرمايند از امام جعفر صادق دربارهى متعه پرسيدم آيا زنان متعه شده جزو زنان چهار گانهاي هستند كه در قرآن ذكر شدهاند؟ ايشان فرمودند آن زنان مستاجره هستند اگر خواستي هزار تا از آنان را اجاره نما([1]). 2- از زراره روايت است كه ميفرمايند از امام جعفر صادق پرسيدم چند زن در نكاح متعه جايز و حلال است ايشان فرمودند هر چند تا كه شما بخواهيد([2]). 3- از محمد بن مسلم روايت است كه ميفرمايند امام جعفر فرمودند زنان متعه شده جزو زنان چهارگانهاي كه در قرآن ذكر شدهاند نيستند زيرا كه اين زنان طلاق نميشوند و از شوهران نيز ارث نميبرند بلكه آنان اجاره شدهاند([3]). 4- از عمر بن اذينه روايت است كه ميفرمايند از امام جعفر صادق پرسيدم تا چند زن متعه جايز و حلال است؟ ايشان فرمودند آنان مانند كنيزان هستند و شمارش در آن اعتبار و ارزشي ندارد.
([1]) فروع كافي 2/43. ([2]) حواله بالا. ([3]) حواله بالا.
اجرت و مزد زنان متعه شده براي تسهيل امر نكاح موقت و فراهم شدن امكانات ازدواج موقت و اشاعهي آنان تشيع روايات جعلي زيادي را به ائمه نسبت دادهاند كه در اينجا به بخشي از آن روايات اشاره ميشود: 1- از ابوبصير روايت است كه ميفرمايند از امام جعفر صادق دربارهى نكاح موقت پرسيدم ايشان فرمودند متعه جايز و حلال است و در آن كافي است كه به مقدار يك درهم و يا بيشتر به زن به عنوان مهر پرداخت شود([1]). 2- احول ميگويد از امام جعفر صادق پرسيدم كمترين چيزي كه توسط آن زنان در نكاح موقت به عقد شوهرانشان در ميآيند چيست؟ ايشان فرمودند يك كف گندم كافي است([2]). 3- يونس از امام جعفر صادق چنين روايت ميكنند: كمترين چيزي كه در نكاح موقت به عنوان مهريه ميتواند قرار گيرد يك كف طعام است([3]). 4- عبدالرحمن بن كثير از امام جعفر صادق چنين روايت ميكنند: زني در نزد حضرت عمر آمد و گفت من زنا نمودهام مرا پاك نماييد ايشان دستور رجم او را صادر كردند اين خبر به حضرت علي رسيد ايشان از آن زن پرسيدند چگونه زنا كرديد ايشان گفتند در صحرا رفته بودم كه تشنگي بسيار شديدي مرا گرفت و از يك اعرابي مقداري آب طلب كردم ايشان از دادن آن اباء ورزيدند و من نيز خود را در اختيار او قرار دادم تا اينكه به من آب نوشاند، امام علي فرمودند قسم به خدا اين ازدواجي است كه شما انجام دادهايد([4]). يكي ديگر از افترائات و سخريات تشيع اين است كه در ازدواج موقت شوهر ميتواند از مهريه زن در صورت امتناع و يا غيبت در ايام عقد شده از مبلغ عقد شده كم نمايد و از دادن كل مبلغ به آن زن جلوگيري و ممانعت به عمل آورد. 1- از عمر بن حنظله روايت است كه ميفرمايد از امام جعفر صادق پرسيدم من با زني نكاح عقد موقت را به مدت يك ماه منعقد مينمايم و او از من كليه مهريه را طلب مينمايد ولي من از او خوف و هراس دارم با او چه كاري را ميتوانم انجام بدهم، ايشان فرمودند شما ميتوانيد مبلغي از مهريه او را در نزد خود نگهداريد و به او پرداخت ننماييد اگر او تخلف ورزيد به او كل مبلغ را پرداخت ننماييد([5]). 2- در روايتي ديگر از او نقل شده است كه ميفرمايد از او امام جعفر پرسيدم با زني به مدت يك ماه عقد نكاح موقت ميبندم و از مهريه او مبلغي را در نزد خود نگه ميدارم ايشان فرمودند آري شما ميتوانيد از او مبلغي را منع نماييد([6]). 3- از اسحاق بن عمار روايت است كه ميفرمايد به ابوالحسن گفتم شخصي با زني عقد نكاح موقت ميبندد و در آن شرط ميگذارد تا در هر روز او را تمكين دهد ولي او در بعضي از ايام تخلف ميورزد آيا جايز است كه از مهريه او مبلغي را حبس نمايد ايشان فرمودند آري جايز است به مقدار تمكين بايد به او پرداخت شود([7]). 4- از علي بن احمد روايت است كه ايشان ميفرمايند به امام جعفر صادق در نامهاي نوشتم: شخصي با زني عقد ازدواج موقت ميبندد كه در آن مهريه مشخص گرديده و شوهر مبلغي را از آن پرداخت و مبلغي ديگر باقيمانده است شوهر با او هم بستر ميشود سپس شوهر اطلاع مييابد كه آن زن با شخصي ديگر نيز ازدواج نموده است كه با او نيز هم بستر ميشود آيا آن شخص ميتواند مهر باقيمانده را به او تحويل ندهد، ايشان در جواب نوشتند: به او هيچ چيزي تحويل ندهد؟ زيرا كه او نافرماني نموده است.
([1]) فروع كليني 2/45 ([2]) فروع كافي 2/45. ([3]) فروع كافي 2/48. ([4]) فروع كافي 2/46. ([5]) فروع كافي 2/46. ([6]) حواله بالا. ([7]) فروع كافي 2/46.
جواز متعه با يك زن ولو اينكه هزاران بار باشد تشيع معتقد است كه يك فرد ميتواند يك زن را هزاران بار نيز متعه نمايد و زن نيز ميتواند با هزاران شوهر متعه نمايد اين عقيده به روشنی مشخص مينمايد كه متعه همان زنا و فحشاء است و الا چگونه ميتواند يك زن هزاران شوهر و يا يك مرد هزاران همسر داشته باشد. 1- از زراره روايت است كه ميفرمايند به امام جعفر صادق گفتم شخصي زني را متعه مينمايد و پس از او شخصي ديگر او را متعه مينمايد آيا آن زن ميتواند با شوهر اول متعه نمايد ايشان فرمودند آري اين زن، زن اجاره شده است و در هر وقت كه شوهر اول بخواهد ميتواند او را اجاره نمايد([1]). 2- از ابان روايت است كه ميفرمايد عدهاي از اصحاب امام جعفر صادق از او پرسيدند آيا شخصي ميتواند مراتب متعدد و گوناگوني يك زن را متعه نمايد ايشان فرمودند اشكالي ندارد([2]). 3- از علي بن جعفر روايت است كه ميفرمايد از امام جعفر صادق پرسيدم يك شخصي چند بار ميتواند يك زن را به متعه بگيرد ايشان فرمودند هر مقداري كه او دوست دارد ميتواند او را متعه نمايد([3]).
([1]) التهذيب 2/191. ([2]) فروع كافي 2/46. ([3]) قرب الاسناد 109.
تجديد مدت زمان متعه هنگامي كه شخصي تجديد متعه با زني كه متعه شده ولي مدت متعه به پايان رسيده است را داشته باشد ميتواند با افزودن مهر و اجرت متعه را تجديد نمايد. از مفضل بن عمر روايت است كه ميفرمايد امام جعفر صادق در طي نامهاي به من نوشت: آنچه خداوند بر ما حلال گردانده حلال و آن چه او بر ما حرام گردانده حرام هستند و متعه از چيزهايي است كه خداوند آن را بر ما حلال گرداندهاند و حج تمتع نيز حلال است به هر گونه و هر مقدار كه ميخواهيد ميتوانيد زنان را متعه نماييد زن و مرد متعه شده ميتوانند پس از پايان مدت نكاح موقت در وقت و مقدار اجاره بيافزايند. و در اين باب نيز روايات متعددي نقل شده است كه بخاطر اختصار از ذكر آنها صرف نظر كردهايم. در متعه ميراث وجود ندارد در مذهب تشيع زن و مرد زنا كار هرگز از يكديگر ارث نميبرند و شوهران و همسران متعه شده نيز مانند آن - زنا- بدون ارث و ميراث هستند چنانچه در روايات زيادي به آن اشاره شده است. از ابن ابي عمير روايت است كه ميفرمايد امام جعفر صادق فرمودند در بين زن و مرد متعه شده هرگز ميراث جاري نميشود([1]). از سعيد بن يسار روايت است كه ميفرمايد از امام جعفر صادق پرسيدم: شخصي زني را متعه مينمايد و ميراث را در عقد مطرح نميسازند آيا بين آن دو ميراث جاري ميشود يا خير؟ ايشان فرمودند ميراث در بين آن دو جاري نميشود، برابر است آن را مشروط نمايند يا غير مشروط([2]).
([1]) فروع كليني 2/47. ([2]) التهذيب 2/190
جواز تمتع با دختران باكره تشيع معتقد است كه دختران و پسران جوان ميتوانند با يكديگر بدون اذن ولي متعه نمايند چنانچه در روايات متعددي به آن ياد آور شدهاند كه در اينجا به بخشي از آن روايات اشاره ميشود: 1- از زياد بن ابي الحلال روايت كه ميفرمايد از امام جعفر صادق شنيدم كه ايشان فرمودند: شخصي ميتواند دختر باكره را متعه نمايد ولي بكارت او را زائل نگرداند تا خانواده او را سرزنش ننمايند([1]). سبحان الله چگونه امكان دارد كه فردي زني را به عقد نكاح خود در آورد ولي در عقد با او شرط نمايد تا از شرمگاه او استفاده ننمايد و آيا آن فرد ميتواند خود را كنترل نمايد و بكارت او را از بين نبرد! 2- از محمد بن ابي حمزه روايت است كه از ايشان پرسيدند آيا ميتوانيم دختران باكره را متعه نماييم ايشان فرمودند متعه با آنان اشكالي ندارد ولي از شرمگاه آنان استفاده ننماييد([2]). 3- از ابي سعيد القماط روايت است كه ميفرمايد از امام جعفر صادق پرسيدم دختر باكرهاي مرا بدون اذن و اجازه ولي خويش به متعه فرا خواند آيا ميتوانم با او متعه نمايم؟ ايشان فرمودند آري شما ميتوانيد با او متعه نماييد ولي از موضع فرج پرهيز نماييد، من به ايشان گفتم اگر او خودش براي استفاده از فرج راضي باشد باز هم پرهيز نمايم ايشان فرمودند آري باز هم پرهيز نما، مبادا زماني فرا برسد كه خانواده او را طعنه زنند([3]). از اين روايات به وضاحت ثابت ميگردد كه زنان متعه شده جزو مصاديق آيه ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ﴾ نيستند زيرا كه در اينجا عقد متعه جاري گرديده ولي استمتاع صورت نگرفته است، و توسط امام جعفر صادق استمتاع ممنوع قرار گرفته است، پس شوهر در مقابل چه چيز به آن زن مهريه ميپردازد؟ آيا او را به عنوان دوست دختر انتخاب نموده و فقط براي قدم زدن و سخن گفتن با او مهريه ميپردازد؟ و آيا مهريه با اين چيزها بر شوهر لازم ميشود؟ جالبتر اينكه در رواياتي ديگر متعه با دختران باكره مكروه قلمداد شده است كه در اينجا به بخشي از آن روايات اشاره ميشود: 1- از حفص بن بختري روايت است كه ميفرمايد از امام جعفر صادق پرسيدند آيا متعه دختران باكره جايز است ايشان فرمودند: متعه آنان مكروه است زيرا كه توسط آن خانواده آنان را طعنه ميزنند([4]). 2- از ابي بكر حضرمي روايت است كه ميفرمايد امام جعفر از من پرسيد اي ابوبكر از متعه دختران باكره پرهيز نما ([5]). 3- از عبدالملك بن عمرو روايت است كه ايشان ميفرمايند از امام جعفر صادق پرسيدم آيا متعه دختران باكره جايز است؟ ايشان فرمودند متعه آنان بسيار مشكل است از آن پرهيز نماييد([6]). ([1]) فروع كافي 2/46. ([2]) وسايل شيعه 14/458. ([3]) التهذيب 2/187. ([4]) التهذيب 2/188. ([5]) فقه الرضا 65. ([6]) فقه الرضا 66.
جواز متعه با زناني كه شوهر دارند ازدواج با زناني كه شوهر دارند فقط در مذهب مزدك و ماركسي جايز است و مذهب تشيع به پيروي از آنان متعه و ازدواج با زنان شوهر دار را جايز و حلال قرار داده است، اگر به دقت و منطق عقلاني به آن بنگريم در مييابيم كه اين مسئله به تنها سبب هتك حرمت زنان ميشود، بلكه بيحيايي و رسوايي اين مذهب را نيز بيان ميدارد، در روايات زيادي به آن تاكيد شده است كه در اينجا به بخشي از آن روايات اشاره ميشود: 1- از يونس بن عبدالرحمن روايت است كه ميفرمايد از امام رضا پرسيدم آيا نكاح زني كه با يك فرد ازدواج متعه نموده است و قبل از اتمام عده با فردي ديگر ازدواج مينمايد جايز است ايشان فرمودند: گناه آن بر گردن زن است و نكاح درست است([1]). 2- از فضل مولي محمد بن راشد روايت است كه ميفرمايد من از امام جعفر صادق پرسيدم من با يك زني متعه نمودم و سپس در قلبم اين سوال پيش آمد كه مبادا او شوهر داشته باشد و سپس پس از تحقيق او را شوهر دار يافتم، امام جعفر صادق فرمودند متعه او اشكالي نداشت چرا از ازدواج او تحقيق به عمل آوردي، نيازي به آن نبود([2]). 3- از مهران بن محمد روايت است كه ميفرمايد به امام جعفر صادق گفته شد: فلاني زني را متعه نموده است و او از اينكه مبادا زن شوهر داشته باشد تحقيق كرد، امام صادق فرمودند چرا تحقيق نموده است نيازي به تحقيق نيست نكاح و متعه او جايز است([3]). 4- از محمد بن عبدالله اشعري روايت است كه ميفرمايد به امام رضا گفتم شخصي با زني ازدواج مينمايد و سپس مشكوك ميشود كه او شوهر دارد، ايشان فرمودند نيازي به تحقيق و شك نيست و متعه او جايز است([4]). ([1]) من لا يحضره الفقيه 2/149. ([2]) التهذيب 2/187. ([3]) حواله بالا. ([4]) احواله بالا.
جواز متعه با زنان زنا كار
1- از زراره روايت است كه ميفرمايد عمار از امام جعفر صادق پرسيد آيا متعه زنان زناكار جايز است ايشان فرمودند اشكالي ندارد([1]). 2- از اسحاق بن جرير روايت است كه ميفرمايد به امام جعفر صادق گفتم در كوفه زن فاجرهاي است آيا ميتوانم با او متعه نمايم، ايشان فرمودند آيا او پرچم فسق و زنا را بر خانهاش زده است، گفتم خير، ايشان فرمودند آري متعه با او جايز است. و در روايتي ديگر نقل شده است كه اگر او پرچم زنا را آويزان كرده باشد باز هم متعه با او جايز است([2]). 3- از حسن بن ظريف روايت است كه ميفرمايد به امام جعفر نامهاي نوشتم به مدت سي سال است كه متعه را ترك نمودهام و اينك به آن علاقمند شدهام در محله ما زن زيبايي وجود دارد ولي فاجره و فاسقه است آيا ميتوانم با او متعه نمايم، ايشان فرمودند شما با آن كار سنتي را زنده و بدعتي را ميميراني، هيچ اشكالي ندارد([3]). ([1]) حواله بالا. ([2]) الوسايل 14/455. ([3]) حواله بالا.
عاريت گرفتن زنان جايز است در روايات متعددي كه تشيع آن روايات را به ائمه نسبت ميدهند به كثرت وارد شده است كه عاريت فرج و زنان جايز است و كنيزان را بدون اذن ولي ميتوانيد متعه نماييد. در روايات كثيري جواز عاريت زنان بيان شده است كه در اينجا به بخشي از آن روايات اشاره ميشود. 1- از عبدالكريم روايت است كه ميفرمايد از امام جعفر پرسيدم شخصي شرمگاه كنيزش را به اجاره ميدهد آيا آن جايز است؟ ايشان فرمودند آري جايز است([1]). 2- از محمد بن مسلم روايت است كه ميفرمايد از امام جعفر پرسيدم آيا جايز است شخصي كنيزان خود را در اختيار ديگران قرار دهد؟ ايشان فرمودند اشكالي ندارد([2]). 3- از فضل بن يسار روايت است كه ميفرمايد از امام جعفر پرسيدم اصحاب ما از شما روايت ميكنند كه شما عاريت فرج را جايز ميدانيد، ايشان فرمودند آري، سپس پرسيدم اگر شخصي كنيز گرانبهاي باكرهاي داشته باشد و آن را به اجاره و عاريت دهد و در عقد شرط نمايد كه از فرج او استفاده ننمايد آيا جايز است؟ ايشان فرمودند اشكالي ندارد ولي اگر آن فرد از فرج او استفاده نمايد بايد عشر قيمت او را بپردازد([3]).
([1]) بحار الانوار 100/326. ([2]) حواله بالا. ([3]) بحار الانوار 100/326.
جواز استمتاع از دبر زنان در عقد متعه
از عمار بن مروان روايت است كه ميفرمايد به امام جعفر گفتم شخصي نزد زني براي نكاح متعه ميآيد و او ميگويد: من به شرطي با شما متعه مينمايم كه از فرجم استفاده ننمايي و از محل و مكان ديگر ميتواني تلذذ حاصل نمايي، امام جعفر فرمودند آن فرد بايد آن شرط را رعايت نمايد و از مكان قبل- فرج - استفاده ننمايد([1]). ([1]) فروع كافي 2/48.
خواننده عزيز و گراميقدر حالا فيصله با شماست آيا ممكن است كه يك حكم شرعي در اسلام وجود داشته و حائز ثواب و اجر بيپاياني باشد و ائمه بر آن تاكيد كنند ولي انجام دادن آن را براي خود و خويشاوندان خود عار بفهمند؟! حاشا و كلا همچنين چيزي در اسلام وجود ندارد و اين «صيغه» جز يك زناي با مدرك و بيحيايي فراگير بيش نيست اگر صيغه اصل و اساسي ميداشت ائمه و بزرگواران به آن مبادرت ميورزيدند حال آنكه از هيچ يك از ائمه صيغه ثابت نيست. لذا شكي نيست كه اين يك بهتان بزرگي است كه اهل تشيع آن را تراشيده و به ائمه بزرگوار نسبت دادهاند در حالي كه آنها «ائمه» از آن بيزار و بري بوده و ميباشند. بنده در ترجمه و تلخيص تا حد توان خود كوشيدهام كه اشتباهي رخ ندهد باز هم اگر جايي با اشتباهي بر خورديد آن را از بنده بدانيد و دعا كنيد خداوند از استمرار بر اشتباه و گناه، ما را نجات عنايت بفرمايد. قدمي كه برداشتهام فقط براي اظهار حقيقت براي عموم مسلمين و راهنمايي برادران و خواهران تشيع ميباشد تا آنهايي كه طبيعت سالم دارند و از نعمت عقل درست كار ميگيرند راه درست و حقيقت را دريافته و از چنگال شهوترانان خود را نجات دهند. خوانندگان عزيز براي اطمينان خاطر شما را دعوت ميكنم كه به اصل كتب تشيع مراجعه نموده و بدانيد كه نويسنده افتراءپردازي نكرده است، اگر شيعه امروز آن كتابها را قبول نميكنند پس بايد كفر نويسندگان آنها را اعلان و از آنها اظهار برائت نمايند و اين كار هرگز از شيعه شدني نيست. لذا خوب بدانيد كه همه اين خرافات از اصل مذهب شيعه است و آنها بر آن معتقد و مفتخر هستند پس منتظر روزي باشيد كه خداوند خودش بين حق و باطل فيصله نمايد. به اميد آن روز مرتضي رادمهر 25/11/81.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|