|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>مسائل قرآنی و حدیث>شبهات > توضیحی بر حدیث دوات و قلم و ردی بر شبهات منکرین
شماره مقاله : 1197 تعداد مشاهده : 388 تاریخ افزودن مقاله : 5/10/1388
|
توضیحی بر حدیث دوات و قلم و ردی بر شبهات منکرین
گردآورنده و مؤلف: عبدالسلام[1]
مقدمه ان الحمد لله نحمده و نستعينه و نستغفره و نعوذ بالله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا، من يهده الله فلا مضل له و من يضلل فلا هادي له، و اشهد ان لا اله الاّ الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمداً عبده و رسوله *يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ*[2]*يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِي تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا*[3]*يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا*يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَن يُطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا*[4].
اما بعد: فان اصدق الحديث كتاب الله و خير الهدي هدي محمد _صلي الله عليه و سلم _ و شر الامور محدثاتها و كل محدثة بدعة و كل بدعة ضلالة و كل ضلالة في النار.
در صحيح بخاري كتاب العلم، حديث شماره 115 حديثي معروف به دوات و قلم راجع به يك جريان در حيات نبي اكرم - صلي الله عليه و سلم – آن هنگام كه بيمار بود، موجود است. اينجانب بارها شنيده ام كساني اين حديث را مورد آماج حملات كور خويش قرار داده اند، البته اين كار تبعيت كور از كساني است كه غير متخصصانه احاديث را بررسي مي نمايند و در اين بررسي هوا و هوسهاي خويش را ملاك و معيار صحت و سقم آن احاديث قرار مي دهند. اينگونه افراد هر چند در ظاهر قصدشان خير و دلسوزي است و مي خواهند به دفاع از عقايد اسلامي برخيزند، ولي در واقع آب به آسياب دشمن مي ريزند و جاهلانه در مقابل آراء اهل علم قرار مي گيرند، جهلي كه در قيامت موجب عذرشان نخواهد گشت. چون اندك تلاش آنان و مراجعه به آثار محدثان، شبهاتشان را رفع مي نمود، اما واقعيت اين است كه آنها دين خويش را در ايده ها و منشهاي اشخاصي يافته اند كه هر چيزي را بر خلاف آن ببينند، نمي پذيرند. و بر خلاف فرموده الله تعالي، زندگي مي كنند كه بيراهه رفتن و مسيري بر خلاف اجماع پيمودن را نشانهي گمراهي و عذاب الهي مي داند*وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا*[5]
«و هركس بعد از روشن شدن حق و هدايت با رسول خدا مخالف نمود و راه غير مؤمنان را براي پيروي برگزيد او را در همان جهت انتخابي قرار داده و سرانجام وارد جهنمش خواهيم كرد كه سرانجام بدي است.«
به همين خاطر منكر حقايق و واقعيتهاي تاريخي مي شوند و معتبرترين كتاب ديني ما مسلمانان، بعد از قرآن را در معرض، ظن و گمان باطل خويش قرار مي دهند، در حاليكه علماي اسلام در طول قرنها و عصرها بر صحتشان اتفاق داشته اند و همه علماي حديث اسناد آن را صحيح ترين و بر عدل دانستن و اعتماد به رجال آن يك زبان بوده اند، كه آن كتاب بخاري شريف است.
حديث دوات و قلم **حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سُلَيْمَانَ قَالَ حَدَّثَنِي ابْنُ وَهْبٍ قَالَ أَخْبَرَنِي يُونُسُ عَنْ ابْنِ شِهَابٍ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ لَمَّا اشْتَدَّ بِالنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ قَالَ ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَنَا كِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا فَاخْتَلَفُوا وَكَثُرَ اللَّغَطُ قَالَ قُومُوا عَنِّي وَلَا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ فَخَرَجَ ابْنُ عَبَّاسٍ يَقُولُ إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبَيْنَ كِتَابِهِ**[6] (هنگامي كه بيماري رسول الله - صلي الله عليه و سلم- شدت پيدا كرد فرمود: برايم قلم و دوات بياوريد تا نوشته اي را برايتان املا كنم كه بعد از آن گمراه نشويد. عمر فرمود: همانا كه درد و شدت بيماري بر رسول الله - صلي الله عليه و سلم- غالب گشته است و ما كتاب الله را پيش خود داريم. برايمان كافي است. همينجا اختلاف بروز كرد و سر و صداها برخاست، آنگاه رسول الله - صلي الله عليه و سلم- فرمود: از پيش من برخيزيد كه در نزد من نزاع و اختلاف شايسته نيست، سپس ابن عباس خارج شد و مي گفت: به راستي كه مصيبت است و همهي مصائب را در خود دارد وقتي كه بين رسول الله - صلي الله عليه و سلم- و كتابتش فاصله ايجاد كردند و مانع شدند.(
افراط و تفريط پيرامون حديث اين حديث در صحيح بخاري 7 بار و در صحيح مسلم 3 بار و در مسند امام احمد 5 بار تكرار شده است. كساني كه از اين حديث ايراد گرفته اند به مانند يك متخصص در امر حديث، مسئله را بررسي نكرده اند. ايرادي بر اسناد حديث در گفتهي آنها نيست چون به اتفاق علما و دانشمندان علم حديث، بخاري و مسلم - رحمهما الله – حديث را تنها از كساني كه عادل و مورد اعتماد علماي حديث هستند نقل نموده اند. بنابراين همهي احاديث آنها بدون هرگونه بررسي صحيح و قابل اعتماد است و در صورت احتمال تعارض مراجعه به آراء شارحان حديث موجب فهم و باعث رفع تعارض مي گردد و نبايد به صرف مغايرت آن با پيش داوريهاي ذهني خويش و احتمالات اصل حديث را به زير سؤال در آورد.
در مورد اين حديث بعضي راه انكار را پيش گرفته اند، طوري كه برايشان به صورت عادت درآمده، هرگاه مي خواهند براي اثبات ادعاي خويش مبني بر احاديث ساخته شده و موضوع، شاهدي ذكر كنند، به اين حديث اشاره مي كنند و هدفشان نيز بي اعتبار كردن اين گرانبهاترين ميراث ديني ما بعد از قرآن است.
در مقابل اين حديث، دسته اي از آن به نفع مقاصد گروهي خويش، سود جسته و آن را وسيله اي براي اهانت و گستاخي به امير المؤمنين عمر فاروق قرار داده اند.
ديگران، به ظاهر دوستان، كه در مقابل اين هجوم در خود ياراي مقابله را نمي بينند، اتفاق تمام علماي حديث را در مورد آن ناديده گرفته و چاره اي براي خويش جز رد حديث نديده اند، چون آن را منافي با شخصيت امام عمر -رضي الله عنه- مي بينند و سرانجام در يك تحليل سريع و كودكانه، تصميم به رد حديث مي گيرند. غافل از اينكه اگر قرار باشد، ذهن بشر و عقل وي معيار صحت و سقم احاديث و نصوص ديني قرار گيرد، دنيايي از تفرقه و تشتت ايجاد، و تمايلات و گرايشات و هواهاي بشر جاي وحي و فرمايشات رسول الله - صلي الله عليه و سلم- را مي گيرد. اينجانب شبي در منزل يكي از روحانيون بودم، از صحيح بخاري صحبت شد، ايشان گفتند: آنطوري هم كه گفته اند نيست، در خود بخاري احاديث مردودي روايت شده است، هنگام درخواست توضيح، ايشان فوراً به اين حديث استناد جستند. بعد از اينكه من به ايشان ايراد گرفتم و گفتم: كه راستي بعيد است شما به نقل و تفسير علماي حديث اينگونه بي توجه باشيد، در حاليكه خودتان شرح بخاري را در كتابخانتان داريد!!! چرا اينگونه بي پروا به احاديث و جريانات واقعي تاريخ مي تازيد. سپس ضمن توضيحي از احاديث مذكور احساس كردم به قناعتي رسيد ولي سؤالش بيانگر چيزي ديگر بود و گفت: پس شما آن را صحيح مي دانيد؟ من هم تنها اكتفا كردم كه بگويم: علما بر صحت آن اتفاق نموده اند و ما هم تابع علما هستيم.
منكران حديث البته ناگفته نماند، بعضي گروههاي منحرف مذهبي از آنجا كه يافته هاي خويش را فاقد دليل مشروع مي بينند و يا در تعارض با نصوص حديثي مي يابند در صدد رد احاديث برآمده اند و اعلام كرده اند چون صحت و سقم حديث برايمان معلوم نيست، بنابراين نمي توانيم در استنادهاي خويش از آنها سود جوييم در حاليكه قرآن، حديث را به عنوان مبين خويش معرفي مي كند و خطاب به رسول الله - صلي الله عليه و سلم- مي فرمايد:*وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ*[7] «ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا براي مردم شريعتي را كه به سوي ايشان فرود آمده را بيان كني» در تأكيد بر همين مطلب الله تعالي رسولش را مخاطب قرار مي دهد و مي فرمايد:*أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ*[8] «اي رسول الله - صلي الله عليه و سلم- آنچه از سوي پروردگارت دريافت كرده ايد به مردم برسان كه اگر چنين نكني رسالتت را انجام نداده اي و بدان پروردگارت تو را از دشمني مردم حفظ خواهد نمود.«
در بيانات رسول الله - صلي الله عليه و سلم- نيز تأكيدات فراواني در زمينه توجه به سنت آمده است و آن را همچون قرآن به عنوان وسيلهي نجات معرفي مي فرمايد:**أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا مَا تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا كِتَابَ اللَّهِ وَسُنَّتي**[9] (در بين شما دو چيز را برايتان قرار داده ام تا زمانيكه به آنها تمسك جوييد هرگز گمراه نمي شويد و آن كتاب الله(قرآن) و سنت من است.) اگر احاديث نبوي را در حيات و زندگي به كار نبنديم در توضيح بسياري از مسائل باز مي مانيم. در حدودات، خوردنيها، معاملات و مسائل متعدد زندگي خانوادگي و اجتماعي، در مسائل عقيدتي و عبادي، احاديث رسول الله - صلي الله عليه و سلم- ما را به صراط مستقيم راهنما است.
همين امر را رسول الله - صلي الله عليه و سلم- به وحي دريافت نموده است، به همين خاطر بر ضرورت تمسك به سنت تأكيد مي فرمايد:**عَنْ أَبِي رَافِعٍ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَا أُلْفِيَنَّ أَحَدَكُمْ مُتَّكِئًا عَلَى أَرِيكَتِهِ يَأْتِيهِ الْأَمْرُ مِنْ أَمْرِي مِمَّا أَمَرْتُ بِهِ أَوْ نَهَيْتُ عَنْهُ فَيَقُولُ لَا أَدْرِي مَا وَجَدْنَا فِي كِتَابِ اللَّهِ اتَّبَعْنَاهُ(وإلا فلا)**[10] (كسي از شما را نمي بينم در حاليكه در استراحتگاه خويش تكيه زده و دستوري از دستورات من بر او عرضه گردد از جمله چيزهايي كه به آن امر و يا از آن نهي كرده ام. سپس از آن اظهار بي اطلاعي كند و بگويد: نمي دانم. هر چه را در كتاب خدا يافتيم پيروي مي كنيم(در غير اين صورت از چيزي اطاعت نمي نماييم.) در روايت غير از ترمذي آمده كه رسول الله - صلي الله عليه و سلم- فرمود:**أَلَا إِنِّي أُوتِيتُ الْكِتَابَ وَمِثْلَهُ مَعَهُ أَلَا يُوشِكُ رَجُلٌ شَبْعَانُ عَلَى أَرِيكَتِهِ يَقُولُ عَلَيْكُمْ بِهَذَا الْقُرْآنِ فَمَا وَجَدْتُمْ فِيهِ مِنْ حَرَامٍ فَحَرِّمُوهُ وإن مَا حرم رسول الله كما حرم الله**[11] (آگاه باشيد قرآن و مانند آن به من داده شده است و آگاه باشيد نزديك است مردي سير در حاليكه در استراحتگاه خود تكيه زده بگويد: بر شما تمسك به اين قرآن واجب است هر حرامي را در آن يافتيد، حرام شماريد. و به راستي كه هر چيزي را كه رسول خدا حرام بدارد خداوند نيز حرام كرده است(
احاديث رسول الله - صلي الله عليه و سلم- آنگاه كه از زير جرح و تعديل متخصصان علم حديث بگذرند و علماي متخصص در آن فن، شرايط صحت آن را تأييد نمايند، در عمل كردن به آن مثل قرآن است و اين را قرآن نيز تأييد مي فرمايد:*مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ*[12] «هركس رسول را اطاعت كند به تحقيق خدا را اطاعت كرده است.» و اين همه تأكيد قرآن بر سنت دليل قاطع در رد كساني است كه جاهلانه صحت آن را مورد شماتت قرار ميدهند چون اين تأكيد ممكن نيست مگر در صورتي كه حديث نيز چون قرآن حراست شده باشد.
توضيحات فتح الباري تأليف علامه شيخ ابن حجر عسقلاني براي فهم بيشتر در مورد بحث به پاي درس علامه شيخ ابن حجر عسقلاني در فتح الباري مي نشينيم، تا توضيح علماي حديث را وسيلهي فهم صحيح خويش قرار دهيم و از كج راهه به دور مانيم و از حضرت حق ماندگاري بر راهش را طالبيم كه والله يهدي من يشاء الي صراط مستقيم.
ائتوني بكتاب
ابن حجر از قرطبي نقل مي كند كه در توضيح(ائتوني بكتاب) يعني وسايل كتابت را برايم بياوريد، فرموده است: در اينجا رسول الله - صلي الله عليه و سلم- امر نموده است و براي مأمور، شايسته همين است كه اقدام به اطاعت بنمايد اما جريان براي عمر و گروهي، اينگونه استنباط گرديد كه امر رسول الله - صلي الله عليه و سلم- براي وجوب نيست، بلكه براي ارشاد و راهنمايي به كاري كه بهتر است، مي باشد لذا پيش خود ناپسند دانستند كه رسول الله - صلي الله عليه و سلم- را مأمور به كاري كنند كه موجب مشقت است، مخصوصاً در آن هنگام كه به شدت نارحت بود و در همان حال نيز واقف بودند كه الله تعالي در قرآن فرموده است:*مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ*[13] «ما در اين كتاب هيچ چيز را فرو نگذارده ايم.» و يا در وصف قرآن مي فرمايد:*تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ*[14] «قرآن براي هر چيزي روشنگر امر است.» به همين دليل عمر -رضي الله عنه- فرمود:[حَسبُنَا كِتابُ اللهِ] (كتاب الله براي ما را كفايت مي كند.(
اما گروه دوم معتقد بودند كه پسنديده همين است كه كتابت صورت گيرد، چون در انجام آن اطاعت رسول الله - صلي الله عليه و سلم- موجود است و تحقق آن باعث توضيحات بيشتر امور مي گردد. ولي آن هنگام كه رسول الله - صلي الله عليه و سلم- دستور فرمود كه برخيزيد و از پيش من برويد، معلوم شد، دستورش براي كتابت اختياري بوده است، چون رسول الله - صلي الله عليه و سلم- چند روز ديگر بعد از اين واقعه در قيد حيات بودند و هرگز امرش را تكرار نفرمود و آنها را به چيزي دستور نداد كه اگر امرش واجب مي بود به خاطر اختلاف ديگران در مسئله آن را ترك نمي كرد. چون رسول الله - صلي الله عليه و سلم- هرگز به خاطر مخالفت مخالفان تبليغ را ترك نفرموده است و اصحاب نيز تا هنگامي كه رسول الله - صلي الله عليه و سلم- در مورد مسئله اي تصميم جدي نگرفته بودند در آن بحث مي كردند. اما هر وقت امر رسول الله - صلي الله عليه و سلم- برايشان قطعي مي گرديد، اطاعت مي كردند. به همين سبب اين جريان را علماء از جمله موافقات رسول الله - صلي الله عليه و سلم- با عمر -رضي الله عنه- دانسته اند، چون جنابش با خودداري كردن و امتناع آنها موافقت فرموده است.
از نووي - رحمه الله – نقل مي كند كه فرموده است: علما اتفاق دارند كه فرموده عمر -رضي الله عنه- [حَسبُنَا كِتابُ اللهِ] ناشي از قوهي فهم و نظر دقيق وي مي باشد، چون او مي ترسيد كه اموري نوشته شود كه از انجامش عاجز و به همين خاطر مستحق عقوبت گردند، چون امر رسول الله - صلي الله عليه و سلم- نص قطعي است. لذا وي خواسته است باب اجتهاد بر علماء بسته نشود و از اينكه رسول الله - صلي الله عليه و سلم-، عمر -رضي الله عنه- را انكار نكرد به تصويب رأي ايشان اشاره دارد و اينكه فرمود:[حَسبُنَا كِتابُ اللهِ] فرموده الله تعالي را به ياد مي آورد كه فرمود:*مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ*[15] «ما در اين كتاب هيچ چيز را فرو نگذارده ايم.» احتمالاً قصدش تخفيف امر بر رسول الله - صلي الله عليه و سلم- است. چون مي داند املاء مورد كتابت باعث آزار وي مي گردد و با توجه به قرائني مي دانست كه آنچه رسول الله - صلي الله عليه و سلم- مي خواهد كتابت كند از آن چيزهايي نيست كه انسان حتماً به آن نيازمند است، چون در آن صورت رسول الله - صلي الله عليه و سلم- به خاطر اختلاف ديگران آن را رها نمي كرد و گفتهي ابن عباس كه آن را مصيبت مي داند معارض قول عمر -رضي الله عنه- نيست، چون عمر از او فقيه تر است.
از خطابي - رحمه الله – نقل شده كه فرموده است: عمر -رضي الله عنه- اشكالي در كتابت رسول الله - صلي الله عليه و سلم- نمي بيند بلكه امتناعش به خاطر اين است كه رسول الله - صلي الله عليه و سلم- را در حالت شدت و نارحتي و مرگ مي ديدو مي ترسيد منافقان راهي براي ايرادگيري در آنچه مي نويسد پيدا كنند و اين نوشته را حمل بر آن حالاتي بنمايند كه عادتاً چيزهاي خلاف عادت در آن حالت روي مي دهد و همين امر سبب توقف وي مي گردد. بنابراين قصد عمر مخالفت با فرمودهي رسول الله - صلي الله عليه و سلم- نبود و معتقد بر جايز بودن گفتار نادرست در آن حال نيز بر رسول الله - صلي الله عليه و سلم- نبود.(نعوذ بالله حاشا لله)
باز از خطابي نقل مي كند كه فرموده است: عمر مي دانست كه اگر رسول الله - صلي الله عليه و سلم- بر مسائلي كه مورد اختلاف است به صورت قطعي اظهار نظر نمايد، فضيلت علما از بين خواهد رفت و اجتهاد ناممكن مي گشت و ابن جوزي در دنبالهي اين امر مي آورد كه اگر رسول الله - صلي الله عليه و سلم- بر امورات نص قطعي هم مي گذشت، باز هم اجتهاد باقي مي ماند. چون ممكن نيست كه بتوان حوادث را در اموراتي حصر نمود، بنابراين ترس عمر -رضي الله عنه- همان احتمال طعنه زدن و خرده گيري منافقان در مورد كتابت بود كه در صورت تحقق، روي مي داد.
شدت بيماري و مسئله هذيان گفتن اما آنچه كه بعضي را وادار به اعتراض نموده و باعث گرديده حديث را مورد طعن خويش قرار دهند موضع گيري عمر -رضي الله عنه- در بكارگيري عبارات خاصي در حضور رسول الله - صلي الله عليه و سلم- مي باشدكه با اندك تأمل و مراجعه به توضيح متخصصين، اين مسئله نيز حل مي گردد. هم اكنون به ترجمهي آن توضيحات از فتح الباري در شرح صحيح بخاري مي پردازيم:
در حديث115 مي آورد كه عمر -رضي الله عنه- فرمود:[غَلَبَهُ الْوَجَعُ] (شدت و درد بر او غالب در نتيجه املاء كتابت بر او سخت است.) آري او اينگونه فهم كرد كه املا كردن آن نوشتار، طولاني خواهد بود و وضع و حال رسول الله - صلي الله عليه و سلم- نيز براي اينكار مناسب نيست.
در حديث شماره 4431 فتح الباري، با اين عبارات، سخنان آن گروه را كه عمر -رضي الله عنه- جزء آنهاست، بازگو مي كند و مي آورد:[فَقَالُوا مَا شَأْنُهُ أَهَجَرَ] امام احمد در مسندش ضمن آوردن حديث از سفيان نقل مي كند كه فرمود:[قالوا سفيان يعني هذي] هجر را به هذيان گويي، معني كرده است. ابن حجر قول علما را در اين زمينه، پيش مي اندازد و مي گويد: قاضي عياض و ديگران اين موضوع را مفصل توضيح داده اند كه قرطبي آن را به صورت زيبايي خلاصه كرده است. آنگاه ابن حجر مي گويد: من نيز خلاصه اش را تقديم مي دارم. همزه(أ) حرف استفهام است و هجر، فعل ماضي است و معني آن چينين است كه: آيا هذيان گفت؟ چون هر آنچه مريض در حالت مريضي مي گويد و منظم و قابل اعتنا نيست و بي فايده است را هذيان گويند و وقوع اين امر نيز از رسول الله - صلي الله عليه و سلم- منتفي است، چون او در حال بيماري و سلامتي معصوم است. الله جل شأنه در موردش مي فرمايد: *وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى*[16] « او از روي هوا سخن نمي گويد.» و در حديث صحيح مي فرمايد:**إنّي لا أقُولُ فِي الغَضَبِ وَ الرِّضا إلّا حقّا** (من در حالت خشم و عادي جز حق نمي گويم.) بنابراين معلوم مي شود كه گوينده اين سخن كسي است كه موافق نوشتن بوده و با حالت انكار به آنهايي كه در امتثال امر رسول الله - صلي الله عليه و سلم- در مورد آوردن وسايل نوشتن، توقف كردند، مي گويد: چگونه خودداري مي كنيد؟ آيا گمان مي بريد او چون ديگران است و در حال بيماري هذيان مي گويد؟ امرش را اطاعت كنيد و هر چه را مي خواهند حاضر نماييد چون او غير از حق نمي گويد و اين بهترين جوابهاست.
نتيجه اختلاف
در روايتي آمده است:[فَاخْتَصَمُوا مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ…](با همدگير شروع به خصومت كردند و بعضي از آنها گفتند: وسايل لازم جهت كتابت را بياوريد…) مي رساند كه بعضي مصمم بر اطاعت و اصرار بر رد كردن اهل امتناع داشتند و آن هنگام كه اختلاف واقع شد بركت از ميان رفت كه اين امر، معمولاً ثمرهي نزاع و مشاجرات است چنانكه معروف مي باشد يكبار در رمضان رسول الله - صلي الله عليه و سلم- از منزل خارج گرديدند تا وقت ليلة القدر را به مردم اطلاع دهند؛ بعد از بيرون آمدن، با نزاع و درگيري دو نفر از مسلمين رو به رو گرديدند و همين امر بركت اطلاع دادن به وقت ليلة القدر را مرتفع نمود.
توضيحات مارزي در مورد جواز اختلاف مارزي - رحمه الله – مي گويد: براي اصحاب رسول الله - صلي الله عليه و سلم- اختلاف در نوشتن اين امر جايز بود، هر چند كه رسول الله - صلي الله عليه و سلم- صراحتاً به آن امر كرده بود، چون گاهي اوامر با اموراتي مقارن مي گردند كه واجب بودنشان را منتفي مي كند. چنانكه مثلاً قرينه اي دال بر عدم وجوب موجود باشد و يا اينكه دستور اختياري بوده باشد كه همين امر موجب اختلاف در اجتهاد علما گرديده است. چنانكه عمر -رضي الله عنه- با توجه به وجود قرائني كه نزد وي معلوم بود مي دانست كه رسول الله - صلي الله عليه و سلم- بدون جزم قطعي بر انجام آن، دستور به كتابت صادر نموده است لذا تصميم به امتناع گرفت چون تصميم جدي رسول الله - صلي الله عليه و سلم- يا به واسطهي وحي است و يا به واسطهي اجتهاد. بنابراين ترك امرش اگر وحي باشد با وحي و اگر اجتهاد باشد با اجتهاد، ميسر است كه اين مورد دليل براي كساني است كه معتقد به رجوع در مسائل اجتهادي هستند، مسائلي كه در امورات شرعي جاري است.
موضوعي كه قرار بود نوشته شود
اما در مورد موضوعي كه قرار بود نوشته شود، دو نظر وجود دارد:
اول اينكه: رسول الله - صلي الله عليه و سلم- مي خواست، چيزهايي بنويسد و در آن نص قطعي در مورد احكام بگذارد تا اختلاف از بين برود.
دوم اينكه: رسول الله - صلي الله عليه و سلم- اسامي خلفاي بعد از خودش را نام ببرد تا اختلاف واقع نگردد، اين نظريه را سفيان بن عيينه اظهار داشته است و حديث صحيحي كه امام مسلم راوي آن است، مؤيد گفته خويش قرار داده است. در اوايل بيماري كه رسول الله - صلي الله عليه و سلم- در آن وفات نمود و آن دوران را در اطاق عائشه صديقه -رضي الله عنها- گذراند به ايشان مي فرمايد:**ادْعِي لِي أَبَا بَكْرٍ أَبَاكِ وَأَخَاكِ حَتَّى أَكْتُبَ كِتَابًا فَإِنِّي أَخَافُ أَنْ يَتَمَنَّى مُتَمَنٍّ وَيَقُولُ قَائِلٌ أَنَا أَوْلَى وَيَأْبَى اللَّهُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَّا أَبَا بَكْرٍ**[17] (پدرت ابوبكر و برادرت را برايم صدا بزن تا اينكه نوشته اي را بنويسم همانا من مي ترسم كه اهل آرزويي ميل كند و گوينده اي بگويد كه من بهترم در حاليكه الله تعالي و مؤمنان تنها به ابوبكر رضايت مي دهند.)
ولي به صورت كتابت صورت نگرفت و با توجه به گفتهي عمر -رضي الله عنه- كه فرمود:[حَسبُنَا كِتابُ اللهِ] (كتاب الله براي ما را كفايت مي كند.) نظر او اظهر است هر چند نظريه دوم نيز داخل در نظريه اول است چون دومي نيز از جمله نصوص قطعي است كه در صورت تحقق اولي اين نيز تحقق مي يافت، با اين حساب رابطه بين اين دو نظريه عموم و خصوص مطلق است. و الله اعلم.
لا ينبغي عندي التنازع
در توضيح اين فرموده رسول الله - صلي الله عليه و سلم- كه فرمود:**وَلَا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ** (نزد من نزاع شايسته نيست) ابن حجر مي فرمايد:اين امر هر چند آنچه عمر -رضي الله عنه- نيز انجام داد، درست بود چون همانگونه كه بيان گرديد رسول الله - صلي الله عليه و سلم- جريان را براي بار ديگر به ميان نياورد.
قرطبي مي گويد: اختلاف حاضرين در مجلس رسول الله - صلي الله عليه و سلم- همچون اختلاف كساني از اصحاب -رضي الله عنهم- مي باشد كه در جريان غزوه بني قريظه برايشان پيش آمد چنانكه بعد از غزوه خندق و آشكار شدن خيانت يهود، رسول الله - صلي الله عليه و سلم- تصميم به نابودي كانون فتنه يعني يهود بني قريظه گرفتند به همين دليل به اصحاب فرمود:**لَا يُصَلِّيَنَّ أَحَدٌ الْعَصْرَ إِلَّا فِي بَنِي قُرَيْظَةَ**[18] (هيچكس نماز عصر را جز در سرزمين بني قريظه برگزار ننمايد.) اما برخي از اصحاب به خاطر اينكه احتمال دادند نمازشان قضا شود، نماز را ادا نمودند. ولي برخي ديگر متمسك به ظاهر فرموده شده و از انجام نماز عصر خودداري كردند، چون گفتند: امر شده ايم كه نماز عصر را در سرزمين بني قريظه بجا آوريم ولي در اين جريان رسول الله - صلي الله عليه و سلم- با هيچكدام از طرفين سختگيري نكرد به دليل اينكه اجتهادشان در اين مورد جايز و هدفشان نيز صالح بود. آري هدف صالح و اجتهاد جايز، علت براي عدم سختگيري در موردشان گرديد.
دعوني فالذي انا فيه خير مما تدعوني اليه
در بخاري شريف كتاب المغازي، حديث شماره 4431 فتح الباري از رسول الله - صلي الله عليه و سلم- روايت مي كند كه اينگونه فرمود:**دَعُونِي فَالَّذِي أَنَا فِيهِ خَيْرٌ مِمَّا تَدْعُونِي إِلَيْهِ** ابن حجر مي فرمايد: ابن جوزي و ديگران در توضيح اين فرموده، احتمالاتي داده اند كه بيان مي داريم:
1. احتمال دارد معني آن اينگونه باشد: مرا ترك كنيد، كه بعد از اينكه از دنيا فارغ شدم آنچه كه الله تعالي از لطف و كرامت خويش به من عنايت فرموده و برايم آماده كرده است، بهتر از آن چيزي است كه در اين زندگي دارم.
2. آنچه كه من از مراقبت و آمادگي براي ديدار الله تعالي دارم و به آن مي انديشم، برايم بهتر از آن چيزي است كه از من مي خواهيد و آن اينكه بحث نمايم در اينكه كتابت يا عدم آن، مصلحت است يا نه؟
3. احتمال دارد معني آن اين باشد كه خودداري من از كتابت بهتر از نوشتني است كه مرا به آن فرا مي خوانيد.
ابن حجر هم مي گويد: من هم مي گويم عكس آن نيز محتمل است و آن اينكه آنچه را كه در مورد كتابت به آن اشاره كردم برايم بهتر از آن چيزي است كه شما مرا به آن دعوت مي كنيد و آن اينكه چيزي را ننويسم، بلكه اين معني آشكار و ظاهر مي باشد، ولي آنچه از توضيحات گذشته فهم مي گردد اين است كه آن جريان احتمال و آزمايش بود كه در آن الله تعالي، عمر -رضي الله عنه- را براي مقصود خويش هدايت كرد و اين امر بر ديگران مخفي ماند.
توضيحي بر گفتهي ابن بطال در مورد فقاهت عمر -رضي الله عنه-
در مورد اين گفتهي ابن بطال كه مي گويد: عمر -رضي الله عنه- از ابن عباس -رضي الله عنهما- فقيه تر است چون او به قرآن بسنده كرد در حاليكه ابن عباس -رضي الله عنهما- آن را كافي ندانست.ابن حجر مي گويد: نظرش در اين مورد درست نيست چون عمر -رضي الله عنه- كه مي گويد:[حَسبُنَا كِتابُ اللهِ] منظورش اين نيست كه قرآن كافي است و احتياج به بيان سنت نداريم بلكه با توجه به قرائني كه عمر -رضي الله عنه- برايش معلوم بود و ترسي كه از كتابت آن بر او مترتب بود، كه قبلاً آن را توضيح داده ايم، نظرش بر اين قرار گرفت كه اعتماد بر قرآن باعث عدم وقوع آن چيزهايي خواهد شد كه موجب نگراني عمر -رضي الله عنه- بودند ولي در مورد ابن عباس -رضي الله عنهما- نبايد گفت كه به قرآن بسنده نكرده است در حاليكه او عالم به قرآن و داناترين مردم به تفسير و تأويل آن بود بلكه او متأسف بود و نارحتيش به خاطر از دست رفتن نصوصي بود كه موجب بيان و توضيح مسائل مي شد و در هر حال بهتر و شايسته تر از استنباط ديگران بود. و الله اعلم.
فخرج ابن عبّاس يقول إِنّ الرّزيّة كلّ الرّزيّة…
ظاهر امر مي رساند كه ابن عباس -رضي الله عنهما- با گروهي است كه مخالف عدم كتابت است اما در مورد اينكه اين حرفها را در هنگام خروج از مجلس گفته، چنانكه ظاهر امر خواهان آن است يا نه؟ درست اين است كه اين گفته را هنگام روايت حديث گفته است. در روايت معمر كه ابن حجر آن را در باب الاعتصام و جاهاي ديگر آورده، آمده است كه عبيدالله مي گويد: ابن عباس گفت:**إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ** و امام احمد نيز از طريق جرير بن حازم از يونس پسر يزيد اينگونه روايت مي نمايد. ابن تيميه نيز اين مطلب را در رد رافضي ها همينگونه بيان مي دارد. نكتهي مهم اين است كه هر حديثي را بايد در مكان لايق به خودش گنجاند و در همان مقام، كلام را در موردش بسط داد. عمدهي اين موضوع حديث عبدالله بن عمر -رضي الله عنهما- است و وجه روايت آن نيز اين است كه ابن عباس -رضي الله عنهما- هنگامي كه حديث را براي عبيدالله بازگو مي كند، از مكاني كه در آن بوده خارج و اين حرفها را گفته است ودليل بر آن نيز روايتي است كه نعيم در المستخرج آورده كه عبيدالله مي گويد: شنيدم كه ابن عباس مي گويد:…الخ. بنابراين حديث بر غير ظاهرش حمل مي گردد و عبيدالله نيز تابعي است و جزء طبقه دوم مي باشد و جريان را در وقت خود درك ننموده است. او بعد از وفات رسول الله - صلي الله عليه و سلم- مدت زيادي گذشته تا متولد گردد و بعد از گذشت مدت طولاني او اين حديث را از ابن عباس -رضي الله عنهما- شنيده است.
نكات مهم و قابل فهم در حديث
كلمهي الرَّزِيَّة به معني مصيبت است به همين دليل در روايت معمر آمده است كه:**لِاخْتِلَافِهِمْ وَلَغَطِهِمْ** يعني اختلافشان باعث شد كه نوشتن و كتابت تحقق نيابد و اين حديث دليل بر جايز بودن كتابت علم است و همچنين مي رساند كه اختلاف چه بسا، باعث محروم شدن از خيري مي گردد چنانكه اختلاف آن دو نفر و خصومت آنها سبب نامعلوم ماندن وقت ليلة القدر گرديد.
و همچنين اين امر جريان وقوع اجتهاد را در حضور رسول الله - صلي الله عليه و سلم- موقعي كه مانعي موجود نباشد، مي رساند و همچنين اين حديث مي رساند كه رسول الله - صلي الله عليه و سلم- تصميم داشت براي امتش چيزي را بنويسد كه به واسطه آن از اختلاف در امان بمانند كه جنابش تنها به حق اهتمام داشت. در بعضي از روايات، از گريه ابن عباس در حين روايت اين حديث سخن به ميان مي آورد كه اين هم به خاطر يادآوري مرگ رسول الله - صلي الله عليه و سلم- مي باشد. مسئله اي كه باعث حزن و اندوه او مي گشت و احتمال هم دارد، به خاطر از دست رفتن خير و ثوابي باشد كه عدم كتابت حديث، موجب آن گرديد چون اعتقاد ابن عباس -رضي الله عنهما- اين بود كه كتابت صورت گيرد، به همين خاطر مي گويد: إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ…
سه سفارش مهم رسول الله - صلي الله عليه و سلم-
در بخاري شريف كتاب المغازي، حديث دوات و قلم را آورده و آن را با اين سه سفارش خاتمه مي دهد:**وَأَوْصَاهُمْ بِثَلَاثٍ قَالَ أَخْرِجُوا الْمُشْرِكِينَ مِنْ جَزِيرَةِ الْعَرَبِ وَأَجِيزُوا الْوَفْدَ بِنَحْوِ مَا كُنْتُ أُجِيزُهُمْ وَسَكَتَ عَنْ الثَّالِثَةِ أَوْ قَالَ فَنَسِيتُهَا** (سپس به سه چيز سفارش فرمود:
1. مشركين را از جزيرة العرب اخراج كنيد.
2. از مهمانان و سفراي اعزامي از طرف بيگانگان همانگونه كه من پذيرايي و اكرام نموده ام، اكرام نماييد.
3. در مورد سومي سكوت كرد يا گفت كه آن را فراموش كردم.)
سفارشات رسول الله - صلي الله عليه و سلم- در آن حال مي رساند، آنچه او مي خواست نوشته شود، امر واجبي نبوده است چون اگر چنين بود، مي بايست آن دستور را برساند و به خاطر وقوع اختلاف آن را ترك ننمايد و الله تعالي هركس را كه مانع تبليغش شود مورد عقاب قرار مي دهد و حتماً بايد به صورت لفظي حكمش را به آنها برساند، چنانكه مردم را به اخراج مشركين و مسائل ديگر توصيه مي نمايد و بعد از جريان چند روز ديگر در قيد حيات بودند و چيزهاي ديگري نيز لفظاً از رسول الله - صلي الله عليه و سلم- روايت شده است. بنابراين احتمال دارد قصد نوشتن مجموع آنها را نداشته است. و الله تعالي اعلم.
در مورد سومين سفارش رسول الله - صلي الله عليه و سلم- زياد بحث شده است، اولاً معلوم نيست آيا راوي، سومي را ذكر كرده يا نسبت به اظهارش سكوت نموده است؟ داودي مي گويد: سومي توصيه به قرآن است كه ابن معين نيز آن را قطعي دانسته است ولي مهلب آن سومي را تجهيز سپاه اسامه مي داند و ابن بطال نيز از اين نظريه دفاع مي كند و گفته است: اصحاب -رضي الله عنهم- هنگامي كه در مورد تجهيز لشكر اسامه -رضي الله عنه- با ابوبكر -رضي الله عنه- مخالفت كردند؛ ابوبكر -رضي الله عنه- به آنها گفت:**إنَّ النّبيِّ - صلي الله عليه و سلم – عَهِدَ بِذلك عند موته** (رسول الله - صلي الله عليه و سلم- در هنگام وفات به آن سفارش، و از ما عهد و پيمان گرفت.) قاضي عياض مي گويد: احتمال دارد سومي همان فرموده رسول الله - صلي الله عليه و سلم- باشد آن هنگام كه فرمود:**لَا تَتَّخِذُوا قَبْرِي وَثَناً** (قبر مرا به بتي تبديل مكنيد.) اين حديث را امام مالك در الموطأ آورده و آن را قرين امر به اخراج يهود نموده است و احتمال ديگري هم وجود دارد كه در حديث انس بيان گرديده و آن اين است:**الصَّلَاةَ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ** (نماز و زيردستانتان را مواظبت كنيد.)
و السلام علي عباد الله الصالحين
و آخر دعوانا الحمد لله رب العالمين
و من الله التوفيق
[1] برگرفته از كتاب فتح الباري در شرح صحيح بخاري
[2] آل عمران102
[3] نساء1
[4] احزاب70-71
[5] نساء 115
[6] رواه بخاري
[7] نحل 44
[8] مائده 67
[9] رواه مسلم
[10] رواه ترمذي
[11] رواه أبو داود و حاكم وصححه وأحمد بسند صحيح
[12] نساء80
[13] انعام 38
[14] نحل 89
[15] انعام 38
[16] نجم3
[17] رواه بخاري و مسلم و اخرجه احمد في مسنده
[18] رواه بخاري
به نقل از سايت ايمان
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|