|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>سیره نبوی>محمد بن مسلمه رضی الله عنه > سریه وی به سوی قرطاء
شماره مقاله : 1188 تعداد مشاهده : 419 تاریخ افزودن مقاله : 4/10/1388
|
سريه محمّد بن مسلمه در محرم سال ششم هجرت
رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- همينکه از جنگ احزاب و يکسره کردن کار بني قريظه پرداختند، به حملاتي تأديبي بر بعضي از قبايل و باديهنشينان دست زدند که جز تحت فشار قوة قاهره حاضر نبودند به امنيت و صلح و سازش تن دربدهند. سرية محمدبن مسلمه، نخستين سرية اعزامي از سوي رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- پس از فراغت يافتن از جنگ احزاب و محاصرة بنيقريظه است. شمار نيروهاي اين سريه سيسوار بوده است.
اين سريه به سوي قرطاء حرکت کرد. قرطاء در ناحيه ضريه در منطقة بَکَرات از سرزمين نجد واقع شده و فاصلة ميان ضريه و مدينه هفت شبانهروز راه است. اين سريه ده شب گذشته از آغاز محرم سال ششم هجرت به سوي تيرة بنيبکر بن کلاب اعزام گرديد. همينکه افراد اين سريه بر سر آنان تاختند، گريختند، و مسلمانان چارپايان و گوسفندان فراواني را به غنيمت گرفتند، و يک شب مانده به پايان ماه محرم وارد مدينه شدند. ثمامه بن اَثال حنفي بزرگ بنيحنيفه به طور ناشناس خود را در ميان جمع اعضاي اين سريه گذاشته بود، و ناشناس بيرون آمده بود تا به دستور مسيلمة کذاب، نبياکرم -صلى الله عليه وسلم- را به قتل برساند[1]. مسلمانان او را دستگير کردند. وقتيکه او را آوردند، به يکي از ستونهاي مسجد بستند. نبياکرم به سراغ او آمدند و گفتند:
(ماذا عندکَ يا ثُمامة؟) «چه خبر، اي ثمامه؟!»
گفت: خبر خير، اي محمد! اگر به قتل برساني کسي را به قتل رسانيدهاي که خوني به گردن اوست؛ و اگر کرامت کني بر کسي کرامت کردهاي که سپاسگزار است؛ و اگر مال و منال ميخواهي درخواست کن؛ هرچه خواهي به تو بدهند! آن حضرت وي را واگذاردند و رفتند. بار ديگر از کنار او گذشتند و نظير همان سخنان را با وي گفتند. او نيز نظير همان جواب قبلي را داد. بار سوم نيز از کنار او گذشتند، و همان گفتگوي پيشين ميان آن دو تکرار شد. آنگاه فرمودند:
(اطلِقوا ثُمامة) «ثمامة را رها سازيد!»
او را رها کردند. در نزديکي مسجد به زير درخت خرمايي رفت و غسل کرد. سپس نزد رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- آمد و اسلام آورد، و گفت: به خدا هيچ چيز بر روي زمين براي من منفورتر از چهرة شما نبود؛ امّا اينک چهرة شما محبوبترين چهرهها نزد من است! به خدا هيچ دين و آيين بر روي زمين براي من منفورتر از دين شما نبود، اما، اينک دين شما محبوبترين دينها نزد من است! سوارکاران شما در حالي مرا دستگير کردند که من قصد انجام مناسک عمره را داشتم!؟ رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- او را به آيندههاي روشن مژده دادند، و به او دستور دادند که عمره را به جاي آورد. وقتي بر قريشيان وارد شد، گفتند: صابي شدهاي و از دين برگشتهاي، اي ثمامه!؟ گفت: نه به خدا، بلکه من مسلمان شدهام و با محمد همراه شدهام! و به خدا، از يمامه دانهاي گندم به سوي شما نخواهد آمد، مگر آنکه رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- اجازه بدهند! يمامه روستايي در حومة مکه بود. ثَمامه به ديار خويش بازگشت، و حمل گندم را به سوي مکه متوقف گردانيد، و قريشيان سخت در تنگنا قرار گرفتند. براي رسولخدا -صلى الله عليه وسلم- کتباً نامهاي نوشتند، و در پرتو خويشاوندي از آن حضرت درخواست کردند که به ثُمامه بنويسند حمل گندم به مکه را برقرار سازد. رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- نيز چنان کردند [2].
--------------------------------------------------------------------------------
[1]- السيرة الحلبية، ج 2، ص 297.
[2]- زاد المعاد، ج 2، ص 119؛ نيز: صحيح البخاري، ح 4372 و احاديث ديگر؛ فتح الباري، ج 7، ص 688.
به نقل از: خورشيد نبوّت، ترجمه فارسي «الرحيق المختوم» مؤلف: شيخ صفي الرحمن مبارکفوري، برگردان : دکتر محمدعلي لساني فشارکي
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|