Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

ابوهريره رضی الله عنه  مي‌گويد: رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (اللهم إني أحبه فأحبه و أحب من يحبه) يعني: «بارخدايا! من، حسن را دوست دارم؛ پس تو نيز او و دوستداران او را دوست بدار». 
 مسند احمد (2/249،331)، با سند صحيح

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>سیره نبوی>پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم > رفع ابهامات و اباطيل از تعداد زوجات رسول الله صلي الله عليه و سلم

شماره مقاله : 1156              تعداد مشاهده : 397             تاریخ افزودن مقاله : 1/8/1388

 رفع ابهامات و اباطيل از تعداد زوجات رسول الله صلي الله عليه و سلم

نحمد الله ونصلي ونسلم علي صفوه خلقه و بعد
درود و سلامي مبارك از سوي خداوند بر شما باد. از او سبحانه و تعالي خواستاريم تا دلهايمان را بر اساس محبت و رضاي خودش الفت بخشيده و توفيق و اخلاص و صدق را در قول و عمل به ما ارزاني داشته و همه ما را از كمال ايمان و صدق يقين برخوردار سازد: انه سميع مجيب الدعاء.

برادران گرامي:
آيا تاكنون در دل روز به خورشيد نگريسته ايد؟ آيا ديده ايد كه چگونه پرتو افشاني مي كند و هيچ حجاب و ستري بر آن نيست؟ اگر شخصي بخواهد جلوي اين پرتو افشاني را گرفته و بر تور آن پرده اي بكشد، يا با نفسهايش بخواهد شعله آن را خاموش كند و يا . . . آيا با اين اعمال مي تواند نور را از خورشيد گرفته و يا بر روشنايي اش پرده اي بكشد؟ هرگز و سپس هرگز. خورشيدي كه ما امروز مي خواهيم از آن صحبت كنيم خورشيد آسمان نيست بلكه خورشيدي است در زمين. اين خورشيد آن خورشيد سوزان نيست بلكه خورشيدي است مشرق و نور افشان. آيا دانستيد از كدامين خورشيد سخن مي گويم؟ آري اين خورشيد، همان خورشيد نبوت و رسالت و شمس هدايت و عرفان است. همان پرتو درخشان و نور عاطفي است كه خداوند بوسيله آن شقاوت زندگاني را بر گرفته، و مردم را از تاريكي و ظلمت به سوي نور و روشنايي رهنمون ساخت.

)يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ) (الصف:8)

(معني): ((مي خواهند نور خدا را به گفتار باطل و طعن و مسخره خاموش كنند و الله نور و دين خود را هر چند كه كافران دوست نداشته باشند تمام خواهد داشت، او است خدايي كه رسولش را به هدايت خلق و دين حق فرستاد تا او را بر همه اديان عالم غالب گرداند، حتي اگر مشركين از اين امر اكراه داشته باشند.)) اين خورشيد، همان خورشيد زمين است، كه در اين مجلس درباره او سخن خواهيم گفت. كسي كه قرآن كريم درباره او به زيبايي توصيف نموده و مي گويد:

)يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً وَدَاعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُنِيراً) (الأحزاب: 46 ،45)

(معني) ((اي نبي، ما تو را شاهد، بشارت دهنده، و بيم دهنده و دعوت كننده بسوي الله به اجازه او، و چراغي پرتو افشان فرستاديم)). و اين سراج منير، چه چيزي است به جز شمس نبوت كه به ضياء و بهايي تور افشاني نموده و كون و مكان را به نورش روشن ساخت. پس بصيرت داران اين نور را ديدند و دريافتند، و كوران و كور دلان آن را انكار نمودند.

(وشمسنا في سماء العز ساطعه ما ضرها حين تعمي عندها العور.) یعنی: و خورشيد ما در آسمان عزت نور افشاني مي كند. و اگر كوران نتوانند آن را ببينند او را ضرري نرسد.

دير زماني است كه دشمنان اسلام خواسته اند با توسل به انواع حيله و طعن در رسالت و ايجاد خدشه در كرامت نبي اسلام صلى الله عليه وسلم همراه با انواع دروغها و حجتهاي باطل، شخصيت اين پيامبر بزرگوار را زير سوال برده و پيروان او را نسبت به دين خود و ايمان به رسالت آن والا مقام، مشكوك سازند. شنيدن اين گونه افترائات و سخنان زشت در رابطه با انبياء و مرسلين هرگز جاي تعجب ندارد. چون سنت خداوند در خلقش اين گونه حكم مي كند. . (وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً)(الأحزاب: من الآية62) (معني): ((و هرگز در سنت خداوند تبديلي نخواهد يافت.))

و الله سبحانه تعالي چه زيبا مي فرمايد: ) وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّاً مِنَ الْمُجْرِمِينَ وَكَفَى بِرَبِّكَ هَادِياً وَنَصِيراً) (الفرقان:31) (معني): ((و اين چنين براي هر پيامبري دشمني از مجرمين قرار داديم، و پروردگارت براي هدايت و نصرت كافي است)).

و قبل از اينكه به بحث درباره امهات المومنين يعني زنان طاهر، و پاكدامن رسول صلى الله عليه وسلم و حكمت ازدواج او با ايشان وارد شويم مي خواهيم به شبهه شنيع و زشتي كه دشمنان اسلام همچون صليبين و غرب زدگان متعصب آن را ساخته و پرداخته اند پاسخ دهيم. اين افترا را بارها و بارها قلمهاي فاسد آنان به تحرير كشيده است، تا عقيده پاكدلان را به آن مكدر ساخته، و حقايق را مسخ و مشوه جلوه دهند تا شايد بتوانند دامان پاك پرچمدار رسالت عظمي، محمد(ص) بن عبدالله را به آن آلوده سازند.

آنان مي گويند:

((محمد مردي شهوتران بود. . . كه به دنبال شهوات و لذات زندگي. . و همراه با هواي نفس خويش گام بر مي داشت. او هرگز همان گونه كه بر اتباع خود فرض نموده بود بر يك زن و يا چهار زن اكتفا نكرد. . بلكه ده بار و يا بيشتر ازدواج كرد تا شهوت خويش را سيراب سازد.)) و باز مي گويند:

((بين عيسي عليه السلام و محمد صلى الله عليه وسلم فرق بسيار است. فرق ميان كسي كه بر شهوت خويش غالب گشته و به جهاد با نفس خويش پرداخته همانند عيسي ابن مريم و شخص ديگري كه دنباله رو شهوت خويش بوده است همانند محمد (ص) (كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِنْ يَقُولُونَ إِلَّا كَذِباً)(الكهف: من الآية5) (معني): ((درشت سخني است كه از دهانهايشان خارج مي گردد، و همانا آنان دروغ مي گويند.))

آري از افرادي كينه توز و دروغ پرداز به جز اين سخنان چه انتظاري مي توان داشت. . .

محمد صلى الله عليه وسلم هرگز مردي شهوتران نبود او رسول انسانيت بود مانند همه افراد بشر ازدواج مي كرد تا همراه با رفتار و كردار خود براي ديگران الگو باشد. او هرگز آن گونه كه نصاري در مورد پيامبر خود مي پندارند اله و يا فرزند اله نبوده است. بلكه بشري بوده همانند همراهانش كه خداوند او را به وحي و رسالت خويش بر ديگران برتري داده بود: ) قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ )(فصلت: من الآية6) (معني): ((بگو همانا من بشري همانند شما هستم كه به من وحي مي شود.))

و او هرگز رسول نو پردازي نبود تا سنت مرسلين پيش از خود را زير پا گذاشته و يا راه و روش آنان را نقض كند چون قرآن در مورد رسولان خداوند مي فرمايد: )وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجاً وَذُرِّيَّةً )(الرعد: من الآية38) (معني): ((و همانا قبل از تو نيز پيامبراني فرستاديم و براي آنان همسران و خاندان قرار داديم)). پس بايد پرسيد كه اين سخنان زهرآگين و درشت در مورد خاتم الانبياء براي چيست؟ اما همان گونه كه شاعر مي گويد:

قد تنكر العين ضوء الشمس من رمد وتنكر الفم طعم الماء من سقم

((چشم ممكن است به علت كوري نور خورشيد را انكار كند و دهان نيز به علت مرض شديد طعم آب را نشناسد.)) و به سخن زيباي خداوند گوش فرا دهيم كه مي گويد:( فَإِنَّهَا لا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ)(الحج: من الآية46) (معني): ((پس چشمها كور و نابينا نمي گردند، بلكه قلبهاي درون سينه ها به كوري ضلالت مي افتند.))



برادران گرامي

در اينجا دو نكته اساسي وجود دارد كه هر گونه شبهه را از نبي بزرگوار صلى الله عليه وسلم رفع نموده و دهان هر افترا زننده ياوه گو كه بخواهد به حرمت اين رسول بزرگ انسانيت محمد بن عبدالله دست درازي كند را مي بندد. هرگاه بخواهيم از امهات المومنين و حكمت تعدد روجات پيامبر گرامي سخن بگوييم بايد همواره اين دو نكته را در مد نظر داشته باشيم.

اولاً: تعدد زوجات رسول صلى الله عليه وسلم در پيري و هنگامي كه سالهاي عمر او از پنجاه گذشته بود انجام گرفت.

ثانياً: تمامي زنان طاهره او ثيبات (بيوه) بودند، مگر ام المومنين عايشه رضى الله عنها كه دوشيزه بود و تنها همسر پيامبر بود كه در حال جواني و بكارت با ايشان ازدواج كرد.

در نتيجه به راحتي مي توان از نكات فوق الذكر پوچي اين تهمت و بطلان آن ادعا را كه مستشرقين حاقد و كينه توز به ايشان الصاق نموده اند ثابت نمود. چون اگر منظور از اين ازدواجها شهوتراني و هوي پرستي مي بود ايشان در سن جواني و نه در سن سالمندي و پيري و آن هم با دوشيزگان كم سن و سال و نه بيوه هاي سالمند ازدواج مي نمود. ايشان بودند كه هنگام ديدار با جابر بن عبدالله كه بر چهره اش اثر شادماني و بشاشت ظاهر بود و به ملاقات آن بزرگوار آمده بود، فرمود: ((آيا ازدواج كرده اي؟)).

و او جواب داد: ((آري)).

و ايشان فرمودند: ((دوشيزه يا بيوه))؟

و جابر جواب داد: ((بيوه، يا رسول الله)).

و ايشان به او فرمودند: ((آيا بهتر نبود دوشيزه باكره اي مي گرفتي كه با او بازي كني و او نيز با تو بازي كند و او را مي خنداندي و او نيز تو را مي خنداند.))

پس مي بينيم كه رسول صلى الله عليه وسلم ، او را به ازدواج با دختران باكره نصيحت مي كند و آن بزرگوار راه و رسم را مي داند، پس براي كسي كه هدفش خوشگذراني و شهوتراني است آيا عاقلانه و معقول است كه دوشيزگان باكره را رها نموده و پس از دوران جواني و پاي گذاشتن در سن پيري به ازدواج با زنان بيوه راضي گردد؟

و همه مي دانيم كه صحابه ايشان رضي الله عنهم به يك اشاره او هستي و زندگي خود را فداي ايشان مي كردند، و اگر آن بزرگوار صلى الله عليه وسلم طلب ازدواج دختري را از آنها مي كرد، هيچ كدام از صحابه از اين تقاضاي او روي بر نمي گرداند، و بهترين و زيباترين دوشيزگان را به ازدواج او در مي آوردند. پس چرا ايشان در آستانه جواني دست به تعدد زوجات نزد، و با كناره گيري از دختران جوان به ازدواج با زنان بيوه اقدام نمود؟

مي بينيم كه همه اين مسائل با قوت تمام هر گونه افترا و گزافه گويي را از ايشان دور نموده و تارهاي شبهه و بهتان را از اطراف آن بزرگوار مي زدايد، و دهان ياوه گويان و افاكان را مي خواهند مقام مقدس آن حضرت را مشوه نموده، و اعتبار پاك و طاهر ايشان را خدشه دار كنند به سختي تمام مي بندد. آري ازدواجهاي رسول صلى الله عليه وسلم هرگز به قصد هوا پرستي و شهوتراني نبود، بلكه اين پيوندها حكمتهايي جليل، و اهداف و غاياتي ارزشمند و نبيل در برداشت كه دشمنان در صورتي كه بتوانند تعصب كور را كنار گذاشته، و منطق، عقل و وجدان را جايگزين آن كنند به جلال آن اقرار نموده و به عظمت آن معترف مي گردند. و آنگاه است كه مي توانند با ديدگاني خالي از غل و غش، ((الگوي ايثار و پرهيزكاري)) را در انساني فاضل و كريم و رسولي بزرگوار و رحيم ببينند كه در راه مصلحت ديگران، و مصلحت دعوت و اسلام، راحتي و آسايش خود را به آساني فدا مي كند.



برادران گرامي:

مسئله تعدد زوجات رسول صلى الله عليه وسلم داراي حكمت هاي زيادي است كه مي توانيم آنان را در عناوين چهار گانه زير خلاصه كنيم:

اولاً: حكمت تعليمي

ثانياً: حكمت تشريعي

ثالثاً: حكمت اجتماعي

رابعاً: حكمت سياسي

بياييد به صورت مختصر در مورد هر كدام از اين حكمت هاي چهار گانه سخن گفته و پس از آن به گفتگو درباره امهات مومنين و حكمت ازدواج با يكايك آنان بپردازيم و در اين راه خداوند را به ياري مي طلبيم.



اولاً: حكمت تعليمي:

اين حكمت هدف اساسي تعدد زوجات رسول صلى الله عليه وسلم را تشكيل مي دهد چون ايشان بدين وسيله توانستند براي زنان معلماني تربيت كنند كه احكام شرعي را به آنها بياموزند. . چون همان گونه كه مي دانيم نصف هر مجتمعي از زنان تشكيل شده، و بر آنان نيز همانند مردان تكاليفي فرض شده است.

و بسياري از زنان از پرستش بعضي از امور شرعي، بخصوص مسائلي كه به زنان تعلق داشت همانند احكام حيض، نفاس، جنايت و مسائل زناشويي و ديگر احكام، از رسول صلى الله عليه وسلم خجالت مي كشيدند. و بسيار مشكل بود كه يك زن بر حياي خود غلبه نموده و اين مسائل را از پيامبر بزرگوارمان سوال كند و مي دانيم كه در بعضي اوقات اين امر اتفاق مي افتاد.

و در مقابل، رسول صلى الله عليه وسلم قرار داشت كه در اخلاق خود به حياء كامل آراسته بود، و بر طبق روايتهاي كتب سنت حياء و شرم او از حياء دوشيزه اي كه در چادر خود پنهان شده بيشتر بود (اشد حياء من العذراء في خدرها).

در نتيجه ايشان نمي توانست به همه سوالاتي كه از سوي زنان متوجه او مي گرديد با صراحت كامل پاسخ گويد. و اين باعث مي شد كه جواب خود را به صورت كنايه بيان كند، كه در اين صورت نيز منظور ايشان در بعضي از اوقات توسط زنان فهم و درك نمي شد. بانو عايشه رضى الله عنها روايت مي كند كه روزي يكي از زنان انصار در مورد چگونگي غسل حيض از رسول صلى الله عليه وسلم پرسش نمود. و ايشان چگونگي غسل را براي او بيان كرد، و گفت: ((قطعه اي پارچه معطر برگير و با آن خود را تميز كن.)) و زن پرسيد: ((چگونه با آن خود را تميز كنيم؟))

و رسول صلى الله عليه وسلم جواب داد: ((با آن خود را تميز كن.))

و زن گفت: ((اي رسول خدا چگونه با آن خود را تميز كنم؟))

و ايشان فرمود: ((سبحانه الله با آن خود را تميز كن.))

بانو عايشه ادامه مي دهد كه: ((دست او را گرفته و بسوي خود كشيدم و به او گفتم كه: آن را در كدام مكان بگذار، و آثار خون را با آن پاك كن، و با صراحت تمام مكان آن را براي آن زن شرح دادم.))

پس مي بينيم كه چگونه ايشان از بيان صريح اين مسائل خجالت مي كشيدند و در مقابل نيز عده قليلي از زنان بودند كه مي توانستند بر شرم و حياي خود غلبه نموده، و به صورت آشكار و بي پرده سوال خصوصي خود را از رسول صلى الله عليه وسلم بپرسند.

براي توضيح بيشتر اين مسئله، از حديث ام سلمه كه در صحيحن نقل شده است مثالي مي آوريم: روزي ام سليم (همسر ابي طلحه) بسوي رسول خدا صلى الله عليه وسلم آمده و از او پرسيد: ((اي رسول خدا به راستي خداوند از حرف حق شرم و پروايي ندارد. . . آيا بر يك زن در صورت محتلم شدن، غسل واجب است؟)) و رسول صلى الله عليه وسلم در جواب او فرمودند: ((بلي، در صورتي كه آب مني را ببيند.)) و در اين هنگام ام سلمه به ام سليم گفت: ((آبروي زنان را بردي، واي بر تو مگر زن هم محتلم مي شود؟))

و رسول صلى الله عليه وسلم به ايشان جواب داد: ((پس در غير اين صورت چگونه فرزندش به او شبيه مي گردد؟))

و منظور رسول صلى الله عليه وسلم اين است كه جنين از اختلاط آب مرد و آب زن متولد مي شود، و به همين علت است كه به مادرش شبيه مي گردد. و خداوند مي فرمايد:

)إِنَّا خَلَقْنَا الْأِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً) (الانسان:2) (معني): ((ما انسان را از نطفه اي امشاج خلق كرديم، و او را مورد بلا و آزمايش قرار خواهيم داد، و او را شنوا و بينا گردانيديم.))

ابن كثير رحمه الله مي گويد: ((امشاج يعني مخلوط شده و مشج و مشيج به معناي چيزي است كه در يكديگر مخلوط شده باشد.))

ابن عباس مي گويد: ((يعني آب مرد و آب زن در صورت اجتماع و مخلوط شدن آنان.))

و اين گونه سوالات ناخوشايند همواره وجود داشتند كه بعدها همسران طاهره رسول صلى الله عليه وسلم مسئوليت جواب دادن آنان را به عهده گرفتند. و به همين دليل بانو عايشه رضى الله عنها مي فرمايد: ((خداوند زنان انصار را بيامرزد. چون هرگز حيا و خجالت باعث جلوگيري از فقيه شدن آنان در دين نگشت.))

و برخي از اين زنان در تاريكي و به هنگام شب نزد ام المومنين عايشه مي آمدند تا در مورد برخي از امور دين و احكام حيض و نفاس و جنايت و ديگر امور از او سوال كنند. آنها همسران رسول صلى الله عليه وسلم را بهترين آموزگاراني مي يافتند كه مي توانستند آنان را توجيه نموده، و از طريق آنان زنان بسياري در دين خداوند فقيه گشتند. و نيز بر همگان آشكار است كه سنت مطهر فقط و فقط به سخنان رسول صلى الله عليه وسلم محدود نمي شود. بلكه سنت عبارت است از قول، فعل و تقرير ايشان صلى الله عليه وسلم و همه اين مسائل تشكيل دهنده شرعي هستند كه اتباع آن بر همه امت واجب مي باشد.

در نتيجه بايد پرسيد: چه كسي به جز همسران او كه خداوند آنان را تكريم نموده و امهات المومنين لقب يافته اند و در دنيا و آخرت همسران رسول صلى الله عليه وسلم خواهند بود مي تواند افعال و اخبار آن بزرگوار را براي ما نقل كند؟ و بدون شك فضل و تمجيد در نقل جميع احوال، افعال و حركات منزلي رسول صلى الله عليه وسلم به همسران او بر مي گردد. و اين چنين بود كه آن همسران گرامي به معلمان و محدثاني تبديل شدند كه سنت و طريقت رسول خدا را نقل و نشر نموده، و به قدرت حفظ، نبوغ و ذكاوت مشهور و زبانزد خاص و عام شدند.

دوم: حكمت تشريعي

هم اكنون بياييد در مورد حكمت تشريعي كه يكي ديگر از دلايل تعدد زوجات رسول صلى الله عليه وسلم مي باشد صحبت كنيم. اين حكمت امري نمايان است و به راحتي تمام، مي توان آن را درك نمود. و سبب آن از بين بردن و ابطال برخي از عادات ناخوشايند دوران جاهليت بود.

به عنوان مثال در اين باب مي توان از بدعت فرزند خواندگي (تبني) كه در مجتمع جاهليت قبل از اسلام رايج بود نام برد. اين مسئله به صورت عادت و بهتر بگوييم ديني موروثي در آمده بود كه جدا شدن از آن به سادگي امكان نداشت. يك شخص از آنان پسري را كه از صلب و تيره اش نبود به فرزند خواندگي مي پذيرفت، و در اين تبني او را فرزند حقيقي خود مي خواند كه با فرزندان حقيقي و نسبي اش از لحاظ نسب در يك رديف قرار داشت و از لحاظ ميراث، طلاق، ازدواج و محرم شدن و همه امور ديگر با آنان هيچ گونه فرقي نداشت. و اين مسئله بصورت ديني تقليدي در آمده بود كه در تمامي جامعه جاهليت اعمال مي شد. و حتي شخص به فرزند خوانده اش مي گفت: ((تو پسر من هستي از تو ارث مي برم و از من ارث خواهي برد)).

و اسلام هرگز ديني نبود كه در مقابل اين عمل و هر عمل باطلي خاموش بنشيند و آنان را در حالي كه در تاريكي هاي جهل دست و پا مي زدند به حال خود رها كند. در نتيجه خداوند براي ريشه كن شدن اين عادت ناخوشايند راه را آماده نمود و به رسول خود صلى الله عليه وسلم الهام نمود كه پسري را به فرزند خواندگي بپذيرد ـ و اين مسئله در زمان قبل از بعثت رسول صلى الله عليه وسلم اتفاق افتاد ـ و ايشان ((زيد بن حارثه)) را بر طبق همان عادت عرب قبل از اسلام به فرزند خواندگي پذيرفتند.

اين ماجرا يعني تبني زيد بن حارثه توسط رسول صلى الله عليه وسلم يكي از زيباترين ماجراهاي زندگي ايشان بوده كه مفسران و سيرت نويسان آن را در كتابهاي خود ذكر كرده اند و سرشار از حكمت مي باشد كه ذكر آن به علت عدم وسعت مجال در اينجا مقدور نيست. و اين چنين بود كه زيد بن حارثه به فرزند خواندگي رسول صلى الله عليه وسلم در آمد و از آن روز همه مردم او را ((زيد بن محمد)) مي خواندند. بخاري و مسلم از عبدالله بن عمر رضى الله عنها روايت مي كنند كه گفت: زيد بن حارثه در خدمت رسول صلى الله عليه وسلم بود و ما او را به جز ((زيد بن محمد)) به نام ديگري نمي خوانديم، تا اينكه اين عبارات قرآن نازل شد: )ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ )(الأحزاب: من الآية5)

(معني): ((آنان را بنام پدرانشان بخوانيد كه اين نزد خداوند عدل و نيكويي است.)) در نتيجه رسول صلى الله عليه وسلم به زيد فرمودند ((انت زيد بن حارثه بن شراحيل)). (معني): تو زيد پسر حارثه پسر شراحيل هستي. و ايشان دختر عمه خود ((زينب بنت جحش الاسديه)) را به همسري او در آورد، و مدت زيادي را با او زندگي كرد، اما ديري نپاييد كه روابط زناشويي آنان رو به تيرگي گذشت.

و سرانجام بر اساس حكمتي كه خداوند آن را اراده كرده بود، زيد، زينب را طلاق داد، و خداوند به رسول صلى الله عليه وسلم دستور داد تا با زينت ازدواج كند تا بدعت فرزند خواندگي و شالوده جاهليت از بيخ و بن كنده شده و اساسي اسلامي بجاي آن بنشيند. اما رسول صلى الله عليه وسلم از زبان منافقين و فاجران مي ترسيد كه مبادا در مورد او سخن گفته و بگويند: ((محمد با زن پسر خود ازدواج كرد.))در نتيجه ايشان اين مسئله را به تاخير مي انداخت تا اينكه از سوي خداوند عتايي شديد بر رسول صلى الله عليه وسلم وارد شده كه مضمون آن، اين بود:(وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَراً زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً)(الأحزاب: من الآية37)

(معني): ((و از سخنان و عيب گويي مردم مي ترسي، حال آنكه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسي، پس ما هم چون زيد آن زن را طلاق داد، او را به ازدواج تو در آورديم، تا پس از اين مومنان در ازدواج با زنان پسر خوانده هاي خود كه آنها را طلاق داده اند احساس شرمندگي و ناراحتي نكنند، و آنچه را كه تعالي بخواهد صورت مي پذيرد.)) و به اين شكل بود كه حكم تبني ريشه كن شده، و همه عادات موروثي جاهليت كه رفته رفته در جامعه جامه تقديس به تن كرده بود و از آن هيچ گريز گاهي نبود باطل گشت و در اثبات اين شريعت جديد الهي، اين آيات خداوند نازل گرديد: )مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً) (الأحزاب:40) (معني): ((محمد پدر هيچ كدام از مردان شما نيست، اما او رسول خداوند و خاتم النبيين است و خداوند بر همه چيز آگاه است.))

و اين ازدواج به امر خداوند انجام گرفت و آن گونه كه دروغگويان و تهمت زنان و دشمنان خداوند مي گويند، هيچ انگيزه شهواني و هوا جويانه در پشت سر نداشت، بلكه اين ازدواج در جهت غرضي نبيل و هدفي شريف به وقوع پيوست كه همان ابطال عادات و تقاليد جاهليت بود. و خداوند عزوجل غرض از اين ازدواج را اين گونه عنوان مي دارد:

(لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً)(الأحزاب: من الآية37)

(معني): ((تا پس از اين، مومنان در ازدواج با زنان پسر خوانده هاي خود كه آنها را طلاق داده اند بر خود گناه و سختي نبينند.))و بخاري از بانو زينب رضي الله عنها روايت مي كند كه ايشان به اين ازدواج بر ساير زنان رسول صلى الله عليه وسلم افتخار نموده و به ايشان مي گفت: ((كه شما را خانواده هايتان به ازدواج در آوردند، اما ازدواج من به امر خدا از بالاي هفت آسمانش بود.))

اين ازدواج به امر خداوند حكيم و براي اثبات شرعي نوين بود. پس سبحان و منزه خدايي كه حكمت او آن قدر دقيق است كه عقول و افهام، آن را احاطه نتواند كرد و چه زيبا مي فرمايد:

) وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلاً)(الاسراء: من الآية85)(معني): ((و از علم بجز مقداري اندك، بهره نبرده ايد.))



سوم: حكمت اجتماعي

و اما حكمت سوم تعدد زوجات رسول صلى الله عليه وسلم را كه همان حكمت اجتماعي است، مي توان به وضوح از خلال ازدواج ايشان با دختر وزير اول او، صديق اكبر (ابي بكر)رضى الله عنه، و سپس ازدواج ايشان با دختر وزير دومش فاروق (عمر)رضى الله عنه دريافت. و مي بينيم كه چگونه پيوند مصاهره (دامادي) و نسب ايشان با قريش، و ازدواج آن بزرگوار با بسياري از زنان آنان، بين اين قبايل پيوندي ناگسستني به وجود مي آورد، و باعث مي شود تا همه قلبها با ايمان، تعظيم و اجلال تمام، حول او و دعوتش گرد آيند.

رسول صلى الله عليه وسلم با بانو عايشه دختر عزيزترين و محبوبترين اشخاص نسبت به وي يعني ابوبكر صديق ازدواج نمود. ابوبكر صديق رضى الله عنه سرمدار و پيشتاز مجيبان دعوت اسلام بود كه جان و مال خود را در راه نصرت دين خداوند و دفاع از رسول او تقديم كرده بود، و انواع آزار و اذيت را در راه اسلام متحمل شده بود تا جايي كه پيامبر عليه الصلاه و السلام همان گونه كه ترمذي در فضل ابوبكر عنوان مي كند، مي گويد: ((ما لاحد عندنا يد الا وقد كافيناه بها ما خلا ابابكر فإن له عندنا يداً يكافيه الله تعالي بها يوم القيامه)).

(معني): ((هيچ كس بر ما نيكي و احسان نكرد مگر اين كه نيكي او را جبران كرديم، بجز ابوبكر كه احسان و نيكي هاي بيشمار او را خداوند در روز قيامت پاداش خواهد داد.))

و باز مي فرمايد: ((ما نفعي مال احد قط ما نفعي مال ابي بكر وما عرضت الإسلام علي أحد إلا كانت له كبوه (اي تردد وتلكو) إلا أبابكر فإنه لم يتلعثم ولو كنت متخذا خليلاً لاتخذت أبابكر خليلاً، ألا و إن صاحبكم خليل الله تعالي)).

(معني): ((هيچ مالي به اندازه مال ابي بكر به من نفع نرساند، و اسلام را بر هيچ كس عرضه نكردم مگر اينكه در قبول آن متردد بود، بجز ابوبكر كه در قبول آن هيچ درنگي نكرد. و اگر قرار بود كه من خليلي برگيرم، همانا ابوبكر را به عنوان خليل بر مي گرفتم. ولي بدانيد كه اين صاحب شما خليل خداوند است)) (رواه الترمذي).

در نتيجه رسول صلى الله عليه وسلم در اين دنيا براي ابوبكر هيچ پاداشي را لايق تر از اين نديد كه با دختر او ازدواج نموده، و ميان خود و او رابطه دامادي و خويشاوندي به وجود آورد، تا اين رابطه بر صداقت و پيوند طولاني و ناگسستني آنان بيافزايد. به همين صورت آن بزرگوار، با بانو حفصه دختر عمو ازدواج نمود كه اين پيوند پاداشي بر اسلام، صدق، اخلاص، و از خود گذشتگي عمررضى الله عنه در راه اين دين بود. عمررضى الله عنه همان قهرمان اسلام است، كه با مسلمان شدنش خداوند، اسلام و مسلمانان را عزت بخشيده و معالم دين را به اهتزاز در آورد. در نتيجه پيوند پيامبر صلى الله عليه وسلم با او از طريق داماديش، بهترين پاداشي بود كه جانبازي او در راه دين اسلام را جوابگو بوده، و لياقت او را به اثبات مي رساند، و اين گونه بود كه ايشان بين عمر و وزير اول خود ابوبكر در نيل به اين شرف، مساواتي شايسته ايجاد نمود. چون ازدواج ايشان با دختران اين دو صحابي بزرگ به منزله شرفي بزرگ، و منت و پاداشي عظيم براي آنان بود كه در اين دنيا هرگز نمي توانست بصورتي زيباتر و بهتر از آن، زحمات آن دو يار را جوابگو باشد. پس چه جليل است سياست آن بزرگوار صلى الله عليه وسلم و چه زيباست وفايش به وفاداران مخلص خود.

مثال ديگر اين سياست جليل نبوي را مي توان در چگونگي تكريم نمودن عثمان و علي رضى الله عنه مشاهده نمود. كه ايشان را با تزويج دختران خود به آنان با زيبايي تمام اكرام مي كند. . و اين چهار يار، بزرگترين اصحاب ايشان بودند كه پس از وفات رسول صلى الله عليه وسلم منصب خلافت آن بزرگوار را بدست گرفته و در راه توسعه دين و دعوت اسلامي به پيش تاختند. پس حكمت را بنگريم كه چگونه جلوه مي كند، و آن حكيم را ببينيم كه به كجا مي نگرد.


چهارم: حكمت سياسي

رسول صلى الله عليه وسلم به جهت الفت دادن قلوب و جذب و جمع قبايل بر گرد خود به ازدواج با برخي از بانوان مبادرت نمودند. و آشكار است كه ايجاد پيوند زناشويي با زني از زنان يك قبيله يا عشيره چگونه ارتباطي بين آن قبيله و فرد بوجود مي آورد، و طبيعتاً فرد مي تواند از افراد آن قبيله جهت نصرت و حمايت خود دعوت به عمل بياورد. پس بياييد تا براي اين مسئله مثلهايي بياوريم تا غرض از اين حكمت نمايان گردد:

1- رسول صلى الله عليه وسلم با بانو جويريه بنت الحارث، سرور بني المصطلق ازدواج كرد. بانو جويريه همراه با قوم و عشيره خود به اسارت مسلمانان در آمده بود، و پس از اسارت مي خواست با دادن فديه خودش را رها سازد، در نتيجه نزد رسول صلى الله عليه وسلم آمده و از ايشان درخواست كمي مال نمود تا بتواند مبلغ فديه را بپردازد و رسول صلى الله عليه وسلم به او پيشنهاد نمود كه فديه او را بپردازد و با او ازدواج كند و او نيز اين پيشنهاد را قبول كرد، و آن بزرگوار با او ازدواج نمود. چون اين خبر به گوش مسلمانان رسيد اظهار داشتند كه: ((چگونه خويشان كساني كه رسول صلى الله عليه وسلم داماد آنان شده است، در اسارت ما باشند؟))

و نتيجتاً همه اسراء را آزاد كردند. و همگامي كه بنوالمصطلق اين بزرگي، شهامت و جوانمردي را از رسول صلى الله عليه وسلم و مسلمانان مشاهده نمودند، همگي مسلمان شدند و در زير لواي اين دين خداوندي قرار گرفتند و ايمان خود را نشان دادند.

پس مي بينيم كه اين ازدواج چه بركت بزرگي براي بانو جويريه و قوم و عشيره اش به همراه داشت چون اين ازدواج سبب اسلام و آزادي همه آنان گرديد و بانو جويريه خوش يمن ترين زنان براي قبيله اش بود. و در صحيح بخاري از بانو عايشه آمده است كه فرمودند: رسول خدا زنان قوم بني المصطلق را به اسارت در آورد، و پس از اخراج خمس، آنان را بين جنگجويان تقسيم نمود و قسمت سواره دو سهم و پياده يك سهم افتاد و در اين ضمن ((جويريه بنت حارث)) نصيب و قسمت ((ثابت بن قيس)) گرديد. در نتيجه جويريه نزد رسول صلى الله عليه وسلم آمده و گفت: اي رسول خدا، من جويريه دختر حارث، سرور قوم بني المصطلق مي باشم و مي داني كه چه بر سر من آمده است، و ثابت قيمت آزادي مرا ((نه (9) اوقيه)) قرار داده است، پس جهت آزاديم به من كمك كن. و رسول صلى الله عليه وسلم در جواب فرمودند: ((آيا بهتر از آن را مي خواهي؟))

و او جواب داد: و آن چيست؟

و رسول صلى الله عليه وسلم فرمودند: ((همه مبلغ مذكور را من مي پردازم و با تو ازدواج مي كنم.))

و او هم جواب داد: ((بلي اي رسول خدا)). و رسول صلى الله عليه وسلم فرمودند: پس تمام است و من اين كار را كردم.)) و اين خبر بزودي ميان مردم پخش شد و گفتند: چگونه خويشان رسول خدا در اسارت ما باشند؟ در نتيجه همه زنان بني المصطلق را كه در اسارت داشتند آزاد نمودند كه تعداد آنها به صد خانواده مي رسيد. و همه اين امور به يمن ازدواج رسول صلى الله عليه وسلم با دختر رهبر قوم بني المصطلق بود.



2- و به همين صورت رسول صلى الله عليه وسلم با بانو ((صفيه بنت حيي بن اخطب)) كه پس از قتل شوهرش در غزوه خيبر به اسارت در آمده و در سهم بعضي از مسلمانان افتاده بود، ازدواج نمود، چون اهل راي و مشورت گفتند: ((اين زن بانوي بني قريظه است و فقط شايسته رسول صلى الله عليه وسلم مي باشد.)) در نتيجه مسئله را به رسول صلى الله عليه وسلم پيشنهاد نمودند و ايشان صفيه را پيش خوانده و او را در انتخاب ميان اين دو امر مخير نمود:



الف) او را آزاد ساخته و با او ازدواج كند تا همسر او باشد.

(ب) او را آزاد كند تا به اهل و خويشاوندانش بپيوندد.

پس بانو صفيه امر اول مبني بر آزادي و ازدواجش با رسول صلى الله عليه وسلم را انتخاب نمود، كه اين مسئله به علت جلال منزلت، عظمت و خوشرفتاري رسول صلى الله عليه وسلم بود، در نتيجه ايشان مسلمان شده، و با اسلام او تعداد زيادي از مردم، نيز مسلمان شدند.

روايت مي شود هنگامي كه صفيه نزد رسول صلى الله عليه وسلم رفت ايشان به او گفت: ((پدر تو در بين يهوديان كماكان سرسخت ترين دشمنان من بود، تا اينكه خداوند او را از بين برد. و بانو صفيه جواب داد: ((خداوند در كتابش مي گويد:(وَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى )(الأنعام: من الآية164).

(معني): ((و هيچ كس گناه كس ديگر را بدوش نخواهد كشيد.))

رسول صلى الله عليه وسلم به او گفت: انتخاب كن، اگر اسلام را انتخاب كردي تو را براي خودم نگاه مي دارم، و اگر دين يهود را انتخاب كردي ممكن است تو را آزاد كنم تا به قوم خود بپيوندي.))

و او جواب داد: ((ميل اسلام دارم، و حتي قبل از شنيدن اين سخنان نيز، تو را تصديق كرده بودم، من نه به يهوديت ميلي، و نه در آن پدر و برادري دارم. تو مرا مخير نمودي كه بين كفر و اسلام، يكي را انتخاب كنم، پس خداوند و رسول او را بهتر از آزادي و بازگشت بسوي قوم خود مي بينم.)).

در نتيجه رسول صلى الله عليه وسلم او را نزد خود نگاه داشت.



3- و به همان صورت ايشان با بانو ام حبيبه (رمله بنت ابي سفيان) ازدواج كرد. ابوسفيان در آن زمان از مشركان بوده، و از سرسخت ترين دشمنان رسول صلى الله عليه وسلم بشمار مي رفت. ام حبيبه دختر او در مكه مسلمان شده و همراه با شوهرش براي حفظ دين خود به حبشه مهاجرت كرده بود. و هنگامي كه همسرش در آن سرزمين وفات يافت، ايشان تنها و بدور ياور باقي ماند، و هنگامي كه رسول صلى الله عليه وسلم از اين مسئله آگاه شد، شخصي را نزد نجاشي پادشاه حبشه فرستاد تا بانو ام حبيبه را به ازدواج ايشان در آورد، و نجاشي اين مسئله را به او ابلاغ نمود، و يا شنيدن اين خبر بانو ام حبيبه بسيار شادمان گشت. چون به علت بي كسي اگر نزد پدرش ابوسفيان باز مي گشت، او را مجبور به مرتد شدن و كفر نموده، و يا او را عذاب مي دادند پس مهر او را چهارصد دينار به اضافه هدايايي نفيس قرار داد، و هنگامي كه به مدينه منوره باز گشت، رسول صلى الله عليه وسلم با او ازدواج نمود، و چون اين خبر به گوش ابوسفيان رسيد، به اين ازدواج اعتراف كرده و گفت: (هو الفحل لا يقدع انفه)( مثل عربي است كه براي بيان نجابت و كرامت كسي گفته مي شود و معناي اصطلاحي آن اين است: ((او كريمي است كه در نجابت و كرامتش خدشه اي وارد نيست.)). ابوسفيان پيامبر را موجب افتخار خود مي دانست، و هرگز منزلت او را انكار نكرد، تا اينكه خداوند او را بسوي اسلام هدايت نمود.

و در اينجا است كه حكمت جليلي كه از ازدواج رسول صلى الله عليه وسلم با دختر ابوسفيان نتيجه مي شود، به زيبايي تمام نمايان مي گردد. اين ازدواج باعث تخفيف آزار مسلمانان توسط مشركين گشت. چون پس از اينكه ميان رسول صلى الله عليه وسلم و ابوسفيان پيوند و قرابت بوجود آمد، با اينكه ابوسفيان در آن زمان سرسخت ترين بني اميه در دشمني با رسول صلى الله عليه وسلم و مسلمانان بشمار مي رفت، اين ازدواج باعث الفت گرفتن او و قوم و عشيره اش با اسلام شد. و رسول صلى الله عليه وسلم به پاداش ايمان و هجرت ام حبيبه كه همراه با دينش به حبشه مهاجرت كرده بود او را براي خود برگزيد تا بدين وسيله او را تكريم كرده باشد. و پس از اينكه در مورد حكمت تعدد زوجات رسول صلى الله عليه وسلم سخن رانديم. بياييد كمي هم در مورد ((امهات المومنين)) يعني زنان آن حضرت صحبت كنيم. خداوند تعالي اين زنان را براي حبيب خود اختيار نمود و آنان را با اين شرف بزرگ يعني انتساب به سرور پيامبران اكرام نمود، و آنان را برگزيده زنان و مادران مومنان قرار داد تا احترام و تعظيم آنان همواره محفوظ بوده، و ازدواج با آنان را پس از فوت رسول صلى الله عليه وسلم به هدف تكريم آن بزرگوار حرام دانست. و چه زيبا فرمود:(النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ )(الأحزاب: من الآية6)(معني): ((پيامبر اولي و سزاوارتر به مومنان است از خود آنها، و زنان پيامبر مادران مومنان هستند.)) همچنين فرمود:(وَمَا كَانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيماً)(الأحزاب: من الآية53)(معني): ((و شما هرگز نبايد رسول خداوند را اذيت و آزار كنيد، و همچنين هرگز نبايد پس از او با زنان او ازدواج كنيد. چه به راستي اين مسئله نزد خداوند بسيار بزرگ است.))

علامه قرطبي در تفسير خود ((الجامع لاحكام القرآن)) مي گويد: ((خداوند زنان پيامبرش را به اين شرف بزرگ نائل نمود كه آنان را امهات المومنين (مادران مومنان) قرار داد و به اين صورت، بزرگداشت، به پاكي ياد كردن، اجلال، و حرمت ازدواج آنان بر مردان را واجب نمود تا بدين طريق پيامبرش را تكريم و آنان را تشريف كرده باشد.))

____________________________________________________________________

و امهات المومنين يعني زنان رسول صلى الله عليه وسلم به اين ترتيبند:

اولا: بانو خديجه بنت خويلد رضي الله عنهما.

دوم: بانو سوده بنت زمعه رضي الله عنهما.

سوم: بانو عايشه بنت ابي بكر صديق رضي الله عنهما.

چهارم: بانو حفصه بنت عمر رضي الله عنهما.

پنجم: بانو زينت بنت جحش الاسديه رضي الله عنهما.

ششم: بانو زينب بنت خزيمه رضي الله عنهما.

هفتم: بانو ام سلمه (هند بنت ابي اميه المخزوميه) رضي الله عنهما.

هشتم: بانو ام حبيبه (رمله بنت أبي سفيان) رضي الله عنهما.

نهم: بانو ميمونه بنت الحارث رضي الله عنهما.

دهم: بانو جويريه (بنت الحارث) رضي الله عنهما.

يازدهم: بانو صفيه بنت حيي بن اخطب رضي الله عنهما.



بانو خديجه بنت خويلد:

ايشان اولين همسر رسول صلى الله عليه وسلم بودند كه پيامبرمان عليه الصلاه والسلام قبل از مبعوث شدن و در حالي كه بيست و پنج سال داشتند و با او ازدواج كردند. بانو خديجه در اين زمان بيوه بودند و چهل سال از عمرشان مي گذشت. همسر اول ايشان ((ابي هاله بن زراره)) و همسر دومشان ((عتيق بن عائذ)) نام داشتند و پس از آنها همان گونه كه در كتاب ((اصابه)) آمده است رسول صلى الله عليه وسلم با او ازدواج كرد. ايشان بانو خديجه را به علت راي سديد و تيز بيني در امور و ذكاوتشان برگزيدند. و اين ازدواج، ازدواجي با حكمت و موفق بود زيرا پيوندي ميان عقل با عقل بود. و تفاوت سني ميان آن دو مسئله اي نبود كه بر سر راه اين ازدواج ايستاده و با آن مخالفت كند. چون هرگز غرض از اين ازدواج قضاي شهوت نبود بلكه اين ازدواج را اهدافي انساني و جليل ملازمت مي كرد.

خداوند تعالي، محمد صلى الله عليه وسلم را براي حمل رسالت و تحمل سنگيني دعوت آماده مي نمود، و در همين راه اين بانوي با تقوا، نقي، عاقل و باهوش را نصيب او گردانيد تا در راه تبليغ دعوت و نشر رسالت، آن بزرگوار را ياري گر باشد و ايشان در ميان زنان، اولين كسي بودند كه به رسالت او ايمان آوردند.

از اموري كه بر قوت عقل، درستي و سداد راي بانو خديجه شهادت مي دهد اين است كه: هنگامي كه جبرييل در غار حراء بر محمد صلى الله عليه وسلم وارد شد ايشان در حالي كه وحشت زده بودند بسوي بانو خديجه شتافت و مي گفت: ((زملوني)) يعني مرا بپوشانيد. تا اينكه سرانجام آن بزرگوار(ص) آرامش خود را باز يافته و ماجرا را براي بانو خديجه تعريف كرد و گفت: ((به راستي كه من بر نفس خود ترسيدم)).

و بانو خديجه به ايشان جواب داد: ((بشارت بده، به خدا كه او هرگز تو را سر افكنده نخواهد كرد، تو به رحم و خويشان خود مي رسي و هميشه به صدق سخن مي گويي و بي پناه و آواره را مسكن و ماوي مي دهي، و درماندگان را ياري مي رساني، و مهمان نوازي مي كني و در امور خير تعاون و همكاري مي كني.(حديث در صحيحين (بخاري و مسلم) روايت شده است)

رسول صلى الله عليه وسلم دوران جوانيش را با بانو خديجه گذراند و بر او هيچ زن ديگري نگرفته و هيچ كس را همانند او دوست نداشت. و حتي بانو عايشه كه نه او را ديده و نه با او ملاقاتي كرده بود نسبت به او غيرت ورزي مي نمود تا جايي كه وقتي در يكي از روزها رسول صلى الله عليه وسلم ذكر بانو خديجه را مي كرد بانو عايشه جرات به خود داده و مي فرمود: ((آيا او بيش از پيرزني بود كه در زمانهاي گذشته زندگي مي كرد و اكنون خداوند بهتر از او را نصيب تو گردانيده است؟)) منظور از اين سخن بانو عايشه شخص خودشان بود.

رسول صلى الله عليه وسلم از اين گفته او بسيار خشمگين شده و فرمود: ((به خدا كه خداوند بهتر از وي را نصيب من نگردانيده است. او در وقتي به من ايمان آورد كه همه به من كفر مي ورزيدند و مرا تصديق نمود در هنگامي كه همه مرا تكذيب مي نمودند. و مال خود را در اختيار من نهاد هنگامي كه همه مرا از آن محروم نمودند و خداوند در ميان همه زنان، از او مرا داراي فرزند نمود.)) عايشه رضي الله عنهما مي گويد: پس از شنيدن اين سخن، هرگز در مورد او سخن بدي نگفتم. و شيخين از بانو عايشه روايت مي كنند كه فرمود: ((بر هيچ كدام از زنان نبي صلى الله عليه وسلم همانند خديجه غيرت نمي ورزيدم حال آنكه هرگز او را نديده بودم.

اما نبي او را بسيار ذكر مي كرد و بعضي اوقات گوسفندي را ذبح كرده و گوشت آن را براي دوستان خديجه مي فرستاد. و من به او مي گفتم: مثل اينكه در دنيا هيچ زن ديگري بجز خديجه وجود نداشته است، و ايشان مي گفت: او بود و او بود و از او فرزند دارم.

بانو خديجه مدت بيست و پنج سال با رسول صلى الله عليه وسلم زندگي كرد كه پانزده سال آن قبل از بعثت و ده سال آن پس از بعثت آن بزرگوار بود. رسول صلى الله عليه وسلم در حيات او هرگز زن ديگري نگرفت و همه فرزندان خود را بجز ابراهيم از او داشت. و هنگامي كه بانو خديجه به رحمت الهي پيوست، رسول صلى الله عليه وسلم پنجاه ساله بود و بجز او زن ديگري نداشت. و با زنان ديگر خود پس از وفات بانو خديجه ازدواج نمود كه دليل آن نيز همان حكمتهايي بود كه قبلا به آن اشاره كرديم. رضي الله عنهما وارضا وجعل الجنه مسكنها وماواها.

بانو سوده بنت زمعه

رسول صلى الله عليه وسلم پس از وفات خديجه با او ازدواج كرد، در حالي كه او بيوه ((سكران بن عمرو انصاري)) بود. حكمت ايشان از اختيار نمودن بانو سوده، با اينكه از رسول صلى الله عليه وسلم مسن تر بودند، اين بود كه بانو سوده يكي از مومنات مهاجري بود كه پس از بازگشت از هجرت دوم حبشه همسر خود را از دست داده و تنها و بي كس بود و اگر در اين هنگام يعني پس از وفات همسرش نزد خويشان خود باز مي گشت او را مجبور به مشرك شدن نموده و يا جهت جدا سازي او از اسلام ايشان را به انواع عذاب مبتلا مي كردند. در نتيجه رسول صلى الله عليه وسلم ايشان را متفكل شده و با او ازدواج كرد كه اين عمل نهايت احسان و تكريم رسول صلى الله عليه وسلم را در مقابل صدق ايمان و اخلاص بانو سوده به خدا و رسولش، نشان مي دهد. و به راستي اگر غرض رسول صلى الله عليه وسلم از اين ازدواج به همان صورت كه مستشرقين و ياوه گويان بهانه مي كنند شهوت و هوس راني بود بجاي زني كه پنجاه و پنج سال عمر داشته و به آستانه پيري رسيده است، دوشيزگان باكره را انتخاب مي نمود. اما ايشان همواره الگوي شهامت و جوانمردي و ايثار بودند و از اين ازدواج هرگز غرضي بجز حمايت و رعايت بانو سوده نداشتند تا بدينوسيله او را در پناه خود بگيرند.



بانو عايشه بنت ابي بكر الصديق

ايشان در حالي كه دوشيزه اي باكره بود به ازدواج رسول صلى الله عليه وسلم در آمد و آن حضرت بجز ايشان هرگز با دوشيزه باكره ديگري ازدواج نفرمودند. بانو عايشه با ذكاوت ترين و حافظ ترين زنان رسول صلى الله عليه وسلم بودند و حتي مي توان گفت علم ايشان از اكثريت مردان و يا اصحاب رسول صلى الله عليه وسلم بيشتر بود، تا جايي كه بسياري از بزرگان و علماي اصحاب رسول صلى الله عليه وسلم هنگام بروز مشكلات در احكام نزد ايشان مي آمدند و در حل مشاكل از ايشان مدد مي جستند. از ابوموسي اشعري رضى الله عنه روايت مي شود كه گفت: هرگاه بر ما يعني اصحاب رسول صلى الله عليه وسلم در مورد احاديث مشكلي بروز مي نمود، در مورد آن از عايشه رضى الله عنها سوال مي كرديم و همواره نيز نزد او از آن احاديث علمي مي يافتيم.

و ابو الضحي از مسروق روايت مي كند كه: ((ديدم كه بزرگان اصحاب رسول صلى الله عليه وسلم در مورد فرايض از عايشه سوال مي نمودند.))

و عروه بن زبير مي گويد: ((هرگز زني داناتر از عايشه در علم فقه، طب و شعر نديده ام.))

و هرگز جاي تعجب نيست، كتب حديث همه و همه به علم سرشار و عقل و تيزهوشي او شهادت مي دهند، زيرا از هيچ كدام از اصحاب رسول صلى الله عليه وسلم به اندازه عايشه حديث روايت نشده است مگر دو نفر، يعني ابوهريره و عبدالله بن عمر رضي الله عنهما.

و رسول صلى الله عليه وسلم عايشه را از همه زنان ديگرش بيشتر دوست مي داشت. اما همواره بين او و زنان ديگرش جانب عدل را رعايت نموده و مي گفت: ((خداوندا در مورد آنچه بدست من و در اختيار من است عدل را رعايت نمودم پس در مورد آنچه كه در مورد آن اختياري ندارم مرا مواخذه مكن.))

و هنگامي كه آيه تخيير (اختيار) نازل شد رسول صلى الله عليه وسلم در ابلاغ اين آيه از بانو عايشه آغاز نمود و گفت: ((مي خواهم كه مسئله اي را با تو عنوان كنم پس در مورد آن عجله نكن و ابتدا با پدر و مادرت مشورت كن.)) و بانو عايشه مي گفت: ((او مي دانست كه پدر و مادرم هرگز بر جدايي من از او امر نمي دهند.)) و آنگاه امر خداوند را بر او قرابت نمود. )يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا)(الأحزاب: من الآية28) (معني): ((اي پيامبر به زنان خود بگو كه اگر شما زندگاني و زيور دنيا را طالبيد، پس بياييد تا من شما را به خوبي طلاق دهم)).

و بانو عايشه جواب داد: آيا مي خواهي كه من در اين مورد از پدر و مادرم امر بگيرم؟!! همانا من خداوند، رسول او در دار آخرت را اختيار كرده ام.))

و به راستي كه نسبت دامادي رسول صلى الله عليه وسلم به ابوبكر رضى الله عنه، بزرگترين منت و پاداشي بود كه (صديق) در تمام زندگيش بدان نائل آمد. و به همين صورت اين مصاهره و دامادي يكي از بزرگترين طرق نشر سنت مطهره، فضايل زناشويي، احكام شريعت و مخصوصاً احكام شرعي متعلق به زنان بود كه در مورد آن در باب حكمت تعليمي سخن رانديم.



بانو حفصه بنت عمررضى الله عنها

او پس از آنكه همسرش ((خنيس بن حذافه انصاري))رضى الله عنه در غزوه بدر با شهامت، شجاعت و جوانمردي به شهادت رسيد، به ازدواج رسول صلى الله عليه وسلم در آمد. پدرش ((عمر)) او را به عثمان پيشنهاد كرده بود و اين مسئله هنگامي بود كه همسر عثمان يعني ((رقيه)) دختر رسول صلى الله عليه وسلم وفات يافته بود. رسول صلى الله عليه وسلم با او ازدواج كرد كه اين ازدواج به منزله بزرگترين اكرام، منت و احساني بود كه عمر فاروق از آن برخوردار گشت.

امام بخاري از عبدالله بن عمر رضى الله عنهما روايت كرده كه مي گفت: هنگامي كه همسر حفصه در غزوه بدر به شهادت رسيد، عمر نزد عثمان رفته و به او گفت: ((اگر مايل باشي حفصه را به ازدواج تو در آورم.)) و عثمان جواب داد: ((بگذار تا در اين مورد كمي فكر كنم.)) و پس از گذشت چند روز عثمان به نزد عمر بازگشته و به او گفت: ((تصميم گرفته كه ازدواج نكنم.))

و عمر مي گويد آن گاه نزد ابوبكر رفته و به او گفتم: اگر مايل باشي حفصه را به ازدواج تو در آورم.))

ولي او در جواب سكوت كرد، در نتيجه از او بيش از عثمان ناراحت شدم. و پس از گذشت چند روز رسول صلى الله عليه وسلم از او خواستگاري كرد و من حفصه را به ازدواج او در آوردم. و چند روزي پس از اين واقعه ابوبكر را ديدم و به من گفت: ((فكر مي كنم هنگامي كه حفصه را به من پيشنهاد كردي و به تو جوابي ندادم از من ناراحت شدي.))

به او گفتم: آري و او گفت: ((تنها مسئله اي كه باعث شد كه به تو جوابي ندهم اين بود كه دانستم رسول صلى الله عليه وسلم از او ذكري به ميان آورده و من نيز كسي نيستم تا سر رسول صلى الله عليه وسلم را افشا و فاش كنم و اگر ايشان از او مي گذشت من حفصه را قبول مي كردم.))

اگر به اين عمل عمر رضى الله عنه نظري بيافكنيم مي توانيم مثال والايي از شهامت و جوانمردي صادقانه را در اخلاق او مشاهده كنيم. او مي خواهد ناموس و عرض خانواده اش را حفظ كند، بدين جهت در نفس خود تنگي و غروري نمي بيند تا اينكه دختر خود را به شخصي لايق و صالح پيشنهاد كند. چون ازدواج بهترين راه رسيدن به جامعه اي فاضل و والاست.

پس به خود نظري بيافكنيم تا ببينيم كه ما كجاييم و آنان كجا بودند و اين فاصله از كجا تا به كجا است. آري، اين تفاوتها در رسوم و عادات همه و همه از جهل مسلمانان به احكام اسلام و جمال نوراني آن حاصل مي گردد. باعث مي شود كه پدران، دختران خود را به اين انديشه و انتظار كه خواستگاري دارا و ثروتمند در خانه شان را بزند در خانه وا مي گذارند تا به سن ترشيدگي و نوميدي برسند.

بانو زينت بنت خزيمه

پيامبر بزرگوارپس از حفصه بنت عمر با او ازدواج نمود. و او بيوه قهرمان پيشاهنگ و شهيد اسلام عبيده بن الحارث بن عبداللمطلب بود كه در غزوه بدر و در ابتداي مبارزه به شهادت رسيده بود و بانو زينب در هنگام شهادت همسرش مشغول مداوا و مدد رساني مجرمان جهاد بود، و شهادت همسرش هرگز او را از قيام به اين عمل و واجبش باز نداشت. تا اينكه خداوند پيروزي را در اولين درگيري با مشركين نصيب مسلمانان گردانيد.

و هنگامي كه رسول صلى الله عليه وسلم از صبر، ثبات و جهاد بانو زينب آگاه شده و دانست كه پس از همسرش هيچ سرپرستي براي او وجود ندارد، با او ازدواج نموده و در اين تنهايي و بي كسي بار ديگر اميد او را تازه نموده و به او ماوي و مكان داد. شيخ محمد محمود الصواف در رساله با ارزشش شهامت و شهادت همسر زينب را ذكر مي كند و مي گويد: هنگامي كه رسول صلى الله عليه وسلم با او ازدواج كرد حدود شصت سال سن داشت و فقط دو سال از عمر خود را نزد رسول صلى الله عليه وسلم گذراند، و سپس به رحمت خداوندي پيوست. پس بايد پرسيد كه افاكان دروغگو در مورد اين ازدواج شريف و هدف و غايب آن چه مي گويند؟ آيا در اين ازدواج اثري از تهمت، تهمت زنندگان ديده مي شود؟ آيا نشاني از شهوت و شهوت پرستي به چشم مي خورد؟ يا اينكه اين ازدواج الگوي، عفاف، عظمت، رحمت و فضل و احسان رسول بزرگ انسانيت است كه خداوند او را به عنواني رحمتي براي همه جهانيان ارسال داشت؟

پس اين مستشرقين غرض ورز بايد تقواي خدا پيشه كرده و به امانت سنگين علم، در راه اهداف خبيث و پليدشان خيانت نكرده و با استفاده از انواع كيد، فريب، دروغ و نيرنگ دامن سرور بزرگ انسانيت محمد صلى الله عليه وسلم را لكه دار نسازند؟



بانو زينب بنت جحش

او دختر عمه رسول صلى الله عليه وسلم بود و پس از اينكه زيد بن حارثه او را طلاق داد با او ازدواج كرد، و اين ازدواج بر اساس حكمتي بود كه در نتيجه آن بدعت فرزند خواندگي (تبني) ابطال گرديد، كه در اين مورد در هنگام بررسي حكمت تشريعي ازدواج رسول صلى الله عليه وسلم بحث كرديم. و اين موضع را برخي از مغرضين و حاقدين به اسلام همانند مستشرقين مكار و اتباع گمراهشان، منفذي جهت طعن به پيامبر اسلام قرار داده تا شخصيت پاك و طاهر او را با انواع دروغ و اباطيل مشوه جلوه دهند. كه همه اين امور به علت وجود روايات باطل و يا بهتر بگوييم اسرائيليات است كه در برخي از كتب تفسير از آن ذكر شده است.

داستان دروغين آنها از اين قرار است كه رسول صلى الله عليه وسلم در حالي كه همسر زينب يعني زيد غائب بود به خانه او رفته و پس از آنكه زينب را ديد او را پسنديد و در قلب او جاي گرفت و گفت: ((سبحان مقلب القلوب)). و بانو زينب اين سخن او را شنيد و پس از بازگشت همسرش اين جريان را با او در ميان نهاد. در نتيجه زيد دانست كه رسول صلى الله عليه وسلم عاشق زينب شده است. پس نزد او صلى الله عليه وسلم رفت و خواستار طلاق زينب شد. و رسول صلى الله عليه وسلم به او گفت: ((زينب را نزد خود نگهدار)) در حالي كه در قلب او چيز ديگري مي گذشت. و زيد بخاطر اينكه رسول صلى الله عليه وسلم با زينب ازدواج كند، او را طلاق داد. ابن العربي رحمه الله در تفسير خود ((احكام القرآن)) در رد اين افتراء مي گويد:

((و اما سخن آنان مبني بر اينكه نبي صلى الله عليه وسلم او را ديده و به او دل داده قولي باطل است. چون بانو زينب در هر وقت و مكاني با او بود و آيات حجاب نيز هنوز نازل نشده بود. پس چگونه ممكن است كه با وي بزرگ شود و او را هر لحظه ببيند اما به او دل ندهد مگر هنگامي كه او ازدواج نموده و با شوهرش زندگي كند. و چگونه ممكن است كه هوا و هوسي كه هرگز وجود نداشته با اين ديدار تجديد شود. حاشا و كلا بلكه آن قلب مطهر و پاك از اين گونه روابط فاسد و ناپاك منزه است و خداوند به او مي فرمايد:

)وَلا تَمُدَّنَ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ)(طـه: من الآية131)

(معني): ((و هرگز چشم آرزوي خود را بر متاعهاي دنيوي و فاني كه بر ما براي آزمودن كفار در اختيار آنان قرار داده ايم، متوجه مساز.)) ابن العربي رحمه الله در ادامه سخن خود ثابت مي كند همه اين روايات و اسرائيليات باطل و از لحاظ سند فاسد و ساقط هستند.

زيرا رسول الله صلى الله عليه وسلم زينب را از كودكي مي شناخت. چون او دختر عمه رسول صلى الله عليه وسلم بود. پس بايد پرسيد چه كسي مي توانست زينب را از او منع كند و چگونه ممكن است كه يك فرد دوشيزه باكره اي را به ازدواج شخصي در آورده و پس از اينكه اين رابطه و ازدواج اتمام پذيرفت به آن زن دل ببندد؟

به راستي كه اين سخنان بجز از ديوانه اي كه نمي داند چه مي گويد از كس ديگري صادر نمي شود. كذب، دروغ، بهتان و گمراهي، آنان را بجايي كشاند كه گفتند: ((آنچه را كه محمد صلى الله عليه وسلم در نفس خويش پنهان كرده بود همان عشق او نسبت به زينب بود و به همين سبب نيز از سوي خداوند مورد عتاب قرار گرفت))!!

پس حال خود قضاوت كنيد، تضاد اين بهتان با عقل تا كجاست؟ آيا امكان دارد كسي را به اين حجت كه عشقش را نسبت به زن همسايه اش فاش نكرده است، مورد عتاب و سرزنش قرار دادو سبحانك هذا بهتان عظيم. و از اين گذشته اين آيه بسيار صريح و روشن است، و خداوند مي فرمايد آنچه را كه رسول صلى الله عليه وسلم پنهان كرده بود آشكار مي سازد) وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ) پس بايد ديد كه خداوند چه چيز را آشكار ساخت؟ آيا امري را كه خداوند آشكار نمود عشق رسول صلى الله عليه وسلم به زينب بود؟ هرگز و هرگز.

آنچه خداوند آن را آشكار نمود رغبت رسول صلى الله عليه وسلم به انجام فرمان خداوند يعني ازدواج با زينب به نيت ابطال حكم فرزند خواندگي بود كه ايشان از ترس زبان منافقين كه بگويند: ((محمد با زن پسرش ازدواج كرده)) آن را در نفس خويش پنهان نموده بود. و به همين دليل خداوند فقط و فقط همين مساله را تصريح نموده و فرمود: (فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَراً زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ )(الأحزاب: من الآية37)

(معني): پس ما چون زيد از آن زن كامياب شد، او را به ازدواج تو در آورديم، تا پس از اين مومنان در ازدواج با زنان پسر خوانده هاي خود كه از آنها كامياب شدند بر خود گناه و سختي اي نبينند.

و اين چنين است كه سخنان باطل افترا زنندگان مهر بطلان خورده و با حجتي روشن كه به عصمت سيد المرسلين و پاكي و طهارت او گواهي مي دهد، دهان ياوه گويان را به هم مي دوزد و او را از تهمتهاي دسيسه گران مغرض پاك مي نمايد.



بانو أم سلمه هند المخزوميه

او بيوه عبدالله بن عبد الاسد بود. و همسرش در زمره سابقين الاولين قرار داشت و با او سلمه به حبشه مهاجرت كرد ودر همان وقت نيز دخترش ((سلمه)) چشم به جهان گشود. همسر او سلمه در غزوه احد به شهادت رسيد و او و چهار فرزندش را بدون كفيل و سرپرست تنها گذاشت.

و با توجه به اين مسائل رسول صلى الله عليه وسلم به هدف كفالت او و فرزندانش با وي ازدواج نمود. و هنگامي كه از او خواستگاري شد بانو ام سلمه جواب داد: ((من زني پير هستم و مادر فرزنداني يتيم، و بسيار نيز غيرتمندم.)) رسول الله صلى الله عليه وسلم در جوابي كه برايش ارسال نمود فرمود: ((اما يتيمان را خودم ضامن خواهم شد و از خداوند هم مي خواهم كه غيرت را از قلب تو پاك كند.))

و به سن او نيز اهميتي نداد. در نتيجه پس از موافقت بانو ام سلمه با او ازدواج نموده و به ترتيب فرزندان يتيمش پرداخته و قلب عظيمش را پناه آنان قرار داد تا فقدان پدر را حس نكنند. و اين چنين بود كه خداوند آنان را به پدري رحيمتر از پدرشان عوض داده و اكرامشان نمود. صلوات و سلام الله بر او باد.

برخي از مزاياي كه ام سلمه داشت از اين قرار بود: نسبي شريف، خانه اي كريم، سبقتش در اسلام و علاوه بر اين امور، ايشان از جودت راي برخوردار بودند كه دليل آن نيز مشورت رسول صلى الله عليه وسلم با وي در امري از امور مسلمانان بود كه او را بسيار محزون و اندوهگين ساخته بود.

در صلح حديبيه كليه مسلمانان از صلح با مشركين مبني بر آتش بس ده ساله و با شروطي كه همه از آن گاه هستيد بسيار متاثر شده بودند. آنها در حالي كه در اوج قدرت خود بودند، مي بايست از حقوق خود بگذرند. در نتيجه هنگامي كه رسول صلى الله عليه وسلم به آنان دستور داد تا جهت بازگشت به مدينه موي سر خود را كوتاه كرده و يا تيغ بزنند بسياري از آنها در امتثال اين امر از خود سستي نشان دادند و رسول صلى الله عليه وسلم نزد همسرش ام سلمه رفته و به او گفت: ((مردم هلاك شدند، به آنان دستور دادم ولي دستور مرا اجرا نكردند.))

اما مشورت ام سلمه كار را بسيار آسان نمود. ايشان به رسول صلى الله عليه وسلم گفتند كه بيرون برود و در مقابل ديدگان همه آنان موي سر خود را تيغ بزند. در نتيجه هنگامي كه همه ببينند موضوع بصورت امري مبرم در آمده است آن وقت هرگز در اقتداي به او و انجام اوامرش كوتاهي نخواهند كرد.

و مساله به همين صورت بود. رسول صلى الله عليه وسلم بيرون رفته و به حلاق (كسي كه مامور كوتاه كردن موي سر است) دستور داد تا موي سرش را تيغ بزند، و مردم با ديدن اين صحنه بدون درنگ به اقتداي آن شتافتند و همه شان سرها را تيغ زده و از احرام بدر آمدند. و اين گشايش با اشاره اي از ام المومنين ام سلمه رضي الله عنهما انجام گرفت.

بانو (ام حبيبه) رمله بنت ابي سفيان:

رسول صلى الله عليه وسلم در سال هفتم هجري با ام حبيبه رضي الله عنهما ازدواج نمود. او بيوه عبيدالله بن جحش بود كه همسرش در حبشه وفات يافته بود. و نجاشي او را به ازدواج رسول صلى الله عليه وسلم در آورده، و از سوي ايشان مهريه ايشان را چهار هزار درهم قرار داد. و او را همراه با شرحبيل بن حسنه نزد رسول صلى الله عليه وسلم فرستاد. در مورد حكمت ازدواج حضرت رسول با ايشان در صفحات گذشته صحبت كرديم.



بانو جويريه بنت الحارث

رسول خداوند صلى الله عليه وسلم با بانو جويريه بنت الحارث بن ضرار كه پدرش سرور بني المصطلق بود ازدواج كرد. او بيوه مسافع بن صفوان بود كه در روز مريسيع در جنگ با مسلمانان به قتل رسيد و زنش به اسارت مسلمانان در آمد، مسافع بن صفوان يكي از سرسخت ترين دشمنان اسلام و رسول صلى الله عليه وسلم بود و در مورد حكمت ازدواج رسول صلى الله عليه وسلم با ايشان و همچنين صفيه بنت حيي بن اخطب در صفحات گذشته به اندازه كافي صحبت كرديم.





بانو ميمونه بنت الحارث الهلاليه

نام او ((بره)) بود و رسول صلى الله عليه وسلم او را ميمونه نام نهاد، و آخرين زوجه رسول صلى الله عليه وسلم بود. بانو عايشه در مورد او مي گفت: و اما او (بانو ميمونه) يكي از باتقواترين زنان رسول صلى الله عليه وسلم بود، و صله رحم خود را از همه بيشتر حفظ مي كرد. ايشان بيوه ابي رهم بن عبدالعزي بود و گفته مي شود كه عباس رضى الله عنه، رسول صلى الله عليه وسلم را به ازدواج با وي ترغيب كرد. و نيكي، حسن ارتباط و اكرام عشيره او كه از ياران و انصار رسول صلى الله عليه وسلم بودند و از ازدواج رسول صلى الله عليه وسلم با وي نتيجه مي شد بر هيچ كس پنهان نيست.



برادر عزيز،

در آنچه گذشت، نگاهي گذرا به زندگاني امهات المومنين و زوجات طاهرات رسول صلى الله عليه وسلم داشتيم كه خداوند آنان را به مصاحبت رسولش اكرام نموده و منزلت ام المومنين بودن را به آنان عطا نموده است. خداوند مي فرمايد:

)يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً)(الأحزاب:32)

(معني): ((اي زنان نبي، شما همانند ديگر زنان نيستند اگر خدا ترس و پرهيزكار باشيد، پس نرم سخن مي گوييد تا مبادا آن مردي كه دلش بيمار است به طمع افتد، و سخن نيكو بگوييد)).

ازدواج رسول صلى الله عليه وسلم با آنان بر اساس حكمتهاي زيادي انجام پذيرفت كه در همه آنان مصلحت دين و تشريع، قصد الفت دلها، جذب قبيله هاي بزرگ و اكرام عشيره ها رعايت شده بود.

و همان طور كه دانستيم همگي زوجه هاي رسول صلى الله عليه وسلم بجز بانو عايشه بيوه بودند و ايشان پس از هجرت و در سالي كه جنگهاي مسلمانان و مشركين آغاز گرديده، و در آن قتل و قتال افزوني گرفت، به اين ازدواجها اقدام نمودند كه بر فاصله زماني بين سالهاي دوم تا هشتم هجري مشتمل مي گردد. و در نتيجه پس از آن پيروزي و نصر نصيب مسلمان گرديد. با نگاهي كوتاه به هر كدام از اين ازدواجهاي بر خلاف آنچه كه دسيسه گران دروغ پرداز تهمت مي زنند، جوانمردي، شهامت، علو و حسن و نيكي و احسان رسول صلى الله عليه وسلم به ثبوت مي رسد. پس اگر هوي و هوس را بسوي قلب رسول صلى الله عليه وسلم راهي بود، در ايام جواني، و با دختران باكره ازدواج مي كرد اما حقد و كينه سياهي كه قلب آن مستشرقين غربي را در بر گرفته است، چشمانشان را آن گونه كور كرده كه نور درخشان حق را نديده و به انكار آن مي پردازند. و خداوند چه زيبا مي گويد كه: )بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ )(الانبياء: من الآية18) (معني): ((بلكه حق را بر باطل چيرگي داده تا آن را نابود كند، پس آنگاه است كه باطل زائل و نابود شود.))



تمت بعونه تعالي وآخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمين.
--------------------------------------------------------------------------------

به نقل از:
ahlesonnat@ahlesonnat.com


 



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

از نصايح لقمان حكيم بر فرزندش: با دوست و دشمن خوش اخلاق باش.

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 10808
دیروز : 5614
بازدید کل: 8800967

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010