منصور بن نوح
چون امیر عبد الملک به جوار فضل ایزد پیوست، جمله سپاهداران و مشایخ حضرت جمع شدند و با هم مشورت کردند: که برادر امیر صالح منصور بن نوح را بنشانند، یا پسر امیر عبد الملک را؟ درین وقت حاجب البتگین غایب بود، وزیر او على البلعمى بود، و میان او و حاجب موافقت تمام بود، به البتگین چیزى نبشت، و امیر البتگین جواب نبشت: که پسر به تخت اولى تر از برادر باشد پیش از آنکه جواب برسیدى، جمله لشکر و امراء و مشایخ بر امیر منصور نوح اتفاق کردند، و او را در مسند خلافت نصب کردند. چون خبر امیر منصور بجانب البتگین رسید، مخبران و رسولان فرستاد تا جواب نامه او را از راه باز گردانند ، قاصدان را نیافتند، و از حضرت، ایالت نشاپور که البتگین داشت، به ابن عبد الرزاق دادند. البتگین متحیر بماند و از نشاپور قصد حضرت بخارا کرد، او را خبر دادند از تغیر مزاج امیر منصور بسبب آن نامه، به بلخ رسیده بود بازگشت، و بطرف غزنین آمد. و امیر منصور هم در عقب مثال فرستاد، و او را بنواخت. و درین وقت حسن بویه وفات کرد، و فنا خسرو پسر او خزاین پدر را برداشت و به بغداد رفت، و عم خود بختیار را مقهور گردانید، بر عراق مستولى شد. علما و قضات را در میان کرد و از امیر منصور مصالحه طلبید، بر دیار عراق و رى و گرگان و طبرستان هر روز به هزار دینار زر سرخ مقاطعه کرد، و در عهد امیر منصور بفرغانه و سجستان و بعراق جمله امراء عصیان مىآوردند، و حق تعالى امراء او را و لشکر او را نصرت مىبخشید، تا همه را قهر میکردند، و امیر منصور روز سه شنبه یازدهم ماه شوال سنه خمس و ستین و ثلثمائه برحمت حق پیوست، و امیر سدید لقب او شد و مدة ملک او هفده سال بود و شش ماه و یازده روز و الله اعلم بالصواب و الحقیقه.
چون امیر منصور نوح رحلت کرد، امیر ابو القاسم نوح منصور را بیعت کردند و بتخت پدر نشاندند، و امیر المؤمنین الطائع الله او را عهد ولوا فرستاد، و لشکرکشى و امور حشم به فایق خاصه و تاش حاجب فرمود، و ابو الحسن سیمجور که بندهزاده آن دودمان و امیر خراسان بود، چون هرات و نشاپور و ما وراء النهر بحکم فرمان او بود، او را لقب ناصر الدولة داد، ولایت طوس با ولایت او زیادت کردند، و وزارت به ابى الحسن عبد الله احمد العتبى فرمود، و تاش حاجب را سرلشکر کرد، و او را حسام الدولة لقب شد. قابوس و شمگیر را والى گرگان کرد، و دیگر امرا را با او بعراق فرستاد به محاربت بویه بن الحسن بن بویه، و بر در گرگان مصاف کردند منهزم شدند، و تاش حاجب مقهور بازگشت، و بعد از چند گاه تاش و ابو الحسن سیمجور هر دو عاصى شدند، بعد از وقایع و ظفر بر دیالمه آل بویه وفا کردند، و لشکر کشى امیر نوح بعد از مدتى به ابى على بن سیمجور رسید، و نشاپور او را داد، و عماد الدولت لقب شد. و هم درین وقت امیر ابو موسى هارون ایلک خان قصد بخارا کرد، و امیر نوح بطرف آمل رفت و متوارى شد، و ابى على سیمجور طریق عصیان پیش گرفته. و خان چون مستولى شد بر ملک، و او هم بعلت بواسیر ملقا گشت و عزیمت بازگشتن کرد امیر عبد العزیز بن نوح بن نصر را که عم امیر نوح بن منصور بود طلب کرد و خلعتش داد، و ملک بدو تسلیم کرد و بازگشت بجانب ترکستان. و امیر نوح از ترکان مدد آورده، و در عقب خان بفرمود تا برفتند خان عطف کرد، و ایشان را منهزم گردانید بدر سمرقند، و خان در راه ترکستان برحمت حق پیوست، و امیر نوح به بخارا باز آمد و قوت گرفت، اما امور خراسان (به) سبب عصیان ابى على سیمجور مضطرب گشته بود و امیر البتگین در غزنین وفات کرده بود و سبکتگین بجاى او نشسته، و قوى دست گشته، و اهل بلخ از ظلم فایق خاصه بواسطه ضعف سامانیان به امیر سبکتگین استعانت نموده، و او بدین سب به بلخ آمده بود.
چون امیر سبکتگین به بلخ آمد، امیر نوح و معارف فرستاد، و باو ملاطفت و عهود در میان آورد، سبکتگین به کش و نخشب آمده. امیر نوح از بخارا بیرون آمد و بجانب خراسان روان شد. بجهت قمع ابى على سیمجور. چون بحدود طالقان رسید، اعیان قرامطه و ملاحده دران بلاد آمده بودند، و جمع عظیم ایشان را اجابت کرده. امیر سبکتگین ایشان را جمله بدست آورد، و غزا بسنت (بکرد) و ناصر الدین لقب او شد. و چون ابى على سیمجور را معلوم شد: که امیر نوح و سبکتگین روى بهرات آوردند از نشاپور بهرات آمد، و امیر نوح لشکرکشى بامیر سبکتگین باز گذاشت و او را در روز مصاف فرمود بدر هرات: تا دارا بن قابوس و شمگیر را بکشت و ابى على سیمجور منهزم گشت، بشومى آنچه اکثر معارف ولایات لشکر او در دعوت قرامطه درآمده بودند و قول کرده. و در نشاپور مسجد جامع ساخت، بر آنچه چون با تمام رسد (براى) مستنصر مصرى خطبه کند، و امیر نوح منصور را این فتح در منتصف رمضان سنه اربع و ثمانین و ثلثمائه بود. چون آن فتح برآمد، و امور بلاد هرات را منتظم گردانید، روى بدیار نشاپور آورد و ابو على سیمجور طالب صلح گشت. چون قبول نیفتاد از نشاپور بطرف رى رفت، و پسر خود را به ابى الحسن بویه فرستاد پس امیر نوح بازگشت و سبکتگین و پسرش امیر محمود را به نشاپور بنشاند چون امیر نوح بطوس توقف کرد، سبکتگین امیر محمود را بحضرت فرستاد و لشکرکشى نازد محمود شد، و سیف الدولت شد، و نشاپور بدو دادند به ایالت. بعد از آن امیر نوح منصور به بخارا باز رفت، و بلخ و هرات و نشاپور و ولایت خراسان امیر سبکتگین به پسرش امیر محمود بازگذاشت. و محمود به نشاپور مقام کرد، و ابى على سیمجور از گرگان در ربیع الاول سنه خمس و ثمانین و ثلثمائه بر عزیمت قهر محمود به نشاپور آمد، و اهل شهر با او یار شدند، محمود بعد از مبارزت و جنگ بسیار منهزم شد، که با او اندک عددى بود، و به هرات باز آمد، و ابو على سیمجور در نشاپور آمد، و سبکتگین با لشکرهاى بسیار روى بدان طرف نهاد، و ابو على بجانب طوس آمد، و آنجا هم مصاف افتاد، و جنگ سخت و قتال شگرف کردند، و امیر محمود از پس پشت ابو على درآمد، و مصاف او بر درید. فایق با او منهزم شد و به بخارا رفت و محبوس گشت و وفات یافت. و امیر سبکتگین به بلخ رفت و مقام کرد، و امیر محمود به نشاپور باز آمد. پس امیر نوح روز جمعه سیزدهم ماه رجب سنه سبع و ثمانین به رحمت حق پیوست، و امیر سبکتگین هم درین سال برحمت حق پیوست و مدت ملک او بیست و یک سال بود . و السلام.
به نقل از کتاب: طبقات ناصرى، مؤلف: ابو عمر عثمان بن محمد المنهاج سراج الجوزجانى (م بعد 658)، تحقیق: عبد الحى حبیبى قندهارى، تهران، دنیاى کتاب، چ اول، 1363ش.