منصور بن نوح
امیر نوح منصور پسر خود امیر منصور را ولى عهد کرده بود، چون او برحمت حق پیوست، امیر منصور بتخت پدر بنشست و لشکرکشى خود حواله فایق خاصه کرد و ابو منصور عزیز را که از خوف امیر سبکتگین بگریخته بود به اسپیجاب رفته، او را باز آورد، و او در وقت باز آمدن بایلک خان استعانت کرده بود، تا مخالفان امیر منصور را قهر کند. چون بدر سمرقند رسید، امیر منصور بن عزیر را بگرفت و فایق خاصه در این وقت بسمرقند بود، ایلک خان او را طلب کرد، و با لشکرى بجانب بخارا فرستاد، امیر منصور از بخارا چون بشنید بیرون آمد و به آمل رفت.
چون فایق خاصه به بخارا آمد در سراى امارت، اضطراب بسیار کرد، و بنزدیک منصور پیوست، که امارت را چرا سراى خالى گذاشتى؟ منصور باز آمد به بخارا و کار لشکرکشى به فایق گذاشت، و در خراسان به بکتوزون لشکرکشى گذاشت و امیر محمود بغزنین آمده بود، بضبط ولایات سبکتگین. بکتوزون درین وقت ابو القاسم سیمجورى را بکشت، به نشاپور مقام کرد، و امیر محمود بجانب خراسان از غزنین لشکر کشید، بکتوزون دانست: که طاقت مقاومت محمود ندارد ، از نشاپور روى بحضرت امیر منصور نهاد، و امیر منصور از بخارا بمرو آمده بود و فایق با او بود. چون بکتوزون برسید، منصور را به سرخس دریافت. فایق خاصه و بکتوزون هر دو با هم اتفاق کردند، تا امیر منصور را از امارت خلع کنند. شب دوازدهم ماه صفر سنه تسع و ثمانین و ثلثمائه، امیر منصور را از امارت خلع کردند، و از سرخس بمرو باز آمدند و با هم اتفاق کردند که ابو الفوارس عبد الملک نوح را به تخت برادر بنشانند، چنان کردند، و امیر ابو الحرث منصور نوح را میل کشید. و مدت ملک او یک سال و هشت ماه بود. و الله الباقى و کل شىء هالک.
به نقل از کتاب: طبقات ناصرى، مؤلف: ابو عمر عثمان بن محمد المنهاج سراج الجوزجانى (م بعد 658)، تحقیق: عبد الحى حبیبى قندهارى، تهران، دنیاى کتاب، چ اول، 1363ش.