معاویه بن ابى سفیان رضی الله عنه
بن ابى سفیان بن حرب بن امیه بن عبد الشمس بن عبد مناف. مصطفى علیه السّلام او را فرموده بود: اولیت هذه الامة فاعدل فیهم. این حدیث او را بران داشت، تا با أمیر المؤمنین على رضى الله عنه بیعت نکرد، اجتهاد کرد، تاویل حدیث بر عهدى [1] بود، که بعد از على رضى الله عنه اطلاق شدى، او را خطا افتاد، کنیت او ابو عبد الله بود، و در سال پنجم از هجرت ایمان آورده بود، ولادت او پیش از مبعث مصطفى علیه السّلام بود، و به پنج سال، و حرب میان او و على دراز شد، مدت صد و اند روز بداشت، نود مصاف شد، چون کار به حکمین رسید، عمرو عاص از جهت معاویه و ابو موسى اشعرى از جهت على کرم الله وجهه حکم شدند، و عمرو عاص با موسى اشعرى غدر کرد، و على را از خلافت خلع کرد، بران قرار که معاویه را هم خلع کند عمرو معاویه را نصب کرد، بر خلاف آنچه قرار بود. على رضى الله عنه برخاست از جمع و جمله لشکر او، و معاویه هم برخاست و جنگ قایم شد. معاویه بشام رفت و على کرم الله وجهه بعراق باز آمد، و بجنگ خوارج و اهل نهروان مشغول شد. چون على کرم الله وجه بعراق برحمت حق پیوست، جهان بر معاویه صاف شد. در سنه اربعین من الهجره، و پیش از آن به بست سال در عهد عمر و عثمان رضى الله عنهما امارت شام داشت، و بعد از آن بیست سال دیگر ملک راند. چون حسن على رضى الله عنه با او صلح کرد، و امارت بدو سپرد، کوفه به مغیره بن شعبه داد، و بصره و عراق و خراسان به عبید الله عامر داد، و او جبال غور را فتح کرد، و باز آمد و به مرو در گذشت پس خراسان به عبید الله [2] زیاد داد، و او ببلاد ما وراء النهر و طخارستان غزو کرد، و در ایام معاویه بلاد روم و روس بکشادند و لشکر اسلام هفت سال آنجا بود و از بلاد ایران بلخ و کش و نخشب و سمرقند فتح شد. و به جهت یزید بیعت بستد و فوت معاویه به دمشق بود، در سال سنه ستین، و او مرد بلند بالا بود، و شگرف اندام گوشت او سپید پوست، چون بخندیدى، لب زیرین او بازگشتى. و سه پسر داشت:
یزید، و عبد الرحمن و عبد الله. و مدت عمر او هفتاد و هشت سال بود، و بیک روایت هشتاد و پنج سال بود. و الله اعلم بافعاله و احواله خیرهما و شرهما. رضى الله عنه.
زیرنویسها:
[1] اصل: بر عهد مىبود.
[2] اصل: عبد الله، طبرى و غیره: عبید الله.
به نقل از کتاب: طبقات ناصرى، مؤلف: ابو عمر عثمان بن محمد المنهاج سراج الجوزجانى (م بعد 658)، تحقیق: عبد الحى حبیبى قندهارى، تهران، دنیاى کتاب، چ اول، 1363ش.