|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>مسائل قرآنی و حدیث>قرآن > قرآن و شمشیر
شماره مقاله : 10985 تعداد مشاهده : 312 تاریخ افزودن مقاله : 12/9/1390
|
قرآن و شمشیر
مؤلف: وسیم فتح الله مترجم: محمد انصاری
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله مالك الملك، المنزه عن الجور، المتكبر عن الظلم، المنفرد بالبقاء، السامع لكل الشكوى والكاشف لكل بلوى و الصلاة و السلام على من بعث بالدلائل الواضحة و الحجج القاطعة بشيرًا و نذيراً و داعياً إلى الله بإذنه و سراجاً منيراً و على آله و صحبه اجمعين ... أما بعد: خداوند متعال مى فرمايد:«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ» حديد/25: «ما پيامبران خود را همراه با دلایل متقن و معجزات روشن (به ميان مردم) روانه كردهايم، و با آنان كتابهاي (آسماني و قوانين) و موازين (شناسائي حق و عدالت) نازل نمودهايم تا مردمان (برابر آن در ميان خود) دادگرانه رفتار كنند. و آهن را نازل كردهايم كه داراي نيروي زياد و سودهاي فراواني براي مردمان است. هدف (از ارسال انبياء و نزول كتب آسماني و همچنين آفرينش وسائلي چون آهن) اين است كه خداوند معلوم سازد چه كساني او و فرستادگانش را در حالی که آنها را ندیدهاند، ياري ميكنند. خداوند نيرومند و چيره است.» و هر که در معنی این فرمودهي خداوند «وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ» تدبر کند، در ميیابد که خطاب خداوند شامل تکلیفی است برای قیام به این یاری و نصرت همانگونه که آیهي 31 سوره محمد آن را تفسیر ميکند آنجایی که خداوند متعال ميفرماید: «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ» محمد/31: «ما همه شما را (با وجود آگاهي از اعمالتان) قطعاً آزمايش ميكنيم، تا معلوم شود مجاهدان (واقعي) و صابران شما چه کسانی هستند (و مجاهدنماها و ناشكيبايان سستعنصر چه کسانی هستند.) و اخبار شما را بيازمائيم.» گویا آیه با زبانی ناطق این مسئله را در جلوی چشم قرار ميدهد و این را بیان ميکند که مجرد تحکیم قرآن و تحاکم به سوی آن بدون قدرتی که به آن شوکت ببخشد و از آن حمایت کند کافی نیست و گویا به کوتاهی افرادی اشاره دارد که فقط به این مسئله اکتفا ميکنند چون اگر وضع بدین منوال باشد مجرد هدایت محض یا همان هدایت راهنمایی و ارشاد با فرستادن پیامبران و نازل کردن کتابها و تحکیم آن دو متحقق ميشود (و دیگر نیاز به شمشیر و ذکر حدید و قتال و جهاد نیست.) ولی باید دانست که در محقق کردن مراد خداوند متعال که همان قهر و غلبهي بر مردم زیر تسلط و رهبری قرآن، تنها تحکیم و تحاکم به قرآن کفایت نمی کند. خداوند متعال ميفرماید: «قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ» توبه/29: «با كساني از اهل كتاب كه نه به خدا، و نه به روز جزا (چنان كه شايد و بايد) ايمان دارند، و نه چيزي را كه خدا (در قرآن) و فرستادهاش (در سنّت خود) تحريم كردهاند حرام ميدانند، و نه آئين حق را ميپذيرند، پيكار و كارزار كنيد تا زماني كه (اسلام را گردن مينهند، و يا اين كه) خاضعانه به اندازه توانائي، جزيه را ميپردازند.» و این آیه با آیهي 256 سورهي بقره تضاد و مخالفتی ندارد که خداوند متعال ميفرماید: «لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ». یعنی «اجبار و اكراهي در (قبول) دين اسلام نيست.» چون آخر آیهي جزیه به این اشاره دارد که قتال و جهاد با کافران بدین خاطر است که مردم چه دین اسلام را با اختیار قبول کنند و چه قبول نکنند برای حکم خداوند متعال و برای قرآن و حکم شرع، خاضع و فروتن شوند. حکم خداوند متعال در اینجا جزیه است و مراد از آن این ميباشد که گردن بندگان برای پروردگارشان فرود آورده شود البته به صورت شرعی همانگونه که از لحاظ قدری گردنها برای او و حکمش خاضع و فروتن بوده است. بین مجبورکردن مردم به قبول دین اسلام که به دو صورت از آن نهی شده (اول شرعًا ممتنع است چون از آن نهی شده است. دوم عقلاً چنین چیزی محال است چون اصل دین، ایمان و عقیده است و محل عقیده قلب است و در توانایی احدی از بشر نیست که کسی را که اختیاراً دین اسلام را برنگزیده به التزام دین اسلام مجبور کند.) و بین اجبار مردم برگردن نهادن برای حکم الله فرق وجود دارد، چون در اولی برای مسلمان کردن شخص اجباری وجود ندارد ولی در دومی منظور این است شخص چه مسلمان باشد و چه کافر باید برای حکم خدا و شرع خاضع باشد و بر آن گردن نهد اگر چه برایش ناپسند و ناخوشایند باشد. و از آنچه که گفته شد این مسئله برداشت ميشود که قرآن کریم ناسخ کنندهي تمام کتابهای ما قبل و کامل شدهي آنان شامل احکامی است که مخصوص امت و ملت اجابت و قبول است که این امت همان مسلمانان هستند و همچنین شامل احکامی است که مخصوص امت دعوت است که همان کافران و غیرمسلمانان هستند. هیچ راهی برای تطبیق این احکام وجود ندارد جز با به کارگیری شمشیر و آهنی که خداوند متعال آن را برای خدمت کتابش قرآن مسخر کرده، همان کتابی که هدایت دهنده و راهنما است و باید بر طبق شرع آن حکم شود. و همان شمشیر و آهنی که حامی و پشتیبان اجرای احکام این کتاب هدایت دهنده است و با اجتماع این دو یعنی قرآن و شمشیر است که دین اقامه ميشود و با کوتاهی کردن در هر دو یا یکی از آنهاست که دین ضایع ميشود. امام ابن تیمیه رحمه الله ميفرماید: (مقصود از فرستادن پیامبران و نازل کردن کتابها این است که در حقوق خدا و حقوق خلقش قسط و داد را رعایت کنند، پس خداوند متعال ميفرماید: «وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ» حدید/25: «و آهن را نازل كردهايم كه داراي نيروي زياد و سودهاي فراواني براي مردمان است. هدف (از ارسال انبياء و نزول كتب آسماني و همچنين آفرينش وسائلي چون آهن) اين است كه خداوند معلوم سازد چه كساني او و فرستادگانش را در حالی که آنها را ندیدهاند، ياري ميكنند.» و بنابراین کسی که از این کتاب کج و منحرف شود با این شمشیر راست و هدایت ميشود. پس قوام دین به کتاب و شمشیر بستگی دارد. از جابر بن عبدالله انصاری رضی الله عنهما روایت است که فرمودند: (پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم به ما امر کردهاست که با این شمشیر کسی را که از این منحرف ميشود، گردن بزنیم) [سیاسة الشرعیة]؛ و باید گفت که این همان معنی قول خداوند متعال است که ميفرماید: «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّه» انفال/39: «و با آنان پيكار كنيد تا فتنهاي باقي نماند (و نيرویي نداشته باشند كه با آن بتوانند شما را از دينتان برگردانند) و دين خالصانه از آن خدا گردد.» و معلوم است که یکی از معانی کلمهي دین همان حکم و دستور و امر است. برای این معنی از کلمهي دین این آیهي سورهي یوسف شاهد خوبی است، آنجایی که خداوند متعال ميفرماید: «مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاَّ أَن يَشَاءَ اللّهُ» یوسف/76: «چرا كه يوسف طبق آئين شاه مصر نميتوانست برادرش را بگيرد، مگر اين كه خدا مي خواست.» و هنگامی که این معنی از کلمهي دین با معنی متبادر به ذهن آن که همان ملت به معنای ملت توحیدی است را در جلوی چشم و ذهن خود حاضر ميکنیم برایمان هدف و غایت از جنگ و کارزار روشن وآشکار ميشود وآن یکسره کردن کار فتنه است تا دیگر بین اسلام و بین کسی که ميخواهد وارد آن شود مانع و یا سدی نباشد و این سد در اینجا همان فتنه است (و فتنه همان شرک و کفر است) و شخص بدون هیچ خوف و تردیدی وارد دین شود و با این کار خون و مالش معصوم و در امان باشد. و البته این یک هدف از اهداف قتال و هدف دیگر آن این است که حکم کلی بر روی این کرهي خاکی برای الله و قانون و شرعش باشد و این مسئله به نسبت کفار قبول کردن یکی از این سه است: اسلام، جزیه و یا جنگ و کارزار و اگر هر کدام از اینها را قبول کنند به حکم خداوند گردن نهادهاند و برای دستورات خداوند خاضع و فروتن ميشوند و بدین صورت توحید حاکمیت الله به عرصهي ظهور ميرسد هم شرعی و هم قدری بدون اینکه کسی هم بر اسلام آوردن مورد اکراه و اجبار قرار گیرد و قول رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز بر این امر گواه است آن جایی که ميفرماید: «من قاتل لتکون کلمة الله هي العليا فهو فى سبيل الله» [صحیح البخاری؛ الجهاد و السیر] یعنی «کسی که برای اعلای کلمهي الله كارزار کند، جهادش واقعا در راه خداست.» در قرآن کریم بحث علو و بلند مرتبگی کلمهي الله در مقابل کلمه پست و پایین برای کافران ذکر شده است آنجایی که الله تعالی ميفرماید: «وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُواْ السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا» توبه/40: «خداوند متعال سخن كافران را فروكشيد (و شوكت و آئين آنان را از هم گسيخت) و سخن الهي پيوسته برتر و غالب است.» و پست کردن کلمهي کفار با شکستن شوکتشان و ملزم کردنشان به گردن نهادن به حکم الله است و با این وصف دین تماماً برای الله ميشود و کلمهي خدا سربلند و بلند مرتبه. و البته که غفلت افراد بسیاری در این زمینه این شبهه را به وجود آورده که اسلام مردم را به اجبار مسلمان ميکند و این به خاطر عدم قائل بودن تفاوت بین مسائلی است که ذکر شد. با علم و معرفت نسبت به آنچه که گفته شد روشن ميشود که منصب امامت و خلافت برای این قرار داده شده تا به وسیلهي آن شوکت و هیبت دین برپا شود و تا مسئولیت اظهار شعایر دین و حفظ حریمش به آن سپرده شود. و از بزرگترین مظاهر و نشانه های این شوکت و هیبت و اظهار شعایر در چند چیز نهفته است: تحکیم شریعت و اقامهي حدود برقراری امنیت راهها و برافراشتن پرچم و بیرق حج حفظ امنیت مرزهای کشور ارسال نامه ها و مکاتبه ها و فرستادن سفیران و فرستادگان به سایر دول پراکنده کردن چشم های نظارتی حکومت در نقاط مختلف راه اندازی و منظم کردن ارتش نظامی برای جهاد طلب نشر رسالت قرآن و فراخواندن مسلمانان به جهاد دشمن هنگام حمله و تجاوز دشمن این موارد از بارزترین نشانه های شوکت و هیبت و آشکار بودن شعایر دینی است که صلاح مجتمع را دربر دارد و حتی برای تحصیل این صلاح، امر به اطاعت از امام در غیر معصیت شده است و امر شده تا در برابر ظلم و جور امام صبر شود هر چند مال را به ناحق بگیرد و افراد را به ناحق شکنجه دهد و دیگر مواردی که در شروط امامتش (بعد از آنکه بصورت صحیحی منعقد شده است) خلل وارد کند. و همهي این تحمل مصیبت ها و صبرها به خاطر تحقق یافتن و حاصل شدن این منافع بزرگ است که آن را ذکر کردیم. و اینکار نوعی دفع ضرر بزرگ با تحمل ضرری خاص و کوچکتر است و چشم پوشی از مصلحتی خاص برای طلب مصلحتی عام است و چشم پوشی از مکملات عدالت امام برای بقای اصل موضوع که همان وجود او و رسوخ پایه های امنیت و استقرار در امت اسلامی است، ميباشد. و بیایید همراه هم کمی در این سخن امام ماوردی در تعریف امامت تأمل كنيم: "امامت همان موضوع جانشينى نبوت است، البته در حراست و حفاظت دین و سیاست و ادارهي دنیا توسط آن" [احکام السلطانیه]؛ سوگند به خداوند که این همان مصلحت مبارکی است که باید به خاطر آن شلاق خوردن و سلب مال را تحمل کرد و همان مصلحتی است که باید به خاطر آن پایبند به بیعت امام شده و خواسته های نفس خود را کنار گذاشته و آن را فراموش کنم و همهي اینها به خاطر بزرگی مسئلهي امامت و خلافت است در حفظ دين و اين همان معنى سخن معروف است که: (خداوند متعال به وسيله سلطان و قهر و خلافت مانع چيزهايی ميشود و چیزهای دیگری را تثبیت ميکند که قرآن کریم به تنهایی آنها را انجام نمی دهد.) و این همان چیزی است که واقع امر و زمان به آن گواهی ميدهد. بنگر که چه تعداد از مردم به خاطر فتوای عالمی نسبت به حرام بودن چیزی، از آن دست ميکشند و چندین برابر از همان مردم با دستور سلطان به حرام بودن همان چیز به حرمت آن ملتزم ميشوند و البته که التزام بسیاری از آنان جز به سبب هیبت و قدرت حاکم و امام نیست و این همان چیزی است که برای حفظ دین در سطح و مستوای ملت مطلوب و مورد نظر است، و اینکه این مساله موجب نقص و کمبود در عمل فرد از جهت نبود اخلاص ميگردد، مسئلهي فردی است که مسائل سیاست شرعی ارتباطی به آن ندارد. مراد از امام و حاکم اظهار حق با شكوت و هیبت است و پس از آن همانگونه است كه خداوند متعال ميفرماید: «وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ» كهف/29 «بگو: حق (همان چیزی است كه) از سوی پروردگارتان (آمده) است (و من آن را با خود آوردهام و برنامه من و همه مؤمنان است) پس هركس كه میخواهد (به آن) ایمان بیاورد و هركس میخواهد (به آن) كافر شود.» خطاب آیه رو به افراد و به صورت تهدید است تا افرادی که حق را ميپزیرند و افرادی که باطل را انتخاب ميکنند از روی آگاهی و دلیل باشد و خداوند متعال ميفرماید: «لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَن بَيِّنَةٍ» انفال/42: «تا آنان كه گمراه ميشوند با اتمام حجّت بوده و آنان كه راه حق را ميپذيرند با آگاهي و دليل آشكار باشد.» اما اگر حاکم دچار گناه، معصیت و ظلم و یا چه بسا کفر شود سپس او مسائلی مانند حفظ دین و اظهار هیبت و شوکت دین که از وظایف اوست را ضایع کند به گونهای که پرچم حج و جهاد را برافراشته نکند، و از مرزها و حدود مسلمانان پاسداری نکند و قرآن را مانند یک منهج و برنامه منتشر نکند. پس چه علت و دلیلی برای تحمل آزار و اذیت او و تحمل از بین رفتن عدالت و پایه های امامتش باقی ميماند؟ و چه مصلحت ارجحی امت را ملزم به حفظ بیعت و اطاعت از او و ابراز محبت نسبت به او ميکند؟ پس با هم تأملی ميکنیم در این سخن شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله که ميفرماید: (پس به همین خاطر علي بن أبی طالب رضی الله عنه ميفرماید: برای مسلمانان امارت لازم است حال چه حاکمی متقی باشد چه فاجر. پس گفته شد: ای امیرالمومنین این که حاکم متقی لازم است را ميدانیم ولی چرا حتی اگر فاجر باشد؟ پس فرمودند: زیرا به وسیلهي او حدود و احکام بر پا ميشود و راه ها امن ميگردد و با دشمنان جهاد ميشود و فئ تقسیم ميگردد.) [السیاسة شرعیة]. بی شک فاجعهي بزرگتر و مصیبت عظیم تر هنگامی است که علاوه بر تعطیلی این وظایف بزرگ که مربوط به امام است، امام و حاکم خود با دین محاربه کند و حدود و احکام دین را تعطیل کرده و تحاکم به دین را کنار گذارد و با امر پیامبر خدا صلی الله عیله وسلم مبنی بر برپا داشتن جهاد تا روز قیامت مخالفت کند. و با مسلمانان واهل حق به مبارزه برخیزد و با اهل باطل صلح کند. و عجیب تر از همهي اینها این است که کسی بیاید و بیان کند که از حاکمانی این چنینی باید اطاعت کرد و بر لزوم بیعت با آنها بر اساس نصوص شرعی استدلال کند. نصوص شرعی که امامت برای حمایت این نصوص برپا گشته، حال آنکه این چنین امامی خود کمر به سست نمودن ارکان این نصوص بسته است. پس آیا شرع و عقل این را قبول ميکند که قرآن به دیواری محافظ تبدیل شود برای حمایت کسی که خود در پی از بین بردن و تعطیل آن است؟ و آیا شرع و عقل قبول ميکند که حاکمی که برای جهاد با کفار قرار داده شده، خود به نگهبان آنان تبدیل شود که شب و روز در پی فراهم آوردن آسایش آنان و تلاش برای از بین بردن داعیان توحید و مجاهدانی باشد که آرامش و آسایش را از کافران گرفتهاند. سبحانك هذا بهتان عظیم (سبحانالله! اين بهتان بزرگي است!). پس ای مسلمان بر حذر باش و فریب اظهار بعضی از مظاهر علم از جانب برخی از این حکام را مخور تا به سبب آن قانع شده و از طلب صفت مطلوب بازایستی. خداوند متعال قرآن و شمشیر را لازم و ملزوم یکدیگر قرار داده است. همانگونه که در آیه 25 سورهي حدید بیان کرده است و در اینجا باید در سخنان زیبای شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این مورد تأمل کنیم آنجایی که ميفرماید: (و در اینجا دو راه و طریق فاسد و باطل وجود دارد: راه کسانی که به دین منتسب هستند و خود را به دین منتسب ميکنند ولی به نیازهای ضروری که آن را کامل کند مانند امام و جهاد و مال اهمیت نمی دهند و همچنین راه کسانی که رو به سمت امام و مال و جنگ کردهاند ولی قصد و منظورشان اقامهي دین نیست و هر دوی این راه ها، راه کسانی هستند که مورد غضب و خشم خداوند متعال قرار گرفتند که همان یهود هستند و همچنین راه دوم راه گمراهان است که همان نصاری ميباشند.) [سیاسة الشرعیة]. و باید بگویم که: صورت مسئله به این شرح است که اولی راهی برای ضایع کردن و به تباهی دادن قرآن است و این باعث جهل و گمراهی هایی ميشود که همان صفت نصاری است و دومی راهی است که در آن اتخاذ راه موصله به مرکبی است برای اغراض دنیایی و شهوات آن و این همان صفت یهود است و لعنت خدا تا روز قیامت بر همهي آنان باد. پس به تمام صاحبان سلطه ميگوییم: تا چه حد به این فرمودهي خداوند متعال جامهي عمل پوشاندهاید که: «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَيْءٍ حَتَّىَ تُقِيمُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ» مائده/68 : «بگو: اي اهل كتاب! شما بر هيچ (دين صحيحي از اديان آسماني پايبند) نخواهيد بود، مگر آن كه (ادّعا را كنار بگذاريد و عملاً احكام) تورات و انجيل و آنچه از سوي پروردگارتان (به نام قرآن) برايتان نازل شده است را برپا داريد.» وهمچنین خطاب به تمام صاحبان علم ميگوییم: تا چه حد به این فرمودهي خداوند متعال جامهي عمل پوشاندهاید که: «فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» توبه/5: «هنگامي كه ماههاي حرام (كه مدّت چهار ماهه امان است) پايان گرفت، مشركان را هركجا بيابيد بكشيد و بگيريد و محاصره كنيد و در همه كمينگاه ها براي (به دام انداختن) آنان بنشينيد. اگر توبه كردند و (از كفر برگشتند و به اسلام گرويدند و براي نشان دادن آن) نماز خواندند و زكات دادند، (ديگر از زمره شمايند و ايشان را رها سازيد و) راه را بر آنان باز گذاريد. بيگمان خداوند داراي مغفرت فراوان (براي توبهكنندگان از گناهان،) و رحمت گسترده (براي همه بندگان) است.» و به تمامی امت ميگوییم که: بر تمامی افرادی که به این امت بزرگ منتسب هستند و در قلبشان این عقیدهي پاک و این گوهر گرانبها را حمل ميکنند، واجب است که در حد توانایی و سعیشان بکوشند تا اینکه قرآن و شمشیر با هم متفق و یکی شوند و نور حق و برق شمشیر همراه هم در یک صف قرار بگیرند تا اولی حجاب تاریکی را پاره کند و دومی شوکت و هیبت کفر و اهل کفر را بشکند و بدانید که مردان امروز یا مجاهدان با قرآن و شمشیر هستند و یا تجهیز کنندهي مجاهدان و یا جانشینان مناسب برای خانوادهي مجاهدانند و یا در دل نیت و عزم صادقانهي جهاد دارند و در حال آماده کردن شرایط و امکانات آنند و جدای از این چنین مردانی، مردی یافت نمی شود. بار اللهی! ما را به خدمت گذاری دینت مشرف بگردان و ما را در جایی قرار ده که خود از آن خشنودی؛ سربازی از سربازان حق یا شمشیری از شمشیرهای حق.
اللهم و اکفناهم بما شئت أنت مولانا ولا مولى لهم وآخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|