|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>مروان بن حكم > بيان صفت و نسب و شرح حال وي
شماره مقاله : 10883 تعداد مشاهده : 362 تاریخ افزودن مقاله : 20/7/1390
|
بيان صفت و نسب و شرح حال مروان بن حكم او مروان بن حكم بن ابى العاص بن اميه بن عبد شمس مادرش آمنه دختر علقمه بن صفوان بن اميه از قبيله كنانه، تاريخ تولد او در سنه دوم هجرى بود. پدرش در سال فتح مكه اسلام آورد و پيغمبر او را طرد و بطائف تبعيد كرد زيرا او ضد پيغمبر تجسس مىكرد. روزى هم پيغمبر او را ديد كه در راه رفتن با استهزاء رفتن پيغمبر را ادا و تقليد مىكرد خود را مانند پيغمبر كرده بود پيغمبر فرمود: چنين باش (نفرينش كرد) و او تا زنده بود مانند يك تن مفلوج بدرفتار بود. پس از وفات پيغمبر عثمان نزد ابو بكر براى برگردانيدن او (حكم) از تبعيد شفاعت و توسط كرد و ابو بكر نپذيرفت. چون ابو بكر وفات يافت و خلافت بعمر رسيد باز عثمان نزد عمر شفاعت كرد كه عمر قبول نكرد (بحال تبعيد ماند) چون خلافت بعثمان رسيد او را برگردانيد كه او عم عثمان بود. عثمان ادعا كرد كه پيغمبر باو وعده داده بود كه او را آزاد كند و بمدينه برگرداند. اين يكى از كارهاى عثمان بود كه موجب اعتراض و انكار مردم گرديد. او در زمان عثمان در گذشت و عثمان بر او نماز گذاشت. من (مؤلف) اخبار بسيارى در لعن و طعن او و فرزندان او روايت كردهام كه راويان و حافظين قرآن و احاديث آنها را روايت كردهاند و در اسناد آن روايات گفتگو هم هست. مروان كوتاه قد و سرخ رو گردنش نيز كوتاه و كنيه او ابو الحكم و ابو عبد الملك بود. در يك روز صد بنده آزاد كرد (هنگام استطاعت و قدرت) او در زمان معاويه بارها امير و حاكم مدينه شده بود و چون بامارت مدينه مىرسيد در دشنام على مبالغه و افراط مىكرد ولى چون معزول مىشد و حكومت بسعيد بن عاص مىرسيد از ناسزا گفتن بعلى خوددارى مىكرد. از محمد الباقر درباره او و سعيد پرسيده شد فرمود: مروان براى ما در خفا از سعيد بهتر و سعيد در ظاهر و آشكار براى ما خوب بود. حديث مروان در كتاب صحيح روايت شده. حسن و حسين هم در نماز باو اقتدا مىكردند (نماز جماعت) و نماز خود را هم اعاده و تجديد نمىكردند. او (مروان) نخستين كسى بود كه خطبه را در نماز عيد بر نماز مقدم نمود. همين كه او در گذشت براى فرزندش عبد الملك بن مروان بيعت گرفته شد آن هم در روز وفات او. او و فرزندان و اولاد زرقاء ناميده مىشدند كه زرقاء روسبى آشكار و داراى عَلَم فحشاء بود (در جاهليت هر يكى از زنان بد كار براى فسق آشكار بر خانه يا خيمه خود علم مىافراشتند). اين لقب را كسانى بزبان مىآوردند كه عيب آنها را آشكار مىكردند. زرقاء هم دختر موهب و مادر بزرگ مروان بود. كه مادر پدرش حكم بود. او يكى از بد كاران معروف و داراى پرچم زنا بود كه آن پرچم علامت فسق و آمادگى براى فجور و زنا بوده كه مردم را بلا مانع هدايت و جلب مىكرد. بدين سبب آنها (فرزندان مروان) بد نام شده بودند و مردم بآنها ناسزا مىگفتند. شايد آن كار زشت قبل از ازدواج عاص بن اميه با آن زن بوده. او پدر حكم و يكى از اشراف قريش بود كه چنين كارى شايسته او نبود كه فرزندى از روسبى در حين ارتكاب فحشاء داشته باشد كه ارتكاب عمل زناى آشكار هنگامى كه او نزد جد مروان بود مشكل بنظر ميرسد كه خدا داناتر است. * متن عربي
ذكر صفته ونسبه وأخباره هو مروان بن الحكم بن أبي لحكم بن أبي العاص بن أمية بن عبد شمس، وأمه آمنة بنت علقمة بن صفوان بن أمية من كنانة، وكان مولده سنة اثنتين من الهجرة، وكان أبوه قد أسلم عام الفتح، ونفاه رسول الله، صلى الله عليه وسلم، إلى الطائف لأنه يتجسس عليه، ورآه النبي، صلى الله عليه وسلم، يوماً يمشي ويتخلج في مشيه كأنه يحكيه، فقال له: كن كذلك، فما زال كذلك حتى مات. ولما توفي رسول الله، صلى الله عليه وسلم، كلم عثمان أبا بكر في رده، لأنه عمه، فلم يفعل، فلما توفي أبو بكر وولي عمر كلمه أيضاً في رده فلم يفعل، فلما ولي عثمان رده وقال: إن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، وعدني أن يرده إلى المدينة، فكان ذلك مما أنكر الناس عليه. وتوفي في خلافة عثمان فصلى عليه، وقد رويت أخبار كثيرة في لعنه ولعن من في صلبه، رواها الحافظ، في أسانيدها كلام. وكان مروان قصيراً أحمر أوقص، يكنى أبا الحكم، وأبا عبد الملك، وأعتق في يوم واحد مائة رقبة، وولي المدينة لمعاوية مرات، فكان إذا ولي يبالغ في سب علي، وإذا عزل وولي سعيد بن العاص كف عنه، فسئل عنه محمد بن علي الباقر وعن سعيد، فقال: كان مروان خيراً لنا في السر، وسعيد خيراً لنا في العلانية. وقد أخرج حديث مروان في الصحيح، وكان الحسن والحسين يصليان خلفه ولا يعيدان الصلاة. وهو أول من قدم الخطبة في صلاة العيد وقبل الصلاة. ولما مات بويع لولده عبد الملك بن مروان في اليوم الذي مات فيه، وكان يقول له ولولده بنو الزرقاء، يقول ذلك من يريد ذمهم وعيبهم، وهي الزرقاء بنت موهب جدة مروان بن الحكم لأبيه، وكانت من ذوات الرايات التي يستدل بها على بيوت البغاء، فلهذا كانوا يذمون بها، ولعل هذا كان منها قبل أن يتزوجها أبو العاص بن أمية والد الحكم، فإنه كان من أشراف قريش، لا يكون هذا من امرأة وهي عنده، والله أعلم.
* از کتاب: کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.
مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|