|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
فقه>مسائل فقهی>حجاب > احكام حجاب
شماره مقاله : 10825 تعداد مشاهده : 704 تاریخ افزودن مقاله : 27/6/1390
|
احکام حجاب
تألیف: سیّد ابوالأعلی مودودی ترجمه: نعمت الله شهرانی
آیاتی که حکم حجاب را در بر دارند از این قرارند: { قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ (٣٠)وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الإرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ ... (٣١)} [نور: 30 و 31]. «(ای پیغمبر)! بگو به مؤمنان که پایین اندازند برخی از نظرهای خود را (چشم خود را از محرمات بپوشانند) و نگهدارند شرمگاهای خود را، این پاکیزهتر است برای ایشان، هرآینه خدا به آنچه میکنید آگاه است، و بگو به زنان مسلمان که پایین اندازند برخی نظرهای خود را (چشمان خود را از نظر شهوانی به مردان اجنبی بپوشانند) و شرمگاههای خود را نگهدارند و آرایش خود را به غیر از آنچه که معلوم است ظاهر نکنند و باید روسریهایی که میپوشند تا پایین سینهشان برسد و زینت خود را ظاهر نکنند مگر به شوهران یا پدران یا پدر شوهران یا پسران شوهران یا برادران یا پسران برادران یا پسران خواهران یا زنان خود (زنان مسلمان) یا بردگانشان یا خدمتکارانی که دارای شهوت نباشند از مردان، یا کودکانی که بر رازهای زنان آگاهی ندارند و پاهای خود را طوری بر زمین نزنند که زینتهای پنهانشان دانسته شود». { يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلا مَعْرُوفًا (٣٢)وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الأولَى ... (٣٣)}[احزاب: 32 و 33]. «ای زنان پیغمبر! شما مانند سایر زنان نیستید، باید پرهیزگاری کنید و نباید در سخن گفتن به قدری ملایمت کنید تا کسی که در دل او مرض است طمع کند، و به روش نیکو سخن بگوئید و در خانههای خود بمانید و تجمل و زیبایی خود را مانند ظاهرکردن دوران جاهلیت پیشین ظاهر نکنید». { يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لأزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ ...} [احزاب: 59]. «اي پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: «جلبابها [= روسريهاي بلند] خود را بر خويش فروافکنند، اين کار براي اينکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند بهتر است.». اگر قدری در این آیات تأمل کنید میبینید که در این آیهها مردان موظف شده اند که چشمانشان را بپوشند و خود را از فواحش اخلاق نگهدارند و زنان هم مانند مردان به ادای این دو امر مأمور شده اند و علاوه بر آن در خصوص معاشرت و رفتار عملی، به احکام دیگری هم موظف شدند که به صراحت دال بر این است که برای حفاظت اخلاقی تنها اهمیت دادن به پوشیدن چشم و حفظ فرج کافی نیست بلکه ضوابط و احکام دیگری هم مورد نیاز و ضروری است، ما باید در اینجا به اخبار و احادیث پیامبر و یاران گرامیاش رجوع کنیم تا بدانیم که ایشان این احکام را چگونه در جامعۀ اسلامی پیاده نمودند و همچنین بدانیم که از عکس العملهای معنوی و عملی ایشان چه برداشتهایی میشود.
پوشیدن چشم: اولین حکمی که در این باره به زنان و مردان صادر شده، پوشیدن چشم است و کلمۀ «غض البصر» عربی در زبانهای دیگر به معنی پوشیدن چشم و پایین انداختن و بلند نکردن آن است ولی هدف حکم الهی این نیست، بلکه قصد آن پرهیز از زنای نظر و چشم است که در احادیث به کرات تذکر داده شده است، چونکه نگاهکردن زنان به مردان بیگانه منشأ فتنه میگردد و تلذذ به جمال زنان بیگانه منبع فتنه و فسادانگیزی برای مردان است، و طبیعی است که فساد و فتنه از اینجا ایجاد میشود و یکی از دروازههای آن همین نظر کردن است که باید بسته شود، مقصود از پوشیدن چشم نیز همین است، بدیهی است که تا آن زمان که چشم باز باشد حتماً نگاهش بر اشیاء و اشخاص اطرافش میافتد و غیر ممکن است که چشم زنان و مردان هم به همدیگر نیافتد، پس حکم شرعی این است که اگر این نظر بطور تصادفی باشد گناه ندارد و تنها آن نظری ممنوع است که دوباره از روی قصد و عمد و به غرض تلذذ و تمتع از زیبایی و زینت طرف مقابل باشد. چنانچه: «عن جرير رضی الله عنه قال: سألت رسول الله صلی الله علیه و سلم عن النظر الفجأة؟ فقال: اصرف بصرك». «از جریر روایت شده است که گفت: من از رسول الله در بارۀ نظر تصادفی پرسیدم. ایشان برایم گفت: چشمت را بگردان»([1]). «عن بريدة رضی الله عنه قال: قال رسول الله صلی الله علیه و سلم لعلى: يَا عَلِىُّ لاَ تُتْبِعِ النَّظْرَةَ فَإِنَّ لَكَ الأُولَى وَلَيْسَ لَكَ الآخِرَة». «از بریده رضی الله عنه نقل شده است که گفت: حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلم برای علی رضی الله عنه فرمود: ای علی بعد از یک نگاه، بار دیگر نگاه مکن؛ زیرا اولی گناه نداشته و دومی دارد»([2]). «عن النبي صلی الله علیه و سلم قال: من نظر إلى محاسن امرأةٍ اَجنبية عن شهوة صب في عينيه الافك يوم القيامة». «از حضرت رسول صلی الله علیه و سلم روایت است که فرمود: کسی که به زیبایی و الطاف زن بیگانه به نظر شهوت بنگرد در روز قیامت در چشمان او سرب گداخته ریخته میشود»([3]). با آن همه گاهی اوضاعی پیش میآید که ایجاب میکند شخص به زن بیگانه نظر اندازد مثلاً طبیب به زن مریض و یا قاضی به زنی که به منظور شهادت یا اقامۀ دعوی حاضر میشود نگاه میکند و یا زنی در حریق میافتد و یا در آب غرق میشود، آن وقت ممکن است خودش یا آبرو و حیثیتش در خطر واقع شود، در این مواقع امدادگر اجازه دارد که علاوه بر صورت، در صورت لزوم به عورت او هم نگاه کند، علاوه بر این در بغل گرفتن او در صورت غرق یا حریق نه تنها بلا مانع است بلکه واجب است و شریعت امر میکند که در این طور مواقع، شخص نیت خود را از فساد دور کند ولی اگر در دلش به مقتضای طبیعت بشری، حالتی از شهوت پیدا شود در آن صورت بر هیچ یک گناهی نیست؛ زیرا این نگاه و این تماس از روی ضرورت است و انسان نمیتواند جلوی مقتضیات فطرت خود را بگیرد([4]). همچنین نظر کردن بر زن اجنبی بلکه تعمق نظر بر وی به قصد ازدواج نه تنها جایز بلکه از روی سنت مطلوب و مستحسن است و حتی خود حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلم نیز به طرف زنی به همین منظور نگاه کرده است. «عن المغيرة ابن شعبه رضی الله عنه: أنه خطب امرأةً فقال النبي صلی الله علیه و سلم: اُنظر إليها فإنه أجدى أن يوءدم بينكما». «و از مغیره بن شعبه روایت است که او از زنی خواستگاری کرد، پس حضرت رسول صلی الله علیه و سلم برایش فرمود: او را ببین؛ زیرا نظر کردن باعث ایجاد موافقت و شناسایی در بین شما است»([5]). «عن سهل ابن سعد أن امرأة جاءت إلى رسول الله صلی الله علیه و سلم فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، جِئْتُ لأَهَبُ لَكَ نَفْسِي، فَنَظَرَ إِلَيْهَا رَسُولُ اللَّهِ فَصَعَّدَ النَّظَر إلَيْها». «و از سهل بن سعد ت روایت است که زنی نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمد و گفت: ای رسول خدا! من آمدم تا خودم را به تو بخشم و حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلم به طرفش نظر کرد و رویش را طرف وی بالا نمود»([6]). «عَنْ أَبِى هُرَيْرَةَ رَضِىَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ النَّبِىِّ صلی الله علیه و سلم فَأَتَاهُ رَجُلٌ فَأَخْبَرَهُ أَنَّهُ تَزَوَّجَ امْرَأَةً مِنَ الأَنْصَارِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم: أَنَظَرْتَ إِلَيْهَا؟ قَالَ: لاَ. قَالَ: فَاذْهَبْ فَانْظُرْ إِلَيْهَا فَإِنَّ فِى أَعْيُنِ الأَنْصَارِ شَيْئًا». «و از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده است که گفت: من نزد حضرت رسول اله صلی الله علیه و سلم بودم، مردی نزد ایشان آمد و خبر داد که با یک زن انصاری ازدواج کرده، حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: آیا او را دیده ای؟، آن مرد گفت: نه، حضرت رسول فرمود: پس برو و او را ببین؛ زیرا در چشم زنان انصاری چیزی هست»([7]). «عن جابر رضي الله عنه بن عبدالله قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: إذا خطب أحدكم المرأة قال استطاع أن ينظر إلى ما يدعوه إلى نكاحها فليفعل». «و از جابر رضی الله عنه بن عبدالله روایت است که حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: اگر یکی از شما از زنی خواستگاری کرد و نیاز به دیدن وی بود، اگر میتواند او را ببیند پس باید این کار را بکند»([8]). از تعمق در این حالات استثنایی چنین استنباط میشود که هدف شرع منع مطلق نظر نیست بلکه منظور از بینبردن وسایل فتنه است بدین جهت، از نگاه کردن بدون ضرورت و بدون منفعت منع میکند و همینطور نگاهی که همراه تحریک شهوت و به هیجان آوردن تمایلات جنسی باشد نیز منع میشود. این حکم برای زنان و مردان یکسان است، ترمذی در سنن خود از ام سلمه رضی الله عنها روایت میکند که وی و میمونه ل هردو نزد حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلم بودند([9]). میگوید وقتی که ما نزد وی بودیم ابن ام مکتوم رضی الله عنه آمد و نزد ایشان داخل شد و این اتفاق زمانی افتاد که ما به رعایت حجاب مکلف شده بودیم، پس حضرت رسول صلی الله علیه و سلم برای ما فرمود که خود را از وی بپوشانید، گفتیم: ای رسول خدا! آیا او کور نیست؟ ما را نه میبیند و نه میشناسد، حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: آیا شما هم کور هستید، آیا شما او را نمیبینید؟ از روی خصوصیتهای خاص روانی گروه زنان و مردان، فرق بسیار دقیقی بین نگاه مرد و زن وجود دارد برای اینکه در طبیعت مرد، اقدامکردن وجود دارد که اگر چیزی را پسندیده و زیر نظر گرفت برای حصول و بدستآوردن آن بسیار میکوشد، اما در طبیعت و نهاد زن فرار و ممانعت وجود دارد و تا زمانی که بر فطرت و نهاد خود متکی است این صفت از وی جدایی نمیپذیرد و یک زن به آسانی جرأت اقدام به امری را ندارد. شرع نیز این تفاوت را در میان دو طبیعت فوق الذکر مدنظر قرار داده است، لذا آن قدر که نظر کردن مرد به زن بیگانه به شدت نهی شده است، ممنوعیت نگاهکردن زن به طرف مرد آنقدر هم شدید و غلیظ نیست، حدیث عایشهی صدیقه ل مشهور است که حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلم بازیهای حبشه را در مسجد به وی نشان میداد([10]) و این حدیث دلالت میکند که نظرکردن زن به طرف مرد به طور مطلق ممنوع نیست، بلکه آن نظری ممنوع است که زن و مرد در یک مجلس باشند و به طرف همدیگر به جذب و جلب بنگرند. و همچنین نظری که بیم فتنه از آن برود جایز نیست؛ زیرا حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلم به ام سلمه امر کرد که در برابر ابن ام مکتومس که صحابی جلیل القدرش بود با حجاب باشد، و به فاطمه بنت قیس امر کرد تا عدهاش را در خانۀ ابن ام مکتوم بگذارند؛ زیرا وقتی که شوهر فاطمه او را طلاق داد، نخست حضرت رسول صلی الله علیه و سلم امر کرد که در خانۀ ام شریک انصاری رضی الله عنه عدهاش را سپری کند ولی بعد از مدتی فرمود: اصحاب من به اینجا رفت و آمد میکنند پس در خانهی ابن مکتوم ل عدهات را بگذران؛ زیرا او یک شخص کور است و تو میتوانی پوشش خود را برداری، یعنی میتوانی از نظر لباس راحت و آزاد باشی و اگر جایی از بدنت نمایان شود او نمیبیند. پس میفهمیم که هدف واقعی این احکام کمکردن زمینههای فتنه است و بدین علت بود که حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلم فاطمه بنت قیس ل را از گذراندن عده در خانهای که امکان فتنه در آن بیشتر بود منع کرد و امر فرمود که او در خانهای زندگی کند که چنین امکانی در آن وجود ندارد. لازم است که زن حتماً خانهای برای زندگی داشته باشد پس شرع، زنان را از اختلاط با مردان اجنبی و اینکه بدون ضرورت و لزوم همدیگر را ببینند نهی نموده است. تمام این احکام بر اساس حکمت است و کسی که دارای عقل و بصیرتی باشد که هدف دین را بفهمد، به آسانی میتواند مصالحی را که احکام پوشیدن چشم بر آن استوار است بوضوح درک نماید و این را هم میتواند بفهمد که به اعتبار همین حکمتها و مصالح است که تخفیف و تشدید در این احکام مجاز میشود، هدف اصلی شریعت، منعکردن مردم از نگاهی است که باعث گناه میگردد و گرنه شریعت با چشم مردم هیچگونه دشمنی ندارد که بخواهد از آن انتقام بگیرد، ممکن است که این چشمان بار اول نگاههای پاک داشته باشند ولی شیطان در آنها وسوسه انداخته و با دلایل فریبندهای بگوید که این نگاهها گناه نبوده بلکه فقط برای لذتبردن و تمتع از زیبایی است که آن هم یک، امر فطری محسوب میشود. و اگر او اجازه داشته باشد که از سایر مظاهر جمال طبیعت استفاده کند و از آن لذت ببرد، پس چه گناهی است که از جمال انسانی هم متمتع شده و لذت روحی و معنوی از آن ببرد، شیطان این اندیشه را در ذهن انسان تربیت و تقویت میکند که بیشتر لذت ببرد، باشد که تلذذ از جمال، سبب وصال گردد و کیست که انکار کند مصدر و منشأ تمام فسق و فجوری که تاکنون اتفاق افتاده و هنوز هم اتفاق میافتد همین نگاه نیست؟ چه کسی میتواند با صداقت بگوید که از دیدن زیبایی دختران جوان همان احساسی را که با دیدن گل و گلاب پیدا میکند در وجود خود احساس مینماید؟ اگر این دو احساس با هم متفاوت باشند و نگریستن به زیبایی انسان بر خلاف نگاهکردن به زیبایی طبیعت باعث تحریک و به هیجانآوردن شهوت گردد، پس یک شخص چگونه حق دارد بگوید که همان طوریکه تمتع و تلذذ از زیبایی گل در طبیعت آزاد است، تلذذ از جمال انسانی نیز آزاد باشد؟ شرع هرگز نمیخواهد ذوق زیباییخواهی را از نفس شما محو و زایل کند بلکه میگوید: برای خود همسری انتخاب نمایید که مورد پسند شما باشد و سپس او را کانون همۀ علایق و زیبایی دوستیتان سازید و هرطور که میخواهید از جمال و لذت وی بهرهمند شوید و نگاهتان را از وی بر نگیرید؛ زیرا اگر این کار را نکنید مرتکب فحشا میشوید و اگر خود را هم به فحشای عملی آلوده نساخته و نفس خود را از طریق انضباط اخلاقی و یا بنا بر موانع دیگری حفظ کنید، باز هم بدانید که از گمراهی فکر و اندیشه سالم نمانده اید. پس نیمی از نیروی خواهش شما از طریق نگاه صرف میشود و دلهایتان به خاطر عشق و علاقه و حرص بسیار به تلذذ و تمتع غیر مشروع آلوده میگردد و سرانجام در دام هوا و هوس گرفتار میشوید و شبها از فکر آن نمیتوانید بخوابید و اگر هم بخوابید، گناه و یا مقدمات آن را در خواب میبینید. همچنین به خاطر شوق و رغبت زیادی که به معشوقهتان دارید مانند آدم مارگزیده بیطاقت میشوید و بیشترین نیرو و توان شما برای ضربان و تپش قلب و هیجان خون، مصرف میشود... در بارۀ این زیان و ضرر چه فکر میکنید؟ آیا سهل و آسان است؟ تمام این ضرر و زیانها تنها برای این است که شما نگاهتان را از مواضع شرعی و مشروعش به جای دیگر سوق دادید، پس بر شماست که از پراکندگی نگاههایتان کاسته و آن را محدود سازید و از نظری که زمینه ساز فتنه است بپرهیزید و در مواردی که ضرورت ایجاب کند یا منفعتی را برای جامعه در برداشته باشد، با وجود امکان فتنه باز هم جایز نیست، ولی در صورتی که احتمال وقوع فتنه نرود با اینکه هیچ ضرورتی هم نداشته باشد، نگاهکردن زن به مرد جایز است ولی به هیچ وجه به غیر از حالات اتفاقات ناگهانی، مرد اجازه ندارد به زنی نگاه کند. ممنوعیت اظهار زینت: حکم پوشیدن چشم متوجه به هر دو طبقه – زن و مرد – است و در آینده ما احکامی را تذکر خواهیم داد که مخصوص زن است که اولین حکم دوری جستن از نمایش زینت است مگر در محدودۀ خاص و معین. پیش از اینکه در اهداف و تفاصیل این حکم تأمل کنید لازم است احکام گذشته را در خصوص لباس و ستر عورت به یاد بیاورید، گفتیم که غیر از روی و کف دست زن، اعضای دیگر وی عورت است و آشکار کردن و نمایان ساختن آن جایز نیست و حتی به پدر، برادر، پسر و یک زن دیگر هم اجازه ندارد که عورتش را نشان بدهد([11]). حال که این احکام را در ذهن خود مجسم کردید، پس حدود و اندازۀ اظهار زینت، بقرار زیر تقدیم میگردد: 1- زن اجازه دارد زینت خود را برای آن دسته از خویشاوندان مردش که بر میشماریم نشان بدهد: شوهر، پدر، پدر شوهر، پسر، برادر، برادرزاده و خواهرزاده. 2- همچنین او اجازه دارد که زینتش را برای کنیز و غلامش ظاهر سازد. 3- زن اجازه دارد که با زینت خود پیش زیردستان خود که از جمله مردان بوده، ولی به زنان تمایل شهوانی نداشته باشند وارد شود([12]). 4- او میتواند زینتش را به کودکانی نشان دهد که هنوز از مسایل جنسی اطلاع ندارند و اظهار زینت باعث تحریک شهوت آنها نمیگردد. 5- زن میتواند زینتش را برای زنان هم جنس خود نشان دهد و از آنجا که خداوند لفظ «من نسائهن» را آورده و «من النساء» نگفته است پس آیه، زنان هم مسلک را شامل میشود نه کل زنان پس روشن است که منظور، زنان عفیفه و زنهایی است که از قبیله، خویشاوندان یا هم طراز او باشند و سایر زنانی که وضعشان مجهول بوده و شهرت بدی داشته باشند و یا مورد شک و شبهه قرار گیرند از این حکم مستثنی هستند؛ زیرا آنها اسباب فتنه را فراهم میکنند، در روایات است که وقتی مسلمانان مناطق شام را فتح کردند، زنانشان با زنان یهود و نصاری اختلاط نمودند، وقتی که خبر به عمر فار وق رضی الله عنه رسید به ابوعبیده ابن جراح رضی الله عنه که والی شام بود نوشت: اما بعد، به من خبر رسید که یک عده از زنان مسلمان با زنان اهل کتاب یکجا در حمام داخل میشوند، این کار را منع کن([13]). همچنین از ابن عباس نقل شده است که زن مسلمان اجازه ندارد که در بین زنان اهل کتاب خود را برهنه سازد و زینت خود را برای زنان کافر نشان دهد غیر از مواردی که جواز آن برای مردان بیگانه ذکر شد([14]). منظور از این حکم، ایجاد تفرقه بین زنان، به اعتبار دین نیست بلکه هدفش این است که زنان مسلمان از معاشرت و نشست و برخاست با زنانی که اخلاق و آدابشان مجهول است و یا اخلاق و سلوکشان برخلاف اصول اسلامی است، بپرهیزند، ولی زنان پاکدامن و عفیفۀ غیر مسلمان در حکم (نسائهن) داخل هستند. اگر کسی در این حدود تأمل و تفکر کند، دو چیز را استنباط میکند: اول: زینتی که ظاهر کردن آن در چارچوب مقررات معین اجازه داده شده، با ظاهر کردن عورت زن فرق دارد و مقصود از آن: پوشیدن لباسهای تجملی، زیور آلات، آرایش مو، سرمه کشیدن و استعمال وسایل آرایش زنانه است که زنان به خاطر زن بودنشان در خانه از آنها استفاده میکنند. دوم: اینکه زنان اجازۀ اظهار این زینت را فقط برای مردانی دارند که به طور دائم و همیشگی به آنها حرامند و همینطور به زیر دستانی که بدون شهوت بوده و در اخلاقشان شک و تردیدی نباشد، از اینرو زنانی هم که به خانه وارد میشوند باید زنانی از صف خودشان باشند، زیر دستان و خدمه هم از زمرۀ «غير أولى الإربة» کودکان هم باید به مسایل جنسی علاقه نداشته باشند: «لم يظهروا على عورات النساء». از تمام این گفتار نتیجه میگیریم که هدف شرع، تنها منحصر ساختن اظهار زیور و زینت زنان در حلقهای است که سبب تحریک امیال و عواطف در قلوب مردم نشود و یا اسباب و وسایل بیبندوباری جنسی را فراهم نسازد. غیر از مردان فوق الذکر، دیگر هیچ کس حق ندارد زینت آنها را ببیند حتی برای زنان در وقت راهرفتن، ممنوع است که پاهایشان را به زمین بکوبند چونکه نباید صدای زیورآلاتشان بلند شود و باعث جلب توجه سایرین گردد، بطوریکه در صفحات قبل گفتیم، دیده شدن زینت در دامنۀ بسیار محدودی مجاز است و حکمت و فلسفۀ این احکام هم آشکار است و بدیهی است که اگر زنان با تجمل و تزئین در برابر افرادی که دارای قوۀ شهوت جنسی اند ظاهر شوند، انگیزهها و عوامل شهوت نمیتوانند این حرمت ابدی را به عواطف پاک و بری تبدیل کنند، پس معلوم میشود که عاقبت این کار همان میشود که آمال بشری خواهان آن است و این تنها ما نیستیم که بگوییم هر زنی با داشتن چنان زینتهایی فاسد شده و هر مردی هم فاسق میگردد بلکه هیچ کس نمیتواند این را انکار کند که بیرون آمدن زنان با این وسایل زینتی و آرایش و شرکتکردن در مجالس و محافلی که ضررهای مادی و معنوی پنهان و آشکاری نیز دارد، مانند رفت و آمد زنان اروپایی و آمریکایی است که قسمت اعظم در آمد روزانۀ آنها در این راه مصرف میشود و این مصرف و اسرافشان روز به روز رو به فزونی است و نزدیک است که رزق و روزی شوهرانشان را هم تنگ کنند([15]). چه فکر میکنید، علت این مصرف جنونآمیز چیست؟ آیا غیر از همین نگاههای هیجانزا به طرف زنان تجملی و مدپرست، عامل دیگری هم هست که باعث شرکت آنها در بازارها و مناطق شلوغ شود؟ و باز فکر میکنید این رغبت افراطی زنان در تجمل و تزیین چیست که مانند مرض وبا در جامعه منتشر میشود؟ آیا غیر از این است که آنها میخواهند در چشم مردان، قشنگ و زیبا جلوهگر شده و مورد پسندشان واقع گردند؟([16]) و تمام اینها برای چیست؟ آیا این تمایل و آزادی پاک است؟ و آیا مقصود آنها برانگیختن شهوت جنسی نیست که از حدود طبیعیش تجاوز کرده است؟ و آیا طرف مقابل را وسوسه نمیکند و نمیخواهد که شخص به تمایلات فرد دیگری پاسخ گوید؟ اگر شما این حقایق را انکار کنید، عاقبت آن را چگونه میتوانید انکار کنید چرا که فردای آن به گونهای است که آتشفشانی ایجاد خواهد شد و از میان آن دود و آتش فراوان بیرون خواهد آمد و جهانی را ویران خواهد ساخت، ای کسانی که میخواهید در همۀ کارهایتان آزاد باشید سعی کنید نتایج و عواقب آنرا هم بسنجید و حقایق را انکار نکنید چون این حقایق، پوشیده نبوده بلکه نتیجۀ آن به مانند آفتاب در جهان امروز معلوم است، ممکن است شما این نتایج را از راه حسی یا تجربی در یابید ولی موضوع این است که اسلام میخواهد همان اولین روز، زمینههای فتنه را محدود کند و قبل از هر چیز دیدهشدن زینت را کار درست و پاکی ندانسته و بدور از شک و شبهه نمیداند؛ زیرا میداند که نتیجهی آن همانند ظلمت روز قیامت فراگیر بوده و احدی از آن نجات نخواهد یافت. با آنکه قرآن ظاهر کردن زینت را برای بیگانگان منع میکند، با آوردن «إلا ما ظهر منها» یک استثنا برای آن قایل میشود و منظور از آن، زینتی است که بدون ارادۀ شخص ظاهر میگردد و بسیاری از علما خواسته اند که از این استثنا فواید زیادی استخراج کنند، ولی مشکل اینجاست که این نوع کلمات گنجایش تمام خواهشات و هوا و هوس آنها را ندارد؛ زیرا دین، به وسیلۀ این کلمات، زنان را مخاطب قرار میدهد و میگوید: زینتهایتان را برای بیگانگان از روی قصد و عمد نشان ندهید و بعد از این، اگر چیزی از زینتتان خود به خود ظاهر شود یا بر اساس ضرورت خودش بدون پوشش بماند، هیچ گناهی ندارد و منظور آیه کاملاً واضح است و آن اینکه نباید نیت شما اظهار زینت و محاسنتان برای بیگانگان باشد و یا کاری نکنید که با زیبایی و آرایش پنهان، مردان را به خود جلب نمایید و اگر نمیتوانید کاملاً آن را بپوشانید، حد اقل، نهایت سعی و کوششتان را بکنید تا زینت و آرایش شما پوشیده بماند، و سپس اگر غفلتاً قسمتی از آن دیده شود، خداوند شما را به خاطر آن مؤاخذه نمیکند، مثلاً لباسی که شما به منظور پنهانداشتن زینت خود میپوشید، طبیعی است که همه آن را میبینند و قامت شما نیز آشکار است و همچنین ممکن است مجبور شوید که دست و یا عضو دیگرتان را برای انجام بعضی امور ظاهر کنید، پس در تمام این موارد برای شما گناهی نیست چون شما به عمدا آن را ظاهر نکرده بلکه مجبور شده اید و اگر فرضاً در آن حال شیطانهایی در نفس انسانی باشند که از این قسمت کوچک زینت شما لذت برده باشند، شما گناهی ندارید و گناه آن به گردن کسی است که دارای نیت فاسد است چرا که شما لوازم حفاظت و حراست اخلاقی و اجتماعی را به جای آورده و مسئولیت را از خود ساقط نموده اید. این مفهوم صحیح آیۀ کریمه است و اگر اختلافات بین مفسرین را در مفهوم این آیه بررسی کنیم در مییابیم که ریشۀ تمام اختلافاتشان همین چیزی است که ما گفتیم. ابن مسعود، ابراهیم نخعی و حسن بصری میگویند که مراد از زینت ظاهری لباسی است که زن توسط آن زینت باطنیاش را میپوشاند مانند چادر، نقاب و ... . ابن عباس، مجاهد، عطاء، ابن عمر، انس، ضحاک، اوزاعی و سعید ابن جبیر و عموم احناف میگویند که منظور از آن، روی و کف هردو دست است و این استثنا، زینتی را هم که در روی دست و چهره وجود دارد شامل میشود، مانند سرمۀ چشم، حنا، انگشتری و غیره. از سعید بن مسیب روایت است که گفت: چهره در ردیف (ما ظهر منها) است و از حسن بصری، قولی روایت شده که آن را تأیید میکند. عایشه صدیقه رضی الله عنها به پوشانیدن روی تمایل دارد و میگوید که هدف از زینت ظاهری، هردو دست و زینتهای آن است مانند انگشتری، النگو و ... مسور ابن مخرمه و قتاده دیده شدن هردو دست را با زیورهای آن اجازه میدهند و در بارۀ چهره از اقوالشان چنین فهمیده میشود که فقط ظاهرکردن هردو چشم را اجازه میدهند و بس. اگر در ریشۀ اختلاف موجود میان مفسرین بیاندیشید درمییابید که تمام آنها از (إلا ما ظهر منها) چنین فهمیده اند که خداوند برای زن ظاهر ساختن زینتی را اجازه داده است که برخلاف قصد و ارادهاش باشد و یا که ضرورت، مقتضی آن باشد و اما جواز اینکه زن چهره و دست خود را برای مردم به این منظور کشف و ظاهر کند که مردان را به طرف خودش جلب کند، از هیچ یک از مفسرین نقل نشده است، بلکه هر یک از آنها کوشیده اند که به اندازۀ فهم و دانش خود آنرا تفسیر کنند، و توضیح داده ند تا چه اندازه بیرونبودن دست زن مجاز است و چه چیزی بر اساس ضرورت ظاهر میشود؟ آیا در هر شرایطی میتواند ظاهر شود؟ بنا بر اصول و پرسشهای فوق هریک از مفسرین نظریهشان را ابراز داشته اند، با وجودی که ما در اینجا میگوییم معنی استثنا (إلا ما ظهر منها) را به امور فوق الذکر مقید و محدود نسازید و به زن مسلمان اجازه بدهید بر اساس احوال، شرایط و احتیاجات خودش حکم نماید، آیا رویش را بپوشاند یا باز بگذارد، البته منظور آن زن مسلمانیست که میخواهد احکام خدا و پیغمبر را تحقیق و تتبع کند و هرگز راضی نمیشود به فتنه و فساد مبتلا شود، ضمناً او میداند که اگر باید بپوشاند تا چه اندازه باید باشد و اگر باز بگذارد نیز تا چه اندازه بگذارد؟ در این باره هیچ حکم صریح و قاطعی از طرف شریعت وارد نگردیده است و با توجه به حالات مختلف، اوضاع و شرایط هم مقتضی حکمت نمیباشد تا در آن باره حکم قاطع صادر کند؛ زیرا زنی که بخاطر انجام پارهای از امور مجبور به بیرونرفتن میشود، این خروج او را به نمایان ساختن چهره و دستها مجبور میکند که در این موضع به او اجازه داده شده است ولی زنی که چنین نیازی نداشته باشد، اجازه ندارد که بدون ضرورت عضوی از اعضایش را ظاهر سازد. پس منظور شریعت این است که اگر زنی بدون ضرورت و فقط برای اظهار حسن و زیبایی، عضوی از اعضای بدنش را ظاهر کند گنهکار است و اگر چیزی از آن بدون قصد و اراده نمایان شود صاحب آن گنهکار نمیشود و اگر ضرورت باعث ظاهرشدن گردد پس در این صورت کشف و ظهور آن برایش مجاز است. بدون در نظر گرفتن گوناگونی اوضاع و شرایط در بارۀ مسئلۀ صورت سؤال خاصی مطرح میشود و آن اینکه آیا شریعت آشکار ساختن چهره را میپسندد یا نه؟ و آیا اظهار آن در موقع ضرورت جایز است یا نه؟ و آیا صورت هم در ردیف اعضایی است که باید از اجانب پنهان داشته شود؟. آیهی حجاب در سورۀ احزاب به تمام این سؤالات جواب داده و ما را راهنمایی میکند. حکم چهره: خداوند میفرماید: { يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لأزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ ... (٥٩)} [احزاب: 59]. «ای پیامبر! به زنان خود و زنان مسلمانان بگو که قسمتی از چادرهایشان را به سر بیاندازند، این نزدیکتر است به اینکه شناخته شوند، پس ایشان اذیت کرده نشوند». این آیه فقط در بارۀ پوشش چهره نازل شده و جلابیب که جمع جلباب است عبارت از لباس فراخ یا چادر یا نقاب میباشد و «یدنین» به معنای انداختن آن، پس معنی تحت اللفظی آیه چنین میشود که روی بدنشان را با چادرها بپوشانند و به این ترتیب فقط برای رفع ضرورت بیرون آیند و حرف (من) برای بعضیت است؛ زیرا زن یک بخش از لباسش را فرو میگذارد و قسمت دیگر بالای پیراهن میآید «ذلك اَدنى أن يعرفن» تا جدا شوند از کنیزان و زنان آوازخوان و مغنیه، فلا یؤذین تا از طرف اهل طمع و فسق مورد اذیت قرار نگیرند([17]). از تمام اقوال مذکور چنین فهمیده میشود که از عصر پر برکت اصحاب کرام رضی الله عنهم تا قرن هشتم هجری تمام علما مفهوم این آیه را بر یک چیز حمل کرده اند و آن مفهومی است که ما از روی کلمات، آن را برگزیدیم و بعد از آن اگر به احادیث نبوی و اخبار مراجعه کنیم چنین نتیجه میگیریم که زنان بعد از نزول این آیه در زمان خود حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلم از چادر یا نقاب یا پرده استفاده میکردند و روی برهنه بیرون نمیآمدند، چنانچه در سنن ابوداوود، ترمذی، موطاء امام مالک و دیگر کتب حدیث آمده است که حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلم امر کرد که زن در حالت احرام نقاب برگیرد و دستکش نپوشد و بدین ترتیب، زنان را در حالت احرام از نقاب و دستکش نهی فرمود. «الْمُحْرِمَةُ لاَ تَنْتَقِبُ وَلاَ تَلْبَسُ الْقُفَّازَيْنِ». «زنی محرم نقاب و دستکش نپوشد». «نَهَى النِّسَاءَ فِى إِحْرَامِهِنَّ عَنِ الْقُفَّازَيْنِ وَالنِّقَاب». «آن حضرت ج زنانی که در حال احرام هستند را از پوشیدن دستکش و نقاب نهی فرمود». و این حدیث به صراحت دلالت دارد بر اینکه زنان در عهد نبوت به پوشیدن نقاب و دستکش عادت کرده بودند ولی در حالت احرام از آن منع شدند، مقصود از این حکم این نیست که مردم روی زنان را در موسم حج ببینند بلکه هدف اصلی آن است که چادر که در حالات عادی جزو لباس بود در حالت احرام جزء احرام نباشد، در احادیث به صراحت وارد شده است که همسران حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلم و زنان دیگر، در حالت احرام چهرههایشان را از مردان بیگانه پنهان میکردند، و در سنن ابوداود از ام المؤمنین عایشه روایت است که گفت: «كان الركبان يمرون بنا ونحن مع رسول الله صلى الله عليه وسلم محرمات فإذا حازو بنا سدلت إحدانا بها من رأسها على وجهها فإذا جاوزونا كشفناه»([18]). «سواران از پیش ما میگذشتند و ما به همراهی حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلم در حال احرام بودیم، وقتی که از نزد ما رد میشدند، هر یک از ما چادرش را از سرش برویش پایین میانداخت و وقتی که از ما میگذشتند نقاب از چهره برمیگرفتیم». در موطأ امام مالک ذکر شده است که: «عن فاطمة بنت المنذر رضي الله عنها قالت: كنا نخمر وجوهنا ونحن محرمات ونحن مع أسماء بنت أبی بكر الصديق رضي الله عنه فلا تنكره علينا». «فاطمه بنت منذر گفت: ما در حالی که با اسماء بنت ابوبکر رضی الله عنه بوده و احرام داشتیم رویهای خود را میپوشاندیم و اسماء این وضع را بد ندانست». در فتح الباری از عایشة صدیقه رضی الله عنها روایت است که گفت: «زنان چادرشان را از سرشان بر چهرهشان پایین میانداختند». یا لباسشان را پایین انداخته و فرو گذارند و این مفهوم پوشیدن صورت است که باید پنهان داشته شود و فرقی ندارد که با پوشیدن چادر باشد یا نقاب و یا هر روش دیگری. آیه، مفاد این نوع پوشش را چنین بیان میدارد: اگر زنان با این ستر از خانه بیرون آیند اهل فسق و فجور میشناسند که آنها زنان شریف و عفیف هستند نه از کنیزان، پس بر آنها تعرض نمیکنند. تمام مفسرین در تفسیر این آیه به همین مفهوم اتفاق نظر دارند، از ابن عباس روایت است که گفت: خداوند به زنان مسلمان امر کرده که در وقت بیرونآمدن از خانه رویشان را توسط چادر و یا لباس (جلابیب) بپوشانند([19]). از ابن سیرین روایت است که گفت: از عبیده ابن سفیان ابن حارث حضرمی در بارۀ آیۀ «قل لأزواجك... جلابيبهن» سؤال کردم او در جواب گفت که چهره و سرش را با لباس میپوشاند و یک چشمش را برای دیدن باز میگذارد([20]). ابن جریر طبری در تفسیر این آیه میگوید: «به زنان بگو، در وقت بیرونرفتن برای ضرورت مانند کنیزان نباشند؛ زیرا کنیزها چهره و موهایشان را ظاهر میکنند و لکن تو به زنان بگو که چادرهایشان را بر چهرههایشان بکشند تا فاسقی بر ایشان تعرض نکند و ایشان را به زبان آزار نرساند، چون اگر فاسقان بدانند که آنها آزادند، از اذیتکردن ایشان خودداری میکنند»([21]). ابوبکر جصاص مینویسد: «این آیه دلالت بر این دارد که زن جوان، مکلف به پوشاندن چهره است و وقتی که از خانه بیرون میرود باید مستور بوده و عفت خود را ننمایاند تا مردم فاجر و طمعکار در آنها امید نداشته باشند»([22]). علامۀ نیشابوری در تفسیر همین آیه مینویسد: «زنان در ابتدای اسلام بر همان عادت جاهلیت بودند، به صورت مبتذل با پیراهن و چادر بیرون میآمدند و هیچ فرقی بین زن آزاد و کنیز وجود نداشت لذا به پوشیدن چادر و پوشاندن چهره و سر مأمور شدند، و گذاشتن چادر برای این است که شناخته شوند که آنها زنان آزادند و فاجر و زناکار نیستند؛ زیرا زنی که رویش را بپوشاند عورتش را نیز به بهترین وجه مستور نگه میدارد»([23]). فخر الدین رازی مینویسد: «در زمان جاهلیت زنان آزاد و کنیزان بدون حجاب خارج میشدند و مردان زناکار نیز آنها را دنبال میکردند، اما بعد از آمدن اسلام بخاطر اینکه زنان شریف و آزاد مورد تهمت نشوند، خداوند به زنان آزاد امر کرد تا خود را در پرده گیرند: {... ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ ... (٥٩)}در معنی آن آیه گفته شد تا فهمیده شود که آنها زنان آزادند و تعقیب نشوند. و ممکن است گفته شود مراد این است که شناخته شوند که آنها زانی نیستند؛ زیرا زنی که روی را بپوشاند با آنکه روی عورت نیست([24]) دیگر از وی انتظار نمیرود که کشف عورت کند پس مشخص میشود که آنها زنان عفیفه اند و خواهش زنا از ایشان غیر ممکن است»([25]). نقاب (پرده و چادر): هرکس که به کلمات آیه توجه کرده و اقوال مفسران هر عصری را تحت بررسی عمیق قرار دهد و عملکرد مردم را در زمان حیات حضرت رسول صلی الله علیه و سلم از نظر بگذراند به هیچ وجه نمیتواند انکار کند شریعت به زنان دستور داده است که رویشان را از بیگانه پنهان دارند و این وضع از زمان حیات خود پیامبر شروع شده و تاکنون ادامه دارد و خود قرآن نقاب یا پرده و چادر را از روی حقیقت و معنی پیشنهاد کرده ولی آنرا با این لفظ اصطلاحی ذکر نکرده است و زنان مسلمان موقع بیرونرفتن از خانه پیش روی پیغمبر پرده بر روی میانداختند و در آن زمان پردۀ مذکور بنام نقاب مشهور بود، و مردم آنرا بدان نام میشناختند. بله و آن نقابی (Veil) است که اروپاییها آنرا تا سرحد ممکن بد و نامطلوب میدانند و روح غربی حتی از تصور آن ناراحت میشود و آنرا به عنوان وحشت و تنگنظری میشناسند و اولین عامل عقبماندگی و تخلف ملل مشرق زمین میشمارند و اگر سخن از پیشرفت تمدن و آگاهی فرهنگی و روانی ملل مشرق زمین شود، اولین شاهد و دلیلی را که برای صدق مدعای خود میآورند و به آن افتخار میکنند این است که نقاب از روی زنان یا کاملاً برداشته شده و یا اینکه در شرف برداشتن است. ای رفقای متجدد غربزده! جای بسی رسوایی و فضیحت است؛ زیرا نقاب زنان چیزی نیست که بعد از زمان حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلم اختراع شده باشد بلکه قرآن نیز آنرا ذکر کرده و پیغمبر که قرآن بر وی نازل شده این حکم قرآن را در زندگیش و در میان امت خود پیاده و رایج کرد، این احساس رسوایی و شرم سودی برایتان ندارد؛ زیرا شترمرغ اگر سرش را در زیر خاک بگیرد که صیاد او را نبیند، این سر زیر خاککردن او سبب مخفیشدن و نبودن او در مکان نمیگردد و از شکار صیاد نیز نمیتواند بگریزد، همینطور شما هم اگر رویتان را از حقیقت بگردانید این رویگردانی شما باعث بطلان حقیقت نمیگردد و آیۀ قرآن هم با این کار شما محو و نابود نمیشود و اگر بخواهید بر اساس عقیدۀ نادرستتان، این ننگ! را از جامعه خود بزدایید، نه تنها به هدفتان دست نمییابید بلکه باعث ظهور و روشنشدن حقیقت میگردید، بعد از اینکه از غرب الهام گرفته و نقاب و پرده را برای خودتان ننگ و عار شمردید، راه از بینبردن و برداشتن آن از رویتان این است که با صراحت تمام بیزاری خود را از اسلام و احکام آن اعلام بدارید؛ زیرا همین اسلام است که به عقیدۀ شما عالیجنابان غربزده، به این چیزهای بد و نامطلوب از قبیل حجاب، چادر و پوشیدن رو امر میکند. ای مردم! شما پیشرفت و ترقی و اجتماعیبودن را میخواهید، پس بدانید که دین به زن پردهنشین اجازه نمیدهد که بوی خوش مجالس و محافل باشد، بلکه او را به عفت، حیا و حجاب امر میکند و نمیگذارد که باعث تلذذ و منظرۀ دید عموم شود، به نظر شما آیا دینی که چنین اوصاف و احکامی داشته باشد، صلاحیت پیرویکردن را دارد یا نه؟ و آن کجا و پیشرفت کجا؟ آن کجا و اجتماعیبودن کجا؟ زیرا به نظر شما ترقی و تمدن حکم میکند که هر وقت دختری قصد بیرونرفتن از خانه را داشته باشد دو ساعت قبل خود را از تمام کارها فارغ و آسوده سازد و به زینت، آرایش و تجمل بپردازد، تنش را معطر نموده، لباس جلبکننده و تنگ بپوشد و چهره و بازوهای خود را به انواع پودرهای مخصوص رنگین سازد، لبهای خود را با قلمهای سرخ (Lip Sticks) سرخ نماید و ابروها را آرایش دهد تا اینکه مورد توجه مردان فاسق و فاجر قرار گیرد، وقتی که زنی با این آرایش، زینت و تجمل از خانه بیرون میآید، زینت و جمال وی باعث جذب قلوب و انظار شده و عقلها را در دام خود میاندازد، از طرفی دل دوشیزۀ جوان با این مظاهر جمال و آرایش راضی نمیشود بلکه او در کیف دستیاش (Purse) تمام وسایل و اسباب زینت و آرایش را هم برداشته است تا دقیقه به دقیقه مراقب هیئت و شکل خود بوده و در صورت کم یا خرابشدن آرایشش فوراً آن را در اختیار داشته باشد. بطوریکه چندین بار گفتیم فرق بین اهداف اسلام و تمدن غربی بسیار زیاد است و اشتباه بزرگی است که کسی بخواهد احکام اسلام را از نظر غرب تفسیر نماید؛ زیرا معیار ارزش اشیاء در نزد اسلام با معیار و ارزش آن در نزد غرب، کاملاً متفاوت است، پس آن چیزی که غربیها بدیدۀ احترام نگریسته و آن را تنها هدف و غایت زندگی میدانند در نظر اسلام بسیار بیقدر و بیارزش است، نظریۀ کسانی که ملاکهای غربی را صحیح و درست میدانند این است که باید در احکام اسلامی اصلاحات و تعدیلاتی پیاده شود و وقتی که احکام اسلام را شرح میدهند معانی اصلی آن را تغییر داده و بعد حتی شکل تحریفی آن را هم نمیتوانند در زندگی عملی اجرا کنند؛ زیرا احکام واضح قرآن و سنت سد راه ایشان واقع میشود، پس بهتر است چنین افرادی قبل از آنکه در جزئیات برنامههای عملی دخالت کنند، اهدافی را که این احکام در بردارند و میخواهند بدان دست یابند مورد مطالعه و بررسی قرار دهند و فکر کنند که آیا آن اهداف با این برنامهها سازگار هستند یا خیر؟ و اگر با اهداف مذکور مطابقت نداشته باشند پس چه لزومی دارد که برای تحقق این اهداف، برنامهای را انتخاب کنند که نیازی به آن نیست؟ چرا خود را مکلف به تحریف و تغییر برنامههای عملی اسلام سازند؟ آیا برایشان بهتر نیست دینی را که با مقاصدشان سازگار نیست ترک نمایند؟ و اگر با این اهداف موافق باشند نیازی به بحثکردن نیست و فقط میتوانند در بارۀ برنامۀ آن تحقیق کنند که آیا صحیح است یا خیر و این تحقیق به راحتی میتواند صورت پذیرد. شایان ذکر است که این کار، روش بسیاری از علمای بزرگ و فضلا و مردم با مروت است، ولی منافقانی که ذاتاً خبیثترین مخلوقات خدایند به این حرفها راضی نشده، ظاهراً مدعی ایمان به چیزی هستند و در حقیقت به چیز دیگری ایمان میآورند. بنابراین، منبع و ریشۀ اصلی تمام بحث و گفتگویی که در بارۀ حجاب دارند، در حقیقت همین نفاق است و بس، تمام نیرو و توان خود را به کار گرفتند تا ثابت کنند که وضع فعلی حجاب از عادات جاهلیت قبل از اسلام است و سپس این میراث جاهلیت در دورههای بعد و دور از زمان نبوت در بین مسلمانان رواج یافت. در اینجا این سؤال مطرح میشود که این آقایان چرا نص صریح قرآن و عمل به آن که در عهد نبوت صورت گرفته و آرای صحابه و تابعین را در این مورد وا نهاده و به بحث و تحقیق تاریخی در ادوار بعدی روی میآورند؟ ایشان به این خاطر خود را به زحمت انداخته اند که برای زندگی غربی آنها تأثیر حیاتی دارد و در افکار و اذهان آنها تصورات مترقیانه و متجددانهای وجود دارد که از آسمان غرب نازل شده است و چون پیادهکردن احکام حجاب با این افکار و تصورات اصلاً سازگار نیست. بنابراین، به بحثهای تاریخی میپردازند تا حکمی را که در شریعت، ثابت است محو و نابود کنند و بطوریکه قبلاً هم گفتیم منبع و مصدر نفاق در این مسئله و مسایل دیگری همانند آن، کمخردی، نداشتن قاطعیت، عدم اتکاء به اصل و اساس و داشتن سرشتی ناپاک است و اگر چنین نبود هرگز به خودشان اجازه نمیدادند که در مقابل حکم قرآن به بحث تاریخی بپردازند، ولی اگر ادعا دارند که مسلمان بوده و منسوب به اسلام اند، همچنین اگر میخواهند مسلمان باقی بمانند، بهتر است از آرمانهای غربی خود دست کشیده و به مقصد و احکام قرآنی باز گردند و یا اینکه بیزاری و برائتشان را رسماً از اسلام اعلان کنند؛ زیرا همین اسلام است که مانع پیشرفتهایی میشود که ایشان طالب آنند البته منظور، آن مفهومی است که آنها از ترقی استنباط کرده و پذیرفته اند. کسی که اهداف اسلام را دریافته، اگرچه سادهاندیش (Common Sense) هم باشد به سهولت میفهمد که آزادی مطلق زنان با چهره و اعضای برهنه با مقاصدی که قرآن توجه کامل بدان مبذول داشته سازگار نیست و چهرۀ شخص تنها عضوی است که بیشترین تأثیر را روی طرف مقابل دارد و بزرگترین مظهر جمال طبیعی در انسان همین چهره است که زیبایی آن سبب جذب انظار و تمایل قلبها میگردد و قویترین عامل جاذبۀ جنسی بین طبقۀ زن و مرد، همین قیافه است و از نظر روحی نیز درک واقعیت این مدعا نیازی به تدبیر و تعمق زیاد ندارد بلکه هرکس میتواند به ضمیر و وجدان خود رجوع کرده و حکمت آن را از خود بپرسد و از چشمان خود هدایت بخواهد و از تجارب روانیاش نتیجهگیری کند و از آفت نفاق نیز دوری گزیند؛ زیرا منافق حتی اگر آفتاب را بر خلاف اهداف و مقاصدش بیابد وجود آن را در چاشت روز هم انکار میکند، پس لازم است که انسان صداقت و راستی را پیشۀ خود سازد و در این هنگام بیشک اعتراف خواهد کرد که زیبایی طبیعی که خداوند در صورت انسان گذاشته، قویترین عامل جلب نظر و تحریک جنسی (Appeal Sex) است. شما خود بگویید اگر بخواهید با دختری ازدواج کنید و پیش از تصمیمنهایی خواسته باشید او را ببینید، شما را به خدا قسم، برای قبولکردن و نکردن او به کجای او مینگرید؟ منظرهای که شما میبینید از دو حال خارج نیست: اول اینکه دوشیزۀ مذکور، با همۀ زیبایی و زینت خود ظاهر شده و همه جای خود را غیر از صورتش برای شما نشان بدهد، دوم اینکه تنها رویش را به شما بنمایاند و باقی اندام و قامتش پوشیده باشد، شما کدام یک از این دو حالت را برای انتخابکردن آن دوشیزه میپذیرید؟ راست بگویید آیا در انتخاب او، زیبایی صورت نسبت به زیبایی سایر اعضا رجحان و برتری ندارد؟ وقتی که این حقیقت ثابت شد ما بحث خود را ادامه میدهیم و میگوییم که اگر ممنوعیت بیبندوباری جنسی و تحریک شهوت افراطی در جامعه نیاز نبود زن میتوانست نه تنها دست و روی خود بلکه سینه، بازو، ساق و زانوی خود را هم برهنه کند همانطور که این وضع در جامعۀ کنونی غربی حکمفرماست، در این صورت به قید و بندهای قانون حجاب اسلامی هم تا این حد نیاز نبود اما اگر مقصود اصلی جلوگیری از این طوفان خطرناک و رهایی از شر آن باشد پس چه بلاهت و بیعقلی بزرگتر از این که مفاد و شرایط لزوم حجاب انکار شود و یا اینکه حجاب بعنوان ظلم بر زنان قلمداد گردد. اینجا شما میتوانید سؤال کنید: اگر چنین باشد پس چرا اسلام به زن اجازه میدهد که در وقت ضرورت رویش را نشان دهد؟ جواب این است که قانون اسلامی هیچگاه از جادۀ اعتدال بیرون نمیرود، بلکه در حالیکه از یک طرف مصالح اخلاقی را رعایت میکند از جانب دیگر ضرورتها و احتیاجات انسانی را نیز مدنظر قرار میدهد و در این میان عدالت را الگو قرار میدهد و تنها میخواهد دروازههای مفاسد اخلاقی را مسدود سازد و برای تحقق آن هم چنان قیودی را برای انسان وضع نمیکند که نتواند احتیاجات حقیقی و ضروریاش را رفع نماید، چون آنقدر که در بارۀ ستر عورت و پوشانیدن زینت و زیورات زن قاطعیت و صراحت دارد در بارۀ صورت و دست زن چنین امر نمیکند و علت آن هم این است که ستر عورت و پوشانیدن زینت و زیورات با رفع احتیاجات زندگی ناسازگاری ندارد، ولی پوشانیدن مداوم صورت و دست، گاهی زن را در برآوردن احتیاجات به سختی میاندازد. از این روست که ابتدا اسلام بطور کلی امر میکند که زنان چادرهایشان را از سر بر رویشان بیاندازند، سپس با لفظ «إلا ما ظهر منها» در حالات استثنایی و ضروری اجازه میدهد که زنان رویشان را باز کنند ولی باز به شرطی که مقصود، اظهار زیبایی نبوده باشد و هدفش تنها و تنها رفع حاجت باشد و بس و برای اینکه دروازۀ فتنه از طرف مردان نیز مسدود شود به آنها امر میکند که چشمان (خود) را پایین اندازند؛ زیرا وقتی که زن عفیفه و پاکدامن فقط بر اساس ضرورت رویش را برهنه میسازد مردان هم باید چشمانشان را از نگاهکردن به طرف او برگردانند تا چشمشان در روی آنها نیافتد. اگر شما در احکام حجاب، تعمق و تدبر کنید، برایتان واضح میشود که حجاب از آداب برگرفته از جاهلیت نبوده بلکه یک قانون عقلی و منطقی است؛ زیرا تقلیدهای جاهلیت بقدری جامد و خشک است که هیچ نوع نرمی و ملایمت نمیپذیرد و به هر طریق و صورتی که رواج یافته باشد امکان ندارد که عوض شود و یا اصلاحپذیر باشد و اگر در اخفای چیزی امر کند، آن چیز همیشه و در هرزمان و مکان قابل اخفا و ستر است، اگرچه در راه آن آبرو و شرف از بین برود و یا خونهایی بریزد و افرادی به قتل برسند، ولی بر خلاف آن قوانین عقلی نرمی و ملایمت دارند و با ضرورتها همگام شده و برحسب وخامت و یا امنیت اوضاع، وسعت و گستردگی رأی مییابند و همیشه در قواعد و اصول عمومی خود حالات استثنایی را مدنظر قرار میدهند و هرگز اوضاع، مناسبات و شرایط را از نظر دور نمیدارند، لذا این قانون کورکورانه پیروی نشده بلکه واجب است که پیروان آن دارای قوۀ فهم و تمیز باشند، یک پیرو عاقل و فهمیده باید از خود بپرسد که در چه شرایط و اوضاعی واجب است به قواعد عمومی عمل شود و از نظر قانون در کدام حالت ضروری است که در آن فرصت، از حکم استثنایی برخوردار گردد؟ بعد از آن هم در کدام مناسبت و تا چه وقت و چه حدی به خودش اجازه میدهد که از این مناسبت استفاده کند؟ و هدف کلی قانون را در اثنای استفاده از این فرصت چگونه مراعات بکند؟ در تمام این موقعیتها انسان زمانی از روی حق قضاوت میکند که دارای قلبی با ایمان بوده و اخلاق و نیت پاک داشته باشد، بطوریکه حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده اند: «از دل فتوی بخواهید و چیزی که باعث وسوسهی در دل شود آن را کنار بگذارید». از تمام اینها چنین فهمیده میشود که هرگز امکان ندارد اسلام، بدون داشتن آگاهی و شعور، بطور کامل و صحیح پیروی و متابعت شود چرا که قوانین اسلام از روی دلایل عقلی است، پس چنین شرایطی ایجاب میکند که متابعین و پیروان اسلام در هر گام از گامهای عملی آن، دارای فهم، علم و شعور باشند. گرفته شده از کتاب: حجاب تألیف: سیّد ابوالأعلی مودودی ترجمه: نعمت الله شهرانی
زیرنویسها: [1]- ابوداود باب ما یؤمر به من غض البصر. [2]- همان منبع. [3]- تکملۀ فتح القدیر، 8/ 97. [4]- تفسیر کبیر و احکام القرآن، جصاص، در آیهی: ﴿قل للمؤمنین یغضوا﴾ و تکملهی فتح القدیر، فصل فی النظر و اللمس، و کتاب المبسوط – کتب الاستحسان. [5]- ترمذی، ماجاء فی النظر الی المخطوبه. [6]- صحیح بخاری، باب النظر الی المرأة قبل التزویج. [7]- مسلم، باب ندب من اراد نکاح امرأة قبل التزویج. [8]- ابوداود، باب فی الرجل ینظر الی المرأة و هو یرید تزوجها. [9]- ترمذی، باب ماجاء فی احتجاب النساء من الرجال. [10]- این حدیث به روایت امام بخاری، مسلم، نسائی و احمد از عایشهل است، بعضی در تعبیر آن میگویند که این ماجرا در روزگاری واقع شده که عایشهل کم سن و سال بود و به زمان قبل از آمدن آیهی حجاب مربوط میشود جز ابن حبان که تصریح میکند که واقعهی مذکور وقتی واقع شد که نمایندگان حبشه به مدینه آمدند و در سال هفتم هجرت بود، بر این اساس عایشهی صدیقه رضی الله عنها پانزده یا شانزده ساله بود. و در روایت صحیح بخاری است که حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلم او را به چادر خود پیچانده و بازی را برایش نشان میداد، پس معلوم میشود که آیهی حجاب در آن موقع نازل شده بود. [11]- بر زن حرام است که به محدودۀ ناف تا زانوی زن دیگری نگاه کند و برای مردم هم حرام است و نباید از ناف تا زانوی مرد دیگری را ببیند. [12]- ابن کثیر در تفسیر آیهی: {... أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الإرْبَةِ ...} مینویسد که اینان عبارت اند از: مزد بگیران و زیر دستانی که در عقلشان کمهوشی و ضعف وجود دارد و به زنان هم رغبت ندارند. تفسیر ابن کثیر 3/ 285 و میگوید در عدم تمایل این مردان به زنان دو احتمال وجود دارد: اول اینکه کاملاً محروم از شهوتند مثل پیر فرتوت و در دم مرگ و یا ضعیف العقول، ابله و یا خنثی. دوم اینکه تمایل طبیعی به زنان دارند، ولی به سبب ذلت و زیر دست بودنشان جرأت ندارند که شهوتشان را متوجه زنانی نمایند که در آن خانه به عنوان خادم و زیر دست کار میکنند و هر دو نوع در حکم آیهی: {... أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الإرْبَةِ ...} آمده است، ولی نباید فراموش کرد، تمام کسانی که زنان به اظهار زینت نزد آنها مجازند باید دارای دو صفت باشند: اول اینکه تابع و زیر دست آن خانه باشند که نزد زنان آن آمد و شد دارند. دوم اینکه تمایل شهوانی به زنان آن خانه نداشته باشند. و برای حفظ سلامت اخلاق و کرامت خانواده لازم است فکر کنند که آیا آن زیر دستان واقعاً در ردیف کسانی هستند که به زنان تمایل ندارند؟. و اگر در وهلهی اول دانسته شود که آنها به زنان متمایلند، لازم است که اجازهی رفت و آمد را از آنها سلب کنند، بهترین مثال در این باره مثال یک مرد مخنث است که حضرت رسول صلی الله علیه و سلم اجازهی دخول به خانهها را به او داده بود، ولی بعد از اینکه برخی از کارهای او را دید، از داخل شدن او به خانهها جلوگیری به عمل آورد و او را از شهر بیرون کرد، جریان از این قرار است که در شهر مرد مخنثی زندگی میکرد که نزد ازواج مطهر پیامبر میآمد، روزی نزد یکی از همسران مطهر پیامبر نشسته بود و با برادر وی سخن میگفت که حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلم داخل شد و شنید که او میگفت: اگر خداوند فتح طائف را نصیب شما کرد، دختر غیلان را به تو نشان خواهم داد و عورت و اندامهای پوشیدهی او را برایش وصف کرد، حضرت پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: ای دشمن خدا تو به آن زن، خوب با تعمق نظر کردهای، بعد از آن به زنانش گفت: چون او این سخنان را خوب میداند نباید نزد شما بیاید و داخلشدن او را به خانهها ممنوع کرد و به این هم اکتفا نکرده بلکه از شهر بیرونش نموده و به او را به صحرا راند؛ زیرا زنان با خوش باوری و ساده اندیشی که داشتند با او چنان خوشرفتاری میکردند که تو گویی با هم جنسان خود هستند، بدین ترتیب از احوال و اسرار آنها با خبر میشد و سپس به مردان حکایت میگرد. بنابراین، ترس از فتنهی وی لازم بود. (شرح ابوداود، کتاب اللباس). [13]- تفسیر ابن کثیر، آیهی مذکور. [14]- تفسیر کبیر، آیهی مذکور. [15]- در بارۀ مصرف فراوان این داروهای شیمیایی، آماری ارائه داده شده است که نشان میدهد: زنان انگلستان سالانه بیست میلیون پوند و زنان آمریکا بیست و پنج میلیون پوند برای وسایل آرایشی پرداخت میکنند و 90 در صد زنان به نوعی از آرایش (Make Up) معتاد شده اند. [16]- زنان در این آرایش و تجملپرستی به اندازهای رغبت دارند که حتی خودشان را هم در این راه میفروشند و آرزوی نهایی آنها این است که دارای اندام بسیار باریک و لاغر باشند، و آرزوی فعلی هر دختری نیز همین است که اندامش متناسب با معیاری باشد که متخصصین وضع کرده اند و هدفشان چیزی نیست جز اینکه سینه، ساقها و بازوان، کمر، ران، باسن و ... در نظر مردان شیرین و خوشنما جلوه کند، برای تحققیافتن این هدف آن بیچاره خود را تشنه نگه میدارد و از خوردن غذاهای خوش طعم و لذیذ خوددداری میکند و از آب لیمو و نارنج و دیگر موادی که هضمکننده اند، زیاد مصرف میکند و بدون مشورت طبیب از داروهای مختلف استفاده میکند که این جنون بسیاری از زنان را به هلاکت رسانیده است، مثلاً در بوداپست به سال 1937 هنرپیشۀ مشهورشان به نام جوسی لاباس در اثر سکتۀ قلبی جان خود را از دست داد، بعد از تحقیقات معلوم شد که او از چند سال پیش رژیم غذایی دارویی داشته و به خاطر لاغر شدن از داروهای زیاد استفاده میکرده است تا آنکه همۀ قوایش به تحلیل رفته و سبب سکتۀ وی میگردد، ماگرلاپرسی لی که در خوانندگی بسیار مشهور بود قربانی همین هدف شد و آوازهخوان مشهور دیگری به نام لوائیزا زاپو در هنگام خواندن آواز و اجرای نمایشنامه، به زمین افتاده و مرد، آن بیچاره همیشه غمگین بود که چرا اندامش با معیارهای زمان متناسب نیست، او رژیمهای سختی میگرفت تا اینکه وزنش بسیار کم شد ولی در اثر آن، قلبش ضعیف گشته و در زیر پای عاشقان زیبایی و جمال به خاک هلاکت افتاد و بعد از وی هنرپیشۀ دیگری به نام ایمولا، قربانی این هدف شد که از استعمال زیاد وسایل مصنوعی (اندام ساز) دیوانه شد و در تیمارستان بستری گشت، این زنان از جملۀ زنان مشهوری بودند که اخبارشان در جراید منتشر شد و خدا میداند چه تعداد از زنان قربانی این تجمل و تزیین میشوند و برای اینکه خود را در نظر مردان خوش آیند جلوه دهند زندگی را از دست میدهند، شما بگویید، آیا تمام اینها آزادی زن است و یا بردگی او؟ این چه آزادیای است که تسلط مردان را بر آنها فزونی میبخشد و چنان در بردگی میافتند که از خورد و خوراک و سلامتی هم محروم میشوند و مردان تمام زندگی و آرزو و هدفشان میگردد و بس. [17]- تفسیر بیضاوی، 4/ 168. [18]- باب فی المحرمة تغطی و جهها. [19]- تفسیر ابن جریر طبری 22/ 29. [20]- تفسیر طبری، 22/ 29 ، و تفسیر جصاص: 3/ 457. [21]- تفسیر طبری 22/ 29. [22]- احکام القرآن، جصاص 3/ 458. [23]- تفسیر غریب القرآن، بر حاشیۀ تفسیر طبری. 22/ 32. [24]- عورت در اصطلاح آن قسمت از بدن است که ستر آن واجب باشد لذا به اعتبار این معنی از ناف تا زانو شامل عورت میباشد. [25]- تفسیر کبیر، 6/ 59.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|