|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>سیره نبوی>پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم > صفت موی آن حضرت
شماره مقاله : 10801 تعداد مشاهده : 375 تاریخ افزودن مقاله : 19/6/1390
|
صفت موى رسول خدا صلى الله عليه وسلم وكيع بن جراح از سفيان، از ابو اسحاق، از براء نقل مىكند كه مىگفته است پيامبر صلى الله عليه وسلم داراى موهاى بلندى بود كه به سر شانههايش مىرسيد. يحيى بن عباد و ابو الوليد هشام طيالسى هر دو از شعبة، از ابو اسحاق نقل مىكنند كه مىگفته است شنيدم براء رسول خدا صلى الله عليه وسلم را وصف مىكرد و مىگفت: بلندى مويش تا لالههاى گوش بود. عبيد الله بن موسى از اسرائيل، از ابو اسحاق، از براء نقل مىكند كه مىگفته است هيچ كس از خلق خدا را در حله سرخ زيباتر از رسول خدا صلى الله عليه وسلم نديدهام زلف او تا نزديك شانههايش بود. فضل بن دكين از شريك، از ابو اسحاق، از براء نقل مىكند كه مىگفته است هرگز كسى را كه موهايش را شانه كرده باشد در جامه سرخ، زيباتر از پيامبر صلى الله عليه وسلم نديدهام، موهايش تا نزديك دوش بود. يزيد بن هارون و سليمان بن حرب از حرير بن حازم، از قتادة نقل مىكردند كه مىگفته است به انس بن مالك گفتم: موى پيامبر صلى الله عليه وسلم چگونه بود؟ گفت: موجدار بود نه صاف صاف و نه پيچيده، يزيد بن هارون اضافه مىكند كه اندازه بلندى موهاى رسول خدا ميان گوش و دوش ايشان بود. عارم بن فضل از حمّاد بن سلمة، از ثابت، از انس بن مالك نقل مىكند رسول خدا صلى الله عليه وسلم هيچ گاه موهايش را از گوشش بلندتر نمىگذاشت. ابو داود سليمان طيالسى و عمرو بن عاصم كلابى هر دو از همّام، از قتادة، از انس بن مالك نقل مىكنند كه مىگفته است رسول خدا زلف داشت، ابو داود مىگفت بلندى آن تا شانههاى پيامبر صلى الله عليه وسلم بود، و عمرو مىگفت تا سرشانههايش مىرسيد. محمد بن مقاتل خراسانى از عبد الله بن مبارك، از معمر، از ثابت، از انس نقل مىكرد كه مىگفته است بلندى موهاى پيامبر صلى الله عليه وسلم تا نيمه گوش آن حضرت بود. فضل بن دكين از مندل، از حميد، از انس نقل مىكند كه مىگفته است موهاى پيامبر صلى الله عليه وسلم نه پيچيده و نه كاملا صاف بود و بلندى آن تا نيمه گوش بود. عفان بن مسلم از حمّاد بن سلمة، از حميد، از انس نقل مىكند بلندى موى رسول خدا هيچ گاه از گوش ايشان بيشتر نبود. عفان بن مسلم و ابو الوليد هشام طيالسى و سعيد بن منصور همگى از عبيد الله بن اياد بن لقيط، از ابو رمثه نقل مىكنند كه مىگفت تصور مىكردم پيامبر صلى الله عليه وسلم شباهتى به انسانهاى معمولى نخواهد داشت ولى چون او را ديدم انسانى عادى و داراى زلف بود. يعلى و محمد پسران عبيد طنافسى از مجمّع بن يحيى انصارى، از عبد الله بن عمران، از مردى از انصار، از على (ع) نقل مىكند كه ضمن توصيف رسول خدا مىفرموده است آن حضرت داراى زلف بوده است. عبد الله بن مسلمة بن قعنب از ابن ابو الزناد، از هشام بن عروة، از پدرش، از قول عايشه نقل مىكند كه مىگفته است موى پيامبر صلى الله عليه وسلم از ميزان معمولى بلندتر و از زلف كوتاهتر بود. محمد بن مقاتل خراسانى از عبد الله بن مبارك و او از اسماعيل بن مسلم عبدى، از متوكل ناجى نقل مىكند پيامبر صلى الله عليه وسلم داراى زلف بود كه لاله گوشهايش را مىپوشاند. عبد الملك بن عمر و ابو غامر عقدى از ابراهيم بن نافع، از ابن ابى نجيح، از مجاهد، از ام هانى نقل مىكند كه مىگفته است در سر پيامبر صلى الله عليه وسلم چهار دسته موى بافته ديدم. فضل بن دكين از سفيان بن عيينة، از ابن ابو نجيح، از مجاهد، از ام هانى نقل مىكند كه مىگفته است پيامبر صلى الله عليه وسلم وقتى در فتح مكه به مكه آمد چهار دسته موى بافته بر سر داشت. احمد بن وليد مكّى از مسلم بن خالد، از ابن ابو نجيح، از مجاهد، از ام هانى نقل مىكند كه مىگفته است پيامبر صلى الله عليه وسلم را ديدم كه چهار دسته موى بافته بر سر داشت. يحيى بن عباد بصرى از ابراهيم بن سعد، از ابن شهاب، از عبيد الله بن عبد الله، از ابن عباس نقل مىكند اهل كتاب موهاى خود را آويخته مىگذاشتند و مشركان موهاى خود را جمع مىكردند و مىبافتند، پيامبر صلى الله عليه وسلم تا هنگامى كه در اين مورد فرمانى نرسيده بود دوست مىداشت مانند اهل كتاب موهايش آويخته باشد ولى بعد بر عكس رفتار مىفرمود. سعيد بن محمد ثقفى از احوص بن حكيم، از راشد بن سعد و از پدرش حكيم بن عمير نقل مىكند كه هر دو مىگفتهاند پيامبر صلى الله عليه وسلم دستور مىفرمود موها را دسته دسته ببافند و از صاف فرو هشتن آن منع مىفرمود و خود موهايش را مىبافت. معن بن عيسى اشجعى و اسحاق بن عيسى از مالك بن انس، از زياد بن سعد نقل مىكردند كه از ابن شهاب شنيده است رسول خدا مدتى موهاى جلو سر خود را به طور آزاد فرو هشته مىگذاشت و سپس آنها را دسته دسته مىبافت. فضل بن دكين و عبيد الله بن موسى از اسرائيل، از سماك، نقل مىكردند كه از جابر بن سمرة شنيده است پيامبر صلى الله عليه وسلم داراى موهاى انبوه در سر و ريش خود بود، عبيد الله اين روايت را به صورت اينكه موهاى ريش آن حضرت پر پشت و انبوه بود، آورده است. ابو ضمرة انس بن عياض ليثى از جعفر بن محمد (ع)، از پدرش نقل مىكند حسن پسر محمد بن حنفيه از جابر بن عبد الله در مورد چگونگى غسل پيامبر صلى الله عليه وسلم سؤال كرده است. جابر گفته است، پيامبر صلى الله عليه وسلم سه مشت آب بر سر خود مىريخت. حسن گفته است، موهاى من انبوه است، و جابر به او گفته، اى برادرزاده موى سر رسول خدا صلى الله عليه وسلم از موى سر تو بيشتر و خوشبوتر بود- بيشتر به آن عطر ماليده شده بود. سعيد بن منصور از اسماعيل بن عياش، از عبد العزيز بن عبيد الله نقل مىكند كه مىگفته است وهب بن كيسان را ديدم كه محل رستنگاه موى پيشانى خود را در سجده بر زمين مىنهد، گفتم: اى ابو نعيم تمام پيشانى خود را بر زمين بگذار، گفت: از جابر بن عبد الله شنيدم كه مىگفت ديدم رسول خدا صلى الله عليه وسلم رستنگاه موى پيشانى خود را بر زمين مىنهد. عفان بن مسلم از حمّاد بن سلمه، از حميد نقل مىكند كه از انس در مورد موى پيامبر صلى الله عليه وسلم سؤال كردند، گفت مويى شبيهتر از موى قتاده به موى پيامبر صلى الله عليه وسلم نديدهام و قتاده خوشحال شد. سليمان بن حرب از سليمان بن مغيرة، از ثابت، از انس نقل مىكند پيامبر صلى الله عليه وسلم را در حالى ديدم كه سلمانى سرش را مىتراشيد و اصحاب آن حضرت را احاطه كرده بودند و مىخواستند موهاى پيامبر در دستهاى ايشان فرو ريزد.
موهاى سپيد رسول خدا صلى الله عليه وسلم اسماعيل بن ابراهيم اسدى و يزيد بن هارون و ابو ضمرة انس بن عياض ليثى و معاذ بن معاذ عنبرى و محمد بن عبد الله انصارى همگى از قول حميد طويل نقل مىكردند كه مىگفت از انس بن مالك پرسيدند آيا رسول خدا صلى الله عليه وسلم خضاب مىكرد؟ گفت: خداوند او را با موى سپيد معيوب نكرده بود و چندان موى سپيد نداشت كه نياز به خضاب بستن داشته باشد. اسماعيل و يزيد در اين روايت اضافه مىكردند كه فقط چند تار موى سپيد در جلو ريش پيامبر صلى الله عليه وسلم وجود داشت. همچنين حميد و يزيد با دست خود به جلو ريش خود اشاره مىكردند، و معاذ در اين روايت افزوده است كه شمار تارهاى موى سپيد پيامبر صلى الله عليه وسلم به بيست نمىرسيد. موسى بن داود از زهير، از حميد طويل، نقل مىكرد از انس بن مالك پرسيده شد آيا رسول خدا صلى الله عليه وسلم خضاب مىبست؟ گفت: شمار موهاى سپيدش كمتر از آن بود كه نيازى به خضاب داشته باشد، موهاى سپيد ريش آن حضرت به بيست نمىرسيد. زهير مىگويد، مردى كه طرف راست حميد ايستاده بود گفت: شمار آنها هفده تار بود و دستش را بر چانهاش نهاد. عفان بن مسلم از حماد بن سلمه، از ثابت نقل مىكند به انس گفته شد آيا موهاى رسول خدا صلى الله عليه وسلم سپيد شده بود؟ گفت: خداوند او را با موهاى سپيد معيوب نكرده بود در تمام سر و ريش او غير از هفده يا هيجده موى سپيد وجود نداشت. سليمان بن حرب و عارم بن فضل از حماد بن زيد، از ثابت بنانى نقل مىكنند كه مىگفته است از انس در مورد خضاب رسول خدا صلى الله عليه وسلم پرسيدند، گفت: رسول خدا چندان موى سپيد نداشت كه نيازى به خضاب داشته باشد، سليمان ضمن اين حديث مىگويد: مجموعا چند تار موى سپيد در ريش پيامبر وجود داشت كه اگر مىخواستى مىتوانستى بشمرى. عارم هم فقط با تفاوت الفاظ همين را مىگويد. انس بن عياض از ربيعة بن ابو عبد الرحمن نقل مىكند كه از انس بن مالك شنيده كه مىگفته است پيامبر صلى الله عليه وسلم رحلت فرمود در حالى كه در سر و ريش او بيست تار موى سپيد هم نبوده است. فضل بن دكين و عفان بن مسلم و عمرو بن عاصم كلابى، همگى از همام بن يحيى، از قتادة نقل مىكنند كه مىگفته است از انس بن مالك پرسيدم آيا رسول خدا صلى الله عليه وسلم خضاب مىبست؟ گفت: موهاى سپيد پيامبر صلى الله عليه وسلم آن اندازه نبود مقدار كمى در دو شقيقهاش بود. حجّاج بن نضير از محمد بن عمرو، از محمد بن سيرين نقل مىكند از انس بن مالك پرسيدم آيا پيامبر صلى الله عليه وسلم خضاب مىبست؟ گفت: نه موهاى سپيد آن حضرت آن قدر نبود ولى ابو بكر خضاب مىبست، ابن سيرين مىگويد، از آن روز خضاب بستم. محمد بن مقاتل از عبد الله بن مبارك، از مثنّى بن سعيد، از قتادة، از انس نقل مىكند كه مىگفته است پيامبر صلى الله عليه وسلم هيچ گاه خضاب نفرمود، كه سپيدى موى آن حضرت در جلو ريش و اندكى در چانه بود و چند تارى پراكنده در سركه ديده نمىشد، مثنى ضمن اين روايت مىگفته است و مقدارى در شقيقهها. محمد بن صباح از اسماعيل بن زكرياء، از عاصم، از ابن سيرين نقل مىكند كه مىگفته است از انس بن مالك پرسيدم آيا رسول خدا خضاب مىبست؟ گفت: نه سپيدى مويش در حدى كه خضاب لازم داشته باشد نرسيد، در ريش ايشان چند تار موى كوتاه سپيد بود. عارم بن فضل از حماد بن سلمة، از قول سماك بن حرب مىگويد از جابر بن سمرة سؤال شد آيا موهاى رسول خدا سپيد شد؟ گفت: در سر و ريش رسول خدا صلى الله عليه وسلم موى سپيدى نبود جز چند تار مويى در فرق سرش كه آن هم هر گاه روغن مىماليد ديده نمىشد و زير روغن پوشيده مىشد. ابو داود سليمان طيالسى از شعبة، از سماك نقل مىكند از جابر بن سمرة در مورد موهاى سپيد پيامبر صلى الله عليه وسلم سؤال شد، گفت: هر گاه روغن بر سر خود مىماليد ديده نمىشد و هر گاه روغن نزده بود آشكار مىشد. عبيد الله بن موسى و فضل بن دكين از اسرائيل، از سماك بن حرب نقل مىكردند از جابر بن سمرة شنيده كه مىگفته است مقدار كمى از موهاى جلو سر و ريش رسول خدا صلى الله عليه وسلم سپيد شده بود و هر گاه روغن و شانه مىزد ديده نمىشد و هر گاه ژوليده موى بود ديده مىشد. وكيع بن جراح از سفيان، از ايوب سختيانى از يوسف بن طلق بن حبيب نقل مىكند روزى سلمانى مشغول اصلاح موهاى سبيل رسول خدا بود، موى سپيدى در ريش ايشان ديد و خواست آن را بزند پيامبر صلى الله عليه وسلم دستش را گرفتند و فرمودند، هر كس در اسلام مويى سپيد كند روز قيامت آن موى سپيد براى او پرتوى خواهد بود. عمرو بن هيثم و يحيى بن حليف بن عقبة، از هشام دستوائى، از قتاده نقل مىكردند كه مىگفته است از سعيد بن مسيب پرسيدم آيا رسول خدا خضاب مىبست؟ گفت: موهاى ايشان به آن اندازه سپيد نشده بود. فضل بن دكين از ابو الاحوص، از اشعث بن سليم نقل مىكرد كه مىگفته است شنيدم پير مردى از بنى كنانه مىگفت: رسول خدا صلى الله عليه وسلم را در بازار ذو المجاز ديدم كه موهاى پيچيده داشت و تمام موهاى سر و ريش او كاملا سياه بود. محمد بن عمر واقدى از بكير بن مسمار، از زياد آزاد كرده سعد نقل مىكرد از سعد بن ابى وقاص پرسيدم آيا رسول خدا خضاب مىبست؟ گفت: نه و اهتمامى هم به آن كار نداشت كه مقدار كمى موى سپيد در چانه و جلو سر ايشان بود كه اگر مىخواستم بشمرم مىتوانستم. واقدى از عمرو بن عقبة بن ابو عايشه اسلمى، از منذر بن جهم، از هيثم بن دهر اسلمى نقل مىكرد كه مىگفت موهاى سپيد پيامبر صلى الله عليه وسلم را ديدم در چانه و جلو سر قرار داشت دقت كردم و شمردم سى تار مو بود. همچنين واقدى از فروة بن زبيد، از بشير آزاد كرده مازنىها نقل مىكرد كه مىگفته است از جابر بن عبد الله پرسيدم آيا رسول خدا صلى الله عليه وسلم خضاب مىبست؟ گفت: نه سپيدى موى ايشان چنان نبود كه نياز به خضاب داشته باشد، چند مويى در چانه و جلو سر سپيد بود كه اگر مىخواستيم بشمريم، مىشمرديم. يزيد بن هارون از جرير بن عثمان نقل مىكرد به عبد الله بن بشر گفته است آيا پيامبر صلى الله عليه وسلم پير مرد و سپيدى موى شده بود؟ و او گفته است: پيامبر صلى الله عليه وسلم از اين جوانتر بود، آرى چند تار موى سپيد در ريش در قسمت چانه داشت. فضل بن دكين و حسن بن موسى اشيب و موسى بن داود همگى از قول زهير بن معاويه، از ابو اسحاق، از ابو جحيفة نقل مىكنند كه مىگفته است پيامبر صلى الله عليه وسلم را ديدم و اين قسمت از چهرهاش موهايش سپيد بود و دست بر چانه خود نهاد، به ابو جحيفة گفتند: تو در آن هنگام چكاره بودى؟ گفت: تير مىتراشيدم و به آن پر مىزدم. عبيد الله بن موسى از اسرائيل، از ابو اسحاق، از وهب سوائى كه همان ابو جحيفة است نقل مىكند كه مىگفته است پيامبر صلى الله عليه وسلم را ديدم و زير لب پايينى ايشان به اندازه انگشتى كه بر چانه نهند سپيد بود. فضل بن دكين از شريك، از ابو اسحاق، از ابو جحيفة نقل مىكند كه مىگفته است پيامبر صلى الله عليه وسلم را ديدم در حالى كه چانه آن حضرت موى سپيد داشت. مسلم بن ابراهيم از قاسم بن فضل نقل مىكند كه مىگفته است محمد بن على- ظاهرا مقصود محمد بن حنفيه فرزند حضرت امير المؤمنين على است- را ديدم، او ميان افراد قبيله زبيد به صلت و موهاى سپيدى كه در چانهاش بود نگريست و گفت موهاى سپيد چانه رسول خدا هم اين چنين بود، و صلت از اين موضوع سخت خوشحال شد. يعلى بن عبيد از حجّاج بن دينار بن محمد بن واسع نقل مىكند به پيامبر صلى الله عليه وسلم عرض شد: پيرى و موى سپيدى زود به سراغ شما آمد، فرمود: آرى سوره هود و نظاير آن مرا پير كرد. عثمان بن عمر مىگويد يونس از زهرى، از ابو سلمة نقل مىكرد به رسول خدا عرض شد، موى سپيد در سر شما مىبينيم، فرمود: چرا موهايم سپيد نشود و حال آنكه سوره هود و سوره اذا الشمس كوّرت را مىخوانم. محمد بن اسماعيل بن ابو فديك از على بن ابو على، از جعفر بن محمد (ع)، از پدرش نقل مىكند كه مىفرمود مردى به پيامبر صلى الله عليه وسلم عرض كرد، عمر من از شما بيشتر و شما بهتر و نكوتر از من هستيد چرا موهايتان سپيد شده است؟ فرمود: سوره هود و نظاير آن و آنچه بر سر امتهاى پيش از من آمده است موى مرا سپيد كرد. عبيد الله بن موسى از شيبان و اسرائيل، از ابو اسحاق، از عكرمة، از ابن عباس نقل مىكند ابو بكر به پيامبر صلى الله عليه وسلم گفت: اى رسول خدا مىبينم كه موهايت سپيد شده است، فرمود: آرى سوره هود و واقعه و مرسلات و عمّ و اذا الشمس كورت مرا پير كرد. فضل بن دكين و عبد الوهاب بن عطاء هر دو از طلحة بن عمرو، از عطاء نقل مىكنند يكى از ياران پيامبر صلى الله عليه وسلم گفت: اى رسول خدا موهاى شما زود سپيد شد، فرمود: آرى سوره هود و نظاير آن موى مرا سپيد كرد. عطاء مىگويد: نظاير سوره هود سورههاى قمر و مرسلات و تكوير است. فضل بن دكين از مسعود بن سعد، از ابو اسحاق، از عكرمة نقل مىكند به پيامبر صلى الله عليه وسلم گفته شد موهايتان چه زود سپيد شد؟ فرمود: آرى سوره هود و نظاير آن مرا پير كرد. عفان بن مسلم و اسحاق بن عيسى گفتند ابو الاحوص، از ابو اسحاق، از عكرمة نقل مىكرد ابو بكر مىگفته است از رسول خدا پرسيدم چه چيزى موهاى شما را سپيد كرد؟ فرمود: هود و واقعه و مرسلات و عمّ و اذا الشمس كورت. عبد الوهاب بن عطاء و سعيد از قتاده نقل مىكنند به پيامبر صلى الله عليه وسلم گفته شد پيرى و سپيد شدن موى زود به سراغ شما آمد، فرمود: آرى هود و نظاير آن مرا پير كرد. خالد بن خداش از عبد الله بن وهب، از ابو صخر نقل مىكند كه يزيد رقّاشى به او گفته است از انس بن مالك شنيدم مىگفت روزى ابو بكر و عمر نزديك منبر نشسته بودند پيامبر صلى الله عليه وسلم از خانه يكى از همسران خود بيرون آمد و دست به ريش خود مىكشيد و آن را به طرف بالا گرفت و به آن نگاه فرمود. انس مىگويد: ريش پيامبر صلى الله عليه وسلم بيشتر از سرش موى سپيد داشت، چون پيامبر صلى الله عليه وسلم كنار آن دو رسيد سلام داد، انس مىگويد: ابو بكر مردى رقيق و عمر مرد سختى بود، ابو بكر گفت: اى رسول خدا پدر و مادرم فداى تو باد چه زود موهايت سپيد شده است. پيامبر صلى الله عليه وسلم ريش خود را با دست به طرف بالا بلند فرمود و به آن دو نگريست در اين موقع چشمان ابو بكر اشك آلود شد و پيامبر صلى الله عليه وسلم فرمود: آرى سوره هود و نظاير آن موى مرا سپيد كرد. ابو بكر گفت: پدر و مادرم فداى تو باد، نظاير هود كدام سورههاست؟ فرمود: الواقعة، و القارعة، و سأل سائل، و اذا الشّمس كوّرت. ابو صخر مىگويد، چون اين خبر را براى ابن قسيط نقل كردم، گفت: آرى اى احمد همواره اين حديث را از استادان و مشايخ خود شنيدهام ولى چرا سوره، الحاقّة ما الحاقّة را از قلم انداختى.
بيان گفتار كسانى كه گفتهاند رسول خدا صلى الله عليه وسلم خضاب مىبستهاند عفان بن مسلم و مسلم بن ابراهيم و يونس بن محمد مودّب همگى از سلّام بن ابو مطيع، از عثمان بن عبد الله بن موهب نقل مىكنند كه مىگفت جمعى به خانه ام سلمه رفتيم، كيسهيى بيرون آورد كه در آن مقدارى موى پيامبر صلى الله عليه وسلم وجود داشت، كه با حنا خضاب شده بود، عفان و يونس افزودهاند كه با حنا و كتم رنگ شده بود. فضل بن دكين از نصير بن ابو الاشعث، از ابن موهب نقل مىكند ام سلمه مقدارى از موهاى پيامبر صلى الله عليه وسلم را به او نشان داده و سرخ بوده است. فضل بن دكين از معقل بن عبد الله، از عكرمة بن خالد نقل مىكند كه مىگفته است مقدارى از موى پيامبر صلى الله عليه وسلم در جعبهيى پيش من است كه با رنگ خضاب شده است. فضل بن دكين و يحيى بن عباد از يونس بن ابو اسحاق، از ابراهيم بن محمد بن سعد و از قول پدر يحيى بن عباد نقل مىكنند كه مىگفته است زنگوله كوچك زرينى داشتيم كه در آن چند تار موى پيامبر صلى الله عليه وسلم قرار داشت كه با حنا و كتم رنگ شده بود و مردم آن را در آب فرو مىبردند. عبد الله بن نمير از عثمان بن حكم نقل مىكرد كه مىگفته است در خاندان ابو عبيدة بن عبد الله بن زمعة چند تار موى پيامبر صلى الله عليه وسلم را ديدم كه با حنا رنگ شده بود. حجبن بن مثنى از ليث بن سعد، از خالد بن يزيد، از سعيد بن ابو هلال، از ربيعة بن ابو عبد الرحمن نقل مىكند كه مىگفته است چند تار موى رسول خدا صلى الله عليه وسلم را ديدم كه سرخ بود از علت آن پرسيدم، گفتند: به واسطه استعمال عطر رنگين سرخ شده است. محمد بن عبد الله انصارى و كهمس نقل مىكنند به عبد الله بن بريده گفته شد، آيا رسول خدا صلى الله عليه وسلم خضاب مىفرمود؟ گفت: آرى. جرير بن عبد الحميد از يزيد بن زياد، از ابو جعفر- ظاهرا يعنى حضرت امام محمد باقر- نقل مىكند كه مىگفته است موهاى بناگوش رسول خدا صلى الله عليه وسلم سپيد شده بود و با حنا و كتم خضاب مىبست. عفان بن مسلم و ابو الوليد هشام طيالسى و سعيد بن منصور، از عبيد الله بن اياد، از پدرش، از ابو رمثه نقل مىكردند ضمن توصيف رسول خدا صلى الله عليه وسلم مىگفت: داراى زلف بودند و آثارى از رنگ حنا در آن ديده مىشد. عفان بن مسلم از حمّاد بن سلمة، از عبيد الله بن عمر، از سعيد بن ابو سعيد مقبرى، از ابن جريج نقل مىكند به ابن عمر گفته است: مىبينم ريشت را رنگ مىكنى. و او گفته است: خودم ديدم كه پيامبر صلى الله عليه وسلم ريش خود را رنگ مىكند. هاشم بن قاسم كنانى از عاصم بن عمر، از عبد الله بن سعيد مقبرى، از عبيد بن جريج نقل مىكند كه مىگفته است پدرم به ابن عمر گفته است: مىبينم كه ريش خود را جز با رنگ زرد زعفرانى با چيز ديگرى رنگ نمىكنى. گفت: آرى ديدم كه رسول خدا صلى الله عليه وسلم چنين مىفرمود. خالد بن خداش از عبد الله بن وهب، از عبد الله بن عمر، از نافع نقل مىكند ابن عمر ريش خود را با خلوق به رنگ زرد در مىآورد و مىگفت رسول خدا صلى الله عليه وسلم هم چنان مىكرده است. سعيد بن محمد ثقفى از احوص بن حكيم، از پدرش، از عبد الرحمن ثمالى نقل مىكرده است پيامبر صلى الله عليه وسلم ريش خود را با آب سدر رنگ مىفرموده است و دستور مىداده است براى اظهار مخالفت با عجمها، مسلمانان موهاى خود را رنگ كنند.
بيان مطالبى كه پيامبر صلى الله عليه وسلم و اصحاب در مورد رنگ كردن موهاى سپيد گفتهاند و كراهت خضاب بستن با رنگ سياه يزيد بن هارون و عبد الله بن نمير و محمد بن عبد الله انصارى از محمد بن عمرو، از ابو سلمة، از ابو هريرة نقل مىكردند كه رسول خدا فرموده است موهاى سپيد را رنگ كنيد و خود را شبيه يهوديان و مسيحيان نسازيد. محمد بن كناسه اسدى و هشام بن عروه از عثمان بن عمرو، از پدرش، از زبير نقل مىكنند كه پيامبر صلى الله عليه وسلم مىفرموده است موهاى سپيد خود را رنگ كنيد و به يهوديان شبيه نباشيد. همچنين عبد الله بن نمير از هشام بن عروة، از پدرش نقل مىكند كه رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرمود موهاى سپيد را رنگ كنيد و شبيه يهوديان مباشيد. همين عبد الله بن نمير از اجلح، از عبد الله بن بريدة، از ابو الاسود دؤلى، از ابو ذرّ نقل مىكند كه پيامبر صلى الله عليه وسلم فرموده است بهترين رنگى كه مىتوانيد با آن موهاى سپيد را رنگ كنيد حنا و كتم است. يعقوب بن ابراهيم بن سعد از پدرش، از صالح بن كيسان، از ابن شهاب، از ابو سلمة بن عبد الرحمن، از ابو هريره نقل مىكند كه پيامبر صلى الله عليه وسلم فرموده است يهوديان و مسيحيان موهاى سپيد خود را رنگ نمىكنند و شما مخالف آنان رفتار كنيد. فضل بن دكين از يونس به اسحاق، از ابراهيم بن محمد بن سعد بن ابو وقاص نقل مىكند پيامبر صلى الله عليه وسلم سؤال فرمود: يهوديان در مورد موهاى سپيد خود چه مىكنند؟ گفتند: رنگ نمىكنند. فرمود: مخالف آنها رفتار كنيد و بهترين چيزى كه با آن موهاى سپيد خود را مىتوانيد رنگ كنيد حنا و كتم است. عبد الوهاب بن عطاء از سعيد، از حماد، از ابراهيم، از اسود بن يزيد نقل مىكند انصار به حضور رسول خدا آمدند و موهاى سر و ريش ايشان سپيد بود، دستور فرمود رنگ كنند و آنان رنگ كردند برخى زرد و برخى سرخ. عبد الوهاب بن عطاء مىگويد سعيد از ابن ابى عروبة در مورد خضاب سؤال كرد، او از قتاده نقل كرد كه پيامبر صلى الله عليه وسلم فرموده است اگر ناچار مىشويد كه موهاى خود را رنگ كنيد با حنا و كتم خضاب كنيد. مؤمّل بن اسماعيل از سفيان، از ركين بن ربيع، از قاسم بن حسان، از عمويش عبد الرحمن بن حرملة، از عبد الله نقل مىكند پيامبر صلى الله عليه وسلم تغيير دادن رنگ موهاى سپيد را خوش نمىداشت. عفان بن مسلم و هاشم بن قاسم و احمد بن عبد الله بن يونس همگى از محمد بن طلحة، از حميد بن وهب قرشى، از قول پسران طاوس، از پدرشان، از عبد الله بن عباس نقل مىكنند كه مىگفته است مردى از كنار پيامبر صلى الله عليه وسلم عبور كرد كه موهاى خود را حنا بسته بود، فرمود: اين چه خوب است، آن گاه مرد ديگرى گذشت كه با حنا و كتم موهاى خود را رنگ كرده بود، فرمود: اين از آن بهتر است، سپس مرد ديگرى عبور كرد كه ريش خود را زرد كرده بود، فرمود: اين از همه بهتر است. عبد الوهاب بن عطاء از ابن جريج، از ابن شهاب نقل مىكند كه پيامبر صلى الله عليه وسلم مىفرمود موهاى سپيد خود را رنگ كنيد. ابن شهاب مىگفته است بهترين رنگها در نظر من سياه پر رنگ است. عمرو بن عاصم كلابى از همّام، از مثنّى بن صبّاح، از عمرو بن شعيب، از عمرو عاص نقل مىكند پيامبر صلى الله عليه وسلم از خضاب بستن با رنگ سياه نهى مىفرموده است. عبد الله بن جعفر رقّى از عبيد الله بن عمرو، از عبد الكريم، از سعيد بن جبير، از ابن عباس نقل مىكند كه پيامبر صلى الله عليه وسلم فرموده است در آخر الزمان قومى موهاى خود را با رنگ سياه همچون پر كبوتران سياه رنگ مىكنند آنان بوى بهشت را نخواهند بوييد. عبد الرحمن بن محمد محاربى از ليث، از عامر با سلسله اسناد خود نقل مىكند كه پيامبر صلى الله عليه وسلم فرمود خداوند متعال روز قيامت به هر كس كه با رنگ سياه خضاب كند نخواهد نگريست. كثير بن هشام از ناهض بن سالم، از موسى بن دينار آزاد كرده ابو بكر، از مجاهد نقل مىكند پيامبر صلى الله عليه وسلم مردى سياه مو را ديد كه روز قبل او را سپيد موى ديده بود، فرمود: تو كيستى؟ گفت: فلان هستم. فرمود: نه كه تو شيطانى. عبد الوهاب بن عطاء از ابو محمد راشد حمّانى، از قول مردى، از زهرى نقل مىكند كه مىگفته است در تورات نوشته شده است هر كس ريش خود را سياه كند از رحمت حق دور شده و ملعون است. ابو اسامه و محمد بن عبيد و اسحاق بن يوسف ازرق از عبد الملك بن ابو سليمان نقل مىكنند كه مىگفته است از عطاء در مورد خضاب كردن با وسمه پرسيدند، گفت: از چيزهايى است كه مردم به تازگى آن را معمول ساختهاند، من گروهى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه وسلم را ديدهام و هيچ يك را نديدهام كه با وسمه خضاب ببندد، بلكه فقط با حنا و كتم و همين رنگ زرد ريش خود را رنگ مىكردند.
بيان سخن كسانى كه گفتهاند پيامبر صلى الله عليه وسلم نوره كشيدهاند فضل بن دكين و موسى بن داود از شريك، از ليث، و فضل از ابراهيم و موسى، از ابو معشر، از ابراهيم نقل كردند پيامبر صلى الله عليه وسلم هر گاه نوره مىكشيد، عورت و پشت عورت خود را شخصا و با دست خود نوره مىكشيدند. عارم بن فضل و موسى بن داود از حماد بن زيد، از ابو هاشم، از حبيب بن ابو ثابت هم نقل مىكردند پيامبر صلى الله عليه وسلم نوره مىكشيدهاند. عمرو بن عاصم كلابى و حفص بن عمر حوضى از همام، از قتادة نقل مىكند كه مىگفته است پيامبر صلى الله عليه وسلم و ابو بكر و عمر و عثمان نوره نكشيدند، عمرو بن عاصم گفته است، پيامبر صلى الله عليه وسلم و خلفا، و حفص بن عمر گفته است و حسن (ع) نوره نكشيدند. عبد الوهاب بن عطاء از سعيد، از قتاده نقل مىكند پيامبر صلى الله عليه وسلم و عمر و ابو بكر و عثمان نوره نكشيدهاند. همين عبد الوهاب از حنظلة، از نافع، از ابن عمر نقل مىكند كه پيامبر صلى الله عليه وسلم فرموده است از امور فطرى و پسنديده گرفتن ناخن و كوتاه كردن سبيل و زدودن موى زهار است.
صفت موى رسول خدا صلى الله عليه وسلم وكيع بن جراح از سفيان، از ابو اسحاق، از براء نقل مىكند كه مىگفته است پيامبر صلى الله عليه وسلم داراى موهاى بلندى بود كه به سر شانههايش مىرسيد. يحيى بن عباد و ابو الوليد هشام طيالسى هر دو از شعبة، از ابو اسحاق نقل مىكنند كه مىگفته است شنيدم براء رسول خدا صلى الله عليه وسلم را وصف مىكرد و مىگفت: بلندى مويش تا لالههاى گوش بود. عبيد الله بن موسى از اسرائيل، از ابو اسحاق، از براء نقل مىكند كه مىگفته است هيچ كس از خلق خدا را در حله سرخ زيباتر از رسول خدا صلى الله عليه وسلم نديدهام زلف او تا نزديك شانههايش بود. فضل بن دكين از شريك، از ابو اسحاق، از براء نقل مىكند كه مىگفته است هرگز كسى را كه موهايش را شانه كرده باشد در جامه سرخ، زيباتر از پيامبر صلى الله عليه وسلم نديدهام، موهايش تا نزديك دوش بود. يزيد بن هارون و سليمان بن حرب از حرير بن حازم، از قتادة نقل مىكردند كه مىگفته است به انس بن مالك گفتم: موى پيامبر صلى الله عليه وسلم چگونه بود؟ گفت: موجدار بود نه صاف صاف و نه پيچيده، يزيد بن هارون اضافه مىكند كه اندازه بلندى موهاى رسول خدا ميان گوش و دوش ايشان بود. عارم بن فضل از حمّاد بن سلمة، از ثابت، از انس بن مالك نقل مىكند رسول خدا صلى الله عليه وسلم هيچ گاه موهايش را از گوشش بلندتر نمىگذاشت. ابو داود سليمان طيالسى و عمرو بن عاصم كلابى هر دو از همّام، از قتادة، از انس بن مالك نقل مىكنند كه مىگفته است رسول خدا زلف داشت، ابو داود مىگفت بلندى آن تا شانههاى پيامبر صلى الله عليه وسلم بود، و عمرو مىگفت تا سرشانههايش مىرسيد. محمد بن مقاتل خراسانى از عبد الله بن مبارك، از معمر، از ثابت، از انس نقل مىكرد كه مىگفته است بلندى موهاى پيامبر صلى الله عليه وسلم تا نيمه گوش آن حضرت بود. فضل بن دكين از مندل، از حميد، از انس نقل مىكند كه مىگفته است موهاى پيامبر صلى الله عليه وسلم نه پيچيده و نه كاملا صاف بود و بلندى آن تا نيمه گوش بود. عفان بن مسلم از حمّاد بن سلمة، از حميد، از انس نقل مىكند بلندى موى رسول خدا هيچ گاه از گوش ايشان بيشتر نبود. عفان بن مسلم و ابو الوليد هشام طيالسى و سعيد بن منصور همگى از عبيد الله بن اياد بن لقيط، از ابو رمثه نقل مىكنند كه مىگفت تصور مىكردم پيامبر صلى الله عليه وسلم شباهتى به انسانهاى معمولى نخواهد داشت ولى چون او را ديدم انسانى عادى و داراى زلف بود. يعلى و محمد پسران عبيد طنافسى از مجمّع بن يحيى انصارى، از عبد الله بن عمران، از مردى از انصار، از على (ع) نقل مىكند كه ضمن توصيف رسول خدا مىفرموده است آن حضرت داراى زلف بوده است. عبد الله بن مسلمة بن قعنب از ابن ابو الزناد، از هشام بن عروة، از پدرش، از قول عايشه نقل مىكند كه مىگفته است موى پيامبر صلى الله عليه وسلم از ميزان معمولى بلندتر و از زلف كوتاهتر بود. محمد بن مقاتل خراسانى از عبد الله بن مبارك و او از اسماعيل بن مسلم عبدى، از متوكل ناجى نقل مىكند پيامبر صلى الله عليه وسلم داراى زلف بود كه لاله گوشهايش را مىپوشاند. عبد الملك بن عمر و ابو غامر عقدى از ابراهيم بن نافع، از ابن ابى نجيح، از مجاهد، از ام هانى نقل مىكند كه مىگفته است در سر پيامبر صلى الله عليه وسلم چهار دسته موى بافته ديدم. فضل بن دكين از سفيان بن عيينة، از ابن ابو نجيح، از مجاهد، از ام هانى نقل مىكند كه مىگفته است پيامبر صلى الله عليه وسلم وقتى در فتح مكه به مكه آمد چهار دسته موى بافته بر سر داشت. احمد بن وليد مكّى از مسلم بن خالد، از ابن ابو نجيح، از مجاهد، از ام هانى نقل مىكند كه مىگفته است پيامبر صلى الله عليه وسلم را ديدم كه چهار دسته موى بافته بر سر داشت. يحيى بن عباد بصرى از ابراهيم بن سعد، از ابن شهاب، از عبيد الله بن عبد الله، از ابن عباس نقل مىكند اهل كتاب موهاى خود را آويخته مىگذاشتند و مشركان موهاى خود را جمع مىكردند و مىبافتند، پيامبر صلى الله عليه وسلم تا هنگامى كه در اين مورد فرمانى نرسيده بود دوست مىداشت مانند اهل كتاب موهايش آويخته باشد ولى بعد بر عكس رفتار مىفرمود. سعيد بن محمد ثقفى از احوص بن حكيم، از راشد بن سعد و از پدرش حكيم بن عمير نقل مىكند كه هر دو مىگفتهاند پيامبر صلى الله عليه وسلم دستور مىفرمود موها را دسته دسته ببافند و از صاف فرو هشتن آن منع مىفرمود و خود موهايش را مىبافت. معن بن عيسى اشجعى و اسحاق بن عيسى از مالك بن انس، از زياد بن سعد نقل مىكردند كه از ابن شهاب شنيده است رسول خدا مدتى موهاى جلو سر خود را به طور آزاد فرو هشته مىگذاشت و سپس آنها را دسته دسته مىبافت. فضل بن دكين و عبيد الله بن موسى از اسرائيل، از سماك، نقل مىكردند كه از جابر بن سمرة شنيده است پيامبر صلى الله عليه وسلم داراى موهاى انبوه در سر و ريش خود بود، عبيد الله اين روايت را به صورت اينكه موهاى ريش آن حضرت پر پشت و انبوه بود، آورده است. ابو ضمرة انس بن عياض ليثى از جعفر بن محمد (ع)، از پدرش نقل مىكند حسن پسر محمد بن حنفيه از جابر بن عبد الله در مورد چگونگى غسل پيامبر صلى الله عليه وسلم سؤال كرده است. جابر گفته است، پيامبر صلى الله عليه وسلم سه مشت آب بر سر خود مىريخت. حسن گفته است، موهاى من انبوه است، و جابر به او گفته، اى برادرزاده موى سر رسول خدا صلى الله عليه وسلم از موى سر تو بيشتر و خوشبوتر بود- بيشتر به آن عطر ماليده شده بود. سعيد بن منصور از اسماعيل بن عياش، از عبد العزيز بن عبيد الله نقل مىكند كه مىگفته است وهب بن كيسان را ديدم كه محل رستنگاه موى پيشانى خود را در سجده بر زمين مىنهد، گفتم: اى ابو نعيم تمام پيشانى خود را بر زمين بگذار، گفت: از جابر بن عبد الله شنيدم كه مىگفت ديدم رسول خدا صلى الله عليه وسلم رستنگاه موى پيشانى خود را بر زمين مىنهد. عفان بن مسلم از حمّاد بن سلمه، از حميد نقل مىكند كه از انس در مورد موى پيامبر صلى الله عليه وسلم سؤال كردند، گفت مويى شبيهتر از موى قتاده به موى پيامبر صلى الله عليه وسلم نديدهام و قتاده خوشحال شد. سليمان بن حرب از سليمان بن مغيرة، از ثابت، از انس نقل مىكند پيامبر صلى الله عليه وسلم را در حالى ديدم كه سلمانى سرش را مىتراشيد و اصحاب آن حضرت را احاطه كرده بودند و مىخواستند موهاى پيامبر در دستهاى ايشان فرو ريزد.
موهاى سپيد رسول خدا صلى الله عليه وسلم اسماعيل بن ابراهيم اسدى و يزيد بن هارون و ابو ضمرة انس بن عياض ليثى و معاذ بن معاذ عنبرى و محمد بن عبد الله انصارى همگى از قول حميد طويل نقل مىكردند كه مىگفت از انس بن مالك پرسيدند آيا رسول خدا صلى الله عليه وسلم خضاب مىكرد؟ گفت: خداوند او را با موى سپيد معيوب نكرده بود و چندان موى سپيد نداشت كه نياز به خضاب بستن داشته باشد. اسماعيل و يزيد در اين روايت اضافه مىكردند كه فقط چند تار موى سپيد در جلو ريش پيامبر صلى الله عليه وسلم وجود داشت. همچنين حميد و يزيد با دست خود به جلو ريش خود اشاره مىكردند، و معاذ در اين روايت افزوده است كه شمار تارهاى موى سپيد پيامبر صلى الله عليه وسلم به بيست نمىرسيد. موسى بن داود از زهير، از حميد طويل، نقل مىكرد از انس بن مالك پرسيده شد آيا رسول خدا صلى الله عليه وسلم خضاب مىبست؟ گفت: شمار موهاى سپيدش كمتر از آن بود كه نيازى به خضاب داشته باشد، موهاى سپيد ريش آن حضرت به بيست نمىرسيد. زهير مىگويد، مردى كه طرف راست حميد ايستاده بود گفت: شمار آنها هفده تار بود و دستش را بر چانهاش نهاد. عفان بن مسلم از حماد بن سلمه، از ثابت نقل مىكند به انس گفته شد آيا موهاى رسول خدا صلى الله عليه وسلم سپيد شده بود؟ گفت: خداوند او را با موهاى سپيد معيوب نكرده بود در تمام سر و ريش او غير از هفده يا هيجده موى سپيد وجود نداشت. سليمان بن حرب و عارم بن فضل از حماد بن زيد، از ثابت بنانى نقل مىكنند كه مىگفته است از انس در مورد خضاب رسول خدا صلى الله عليه وسلم پرسيدند، گفت: رسول خدا چندان موى سپيد نداشت كه نيازى به خضاب داشته باشد، سليمان ضمن اين حديث مىگويد: مجموعا چند تار موى سپيد در ريش پيامبر وجود داشت كه اگر مىخواستى مىتوانستى بشمرى. عارم هم فقط با تفاوت الفاظ همين را مىگويد. انس بن عياض از ربيعة بن ابو عبد الرحمن نقل مىكند كه از انس بن مالك شنيده كه مىگفته است پيامبر صلى الله عليه وسلم رحلت فرمود در حالى كه در سر و ريش او بيست تار موى سپيد هم نبوده است. فضل بن دكين و عفان بن مسلم و عمرو بن عاصم كلابى، همگى از همام بن يحيى، از قتادة نقل مىكنند كه مىگفته است از انس بن مالك پرسيدم آيا رسول خدا صلى الله عليه وسلم خضاب مىبست؟ گفت: موهاى سپيد پيامبر صلى الله عليه وسلم آن اندازه نبود مقدار كمى در دو شقيقهاش بود. حجّاج بن نضير از محمد بن عمرو، از محمد بن سيرين نقل مىكند از انس بن مالك پرسيدم آيا پيامبر صلى الله عليه وسلم خضاب مىبست؟ گفت: نه موهاى سپيد آن حضرت آن قدر نبود ولى ابو بكر خضاب مىبست، ابن سيرين مىگويد، از آن روز خضاب بستم. محمد بن مقاتل از عبد الله بن مبارك، از مثنّى بن سعيد، از قتادة، از انس نقل مىكند كه مىگفته است پيامبر صلى الله عليه وسلم هيچ گاه خضاب نفرمود، كه سپيدى موى آن حضرت در جلو ريش و اندكى در چانه بود و چند تارى پراكنده در سركه ديده نمىشد، مثنى ضمن اين روايت مىگفته است و مقدارى در شقيقهها. محمد بن صباح از اسماعيل بن زكرياء، از عاصم، از ابن سيرين نقل مىكند كه مىگفته است از انس بن مالك پرسيدم آيا رسول خدا خضاب مىبست؟ گفت: نه سپيدى مويش در حدى كه خضاب لازم داشته باشد نرسيد، در ريش ايشان چند تار موى كوتاه سپيد بود. عارم بن فضل از حماد بن سلمة، از قول سماك بن حرب مىگويد از جابر بن سمرة سؤال شد آيا موهاى رسول خدا سپيد شد؟ گفت: در سر و ريش رسول خدا صلى الله عليه وسلم موى سپيدى نبود جز چند تار مويى در فرق سرش كه آن هم هر گاه روغن مىماليد ديده نمىشد و زير روغن پوشيده مىشد. ابو داود سليمان طيالسى از شعبة، از سماك نقل مىكند از جابر بن سمرة در مورد موهاى سپيد پيامبر صلى الله عليه وسلم سؤال شد، گفت: هر گاه روغن بر سر خود مىماليد ديده نمىشد و هر گاه روغن نزده بود آشكار مىشد. عبيد الله بن موسى و فضل بن دكين از اسرائيل، از سماك بن حرب نقل مىكردند از جابر بن سمرة شنيده كه مىگفته است مقدار كمى از موهاى جلو سر و ريش رسول خدا صلى الله عليه وسلم سپيد شده بود و هر گاه روغن و شانه مىزد ديده نمىشد و هر گاه ژوليده موى بود ديده مىشد. وكيع بن جراح از سفيان، از ايوب سختيانى از يوسف بن طلق بن حبيب نقل مىكند روزى سلمانى مشغول اصلاح موهاى سبيل رسول خدا بود، موى سپيدى در ريش ايشان ديد و خواست آن را بزند پيامبر صلى الله عليه وسلم دستش را گرفتند و فرمودند، هر كس در اسلام مويى سپيد كند روز قيامت آن موى سپيد براى او پرتوى خواهد بود. عمرو بن هيثم و يحيى بن حليف بن عقبة، از هشام دستوائى، از قتاده نقل مىكردند كه مىگفته است از سعيد بن مسيب پرسيدم آيا رسول خدا خضاب مىبست؟ گفت: موهاى ايشان به آن اندازه سپيد نشده بود. فضل بن دكين از ابو الاحوص، از اشعث بن سليم نقل مىكرد كه مىگفته است شنيدم پير مردى از بنى كنانه مىگفت: رسول خدا صلى الله عليه وسلم را در بازار ذو المجاز ديدم كه موهاى پيچيده داشت و تمام موهاى سر و ريش او كاملا سياه بود. محمد بن عمر واقدى از بكير بن مسمار، از زياد آزاد كرده سعد نقل مىكرد از سعد بن ابى وقاص پرسيدم آيا رسول خدا خضاب مىبست؟ گفت: نه و اهتمامى هم به آن كار نداشت كه مقدار كمى موى سپيد در چانه و جلو سر ايشان بود كه اگر مىخواستم بشمرم مىتوانستم. واقدى از عمرو بن عقبة بن ابو عايشه اسلمى، از منذر بن جهم، از هيثم بن دهر اسلمى نقل مىكرد كه مىگفت موهاى سپيد پيامبر صلى الله عليه وسلم را ديدم در چانه و جلو سر قرار داشت دقت كردم و شمردم سى تار مو بود. همچنين واقدى از فروة بن زبيد، از بشير آزاد كرده مازنىها نقل مىكرد كه مىگفته است از جابر بن عبد الله پرسيدم آيا رسول خدا صلى الله عليه وسلم خضاب مىبست؟ گفت: نه سپيدى موى ايشان چنان نبود كه نياز به خضاب داشته باشد، چند مويى در چانه و جلو سر سپيد بود كه اگر مىخواستيم بشمريم، مىشمرديم. يزيد بن هارون از جرير بن عثمان نقل مىكرد به عبد الله بن بشر گفته است آيا پيامبر صلى الله عليه وسلم پير مرد و سپيدى موى شده بود؟ و او گفته است: پيامبر صلى الله عليه وسلم از اين جوانتر بود، آرى چند تار موى سپيد در ريش در قسمت چانه داشت. فضل بن دكين و حسن بن موسى اشيب و موسى بن داود همگى از قول زهير بن معاويه، از ابو اسحاق، از ابو جحيفة نقل مىكنند كه مىگفته است پيامبر صلى الله عليه وسلم را ديدم و اين قسمت از چهرهاش موهايش سپيد بود و دست بر چانه خود نهاد، به ابو جحيفة گفتند: تو در آن هنگام چكاره بودى؟ گفت: تير مىتراشيدم و به آن پر مىزدم. عبيد الله بن موسى از اسرائيل، از ابو اسحاق، از وهب سوائى كه همان ابو جحيفة است نقل مىكند كه مىگفته است پيامبر صلى الله عليه وسلم را ديدم و زير لب پايينى ايشان به اندازه انگشتى كه بر چانه نهند سپيد بود. فضل بن دكين از شريك، از ابو اسحاق، از ابو جحيفة نقل مىكند كه مىگفته است پيامبر صلى الله عليه وسلم را ديدم در حالى كه چانه آن حضرت موى سپيد داشت. مسلم بن ابراهيم از قاسم بن فضل نقل مىكند كه مىگفته است محمد بن على- ظاهرا مقصود محمد بن حنفيه فرزند حضرت امير المؤمنين على است- را ديدم، او ميان افراد قبيله زبيد به صلت و موهاى سپيدى كه در چانهاش بود نگريست و گفت موهاى سپيد چانه رسول خدا هم اين چنين بود، و صلت از اين موضوع سخت خوشحال شد. يعلى بن عبيد از حجّاج بن دينار بن محمد بن واسع نقل مىكند به پيامبر صلى الله عليه وسلم عرض شد: پيرى و موى سپيدى زود به سراغ شما آمد، فرمود: آرى سوره هود و نظاير آن مرا پير كرد. عثمان بن عمر مىگويد يونس از زهرى، از ابو سلمة نقل مىكرد به رسول خدا عرض شد، موى سپيد در سر شما مىبينيم، فرمود: چرا موهايم سپيد نشود و حال آنكه سوره هود و سوره اذا الشمس كوّرت را مىخوانم. محمد بن اسماعيل بن ابو فديك از على بن ابو على، از جعفر بن محمد (ع)، از پدرش نقل مىكند كه مىفرمود مردى به پيامبر صلى الله عليه وسلم عرض كرد، عمر من از شما بيشتر و شما بهتر و نكوتر از من هستيد چرا موهايتان سپيد شده است؟ فرمود: سوره هود و نظاير آن و آنچه بر سر امتهاى پيش از من آمده است موى مرا سپيد كرد. عبيد الله بن موسى از شيبان و اسرائيل، از ابو اسحاق، از عكرمة، از ابن عباس نقل مىكند ابو بكر به پيامبر صلى الله عليه وسلم گفت: اى رسول خدا مىبينم كه موهايت سپيد شده است، فرمود: آرى سوره هود و واقعه و مرسلات و عمّ و اذا الشمس كورت مرا پير كرد. فضل بن دكين و عبد الوهاب بن عطاء هر دو از طلحة بن عمرو، از عطاء نقل مىكنند يكى از ياران پيامبر صلى الله عليه وسلم گفت: اى رسول خدا موهاى شما زود سپيد شد، فرمود: آرى سوره هود و نظاير آن موى مرا سپيد كرد. عطاء مىگويد: نظاير سوره هود سورههاى قمر و مرسلات و تكوير است. فضل بن دكين از مسعود بن سعد، از ابو اسحاق، از عكرمة نقل مىكند به پيامبر صلى الله عليه وسلم گفته شد موهايتان چه زود سپيد شد؟ فرمود: آرى سوره هود و نظاير آن مرا پير كرد. عفان بن مسلم و اسحاق بن عيسى گفتند ابو الاحوص، از ابو اسحاق، از عكرمة نقل مىكرد ابو بكر مىگفته است از رسول خدا پرسيدم چه چيزى موهاى شما را سپيد كرد؟ فرمود: هود و واقعه و مرسلات و عمّ و اذا الشمس كورت. عبد الوهاب بن عطاء و سعيد از قتاده نقل مىكنند به پيامبر صلى الله عليه وسلم گفته شد پيرى و سپيد شدن موى زود به سراغ شما آمد، فرمود: آرى هود و نظاير آن مرا پير كرد. خالد بن خداش از عبد الله بن وهب، از ابو صخر نقل مىكند كه يزيد رقّاشى به او گفته است از انس بن مالك شنيدم مىگفت روزى ابو بكر و عمر نزديك منبر نشسته بودند پيامبر صلى الله عليه وسلم از خانه يكى از همسران خود بيرون آمد و دست به ريش خود مىكشيد و آن را به طرف بالا گرفت و به آن نگاه فرمود. انس مىگويد: ريش پيامبر صلى الله عليه وسلم بيشتر از سرش موى سپيد داشت، چون پيامبر صلى الله عليه وسلم كنار آن دو رسيد سلام داد، انس مىگويد: ابو بكر مردى رقيق و عمر مرد سختى بود، ابو بكر گفت: اى رسول خدا پدر و مادرم فداى تو باد چه زود موهايت سپيد شده است. پيامبر صلى الله عليه وسلم ريش خود را با دست به طرف بالا بلند فرمود و به آن دو نگريست در اين موقع چشمان ابو بكر اشك آلود شد و پيامبر صلى الله عليه وسلم فرمود: آرى سوره هود و نظاير آن موى مرا سپيد كرد. ابو بكر گفت: پدر و مادرم فداى تو باد، نظاير هود كدام سورههاست؟ فرمود: الواقعة، و القارعة، و سأل سائل، و اذا الشّمس كوّرت. ابو صخر مىگويد، چون اين خبر را براى ابن قسيط نقل كردم، گفت: آرى اى احمد همواره اين حديث را از استادان و مشايخ خود شنيدهام ولى چرا سوره، الحاقّة ما الحاقّة را از قلم انداختى.
بيان گفتار كسانى كه گفتهاند رسول خدا صلى الله عليه وسلم خضاب مىبستهاند عفان بن مسلم و مسلم بن ابراهيم و يونس بن محمد مودّب همگى از سلّام بن ابو مطيع، از عثمان بن عبد الله بن موهب نقل مىكنند كه مىگفت جمعى به خانه ام سلمه رفتيم، كيسهيى بيرون آورد كه در آن مقدارى موى پيامبر صلى الله عليه وسلم وجود داشت، كه با حنا خضاب شده بود، عفان و يونس افزودهاند كه با حنا و كتم رنگ شده بود. فضل بن دكين از نصير بن ابو الاشعث، از ابن موهب نقل مىكند ام سلمه مقدارى از موهاى پيامبر صلى الله عليه وسلم را به او نشان داده و سرخ بوده است. فضل بن دكين از معقل بن عبد الله، از عكرمة بن خالد نقل مىكند كه مىگفته است مقدارى از موى پيامبر صلى الله عليه وسلم در جعبهيى پيش من است كه با رنگ خضاب شده است. فضل بن دكين و يحيى بن عباد از يونس بن ابو اسحاق، از ابراهيم بن محمد بن سعد و از قول پدر يحيى بن عباد نقل مىكنند كه مىگفته است زنگوله كوچك زرينى داشتيم كه در آن چند تار موى پيامبر صلى الله عليه وسلم قرار داشت كه با حنا و كتم رنگ شده بود و مردم آن را در آب فرو مىبردند. عبد الله بن نمير از عثمان بن حكم نقل مىكرد كه مىگفته است در خاندان ابو عبيدة بن عبد الله بن زمعة چند تار موى پيامبر صلى الله عليه وسلم را ديدم كه با حنا رنگ شده بود. حجبن بن مثنى از ليث بن سعد، از خالد بن يزيد، از سعيد بن ابو هلال، از ربيعة بن ابو عبد الرحمن نقل مىكند كه مىگفته است چند تار موى رسول خدا صلى الله عليه وسلم را ديدم كه سرخ بود از علت آن پرسيدم، گفتند: به واسطه استعمال عطر رنگين سرخ شده است. محمد بن عبد الله انصارى و كهمس نقل مىكنند به عبد الله بن بريده گفته شد، آيا رسول خدا صلى الله عليه وسلم خضاب مىفرمود؟ گفت: آرى. جرير بن عبد الحميد از يزيد بن زياد، از ابو جعفر- ظاهرا يعنى حضرت امام محمد باقر- نقل مىكند كه مىگفته است موهاى بناگوش رسول خدا صلى الله عليه وسلم سپيد شده بود و با حنا و كتم خضاب مىبست. عفان بن مسلم و ابو الوليد هشام طيالسى و سعيد بن منصور، از عبيد الله بن اياد، از پدرش، از ابو رمثه نقل مىكردند ضمن توصيف رسول خدا صلى الله عليه وسلم مىگفت: داراى زلف بودند و آثارى از رنگ حنا در آن ديده مىشد. عفان بن مسلم از حمّاد بن سلمة، از عبيد الله بن عمر، از سعيد بن ابو سعيد مقبرى، از ابن جريج نقل مىكند به ابن عمر گفته است: مىبينم ريشت را رنگ مىكنى. و او گفته است: خودم ديدم كه پيامبر صلى الله عليه وسلم ريش خود را رنگ مىكند. هاشم بن قاسم كنانى از عاصم بن عمر، از عبد الله بن سعيد مقبرى، از عبيد بن جريج نقل مىكند كه مىگفته است پدرم به ابن عمر گفته است: مىبينم كه ريش خود را جز با رنگ زرد زعفرانى با چيز ديگرى رنگ نمىكنى. گفت: آرى ديدم كه رسول خدا صلى الله عليه وسلم چنين مىفرمود. خالد بن خداش از عبد الله بن وهب، از عبد الله بن عمر، از نافع نقل مىكند ابن عمر ريش خود را با خلوق به رنگ زرد در مىآورد و مىگفت رسول خدا صلى الله عليه وسلم هم چنان مىكرده است. سعيد بن محمد ثقفى از احوص بن حكيم، از پدرش، از عبد الرحمن ثمالى نقل مىكرده است پيامبر صلى الله عليه وسلم ريش خود را با آب سدر رنگ مىفرموده است و دستور مىداده است براى اظهار مخالفت با عجمها، مسلمانان موهاى خود را رنگ كنند.
بيان مطالبى كه پيامبر صلى الله عليه وسلم و اصحاب در مورد رنگ كردن موهاى سپيد گفتهاند و كراهت خضاب بستن با رنگ سياه يزيد بن هارون و عبد الله بن نمير و محمد بن عبد الله انصارى از محمد بن عمرو، از ابو سلمة، از ابو هريرة نقل مىكردند كه رسول خدا فرموده است موهاى سپيد را رنگ كنيد و خود را شبيه يهوديان و مسيحيان نسازيد. محمد بن كناسه اسدى و هشام بن عروه از عثمان بن عمرو، از پدرش، از زبير نقل مىكنند كه پيامبر صلى الله عليه وسلم مىفرموده است موهاى سپيد خود را رنگ كنيد و به يهوديان شبيه نباشيد. همچنين عبد الله بن نمير از هشام بن عروة، از پدرش نقل مىكند كه رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرمود موهاى سپيد را رنگ كنيد و شبيه يهوديان مباشيد. همين عبد الله بن نمير از اجلح، از عبد الله بن بريدة، از ابو الاسود دؤلى، از ابو ذرّ نقل مىكند كه پيامبر صلى الله عليه وسلم فرموده است بهترين رنگى كه مىتوانيد با آن موهاى سپيد را رنگ كنيد حنا و كتم است. يعقوب بن ابراهيم بن سعد از پدرش، از صالح بن كيسان، از ابن شهاب، از ابو سلمة بن عبد الرحمن، از ابو هريره نقل مىكند كه پيامبر صلى الله عليه وسلم فرموده است يهوديان و مسيحيان موهاى سپيد خود را رنگ نمىكنند و شما مخالف آنان رفتار كنيد. فضل بن دكين از يونس به اسحاق، از ابراهيم بن محمد بن سعد بن ابو وقاص نقل مىكند پيامبر صلى الله عليه وسلم سؤال فرمود: يهوديان در مورد موهاى سپيد خود چه مىكنند؟ گفتند: رنگ نمىكنند. فرمود: مخالف آنها رفتار كنيد و بهترين چيزى كه با آن موهاى سپيد خود را مىتوانيد رنگ كنيد حنا و كتم است. عبد الوهاب بن عطاء از سعيد، از حماد، از ابراهيم، از اسود بن يزيد نقل مىكند انصار به حضور رسول خدا آمدند و موهاى سر و ريش ايشان سپيد بود، دستور فرمود رنگ كنند و آنان رنگ كردند برخى زرد و برخى سرخ. عبد الوهاب بن عطاء مىگويد سعيد از ابن ابى عروبة در مورد خضاب سؤال كرد، او از قتاده نقل كرد كه پيامبر صلى الله عليه وسلم فرموده است اگر ناچار مىشويد كه موهاى خود را رنگ كنيد با حنا و كتم خضاب كنيد. مؤمّل بن اسماعيل از سفيان، از ركين بن ربيع، از قاسم بن حسان، از عمويش عبد الرحمن بن حرملة، از عبد الله نقل مىكند پيامبر صلى الله عليه وسلم تغيير دادن رنگ موهاى سپيد را خوش نمىداشت. عفان بن مسلم و هاشم بن قاسم و احمد بن عبد الله بن يونس همگى از محمد بن طلحة، از حميد بن وهب قرشى، از قول پسران طاوس، از پدرشان، از عبد الله بن عباس نقل مىكنند كه مىگفته است مردى از كنار پيامبر صلى الله عليه وسلم عبور كرد كه موهاى خود را حنا بسته بود، فرمود: اين چه خوب است، آن گاه مرد ديگرى گذشت كه با حنا و كتم موهاى خود را رنگ كرده بود، فرمود: اين از آن بهتر است، سپس مرد ديگرى عبور كرد كه ريش خود را زرد كرده بود، فرمود: اين از همه بهتر است. عبد الوهاب بن عطاء از ابن جريج، از ابن شهاب نقل مىكند كه پيامبر صلى الله عليه وسلم مىفرمود موهاى سپيد خود را رنگ كنيد. ابن شهاب مىگفته است بهترين رنگها در نظر من سياه پر رنگ است. عمرو بن عاصم كلابى از همّام، از مثنّى بن صبّاح، از عمرو بن شعيب، از عمرو عاص نقل مىكند پيامبر صلى الله عليه وسلم از خضاب بستن با رنگ سياه نهى مىفرموده است. عبد الله بن جعفر رقّى از عبيد الله بن عمرو، از عبد الكريم، از سعيد بن جبير، از ابن عباس نقل مىكند كه پيامبر صلى الله عليه وسلم فرموده است در آخر الزمان قومى موهاى خود را با رنگ سياه همچون پر كبوتران سياه رنگ مىكنند آنان بوى بهشت را نخواهند بوييد. عبد الرحمن بن محمد محاربى از ليث، از عامر با سلسله اسناد خود نقل مىكند كه پيامبر صلى الله عليه وسلم فرمود خداوند متعال روز قيامت به هر كس كه با رنگ سياه خضاب كند نخواهد نگريست. كثير بن هشام از ناهض بن سالم، از موسى بن دينار آزاد كرده ابو بكر، از مجاهد نقل مىكند پيامبر صلى الله عليه وسلم مردى سياه مو را ديد كه روز قبل او را سپيد موى ديده بود، فرمود: تو كيستى؟ گفت: فلان هستم. فرمود: نه كه تو شيطانى. عبد الوهاب بن عطاء از ابو محمد راشد حمّانى، از قول مردى، از زهرى نقل مىكند كه مىگفته است در تورات نوشته شده است هر كس ريش خود را سياه كند از رحمت حق دور شده و ملعون است. ابو اسامه و محمد بن عبيد و اسحاق بن يوسف ازرق از عبد الملك بن ابو سليمان نقل مىكنند كه مىگفته است از عطاء در مورد خضاب كردن با وسمه پرسيدند، گفت: از چيزهايى است كه مردم به تازگى آن را معمول ساختهاند، من گروهى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه وسلم را ديدهام و هيچ يك را نديدهام كه با وسمه خضاب ببندد، بلكه فقط با حنا و كتم و همين رنگ زرد ريش خود را رنگ مىكردند.
بيان سخن كسانى كه گفتهاند پيامبر صلى الله عليه وسلم نوره كشيدهاند فضل بن دكين و موسى بن داود از شريك، از ليث، و فضل از ابراهيم و موسى، از ابو معشر، از ابراهيم نقل كردند پيامبر صلى الله عليه وسلم هر گاه نوره مىكشيد، عورت و پشت عورت خود را شخصا و با دست خود نوره مىكشيدند. عارم بن فضل و موسى بن داود از حماد بن زيد، از ابو هاشم، از حبيب بن ابو ثابت هم نقل مىكردند پيامبر صلى الله عليه وسلم نوره مىكشيدهاند. عمرو بن عاصم كلابى و حفص بن عمر حوضى از همام، از قتادة نقل مىكند كه مىگفته است پيامبر صلى الله عليه وسلم و ابو بكر و عمر و عثمان نوره نكشيدند، عمرو بن عاصم گفته است، پيامبر صلى الله عليه وسلم و خلفا، و حفص بن عمر گفته است و حسن (ع) نوره نكشيدند. عبد الوهاب بن عطاء از سعيد، از قتاده نقل مىكند پيامبر صلى الله عليه وسلم و عمر و ابو بكر و عثمان نوره نكشيدهاند. همين عبد الوهاب از حنظلة، از نافع، از ابن عمر نقل مىكند كه پيامبر صلى الله عليه وسلم فرموده است از امور فطرى و پسنديده گرفتن ناخن و كوتاه كردن سبيل و زدودن موى زهار است.
* متن عربی: ذكر شعر رسول الله، صلى الله عليه وسلم أخبرنا وكيع بن الجراح عن سفيان عن أبي إسحاق عن البراء قال: كان لرسول الله، صلى الله عليه وسلم، شعر يضرب منكبيه. قال: أخبرنا يحيى بن عباد وهشام أبو الوليد الطيالسي قالا: أخبرنا شعبة عن أبي إسحاق قال: سمعت البراء يصف رسول الله، صلى الله عليه وسلم، فقال: كان شعره إلى شحمة أذنيه. أخبرنا عبيد الله بن موسى قال: أخبرنا إسرائيل عن أبي إسحاق عن البراء قال: سمعته يقول: ما رأيت أحدا من خلق الله أحسن في حلة حمراء من رسول الله، صلى الله عليه وسلم، إن جمته لتضرب قريبا من منكبيه. أخبرنا الفضل بن دكين، أخبرنا شريك عن أبي إسحاق عن البراء قال: ما رأيت أحدا أجمل من رسول الله، صلى الله عليه وسلم، مترجلاً في حلة حمراء، شعره قريب من عاتقيه. أخبرنا يزيد بن هارون وسليمان بن حرب قالا: أخبرنا جرير بن حازم، أخبرنا قتادة قال قلت لأنس بن مالك: كيف كان شعر رسول الله، صلى الله عليه وسلم؟ فقال: كان شعرا رجلا ليس بالسبط ولا بالجعد، زاد يزيد بن هارون بين أذنيه وعاتقه. أخبرنا عارم بن الفضل، أخبرنا حماد بن سلمة، أخبرنا ثابت عن أنس بن مالك أن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، كان لا يجاوز شعره أذنيه. أخبرنا سليمان أبو داود الطيالسي وعمرو بن عاصم الكلابي عن همام عن قتادة عن أنس بن مالك قال: كان لرسول الله، صلى الله عليه وسلم، شعر قال أبو داود: يبلغ منكبيه، وقال عمرو، يضرب منكبيه. أخبرنا محمد بن مقاتل الخراساني قال: أخبرنا عبد الله بن المبارك قال: أخبرنا معمر عن ثابت عن أنس أن شعر النبي، صلى الله عليه وسلم، كان إلى أنصاف أذنيه. أخبرنا الفضل بن دكين، أخبرنا مندل عن حميد عن أنس قال: كان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، ليس بالجعد ولا بالسبط، شعره إلى أنصاف أذنيه. أخبرنا عفان بن مسلم، أخبرنا حماد بن سلمة، أخبرنا حميد عن أنس أن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، كان لا يجاوز شعره أذنيه. أخبرنا عفان بن مسلم وهشام أبو الوليد الطيالسي وسعيد بن منصور قالوا: أخبرنا عبيد الله بن إياد بن لقيط عن أبي رمثة قال: كنت أظن أن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، شيء لا يشبه الناس، فرأيته فإذا هو بشر له وفرة. أخبرنا يعلى ومحمد ابنا عبيد الطنافسيان عن مجمع بن يحيى الأنصاري عن عبد الله بن عمران عن رجل من الأنصار عن علي أنه وصف النبي، صلى الله عليه وسلم، فقال: كان ذا وفرة. أخبرنا عبد الله بن مسلمة بن قعنب، أخبرنا ابن أبي الزناد عن هشام ابن عروة عن أبيه قال قالت عائشة: رضي الله عنها: كان شعر رسول الله، صلى الله عليه وسلم، فوق الوفرة ودون الجمة. أخبرنا محمد بن مقاتل الخراساني قال: أخبرنا عبد الله بن المبارك قال: أخبرنا إسماعيل بن مسلم العبدي قال: أخبرنا أبو المتوكل الناجي أن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، كانت له لمة تغطي شحمة أذنيه. أخبرنا عبد الملك بن عمر وأبو عامر العقدي، أخبرنا إبراهيم ابن نافع عن بن نجيح عن مجاهد عن أم هانئ قالت: رأيت في رأس رسول الله، صلى الله عليه وسلم، ضفائر أربعاً. أخبرنا الفضل بن دكين عن سفيان بن عيينة عن ابن أبي نجيح عن مجاهد قال قالت أم هانئ: رأيت النبي، صلى الله عليه وسلم، قدم مكة وله أربع غدائر. أخبرنا أحمد بن الوليد المكي، أخبرنا مسلم بن خالد عن ابن أبي نجيح عن مجاهد عن أم هانئ قالت: رأيت رسول الله، صلى الله عليه وسلم، وله أربع غدائر، تعني شعره. أخبرنا يحيى بن عباد البصري، أخبرنا إبراهيم بن سعد، حدثني ابن شهاب عن عبيد الله بن عبد الله عن ابن عباس قال: كان أهل الكتاب يسدلون أشعارهم وكان المشركون يفرقون رؤوسهم، وكان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، يحب موافقة أهل الكتاب فيما لم يؤمر فيه، فسدل رسول الله، صلى الله عليه وسلم، ناصيته ثم فرق بعد. أخبرنا سعيد بن محمد الثقفي عن الأحوص بن حكيم عن راشد بن سعد وعن أبيه حكيم بن عمير قالا: كان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، يفرق ويأمر بالفرق وينهى عن السكينية، أخبرنا معن بن عيسى الأشجعي وإسحاق بن عيسى قالا: أخبرنا مالك ابن أنس عن زياد بن سعد أنه سمع ابن شهاب يقول: سدل رسول الله، صلى الله عليه وسلم، ناصيته ما شاء الله ثم فرق بعد. أخبرنا الفضل بن دكين وعبيد الله بن موسى قالا: أخبرنا إسرائيل عن سماك أنه سمع جابر بن سمرة قال: كان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، كثر، يعني الشعر واللحية، قال عبيد الله: كثير شعر اللحية. أخبرنا أنس بن عياض أبو ضمرة الليثي عن جعفر بن محمد عن أبيه أن الحسن بن محمد الحنفية سأل جابر بن عبد الله عن غسل النبي، صلى الله عليه وسلم، فقال: كان النبي، صلى الله عليه وسلم، يغرف على رأسه ثلاث غرفات، فقال حسن: إن شعري كثير، يعني حسن نفسه، فقال جابر: يا ابن أخي شعر رسول الله، صلى الله عليه وسلم، كان أكثر من شعرك وأطيب. أخبرنا سعيد بن منصور، أخبرنا إسماعيل بن عياش عن عبد العزيز ابن عبيد الله قال: رأيت وهب بن كيسان يسجد على قصاص شعره، فقلت: يا أبا نعيم أمكن جبهتك من الأرض، قال: إني سمعت جابر بن عبد الله يقول: ورأيت رسول الله، صلى الله عليه وسلم، يسجد على قصاص شعره. أخبرنا عفان بن مسلم، أخبرنا حماد بن سلمة عن حميد عن أنس أنه سئل عن شعر النبي، صلى الله عليه وسلم، فقال: ما رأيت شعرا أشبه بشعر النبي، صلى الله عليه وسلم، من شعر قتادة، ففرح يومئذ قتادة. أخبرنا سليمان بن حرب، أخبرنا سليمان بن المغيرة عن ثابت عن أنس قال: رأيت النبي، صلى الله عليه وسلم، والحلاق يحلقه وقد أطاف به أصحابه ما يريدون أن يقع شعره إلا في يدي رجله.
ذكر شيب رسول الله، صلى الله عليه وسلم أخبرنا إسماعيل بن إبراهيم الأسدي ويزيد بن هارون وأنس بن عياض أبو حمزة الليثي ومعاذ العنبري ومحمد بن عبد الله الأنصاري قالوا: أخبرنا حميد الطويل قال: سئل أنس بن مالك هل خضب رسول الله، صلى الله عليه وسلم؟ فقال: ما شانه الله بالشيب وما كان فيه من الشيب ما يخضب، قال إسماعيل ويزيد في حديثهما: إنما كانت شعرات في مقدم لحيته، وأشار حميد بيده إلى مقدم لحيته، وفعل ذلك يزيد، وقال معاذ في حديثه: ولم يبلغ الشيب الذي كان به عشرين شعرة. أخبرنا موسى بن داود، أخبرنا زهير عن حميد الطويل قال: قيل لأنس ابن مالك: أكان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، يخضب؟ قال: كان شمطه أقل من ذلك، لم يبلغ ما في لحيته من الشيب عشرين شعرة، قال زهير: وأصغى حميد إلى رجل عن يمينه قال سبع عشرة، ووضع يده على عنفقته. أخبرنا عفان بن مسلم، أخبرنا حماد بن سلمة عن ثابت قال قيل لأنس: هل شاب رسول الله، صلى الله عليه وسلم؟ فقال: ما شانه الله بالشيب، ما كان في رأسه ولحيته إلا سبع عشرة أو ثماني عشرة. أخبرنا سليمان بن حرب وعارم بن الفضل عن حماد بن زيد عن ثابت البناني قال: سئل أنس عن خضاب النبي، صلى الله عليه وسلم، فقال: إن النبي، صلى الله عليه وسلم، لم ير من الشيب ما يخضب، قال سليمان في حديثه: إنما كان شمطات في لحيته ولو شئت عددتهن، وقال عارم في حديثه: لو شئت لعددت شيبه. أخبرنا أنس بن عياض، أخبرنا ربيعة بن أبي عبد الرحمن أنه سمع أنس ابن مالك يقول: توفي رسول الله، صلى الله عليه وسلم، وليس في رأسه ولحيته عشرون شعرة بيضاء. أخبرنا الفضل بن دكين وعفان بن مسلم وعمرو بن عاصم الكلابي قالوا: أخبرنا همام بن يحيى عن قتادة قال: سألت أنس بن مالك أخضب رسول الله، صلى الله عليه وسلم؟ فقال: لم يبلغ ذلك إنما كان شيء في صدغيه. أخبرنا الحجاج بن نصير، أخبرنا محمد بن عمرو عن محمد بن سيرين قال: سألت أنس بن مالك قلت: هل خضب رسول الله، صلى الله عليه وسلم؟ قال: لم يبلغ ذلك ولكن أبا بكر قد خضب، قال: فجئت يومئذ فاختضبت. أخبرنا محمد بن مقاتل قال: أخبرنا عبد الله بن المبارك قال: أخبرنا المثنى ابن سعيد عن قتادة عن أنس أن النبي، صلى الله عليه وسلم، لم يخضب قط، إنما كان البياض في مقدم لحيته في العنفقة قليلاً وفي الرأس نبذ يسير لا يكاد يرى، قال المثنى مرة: والصدغين. أخبرنا محمد بن الصباح، أخبرنا إسماعيل بن زكريا عن عاصم عن ابن سيرين قال: سألت أنس بن مالك هل كان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، يخضب؟ قال: لم يبلغ الخضاب، كانت في لحيته شعيرات بيض. أخبرنا عارم بن الفضل، أخبرنا حماد بن سلمة، أخبرنا سماك بن حرب قال: سئل جابر بن سمرة أشاب رسول الله، صلى الله عليه وسلم؟ فقال: ما كان في رأس رسول الله، صلى الله عليه وسلم، ولحيته شيب إلا شعرات في مفرق رأسه إذا أدهن وأراهن الدهن. أخبرنا سليمان أبو داود الطيالسي قال: أخبرنا شعبة عن سماك عن جابر ابن سمرة أنه سئل عن شيب النبي، صلى الله عليه وسلم، فقال: كان إذا دهن رأسه لم يتبين، وإذا لم يدهن تبين. أخبرنا عبيد الله بن موسى والفضل بن دكين قالا: أخبرنا إسرائيل عن سماك بن حرب أنه سمع جابر بن سمرة قال: كان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، قد شمط مقدم رأسه ولحيته، فكان إذا دهنه ومشطه لم يتبين، وإذا شعث رأسه تبين. أخبرنا وكيع بن جراح عن سفيان عن أيوب السختياني عن يوسف بن طلق بن حبيب أن حجاما أخذ من شارب النبي، صلى الله عليه وسلم، فرأى شيبة في لحيته، فأهوى إليها فأمسك النبي، صلى الله عليه وسلم، بيده وقال: من شاب شيبة في الإسلام كانت له نورا يوم القيامة. أخبرنا عمرو بن الهيثم ويحيى بن حليف بن عقبة قالا: أخبرنا هشام الدستوائي عن قتادة قال: سألت سعيدا، يعني سعيد بن المسيب، هل خضب رسول الله، صلى الله عليه وسلم؟ فقال: ما كان بلغ ذلك. أخبرنا الفضل بن دكين، أخبرنا أبو الأحوص عن أشعث، يعني ابن سليم، قال: سمعت شيخا من بني كنانة يقول: رأيت رسول الله، صلى الله عليه وسلم، يمشي في سوق ذي المجاز جعدا أسود الرأس واللحية. أخبرنا محمد بن عمر الأسلمي، حدثني بكير بن مسمار عن زياد مولى سعد قال: سألت سعد بن أبي وقاص هل خضب رسول الله، صلى الله عليه وسلم؟ فقال: لا، ولا هم به، قال: كان شيبه في عَنفَقته وناصيته لو أشاء أعدها عددتها. أخبرنا محمد بن عمر عن عمر بن عقبة بن أبي عائشة الأسلمي عن المنذر ابن جهم عن الهيثم بن دهر الأسلمي قال: رأيت شيب رسول الله، صلى الله عليه وسلم في عنفقته وناصيته، حزرته يكون ثلاثين شيبة عدداً. أخبرنا محمد بن عمر، حدثني فروة بن زبيد عن بشير مولى المازنيين قال: سألت جابر بن عبد الله: هل خضب رسول الله، صلى الله عليه وسلم؟ فقال: لا، ما كان شيبه يحتاج إلى الخضاب، كان وضح في عنفقته وناصيته ولو أردنا أن نحصيها أحصيناها. أخبرنا يزيد بن هارون أن جرير بن عثمان قال: قلت لعبد الله بن بشر: أشيخا كان النبي، صلى الله عليه وسلم؟ قال: كان في عنفقته شعرات بيض. أخبرنا هاشم بن القاسم الكناني، أخبرنا جرير بن عثمان الرحبي قال: سألت عبد الله بن بشر، صاحب رسول الله، صلى الله عليه وسلم، أكان النبي، صلى الله عليه وسلم، شيخا؟ قال: كان أشب من ذلك، ولكن كان في لحيته، وربما قال في عنفقته، شعرات بيض. أخبرنا الفضل بن دكين والحسن بن موسى الأشيب وموسى بن داود قالوا: أخبرنا زهير بن معاوية عن أبي إسحاق عن أبي جحيفة قال: رأيت رسول الله، صلى الله عليه وسلم، وهذا منه أبيض، ووضع زهير يده على عنفقته، قيل لأبي جحيفة: من أنت يومئذ؟ قال: أبري النبلة وأريشها. أخبرنا عبيد الله بن موسى عن إسرائيل عن أبي إسحاق عن وهب السوائي، وهو أبو جحيفة، قال: رأيت النبي، صلى الله عليه وسلم، فرأيت بياضاً من تحت شفته السفلى مثل موضع إصبع العنفقة. أخبرنا الفضل بن دكين، أخبرنا شريك عن أبي إسحاق عن أبي جحيفة قال: رأيت رسول الله، صلى الله عليه وسلم، شابت عنفقته. أخبرنا مسلم بن إبراهيم، أخبرنا القاسم بن الفضل قال: شهدت محمد ابن علي، ونظر إلى الصلت، بين زبيد وشمط سائل على عنفقته، فقال: محمد هكذا كان شمط النبي، صلى الله عليه وسلم، سائلاً على عنفقته، ففرح الصلت بذلك فرحاً شديداً. أخبرنا يعلى بن عبيد، أخبرنا حجاج بن دينار بن محمد بن واسع قال: قيل يا رسول الله لقد أسرع إليك الشيب! قال: شيبتني الر كتاب أحكمت آياته ثم فصلت وأخواتها. أخبرنا عثمان بن عمر قال: أخبرنا يونس عن الزهري عن أبي سلمة قال: قيل يا رسول الله نرى في رأسك شيباً! قال: ما لي لا أشيب وأنا أقرأ هوداً وإذا الشمس كورت؟ أخبرنا محمد بن إسماعيل بن أبي فديك عن علي بن أبي علي عن جعفر ابن محمد عن أبيه أن رجلاً قال للنبي، صلى الله عليه وسلم: أنا أكبر منك مولداً، وأنت خير مني وأفضل، فقال رسول الله، صلى الله عليه وسلم: شيبتني هود وأخواتها وما فعل بالأمم قبلي. أخبرنا عبيد الله بن موسى قال: أخبرنا شيبان وإسرائيل عن أبي إسحاق عن عكرمة عن ابن عباس قال قال أبو بكر: إراك قد شبت يا رسول الله! قال: شيبتني هود والواقعة والمرسلات وعم يتساءلون وإذا الشمس كورت. أخبرنا الفضل بن دكين وعبد الوهاب بن عطاء قالا: أخبرنا طلحة بن عمرو عن عطاء قال: قال بعض أصحاب النبي، صلى الله عليه وسلم: يا رسول الله لقد أسرع إليك الشيب! فقال: أجل شيبتني هود وأخواتها. قال عطاء: أخواتها اقتربت الساعة، والمرسلات، وإذا الشمس كورت. أخبرنا الفضل بن دكين، أخبرنا مسعود بن سعد عن أبي إسحاق عن عكرمة قال: قيل للنبي، صلى الله عليه وسلم: شبت وعجل عليك الشيب! فقال: شيبتني هود وأخواتها أو ذواتها. أخبرنا عفان بن مسلم وإسحاق بن عيسى قالا: أخبرنا أبو الأحوص، أخبرنا أبو إسحاق عن عكرمة قال قال أبو بكر: سألت رسول الله، صلى الله عليه وسلم، قلت يا رسول الله ما شيبك؟ قال: هود والواقعة والمرسلات وعم يتساءلون وإذا الشمس كورت. أخبرنا عبد الوهاب بن عطاء قال: أخبرنا سعيد عن قتادة قال قالوا: لقد أسرع إليك الشيب يا رسول الله! قال: شيبتني هود وأخواتها. أخبرنا خالد بن خداش، أخبرنا عبد الله بن وهب، حدثني أبو صخر أن يزيد الرقاشي حدثه قال: سمعت أنس بن مالك يقول: بينما أبو بكر وعمر جالسان في نحر المنبر، إذ طلع عليهما رسول الله، صلى الله عليه وسلم، من بعض بيوت نسائه يمسح لحيته ويرفعها فينظر إليها، قال أنس: وكانت لحيته أكثر شيبا من رأسه، فلما وقف عليهما سلم، قال أنس: وكان أبو بكر رجلا رقيقا، وكان عمر رجلا شديدا، فقال أبو بكر: بأبي وأمي لقد أسرع فيك الشيب! فرفع لحيته بيده ونظر إليهما فترقرقت عينا أبي بكر، ثم قال رسول الله، صلى الله عليه وسلم: أجل شيبتني هود وأخواتها. قال أبو بكر: بأبي وأمي وما أخواتها؟ قال: الواقعة والقارعة وسأل سائل وإذا الشمس كورت. قال أبو صخر: فأخبرت هذا الحديث ابن قسيط، فقال: يا أحمد ما زلت أسمع هذا الحديث من أشياخي، فلم تركت الحاقة وما أدراك ما الحاقة!
ذكر من قال خضب رسول الله، صلى الله عليه وسلم أخبرنا عفان بن مسلم ومسلم بن إبراهيم ويونس بن محمد المؤدب قالوا: أخبرنا سلام بن أبي مطيع، أخبرنا عثمان بن عبد الله بن موهب قال: دخلنا على أم سلمة فأخرجت إلينا صرة فيها شعر من شعر النبي، صلى الله عليه وسلم، مخضوباً بالحناء، قال عفان ويونس في حديثهما والكتم. أخبرنا الفضل بن دكين، أخبرنا نصير بن أبي الأشعث عن ابن موهب أن ام سلمة أرته شعر رسول الله، صلى الله عليه وسلم، أحمر. أخبرنا الفضل بن دكين، أخبرنا معقل بن عبد الله عن عكرمة بن خالد قال: عندي من شعر رسول الله، صلى الله عليه وسلم، مخضوب مصبوغ في سكة. أخبرنا الفضل بن دكين ويحيى بن عباد قالا: أخبرنا يونس بن أبي إسحاق، أخبرنا إبراهيم بن محمد بن سعد، قال يحيى بن عباد عن أبيه، قال: كان لنا جلجل من ذهب، فكان الناس يغسلونه وفيه شعر رسول الله، صلى الله عليه وسلم، قال: فتخرج منه شعرات قد غيرت بالحناء والكتم. أخبرنا عبد الله بن نمير، أخبرنا عثمان بن حكم قال: رأيت عند آل أبي عبيدة بن عبد الله بن زمعة شعرات من شعر رسول الله، صلى الله عليه وسلم، مصبوغة بالحناء. أخبرنا حجين بن المثنى، أخبرنا الليث بن سعد عن خالد بن يزيد عن سعيد بن أبي هلال عن ربيعة بن أبي عبد الرحمن قال: رأيت شعرا من شعره، يعني النبي، صلى الله عليه وسلم، فإذا هو أحمر، فسألت عنه فقيل لي أحمر من الطيب. أخبرنا محمد بن عبد الله الأنصاري، أخبرنا كهمس عن عبد الله ابن بريدة قال قيل له: هل خضب رسول الله، صلى الله عليه وسلم؟ قال: نعم. أخبرنا جرير بن عبد الحميد عن يزيد بن زياد عن أبي جعفر قال: شمط عارضا رسول الله، صلى الله عليه وسلم، فخضبه بحناء وكتم. أخبرنا عفان بن مسلم وهشام أبو الوليد الطيالسي وسعيد بن منصور عن عبيد الله بن إياد عن أبيه عن أبي رمثة أنه وصف النبي، صلى الله عليه وسلم، فقال: ذو وفرة وبها ردع من حناء. أخبرنا عفان بن مسلم، أخبرنا حماد بن سلمة قال: أخبرنا عبيد الله بن عمر عن سعيد بن أبي سعيد المقبري عن ابن جريج أنه قال لابن عمر: أراك تغير لحيتك! قال: رأيت رسول الله، صلى الله عليه وسلم، يغير لحيته. أخبرنا هاشم بن القاسم الكناني، أخبرنا عاصم بن عمر عن عبد الله ابن سعيد المقبري عن عبيد بن جريج قال: سمعته وهو يحدث أبي قال: جئت إلى ابن عمر فقلت: رأيتك لا تغير لحيتك إلا بهذه الصفرة، قال: رأيت رسول الله، صلى الله عليه وسلم، يصنع ذاك. أخبرنا خالد بن خداش، أخبرنا عبد الله بن وهب عن عبد الله بن عمر عن نافع عن ابن عمر أنه كان يصفر لحيته بالخلوق ويحدث أن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، كان يصفر. أخبرنا سعيد بن محمد الثقفي عن الأحوص بن حكيم عن أبيه عن عبد الرحمن الثمالي قال: كان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، يغير لحيته بماء السدر، ويأمر بتغيير الشعر مخالفة للأعاجم.
ذكر ما قال رسول الله، صلى الله عليه وسلم، وأصحابه في تغيير الشيب وكراهة الخضاب بالسواد أخبرنا يزيد بن هارون وعبد الله بن نمير ومحمد بن عبد الله الأنصاري عن محمد بن عمرو عن أبي سلمة عن أبي هريرة قال قال رسول الله، صلى الله عليه وسلم: غيروا الشيب ولا تشبهوا باليهود والنصارى. أخبرنا محمد بن كناسة الأسدي، أخبرنا هشام بن عروة عن عثمان ابن عروة عن أبيه عن الزبير قال قال رسول الله، صلى الله عليه وسلم: غيروا الشيب ولا تشبهوا باليهود. أخبرنا عبد الله بن نمير عن هشام بن عروة عن أبيه أن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، قال: غيروا الشيب ولا تشبهوا باليهود. أخبرنا عبد الله بن نمير عن الأجلح عن عبد الله بن بريدة عن أبي الأسود الدؤلي عن أبي ذر قال قال رسول الله، صلى الله عليه وسلم: إن أحسن ما غيرتم به الشيب الحناء والكتم. أخبرنا عبد الوهاب بن عطاء قال: أخبرنا المسعودي عن الأجلح عن عبد الله بن بريدة عن أبيه عن النبي، صلى الله عليه وسلم، أنه قال: أحسن ما غيرتم به الشيب الحناء والكتم. أخبرنا محمد بن عبد الله الأنصاري، حدثني كهمس، حدثني عبد الله بن بريدة أن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، قال: إن أحسن ما غيرتم به الشيب الحناء والكتم. أخبرنا يعقوب بن إبراهيم بن سعد عن أبيه عن صالح بن كيسان عن ابن شهاب قال قال أبو سلمة بن عبد الرحمن: إن أبا هريرة قال إن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، قال: إن اليهود والنصارى لا يصبغون فخالفوهم. أخبرنا الفضل بن دكين، أخبرنا بن عيينة عن الوهري عن سليمان وأبي سلمة عن أبي هريرة عن النبي، صلى الله عليه وسلم، قال: إن اليهود والنصارى لا يصبغون فخالفوهم. أخبرنا الفضل بن دكين، أخبرنا يونس بن أبي إسحاق، حدثني إبراهيم ابن محمد بن سعد بن أبي وقاص قال قال رسول الله، صلى الله عليه وسلم: كيف تصنع اليهود بشيبها؟ قالوا: لا يغيرونه بشيء، قال: فخالفوهم فإن أمثل ما غيرتم به الشيب الحناء والكتم. أخبرنا عبد الوهاب بن عطاء قال: أخبرنا سعيد عن حماد عن إبراهيم عن الأسود بن يزيد أن الأنصار دخلوا على رسول الله، صلى الله عليه وسلم، ورؤوسهم ولحاهم بيض فأمرهم أن يغيروا، قال: فراح الناس بين أحمر وأصفر. أخبرنا عبد الوهاب بن عطاء قال: سأل سعيد، يعني ابن أبي عروبة، عن الخضاب، فأخبرنا عن قتادة أن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، قال: من كان مغيرا لابد فأخضبوا بالحناء والكتم. أخبرنا مؤمل بن إسماعيل، أخبرنا سفيان عن الركين بن الربيع عن القاسم بن حسان عن عمه عبد الرحمن بن حرملة عن عبد الله قال: كان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، يكره تغيير الشيب. أخبرنا عفان بن مسلم وهاشم بن القاسم وأحمد بن عبد الله بن يونس قالوا: أخبرنا محمد بن طلحة عن حميد بن وهب القرشي عن بني طاووس عن أبيهم طاووس عن عبد الله بن عباس قال: مر على النبي، صلى الله عليه وسلم، رجل قد خضب بالحناء، قال: ما أحسن هذا! ثم مر عليه رجل بعده قد خضب بالحناء والكتم، فقال: هذا أحسن من هذا! قال: مر عليه رجل قد خضب بالصفرة، فقال: هذا أحسن من هذا كله! أخبرنا عبد الوهاب بن عطاء قال: أخبرنا ابن جريج عن ابن شهاب قال قال النبي، صلى الله عليه وسلم: غيروا بالأصباغ. قال ابن شهاب: وأحبها إلي أحلكها. أخبرنا عمرو بن عاصم الكلابي، أخبرنا همام، أخبرنا المثنى بن الصباح عن عمر بن شعيب أن عمرو بن العاص حدث أن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، نهى عن خضاب السواد. أخبرنا عبد الله بن جعفر الرقي، أخبرنا عبيد الله بن عمرو عن عبد الكريم عن سعيد بن جبير عن ابن عباس عن النبي، صلى الله عليه وسلم، قال قوم يخضبون بالسواد في آخر الزمان كحواصل الحمام لا يريحون رائحة الجنة. أخبرنا عبد الرحمن بن محمد المحاربي عن ليث عن عامر رفعه قال قال رسول الله، صلى الله عليه وسلم: إن الله لا ينظر إلى من يخضب بالسواد يوم القيامة. أخبرنا كثير بن هشام، أخبرنا ناهض بن سالم عن موسى بن دينار، مولى أبي بكر، عن مجاهد قال: رأى النبي، صلى الله عليه وسلم، رجلا أسود الشعر قد رآه بالأمس أبيض الشعر قال: من أنت؟ قال: أنا فلان، قال: بل أنت شيطان. أخبرنا عبد الوهاب بن عطاء قال: أخبرنا راشد أبو محمد الحماني عن رجل عن الزهري قال: مكتوب في التوراة ملعون من غيرها بالسواد، يعني اللحية. أخبرنا أبو أسامة ومحمد بن عبيد وإسحاق بن يوسف الأزرق عن عبد الملك بن أبي سليمان قال: سئل عطاء عن خضاب الوسمة، فقال: هو مما أحدث الناس، قد رأيت نفرا من أصحاب رسول الله، صلى الله عليه وسلم، فما رأيت أحدا منهم خضب بالوسمة، وما كانوا يختضبون إلا بالحناء، والكتم، وهذه الصفرة.
ذكر من قال أطلى رسول الله، صلى الله عليه وسلم، بالنورة أخبرنا الفضل بن دكين وموسى بن داود قالا: أخبرنا شريك عن ليث أبي المسرفي، قال الفضل عن إبراهيم، وقال موسى عن أبي معشر عن إبراهيم قال: كان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، إذا أطلى بالنورة ولي عانته وفرجه بيده. أخبرنا محمد بن عبد الله الأسدي، أخبرنا سفيان، أخبرنا منصور عن حبيب أن النبي، صلى الله عليه وسلم، كان إذا أطلى ولي عانته بيده. أخبرنا قبيصة بن عقبة، أخبرنا سفيان عن صالح عن أبي معشر وسفيان عن منصور عن حبيب بن أبي ثابت قالا: كان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، إذا أطلى بالنورة ولي عانته بيده. أخبرنا عارم بن الفضل وموسى بن داود قالا: أخبرنا حماد بن زيد، أخبرنا أبو هاشم عن حبيب بن أبي ثابت أن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، تنور. أخبرنا عمرو بن عاصم الكلابي وحفص بن عمر الحوضي قالا: أخبرنا همام عن قتادة قال: ما تنور رسول الله، صلى الله عليه وسلم، ولا أبو بكر ولا عمر ولا عثمان، قال عمرو بن عاصم في حديثه: ولا الخلفاء، وقال حفص بن عمر في حديثه: ولا الحسن. أخبرنا عبد الوهاب بن عطاء عن سعيد عن قتادة أن النبي، صلى الله عليه وسلم، لم يتنور، ولا أبو بكر، ولا عمر، ولا عثمان. أخبرنا عبد الوهاب بن عطاء عن حنظلة عن نافع عن ابن عمر أن النبي، صلى الله عليه وسلم، قال: من الفطرة قص الأظفار والشارب وحلق العانة.
* متن عربی: ذكر شعر رسول الله، صلى الله عليه وسلم أخبرنا وكيع بن الجراح عن سفيان عن أبي إسحاق عن البراء قال: كان لرسول الله، صلى الله عليه وسلم، شعر يضرب منكبيه. قال: أخبرنا يحيى بن عباد وهشام أبو الوليد الطيالسي قالا: أخبرنا شعبة عن أبي إسحاق قال: سمعت البراء يصف رسول الله، صلى الله عليه وسلم، فقال: كان شعره إلى شحمة أذنيه. أخبرنا عبيد الله بن موسى قال: أخبرنا إسرائيل عن أبي إسحاق عن البراء قال: سمعته يقول: ما رأيت أحدا من خلق الله أحسن في حلة حمراء من رسول الله، صلى الله عليه وسلم، إن جمته لتضرب قريبا من منكبيه. أخبرنا الفضل بن دكين، أخبرنا شريك عن أبي إسحاق عن البراء قال: ما رأيت أحدا أجمل من رسول الله، صلى الله عليه وسلم، مترجلاً في حلة حمراء، شعره قريب من عاتقيه. أخبرنا يزيد بن هارون وسليمان بن حرب قالا: أخبرنا جرير بن حازم، أخبرنا قتادة قال قلت لأنس بن مالك: كيف كان شعر رسول الله، صلى الله عليه وسلم؟ فقال: كان شعرا رجلا ليس بالسبط ولا بالجعد، زاد يزيد بن هارون بين أذنيه وعاتقه. أخبرنا عارم بن الفضل، أخبرنا حماد بن سلمة، أخبرنا ثابت عن أنس بن مالك أن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، كان لا يجاوز شعره أذنيه. أخبرنا سليمان أبو داود الطيالسي وعمرو بن عاصم الكلابي عن همام عن قتادة عن أنس بن مالك قال: كان لرسول الله، صلى الله عليه وسلم، شعر قال أبو داود: يبلغ منكبيه، وقال عمرو، يضرب منكبيه. أخبرنا محمد بن مقاتل الخراساني قال: أخبرنا عبد الله بن المبارك قال: أخبرنا معمر عن ثابت عن أنس أن شعر النبي، صلى الله عليه وسلم، كان إلى أنصاف أذنيه. أخبرنا الفضل بن دكين، أخبرنا مندل عن حميد عن أنس قال: كان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، ليس بالجعد ولا بالسبط، شعره إلى أنصاف أذنيه. أخبرنا عفان بن مسلم، أخبرنا حماد بن سلمة، أخبرنا حميد عن أنس أن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، كان لا يجاوز شعره أذنيه. أخبرنا عفان بن مسلم وهشام أبو الوليد الطيالسي وسعيد بن منصور قالوا: أخبرنا عبيد الله بن إياد بن لقيط عن أبي رمثة قال: كنت أظن أن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، شيء لا يشبه الناس، فرأيته فإذا هو بشر له وفرة. أخبرنا يعلى ومحمد ابنا عبيد الطنافسيان عن مجمع بن يحيى الأنصاري عن عبد الله بن عمران عن رجل من الأنصار عن علي أنه وصف النبي، صلى الله عليه وسلم، فقال: كان ذا وفرة. أخبرنا عبد الله بن مسلمة بن قعنب، أخبرنا ابن أبي الزناد عن هشام ابن عروة عن أبيه قال قالت عائشة: رضي الله عنها: كان شعر رسول الله، صلى الله عليه وسلم، فوق الوفرة ودون الجمة. أخبرنا محمد بن مقاتل الخراساني قال: أخبرنا عبد الله بن المبارك قال: أخبرنا إسماعيل بن مسلم العبدي قال: أخبرنا أبو المتوكل الناجي أن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، كانت له لمة تغطي شحمة أذنيه. أخبرنا عبد الملك بن عمر وأبو عامر العقدي، أخبرنا إبراهيم ابن نافع عن بن نجيح عن مجاهد عن أم هانئ قالت: رأيت في رأس رسول الله، صلى الله عليه وسلم، ضفائر أربعاً. أخبرنا الفضل بن دكين عن سفيان بن عيينة عن ابن أبي نجيح عن مجاهد قال قالت أم هانئ: رأيت النبي، صلى الله عليه وسلم، قدم مكة وله أربع غدائر. أخبرنا أحمد بن الوليد المكي، أخبرنا مسلم بن خالد عن ابن أبي نجيح عن مجاهد عن أم هانئ قالت: رأيت رسول الله، صلى الله عليه وسلم، وله أربع غدائر، تعني شعره. أخبرنا يحيى بن عباد البصري، أخبرنا إبراهيم بن سعد، حدثني ابن شهاب عن عبيد الله بن عبد الله عن ابن عباس قال: كان أهل الكتاب يسدلون أشعارهم وكان المشركون يفرقون رؤوسهم، وكان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، يحب موافقة أهل الكتاب فيما لم يؤمر فيه، فسدل رسول الله، صلى الله عليه وسلم، ناصيته ثم فرق بعد. أخبرنا سعيد بن محمد الثقفي عن الأحوص بن حكيم عن راشد بن سعد وعن أبيه حكيم بن عمير قالا: كان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، يفرق ويأمر بالفرق وينهى عن السكينية، أخبرنا معن بن عيسى الأشجعي وإسحاق بن عيسى قالا: أخبرنا مالك ابن أنس عن زياد بن سعد أنه سمع ابن شهاب يقول: سدل رسول الله، صلى الله عليه وسلم، ناصيته ما شاء الله ثم فرق بعد. أخبرنا الفضل بن دكين وعبيد الله بن موسى قالا: أخبرنا إسرائيل عن سماك أنه سمع جابر بن سمرة قال: كان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، كثر، يعني الشعر واللحية، قال عبيد الله: كثير شعر اللحية. أخبرنا أنس بن عياض أبو ضمرة الليثي عن جعفر بن محمد عن أبيه أن الحسن بن محمد الحنفية سأل جابر بن عبد الله عن غسل النبي، صلى الله عليه وسلم، فقال: كان النبي، صلى الله عليه وسلم، يغرف على رأسه ثلاث غرفات، فقال حسن: إن شعري كثير، يعني حسن نفسه، فقال جابر: يا ابن أخي شعر رسول الله، صلى الله عليه وسلم، كان أكثر من شعرك وأطيب. أخبرنا سعيد بن منصور، أخبرنا إسماعيل بن عياش عن عبد العزيز ابن عبيد الله قال: رأيت وهب بن كيسان يسجد على قصاص شعره، فقلت: يا أبا نعيم أمكن جبهتك من الأرض، قال: إني سمعت جابر بن عبد الله يقول: ورأيت رسول الله، صلى الله عليه وسلم، يسجد على قصاص شعره. أخبرنا عفان بن مسلم، أخبرنا حماد بن سلمة عن حميد عن أنس أنه سئل عن شعر النبي، صلى الله عليه وسلم، فقال: ما رأيت شعرا أشبه بشعر النبي، صلى الله عليه وسلم، من شعر قتادة، ففرح يومئذ قتادة. أخبرنا سليمان بن حرب، أخبرنا سليمان بن المغيرة عن ثابت عن أنس قال: رأيت النبي، صلى الله عليه وسلم، والحلاق يحلقه وقد أطاف به أصحابه ما يريدون أن يقع شعره إلا في يدي رجله.
ذكر شيب رسول الله، صلى الله عليه وسلم أخبرنا إسماعيل بن إبراهيم الأسدي ويزيد بن هارون وأنس بن عياض أبو حمزة الليثي ومعاذ العنبري ومحمد بن عبد الله الأنصاري قالوا: أخبرنا حميد الطويل قال: سئل أنس بن مالك هل خضب رسول الله، صلى الله عليه وسلم؟ فقال: ما شانه الله بالشيب وما كان فيه من الشيب ما يخضب، قال إسماعيل ويزيد في حديثهما: إنما كانت شعرات في مقدم لحيته، وأشار حميد بيده إلى مقدم لحيته، وفعل ذلك يزيد، وقال معاذ في حديثه: ولم يبلغ الشيب الذي كان به عشرين شعرة. أخبرنا موسى بن داود، أخبرنا زهير عن حميد الطويل قال: قيل لأنس ابن مالك: أكان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، يخضب؟ قال: كان شمطه أقل من ذلك، لم يبلغ ما في لحيته من الشيب عشرين شعرة، قال زهير: وأصغى حميد إلى رجل عن يمينه قال سبع عشرة، ووضع يده على عنفقته. أخبرنا عفان بن مسلم، أخبرنا حماد بن سلمة عن ثابت قال قيل لأنس: هل شاب رسول الله، صلى الله عليه وسلم؟ فقال: ما شانه الله بالشيب، ما كان في رأسه ولحيته إلا سبع عشرة أو ثماني عشرة. أخبرنا سليمان بن حرب وعارم بن الفضل عن حماد بن زيد عن ثابت البناني قال: سئل أنس عن خضاب النبي، صلى الله عليه وسلم، فقال: إن النبي، صلى الله عليه وسلم، لم ير من الشيب ما يخضب، قال سليمان في حديثه: إنما كان شمطات في لحيته ولو شئت عددتهن، وقال عارم في حديثه: لو شئت لعددت شيبه. أخبرنا أنس بن عياض، أخبرنا ربيعة بن أبي عبد الرحمن أنه سمع أنس ابن مالك يقول: توفي رسول الله، صلى الله عليه وسلم، وليس في رأسه ولحيته عشرون شعرة بيضاء. أخبرنا الفضل بن دكين وعفان بن مسلم وعمرو بن عاصم الكلابي قالوا: أخبرنا همام بن يحيى عن قتادة قال: سألت أنس بن مالك أخضب رسول الله، صلى الله عليه وسلم؟ فقال: لم يبلغ ذلك إنما كان شيء في صدغيه. أخبرنا الحجاج بن نصير، أخبرنا محمد بن عمرو عن محمد بن سيرين قال: سألت أنس بن مالك قلت: هل خضب رسول الله، صلى الله عليه وسلم؟ قال: لم يبلغ ذلك ولكن أبا بكر قد خضب، قال: فجئت يومئذ فاختضبت. أخبرنا محمد بن مقاتل قال: أخبرنا عبد الله بن المبارك قال: أخبرنا المثنى ابن سعيد عن قتادة عن أنس أن النبي، صلى الله عليه وسلم، لم يخضب قط، إنما كان البياض في مقدم لحيته في العنفقة قليلاً وفي الرأس نبذ يسير لا يكاد يرى، قال المثنى مرة: والصدغين. أخبرنا محمد بن الصباح، أخبرنا إسماعيل بن زكريا عن عاصم عن ابن سيرين قال: سألت أنس بن مالك هل كان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، يخضب؟ قال: لم يبلغ الخضاب، كانت في لحيته شعيرات بيض. أخبرنا عارم بن الفضل، أخبرنا حماد بن سلمة، أخبرنا سماك بن حرب قال: سئل جابر بن سمرة أشاب رسول الله، صلى الله عليه وسلم؟ فقال: ما كان في رأس رسول الله، صلى الله عليه وسلم، ولحيته شيب إلا شعرات في مفرق رأسه إذا أدهن وأراهن الدهن. أخبرنا سليمان أبو داود الطيالسي قال: أخبرنا شعبة عن سماك عن جابر ابن سمرة أنه سئل عن شيب النبي، صلى الله عليه وسلم، فقال: كان إذا دهن رأسه لم يتبين، وإذا لم يدهن تبين. أخبرنا عبيد الله بن موسى والفضل بن دكين قالا: أخبرنا إسرائيل عن سماك بن حرب أنه سمع جابر بن سمرة قال: كان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، قد شمط مقدم رأسه ولحيته، فكان إذا دهنه ومشطه لم يتبين، وإذا شعث رأسه تبين. أخبرنا وكيع بن جراح عن سفيان عن أيوب السختياني عن يوسف بن طلق بن حبيب أن حجاما أخذ من شارب النبي، صلى الله عليه وسلم، فرأى شيبة في لحيته، فأهوى إليها فأمسك النبي، صلى الله عليه وسلم، بيده وقال: من شاب شيبة في الإسلام كانت له نورا يوم القيامة. أخبرنا عمرو بن الهيثم ويحيى بن حليف بن عقبة قالا: أخبرنا هشام الدستوائي عن قتادة قال: سألت سعيدا، يعني سعيد بن المسيب، هل خضب رسول الله، صلى الله عليه وسلم؟ فقال: ما كان بلغ ذلك. أخبرنا الفضل بن دكين، أخبرنا أبو الأحوص عن أشعث، يعني ابن سليم، قال: سمعت شيخا من بني كنانة يقول: رأيت رسول الله، صلى الله عليه وسلم، يمشي في سوق ذي المجاز جعدا أسود الرأس واللحية. أخبرنا محمد بن عمر الأسلمي، حدثني بكير بن مسمار عن زياد مولى سعد قال: سألت سعد بن أبي وقاص هل خضب رسول الله، صلى الله عليه وسلم؟ فقال: لا، ولا هم به، قال: كان شيبه في عَنفَقته وناصيته لو أشاء أعدها عددتها. أخبرنا محمد بن عمر عن عمر بن عقبة بن أبي عائشة الأسلمي عن المنذر ابن جهم عن الهيثم بن دهر الأسلمي قال: رأيت شيب رسول الله، صلى الله عليه وسلم في عنفقته وناصيته، حزرته يكون ثلاثين شيبة عدداً. أخبرنا محمد بن عمر، حدثني فروة بن زبيد عن بشير مولى المازنيين قال: سألت جابر بن عبد الله: هل خضب رسول الله، صلى الله عليه وسلم؟ فقال: لا، ما كان شيبه يحتاج إلى الخضاب، كان وضح في عنفقته وناصيته ولو أردنا أن نحصيها أحصيناها. أخبرنا يزيد بن هارون أن جرير بن عثمان قال: قلت لعبد الله بن بشر: أشيخا كان النبي، صلى الله عليه وسلم؟ قال: كان في عنفقته شعرات بيض. أخبرنا هاشم بن القاسم الكناني، أخبرنا جرير بن عثمان الرحبي قال: سألت عبد الله بن بشر، صاحب رسول الله، صلى الله عليه وسلم، أكان النبي، صلى الله عليه وسلم، شيخا؟ قال: كان أشب من ذلك، ولكن كان في لحيته، وربما قال في عنفقته، شعرات بيض. أخبرنا الفضل بن دكين والحسن بن موسى الأشيب وموسى بن داود قالوا: أخبرنا زهير بن معاوية عن أبي إسحاق عن أبي جحيفة قال: رأيت رسول الله، صلى الله عليه وسلم، وهذا منه أبيض، ووضع زهير يده على عنفقته، قيل لأبي جحيفة: من أنت يومئذ؟ قال: أبري النبلة وأريشها. أخبرنا عبيد الله بن موسى عن إسرائيل عن أبي إسحاق عن وهب السوائي، وهو أبو جحيفة، قال: رأيت النبي، صلى الله عليه وسلم، فرأيت بياضاً من تحت شفته السفلى مثل موضع إصبع العنفقة. أخبرنا الفضل بن دكين، أخبرنا شريك عن أبي إسحاق عن أبي جحيفة قال: رأيت رسول الله، صلى الله عليه وسلم، شابت عنفقته. أخبرنا مسلم بن إبراهيم، أخبرنا القاسم بن الفضل قال: شهدت محمد ابن علي، ونظر إلى الصلت، بين زبيد وشمط سائل على عنفقته، فقال: محمد هكذا كان شمط النبي، صلى الله عليه وسلم، سائلاً على عنفقته، ففرح الصلت بذلك فرحاً شديداً. أخبرنا يعلى بن عبيد، أخبرنا حجاج بن دينار بن محمد بن واسع قال: قيل يا رسول الله لقد أسرع إليك الشيب! قال: شيبتني الر كتاب أحكمت آياته ثم فصلت وأخواتها. أخبرنا عثمان بن عمر قال: أخبرنا يونس عن الزهري عن أبي سلمة قال: قيل يا رسول الله نرى في رأسك شيباً! قال: ما لي لا أشيب وأنا أقرأ هوداً وإذا الشمس كورت؟ أخبرنا محمد بن إسماعيل بن أبي فديك عن علي بن أبي علي عن جعفر ابن محمد عن أبيه أن رجلاً قال للنبي، صلى الله عليه وسلم: أنا أكبر منك مولداً، وأنت خير مني وأفضل، فقال رسول الله، صلى الله عليه وسلم: شيبتني هود وأخواتها وما فعل بالأمم قبلي. أخبرنا عبيد الله بن موسى قال: أخبرنا شيبان وإسرائيل عن أبي إسحاق عن عكرمة عن ابن عباس قال قال أبو بكر: إراك قد شبت يا رسول الله! قال: شيبتني هود والواقعة والمرسلات وعم يتساءلون وإذا الشمس كورت. أخبرنا الفضل بن دكين وعبد الوهاب بن عطاء قالا: أخبرنا طلحة بن عمرو عن عطاء قال: قال بعض أصحاب النبي، صلى الله عليه وسلم: يا رسول الله لقد أسرع إليك الشيب! فقال: أجل شيبتني هود وأخواتها. قال عطاء: أخواتها اقتربت الساعة، والمرسلات، وإذا الشمس كورت. أخبرنا الفضل بن دكين، أخبرنا مسعود بن سعد عن أبي إسحاق عن عكرمة قال: قيل للنبي، صلى الله عليه وسلم: شبت وعجل عليك الشيب! فقال: شيبتني هود وأخواتها أو ذواتها. أخبرنا عفان بن مسلم وإسحاق بن عيسى قالا: أخبرنا أبو الأحوص، أخبرنا أبو إسحاق عن عكرمة قال قال أبو بكر: سألت رسول الله، صلى الله عليه وسلم، قلت يا رسول الله ما شيبك؟ قال: هود والواقعة والمرسلات وعم يتساءلون وإذا الشمس كورت. أخبرنا عبد الوهاب بن عطاء قال: أخبرنا سعيد عن قتادة قال قالوا: لقد أسرع إليك الشيب يا رسول الله! قال: شيبتني هود وأخواتها. أخبرنا خالد بن خداش، أخبرنا عبد الله بن وهب، حدثني أبو صخر أن يزيد الرقاشي حدثه قال: سمعت أنس بن مالك يقول: بينما أبو بكر وعمر جالسان في نحر المنبر، إذ طلع عليهما رسول الله، صلى الله عليه وسلم، من بعض بيوت نسائه يمسح لحيته ويرفعها فينظر إليها، قال أنس: وكانت لحيته أكثر شيبا من رأسه، فلما وقف عليهما سلم، قال أنس: وكان أبو بكر رجلا رقيقا، وكان عمر رجلا شديدا، فقال أبو بكر: بأبي وأمي لقد أسرع فيك الشيب! فرفع لحيته بيده ونظر إليهما فترقرقت عينا أبي بكر، ثم قال رسول الله، صلى الله عليه وسلم: أجل شيبتني هود وأخواتها. قال أبو بكر: بأبي وأمي وما أخواتها؟ قال: الواقعة والقارعة وسأل سائل وإذا الشمس كورت. قال أبو صخر: فأخبرت هذا الحديث ابن قسيط، فقال: يا أحمد ما زلت أسمع هذا الحديث من أشياخي، فلم تركت الحاقة وما أدراك ما الحاقة!
ذكر من قال خضب رسول الله، صلى الله عليه وسلم أخبرنا عفان بن مسلم ومسلم بن إبراهيم ويونس بن محمد المؤدب قالوا: أخبرنا سلام بن أبي مطيع، أخبرنا عثمان بن عبد الله بن موهب قال: دخلنا على أم سلمة فأخرجت إلينا صرة فيها شعر من شعر النبي، صلى الله عليه وسلم، مخضوباً بالحناء، قال عفان ويونس في حديثهما والكتم. أخبرنا الفضل بن دكين، أخبرنا نصير بن أبي الأشعث عن ابن موهب أن ام سلمة أرته شعر رسول الله، صلى الله عليه وسلم، أحمر. أخبرنا الفضل بن دكين، أخبرنا معقل بن عبد الله عن عكرمة بن خالد قال: عندي من شعر رسول الله، صلى الله عليه وسلم، مخضوب مصبوغ في سكة. أخبرنا الفضل بن دكين ويحيى بن عباد قالا: أخبرنا يونس بن أبي إسحاق، أخبرنا إبراهيم بن محمد بن سعد، قال يحيى بن عباد عن أبيه، قال: كان لنا جلجل من ذهب، فكان الناس يغسلونه وفيه شعر رسول الله، صلى الله عليه وسلم، قال: فتخرج منه شعرات قد غيرت بالحناء والكتم. أخبرنا عبد الله بن نمير، أخبرنا عثمان بن حكم قال: رأيت عند آل أبي عبيدة بن عبد الله بن زمعة شعرات من شعر رسول الله، صلى الله عليه وسلم، مصبوغة بالحناء. أخبرنا حجين بن المثنى، أخبرنا الليث بن سعد عن خالد بن يزيد عن سعيد بن أبي هلال عن ربيعة بن أبي عبد الرحمن قال: رأيت شعرا من شعره، يعني النبي، صلى الله عليه وسلم، فإذا هو أحمر، فسألت عنه فقيل لي أحمر من الطيب. أخبرنا محمد بن عبد الله الأنصاري، أخبرنا كهمس عن عبد الله ابن بريدة قال قيل له: هل خضب رسول الله، صلى الله عليه وسلم؟ قال: نعم. أخبرنا جرير بن عبد الحميد عن يزيد بن زياد عن أبي جعفر قال: شمط عارضا رسول الله، صلى الله عليه وسلم، فخضبه بحناء وكتم. أخبرنا عفان بن مسلم وهشام أبو الوليد الطيالسي وسعيد بن منصور عن عبيد الله بن إياد عن أبيه عن أبي رمثة أنه وصف النبي، صلى الله عليه وسلم، فقال: ذو وفرة وبها ردع من حناء. أخبرنا عفان بن مسلم، أخبرنا حماد بن سلمة قال: أخبرنا عبيد الله بن عمر عن سعيد بن أبي سعيد المقبري عن ابن جريج أنه قال لابن عمر: أراك تغير لحيتك! قال: رأيت رسول الله، صلى الله عليه وسلم، يغير لحيته. أخبرنا هاشم بن القاسم الكناني، أخبرنا عاصم بن عمر عن عبد الله ابن سعيد المقبري عن عبيد بن جريج قال: سمعته وهو يحدث أبي قال: جئت إلى ابن عمر فقلت: رأيتك لا تغير لحيتك إلا بهذه الصفرة، قال: رأيت رسول الله، صلى الله عليه وسلم، يصنع ذاك. أخبرنا خالد بن خداش، أخبرنا عبد الله بن وهب عن عبد الله بن عمر عن نافع عن ابن عمر أنه كان يصفر لحيته بالخلوق ويحدث أن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، كان يصفر. أخبرنا سعيد بن محمد الثقفي عن الأحوص بن حكيم عن أبيه عن عبد الرحمن الثمالي قال: كان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، يغير لحيته بماء السدر، ويأمر بتغيير الشعر مخالفة للأعاجم.
ذكر ما قال رسول الله، صلى الله عليه وسلم، وأصحابه في تغيير الشيب وكراهة الخضاب بالسواد أخبرنا يزيد بن هارون وعبد الله بن نمير ومحمد بن عبد الله الأنصاري عن محمد بن عمرو عن أبي سلمة عن أبي هريرة قال قال رسول الله، صلى الله عليه وسلم: غيروا الشيب ولا تشبهوا باليهود والنصارى. أخبرنا محمد بن كناسة الأسدي، أخبرنا هشام بن عروة عن عثمان ابن عروة عن أبيه عن الزبير قال قال رسول الله، صلى الله عليه وسلم: غيروا الشيب ولا تشبهوا باليهود. أخبرنا عبد الله بن نمير عن هشام بن عروة عن أبيه أن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، قال: غيروا الشيب ولا تشبهوا باليهود. أخبرنا عبد الله بن نمير عن الأجلح عن عبد الله بن بريدة عن أبي الأسود الدؤلي عن أبي ذر قال قال رسول الله، صلى الله عليه وسلم: إن أحسن ما غيرتم به الشيب الحناء والكتم. أخبرنا عبد الوهاب بن عطاء قال: أخبرنا المسعودي عن الأجلح عن عبد الله بن بريدة عن أبيه عن النبي، صلى الله عليه وسلم، أنه قال: أحسن ما غيرتم به الشيب الحناء والكتم. أخبرنا محمد بن عبد الله الأنصاري، حدثني كهمس، حدثني عبد الله بن بريدة أن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، قال: إن أحسن ما غيرتم به الشيب الحناء والكتم. أخبرنا يعقوب بن إبراهيم بن سعد عن أبيه عن صالح بن كيسان عن ابن شهاب قال قال أبو سلمة بن عبد الرحمن: إن أبا هريرة قال إن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، قال: إن اليهود والنصارى لا يصبغون فخالفوهم. أخبرنا الفضل بن دكين، أخبرنا بن عيينة عن الوهري عن سليمان وأبي سلمة عن أبي هريرة عن النبي، صلى الله عليه وسلم، قال: إن اليهود والنصارى لا يصبغون فخالفوهم. أخبرنا الفضل بن دكين، أخبرنا يونس بن أبي إسحاق، حدثني إبراهيم ابن محمد بن سعد بن أبي وقاص قال قال رسول الله، صلى الله عليه وسلم: كيف تصنع اليهود بشيبها؟ قالوا: لا يغيرونه بشيء، قال: فخالفوهم فإن أمثل ما غيرتم به الشيب الحناء والكتم. أخبرنا عبد الوهاب بن عطاء قال: أخبرنا سعيد عن حماد عن إبراهيم عن الأسود بن يزيد أن الأنصار دخلوا على رسول الله، صلى الله عليه وسلم، ورؤوسهم ولحاهم بيض فأمرهم أن يغيروا، قال: فراح الناس بين أحمر وأصفر. أخبرنا عبد الوهاب بن عطاء قال: سأل سعيد، يعني ابن أبي عروبة، عن الخضاب، فأخبرنا عن قتادة أن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، قال: من كان مغيرا لابد فأخضبوا بالحناء والكتم. أخبرنا مؤمل بن إسماعيل، أخبرنا سفيان عن الركين بن الربيع عن القاسم بن حسان عن عمه عبد الرحمن بن حرملة عن عبد الله قال: كان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، يكره تغيير الشيب. أخبرنا عفان بن مسلم وهاشم بن القاسم وأحمد بن عبد الله بن يونس قالوا: أخبرنا محمد بن طلحة عن حميد بن وهب القرشي عن بني طاووس عن أبيهم طاووس عن عبد الله بن عباس قال: مر على النبي، صلى الله عليه وسلم، رجل قد خضب بالحناء، قال: ما أحسن هذا! ثم مر عليه رجل بعده قد خضب بالحناء والكتم، فقال: هذا أحسن من هذا! قال: مر عليه رجل قد خضب بالصفرة، فقال: هذا أحسن من هذا كله! أخبرنا عبد الوهاب بن عطاء قال: أخبرنا ابن جريج عن ابن شهاب قال قال النبي، صلى الله عليه وسلم: غيروا بالأصباغ. قال ابن شهاب: وأحبها إلي أحلكها. أخبرنا عمرو بن عاصم الكلابي، أخبرنا همام، أخبرنا المثنى بن الصباح عن عمر بن شعيب أن عمرو بن العاص حدث أن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، نهى عن خضاب السواد. أخبرنا عبد الله بن جعفر الرقي، أخبرنا عبيد الله بن عمرو عن عبد الكريم عن سعيد بن جبير عن ابن عباس عن النبي، صلى الله عليه وسلم، قال قوم يخضبون بالسواد في آخر الزمان كحواصل الحمام لا يريحون رائحة الجنة. أخبرنا عبد الرحمن بن محمد المحاربي عن ليث عن عامر رفعه قال قال رسول الله، صلى الله عليه وسلم: إن الله لا ينظر إلى من يخضب بالسواد يوم القيامة. أخبرنا كثير بن هشام، أخبرنا ناهض بن سالم عن موسى بن دينار، مولى أبي بكر، عن مجاهد قال: رأى النبي، صلى الله عليه وسلم، رجلا أسود الشعر قد رآه بالأمس أبيض الشعر قال: من أنت؟ قال: أنا فلان، قال: بل أنت شيطان. أخبرنا عبد الوهاب بن عطاء قال: أخبرنا راشد أبو محمد الحماني عن رجل عن الزهري قال: مكتوب في التوراة ملعون من غيرها بالسواد، يعني اللحية. أخبرنا أبو أسامة ومحمد بن عبيد وإسحاق بن يوسف الأزرق عن عبد الملك بن أبي سليمان قال: سئل عطاء عن خضاب الوسمة، فقال: هو مما أحدث الناس، قد رأيت نفرا من أصحاب رسول الله، صلى الله عليه وسلم، فما رأيت أحدا منهم خضب بالوسمة، وما كانوا يختضبون إلا بالحناء، والكتم، وهذه الصفرة.
ذكر من قال أطلى رسول الله، صلى الله عليه وسلم، بالنورة أخبرنا الفضل بن دكين وموسى بن داود قالا: أخبرنا شريك عن ليث أبي المسرفي، قال الفضل عن إبراهيم، وقال موسى عن أبي معشر عن إبراهيم قال: كان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، إذا أطلى بالنورة ولي عانته وفرجه بيده. أخبرنا محمد بن عبد الله الأسدي، أخبرنا سفيان، أخبرنا منصور عن حبيب أن النبي، صلى الله عليه وسلم، كان إذا أطلى ولي عانته بيده. أخبرنا قبيصة بن عقبة، أخبرنا سفيان عن صالح عن أبي معشر وسفيان عن منصور عن حبيب بن أبي ثابت قالا: كان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، إذا أطلى بالنورة ولي عانته بيده. أخبرنا عارم بن الفضل وموسى بن داود قالا: أخبرنا حماد بن زيد، أخبرنا أبو هاشم عن حبيب بن أبي ثابت أن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، تنور. أخبرنا عمرو بن عاصم الكلابي وحفص بن عمر الحوضي قالا: أخبرنا همام عن قتادة قال: ما تنور رسول الله، صلى الله عليه وسلم، ولا أبو بكر ولا عمر ولا عثمان، قال عمرو بن عاصم في حديثه: ولا الخلفاء، وقال حفص بن عمر في حديثه: ولا الحسن. أخبرنا عبد الوهاب بن عطاء عن سعيد عن قتادة أن النبي، صلى الله عليه وسلم، لم يتنور، ولا أبو بكر، ولا عمر، ولا عثمان. أخبرنا عبد الوهاب بن عطاء عن حنظلة عن نافع عن ابن عمر أن النبي، صلى الله عليه وسلم، قال: من الفطرة قص الأظفار والشارب وحلق العانة.
ذكر أخذ رسول الله، صلى الله عليه وسلم، من شاربه حدثنا عفان بن مسلم، أخبرنا حماد بن سلمة قال: أخبرنا عبيد الله بن عمر عن سعيد بن أبي سعيد المقبري عن ابن جريج أنه قال لابن عمر: رأيتك تحفي شاربك! قال: رأيت النبي، صلى الله عليه وسلم، يحفي شاربه. أخبرنا الفضل بن دكين، أخبرنا مندل عن عبد الرحمن بن زياد عن أشياخ لهم قالوا: كان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، يأخذ الشارب من أطرافه. أخبرنا سعيد بن منصور، أخبرنا سفيان عن عبد المجيد بن سهيل عن عبيد الله بن عبد الله قال: جاء مجوسي إلى رسول الله، صلى الله عليه وسلم، قد أعفى شاربه وأحفى لحيته فقال: من أمرك بهذا؟ قال: ربي، قال: لكن ربي أمرني أن أحفي شاربي وأعفي لحيتي.
از کتاب: ترجمه الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد كاتب واقدى (م 230)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و انديشه، 1374ش. مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|