|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>سیره نبوی>پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم > بیان سختی زندگی وی
شماره مقاله : 10798 تعداد مشاهده : 555 تاریخ افزودن مقاله : 19/6/1390
|
بيان سختى زندگى بر رسول خدا صلى الله عليه وسلم عفان بن مسلم و حسن بن موسى اشيب از ثابت بن يزيد و هلال بن خبّاب از عكرمة، از ابن عباس نقل مىكند پيامبر صلى الله عليه وسلم شبهاى پياپى گرسنه مىخوابيد و خانوادهاش هم غذاى شب نداشتند. گويد، معمولا نان آنها جوين بود. هشام بن عبد الملك- يعنى پدر وليد طيالسى-، و ابو هاشم صاحب الزعفران و محمد بن عبد الله نقل مىكردند كه انس بن مالك مىگفته است فاطمه عليها السلام قطعه نانى براى رسول خدا صلى الله عليه وسلم آورد، فرمود: اى فاطمه اين چيست؟ گفت: قرص نانى پختهام دلم آرام نگرفت تا اين قطعه را براى شما آوردم. فرمود: دخترم اين اولين غذايى است كه از سه روز پيش تاكنون به دهان پدرت رسيده است. ابو عاصم ضحاك بن مخلد شيبانى از ام الحصين زينب دختر ابو طلق، از ابو بحر حبان بن جزء، از ابو هريرة نقل مىكرد رسول خدا صلى الله عليه وسلم از شدت گرسنگى بر شكم خود سنگ مىبست. ابو غسّان مالك بن اسماعيل و اسرائيل از مجالد، از شعبى، از مسروق نقل مىكرد روزى عايشه همچنان كه براى من مشغول حديث گفتن بود گريست، گفتم: اى مادر مؤمنان چرا گريه مىكنى؟ گفت: امروز سير نشدم و گرسنهام و خواستم گريه كنم و چرا گريه نكنم و حال آنكه ايستادگى و زحمت رسول خدا صلى الله عليه وسلم را در گرسنگى به خاطر آوردم. سعيد بن سليمان از هشيم، از مجالد، از شعبى، از مسروق نقل مىكنند كه گفت پيش ام المؤمنين عايشه رفتم ديدم مىگريد، گفتم: چه چيز تو را به گريه واداشته است؟ گفت: امروز سير نشده بودم و خواستم بگريم و چرا نگريم كه بر رسول خدا صلى الله عليه وسلم گاهى چهار ماه مىگذشت و يك بار از نان گندم سير نمىخورد. عبيد الله بن موسى و اسرائيل از ابو اسحاق، از عبد الرحمن اسود، از اسود، از عايشه نقل مىكنند كه مىگفت هيچ گاه سه روز پياپى خاندان محمد صلى الله عليه وسلم غذاى روز و شبى كه فقط نان جو باشد نخوردند و اين موضوع تا هنگام رحلت آن حضرت كه به خدا پيوست ادامه داشت. هاشم بن قاسم و ابو معشر از سعيد، از ابو هريره نقل مىكردند كه مىگفت گاه سه ماه پياپى مىگذشت و در خانه پيامبر صلى الله عليه وسلم هيچ آتشى برافروخته نمىشد، نه براى پختن نان و نه پختن چيز ديگرى، گفتند: اى ابو هريره پس آنها چه مىخوردند؟ گفت: فقط دو چيز سياه يعنى خرما و آب، البته همسايگانى از انصار بودند كه خداى پاداش دهادشان، آنها گوسپندان و شتران شيرى داشتند و گاهى اندكى شير براى آن حضرت مىفرستادند. هاشم بن قاسم و محمد بن طلحة از ابو حمزة، از ابراهيم، از اسود، از عايشه نقل مىكردند كه مىگفته است تا هنگام رحلت رسول خدا صلى الله عليه وسلم هيچ گاه خاندان آن حضرت سه وعده پياپى نتوانستند نان گندم بخورند، و هيچ گاه از سفره آن حضرت قطعه نانى كه باقى مانده باشد برداشته نشد. هاشم بن قاسم و جرير بن عثمان از سليمان بن عامر نقل مىكردند كه مىگفت از ابو امامه شنيدم مىگفت هيچ گاه از سفره خاندان پيامبر صلى الله عليه وسلم حتى قطعه نان جوينى هم باقى نمىماند. خالد بن خداش و عبد الله بن وهب از جرير بن حازم، از يونس، از حسن بصرى نقل مىكردند كه مىگفت پيامبر صلى الله عليه وسلم ضمن ايراد خطبهيى فرمود، به خدا سوگند در خاندان محمد صلى الله عليه وسلم حتى يك صاع خوراكى وجود ندارد. ابو هريره مىگويد: پيامبر صلى الله عليه وسلم نه خانه داشت، و به خدا سوگند پيامبر اين موضوع را از اين جهت نمىفرمود كه نعمتهاى خدا را براى خود اندك و كم بشمرد، بلكه مىخواست، امت از او پيروى كند. سعيد بن سليمان و عبّاد از هلال و عكرمة از ابن عباس نقل مىكنند كه مىگفت به خدا سوگند اتفاق مىافتاد كه چند شب پياپى خاندان پيامبر صلى الله عليه وسلم غذا و خوراكى نداشتند. محمد بن عمر واقدى و ابن ابو ذئب از مقبرى، از قول يكى از فرزندان وليد آزاده كرده اخنسىها نقل مىكردند كه مىگفت در سفر و مشغول غذا خوردن بوديم كه ابو هريره آمد، به او خوش آمد گفتيم و دعوت كرديم كه براى غذا خوردن بيايد، گفت: نه به خدا سوگند از آن نمىچشم كه رسول خدا صلى الله عليه وسلم رحلت فرمود و حال آنكه خود و خاندانش حتى از نان جو سير نمىشدند. روح بن عبادة و موسى بن عبيده از عبد الله بن عبيده، از عايشه نقل مىكردند كه مىگفت هيچ گاه پيامبر صلى الله عليه وسلم تا هنگام رحلت در روز دو مرتبه از غذا سير نشد و هرگز در سفره ايشان آن قدر غذا نبود كه سير شود و از آن چيزى باقى بماند مگر اينكه از همان غذاى موجود براى كسى كه غائب بود غذا برمىداشتيم. به عايشه گفتند: پس غذاى شما چه چيزى بود؟ گفت: دو چيز سياه خرما و آب. ضمنا همسايگانى از انصار داشتيم كه دامهاى شيرده داشتند و مقدارى شير براى ما مىفرستادند، خداوند به ايشان جزاى خير دهاد. مالك بن اسماعيل و محمد بن طلحة بن مصرّف از ابو حمزه، از ابراهيم، از اسود، از عايشه نقل مىكنند كه مىگفت خاندان پيامبر صلى الله عليه وسلم هيچ گاه سه وعده پياپى از نان گندم سير نشدند و هيچ گاه تا هنگام مرگ از سفره آن حضرت قطعه نانى زياد نيامد. مالك بن اسماعيل و زهير بن معاويه از ابو اسحاق، از عبد الرحمن بن يزيد، از اسود، از عايشه نقل مىكنند كه مىگفت خاندان پيامبر صلى الله عليه وسلم هيچ گاه دو روز پياپى تا چه رسد به چند روز، حتى از نان جوين سير نشدند. فضل بن دكين و مطيع از كردوس تغلبى، از عايشه نقل مىكردند كه مىگفته است تا هنگام رحلت پيامبر صلى الله عليه وسلم هيچ گاه خانوادهاش سه روز پياپى از نان گندم سير نشدند. روح بن عبادة و حماد بن سلمه و كس ديگرى غير از او، از هشام بن عروة، از پدرش، از عايشه، همچنين عارم بن فضل از حماد بن زيد، از هشام بن عروة از عايشه نقل مىكنند كه مىگفته است به خدا سوگند گاهى يك ماه مىگذشت و ما نمىتوانستيم حتى نان بپزيم. هشام مىگويد، گفتم: پس رسول خدا صلى الله عليه وسلم چه چيزى تناول مىفرمود؟ گفت: همسايگانى از انصار داشتيم كه خداوند پاداش نيكو دهادشان، آنها مقدارى شير داشتند و اندكى از آن را به پيامبر هديه مىدادند. محمد بن اسماعيل بن ابو فديك و محمد بن عمر واقدى از ابن ابو ذئب، از مسلم بن جندب، از نوفل بن اياس هذلى نقل مىكردند كه مىگفته است عبد الرحمن بن عوف همنشين ما بود و دوست خوبى بود، روزى ما را با خود برد و چون به خانهاش وارد شديم، او نخست غسل كرد و با ما نشست كاسهيى آوردند كه در آن نان و گوشت بود و چون كاسه را پيش ما نهادند، عبد الرحمن گريست. گفتم: اى ابو محمد چرا گريه مىكنى؟ گفت: پيامبر صلى الله عليه وسلم از جهان رخت بربست و حال آنكه هيچ گاه خود و خاندانش از نان جوين هم سير نمىشدند و فكر نمىكنم عمرى كه باقى مانده است براى اين گونه خوراكيها باشد بلكه بايد صرف چيزى شود كه براى ما بهتر است. سعيد بن منصور و عبد الحميد بن سليمان از ابو حازم، از ابو هريره نقل مىكردند كه مىگفته است رسول خدا صلى الله عليه وسلم تا هنگام مرگ هيچ گاه حتى از قطعه نان خشكى سير نمىشد و شما دنيا را اين چنين گرفتهايد و ابو هريره انگشتك مىزد- ظاهرا، بشكن زدن و انگشتك زدن در اعراب دليل شگفتى است. خالد بن خداش و عبد الله بن وهب از ابن لهيعة، از عقيل، از ابن شهاب نقل مىكنند ابو هريره بر مغيرة بن اخنس گذشت و مغيره مشغول غذا خوردن بود، ابو هريره پرسيد اين غذا چيست؟ گفت: آرد سبوس گرفته و گوشت چرب. ابو هريره سخت تعجب كرد و گفت: اى مغيره از تو تعجب است، پيامبر صلى الله عليه وسلم را خداوند در حالى قبض روح فرمود كه حتى از نان جو و روغن نمىتوانست شبانهروزى دو مرتبه غذا بخورد و حال آنكه تو و يارانت اين چنين دنيا را ميان خود گرفتهايد، و انگشتك زد، و منظورش اين بود كه آنان چون كودكانند. مسلم بن ابراهيم از ابان بن يزيد، و قتاده از انس بن مالك نقل مىكند هرگز در غذاى روز يا شب پيامبر نان و گوشت با هم در سفره نبود مگر در ميهمانيها. مسلم بن ابراهيم از قول سلام بن مسكين، از عمر بن معدان، از انس بن مالك نقل مىكند كه مىگفت در وليمهيى كه رسول خدا مىداد حضور داشتم كه بر سفره نه گوشت بود و نه نان. عمرو بن عاصم كلابى از همّام، از قتاده نقل مىكرد كه مىگفت معمولا هر وقت به خانه انس بن مالك مىرفتيم، نانواى او مشغول پخت بود، روزى گفت: از اين نان بخوريد، به ياد ندارم كه رسول خدا تا هنگامى كه به خداى خود پيوست، نان آرد سبوس گرفته و گوسپند بريانى در سفره خود ديده باشد. معن بن عيسى از عبد الله بن مؤمّل، از عبد الله بن ابو مليكة، از عايشه نقل مىكند كه مىگفته است پيامبر صلى الله عليه وسلم هرگز در روز دو نوع غذا تناول نمىفرمود، اگر گوشتى فراهم بود و مىخورد چيز ديگرى بر آن نمىافزود، و اگر خرما مىخورد يا نان فراهم مىشد چيز ديگرى بر آن نمىافزود، و وقتى بيمار بود، عربها برخى از داروها را پيشنهاد مىكردند و پيامبر صلى الله عليه وسلم خود را معالجه مىكرد و مردم غير عرب هم گاه دارويى عرضه مىكردند و خود را با آن مداوا مىفرمود. محمد بن عمر واقدى از عبد الله بن جعفر، از يزيد بن هاد، از عروة، از عايشه نقل مىكرد رسول خدا صلى الله عليه وسلم رحلت فرمود در حالى كه هيچ گاه دو مرتبه در شبانروز از نان جو سير نشد، گاهى سبدى خرما هديه مىكردند كه مقدارى رطب در آن بود و بسيار خوشحال مىشديم. سعيد بن سليمان از سليمان بن مغيرة از حميد كه همان ابن هلال است نقل مىكند كه عايشه مىگفت ابو بكر شبى ران گوسپندى براى ما فرستاد، من قطعهيى از آن مىكندم و مىخوردم و گاهى پيامبر صلى الله عليه وسلم در دست نگه مىداشت و قطعهيى مىكند و مىخورد و من آن را در دست نگه مىداشتم. به عايشه گفتند: چراغ نبود؟ گفت: اگر چراغ مىداشتيم آن را نانخورش مىكرديم. گاه يك ماه مىگذشت و خاندان پيامبر صلى الله عليه وسلم نان نمىپختند و ديگى بر آتش نمىنهادند. مىگويد، اين موضوع را براى صفوان نقل كردم، گفت: گاهى اين موضوع دو ماه طول مىكشيد. عبيد الله بن موسى از شيبان، از اعمش، از عمرو بن مرّة، از ابو نضر نقل مىكرد كه مىگفت از عايشه شنيدم كه مىگفت در خانه با پيامبر صلى الله عليه وسلم نشسته بوديم، ابو بكر ران گوسپندى براى ما هديه فرستاد و من در تاريكى آن را همراه رسول خدا قطعه قطعه كرديم، كسى گفت: مگر چراغ نداشتيد؟ گفت: اگر چراغى مىداشتيم آن را مىخورديم. خالد بن خداش و ابو جميع از حميد بن هلال نقل مىكرد و او سلسله حديث خود را به عايشه مىرساند كه مىگفته است شبى ران پوست كنده گوسپندى را از خانه ابو بكر براى ما هديه آوردند، گاهى رسول خدا صلى الله عليه وسلم آن را قطعه قطعه مىكرد و گاهى من، مردى گفت: اى ام المؤمنين مگر چراغ نداشتيد؟ گفت: اگر چراغى مىداشتيم آن را مىخورديم. خالد بن خداش از عبد الله بن وهب، از ابو صخر حميد بن زياد، از يزيد بن قسيط، از عروة، از عايشه نقل مىكرد كه مىگفته است پيامبر صلى الله عليه وسلم رحلت فرمود و حال آنكه هيچ گاه در شبانروز دو وعده غذا نداشت و از نان جو و روغن هم نمىتوانست دو مرتبه سير شود. روح بن عبادة و ابو داود سليمان طيالسى از شعبة، از سماك، از نعمان بن بشير نقل مىكرد كه مىگفت از عمر بن خطاب ضمن آنكه خبر فتوحات را به مردم مىداد، شنيدم كه مىگفت خودم ديدم رسول خدا صلى الله عليه وسلم تمام روز از گرسنگى به خود مىپيچيد و حتى خرماى معمولى نمىيافت كه شكم خود را سير فرمايد. عبيد الله بن موسى از اسرائيل، از سماك، از نعمان بن بشير نقل مىكند كه مىگفت از عمر شنيدم مىگفت خدا را ستايش كنيد چه بسا روزها كه پيامبر صلى الله عليه وسلم از گرسنگى به خود مىپيچيد و خرماى معمولى هم پيدا نمىكرد تا شكم خود را سير فرمايد. فضل بن دكين و حسن بن موسى گفتند زهير، از سماك نقل مىكرده است كه شنيده است نعمان بن بشير از فراز منبر به مردم مىگفته است: پيامبر صلى الله عليه وسلم چگونه بود و شما چگونهايد. مگر پيامبر شما از خرماى معمولى سير مىشد و شما امروز به انواع رطب و كره و سرشير هم راضى نيستيد. حسن بن موسى در اين روايت به جاى انواع خرما انواع لباس گفته است. موسى بن اسماعيل از ابو داود سليمان بن عبيد مازنى، از عمران بن زيد مدنى، از قول پدرش نقل مىكند كه مىگفته است به خانه عايشه رفتيم و گفتيم مادر جان سلام، گفت: سلام بر تو و گريست. گفتيم: مادر جان چرا گريه مىكنى؟ گفت: به من خبر رسيده است كه برخى از شما چندان غذاهاى گوناگون مىخورند كه نيازمند دارو مىشوند تا غذاى آنان را هضم كند و پيامبر شما صلى الله عليه وسلم را به خاطر آوردم كه از دنيا رحلت فرمود در حالى كه هيچ گاه در شبانروز از دو نوع غذا سير نمىشد، اگر خرما خورده بود نان نمىخورد و اگر نان خورده بود خرماى نمىخورد و اين موضوع مرا به گريه وا داشت. محمد بن اسماعيل بن ابو فديك و محمد بن عمر واقدى از حماد بن ابو حميد، از محمد بن منكدر نقل مىكنند كه مىگفت عروة بن زبير به من رسيد و دستم را گرفت و گفت: اى ابو عبد الله، گفتم: گوش به فرمانم بگو، گفت: امروز پيش مادرم عايشه- از نظر اينكه همسران رسول خدا به منزله مادران مسلمانانند عروه چنين تعبير كرده است، ضمنا توجه داريد كه عايشه خاله اوست- رفتم و او گفت: پسركم، گفتم: آرى. گفت: به خدا سوگند گاه در خانه پيامبر صلى الله عليه وسلم چهل شب پياپى بر ما مىگذشت در حالى كه در خانه چراغ و هيچ گونه آتش ديگر برافروخته نمىكرديم. گفتم: مادر جان پس با چه چيزى زندگى مىكرديد؟ گفت: با دو چيز سياه، خرما و آب. روح بن عبادة از بسطام بن مسلم، از معاوية بن قرّة، از پدرش نقل مىكنند كه مىگفته است ما با پيامبر خود روزگار گذرانديم و خوراكى جز دو چيز سياه نداشتيم، گويد، پدرم به من گفت: آيا مىدانى دو چيز سياه چيست؟ گفتم: نه، گفت: خرما و آب. فضل بن دكين از مصعب بن سليمان زهرى نقل مىكند كه مىگفته است از انس بن مالك شنيدم كه مىگفت مقدارى خرما براى رسول خدا هديه آوردند كه دست به كار تقسيم كردن و هديه فرستادن از آن شد و ديدم از شدت گرسنگى همان طور كه سر پا نشسته بود از آن تناول مىفرمود. عمرو بن عاصم كلابى از همّام بن يحيى، از قتاده، از انس نقل مىكند كه مىگفته است ام سليم همراه او مقدارى خرما براى رسول خدا صلى الله عليه وسلم هديه فرستاد، انس مىگويد، پيامبر صلى الله عليه وسلم يك مشت از آن خرما براى بعضى از همسران خود فرستاد و چنان شروع به خوردن كرد كه فهميده مىشد سخت گرسنه و خواهان آن است. عفان بن مسلم از ابان، از قتاده، از انس نقل مىكند مردى يهودى پيامبر صلى الله عليه وسلم را به نانى جوين و مقدارى روغن بوناك دعوت كرد و پذيرفت. محمد بن عبد الله اسدى و سفيان از منصور بن صفية، از مادرش، از عايشه نقل مىكرد كه مىگفت رسول خدا صلى الله عليه وسلم رحلت فرمود و حال آنكه ما از همان دو چيز سياه [آب و خرما] هم سير نشديم. سعيد بن منصور و خالد بن خداش هر دو از داود بن عبد الرحمن، از منصور بن عبد الرحمن، از قول مادرش صفية، از عايشه نقل مىكرد كه مىگفته است رسول خدا صلى الله عليه وسلم هنگامى رحلت فرمود كه مردم از خرما و آب سير مىشدند- خرما و آب در دسترس همه مسلمانان بود. وليد بن اعزّ و سعيد بن منصور از عبد الحميد بن سليمان، از ابو حازم، از سهل بن سعد نقل مىكردند كه مىگفته است پيامبر صلى الله عليه وسلم تا هنگامى كه رخت از جهان بربست در يك روز دو مرتبه از خوراكى سير نشد. اسماعيل بن ابان وراق از كثير بن سليم، از انس نقل مىكند هيچ گاه از مقابل پيامبر صلى الله عليه وسلم چيزى برداشته نمىشد- غذا فقط به مقدار لازم و كم بود- و هيچ گاه تشكچهيى همراه آن حضرت نمىبردند كه بر آن بنشيند. مسلم بن ابراهيم و حمّاد بن سلمه از فرقد سنجى، از سعيد بن جبير، از ابن عمر نقل مىكردند كه مىگفت رسول خدا صلى الله عليه وسلم را ديدم كه با روغنى كه پرورده و آماده نشده بود موهاى خود را چرب كرد. هاشم بن قاسم و عبد الحميد بن بهرام از شهيد، از اسماء دختر يزيد نقل مىكردند كه مىگفته است روزى كه پيامبر صلى الله عليه وسلم رحلت فرمود، زره آن حضرت در گرو يك بار جو پيش مردى يهودى بود. سعيد بن سليمان و عبد الحميد بن سليمان از ابو حازم نقل مىكردند كه مىگفت به سهل بن سعد گفتم: آيا در روزگار رسول خدا صلى الله عليه وسلم غربال و الك وجود داشت؟ گفت: من در آن زمان غربال نديدم، و پيامبر صلى الله عليه وسلم هم تا هنگامى كه رحلت فرمود آرد بيخته جو نخورد. گويد، گفتم: پس چگونه نان و آرد درست مىكرديد؟ گفت: معمولا دستاس مىكرديم و بعد فوت مىكرديم مقدارى از پوست آن با دميدن به هوا مىرفت و بقيه آن هم مىماند. واقدى و افلح بن سعيد گويند از عبد الله بن رافع شنيدم كه مىگفت شنيده است ام سلمه مىگفته است هنگامى كه رسول خدا رحلت فرمود مسلمانان غربال و آردبيز نداشتند. واقدى گويد فائد، از عبد الله بن على بن ابو رافع، از قول مادر بزرگش سلمى نقل مىكرد كه مىگفته است در روزگار رسول خدا صلى الله عليه وسلم ما غربال و الك نداشتيم و وقتى جو را دستاس مىكرديم، يكبار آن را باد مىداديم. واقدى از نافع بن ثابت، از ابن دودمان نقل مىكرد رسول خدا صلى الله عليه وسلم و ابو بكر و عمر آرد جو را بدون اينكه غربال شده باشد مىخوردند. واقدى و ابو معشر از مقبرى، از ابو هريره نقل مىكرد پيامبر صلى الله عليه وسلم مىگفته است پروردگارا از گرسنگى به تو پناه مىبرم كه بد هم آغوشى است. واقدى از شيبان، از جابر، از ابو جعفر- منظور حضرت امام محمد باقر است- نقل مىكرد كه مىگفته است پيامبر صلى الله عليه وسلم تا هنگام مرگ بيشترين خوراكش نان جو و خرما بود. واقدى و منصور بن ابى الاسود از اسماعيل بن ابو خالد، از حكيم بن جابر نقل مىكند در خانه پيامبر صلى الله عليه وسلم كدو ديده شد و پرسيدند با كدو چه مىكنيد؟ گفتند: خوراك خود قرار مىدهيم، و كمك در صرفهجويى است. واقدى و عبد الرحمن بن ابو الزناد از مخرمة بن سليمان والبى، از اعرج نقل مىكرد كه ابو هريره گفته است پيامبر صلى الله عليه وسلم غالبا گرسنه مىماند. اعرج مىگويد، به ابو هريره گفتم: اين گرسنگى چگونه بود و چه علتى داشت؟ گفت: به واسطه زيادى ميهمانان و مردمى كه به همين منظور با آن حضرت مىآمدند، وانگهى هيچ گاه غذا نمىخوردند مگر اينكه برخى از ياران و نيازمندانى كه از مسجد آمده بودند، همراه بودند، چون خداوند خيبر را گشود نسبتا گشايشى پيش آمد ولى اصولا زندگى در مدينه با سختى و تنگدستى همراه بود كه سرزمين خشك بدون كشت است و بيشتر غذاى مردم آن شهر خرما بود با وجود اين در دين خود پايدار و استوار بودند. مخرمة بن سليمان مىگويد در عين حال از روزى كه پيامبر صلى الله عليه وسلم به مدينه آمد تا روزى كه رحلت فرمود ديگ كوچكى غذا از خانه سعد بن عبادة همه روزه براى خانه پيامبر صلى الله عليه وسلم فرستاده مىشد، برخى ديگر از انصار غير از سعد بن عبادة هم اين كار را انجام مىدادند ولى روز به روز تعداد مستمندان و كسانى كه به مدينه مىآمدند بيشتر مىشد و آن سرزمين هم اصلا خشك و زندگى در آن دشوار بود، محصول كشاورزى ايشان از آب اندكى كه مردان مجبور بودند بر دوش خود آن را به نخلستانها برسانند يا به وسيله شتر ببرند تأمين مىشد و شتران هم گاهى كشتزارها را خراب مىكردند و چه بسا كه نخلستانهاى ايشان گرفتار آفت مىشد و محصول آن سال از ميان مىرفت. واقدى و معاوية بن صالح از يحيى بن جابر، از مقدام بن معدى كرب نقل مىكرد رسول خدا صلى الله عليه وسلم مىفرمود: آدمى هيچ ظرفى بدتر از شكم را انباشته نمىكند، و حال آنكه براى او فقط چند لقمهيى كه نيرويش را تأمين كند كافى است، بر فرض هم كه مجبور باشد بايد يك سوم آن براى خوراكى و يك سوم آن براى آشاميدنى و يك سوم آن براى خودش باشد. * متن عربی: ذكر شدة العيش على رسول الله، صلى الله عليه وسلم أخبرنا عفان بن مسلم والحسن بن موسى الأشيب قالا: أخبرنا ثابت ابن يزيد، أخبرنا هلال بن خباب عن عكرمة عن ابن عباس أن النبي، صلى الله عليه وسلم، كان يبيت الليالي المتتابعة طاوياً وأهله لا يجدون عشاء، قال: وكان عامة خبزهم الشعير. أخبرنا هشام بن عبد الملك أبو الوليد الطيالسي، أخبرنا أبو هاشم صاحب الزعفران، أخبرنا محمد بن عبد الله أن أنس بن مالك حدثه أن فاطمة، عليها السلام، جاءت بكسرة خبز إلى النبي، صلى الله عليه وسلم، فقال: ما هذه الكسرة يا فاطمة؟ قالت: قرص خبزته فلم تطب نفسي حتى أتيتك بهذه الكسرة، فقال: أما إنه أول طعامٍ دخل فم أبيك منذ ثلاثة أيامٍ! أخبرنا الضحاك بن مخلد أبو عاصم الشيباني عن زينب بنت أبي طليق أم الحصين قالت: حدثني حبان بن جزءٍ أبو بحر عن أبي هريرة أن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، كان يشد صلبه بالحجر من الغرث. أخبرنا مالك بن إسماعيل أبو غسان، أخبرنا إسرائيل عن مجالد عن الشعبي عن مسروق قال: بينما عائشة، رضي الله عنها، تحدثني ذات يوم إذ بكت فقلت: ما يبكيك يا أم المؤمنين؟ قالت: ما ملأت بطني من طعام فشئت أن أبكي إلا بكيت، أذكر رسول الله، صلى الله عليه وسلم، وما كان فيه من الجهد. أخبرنا سعيد بن سليمان، أخبرنا هشيم قال: أخبرنا مجالد عن الشعبي عن مسروق قال: دخلت على عائشة أم المؤمنين، رضي الله عنها، وهي تبكي، فقلت: يا أم المؤمنين ما يبكيك؟ قالت: ما أشبع فأشاء أن أبكي إلا بكيت، وذلك لأن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، كانت تأتي عليه أربعة أشهر ما يشبع من خبز بر. أخبرنا عبيد الله بن موسى، أخبرنا إسرائيل عن أبي إسحاق عن عبد الرحمن الأسود عن الأسود عن عائشة، رضي الله عنها، قالت: ما شبع آل محمد غداء وعشاء من خبز الشعير ثلاثة أيام متتابعات حتى لحق بالله. أخبرنا هاشم بن القاسم، أخبرنا محمد بن طلحة عن أبي حمزة عن إبراهيم عن الأسود عن عائشة، رضي الله عنها، قالت ما شبع آل محمد ثلاثاً من خبز بر حتى قبض، وما رفع عن مائدته كسرة فضلاً حتى قبض. أخبرنا هاشم بن القاسم، أخبرنا أبو معشر عن سعيد عن أبي هريرة قال: كان يمر بآل رسول الله، صلى الله عليه وسلم، هلال ثم هلال ثم هلال لا يوقد في شيء من بيوته نار لا لخبز ولا لطبيخ، قالوا: بأي شيء كانوا يعيشون يا أبا هريرة؟ قال: بالأسودين التمر والماء، قال: وكان له جيران من الأنصار، جزاهم الله خيراً، لهم منائح يرسلون إليه بشيء من لبن. أخبرنا هاشم بن القاسم، أخبرنا جرير بن عثمان عن سليمان بن عامر قال: سمعت أبا أمامة يقول: ما كان يفضل عن أهل بيت رسول الله، صلى الله عليه وسلم، خبز الشعير. أخبرنا خالد بن خداش، أخبرنا عبد الله بن وهب، حدثني جرير ابن حازم عن يونس عن الحسن قال: خطب رسول الله، صلى الله عليه وسلم، فقال: والله ما أمسى في آل محمدٍ صاع من طعام؛ وإنها لتسعة أبيات، والله ما قالها استقلالاً لرزق الله ولكن أراد أن تأسى به أمته. أخبرنا سعيد بن سليمان، أخبرنا عباد عن هلال، أخبرنا عكرمة عن ابن عباس قال: والله لقد كان يأتي على آل محمد، صلى الله عليه وسلم، الليالي ما يجدون فيها عشاءً. أخبرنا محمد بن عمر الأسلمي، أخبرنا ابن أبي ذئب عن المقبري عن بعض بني الوليد مولى الأخنسيين قال: بينما نحن على طعام لنا في مخرج لنا طلع علينا أبو هريرة فرحبنا به وقلنا: هلم، قال لا والله لا أذوقه، مات رسول الله، صلى الله عليه وسلم، ولم يشبع هو ولا أهله من خبز الشعير. أخبرنا روح بن عبادة، أخبرنا موسى بن عبيدة عن عبد الله بن عبيدة عن عائشة، رضي الله عنها، قالت: ما شبع رسول الله، صلى الله عليه وسلم، في يوم مرتين حتى لحق بالله، ولا رفعنا له فضل طعام عن شبع حتى لحق بالله، إلا أن نرفعه لغائب، فقيل لها: ما كانت معيشتكم؟ قالت: الأسودان الماء والتمر، وقالت: وكان لنا جيران من الأنصار لهم ربائب يسقوننا من لبنها، جزاهم الله خيراً. أخبرنا مالك بن إسماعيل، أخبرنا محمد بن طلحة بن مصرف عن أبي حمزة عن إبراهيم عن الأسود عن عائشة، رضي الله عنها، قالت: ما شبع آل محمد، صلى الله عليه وسلم، ثلاثاً من خبز بر حتى قبض، وما رفعت عن مائدته كسرة فضلاً حتى قبض. أخبرنا مالك بن إسماعيل، أخبرنا زهير بن معاوية، حدثني أبو إسحاق عن عبد الرحمن بن يزيد عن الأسود عن عائشة، رضي الله عنها، قالت: ما شبع آل محمد يومين تباعاً فصاعداً إلا من خبز الشعير. أخبرنا الفضل بن دكين، أخبرنا مطيع، حدثني كردوس التغلبي عن عائشة، رضي الله عنها، أنها ذكرت أن آل محمد لم يشبعوا ثلاثة أيام متوالية من طعام بر حتى مضى النبي، صلى الله عليه وسلم، لسبيله. أخبرنا روح بن عبادة، أخبرنا حماد بن سلمة وغيره عن هشام بن عروة عن أبيه عن عائشة، رضي الله عنها، وأخبرنا عارم بن الفضل عن حماد بن زيد عن هشام بن عروة عن عائشة، رضي الله عنها، قالت: والله لقد كان يأتي على آل محمد، صلى الله عليه وسلم، شهر لا نخبز فيه، قال قلت: يا أم المؤمنين فما كان يأكل رسول الله، صلى الله عليه وسلم؟ فقالت: كان لنا جيران من الأنصار، جزاهم الله خيراً كان لهم شيء من لبن يهدون منه إلى رسول الله، صلى الله عليه وسلم. أخبرنا محمد بن إسماعيل بن أبي فديك ومحمد بن عمر الأسلمي عن ابن أبي ذئب عن مسلم بن جندب عن نوفل بن إياس الهذلي قال: كان عبد الرحمن بن عوف لنا جليساً وكان نعم الجليس، وإنه انقلب بنا ذات يوم حتى إذا دخلنا بيته ودخل فاغتسل ثم خرج فجلس معنا وأتانا بجفنة فيها خبز ولحم فلما وضعت بكى عبد الرحمن فقلت: يا أبا محمد ما يبكيك؟ فقال: فارق رسول الله، صلى الله عليه وسلم، الدنيا ولم يشبع هو ولا أهل بيته من خبز الشعير، ولا أرانا أخرنا لهذا لما هو خير لنا. أخبرنا سعيد بن منصور، أخبرنا عبد الحميد بن سليمان قال: سمعت أبا حازم يقول قال أبو هريرة: ما شبع رسول الله، صلى الله عليه وسلم، من الكسر اليابسة حتى فارق الدنيا وأصبحتم تهدرون بالدنيا، ونقر بأصابعه. أخبرنا خالد بن خداش، أخبرنا عبد الله بن وهب عن ابن لهيعة عن عقيل عن ابن شهاب أن أبا هريرة كان يمر بالمغيرة بن الأخنس وهو يطعم الطعام فقال: ما هذا الطعام؟ قال: خبز النقي واللحم السمين، قال: وما النقي؟ قال: الدقيق، فتعجب أبو هريرة ثم قال: عجباً لك يا مغيرة! رسول الله، صلى الله عليه وسلم، قبضه الله، عز وجل، وما شبع من الخبز والزيت مرتين في يوم وأنت وأصحابك تهدرون ههنا الدنيا بينكم، ونقر بإصبعه يقول كأنهم صبيان. أخبرنا مسلم بن إبراهيم، أخبرنا أبان بن يزيد، أخبرنا قتادة، أخبرنا أنس بن مالك أن النبي، صلى الله عليه وسلم، لم يجمع له غداءً ولا عشاء من خبز ولحم إلا على ضفف. أخبرنا مسلم بن إبراهيم، أخبرنا سلام بن مسكين، أخبرنا عمر بن معدان عن أنس بن مالك قال: شهدت للنبي، صلى الله عليه وسلم، وليمة ما فيها خبز ولا لحم. أخبرنا عمرو بن عاصم، الكلابي أخبرنا همام، أخبرنا قتادة قال: كنا نأتي أنس بن مالك وخبازه قائم، فقال يوماً: كلوا فما أعلم رسول الله، صلى الله عليه وسلم، رأى رغيفاً مرققاً بعينه حتى لحق بربه، ولا شاة سميطاً قط. أخبرنا معن بن عيسى، أخبرنا عبد الله بن المؤمل عن عبد الله بن أبي مليكة عن عائشة، رضي الله عنها، قالت: ما اجتمع في بطن النبي، صلى الله عليه وسلم، طعامان في يوم قط، إن أكل لحماً لم يزد عليه، وإن أكل تمراً لم يزد عليه، وإن أكل خبزاً لم يزد عليه، وكان رجلاً مسقاماً وكانت العرب تنعت له فيتداوى بما تنعت له العرب، وكانت العجم تنعت له فيتداوى. أخبرنا محمد بن عمر الأسلمي، أخبرنا عبد الله بن جعفر عن يزيد بن الهاد عن عروة عن عائشة، رضي الله عنها، قالت: مات رسول الله، صلى الله عليه وسلم، ولم يشبع مرتين في يوم من خبز الشعير، قالت: وإن كان ليهدى لنا قناع فيه تمر فيه كعب من إهالة فنفرح به. أخبرنا سعيد بن سليمان، أخبرنا سليمان بن المغيرة عن حميد، يعني ابن هلال قال قالت عائشة، رضي الله عنها: أرسل أبو بكر قائمة شاة ليلاً فقطعت وأمسك علي رسول الله، صلى الله عليه وسلم، أو قطع رسول الله، صلى الله عليه وسلم، وأمسكت عليه، قال فقيل لها: على غير مصباح؟ قالت عائشة، رضي الله عنها، لو كان عندنا مصباح لائتدمنا به، كان يأتي على آل محمد شهر ما يخبزون خبزاً، ولا يطبخون قدراً، قال: فذكرت ذلك لصفوان، فقال: كان يأتي عليهم الشهران. أخبرنا عبيد الله بن موسى عن شيبان عن الأعمش عن عمرو بن مرة عن أبي نضر قال: سمعت عائشة، رضي الله عنها، تقول: إني لجالسة مع رسول الله، صلى الله عليه وسلم، في البيت، فأهدى لنا أبو بكر رجل شاة، فإني لأقطعها مع رسول الله، صلى الله عليه وسلم، في ظلمة البيت، فقال لها قائل: أما كان لكم سراج؟ فقالت: لو كان لنا ما يسرج به أكلناه. أخبرنا خالد بن خداش، أخبرنا أبو جميع عن حميد بن هلال، رفع الحديث إلى أم المؤمنين عائشة، رضي الله عنها، قالت: أتتنا ليلة قائمة من عند أبي بكر، تعني مسلوخاً، فأنا أمسك على النبي، صلى الله عليه وسلم، وهو يقطع، أو النبي، صلى الله عليه وسلم، يمسك علي وأنا أقطع، فقال لها رجل من القوم: يا أم المؤمنين أما كان عندكم حينئذ مصباح؟ قالت: لو أن عندنا مصباحاً أكلناه. أخبرنا خالد بن خداش، أخبرنا عبد الله بن وهب، أخبرنا أبو صخر حميد بن زياد عن يزيد بن قسيط عن عروة عن عائشة، رضي الله عنها، قالت: لقد مات رسول الله، صلى الله عليه وسلم، وما شبع من خبز وزيت في يوم مرتين. أخبرنا روح بن عبادة وسليمان أبو داود الطيالسي قالا: أخبرنا شعبة عن سماك سمع النعمان بن بشير يقول: سمعت عمر بن الخطاب وهو يذكر ما فتح على الناس، فقال عمر: لقد رأيت رسول الله، صلى الله عليه وسلم، يلتوي يومه من الجوع ما يجد من الدقل ما يملأ به بطنه. أخبرنا عبيد الله بن موسى قال: أخبرنا إسرائيل عن سماك عن النعمان ابن بشير قال: سمعته وهو يخطب يقول: احمدوا الله فربما أتى على رسول الله، صلى الله عليه وسلم، اليوم يظل يلتوي ما يشبع من الدقل. أخبرنا الفضل بن دكين والحسن بن موسى قالا: أخبرنا زهير عن سماك قال: سمعت النعمان بن بشير يقول على المنبر: ما كان النبي، صلى الله عليه وسلم، أو نبيكم يشبع من الدقل، وما ترضون دون ألوان التمر والزبد، قال الحسن بن موسى في حديثه: وألوان الثياب. أخبرنا موسى بن إسماعيل، أخبرنا سليمان بن عبيد المازني أبو داود، أخبرنا عمران بن زيد المدني، حدثني والدي قال: دخلنا على عائشة، رضي الله عنها، فقلنا: سلام عليك يا أمه! فقالت: وعليك السلام! ثم بكت، فقلنا: ما بكاؤك يا أمه! قالت: بلغني أن الرجل منكم يأكل من ألوان الطعام حتى يلتمس لذلك دواء يمرئه، فذكرت نبيكم، صلى الله عليه وسلم، فذاك الذي أبكاني، خرج من الدنيا ولم يملأ بطنه في يوم من طعامين، كان إذا شبع من التمر لم يشبع من الخبز، وإذا شبع من الخبز لم يشبع من التمر، فذاك الذي أبكاني. أخبرنا محمد بن إسماعيل بن أبي فديك ومحمد بن عمر الأسلمي عن حماد بن أبي حميد عن محمد بن المنكدر قال: أدركني عروة بن الزبير فأخذ بيدي فقال: يا أبا عبد الله! فقلت: لبيك! فقال: دخلت على أمي، عائشة رضي الله عنها، فقالت: يا بني! فقلت: لبيك! فقالت: والله إن كنا لنمكث أربعين ليلة ما نوقد في بيت رسول الله، صلى الله عليه وسلم، بنار مصباحاً ولا غيره، فقلت: يا أمه فبم كنتم تعيشون؟ فقالت: بالأسودين التمر والماء. أخبرنا روح بن عبادة، أخبرنا بسطام، يعني ابن مسلم، عن معاوية ابن قرة قال قال أبي: لقد غبرنا مع نبينا، صلى الله عليه وسلم، وما لنا طعام إلا الأسودان، ثم قال لي: هل تدري ما الأسودان؟ قلت: لا، قال: التمر والماء. أخبرنا الفضل بن دكين، أخبرنا مصعب بن سليمان الزهري، سمعت أنس بن مالك وهو يقول: أهدي للنبي، صلى الله عليه وسلم، تمر فأخذ يهديه، قال: ثم رأيته يأكل منه مقعياً من الجوع. أخبرنا عمرو بن عاصم الكلابي، أخبرنا همام بن يحيى، أخبرنا قتادة عن أنس أن أم سليم بعثت معه بقناع عليه رطب إلى النبي، صلى الله عليه وسلم، قال: فجعل يقبض القبضة فيبعث بها إلى بعض نسائه، ثم أكل أكل رجل يعلم أنه يشتهيه. أخبرنا عفان بن مسلم، أخبرنا أبان عن قتادة عن أنس أن يهودياً دعا النبي، صلى الله عليه وسلم، إلى خبز شعير وإهالة سنخة فأجابه. أخبرنا محمد بن عبد الله الأسدي، أخبرنا سفيان عن منصور بن صفية عن أمه عن عائشة، رضي الله عنها، قالت: توفي رسول الله، صلى الله عليه وسلم، وما شبعنا من الأسودين. أخبرنا سعيد بن منصور وخالد بن خداش قالا: أخبرنا داود بن عبد الرحمن، أخبرنا منصور بن عبد الرحمن عن أمه صفية عن عائشة، رضي الله عنها، قالت: توفي رسول الله، صلى الله عليه وسلم، حين شبع الناس من الأسودين التمر والماء. أخبرنا الوليد بن الأعز وسعيد بن منصور قالا: أخبرنا عبد الحميد ابن سليمان عن أبي حازم عن سهل بن سعد سمعه يقول: ما شبع رسول الله، صلى الله عليه وسلم، شبعتين في يوم حتى فارق الدنيا. أخبرنا إسماعيل بن أبان الوراق، أخبرنا كثير بن سليم عن أنس قال: ما رفع من بين يدي رسول الله، صلى الله عليه وسلم، شيء قط، ولا حملت معه طنفسة يجلس عليها. أخبرنا مسلم بن إبراهيم، أخبرنا حماد بن سلمة، أخبرنا فرقد السنجي عن سعيد بن جبير عن بن عمر قال: رأيت النبي، صلى الله عليه وسلم، أدهن بزيت غير مقتتٍ. أخبرنا هاشم بن القاسم، أخبرنا عبد الحميد بن بهرام، حدثني شهيد، حدثتني أسماء بنت يزيد أن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، توفي يوم توفي ودرعه مرهونة عند رجل من اليهود بوسق من شعير. أخبرنا سعيد بن سليمان، أخبرنا عبد الحميد بن سليمان، أخبرنا أبو حازم عن سهل بن سعد قال قلت لسهل: أكانت المناخل على عهد النبي، صلى الله عليه وسلم؟ فقال: رأيت منخلاً في ذاك الزمان، وما أكل رسول الله، صلى الله عليه وسلم، الشعير منخولاً حتى فارق الدنيا، قال قلت: كيف كنتم تصنعون؟ قال: كنا ندحنها ثم ننفخ قشرها فيطير ما طار، ونستمسك ما أستمسك. أخبرنا محمد بن عمر، أخبرنا أفلح بن سعيد قال: سمعت عبد الله بن رافع يخبر أنه سمع أم سلمة تقول: لقد توفي رسول الله، صلى الله عليه وسلم، وما للمسلمين من منخل. أخبرنا محمد بن عمر، أخبرنا فائد عن عبد الله بن علي بن أبي رافع عن جدته سملى قالت: ما كان لنا منخل على عهد رسول الله، صلى الله عليه وسلم، إنما كنا ننسف الشعير إذا طحن نسفاً. أخبرنا محمد بن عمر، أخبرنا نافع بن ثابت عن ابن دومان أن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، وأبا بكر وعمر كانوا يأكلون الشعير غير منخول. أخبرنا محمد بن عمر، حدثني أبو معشر عن المقبري عن أبي هريرة قال: كان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، يقول: اللهم إني أعوذ بك من الجوع فإنه بئس الضجيع! أخبرنا محمد بن عمر، أخبرنا شيبان عن جابر عن أبي جعفر قال: ما مات رسول الله، صلى الله عليه وسلم، حتى كان أكثر طعامه خبز الشعير والتمر. أخبرنا محمد بن عمر، أخبرنا منصور بن أبي الأسود عن إسماعيل بن أبي خالد عن حكيم بن جابر قال: رئي عند النبي، صلى الله عليه وسلم، دباء فقيل: ما تصنعون به؟ قالوا: نكثر به الطعام، قال غير منصور: نستعين به على العيال. أخبرنا محمد بن عمر، أخبرنا عبد الرحمن بن أبي الزناد عن مخرمة ابن سليمان الوالبي، أخبرني الأعرج عن أبي هريرة أن النبي، صلى الله عليه وسلم، كان يجوع، قلت لأبي هريرة: وكيف ذلك الجوع! قال: لكثرة من يغشاه وأضيافه، وقومٍ يلزمونه لذلك، فلا يأكل طعاماً أبداً إلا ومعه أصحابه وأهل الحاجة يتتبعون من المسجد، فلما فتح الله خيبر، اتسع الناس بعض الاتساع، وفي الأمر بعد ضيق، والمعاش شديد، هي بلاد ظلف لا زرع فيها، إنما طعام أهلها التمر وعلى ذلك أقاموا، قال مخرمة بن سليمان: وكانت جفنة سعدٍ تدور على رسول الله، صلى الله عليه وسلم، منذ يوم نزل المدينة في الهجرة إلى يوم توفي، وغير سعد ابن عبادة من الأنصار يفعلون ذلك، فكان أصحاب رسول الله، صلى الله عليه وسلم، كثيراً، يتواسون، ولكن الحقوق تكثر، والقدام يكثرون، والبلاد ضيقة ليس فيها معاش، إنما تخرج ثمرتهم من ماءٍ ثمر يحمله الرجال علىأكتافهم أم الإبل والإبل أكل ذلك، وربما أصاب نخلهم القشام، فيذهب ثمرتهم تلك السنة، قال محمد بن عمر: سمعت عبد الرحمن بن أبي الزناد يقول: كل ما اشتد من الأمر فهو ظلف، وقال محمد بن عمر: القشام شيء يصيب البلح بمثل الجدري فيقير. أخبرنا محمد بن عمر، أخبرنا معاوية بن صالح عن يحيى بن جابر عن المقدام بن معد يكرب عن النبي، صلى الله عليه وسلم، قال: ما ملأ آدمي وعاء شراً من بطنٍ، حسب ابن آدم أكلات يقمن صلبه فإن كان لا محالة فثلث لطعامه وثلث لشرابه وثلث لنفسه.
از کتاب: ترجمه الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد كاتب واقدى (م 230)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و انديشه، 1374ش. مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|