|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>سیره نبوی>پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم > حضور رسول خدا صلی الله علیه و سلم در ویران کردن و ساختن کعبه
شماره مقاله : 10753 تعداد مشاهده : 364 تاریخ افزودن مقاله : 25/5/1390
|
حضور رسول خدا صلى الله عليه وسلم در ويران كردن و ساختن كعبه محمد بن عمر بن واقد اسلمى گويد از عبد الله بن يزيد هذلى، از سعيد بن عمرو هذلى، از پدرش، و عبد الله بن يزيد هذلى، از ابو غطفان، از ابن عباس، و محمد بن عبد الله از زهرى، از محمد بن جبير بن مطعم- و سلسله سند حديث ايشان در مواردى مشترك بود- برايم نقل كردند كه مىگفتهاند كوههاى اطراف همگى مشرف بر مكه بود و سيل از نواحى بالاى مكه مىآمد و وارد خانه مىشد و گاه از بالاى خانه كعبه مىگذشت و ترسيدند كه ويران شود. از سوى ديگر مقدارى از زيورهاى كعبه از جمله آهويى زرين كه آراسته به مرواريد و گوهر و بر روى زمين كنار كعبه نصب بود، دزديده شد. اتفاقا كشتيى از روميان به سرپرستى با قوم كه معمار هم بود در شعيبة كه پيش از جدّه بندرگاه معروف بود، گرفتار طوفان و درهم شكسته بود. وليد بن مغيرة همراه گروهى از سران قريش به شعيبة آمد و چوبهاى كشتى را خريدند و با معمار رومى هم صحبت كردند او نيز همراه ايشان آمد و تصميم گرفتند و گفتند خانه خداى خود را دوباره بسازيم. دستور دادند سنگ فراوان جمع كردند و پايههاى ساختمان را كندند كه از آن سنگها به كار برند. در همان هنگام رسول خدا صلى الله عليه وسلم هم كه سى و پنج ساله بود همراه مردم سنگ حمل مىكرد و معمولا هنگام حمل كردن سنگ، ازار و لنگهاى خود را مىگشودند و آن را بر دوش خود مىافكندند. پيامبر صلى الله عليه وسلم نيز چنان كرد كه از پاى درافتاد و بانگ سروشى شنيد كه مىگويد عورت خود را بپوش و اين نخستين سروشى بود كه آن حضرت شنيد. ابو طالب گفت: اى برادرزاده، لنگ خود را بر سرت بگذار. فرمود: اين پيشامد براى اين بود كه من تعدى كردم و كارى را كه نبايد انجام دهم انجام دادم و پس از آن هرگز عورت رسول خدا ديده نشد. و چون تصميم به خراب كردن خانه گرفتند، يكى از ايشان گفت فقط از اموال پاكيزه خود كه در به دست آوردن آن قطع رحم نكرده باشيد و نسبت به كسى ستم روا نداشته باشيد، خرج كنيد. وليد بن مغيرة تيشه به دست گرفت و به كندن سنگها پرداخت و مىگفت: پروردگارا، خشم مگير كه ما قصد خير و نيكى داريم و قريش نيز همراه او به خراب كردن كعبه پرداختند. سپس براى ساختن و بر آوردن ديوارهاى كعبه قرعه كشى كردند. فاصله ميان حجر اسماعيل و حجر الاسود كه در كعبه هم آنجا و در واقع پيش روى كعبه است به خاندان عبد مناف و بنى زهره افتاد. و فاصله ميان اين سو تا آن سوى حجر اسماعيل بر عهده بنى اسد بن عبد العزّى و بنى عبد الدار بن قصىّ قرار گرفت. و فاصله ميان حجر اسماعيل و ركن يمانى بر عهده بنى تيم و بنى مخزوم گذاشته شد. و فاصله ركن يمانى تا حجر الاسود بر عهده بنى سهم و بنى جمح و عدىّ و عامر بن لؤىّ قرار گرفت. و چون ساختمان را آغاز كردند و به جايى رساندند كه لازم بود حجر الاسود را نصب كنند، هر يك از قبايل مدعى شدند كه براى نصب حجر الاسود از ديگران شايستهترند و چنان اختلافى پيش آمد كه بيم درگيرى و كشتار بود. و قرار گذاشتند نخستين كسى كه از در بنى شيبة وارد شود آن را نصب كند. و همگان گفتند راضى و تسليم اين حكم هستيم. و رسول خدا صلى الله عليه وسلم نخستين كسى بود كه وارد شد و چون او را ديدند گفتند اين امين است و به هر چه حكم دهد راضى هستيم و داستان را به آن حضرت گفتند. و پيامبر صلى الله عليه وسلم رداى خود را برداشت و بر زمين بگسترد و حجر الاسود را در آن نهاد و فرمود چهار نفر از چهار خاندان بزرگ قريش بيايند. از بنى عبد مناف عتبة بن ربيعه آمد و ابو زمعه و ابو حذيفة بن مغيرة و قيس بن عدى آمدند و رسول خدا فرمود هر يك گوشهيى از ردا را بگيريد و همگى با هم آن را بلند كنيد. و آنها چنان كردند و رسول خدا صلى الله عليه وسلم سنگ را برداشت و در جاى آن كه هم اكنون نيز همان جاست، نصب فرمود. مردى از اهل نجد پيش آمد كه حجر الاسود را بردارد و به پيامبر صلى الله عليه وسلم بدهد، يا سنگى ديگر به رسول خدا بدهد كه حجر الاسود را با آن محكم سازد. عباس بن عبد المطّلب گفت نه. و او را راند و خود سنگى به پيامبر صلى الله عليه وسلم داد تا حجر الاسود را با آن محكم كند. و پيامبر صلى الله عليه وسلم فرمود نبايد كسى غير از خود ما همراه ما در ساختن كعبه باشد. گويد، مرد نجدى گفت: خيلى شگفتآور است كه مردى اهل شرف و عقل و سن و سال و اموال اين گونه به كوچكترين خود اعتماد كنند و با وجود فقر او بر خود سالارش كنند و با اينكه خود اهل كرم وجود هستند گويى همگى خدمتگزاران اويند، و به خدا سوگند ايشان را پراكنده خواهد ساخت و همه بهرهها و منافع را ميان ايشان تقسيم خواهد كرد. و گويند كه او ابليس بود. در اين موقع ابو طالب اين ابيات را سرود: همانا آغاز و فرجام آن از ماست، با دادگرى و عدالتى كه منكر آن نيستيم (در راه خداوند حاكم و عادل كه منكرش نيستيم)، كمال كوشش خود را براى آباد ساختن آن به كار برده به بهترين و بيشترين وجه آن را ساخته و پرداختهايم پس اگر حقى باشد بيشترش در ماست. همچنان كعبه را تا زير سقف ساختند و براى سقف پانزده ستون در نظر گرفتند و آن را بر شش پايه قرار دادند و حجر اسماعيل را هم از كعبه جدا كردند. واقدى از ابن جريج، از وليد بن عطاء، از حارث بن عبد الله بن ابى ربيعه، از عايشه نقل مىكند كه پيامبر صلى الله عليه وسلم به او گفته است قوم تو در ساختمان كعبه كوتاهى كردند و اگر نه اين است كه هنوز مدتى از مشرك بودن ايشان نگذشته است (به تازگى از شرك دست برداشتهاند) آنچه از خانه كعبه را كه از آن بيرون كردهاند، ضميمه آن مىكردم. اگر پس از من خواستند كعبه را تجديد ساختمان كنند بيا تا به تو نشان دهم كه چه قسمتهايى از آن خارج كردهاند. و نزديك هفت ذراع از حجر اسماعيل را به عايشه نشان داد. عايشه مىگويد، پيامبر صلى الله عليه وسلم در گفتار خود همچنين فرمود: من براى كعبه دو در شرقى و غربى كه بلند نباشد قرار مىدادم، آيا مىدانى چرا قوم تو در كعبه را بلند و در ارتفاع قرار دادند؟ و من گفتم: نه. فرمود: از روى غرور و عزتطلبى كه هيچ كس جز كسانى كه ايشان مىخواهند نتواند وارد كعبه شود، و ايشان معمولا وقتى خوش نداشتند كسى وارد كعبه شود او را دعوت مىكردند كه وارد كعبه شود و همين كه خود را بالا مىكشيد و نزديك بود وارد كعبه شود او را كنار مىزدند و فرو مىافتاد. واقدى مىگويد عبد الله بن يزيد هذلى، از سعيد بن عمرو، از پدرش نقل مىكرد كه مىگفته است قريش در دوره جاهلى در كعبه را روزهاى دوشنبه و پنجشنبه مىگشودند و پردهداران كعبه كنار در مىنشستند و چه بسا كسى به زحمت بالا مىرفت و اگر آنها نمىخواستند وارد شود كنارش مىزدند و فرو مىافتاد و چه بسا كه دست و پايش مىشكست يا مىمرد. معمولا به رعايت احترام هيچ گاه با كفش وارد كعبه نمىشدند بلكه كفشهاى را در محل نردبان و پلكان قرار مىدادند. واقدى از ابو بكر بن عبد الله بن ابى سبرة، از خالد بن رباح، از مطّلب بن عبد الله بن حنطب، از ابن مرسا غلام قريش نقل مىكند كه مىگفته است، شنيدم عباس بن عبد المطّلب مىگفت رسول خدا در حج خود بر خانه كعبه جامههاى گرانبهاى سياه پوشاند. * متن عربی: ذكر حضور رسول الله، صلى الله عليه وسلم، هدم قريش الكعبة وبناؤها قال: أخبرنا محمد بن عمر بن واقد الأسلمي، أخبرنا عبد الله بن يزيد الهذلي عن سعيد بن عمرو الهذلي عن أبيه وعبد الله بن يزيد الهذلي عن أبي غطفان عن ابن عباس قال: وحدثني محمد بن عبد الله عن الزهري عن محمد بن جبير بن مطعم، دخل حديث بعضهم في حديث بعض، قالوا: كانت الجرف مطلة على مكة، وكان السيل يدخل من أعلاها حتى يدخل البيت فانصدع فخافوا أن ينهدم، وسرق منه حلية وغزال من ذهب كان عليه در وجوهر، وكان موضوعاً بالأرض فأقبلت سفينة في البحر فيها روم، ورأسهم بأقوم، وكان بانياً، فجنحتها الريح إلى الشعيبة، وكانت مرفأ السفن قبل جدة، فتحطمت السفينة، فخرج الوليد بن المغيرة في نفر من قريش إلى السفينة فابتاعوا خشبها وكلموا الرومي بأقوم فقدم معهم، وقالوا: لو بنينا بيت ربنا، فأمروا بالحجارة تجمع وتنقى الضواحي منها، فبينا رسول الله، صلى الله عليه وسلم، ينقل معهم، وهو يومئذ ابن خمس وثلاثين سنة، وكانوا يضعون أزرهم على عواتقهم، ويحملون الحجارة، ففعل ذلك رسول الله، صلى الله عليه وسلم، فلبط به ونودي: عورتك، فكان ذلك أول مانودي، فقال له أبو طالب: يا بن أخي اجعل إزارك على رأسك، فقال: ما أصابني ما أصابني إلا في تعدي؛ فما رؤيت لرسول الله، صلى الله عليه وسلم، عورة بعد ذلك فلما أجمعوا على هدمها قال بعضهم: لا تدخلوا في بنائها من كسبكم إلا طيباً، لم تقطعوا فيه رحماً، ولم تظلموا فيه أحداً، فبدأ الوليد بن المغيرة بهدمها، وأخذ المعول ثم قام عليها يطرح الحجارة وهو يقول: اللهم لم ترع إنما نريد الخير، فهدم وهدمت معه قريش، ثم أخذوا في بنائها، وميزوا البيت، واقرعوا عليه، فوقع لعبد مناف وزهرة ما بين الركن الأسود إلى ركن الحجر وجه البيت، ووقع لبني أسد بن عبد العزى وبني عبد الدار بن قصي ما بين ركن الحجر إلى ركن الحجر الآخر، ووقع لتيم ومخزوم ما بين ركن الحجر إلى الركن اليماني، ووقع لسهم وجمح وعدي وعامر بن لؤي ما بين الركن اليماني إلى الركن الأسود، فبنوا، فلما انتهوا إلى حيث يوضع الركن من البيت قالت كل قبيلة نحن أحق بوضعه، واختلفوا حتى خافوا القتال، ثم جعلوا بينهم أول من يدخل من باب بني شيبة فيكون هو الذي يضعه، وقالوا: رضينا وسلمنا، فكان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، أول من دخل من باب بني شيبة، فلما رأوه قالوا: هذا الأمين قد رضينا بما قضى بيننا، ثم أخبروه الخبر، فوضع رسول الله، صلى الله عليه وسلم، رداءه وبسطه في الأرض، ثم وضع الركن فيه، ثم قال: ليأت من كل ربع من أرباع قريش رجل، فكان في ربع بني عبد مناف عتبة بن ربيعة، وكان في الربع الثاني أبو زمعة، وكان في الربع الثالث أبو حذيفة بن المغيرة، وكان في الربع الرابع قيس بن عدي، ثم قال رسول الله، صلى الله عليه وسلم: ليأخذ كل رجلٍ منكم بزاوية من زوايا الثوب ثم ارفعوه جميعاً، فرفعوه ثم وضعه رسول الله، صلى الله عليه وسلم، بيده في موضعه ذلك، فذهب رجل من أهل نجد ليناول النبي، صلى الله عليه وسلم، حجراً يشد به الركن، فقال العباس بن عبد المطلب: لا، ونحاه، وناول العباس رسول الله، صلى الله عليه وسلم، حجراً فشد به الركن، فغضب النجدي حيث نحي، فقال النبي، صلى الله عليه وسلم: إنه ليس يبني معنا في البيت إلا منا، قال: فقال النجدي: يا عجباً لقوم أهل شرف وعقول وسن وأموال عمدوا إلى أصغرهم سناً، وأقلهم مالاً، فرأسوه عليهم في مكرمتهم وحرزهم كأنهم خدم له، أما والله ليفوتنهم سبقاً وليقسمن بينهم حظوظاً وجدوداً! ويقال انه إبليس، فقال أبو طالب: إن لنا أوله وآخره ... في الحكم والعدل الذي لاننكره وقد جهدنا جهده لنعمره ... وقد عمرنا خيره وأكثره فإن يكن حقاً ففينا أوفره ... ثم بنوا حتى انتهوا إلى موضع الخشب، فكان خمسة عشر جائزاً سقفوا البيت عليه، وبنوه على ستة أعمدة، وأخرجوا الحجر من البيت. قال: أخبرنا محمد بن عمر، أخبرنا ابن جريج عن الوليد بن عطاء عن الحارث بن عبد الله بن أبي ربيعة عن عائشة قالت: قال رسول الله، صلى الله عليه وسلم: إن قومك أستقصروا من بنيان الكعبة ولولا حداثة عهدهم بالشرك أعدت فيه ما تركوا منه، فإن بدا لقومك من بعدي أن يبنوه فهلمي أريك ما تركوا منه فأراها قريباً من سبع أذرع في الحجر، قالت: وقال رسول الله، صلى الله عليه وسلم، في حديثه ولجعلت لها بابين موضوعين في الأرض شرقياً وغربياً. أتدرين لم كان قومك رفعوا بابها؟ فقلت له: لا أدري، قال: تعززاً ألا يدخلها إلا من أرادوا؛ وكان الرجل إذا كرهوا أن يدخل يدعونه حتى إذا كاد أن يدخل دفعوه حتى يسقط. قال: أخبرنا محمد بن عمر قال: حدثني عبد الله بن يزيد الهذلي عن سعيد بن عمرو عن بيه قال: رأيت قريشاً يفتحون البيت في الجاهلية يوم الإثنين ويوم الخميس، فكان حجابه يجلسون على بابه، فيرقى الرجل فإذا كانوا لا يريدون دخوله دفع فطرح، فربما عطب، وكانوا لا يدخلون الكعبة بحذاء يعظمون ذلك، يضعون نعالهم تحت الدرج. قال: أخبرنا محمد بن عمر، أخبرنا أبو بكر بن عبد الله بن أبي سبرة عن خالد بن رباح عن المطلب بن عبد الله بن حنظب عن ابن مرسا مولى لقريش قال: سمعت العباس بن عبد المطلب يقول: كسا رسول الله، صلى الله عليه وسلم، في حجته البيت الحبرات.
از کتاب: ترجمه الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد كاتب واقدى (م 230)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و انديشه، 1374ش. مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|