عبد مناف بن قصىّ
هشام بن محمد بن سائب كلبى از قول پدرش نقل مىكرد كه چون قصىّ بن كلاب در گذشت پسرش عبد مناف بن قصىّ عهدهدار كارهاى او شد و سالارى قريش را به دست گرفت و مقدارى از زمينهاى مكه را علاوه بر آنچه كه قصى تعيين كرده بود براى قوم خود مشخص ساخت. و هنگامى كه خداوند متعال اين آيه را بر پيامبر نازل فرمود كه «و بترسان خويشاوند نزديك خود را» آن حضرت فقط اعقاب عبد مناف را مشمول آن حكم دانست و ايشان را براى انذار فرا خواند.
هشام بن محمد از قول پدرش، از ابو صالح، از ابن عبّاس نقل مىكند كه مىگفته است چون خداوند متعال بر پيامبر صلى الله عليه وسلم اين آيه را نازل فرموده كه «و بترسان خويشاوندان نزديك خود را»، از خانه بيرون آمد و بر فراز كوه مروه رفت و بانگ برداشت كه اى خاندان فهر. قريش همه آمدند. ابو لهب گفت: اينك قريش همه پيش تواند، هر چه مىخواهى بگويى بگو. پيامبر صلى الله عليه وسلم فرمود: اى خاندان غالب. و در آن هنگام اعقاب محارب و حارث دو پسر ديگر فهر برگشتند. پيامبر فرمود: اى خاندان لؤىّ بن غالب. و در آن هنگام فرزندان و اعقاب تيم ادرم پسر ديگر غالب برگشتند. پيامبر فرمود: اى خاندان كعب بن لؤىّ. و در آن هنگام اعقاب عامر بن لؤىّ برگشتند. پيامبر فرمود: اى خاندان مرّة بن كعب. و در آن هنگام فرزندان و اعقاب عدى بن كعب و بنى سهم و بنى جمح فرزندان عمرو بن هصيص بن كعب بن لوى برگشتند. پيامبر فرمود: اى خاندان كلاب بن مرّه. و در آن هنگام اعقاب مخزوم و تيم برگشتند. پيامبر فرمود: اى خاندان قصى. و فرزندان زهرة بن كلاب برگشتند. پيامبر صلى الله عليه وسلم فرمود: اى خاندان بنى عبد مناف. در آن هنگام فرزندان و اعقاب عبد الدار بن قصىّ و فرزندان اسد بن عبد العزّى بن قصىّ و فرزندان عبد بن قصىّ رفتند. ابو لهب گفت: اكنون فرزندان عبد مناف حاضرند، هر چه مىخواهى بگو. پيامبر صلى الله عليه وسلم فرمود: خداوند به من دستور فرموده است خويشاوندان نزديك خود را انذار كنم و شما نزديكان من از قريش هستيد، و من نمىتوانم براى شما از سوى خدا بهرهيى برسانم و يا براى آخرت شما نصيبى منظور كنم مگر اينكه بگوييد «لا اله الا الله»، و اگر بگوييد، در پيشگاه خدايتان گواهى خواهم داد و عرب و عجم هم فرمانبردار شما خواهند شد. ابو لهب گفت:
خسران و زيان بر تو باد، براى اين موضوع ما را دعوت كردى! و خداوند سوره تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ 111: 1 را نازل فرمود كه مىفرمايد خسران و زيان بر دستهاى ابو لهب باد.
هشام بن محمد بن سائب كلبى از پدرش روايت مىكند عبد مناف داراى شش پسر و شش دختر شد، مطّلب بن عبد مناف كه بزرگتر پسر او بود و هموست كه ضمن مسافرتهاى بازرگانى خود با نجاشى در مورد بازرگانى قريش در حبشه پيمان بست، هاشم بن عبد مناف كه نامش عمرو بود و هموست كه قرارداد بازرگانى قريش با هرقل را بست- زيرا او به شام رفت و آمد مىكرد- و عبد شمس بن عبد مناف و تماضر و حنّة و قلابة و برّة و هاله دختران عبد مناف، و مادر ايشان عاتكه كبرى دختر مرّة بن هلال بن فالج بن ثعلبة بن ذكوان بن ثعلبة بن بهثة بن سليم بن منصور بن عكرمة بن خصفة بن قيس بن عيلان بن مضر بود، و نوفل بن عبد مناف و او كسى است كه با خسرو قرار داد بازرگانى قريش را به عراق بست، و ابو عمرو بن عبد مناف، و ابو عبيد بن عبد مناف كه در كودكى در گذشت و مادر ايشان واقده دختر ابو عدى بود، و ابو عدى عامر بن عبد نهم بن زيد بن مازن بن صعصعة است، و ريطة دختر عبد مناف كه مادر بنى هلال بن معيط از خاندانهاى بنى كنانة بن خزيمه است و مادرش از قبيله ثقيف است.
*
متن عربی:
ذكر عبد مناف بن قصي
قال: أخبرنا هشام بن محمد بن السائب الكلبي عن أبيه قال: لما هلك قصي بن كلاب، قام عبد مناف بن قصي على أمر قصي بعده، وأمر قريش إليه، واختط بمكة رباعاً بعد الذي كان قصي قطع لقومه، وعلى عبد مناف اقتصر رسول الله، صلى الله عليه وسلم، حين أنزل الله، تبارك وتعالى، عليه: وأنذر عشيرتك الأقربين.
قال: أخبرنا هشام بن محمد قال: فحدثني أبي عن أبي صالح عن ابن عباس قال: لما أنزل الله تعالى على النبي، صلى الله عليه وسلم: وأنذر عشيرتك الأقربين؛ خرج حتى علا المروة ثم قال: يال فهرٍ! فجاءته قريش فقال أبو لهب بن عبد المطلب: هذه فهر عندك فقل، فقال: يال غالب! فرجع بنو محارب وبنو الحارث ابنا فهر، فقال: يال لؤي بن غالب! فرجع بنو تيم الأدرم بن غالب، فقال: يال كعب بن لؤي! فرجع بنو عامر بن لؤي، فقال: يال مرة بن كعب! فرجع بنو عدي ابن كعب وبنو سهم وبنو جمح ابنا عمرو بن هصيص بن كعب بن لؤي، فقال: يال كلاب بن مرة! فرجع بنو مخزوم بن يقظة بن مرة وبنو تيم ابن مرة، فقال: يال قصي! فرجع بنو زهرة بن كلاب، فقال: يال عبد مناف! فرجع بنو عبد الدار بن قصي وبنو أسد بن عبد العزى بن قصي، وبنو عبد بن قصي فقال أبو لهب: هذه بنو عبد مناف عندك فقل، فقال رسول الله، صلى الله عليه وسلم: إن الله قد أمرني أن أنذر عشيرتي الأقربين وأنتم الأقربون من قريشٍ وإني لا أملك لكم من الله حظاً ولا من الآخرة نصيباً إلا أن تقولوا لا اله الا الله فأشهد بها لكم عند ربكم وتدين لكم بها العرب وتذل لكم بها العجم، فقال أبو لهب: تباً لك! فلهذا دعوتنا! فأنزل الله: تبت يدا أبي لهبٍ؛
يقول: خسرت يدا أبي لهب.
قال: أخبرنا هشام بن محمد بن السائب الكلبي عن أبيه قال: ولد عبد مناف بن قصي ستة نفر، وست نسوة: المطلب بن عبد مناف، وكان أكبرهم وهو الذي عقد الحلف لقريش من النجاشي في متجرها إلى أرضه، وهاشم بن عبد مناف واسمه عمرو، وهو الذي عقد الحلف لقريش من هرقل لأن تختلف إلى الشأم آمنة، وعبد شمس بن عبد مناف، وتماضر بنت عبد مناف، وحنة، وقلابة، وبرة، وهالة بنات عبد مناف، وأمهم عاتكة الكبرى بنت مرة بن هلال بن فالج بن ثعلبة بن ذكوان بن ثعلبة بن بهثة بن سليم بن منصور بن عكرمة بن خصفة بن قيس بن عيلان بن مضر، ونوفل بن عبد مناف، وهو الذي عقد الحلف لقريش من كسرى إلى العراق، وأبا عمرو بن عبد مناف، وأبا عبيد درج وأمهم، واقدة بنت أبي عدي، وهو عامر بن عبد نهم بن زيد بن مازن بن صعصعة، وريطة بنت عبد مناف ولدت بني هلال بن معيط من بني كنانة بن خزيمة وأمها الثقفية.
از کتاب: ترجمه الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد كاتب واقدى (م 230)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و انديشه، 1374ش.
مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
islamwebpedia.com