Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 23

----

21/05/1446

----

3 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم فرموده است:

" رَكْعَتَا الْفَجْرِ خَيْرٌ مِنْ الدُّنْيَا وَمَا فِيهَا" (روايت مسلم (725).

يعنى: "دو ركعت سنت صبح بهتر است از دنيا و آنچه كه در آن هست"

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

قرآن و حدیث>اشخاص>محمد بن سیرین

شماره مقاله : 10597              تعداد مشاهده : 365             تاریخ افزودن مقاله : 18/5/1390

محمد بن سيرين‏

كنيه‏اش ابو بكر و برده آزاد كرده و وابسته انس بن مالك بوده است، او محدثى امين و مورد اعتماد و بلند مرتبه و فقيهى پارسا و پيشوايى پردانش بوده است، و گرفتار سنگينى گوش و كرى بوده است.

گويد از محمد بن عبد الله انصارى پرسيدم اصل محمد بن سيرين از كجا بود؟ گفت:

از اسيران عين التمر  و برده آزاد كرده و وابسته انس بن مالك بوده است.

گويد خالد بن خداش، از حماد بن زيد، از انس بن سيرين ما را خبر داد كه می گفته است برادرم محمد دو سال باقى مانده از خلافت عثمان متولد شده است و من يك سال باقى مانده از خلافت عثمان متولد شده اند.

گويد بكّار بن محمد از گفته پدرش ما را خبر داد كه می گفته است مادر محمد بن سيرين بانويى به نام صفيه و كنيز آزاد كرده و وابسته ابو بكر بن ابى قحافه بوده است كه سه تن از همسران حضرت ختمى مرتبت او را پاك و پاكيزه شمرده اند و به هنگام عقد او هيجده تن‏ از شركت كنندگان در جنگ بدر و از جمله ابىّ بن كعب حضور داشته اند ابى بن كعب دعا می كرده است و آنان آمين می گفته اند، گويد بكّار بن محمد می گفت براى محمد بن سيرين از يك همسر سى فرزند متولد شدند كه فقط عبد الله بن محمد بن سيرين باقى ماند.

گويد يزيد بن هارون از عبد الملك بن ابى سليمان از انس بن سيرين ما را خبر داد كه می گفته است زيد بن ثابت پيش ما كه شش برادر بوديم آمد، محمد هم ميان ما بود، زيد گفت اگر بخواهيد می توانم بگويم هر كدام از شما از كدام مادر متولد شده‏ايد و افزود اين يكى و آن يكى از يك مادر و اين يكى و آن يكى از يك مادر و ديگرى و آن ديگرى از يك مادر زاده شده‏ايد، و در سخن خود هيچ اشتباهى نكرد.

گويد، عفان بن مسلم از شعبه ما را خبر داد كه می گفته است مادرم از هشام بن حسان پرسيد محمد بن سيرين از كداميك از ياران حضرت ختمى مرتبت حديث نقل می كرد؟ گفت از ابن عمر و ابو هريره، مادرم پرسيد خودش از ايشان حديث شنيده است؟ گفت آرى.

گويد سليمان بن حرب هم از شعبه ما را خبر داد كه می گفته است مادرم از هشام بن حسان پرسيد محمد بن سيرين از كداميك از ياران حضرت ختمى مرتبت حديث نقل می كرد؟ گفت از ابن عمر و ابو هريره، پرسيد خودش از آنان شنيده است؟ گفت آرى.

گويد سليمان بن حرب، از سليم بن اخضر از ابن عون ما را خبر داد كه می گفته است محمد بن سيرين احاديث ابو هريره را به صورت مرفوع بيان نمی كرد مگر سه حديث را كه چاره یی از آن نداشت، يكى آنكه پيامبر  صلى الله عليه وسلم يكى از نمازهاى عشاء را گزارد و ديگرى گفتار آن حضرت درباره اينكه اهل يمن آمدند و سومى را هم سليمان فراموش كرده بود.

گويد عبد الرزاق از معمر، از ايوب از محمد بن سيرين ما را خبر داد كه می گفته است گاهى حديثى را از ده تن می شنيدم و هر چند معنى يكى بود ولى الفاظ آن اختلاف داشت.

گويد محمد بن عبد الله انصارى از ابن عون ما را خبر داد كه می گفته است محمد بن سيرين حديث را با همان كلمات و حروفى كه شنيده بود نقل می كرد.

گويد از قول امية بن خالد از شعبه به من خبر دادند كه خالد حذّاء می گفته است هر حديثى را كه محمد بن سيرين بگويد از گفته ابن عباس به من خبر داده اند، بدون ترديد آن را از عكرمه شنيده است كه به روزگار مختار عكرمه را در كوفه ديده است، می گويند محمد بن سيرين از زيد بن ثابت و انس بن مالك و يحيى بن جزّار و شريح و جز ايشان گاهى روايت كرده است.

گويد مسلم بن ابراهيم از سرىّ بن يحيى ما را خبر داد كه می گفته است از محمد بن سيرين شنيدم می گفت خداوند شريح را رحمت فرمايد كه محل نشستن مرا نزديك خود قرار می داد.

گويد محمد بن عبد الله انصارى از ابن عون از محمد بن سيرين ما را خبر داد كه می گفته است اين علم حديث احكام دين و آيين است بنگريد و به هوش باشيد كه از چه كسى آن را فرا می گيريد.

گويد بكار بن محمد از گفته ابن عون ما را خبر داد كه می گفته است محمد بن سيرين هر گاه حديث نقل می كرد چنان بود كه گويى از چيزى می ترسد يا پرهيز می كند.

گويد بكار بن محمد از ابن عون از گفته محمد بن سيرين ما را خبر داد كه می گفته است از كتابها پرهيز كنيد كه همانها مايه سرگردانى يا گمراهى كسانى كه پيش از شما بوده اند شده است، بكّار می افزود كه پدر بزرگ و پدرم و ابن عون كتابى نداشتند كه حتى يك حديث را به صورت كامل در آن نوشته باشند.

گويد عفان بن مسلم از سليم بن اخضر از ابن عون ما را خبر داد كه می گفته است از محمد بن سيرين شنيدم می گفت اگر قرار بود كتابى براى خود انتخاب كنم همانا رسائل النبى را برمی گزيدم. گويد عفان بن مسلم از حماد بن زيد، از يحيى بن عتيق ما را خبر داد كه می گفته است محمد بن سيرين اشكالى در نوشتن حديث نمی ديد به شرط آنكه پس از حفظ كردن آن را محو كنند.

گويد عارم بن فضل از حماد بن زيد از شعيب ما را خبر داد كه می گفته است شعبى به ما می گفت بر شما باد به فراگيرى از اين مرد كر، يعنى محمد بن سيرين.

گويد عارم بن فضل، از حماد بن زيد، از غالب قطان ما را خبر داد كه می گفته است بردبارى محمد بن سيرين را فرا گيريد و خشم حسن بصرى را ياد مگيريد.

گويد عمرو بن عاصم، از ابو سهل محمد بن عمرو انصارى ما را خبر داد كه می گفته است شنيدم محمد بن سيرين خوش نمی دارد كه حرف باء بسم الله را به صورت كشيده بنويسد و پس از آن سين و ميم را بنويسد و می گفته است ببين كه من چگونه می نويسم و سپس درباره كسى كه بر خلاف او نويسد سخن سخت و درشت می گفته است.

گويد عمرو بن عاصم، از محمد بن عمرو ما را خبر داد كه می گفته است شنيدم محمد بن سيرين می گفت خوش نمی دارم كه در نامه‏ها نوشته شود بسم الله الرحمن الرحيم، براى فلانى، و می افزود بنويس بسم الله الرحمن الرحيم از فلانى به فلانى.

گويد عارم بن فضل، از حماد بن زيد، از يحيى بن عتيق ما را خبر داد كه می گفته است محمد بن سيرين مردى را ديد كه با آب دهان خود بر كفش خود چيزى می نويسد، محمد به او گفت می خواهى كفش خود را بليسى؟ و آيا از اين كار خوشت می آيد؟ و آن مرد كفش را از دست خود افكند.

گويد عفان بن مسلم، از ابن زيد، از يونس ما را خبر داد كه می گفته است حسن بصرى در راه خدا سخن می گفت و اعتراض می كرد و محمد در راه خدا خاموش بود.

گويد محمد بن عبد الله انصارى از اشعث ما را خبر داد كه می گفته است هر گاه با محمد بن سيرين براى گفت و گو می نشستيم با ما سخن می گفت و حديث نقل می كرد و می خنديد و از اخبار مردم می پرسيد ولى هر گاه از او درباره فقه و حلال و حرام مسئله یی پرسيده می شد رنگش تغيير می كرد و حالش دگرگون می شد به گونه یی كه می گفتى اين محمد بن سيرين غير از محمد بن سيرين چند لحظه پيش است.

گويد مسلم بن ابراهيم، از مهدى بن ميمون ما را خبر داد كه می گفت حضور داشتم و شنيدم مردى با محمد بن سيرين در موضوعى ستيز و جدال می كرد، محمد گفت می دانم چه قصدى دارى و من به قوانين جدل و ستيز از تو داناترم ولى نمی خواهم با تو ستيز و همتايى كنم.

گويد عفان بن مسلم، از حماد بن زيد، از عاصم احول ما را خبر داد كه می گفته است از مورق عجلى شنيدم می گفت فقيهى را به پارسايى محمد بن سيرين و پارسايى را به فقاهت او نديده ام.

گويد ابو قلابه می گفت هر جا كه می خواهيد محمد بن سيرين را ببريد كه او را از همه خودتان پارساتر و خوددارتر خواهيد يافت.

گويد عفان بن مسلم، از جرير بن حازم ما را خبر داد كه می گفته است شنيدم محمد بن سيرين با مردى گفتگو می كرد و ضمن آن گفت من آن مرد سيه‏چرده را نديدم، بلا فاصله براى خود آمرزش خواهى كرد و گفت چنين می پندارم كه از آن مرد- با گفتن سيه‏چرده- غيبت كردم.

گويد سليمان بن حرب، از حماد بن زيد، از طلق بن وهب طاحى ما را خبر داد كه می گفته است پيش محمد بن سيرين رفتم بيمار بودم، محمد به من گفت پيش فلان شخص برو و از او چاره‏جويى كن كه دانش پزشكى را نيكو می داند، سپس گفت نه پيش فلانى برو كه از او داناتر است. و سپس گفت از پيشگاه خدا آمرزش می خواهم چنين می پندارم كه از آن مرد غيبت كردم.

گويد عفان بن مسلم، از حماد بن زيد، از هشام ما را خبر داد كه می گفته است از محمد بن سيرين شنيدم می گفت هرگز نسبت به هيچ كس چه نكوكار و چه تبهكار در هيچ مورد حسد نورزيدم.

گويد عفان بن مسلم، از حماد بن زيد، از ابن عون ما را خبر داد كه محمد بن سيرين می گفته است اگر بخواهم به دقت كارها را بسنجم نبايد چيزى بخورم- مبادا آميخته به حرام باشد.

گويد عفان بن مسلم، از حماد بن زيد، از ابن عون ما را خبر داد كه می گفته است محمد بن سيرين می گفته است من خوراك خود را می سنجم سنجيدنى.

گويد سليمان بن حرب از حماد بن زيد از عثمان بتّى ما را خبر داد كه می گفته است در اين سرزمين كسى داناتر از محمد بن سيرين به قضاوت نيست.

گويد روح بن عبادة از گفته ابن عون ما را خبر داد كه می گفته است در مورد كارى به محمد بن سيرين مراجعه كردم گفت توجه داشته باش كه من نگفته ام در آن كار اشكالى نيست بلكه گفته ام من در آن باره اشكالى نمی دانم- يعنى ممكن است ندانستن من كافى نباشد.

گويد بكّار بن محمد ما را خبر داد و گفت تنى چند كه به گفته آنان اعتماد دارم و ايشان را راستگو می دانم از گفته سوّار بن عبد الله مرا خبر دادند كه می گفته است حسن بصرى و محمد بن سيرين دو سرور مردم اين شهرند چه عربشان و چه غير عربشان.

گويد بكّار بن محمد، از ابن عون از گفته محمد بن سيرين ما را خبر داد كه می گفته است كسى كه سخن می گويد اگر به راستى بداند كه سخن او نوشته می شود گفتارش اندك می شود.

گويد عفان بن مسلم و عارم بن فضل هر دو از حماد بن زيد ما را خبر دادند كه‏ می گفته است ايوب ما را خبر داد و گفت در خواب محمد بن سيرين را بسته به زنجير ديدم.

گويد عفان بن مسلم و عارم بن فضل هر دو از حماد بن زيد، از هشام بن حسان، از يكى از خويشاوندان او ما را خبر داد كه می گفت از هيچ كار خود بيمى نداشته است جز اينكه از هنگامى كه به حد رشد و بلوغ رسيده است محمد بن سيرين و همنشينى با او را رها كرده است.

گويد عارم بن فضل، از گفته حماد بن زيد، از يحيى بن عتيق ما را خبر داد كه می گفته است عربى صحرانشين پيش ابن سيرين آمد و شروع به پرسش چيزهايى از امور دينى كرد و محمد او را پاسخ می داد، سلم بن قتيبه هم حاضر بود، مردى گفت از او بپرس كه عقيده‏اش در قدر چيست، او پرسيد اى ابو بكر درباره قدر چه می گويى؟ محمد بن سيرين گفت چه كسى و كداميك از اين قوم تو را به اين پرسش واداشته است؟ سپس مدتى سكوت كرد، آنگاه گفت شيطان را بر هيچ كس چيرگى نيست ولى هر كس او را اطاعت كند شيطانش نابود می سازد.

گويد عارم بن فضل از حماد بن زيد و همچنين بكّار بن محمد هر دو از ابن عون ما را خبر دادند كه می گفته است مردى پيش محمد بن سيرين آمد و از موضوع قدر سخنى گفت، محمد اين آيه را تلاوت كرد «همانا كه خداوند به دادگرى و نيكى كردن و پرداخت حق نزديكان فرمان می دهد و از زشتى و ناشايست و ستم باز می دارد، شما را پند می دهد باشد كه يادآور شويد»  سپس انگشتان ميانى دو دست خود را در گوش خود نهاد و به آن مرد گفت يا تو از پيش من بيرون شود يا من از پيش تو بيرون خواهم رفت. و آن مرد بيرون رفت، گويد محمد بن سيرين گفت اختيار دلم در دست من نيست و ترسيدم كه سخن او در دلم چيزى بدمد كه نتوانم آن را از دل خويش بيرون افكنم، و براى من خوشتر و دوست داشتنى‏تر بود كه سخن او را نشنوم.

گويد عارم بن فضل از حماد بن زيد از گفته ايوب و هشام ما را خبر دادند كه می گفته اند هيچ كس را براى نجات اهل قبله و مسلمانان اميدوارتر از محمد بن سيرين نديديم.

گويد عارم بن فضل، از حماد بن زيد از انس بن سيرين- برادر محمد- ما را خبر داد كه می گفته است هر گاه در يك موضوع دو حديث به اطلاع محمد بن سيرين می رسيد آن را كه دشوارتر بود برمی گزيد و به آن عمل می كرد، و هر چند براى عمل كردن به حديث ديگر اشكالى نمی ديد و چنان بود كه به كار سخت گردن نهد.

گويد عارم بن فضل و عفان هر دو از گفته حماد بن زيد، از ايوب ما را خبر دادند كه می گفته است ابو قلابه می گفت كداميك از ما يارا و توان محمد بن سيرين را دارد، محمد می تواند بر تيزى و سختى كارى كه چون سرنيزه است تاب بياورد.

گويد بكار بن محمد از ابن عون ما را خبر داد كه می گفته است محمد بن سيرين كارهايى را كه به تيزى و برندگى لبه شمشير بود انجام می داد.

گويد بكار بن محمد ما را خبر داد و گفت پدرم مرا گفت كه سيرين  همين زمينى را كه در روستاى جرجرايا است خريد، آن زمين در اختيار محمد بن سيرين و برادرش يحيى قرار گرفت، زمين با خراج آن گرفته شده بود، در آن زمين تاك انگورى بود، خواستند شيره و عصاره آن را بگيرند، محمد گفت افشره مگيريد انگورش را تازه بفروشيد گفتند كسى از ما نمی خرد، گفت آن را مويز و كشمش كنيد. گفتند از اين نوع انگور كشمش درست نمی شود، محمد بن سيرين آن تاك را ريشه كن ساخت و در آب افكند و آب آن را برد.

گويد محمد بن عبد الله انصارى از هشام بن حسان، از گفته حفصه دختر سيرين ما را خبر داد كه می گفته است مادر محمد بن سيرين بانويى حجازى بود كه رنگ كردن جامه را دوست می داشت، محمد هر گاه براى مادر خود جامه می خريد نرم و لطيف‏ترين نوع را می خريد و توجهى به دوام آن نداشت و هر روز عيد جامه مادر را رنگ می كرد، حفصه- خواهر محمد- می گفت هرگز نديدم كه با صداى بلند با مادرش سخن بگويد و هر گاه با او سخن می گفت چنان بود كه گويى می خواهد آهسته سخنى را به او بشنواند.

گويد بكّار بن محمد از ابن عون ما را خبر داد كه می گفته است اگر كسى محمد بن سيرين را نمی شناخت و او را در حضور مادرش می ديد می پنداشت كه بيمار است و اين به سبب كوتاهى سخن او در حضور مادر بود.

گويد از محمد بن عبد الله انصارى از سبب وام محمد كه موجب به زندان افتادن او شده بود پرسيدم، گفت گندمى را به چهل هزار درم خريد و سپس آگاه شد كه در آن گندم اشكالى وجود دارد، از آن ناراحت شد و گندم را به حال خود رها كرد يا آن را صدقه داد و در نتيجه پرداخت بهاى آن بر عهده‏اش باقى ماند و بدان سبب زندانى شد، كسى كه تقاضاى زندانى شدن او را كرد زنى بود و قاضى یی كه او را به زندان انداخت مالك بن دينار بود.

گويد بكّار بن محمد از گفته پدرش ما را خبر داد كه می گفته است محمد بن سيرين كنيزى را به ام محمد دختر عبد الله بن عثمان بن ابى عاص فروخت، آن كنيز پيش محمد بن سيرين برگشت و شكايت كرد كه ام محمد او را آزار می دهد محمد او را پس گرفت و چون بهاى او را هزينه و انفاق كرده بود پرداخت آن بر عهده‏اش باقى ماند، و همين ام محمد، محمد بن سيرين را به زندان انداخت، اين ام محمد همان است كه سلم بن زياد با او ازدواج كرد و او را به خراسان برد، پدر ام محمد ملقب به كركره بود.

گويد عمرو بن هيثم، از شعبه، از قتاده ما را خبر داد كه گفته است در زندان به ديدار ابن سيرين رفتم و نامش در زمره وام داران بود.

گويد عفان بن مسلم، از حماد بن زيد، از ابن عون از گفته خود محمد بن سيرين- پس از زندانى شدن- ما را خبر داد كه می گفته است به جان خودم سوگند كه شهره و شناخته شدم.

گويد حسن بن موسى، از حماد بن سلمه، از ثابت بنانى ما را خبر داد كه می گفته است محمد بن سيرين به من گفت: اى ابو محمد چيزى كه مرا از همنشينى با شما بازمی داشت بيم شهرت و شناخته شدن بود، ولى همواره گرفتار آزمونم و سرانجام ريش مرا گرفتند و روى سكو برپا داشتند و گفته شد اين محمد بن سيرين است كه اموال مردم را خورده است، گويد محمد بن سيرين وام دار بود.

گويد احمد بن عبد الله بن يونس، از گفته ابو شهاب، از هشام از خود ابن سيرين ما را خبر داد كه می گفته است مقدار بسيارى گندم را به صورت مدت دار خريد كه احتمال هشتاد هزار درم سود داشت، در دلش درباره آن شكى افتاد و آن معامله را رها كرد، هشام در پى اين حديث می گفته است به خدا سوگند معامله آميخته با ربا نبود.

گويد يحيى بن خليف بن عقبه از گفته پدرش خليف بن عقبه ما را خبر داد كه می گفته است ابن سيرين كارهاى خود را به تنهايى انجام می داد.

گويد احمد بن عبد الله بن يونس، از ابو شهاب از عثمان بتّى ما را خبر داد كه می گفته است پيش ابن سيرين رفتم، پرسيد اى عثمان! مردم درباره قدر چه می گويند؟ گفتم برخى از مردم آن را ثابت می كنند و برخى هم همان چيزى را می گويند كه خبرش به تو رسيده است، گفت چرا قدر بر من وارد شده باشد، همانا خداوند نسبت به هر كس اراده خير فرمايد او را به فرمان بردارى و انجام كارهايى كه دوست می دارد توفيق می دهد و براى هر كس جز اين اراده فرموده باشد او را عذاب می كند بدون اينكه خداوند نسبت به او ظالم باشد.

گويد معلى بن اسد، از عبد العزيز بن مختار، از خالد حذّاء ما را خبر داد كه می گفته است محمد بن سيرين در طول سال يك روز روزه می گرفت و يك روز روزه می گشاد اگر روزى كه نوبت روزه نداشتن او بود با يوم الشك مطابق می شد كه نمی دانست آن روز از شعبان است يا از رمضان آن روز را روزه می گرفت.

گويد عفان بن مسلم، از حماد بن سلمه از گفته ايوب و هشام ما را خبر داد كه می گفته اند محمد بن سيرين روزى روزه می گرفت و روز دگر روزه می گشاد.

گويد عفان بن مسلم، از حماد بن زيد، از انس بن سيرين ما را خبر داد كه می گفته است محمد بن سيرين مقيد به خواندن هفت ورد بود كه معمولا شبها می خواند و اگر در شب فرصت نكرده بود روز می خواند.

عارم بن فضل از حماد بن زيد، از ابن عون ما را خبر داد كه می گفته است محمد بن سيرين همه روز غسل می كرد.

عارم بن فضل از حماد بن زيد از ايوب ما را خبر داد كه می گفته است محمد بن سيرين می گفت دل من چيزهايى را به من تكليف می كند كه دوست می دارم بر من تكليف نكنند.

گويد عارم بن فضل از حماد بن زيد از ابن عون از محمد بن سيرين ما را خبر داد كه می گفته است من در آزمون و گرفتارى سختى هستم دلم می خواهد سير شوم و سير نمی شوم و دوست دارم سيراب شوم و سيراب نمی شوم.

گويد عارم بن فضل از حماد بن زيد از ابن عون ما را خبر داد كه می گفته است محمد بن سيرين هر گاه اين آيه را می خواند كه خداوند فرموده است «تا آنكه خداوند مؤمنان را پاك گرداند و كافران را تباه سازد»  عرضه می داشت پروردگارا ما را پاك گردان و از كافران قرار مده.

گويد از هر بن سعد سمان از ابن عون ما را خبر داد كه می گفته است هر گاه پيش محمد بن سيرين از مردى به بدى ياد می كردند او از آن مرد به بهترين چيزى كه از او می دانست ياد می كرد.

گويد از هر، از ابن عون ما را خبر داد كه می گفته است گروهى پيش محمد آمدند و گفتند ما از تو غيبت كرده‏ايم اينك از ما گذشت كن و او می گفت من چيزى را كه خداوند بر شما حرام كرده است نمی توانم حلال كنم- ظاهرا يعنى بر فرض كه از حق خود بگذرم نمی توانم حرام را حلال كنم.

گويد از هر، از ابن عون ما را خبر داد كه می گفته است محمد هر گاه می خوابيد چهره خود را می پوشيد- يا رو به قبله دراز می كشيد- و گاهى بر پشت می خوابيد.

گويد ازهرسمان از ابن عون ما را خبر داد كه می گفته است معمولا تمام روزهاى عيد به ديدن محمد بن سيرين می رفتيم و آن جا حلواى خرما- افروشه- يا پالوده می خوردم و ابن سيرين از پالوده به عنوان ادرار آور استفاده می كرد.

گويد بكار بن محمد از ابن عون ما را خبر داد كه می گفته است هيچ روز عيد فطرى به خانه محمد بن سيرين نمی رفتيم مگر اينكه به ما افروشه يا پالوده می داد، و معمول او چنين بود كه روز عيد فطر نخست فطريه رمضان را فراهم می آورد و آن را پاك و تميز می كردند و به مسجد جامع می فرستادند، سپس براى شركت در نماز عيد بيرون می آمد.

گويد محمد بن عبد الله انصارى از عبد الله بن عون ما را خبر داد كه می گفت محمد خوش نمی داشت كه قرآن را جز به ترتيبى كه نازل شده است تلاوت كند و نيز خوش نمی داشت كه قرآن بخواند و ميان آن سخن بگويد و دوباره به قرآن خواندن برگردد.

گويد عفان بن مسلم، از حماد بن زيد، از هشام، از محمد بن سيرين ما را خبر داد كه چون با كسى توديع و بدرود می كرد به او می گفت از خدا بترس و آنچه را براى تو مقدر شده است جستجو كن كه اگر بخواهى آن را به ناروا و حرام فراهم آورى بيشتر از آنچه كه براى تو مقدر شده است نصيب تو نخواهد شد.

گويد عفان بن مسلم از حماد بن زيد از هشام از گفته محمد بن سيرين ما را خبر داد كه می گفته است بزرگان می گفتند مسلمان كسى است كه در مقابل درم و دينار مسلمان باشد.

گويد بكّار بن محمد، از ابن عون ما را خبر داد كه می گفته است محمد بن سيرين در دكان من می آمد مردانى هم براى خريد كالا می آمدند و من كالاها را بر آنان عرضه می داشتم و محمد به ايشان می گفت اگر می خواهيد اين كالا را براى شما تا حياط تيمچه بياورم، و براى آنان اين كار را می كرد.

گويد بكار بن محمد از ابن عون ما را خبر داد كه می گفته است محمد بن سيرين هر گاه چيزى را پيش خريد می كرد آن را وزن می كرد و می نوشت و چون می خواست پرداخت كند با همان واحد آن را وزن می كرد و به طلبكار و صاحب كالا می داد و می گفت وزن كم و زياد می شود.

گويد محمد بن صلت، از ابو كدينة، از عبد الله بن عون ما را خبر داد كه می گفته است هر گاه درمهاى ناسره و نبهره به دست محمد بن سيرين می رسيد كنار می گذاشت و با آن چيزى نمی خريد و روزى كه درگذشت پانصد درم ناسره و نبهره در خانه‏اش مانده بود.

گويد كثير بن هشام، از جعفر بن برقان از ميمون بن مهران ما را خبر داد كه می گفته است به كوفه آمدم و می خواستم پارچه بخرم پيش محمد بن سيرين كه در آن هنگام در كوفه بود رفتم و درباره قيمت با او به توافق رسيدم، او هر چيز را كه به من می فروخت می پرسيد راضى هستى؟ می گفتم آرى و اين گفته خود را سه بار تكرار می كرد سپس دو مرد را فرا می خواند و آنان را بر معامله گواه می گرفت و سپس می گفت پارچه‏ات را از اين جا ببر، و محمد بن سيرين با اين درمهاى حجاج داد و ستد نمی كرد و چون پارسايى او را ديدم هر چه را كه می خواستم و او داشت از او خريد می كردم حتى بقچه و لفاف پارچه را از او می خريدم.

گويد حسن بن موسى، از ابو هلال ما را خبر داد كه می گفته است محمد بن سيرين را ديدم از خانه بيرون می آمد در حالى كه رداى خود را بر گردن حمايل كرده بود و آن را بر دوش خود گره زده بود و با همان حال در مسجد می نشست.

گويد عارم بن فضل از حماد بن زيد، از يحيى بن عتيق از محمد بن سيرين ما را خبر داد كه می گفته است سعيد بن جبير در اين سرزمين بيمناك بود كه چه كارها كرده است و سپس به مكه رفت و براى مردم فتوا می داد.

گويد عارم بن فضل از حماد بن زيد از يحيى بن عتيق از گفته محمد بن سيرين ما را خبر داد كه می گفته است خوش ندارد كه به هنگام پرداخت زكات با عامل زكات شرط كند و رشوه گرفتن در داورى را خوش نمی دارد و می گفته است مقصودم اين است كه براى قضاوت و حكم كردن مزد گرفته شود.

گويد عفان بن مسلم، از معاذ از ابن عون ما را خبر داد كه می گفته است عمر بن عبد العزيز براى حسن بصرى چيزى فرستاد، حسن پذيرفت و براى محمد بن سيرين فرستاد و نپذيرفت.

گويد عفان از حماد بن زيد ما را خبر داد كه می گفته است هشام بن حسان پسران خود را ختنه كرد و سرگشتگان خاندان مهلب را دعوت كرد، به محمد بن سيرين گفتند می بينى كه هشام بن حسان چه می كند؟ محمد دو بار گفت بر او طعنه مزنيد.

گويد عارم بن فضل از حماد بن زيد، از غالب ما را خبر داد كه می گفته است پيش محمد رفتم درباره مزاج و وضع جسمى خود سخن گفت، درباره هشام بن حسان از او پرسيدم، گفت ديشب درگذشته است مگر تو نفهميدى؟ من انا للّه گفتم و محمد خنديد.

گويد مسلم بن ابراهيم از مهدى بن ميمون ما را خبر داد كه می گفته است محمد بن سيرين را ديدم كه چون وضو می گرفت و پاهاى خود را می شست آب وضوى او تا عضله ساق پايش را فرا می گرفت.

گويد مسلم از قرة بن خالد ما را خبر داد كه می گفته است محمد بن سيرين را ديدم كه با جامه خويش مسجد- سجده گاه- خود را خاكروبى می كرد.

گويد فضل بن دكين و مسلم هر دو گفتند قره براى ما نقل كرد كه نقش انگشترى محمد بن سيرين كنيه او يعنى ابو بكر بود.

گويد روح بن عبادة هم از گفته هشام ما را خبر داد كه می گفته است نقش انگشترى محمد بن سيرين كنيه او يعنى ابو بكر بود.

گويد عارم بن فضل از حماد بن زيد از هشام ما را خبر داد كه می گفته است نقش انگشترى محمد بن سيرين كنيه او يعنى ابو بكر بود.

گويد عارم بن فضل از حماد بن زيد از هشام ما را خبر داد كه می گفته است نقش انگشترى محمد بن سيرين همانگونه بود.

گويد عفان بن مسلم، از مهدى بن ميمون ما را خبر داد كه می گفته است بر انگشت محمد بن سيرين حلقه یی سيمين ديدم و او انگشترى خود را در دست چپ می داشت.

گويد محمد بن عبد الله انصارى از گفته ابن عون ما را خبر داد كه می گفته است‏ هنگامى كه محمد بن سيرين پيش ابن هبيره رفت همراهش بودم، همينكه هنگام نماز فرا رسيد، به من گفت جلو برو و با ما نماز بگزار- پيشنماز باش- من چنان كردم، ابن عون می گفته است با خود گفتم كارى را انجام دادم كه محمد بن سيرين انجام دادن آن را خوش نمی دارد، اين موضوع را به او گفتم و افزودم مگر نمی گفتى كسى جز آنكه قرآن را جمع كرده است- بيش از ديگران قرآن حفظ است- نبايد پيشنماز شود؟ گفت من از اين جهت خوش نمی دارم جلو بيفتم كه در آن صورت مردم خواهند گفت محمد پيشنمازى می كند.

گويد محمد بن عبد الله از گفته ابن عون از گفته خود محمد بن سيرين ما را خبر داد كه می گفته است لگد كردن و ايجاد زحمت براى مردم را به منظور جلو رفتن در صفهاى نماز خوش نمی داشته اند و برخى از مردم می گويند محمد بن سيرين اينگونه رفتار می كند و حال آنكه من كتف و زانوى مردم را لگد نمی كنم ولى چنان است كه چون می آيم كسى مرا می شناسد و راه می گشايد و جلو می روم، همچنين ديگرى می شناسد و براى من راه می گشايد و بدين گونه جلو می روم.

گويد بكار بن محمد ما را خبر داد و گفت مسجد محمد بن سيرين و برادرش انس و خواهرش حفصه را در خانه سيرين ديدم كه با فرش پنبه یی- زيلو- فرش بود و نه كسى و نه كودكى آن جا قدم نمی گذاشت.

گويد سليمان بن حرب، از حماد بن زيد، از حبيب بن شهيد از ثابت بنانى ما را خبر داد كه می گفته است هنگامى كه حسن بصرى متوارى بود يكى از دخترانش درگذشت، پيش او رفتم گفت چنين و چنان كنيد و اميد داشتم به من دستور دهد كه بر پيكرش نماز بگزارم ولى حسن گفت هنگامى كه جنازه‏اش را بيرون آورديد به محمد بن سيرين بگوييد بر او نماز بگزارد.

گويد عمرو بن عاصم از محمد بن عمرو ما را خبر داد كه می گفته است از محمد بن سيرين شنيدم می گفت هنگامى كه مردى شده بودم خودم را با كشتن شتر نر بزرگى عقيقه كردم.

گويد ابو اسامه از مهدى بن ميمون ما را خبر داد كه می گفته است ابن سيرين را ديدم كه طيلسان می پوشيد، در زمستان عباى سپيد و عمامه سپيد و پوستين می پوشيد.

گويد عمرو بن عاصم از سليمان بن مغيرة ما را خبر داد كه می گفته است محمد بن سيرين را ديدم كه جامه‏هاى يمنى و طيلسان و عمامه می پوشيد.

گويد يحيى بن خليف، از ابو خلدة ما را خبر داد كه می گفته است محمد بن سيرين را ديدم كه عمامه سپيد چسبانى بر سر داشت و دنباله آن را از پشت سر آويخته بود.

گويد عمرو بن عاصم از ابو الأشهب ما را خبر داد كه می گفته است بر تن محمد بن سيرين جامه كتانى ديدم.

گويد معن بن عيسى از محمد بن عمرو از گفته محمد بن سيرين ما را خبر داد كه می گفته است از انس بن مالك درباره خضاب كردن حضرت ختمى مرتبت پرسيدم، گفت آن حضرت به آن اندازه موى سپيد نداشتند كه نيازمند خضاب باشند ولى ابو بكر با حنا و كتم خضاب می بست، ابن سيرين می گفته است از آن پس من با حنا و كتم خضاب می بندم.

گويد يحيى بن خليف بن عقبه از گفته ابو خلده ما را خبر داد كه می گفته است ابن سيرين را ديدم كه با رنگ زرد خضاب می بست.

گويد مسلم بن ابراهيم، از گفته ابو كعب ما را خبر داد كه می گفته است محمد بن سيرين به كفش‏دوز و پينه‏دوز هر گاه می خواست كفش او را بدوزد يا پينه زند می گفت نخها را با آب دهان خود خيس نكند.

گويد معن بن عيسى از محمد بن عمرو ما را خبر داد كه می گفته است ابن سيرين را ديدم كه موهاى سبيل خود را بدان گونه كه بعضى از مردم كوتاه می كنند كوتاه نمی كرد.

گويد عفان بن مسلم از حماد بن سلمه، از حميد ما را خبر داد كه می گفته است محمد بن سيرين به سويد پدر محفوظ دستور داد براى او حله یی يمنى فراهم آورد كه پيكرش را در آن كفن كنند.

گويد عبد الوهاب بن عطاء، از ابن عون ما را خبر داد كه می گفته است وصيت ابن سيرين چنين بود: محمد بن سيرين به فرزندان و افراد خانواده خود سفارش می كند كه از خدا بترسند و كدورتهاى ميان خويش را اصلاح كنند و از خدا و پيامبرش فرمانبردارى كنند اگر مؤمن هستند و ايشان را به آنچه ابراهيم عليه السلام و يعقوب پسران خود را سفارش فرموده اند سفارش می كند كه «اى پسران من! همانا كه خداوند براى شما دين را برگزيده است و نبايد كه شما بميريد مگر آنكه مسلم و گردن نهاده- به آيين خدايى باشيد»  و آنان را وصيت می كند كه برادرى با انصار را و اينكه دوستان ايشان در ديندارى باشيد رها نكنند.

و بيهوده مدعى نشوند كه از انصار و نژادگان ايشانند كه پاكدامنى و راستى بهتر و ماندگارتر از زنا و دروغ است، و اگر براى من حادثه یی پيش آمد- درگذشتم- درباره آنچه از من باقى بماند همين چيزهايى است كه وصيت كرده ام، مگر آنكه آن را تغيير دهم- در آن تجديد نظر كنم.

گويد بكار بن محمد ما را خبر داد و گفت پدرم از گفته پدرش يعنى عبد الله پسر محمد بن سيرين براى ما نقل كرد كه می گفته است هنگامى كه ضمانت پرداخت وام پدرم را كردم پدرم گفت يعنى به صورت تمام و كمال؟ گفتم آرى، پدرم براى من دعاى خير كرد.

گويد بكار بن محمد از گفته پدرش ما را خبر داد كه می گفته است عبد الله پسر محمد بن سيرين سى هزار درم وام پدر خود را پرداخت كرد، و عبد الله نمرد تا آنكه اموال او به سيصد هزار درم يا حدود آن رسيد.

گويد عارم بن فضل از حماد بن زيد از ايوب، از محمد بن سيرين ما را خبر داد كه دستور می داده است براى پيراهن ميت بندك‏هايى بگذارند و بر يك ديگر ببندند.

گويد عارم بن فضل از حماد بن زيد، از هشام از محمد بن سيرين ما را خبر داد كه می گفته است براى كفن او بندك بگذارند ولى بر يك دگر نبندند و پيوسته نسازند، ايوب- كه روايت پيش را نقل كرده است- می گفته است من بندكهاى پيراهن- كفن- محمد را بستم.

گويد عارم بن فضل از حماد بن زيد ما را خبر داد كه می گفته است محمد بن سيرين به روز جمعه یی درگذشت، ايوب و ابن عون او را غسل دادند و نمی دانم چه كسان ديگرى همراهشان بوده اند.

گويد معن بن عيسى از محمد بن عمرو و هم از گفته هشيم از منصور مرا خبر دادند كه می گفته اند محمد بن سيرين به سال يكصد و ده هجرى صد روز پس از مرگ حسن بصرى درگذشت، و بكار بن محمد ما را خبر داد كه محمد بن سيرين در هشتاد و چند سالگى درگذشته است.

*

متن عربی:

محمد بن سيرين

ويكنى أبا بكر مولى أنس بن مالك، وكان ثقة مأمونا عاليا رفيعا فقيها إماما كثير العلم ورعا، وكان به صمم، قال: سألت محمد بن عبد الله الأنصاري: من أين كان أصل محمد بن سيرين؟ فقال: من سبي عين التمر، وكان مولى أنس بن مالك.

قال: أخبرنا خالد بن خداش قال: حدثنا حماد بن زيد عن أنس بن سيرين قال: ولد محمد بن سيرين لسنتين بقيتا من خلافة عثمان وولدت أنا لسنة بقيت من خلافته.

قال: أخبرنا بكار بن محمد قال: حدثني أبي أن أم محمد بن سيرين صفية مولاة أبي بكر بن أبي قحافة طيبها ثلاثة من أزواج النبي، صلى الله عليه وسلم، فدعوا لها وحضر إملاكها ثمانية عشر بدريا فيهم أبي بن كعب يدعو وهم يؤمنون، قال: وقال بكار بن محمد: ولد لمحمد بن سيرين ثلاثون ولدا من امرأة واحدة لم يبق منهم غير عبد الله بن محمد.

قال: أخبرنا يزيد بن هارون قال: أخبرنا عبد الملك بن أبي سليمان عن أنس بن سيرين قال: دخل علينا زيد بن ثابت ونحن ستة إخوة فيهم محمد فقال: إن شئتم أخبرتكم من أخو كل واحد لأمه، هذا وهذا لأم، وهذا وهذا لأم، وهذا وهذا لأم، فما أخطأ شيئا.

قال: أخبرنا عفان بن مسلم قال: حدثنا شعبة قال: قالت أمي لهشام بن حسان: عن من يحدث محمد من أصحاب النبي، صلى الله عليه وسلم؟ قال: عن بن عمر وأبي هريرة، قالت: وسمع منهم؟ قال: نعم.

قال: أخبرنا سليمان بن حرب قال: حدثنا سليم بن أخضر عن بن عون قال: لم يكن محمد يرفع من حديث أبي هريرة إلا ثلاثة أحاديث لا يجيء إلا بالرفع، إن النبي، صلى الله عليه وسلم، صلى إحدى صلاتي العشاء

وقوله جاء أهل اليمن، وحديث ثالث نسيه سليمان.

قال: وقال عبد الرزاق عن معمر عن أيوب عن محمد قال: كنت أسمع الحديث من عشرة المعنى واحد واللفظ مختلف.

قال: أخبرنا محمد بن عبد الله الأنصاري قال: حدثنا بن عون قال: كان محمد يحدث بالحديث على حروفه.

قال: وأخبرت عن أمية بن خالد عن شعبة قال: قال خالد الحذاء: كل شيء قال محمد: نبئت عن بن عباس إنما سمعه من عكرمة لقيه أيام المختار بالكوفة، قالوا: وقد روى محمد أيضا عن زيد بن ثابت وأنس بن مالك ويحيى بن الجزار وشريح وغيره.

قال: أخبرنا مسلم بن إبراهيم قال: حدثنا السري بن يحيى قال: سمعت بن سيرين يقول: يرحم الله شريحا إن كان ليدني مجلسي.

قال: أخبرنا محمد بن عبد الله الأنصاري عن بن عون عن محمد بن سيرين أنه كان يقول: إن هذا العلم دين فانظروا عن من تأخذونه.

قال: أخبرنا بكار بن محمد قال: حدثنا بن عون قال: كان محمد بن سيرين إذا حدث كأنه يتقي شيئا كأنه يحذر شيئا.

قال: أخبرنا بكار بن محمد قال: حدثنا بن عون قال: قال محمد بن سيرين: إياكم والكتب فإنما تاه من كان قبلكم، أو قال: ضل من كان قبلكم بالكتب، قال بكار: ولم يكن لجدي ولا لأبي ولا لابن عون كتاب فيه تمام حديث واحد.

قال: أخبرنا عفان بن مسلم قال: حدثنا سليم بن أخضر قال: حدثنا بن عون قال: سمعت محمدا يقول: لو كنت متخذا كتابا لأتخذت رسائل النبي، صلى الله عليه وسلم.

قال: أخبرنا عفان بن مسلم قال: حدثنا حماد بن زيد عن يحيى بن عتيق أن محمد بن سيرين كان لا يرى بأسا أن يكتب الحديث فإذا حفظه محاه.

قال: أخبرنا عارم بن الفضل قال: حدثنا حماد بن زيد عن شعيب قال: قال لنا الشعبي: عليكم بذاك الأصم، يعني محمد بن سيرين.

قال: أخبرنا عارم بن الفضل قال: حدثنا حماد بن زيد عن غالب القطان قال: خذوا بحلم محمد ولا تأخذوا بغضب الحسن.

قال: أخبرنا عمرو بن عاصم قال: حدثنا محمد بن عمرو أبو سهل الأنصاري قال: سمعت محمد بن سيرين يكره أن يكتب الباء ثم يمدها إلى الميم حتى يكتب السين، قال ويقول: انظر ما كتبت: بسم الله، ثم يقول فيه قولا شديدا.

قال: أخبرنا عمرو بن عاصم قال: حدثنا محمد بن عمرو قال: سمعت محمد بن سيرين كان يكره أن يكتب: بسم الله الرحمن الرحيم لفلان ويقول: اكتب بسم الله الرحمن الرحيم من فلان إلى فلان.

قال: أخبرنا عارم بن الفضل قال: حدثنا حماد بن زيد عن يحيى بن عتيق قال: رأى محمد رجلا يكتب بريقه في نعليه فقال محمد: يسرك أن تلحس نعلك؟ فألقاها من يده.

قال: أخبرنا عفان بن مسلم قال: حدثنا بن زيد قال: حدثنا يونس قال: قال: الحسن احتسابا وسكت محمد احتسابا.

قال: أخبرنا محمد بن عبد الله الأنصاري قال: حدثنا الأشعث عن محمد بن سيرين قال: كنا إذا جلسنا إليه حدثنا وتحدثنا وضحك وسأل عن الأخبار، فإذا سئل عن شيء من الفقه والحلال والحرام تغير لونه وتبدل حتى كأنه ليس بالذي كان.

قال: أخبرنا مسلم بن إبراهيم قال: حدثنا مهدي بن ميمون قال: سمعت محمدا وماراه رجل في شيء فقال له محمد إني قد أعلم ما تريد وأنا أعلم بالمراء منك ولكن لا أريد أن أماريك.

قال: أخبرنا عفان بن مسلم قال: حدثنا حماد بن زيد قال: حدثنا عاصم الأحول قال: سمعت مورقا العجلي يقول: ما رأيت رجلا أفقه في ورعه ولاأورع في فقهه من محمد.

قال: وقال أبو قلابة: اصرفوه حيث شئتم فلتجدنه أشدكم ورعا وأملككم لنفسه.

قال: أخبرنا عفان بن مسلم قال: حدثنا جرير بن حازم قال: سمعت محمد بن سيرين يحدث رجلا فقال: ما رأيت الرجل الأسود، ثم قال: أستغفر الله ما أراني إلا قد اغتبت الرجل.

قال: أخبرنا سليمان بن حرب قال: حدثنا حماد بن زيد قال: حدثنا طلق بن وهب الطاحي قال: دخلت على محمد بن سيرين وقد كنت اشتكيت فقال: ائت فلانا فاستوصفه فإنه حسن العلم بالطب، ثم قال: ولكن ائت فلانا فإنه اعلم منه، ثم قال:أستغفر الله ما أراني إلا قد اغتبته.

قال: أخبرنا عفان بن مسلم قال: حدثنا حماد بن زيد عن هشام قال: سمعت محمدا يقول: ما حسدت أحدا شيئا قط برا ولا فاجرا.

قال: أخبرنا عفان بن مسلم قال: حدثنا حماد بن زيد عن بن عون قال: قال محمد: لو شئت أن أزن ما آكل.

قال: أخبرنا عفان قال: حدثنا حماد بن زيد قال: حدثنا هشام قال: قال محمد: إني لأزن طعامي وزنا.

قال: أخبرنا سليمان بن حرب قال: حدثنا حماد بن زيد عن عثمان البتي قال: لم يكن أحد بهذه النقرة أعلم بالقضاء من محمد بن سيرين.

قال: أخبرنا روح بن عبادة قال: حدثنا بن عون قال: قال محمد في شيء راجعته فيه: إني لم أقل ليس به بأس إنما قلت لا أعلم به بأسا.

قال: أخبرنا بكار بن محمد قال: حدثني غير واحد ممن أثق به

وأصدقه عن سوار بن عبد الله قال: كان محمد والحسن سيدي أهل هذا المصر عربيها ومولاها.

قال: أخبرنا بكار بن محمد قال: حدثنا بن عون قال: قال محمد: لو يعلم الذي يتكلم أن كلاه يكتب عليه لقل كلامه.

قال: أخبرنا عفان بن مسلم وعارم بن الفضل قالا: حدثنا حماد بن زيد قال: أخبرنا أيوب قال: رأيت بن سيرين مقيدا في المنام.

قال: أخبرنا عفان بن مسلم وعارم بن الفضل قالا: حدثنا حماد بن زيد عن هشام بن حسان عن بعض أهله قال: ما رابه شيء إلا تركه منذ نشأ، يعني محمدا.

قال: أخبرنا عارم بن الفضل قال: حدثنا حماد بن زيد عن يحيى بن عتيق أن أعرابيا دخل على بن سيرين فجعل يسأله عن أشياء من أمر دينه فجعل يجيبه وثم سلم بن قتيبة فقال رجل: سله ما يقول في القدر، فقال: يا أبا بكر ما تقول في القدر؟ قال: أي القوم أمرك بهذا؟ ثم سكت ساعة، ثم قال محمد: إن الشيطان ليس له على أحد سلطان، ولكن من أطاعه أهلكه.

قال: أخبرنا عارم بن الفضل قال: حدثنا حماد بن زيد، وأخبرنا بكار بن محمد قالا: قال: أخبرنا بن عون قال: جاء رجل إلى محمد فذكر له شيئا من القدر، فقال محمد: إن الله يأمر بالعدل والإحسان وإيتاء ذي القربى وينهى عن الفحشاء والمنكر والبغي يعظكم لعلكم تذكرون. قال: ووضع إصبعي يديه في أذنيه وقال: إما أن تخرج عني وإما أن أخرج عنك! قال: فخرج الرجل، قال: فقال محمد: إن قلبي ليس بيدي وإني خفت أن ينفث في قلبي شيئا فلا أقدر على أن أخرجه منه فكان أحب إلي أن لا أسمع كلامه.

قال: أخبرنا عارم بن الفضل قال: حدثنا حماد بن زيد عن أيوب وهشام قالا: ما رأينا أحدا أعظم رجاء لأهل القبلة من بن سيرين.

قال: أخبرنا عارم بن الفضل قال: حدثنا حماد بن زيد عن أنس بن سيرين قال: لم يبلغ محمدا قط أحدهما أشد من الآخر إلا أخذ بأشدهما، قال: وكان لا يرى بالآخر بأسا وكان قد طوق لذلك.

قال: أخبرنا عارم بن الفضل وعفان قالا: حدثنا حماد بن زيد عن أيوب قال: قال أبو قلابة: وأينا يطيق ما يطيق محمد؟ محمد يركب مثل حد السنان.

قال: أخبرنا بكار بن محمد قال: حدثنا بن عون قال: كان محمد يركب مثل حد السيف.

قال: أخبرنا بكار بن محمد قال: حدثني أبي أن بن سيرين اشترى هذه الأرض التي برستاق جرجرايا وصارت في يدي محمد وفي يدي أخيه يحيى فأخذ بخراجها، وكان فيها كرم فأرادوا يعصرونه فقال محمد: لا تعصروه بيعوه رطبا، قالوا: لا ينفق عنا، قال: فاجعلوه زبيبا، قالوا: لا يجيء منه الزبيب، فضرب الكرم وألقاه في الماء وانحدر.

قال: أخبرنا محمد بن عبد الله الأنصاري قال: حدثنا هشام بن حسان قال: حدثتني حفصة بنت سيرين قالت: كانت أم محمد امرأة حجازية، وكان يعجبها الصبغ، وكان محمد إذا اشترى لها ثوبا اشترى ألين ما يجد لا ينظر في بقائه فإذا كان كل يوم عيد صبغ لها ثيابها، قالت: وما رأيته رافعا صوته عليها قط وكان إذا كلمها كلمها كالمصغي إليها بالشيء.

قال: أخبرنا بكار بن محمد قال: حدثنا بن عون أن محمدا كان إذا كان عند أمه لو رآه رجل لا يعرفه ظن أن به مرضا من خفضة كلامه عندها، قال: سألت محمد بن عبد الله الأنصاري عن سبب الدين الذي ركب محمد بن سيرين حين حبس له قال: كان اشترى طعاما بأربعين ألف درهم فأخبر عن أصل الطعام بشيء كرهه فتركه أو تصدق به وبقي المال عليه، فحبس به حبسته امرأة، وكان الذي حبسه مالك بن المنذر.

قال: أخبرنا بكار بن محمد قال: حدثنا أبي أن محمد بن سيرين كان باع من أم محمد بنت عبد الله بن عثمان بن أبي العاص الثقفي جارية فرجعت إلى محمد فشكت أنها تعذبها فأخذها محمد وكان قد أنفق ثمنها فهي التي حبسته وهي التي تزوجها سلم بن زياد وأخرجها إلى خراسان وكان أبوها يلقب كركرة.

قال: أخبرنا عمرو بن الهيثم قال: حدثنا شعبة عن قتادة قال: دخلت على بن سيرين السجن وهو يكتب رجلا سعرا.

قال: أخبرنا عفان بن مسلم قال: حدثنا حماد بن زيد عن بن عون عن محمد بن سيرين قال: لعمري لقد شهرت.

قال: أخبرنا الحسن بن موسى قال: حدثنا حماد بن سلمة عن ثابت البناني قال: قال لي محمد بن سيرين: يا أبا محمد إنه لم يكن يمنعني من مجالستكم إلا مخافة الشهرة، فلم يزل بي البلاء حتى أخذ بلحيتي فأقمت علىالمصطبة فقيل: هذا محمد بن سيرين أكل أموال الناس، وكان عليه دين.

قال: أخبرنا أحمد بن عبد الله بن يونس قال: حدثنا أبو شهاب عن هشام عن بن سيرين أنه اشترى طعاما بيعا منونيا فأشرف فيه على ربح ثمانين ألفا فعرض في قلبه منه شيء فتركه، قال هشام: والله ما هو بربا.

قال: أخبرنا يحيى بن خليف بن عقبة قال: قال: لي أبي خليف بن عقبة كان بن سيرين يسبح وحده.

قال: أخبرنا أحمد بن عبد الله بن يونس قال: حدثنا أبو شهاب قال: أخبرني عثمان البتي قال: دخلت على بن سيرين فقال: يا عثمان ما يقول الناس في القدر؟ فقلت: منهم من يثبته ومنهم من يقول ما قد بلغك، فقال: لم ترد القدر علي؟ انه من يرد الله به خيرا يوفقه لطاعته ومحابه

من الأعمال، ومن يرد به غير ذلك يعذبه غير ظالم.

قال: أخبرنا المعلى بن أسد قال: حدثنا عبد العزيز بن المختار عن خالد الحذاء قال: كان محمد بن سيرين يصوم يوما ويفطر يوما، فإذا وافق صومة اليوم الذي يفطر يشك فيه أنه من شعبان أو من رمضان صامه.

قال: أخبرنا عفان بن مسلم قال: حدثنا حماد بن سلمة عن أيوب وهشام أن بن سيرين كان يصوم يوما ويفطر يوما.

قال: أخبرنا عفان بن مسلم قال: حدثنا حماد بن زيد قال: أخبرنا أنس بن سيرين قال: كانت لمحمد سبعة أوراد فكان إذا فاته شيء من الليل قرأه بالنهار.

قال: أخبرنا عارم بن الفضل قال: حدثنا حماد بن زيد عن بن عون أن محمدا كان يغتسل كل يوم.

قال: أخبرنا عارم بن الفضل قال: حدثنا حماد بن زيد عن أيوب قال: قال محمد: نفسي تكلفني أشياء وددت أنها لا تكلفني.

قال: أخبرنا عارم بن الفضل قال: حدثنا حماد بن زيد عن بن عون عن محمد قال: أنا في بلاء أشتهي أن أشبع فلا أشبع وأشتهي أن أروى فلا أروى.

قال: أخبرنا عارم قال: حدثنا حماد بن زيد عن بن عون عن محمد أنه كان إذا تلا هذه الآية: وليمحص الله الذين آمنوا ويمحق الكافرين، قال: اللهم محصنا ولا تجعلنا كافرين.

قال: أخبرنا أزهر بن سعد السمان عن بن عون قال: كانوا إذا ذكروا عند محمد رجلا بسيئة ذكره محمد بأحسن ما يعلم.

قال: أخبرنا أزهر عن بن عون قال: جاء ناس إلى محمد فقالوا: إنا قد نلنا فاجعلنا في حل، فقال: لا أحل لكم شيئا حرمه الله عليكم.

قال: أخبرنا أزهر عن بن عون قال: كان محمد إذا نام وجه نفسه، قال: وربما استلقى على ظهره.

قال: أخبرنا أزهر السمان عن بن عون قال: ما أخطأني يوم عيد إلا أتيت محمدا فيه فلا يعدمني أن أصيب فيه خبيصا أو فالوذقا، قال: وكان يداريء به البول.

قال: أخبرنا بكار بن محمد قال: حدثنا بن عون قال: ما أتينا محمدا في يوم عيد قط الا أطعمنا فيه خبيصا أو فالوذقا، وكان لا يخرج يوم الفطر حتى يأمر بزكاة رمضان فتطيب ويرسل بها إلى المسجد الجامع، ثم يخرج إلى العيد.

قال: أخبرنا محمد بن عبد الله الأنصاري قال: حدثنا عبد الله بن عون قال: كان محمد يكره أن يقرأ القرآن إلا كما أنزل، يكره أن يقرأه ثم يتكلم ثم يعود فيقرأ.

قال: أخبرنا عفان بن مسلم قال: حدثنا حماد بن زيد قال: حدثنا هشام عن محمد قال: كان إذا ودع رجلا قال: اتق الله واطلب ما قدر لك من حلال فإنك إن أخذته من حرام لم تصب أكثر مما قدر لك.

قال: أخبرنا عفان بن مسلم قال: حدثنا حماد بن زيد قال: حدثنا هشام عن محمد قال: كانوا يقولون المسلم المسلم عند الدراهم.

قال: أخبرنا بكار بن محمد قال: حدثنا بن عون قال: كان محمد بن سيرين يأتيني إلى الحانوت ويجيئني الرجال فأعرض عليهم المتاع فيقول لهم محمد: إن شئتم أخرجه لكم إلى الدار، قال: فأخرجه لهم إلى الدار.

قال: أخبرنا بكار بن محمد قال: حدثنا بن عون أن محمد بن سيرين كان إذا استسلف مالا وزنه بشيء وختمه، فإذا قضاه وزنه بذلك الوزن ثم دفعه إليه، قال محمد: الوزن يزيد وينقص.

قال: أخبرنا محمد بن الصلت قال: حدثنا أبو كدينة عن عبد الله بن عون قال: كان بن سيرين إذا وقع عنده درهم زائف أو ستوق لم يشتر به، فمات يوم مات وعنده خمس مائة ستوقة وزيوف.

قال: أخبرنا كثير بن هشام قال: حدثنا جعفر بن برقان قال: حدثنا ميمون بن مهران قال: قدمت الكوفة وأنا أريد أن أشتري البز، فأتيت محمد بن سيرين وهو يومئذ بالكوفة فساومته، فجعل إذا باعني صنفا من أصناف البز قال: هل رضيت؟ فأقول: نعم، فيعيد ذلك علي ثلاث مرات، ثم يدعو رجلين فيشهدهما على بيعنا ثم يقول: انقل متاعك، وكان لا يشتري ولا يبيع بهذه الدراهم الحجاجية، فلما رأيت ورعه ما تركت شيئا من حاجتي أجده عنده إلا اشتريته حتى لفائف البز.

قال: أخبرنا الحسن بن موسى قال: حدثنا أبو هلال قال: رأيت محمد بن سيرين يخرج وهو متوشح عاقد ثوبه على عاتقه فيقعد في المسجد.

قال: أخبرنا عارم بن الفضل قال: حدثنا حماد بن زيد عن يحيى بن عتيق عن محمد قال: كان سعيد بن جبير خائفا أنه فعل ما فعل، ثم أتى مكة يفتي الناس.

قال: أخبرنا عارم بن الفضل قال: حدثنا حماد بن زيد عن يحيى بن عتيق عن محمد أنه كان يكره أن يشارط القسام، قال: وكان يكره الرشوة في الحكم، وقال: حكم يأخذون عليه أجرا.

قال: أخبرنا عفان بن مسلم قال: حدثنا معاذ عن بن عون أن عمر بن عبد العزيز بعث إلى الحسن فقبل وبعث إلى بن سيرين فلم يقبل.

قال: أخبرنا عفان قال: حدثنا حماد بن زيد قال: ختن هشام بن حسان بنيه فدعا خيارى آل المهلب، قال: فقيل لمحمد: ألا ترى ما صنع أبو عبد الله؟ قال: لا تنجلوا أبا عبد الله لا تنجلوا أبا عبد الله.

قال: أخبرنا عارم بن الفضل قال: حدثنا حماد بن زيد عن غالب قال: أتيت محمدا وذكر مزاجه فسألته عن هشام فقال: توفي البارحة أما شعرت؟ فقلت: إنا لله وإنا إليه راجعون! فضحك.

قال: أخبرنا مسلم بن إبراهيم قال: حدثنا مهدي بن ميمون قال: رأيت محمدا إذا توضأ فغسل رجليه بلغ الوضوء عضلة ساقيه.

قال: أخبرنا مسلم قال: حدثنا قرة بن خالد قال: رأيت محمدا يكنس مسجده بثوبه.

قال: أخبرنا الفضل بن دكين ومسلم قالا: حدثنا قرة قال: كان نقش خاتم محمد بن سيرين كنيته أبو بكر.

قال: أخبرنا روح بن عبادة قال: حدثنا هشام أن نقش خاتم محمد كنيته أبو بكر.

قال: أخبرنا عارم بن الفضل قال: حدثنا حماد بن زيد عن هشام أن نقش خاتم محمد مثله.

قال: أخبرنا عفان بن مسلم قال: حدثنا مهدي بن ميمون قال: رأيت على بن سيرين حلقة من فضة ويتختم في الشمال.

قال: أخبرنا محمد بن عبد الله الأنصاري عن بن عون قال: خرجت مع محمد لما خرج إلى بن هبيرة، فلما حضرت الصلاة قال لي: تقدم فصل بنا، قال: فصليت، قال: فقلت له: أليس كنت تقول لا يتقدم إلا من جمع القرآن فكيف قدمتني؟ قال: وقلت صنعت شيئا كرهه محمد لنفسه، قال: فذكرت له ذلك فقال: إني كرهت أن أتقدم فيقول الناس هذا محمد يؤم الناس.

قال: أخبرنا محمد بن عبد الله قال: حدثنا بن عون عن محمد قال: كانوا يكرهون تخطي رقاب الناس في الجمعة، قال: وقال محمد إنهم يقولون إن بن سيرين يتخطى رقاب الناس، قال: وأنا لا أتخطى رقاب الناس ولكني أجيء فيعرفني الرجل فيوسع لي فأمضي، ثم يعرفني الآخر فيوسع لي فأمضي.

قال: أخبرنا بكار بن محمد قال: أدركت مسجد محمد بن سيرين ومسجد أنس ومسجد حفصة بالعرانيس المعراة في دار سيرين لا يدخلها صبي ولا أحد.

قال: أخبرنا سليمان بن حرب قال: حدثنا حماد بن زيد عن حبيب بن الشهيد عن ثابت البناني قال: ماتت ابنة للحسن وهو متوار فأتيته فقال: افعلوا كذا، وافعلوا كذا، ورجوت أن يأمرني أن أصلي عليها فقال: إذا أخرجتموها فمروا محمد بن سيرين يصل عليها.

قال: أخبرنا عمرو بن عاصم قال: حدثنا محمد بن عمرو قال: سمعت محمد بن سيرين يقول: عففت عن نفسي بعد أن كنت رجلا ببختية.

قال: أخبرنا أبو أسامة عن مهدي بن ميمون قال: رأيت بن سيرين يلبس طيلسانا، وكان يلبس كساء أبيض في الشتاء وعمامة بيضاء وفروة.

قال: أخبرنا عمرو بن عاصم قال: حدثنا سليمان بن المغيرة قال: رأيت محمد بن سيرين يلبس الثياب اليمنة والطيالسة والعمائم.

قال: أخبرنا يحيى بن خليف قال: حدثنا أبو خلدة قال: رأيت محمد بن سيرين يتعمم بعمامة بيضاء لاطية قد أرخى ذؤابتها من خلفه.

قال: أخبرنا عمرو بن عاصم قال: حدثنا أبو الأشهب قال: رأيت على بن سيرين ثياب كتان.

قال: أخبرنا معن بن عيسى قال: حدثنا محمد بن عمرو عن محمد بن سيرين يذكر عن أنس بن مالك أنه قال: سألته عن خضاب رسول الله، صلى الله عليه وسلم، فقال: إن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، لم يكن بلغ ذلك ولكن أبو بكر خضب بالحناء والكتم، قال بن سيرين: فخضبت يومئذ بالحناء والكتم.

قال: أخبرنا يحيى بن خليف بن عقبة قال: حدثنا أبو خلدة قال: رأيت بن سيرين يخضب بالصفرة.

قال: أخبرنا مسلم بن إبراهيم قال: حدثنا أبو كعب قال: كان محمد بن سيرين يقول للخراز إذا خرز له خفا: لا تبل الخيوط بريقك.

قال: أخبرنا معن بن عيسى قال: حدثنا محمد بن عمرو قال: رأيت بن سيرين لا يحفي شاربه كما يحفي بعض الناس.

قال: أخبرنا عفان بن مسلم قال: حدثنا حماد بن سلمة قال: أخبرني حميد أن محمد بن سيرين أمر سويدا أبا محفوظ أن يجعل له حلة حبرة يكفن فيها.

قال: أخبرنا عبد الوهاب بن عطاء قال: أخبرنا بن عون قال: كانت وصية بن سيرين ذكر ما أوصى به محمد بن أبي عمرة بنيه وأهله أن يتقوا الله ويصلحوا ذات بينهم وأن يطيعوا الله ورسوله إن كانوا مؤمنين، وأوصاهم بما أوصى به إبراهيم بنيه ويعقوب: يا بني إن الله اصطفى لكم الدين فلا تموتن إلا وأنتم مسلمون، وأوصاهم أن لا يدعوا أن يكونوا إخوان الأنصار ومواليهم في الدين فإن العفاف والصدق خير وأبقى وأكرم من الزنا والكذب، وأوصى فيما ترك: إن حدث بي حدث قبل أن أغير وصيتي.

قال: أخبرنا بكار بن محمد قال: حدثني أبي عن أبيه عبد الله بن محمد بن سيرين قال: لما ضمنت عن أبي دينه قال لي: بالوفاء؟ قلت: بالوفاء، فدعا لي بخير.

قال: أخبرنا بكار بن محمد قال: حدثنا أبي قال: قضى عبد الله بن محمد بن سيرين عن أبيه ثلاثين ألف درهم فما مات عبد الله بن محمد حتى قومنا ماله ثلاث مائة ألف درهم أو نحوا من ثلاث مائة ألف.

قال: أخبرنا عارم بن الفضل قال: حدثنا حماد بن زيد عن أيوب عن محمد أنه كان يأمر أن يجعل لقميص الميت أزرار ويكف.

قال: أخبرنا عارم بن الفضل قال: حدثنا حماد بن زيد عن هشام

عن محمد قال: تجعل له أزرار ولا تزر عليه، قال أيوب: أنا زررت على محمد.

قال: أخبرنا عارم بن الفضل قال: حدثنا حماد بن زيد قال: مات محمد يوم الجمعة، وغسله أيوب وابن عون، ولا أدري من حضر معهم.

قال: أخبرنا معن بن عيسى قال: أخبرنا محمد بن عمرو قال محمد بن سعد: وأخبرت عن هشيم عن منصور قالا: هلك محمد بن سيرين بعد الحسن بمئة يوم وذلك سنة عشر ومئة، وأخبرنا بكار بن محمد قال: توفي محمد بن سيرين وقد بلغ نيفا وثمانين سنة.

 

از کتاب: ترجمه الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد كاتب واقدى (م 230)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و انديشه، 1374ش.

 

مصدر:

دائرة المعارف شبکه اسلامی

islamwebpedia.com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

 امام ابو حنيفه رحمه الله فرموده اند: "إذا قلت قولا يخالف كتاب الله تعالى وخبر الرسول صلى الله عليه وسلم فاتركوا قولي" (روايت فلاَّني در "الإيقاظ" ص 50) يعنى: "اگر حرفى بزنم كه مخالف كتاب خدا و سنت پيامبر صلى الله عليه و سلم باشد پس قول مرا رها كنيد".

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 2581
دیروز : 5831
بازدید کل: 8835895

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010