|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>اشخاص>هرم بن حیّان عبدی
شماره مقاله : 10524 تعداد مشاهده : 406 تاریخ افزودن مقاله : 16/5/1390
|
هرم بن حيّان عبدى محدثى مورد اعتماد و اهل فضيلت و پارسا بوده است و حسن بصرى از او روايت كرده است. گويد محمد بن عبد الله اسدى، از سفيان، از هشام، از حسن بصرى، از هرم بن حيّان ما را خبر داد كه مىگفته است از روزگارى كه جوانان سركش و پيران آزمند و مرگهايشان فرا مىرسد به خدا پناه مىبرم. به هرم مىگفتند ما را اندرزى بده و سفارشى كن. مىگفت: شما را به خواندن و توجه كردن به آيات آخر سوره بقره سفارش مىكنم. گويد فضل بن دكين، از سيف بن هارون برجمى، از منصور بن مسلم بن شاپور ما را خبر داد كه مىگفته است پير مردى از بنى حرام براى ما نقل كرد كه هرم بن حيان مىگفته است از بصره به كوفه آمدم. اويس قرنى را پابرهنه و بدون كفش كنار رود فرات ديدم. پرسيدم اى برادر چگونهاى؟ اى اويس چگونهاى؟ پرسيد اى برادر تو چگونهاى؟ گفتم: براى من حديثى بگو. گفت: خوش نمىدارم كه اين كار را آغاز كنم و دوست ندارم كه محدث و داستان سرا و فتوى دهنده باشم. آنگاه دستم را گرفت و گريست. گفتم: براى من قرآن بخوان. اعوذ بالله گفت و سوره دخان را از آيه نخست خواندن گرفت، همينكه به آيه چهل و دوم رسيد كه مىفرمايد «همانا خداوند توانمند مهربان است» از هوش رفت و چون به هوش آمد گفت: تنهايى براى من بهتر و خوشتر است. گويد يوسف بن غرق، از ايوب بن خوط، از حميد بن هلال، از هرم بن حيان ما را خبر داد كه مىگفته است گمان ندارم كسى كه خواهان بهشت است بتواند بخوابد و گمان نمىكنم كسى كه از دوزخ گريزان است بتواند بخوابد. «1» گويد موسى بن اسماعيل، از حماد بن سلمه، از ابو عمران جونى ما را خبر داد كه مىگفته است هرم بن حيان در شبى مهتابى از فراز بام نگريست. سالار پاسبانان را ديد كه بازى و شوخى مىكند. او را فرا خواند و گفت: فردا روزه بگير، و اين كار را سه شب با او تكرار كرد، سپس گفت: اينك برو و بازى كن. گويد: هرم بن حيان كارگزار عمر بوده است. گويد عبد الوهاب بن عطاء، از سعيد بن ابى عروبة، از قتاده ما را خبر داد كه مىگفته به او خبر رسيده است كه به هرم بن حيان گفته شد وصيت كن. گفت: نمىدانم چه وصيتى كنم، ولى پس از مرگم زره مرا بفروشيد و وام مرا بپردازيد. اگر كافى نبود اسبم را بفروشيد و وام مرا بپردازيد و اگر كافى نبود غلام مرا بفروشيد و شما را وصيت مىكنم به خواندن آيههاى آخر سوره نحل، از آن جا كه مىفرمايد «با حكمت و اندرز پسنديده به راه پروردگارت فرا خوان» تا آن جا كه مىفرمايد «همانا كه خداوند همراه آنانى است كه پرهيزگارند و آنانى كه هم ايشان نيكوكارانند». «2» گويد اسماعيل بن ابراهيم اسدى، از گفته هشام، از حسن بصرى ما را خبر داد كه مىگفته است به هنگام خطبه خواندن امام جمعه هر گاه كسى كارى داشت كه مىخواست بيرون برود. بينى خود را مىگرفت. امام به او اشاره مىكرد برود و مىرفت. گويد: مردى كه مىخواست به خانه و ديار خويش برگردد، در حالى كه هرم خطبه مىخواند برخاست و بينى خود را گرفت. هرم به او اشاره كرد برود. او پيش زن و فرزند خويش رفت و مدتى آن جا ماند و سپس برگشت. هرم از او پرسيد كجا بودى؟ گفت: ميان بستگان خودم. هرم گفت: با اجازه رفته بودى؟ گفت: آرى در حالى كه خطبه مىخواندى برخاستم و اجازه گرفتم، يعنى بينى خود را گرفتم و تو اشاره كردى كه بروم- معلوم مىشود در لشكرگاه بودهاند. هرم گفت: با اين كار دغلى و فريب كارى كردهاى يا كلمهاى ديگر به همين معنى گفت. هرم آنگاه گفت: پروردگارا مردان بد را براى زمانه بد مهلت بده. هرم همواره مىگفت: خدايا من از روزگارى كه جوانان سركش و بزرگان آزمند و دراز آرزو گردند و مرگهايشان زود فرا مىرسد به تو پناه مىبرم. گويد ابو عبد الله عبدى، از سهل بن محمود، از عبد العزيز عمّى، از ابو عمران جونى ما را خبر داد كه مىگفته است هرم بن حيان خطاب به مردم گفت: از عالم فاسق پرهيز كنيد. از اين سخن عمر آگاه شد و از آن ترسيد كه مقصود از عالم فاسق كيست و چيست!! هرم بن حيان براى عمر نوشت كه اى أمير مؤمنان! به خدا سوگند كه من جز خير اراده نكردم. ممكن است پيشوايى سخن از علم بگويد و در عمل تبهكار و فاسق باشد و كار را بر مردم مشتبه و آنان را گمراه سازد. گويد ابو عبد الله عبدى، از سيار، از جعفر بن سليمان، از مالك بن دينار ما را خبر داد كه مىگفته است هرم بن حيان به كارگزارى گماشته شد، و چون گمان مىبرد كه اقوام و بستگانش به زودى- براى شادباش- پيش او خواهند آمد دستور داد آتشى گران ميان او و كسانى كه مىآيند برفروزند. قوم او آمدند و سلامش دادند و همچنان دور ايستاده بودند. هرم گفت خوشامد بر قوم من باد، بفرماييد نزديك بياييد. گفتند با اين آتشى كه ميان ما و تو مانع است نمىتوانيم به تو نزديك شويم. گفت: آرى شما مىخواهيد مرا در آتشى كه از آن بزرگتر است يعنى آتش دوزخ در افكنيد، و آنان برگشتند. گويد احمد بن ابى اسحاق، از مخلد بن حسين ما را خبر داد كه مىگفته است شنيدم هشام از حسن بصرى نقل مىكرد كه مىگفته است هرم بن حيان در يكى از جنگهاى تابستانى خود و به روز بسيار گرمى در گذشت چون به خاك سپارى او تمام شد. ابرى پيدا شد و چندان باران بر گور او باريد كه خيس و سيراب شد و قطرهاى باران بر جاى ديگر نريخت و سپس ابر از ميان رفت. گويد احمد بن ابى اسحاق، از نوح بن قيس، از عون بن ابى شداد، از گفته مردى از پدرش ما را خبر داد كه مىگفته است به تشييع پيكر هرم بن حيان رفتيم و در روز بسيار گرمى بوديم. چون از دفن او فارغ شديم پاره ابرى آمد، گور و اطراف آن را سيراب كرد و سپس به راه خود رفت. گويد احمد بن ابى اسحاق، از ضمرة بن ربيعه، از سرىّ بن يحيى، از قتاده ما را خبر داد كه مىگفته است روز مرگ هرم بن حيان بر گورش باران باريد و همان روز بر آن علف روييد. * متن عربی: هرم بن حيان العبدي [من التابعين من أهل البصرة من أصحاب عمر بن الخطاب، رضي الله تعالى عنه] وكان ثقة وله فضل وعبادة، روى عنه الحسن البصري. قال: أخبرنا محمد بن عبد الله الأسدي قال: حدثنا سفيان عن هشام عن الحسن عن هرم بن حيان أنه كان يقول: أعوذ بالله من زمان يمرد فيه صغيرهم، ويأمل فيه كبيرهم، وتقترب فيه آجالهم، قال: فيقال له: أوصنا، فيقول: أوصيكم بخواتيم سورة البقرة. قال: أخبرنا الفضل بن دكين قال: حدثنا سيف بن هارون البرجمي عن منصور بن مسلم بن سابور قال: حدثني شيخ من بني حرام عن هرم بن حيان العبدي قال: قدمت من البصرة فلقيت أويسا القرني على شط الفرات بغير حذاء، فقلت له: كيف أنت يا أخي؟ كيف أنت يا أويس؟ فقال لي: كيف أنت يا أخي؟ قلت: حدثني، قال: اني أكره أن أفتح هذا الباب على نفسي أن أكون محدثا أو قاصا أو مفتيا، قال: ثم أخذ بيدي فبكى، قال قلت: فاقرأ علي، قال: أعوذ بالسميع العليم من الشيطان الرجيم، حم والكتاب المبين إنا أنزلناه في ليلة مباركة، إنا كنا منذرين، حتى بلغ إنه هو العزيز الرحيم، قال: فغشي عليه ثم أفاق وقال: الوحدة أحب. إلي قال: أخبرنا يوسف بن الغرق قال: أخبرنا أيوب بن خوط عن حميد بن هلال عن هرم بن حيان قال: ما رأيت مثل النار تام هاربها ولا مثل الجنة تام طالبها. قال: أخبرنا موسى بن إسماعيل قال: حدثنا حماد بن سلمة قال: حدثنا أبو عمران الجوني أن هرم بن حيان أشرف في ليلة قمراء وإذا صاحب حرسه يلعب الخراج فدعاه فقال: إذا كان غدا فصم، فصنع ذلك به ثلاث ليال، ثم قال: اذهب الآن فالعب الخراج، قال: وكان هرم عاملا لعمر بن الخطاب. قال: أخبرنا عبد الوهاب بن عطاء قال: أخبرنا سعيد بن أبي عروبة عن قتادة أنه بلغه أن هرم بن حيان قيل له: أوص، قال: ما أدري ما أوصي ولكن بيعوا درعي فاقضوا عني ديني، فإن لم يتم فبيعوا فرسي فاقضوا عني ديني، فإن لم يتم فبيعوا غلامي، وأوصيكم بخواتيم سورة النحل: أدع إلى سبيل ربك بالحكمة والموعظة الحسنة، إلى آخر السورة إن الله مع الذين أتقوا والذين هم محسنون. قال: أخبرنا إسماعيل بن إبراهيم الأسدي قال: أخبرنا هشام عن الحسن قال: كان الرجل إذا كانت له حاجة والإمام يخطب قام فأمسك بأنفه فأشار إليه الإمام أن يخرج، قال: فكان رجل قد أراد الرجوع إلى أهله فقام إلى هرم بن حيان وهو يخطب فأخذ بأنفه فأشار إليه هرم أن يذهب، فخرج إلى أهله فأقام فيهم، ثم قدم فقال له هرم: أين كنت؟ فقال: في أهلي، فقال: أباذن ذهبت؟ قال: نعم، قمت إليك وأنت تخطب فأخذت بأنفي فأشرت إلي أن اذهب، قال: فاتخذت هذا دغلا أو كلمة نحوها، ثم قال: اللهم أخر رجال السوء لزمان السوء، قال: وكان هرم يقول: اللهم إني أعوذ بك من زمان يمرد فيه صغيرهم، ويأمل فيه كبيرهم، وتقترب فيه آجالهم. قال: أخبرنا أبو عبد الله العبدي قال: حدثني سهل بن محمود قال: حدثنا عبد العزيز العمي عن أبي عمران الجوني عن هرم بن حيان أنه قال: إياكم والعالم الفاسق، فبلغ عمر بن الخطاب فأشفق منها ما العالم الفاسق، فكتب إليه هرم بن حيان: والله يا أمير المؤمنين ما أردت به إلا الخير، يكون إمام يتكلم بالعلم ويعمل بالفسق فيشبه على الناس فيضلوا. قال: أخبرنا أبو عبد الله العبدي قال: حدثنا سيار عن جعفر بن سليمان عن مالك بن دينار قال: استعمل هرم بن حيان، قال: فظن أن قومه سيأتونه فأمر بنار فأوقدت بينه وبين من يأتيه من القوم، فجاء قومه فسلموا عليه من بعيد فقال: مرحبا بقومي، ادنوا، فقالوا: والله ما نستطيع أن ندنو منك، لقد حالت النار بيننا وبينك، قال: فأنتم تريدون أن تلقوني في نار أعظم منها في جهنم، قال: فرجعوا. قال: أخبرنا أحمد بن أبي إسحاق عن مخلد بن حسين قال: سمعت هشاما يذكر عن الحسن قال: مات هرم بن حيان في غزاة له في يوم صائف، فلما فرغ من دفنه جاءت سحابة فرشت القبر حتى تروى لا تجاوز القبر منها قطرة واحدة، ثم عادت عودها على بدئها. قال: أخبرنا أحمد بن أبي إسحاق عن نوح بن قيس قال: حدثنا عون بن أبي شداد عن رجل عن أبيه قال: خرجنا في جنازة هرم بن حيان ونحن في يوم صائف، فلما فرغنا من قبره جاءت سحابة فرشت القبر وما حوله، ثم انصرفت. قال: أخبرنا أحمد بن أبي إسحاق عن ضمرة بن ربيعة عن السري بن يحيى عن قتادة قال: أمطر قبر هرم بن حيان من يومه ونبت العشب من يومه.
از کتاب: ترجمه الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد كاتب واقدى (م 230)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و انديشه، 1374ش.
مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|