|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>سیرین مولی انس بن مالک
شماره مقاله : 10513 تعداد مشاهده : 350 تاریخ افزودن مقاله : 15/5/1390
|
سيرين [از مردم بصرة كه از اصحاب عمر بن خطاب رضی الله عنه بودهاند] برده آزاد كرده انس بن مالك است كه با نوشتن پيمان آزاد شده است. او از عمر بن خطاب روايت كرده است. گويد يزيد بن هارون، از گفته هشام بن حسان، از محمد پسر سيرين ما را خبر داد كه مىگفته است كنيه پدرش ابو عمره بوده است. گويد يزيد بن هارون از سعيد بن ابى عروبه از قتاده، از انس بن مالك ما را خبر داده كه مىگفته است سيرين از من تقاضاى نوشتن پيمان آزادى كرد. نپذيرفتم، پيش عمر بن خطاب آمد و موضوع را گفت. من به عمر رو كردم، عمر گفت كه با او پيمان بنويس و چنان كردم. گويد محمد بن حميد عبدى، از معمر از قتاده ما را خبر داد كه مىگفته است سيرين پدر محمد بن سيرين از انس بن مالك تقاضاى نوشتن پيمان آزادى كرد. انس نپذيرفت. عمر بن خطاب تازيانه بر انس كشيد و گفت بايد با آنان پيمان بنويسيد. و انس پيمان نوشت. گويد معن بن عيسى، از محمد بن عمرو ما را خبر داد كه مىگفت، از محمد بن سيرين شنيدم مىگفت انس بن مالك با پدرم پيمان آزادى در قبال پرداخت چهل هزار درم نوشت و پدرم آن را پرداخت. گويد عارم بن فضل و عفان بن مسلم هر دو، از حماد بن زيد، از عبيد الله بن ابى بكر بن انس ما را خبر دادند كه مىگفته است پيمان نامه آزادى سيرين كه برده زر خريد بود هنوز پيش ما موجود است و متن آن چنين است «اين پيمانى است كه انس بن مالك با برده خويش سيرين نوشته است كه در قبال پرداخت چند هزار درم و دو خدمتگزار كه كارهاى او را عهده دار شوند آزاد شود». بكّار بن محمد ما را خبر داد و گفت سند آزادى انس بن مالك كه بر صفحهاى سرخ نوشته شده است پيش ماست و متن آن چنين است «اين پيمانى است كه انس بن مالك براى آزادى برده خود سيرين نوشته است، با او پيمان بسته به پرداخت ده هزار درم و ده خدمتكار كه در هر سال هزار درم و خدمتكارى بياورد» بكّار مىگفت: مهر پيمان نامه كه بروى گل مهر كردهاند وسط صفحه است و مطالب پيمان نامه بر گرد آن نوشته شده است. گويد معاذ بن معاذ عنبرى، از گفته على بن سويد بن منجوف ما را خبر داد كه مىگفته است انس پسر سيرين از گفته پدرش براى ما نقل كرد كه مىگفته است انس بن مالك با من پيمان نامه نوشت كه بيست هزار درم بپردازم. من در فتح شهر شوشتر شركت داشتم. كالاهايى خريدم كه در آن سود بردم و تمام تعهد خود را براى انس بردم، از پذيرش آن خود دارى كرد و گفت فقط به صورت اقساط مىپذيرد. پيش عمر بن خطاب رفتم و موضوع را گفتم. گفت: تو همان بردهاى؟ او مرا با جامههايى كه همراهم بود ديد و براى بركت اموال من دعا كرد. من گفتم: آرى من همان بردهام ولى گويا انس ميراث مىخواهد. گويد: عمر در باره من به انس نامه نوشت كه از اين مرد بپذير و پذيرفت. گويد بكّار بن محمد، از گفته پدرش ما را خبر داد كه مىگفته است سيرين با آنكه سه همسر داشت براى انس بن مالك نوشت كه سيرين هنوز هم زن مىخواهد. انس براى او نوشت به مدينه بيا تا دختر برادرم براء بن مالك را كه پيش من است به همسرى تو بدهم. سيرين با دختر خود حفصه رايزنى كرد و گفت دخترم! درباره نامهاى كه اين مرد نوشته است چه مىگويى؟ مادر حفصه هم نشسته بود، حفصه گفت: پدر جان بپذير كه خداوند شرفى بر شرف تو مىافزايد. گويد مادر حفصه را نيشگون گرفت و گفت: خدا تو را به پيرى نرساند كه به پدرت چنين پيشنهاد مىكنى. گويد عفان بن مسلم، از وهيب، از ايوب از محمد ما را خبر داد كه مىگفته است ام حفصه مرا گفت كه چون سيرين با من عروسى كرد، هفت روز مردم مدينه را دعوت كرد و نهار داد و از جمله كسانى كه دعوت كرده بود ابىّ بن كعب بود كه با آنكه روزه داشت آمد و براى آنان دعا كرد. گويد عارم بن فضل، از حماد بن سلمة، از ايوب، و هشام و حبيب بن شهيد همگى از محمد بن سيرين ما را خبر دادند كه مىگفته است پدرش سيرين هفت روز در مدينه وليمه داد، ياران رسول خدا صلى الله عليه وسلم را دعوت كرد، ابى بن كعب را هم دعوت كرد او با آنكه روزه بود آمد و به ايشان شادباش گفت و براى آنان دعاى خير كرد. گويد بكار بن محمد بن عبد الله بن محمد بن سيرين ما را خبر داد و گفت براى سيرين بيست و سه فرزند از چند كنيز زاده شدند. محمد بن سعد مىگويد: از محمد بن عبد الله انصارى پرسيدم اصل محمد بن سيرين- ظاهرا محمد اضافه است- از كجا بود؟ گفت: او از اسيران جنگ عين التمر و برده انس بن مالك بود. محمد بن سعد مىگويد: و از كسى شنيدم كه مىگفت از مردم جرجرايا بوده است و گمان مىكنم اشتباه گفته است، آنها در جرجرايا پاره زمينى داشتند. گويد بكار بن محمد ما را از گفته پدر خويش خبر داد كه مىگفته است سيرين زمينى در روستاى جرجرايا خريد و پس از او آن زمين در اختيار پسرانش محمد و يحيى قرار داشت و آن را در قبال خراج گرفته بود. در آن زمين تاك مو بود، خواستند عصاره انگور بگيرند، محمد گفت: چنين مكنيد انگورش را به صورت تازه بفروشيد. گفتند: كسى از ما نمىخرد. گفت: كشمش و مويز بسازيد. گفتند: از اين تاك كشمش درست نمىشود. تاك را از بن كند و در آب انداخت و آب آن را برد. گويند كه سيرين شناخته شده و مشهور بوده و اندكى حديث نقل كرده است. بكار بن محمد مىگويد: من خانه- نخلستان- سيرين را كه با درختان خرما احاطه بود ديدم و چهل نخل از آن را خريدم، هر نخلى به يك دينار. * متن عربی:
سيرين مولى أنس بن مالك [من التابعين من أهل البصرة من أصحاب عمر بن الخطاب، رضي الله تعالى عنه] الأنصاري كتابة، روى عن عمر بن الخطاب. قال: أخبرنا يزيد بن هارون قال: أخبرنا هشام بن حسان عن محمد بن سيرين أن كنية سيرين أبو عمرة. قال: أخبرنا يزيد بن هارون قال: أخبرنا سعيد بن أبي عروبة عن قتادة عن أنس بن مالك قال: أرادني سيرين على المكاتبة فأبيت عليه فأتى عمر بن الخطاب فذكر ذلك فأقبل على عمر، فقال: كاتبه، فكاتبته. قال: أخبرنا محمد بن حميد العبدي عن معمر عن قتادة قال: سأل سيرين أبو محمد أنس بن مالك الكتابة فأبى أنس فرفع عمر بن الخطاب عليه الدرة وقال: بلى كاتبوهم، فكاتبه. قال: أخبرنا معن بن عيسى قال: حدثنا محمد بن عمرو قال: سمعت محمد بن سيرين يقول: كاتب أنس بن مالك أبي على أربعين ألف درهم فأداها. قال: أخبرنا عارم بن الفضل وعفان بن مسلم قالا: حدثنا حماد بن زيد عن عبيد الله بن أبي بكر بن أنس قال: هذه مكاتبة سيرين عندنا، هذا ما كاتب به أنس بن مالك فتاه سيرين على كذا وكذا ألفا وغلامين يعملان عمله، وكان قينا. قال: أخبرنا بكار بن محمد قال: مكاتبة أنس بن مالك سيرين الصك في صحيفة حمراء عندنا: هذا ما كاتب عليه أنس بن مالك فتاه سيرين، هكذا في الكتاب كاتبه على عشرة آلاف درهم وعشرة وصفاء في كل سنة ألف درهم ووصيف. قال بكار: الطينة التي فيها الخاتم وسط الصحيفة والكتاب حولها. قال: أخبرنا معاد بن معاذ العنبري قال: حدثنا علي بن سويد بن منجوف قال: حدثنا أنس بن سيرين عن أبيه قال: كاتبني أنس بن مالك على عشرين ألف درهم فكنت في مفتح تستر فاشتريت رثة فربحت فيها فأتيت أنسا بجميع مكاتبتي فأبى أن يقبله إلا نجوما، فأتيت عمر بن الخطاب فذكرت ذلك له، فقال: أنت هو؟ وقد كان رآني ومعي أثواب فدعا لي بالبركة، قلت نعم، أراد أنس الميراث، قال: ثم كتب لي إلى أنس أن اقبلها من الرجل فقبلها. قال: أخبرنا بكار بن محمد قال: حدثني أبي قال: كتب سيرين إلى أنس بن مالك أن سيرين ظالع وكن عنده ثلاث نسوة، فكتب إليه أنس بن مالك أن اقدم علي المدينة حتى أزوجك بنت أخي البراء بن مالك فإنها عندي، قال فقال لابنته حفصة: يا بنية ما ترين فيما كتب به هذا الرجل؟ قالت: يا أبت أجبه فإن الله يزيدك شرفا إلى شرفك، قال: وأمها قاعدة، قال: فقصعتها أمها وقالت لها: لا أشب الله قرنك، تقولين لأبيك هذا! قال: أخبرنا عفان بن مسلم قال: حدثنا وهيب قال: حدثنا أيوب عن محمد قال: حدثتني أم حفصة قالت: لما بنى علي سيرين دعا أهل المدينة سبعة أيام، فكان فيمن دعا أبي بن كعب فأتاهم وهو صائم فدعا لهم. قال: أخبرنا عارم بن الفضل قال: حدثنا حماد بن سلمة عن أيوب وهشام وحبيب بن الشهيد عن محمد بن سيرين أن أباه سيرين أولم بالمدينة سبعة أيام فدعوا أصحاب النبي، صلى الله عليه وسلم، ودعا أبي بن كعب فأجابه وهو صائم وسمت عليهم ودعا لهم بخير. قال: أخبرنا بكار بن محمد بن عبد الله بن محمد بن سيرين قال: ولد لسيرين ثلاثة وعشرون ولدا من أمهات أولاد شتى. قال محمد بن سعد: سألت محمد بن عبد الله الأنصاري من أين كان أصل محمد بن سيرين؟ فقال: من سبي عين التمر، وكان مولى أنس بن مالك، قال محمد بن سعد: وسمعت من يقول: كان من أهل جرجرايا، وأحسب من قال: ذلك قد وهم إنما كانت لهم أرض بجرجرايا. قال: أخبرنا بكار بن محمد قال: أخبرني أبي أن سيرين اشترى هذه الأرض برستاق جرجرايا وصارت في يدي محمد وفي يدي أخيه يحيى فأخذ بخراجها، وكان فيها كرم فأرادوا أن يعصروه، فقال محمد: لا تعصروه، بيعوه رطبا، قالوا: لا ينفق عنا، قال: فاجعلوه زبيبا، قالوا: لا يجيء منه الزبيب، فضرب الكرم وألقاه في الماء وانحدر. قالوا: وكان سيرين معروفا وروى شيئا يسيرا من الحديث، وقال بكار بن محمد: رأيت مجلس سيرين الذي بناه بجذوع، بعت أنا منها أربعين جذعا كل جذع بدينار.
از کتاب: ترجمه الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد كاتب واقدى (م 230)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و انديشه، 1374ش.
مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|