|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>کعب بن سور
شماره مقاله : 10488 تعداد مشاهده : 556 تاریخ افزودن مقاله : 11/5/1390
|
كعب بن سور [از مردم بصرة كه از اصحاب عمر بن خطاب رضی الله عنه بودهاند] ابن بكر بن عبد بن ثعلبة بن سليم بن ذهل بن لقيط بن حارث بن مالك بن فهم بن غنم بن دوس بن عدثان بن عبد الله بن زهران بن كعب بن حارث بن كعب بن عبد الله بن مالك بن نصر و از قبيله ازد است. گويد يحيى بن عباد، از مالك بن مغول ما را خبر داد كه مىگفته است، از شعبى شنيدم مىگفت زنى پيش عمر بن خطاب آمد و گفت: از بهترين مردم دنيا كه فقط كسى از او بهتر است كه در عمل بر او پيشى گيرد يا مانند او عمل كند به پيش تو شكايت آوردهام. او مردى است كه شب را تا بامداد نماز مىگزارد و روز را تا شام روزه مىدارد. سپس او را آزرم آمد و گفت: اى امير مؤمنان از لغزش من در گذر. عمر گفت: خدايت پاداش دهاد كه نيكو ستودى، از تو در گذشتم. همينكه آن زن پشت كرد، كعب بن سور گفت: اى امير مؤمنان! چه رسا و نيكو شكايت را طرح كرد. عمر پرسيد چه شكايتى كرد؟ كعب گفت: از همسرش. عمر گفت: زن را پيش من بياوريد. سپس به كعب گفت: ميان اين زن و شوهر قضاوت كن. كعب گفت: در حالى كه خود حضور دارى من داورى كنم؟ عمر گفت: آرى كه تو با زيركى چيزى را فهميدى كه من نفهميدم. كعب گفت: خداوند مىفرمايد «از زنانى كه براى شما حلالاند زن بگيريد دو و سه و چهار» و به همسر آن زن گفت: سه روز روزه بدار و يك روز را پيش او افطار كن. و سه شب در خانه او شب زنده دارى كن و نماز بگزار و يك شب را كنار او بگذران. عمر گفت: اين داورى براى من شگفتتر از زيركى نخستين است. عمر او را به بصره كوچ داد و به عنوان قاضى مردم بصره گسيل داشت. گويد اسحاق بن يوسف ازرق و فضل بن دكين هر دو، از گفته زكرياء بن زائده، از شعبى ما را خبر دادند كه مىگفته است عمر بن خطاب، كعب بن سور را براى داورى بصره گسيل داشت. گويد عبد الله بن ادريس، از حصين، از عمير بن جاوان، از احنف بن قيس ما را خبر داد كه مىگفته است در جنگ جمل همينكه دو سپاه روياروى شدند، كعب بن سور قرآنى را باز كرد گاه اين گروه و گاه آن گروه را سوگند مىداد، تا آنكه تيرى به او خورد و او را كشت. گويد سليمان بن حرب، از حماد بن زيد، از ايوب ما را خبر داد كه مىگفته است شنيدم محمد بن سيرين به ابو معشر مىگفت: به من خبر رسيده است كه يكى از ياران شما از كنار پيكر كعب بن سور كه در آوردگاه بر زمين افتاده بود گذشته و نيزه خود را ميان چشم او قرار داده و گفته است هيچ كافرى را كه همچون تو به حق داورى كند نديدهام. گويد يكى از اهل علم مىگويد: چون طلحه و زبير و عايشه به بصره آمدند كعب بن سور به حجرهيى پناه برد و در آن را گل گرفت و فقط روزنهيى براى دريافت خوردنى و آشاميدنى خود بازگذاشت و بدين گونه از فتنه كناره گيرى كرد. به عايشه گفته شد اگر كعب بن سور همراه تو قيام كند و بيرون آيد هيچ كس از قبيله ازد از همراهى با تو خوددارى نخواهد كرد. عايشه سوار شد و كنار خانه كعب آمد و او را صدا كرد ولى كعب پاسخش را نداد. عايشه گفت: اى كعب! مگر من مادر تو نيستم مگر مرا بر تو حقى نيست؟ كعب با عايشه سخن گفت. عايشه گفت: جز اين نيست كه مىخواهم ميان مردم را صلح دهم و كار را به صلاح آورم. در اين هنگام كعب بيرون آمد و قرآن بر دست گرفت آن را گشود و ميان دو صف حركت كرد و آنان را به آنچه در قرآن است فرا خواند. تير ناشناختهيى بر او خورد و او را كشت. كعب شهره به نيكى و صلاح بود و او را حديثى نيست. * متن عربی:
كعب بن سور بن بكر بن عبد بن ثعلبة بن سليم بن ذهل بن لقيط بن الحارث بن مالك بن فهم بن غنم بن دوس بن عدثان بن عبد الله بن زهران بن كعب بن الحارث بن كعب بن عبد الله بن مالك بن نصر من الأزد. قال: أخبرنا يحيى بن عباد قال: حدثنا مالك بن مغول قال: سمعت الشعبي قال: جاءت امرأة إلى عمر بن الخطاب فقالت: أشكو إليك خير أهل الدنيا إلا رجلا سبقه بعمل أو عمل بمثل عمله يقوم الليل حتى يصبح ويصوم النهار حتى يمسي، ثم تجلاها الحياء فقالت: أقلني يا أمير المؤمنين، فقال: جزاك الله خيرا قد أحسنت الثناء قد أقلتك، فلما ولت قال كعب بن سور: يا أمير المؤمنين لقد أبلغت إليك في الشكوى، فقال: ما اشتكت؟ قال: زوجها، قال: علي المرأة، فقال لكعب: اقض بينهما، قال: أقضي وأنت شاهد! قال: إنك قد فطنت إلى ما لم أفطن، قال: إن الله يقول: فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثنى وثلاث ورباع، صم ثلاثة أيام وأفطر عندها يوما وقم ثلاث ليال وبت عندها ليلة، فقال عمر: لهذا أعجب إلي من الأول فرحل به أو بعثه قاضيا لأهل البصرة. قال: أخبرنا إسحاق بن يوسف الأزرق والفضل بن دكين عن زكريا بن أبي زائدة عن الشعبي أن عمر بن الخطاب بعث كعب بن سور على قضاء البصرة. قال: أخبرنا عبد الله بن إدريس عن حصين عن عمر بن جاوان عن الأحنف بن قيس قال: لما التقوا يوم الجمل خرج كعب بن سور ناشرا مصحفه يذكر هؤلاء ويذكر هؤلاء حتى أتاه سهم فقتله. قال: أخبرنا سليمان بن حرب قال: حدثنا حماد بن زيد عن أيوب قال: سمعت محمد بن سيرين يقول لأبي معشر: بلغني أن بعض أصحابكم مر بكعب بن سور وهو صريع قتيل بين الصفين، فوضع الرمح في عينه وقال: ما رأيت كافرا أقضى بحق منك. وقال: بعض أهل العلم إن كعب بن سور لما قدم طلحة والزبير وعائشة البصرة دخل في بيت وطين عليه وجعل فيه كوة يناول منها طعامه وشرابه اعتزالا للفتنة، فقيل لعائشة: إن كعب بن سور إن خرج معك لم يتخلف من الأزد أحد، فركبت إليه فنادته وكلمته فلم يجبها، فقالت: يا كعب ألست أمك ولي عليك حق؟ فكلمها فقالت: إنما أريد أن أصلح بين الناس، فذلك حين خرج وأخذ المصحف فنشره ومشى بين الصفين يدعوهم إلى ما فيه، فجاءه سهم غرب فقتله وكان معروفا بالخير والصلاح وليس له حديث.
از کتاب: ترجمه الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد كاتب واقدى (م 230)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و انديشه، 1374ش.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|