|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>جارود
شماره مقاله : 10479 تعداد مشاهده : 628 تاریخ افزودن مقاله : 11/5/1390
|
جارود نامش بشر و پسر عمرو بن حنش بن معلى است. اين معلّى همان حارث پسر زيد بن حارثة بن معاوية بن ثعلبة بن جذيمة بن عوف بن بكر بن عوف بن انماد بن وديعة بن لكيز بن افصى بن عبد القيس است. كنيه جارود، ابو منذر بوده و مادرش در مكة دختر رؤيم و خواهر يزيد بن رويم شيبانى بوده است. جارود بر آيين نصرانى و به روزگار جاهلى مردى شريف بوده است. او همراه نمايندگان عبد القيس به حضور پيامبر آمد و آن حضرت آيين اسلام را بر او عرضه و او را به اسلام دعوت فرمود. جارود گفت: من بر آيينى بودهام و اينك اگر آيين خود را رها كنم و دين تو را بپذيرم آيا درستى اين آيين را براى من ضمانت مىكنى؟ پيامبر فرمود: «آرى من ضامن تو هستم و همانا كه خداوند تو را به چيزى كه براى تو بهتر از آن دين است هدايت كرده است». جارود مسلمان شد و اسلام او پسنديده بود و بر دين او خرده گرفته نشده است. جارود آهنگ برگشتن به سرزمين قوم خود كرد و به حضور رسول خدا رفت و از ايشان خواست مركوبى در اختيارش بگذارد. پيامبر فرمود: اينك مركوبى كه تو را بر آن سوار كنم ندارم. جارود گفت: اى رسول خدا از اين جا تا سرزمين خودم شتران گم شده و سرگشته بسيار است آيا مىتوانم بر آنها سوار شوم؟ فرمود: «جز اين نيست كه آنها شعله آتش است هرگز به آنها نزديك مشو». جارود جنگ رده را درك كرده است و چون خويشاوندانش همراه معرور بن منذر بن نعمان برگشتند، جارود نخست شهادتين بر زبان آورد و مردم را به اسلام فرا خواند و گفت: اى مردم من گواهى مىدهم كه خدايى جز خداى يگانه نيست و اينكه محمد صلى الله عليه وسلم بنده و فرستاده خداوند است و هر كرا چنين گواهى ندهد كافر مىشمرم و اين بيت را خواند: «از همه پديدههاى نو به آيين خدا و خدا و رحمان خشنوديم كه سوگند به خودش همو به پروردگارى براى ما بسنده است». جارود پس از آن ساكن بصره شد و براى او فرزندانى زاده شدند كه همگى از اشراف بودند. حكم بن ابى العاص جارود را در جنگ سهرك به فرماندهى لشكر گماشت و جارود در عقبة الطين به سال بيستم هجرت شهيد شد و بدين سبب به عقبة الطين گردنه جارود هم مىگويند. منذر پسر جارود سرورى بخشنده بود. على بن ابى طالب عليه السلام او را به حكومت اصطخر گماشت و هيچ كس پيش او نمىرفت مگر اينكه منذر او را جايزه مىداد. بعدها عبيد الله بن زياد او را به مرزبانى مرز هند گماشت و منذر همان جا به سال شصت و يك يا آغاز سال شصت و دو هجرى در گذشت. * متن عربی:
الجارود واسمه بشر بن عمرو بن حنش بن المعلى وهو الحارث بن زيد بن حارثة بن معاوية بن ثعلبة بن جذيمة بن عوف بن بكر بن عوف بن أنمار بن عمرو بن وديعة بن لكيز بن أفصى بن عبد القيس ويكنى أبا المنذر. وأمه درمكة بنت رؤيم أخت يزيد بن رؤيم الشيباني، وكان الجارود شريفا في الجاهلية، وكان نصرانيا، فقدم على رسول الله، صلى الله عليه وسلم، في الوفد فدعاه رسول الله، صلى الله عليه وسلم، إلى الإسلام وعرضه عليه، فقال الجارود: اني قد كنت على دين وإني تارك ديني لدينك، أتضمن لي ديني؟ فقال رسول الله، صلى الله عليه وسلم: أنا ضامن لك، قد هداك الله إلى ما هو خير لك منه. ثم أسلم الجارود وحسن إسلامه وكان غير مغموص عليه، وأراد الرجوع إلى بلاد قومه فسأل النبي، صلى الله عليه وسلم، حملانا فقال: ما عندي ما أحملك عليه، فقال: يا رسول الله إن بيني وبين بلادي ضوال من الإبل أفأركبها؟ فقال رسول الله، صلى الله عليه وسلم: إنما هن حرق النار فلا تقربها. وكان الجارود قد أدرك الردة، فلما رجع قومه مع المعرور بن المنذر بن النعمان قام الجارود فشهد شهادة الحق ودعا إلى الإسلام وقال: أيها الناس إني أشهد أن لا إله إلا الله وأن محمدا عبده ورسوله وأكفر من لم يشهد، وقال: رضينا بدين الله من كل حادث ... وبالله والرحمن نرضى به ربا ثم سكن الجارود بعد ذلك البصرة وولد له أولاد وكانوا أشرافا ووجه الحكم بن أبي العاص الجارود على القتال يوم سهرك فقتل في عقبة الطين شهيدا سنة عشرين، قال: ويقال لها عقبة الجارود. كان المنذر بن الجارود سيدا جوادا ولاه علي بن أبي طالب، عليه السلام، اصطخر فلم يأته أحد إلا وصله ثم ولاه عبيد الله بن زياد ثغر الهند فمات هناك سنة إحدى وستين أو أول سنة اثنتين وستين وهو يومئذ بن ستين سنة.
از کتاب: ترجمه الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد كاتب واقدى (م 230)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و انديشه، 1374ش.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|