|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>علاء الدین کیقباد > دست یافت وی بر ارزنگان
شماره مقاله : 10463 تعداد مشاهده : 339 تاریخ افزودن مقاله : 10/5/1390
|
دست يافتن كيقباد بر ارزنگان در اين سال [ششصد و بيست و پنجم هجرى قمرى]علاء الدين كيقباد بن كيخسرو بن قلج ارسلان كه صاحب قونيه و اقصرا و ملطيه و شهرهاى ديگرى از روم شرقى بود، ارزنگان را گرفت. سبب دست يابى او بر اين شهر آن بود كه بهرامشاه، صاحب ارزنگان، كه در آن جا مدتى دراز فرمانروائى كرده و سالهاى عمرش از شصت گذشته بود، وفات يافت. او در فرمان قلج ارسلان بود و پس از قلج ارسلان نيز همچنان از فرزندان وى فرمانبردارى مىكرد. پس از درگذشت بهرامشاه، پسرش علاء الدين داود شاه به جايش نشست. كيقباد براى داود شاه پيام فرستاد و از او خواست كه لشكرى بسيج كند و خود نيز با آن لشكر به حضور وى بيايد تا با هم به ارزن الروم بروند و آن جا را محاصره كند. داود شاه خواست او را عملى كرد و همراه لشكرى كه فراهم آورده بود پيش او رفت. كيقباد، همينكه داود شاه به حضورش رسيد، او را دستگير كرد و شهر ارزنگان را از او گرفت. داود شاه دژى داشت كه از بلندترين دژها به شمار مىرفت و كماخ نام داشت. نگهبان اين دژ از گماشتگان داود شاه بود. كيقباد، فرمانرواى روم، لشكرى را بدان دژ فرستاد تا آن را محاصره كنند و بگيرند. ولى اين لشكر نتوانست بدان دژ نزديك شود زيرا بسيار بلند و بزرگ بود و ساكنانش نيز از آن به خوبى دفاع مىكردند. بنابر اين كيقباد داود شاه را تهديد كرد كه اگر دژ كماخ را تسليم نكند زيان خواهد ديد. داود شاه نيز به نمايندهاى كه در آن دژ داشت پيام فرستاد و ازو خواست كه قلعه را تسليم كند. نماينده او هم قلعه را به كيقباد تسليم كرد. كيقباد پس از اين پيروزى بر آن شد كه به ارزن الروم رود تا آن جا را بگيرد. فرمانرواى ارزن الروم پسر عموى وى، طغرل شاه بن قلج ارسلان، بود. طغرل شاه همينكه خبر حركت كيقباد را شنيد، دست توسل به دامن امير حسام الدين على حاجب، نماينده ملك اشرف در خلاط، زد و از او كمك خواست و آمادگى خويش را براى فرمانبردارى از ملك اشرف اظهار داشت. حسام الدين با لشكريانى كه در اختيار داشت و آنان را از شام و ديار جزيره گرد آورده بود براى كمك به طغرل شاه حركت كرد زيرا مىترسيد كه اگر كيقباد، فرمانرواى روم شرقى، ارزن الروم را بگيرد گستاختر شود و به پيشروى خود ادامه دهد و به خلاط حمله برد. از اين رو حسام الدين حاجب براى حفظ خلاط رهسپار روم شد. كيقباد همينكه از رسيدن لشكريان حسام الدين آگاهى يافت، انديشه تصرف ارزن الروم را از سر بدر كرد و از ارزنگان به شهرهاى خود رفت. در همين احوال نيز بدو خبر رسيده بود كه روميان كافرى كه در همسايگى شهرهاى وى به سر مىبردند يكى از دژهاى وى را كه صنوب نام داشت گرفتهاند. صنوب از استوارترين دژها به شمار مىرفت و به درياى سياه مسلط بود. كيقباد همينكه به شهرهاى خود رسيد، لشكر خويش را به صنوب فرستاد. اين لشكر آن دژ را از سوى خشكى و دريا محاصره كرد و از روميان گرفت. آنگاه بنابر شيوه هميشگى خود به انطاكيه رفت تا زمستان را در آن جا بگذراند. * متن عربی:
ذكر ملك كيقباذ أرزنكان وفي هذه السنة [خمس وعشرين وستمائة] ملك علاء الدين كيقباذ بن كيخسرو بن قلج أرسلان، وهو صاحب قونية، وأقصرا، وملطية، وغيرها من بلاد الروم، أرزنكان. وسبب ملكه إياها أن صاحبها بهرام شاه كان قد طال ملكه لها، وجاوز ستين سنة، توفي ولم يزل في طاعة قلج أرسلان وأولاده بعده، فلما توفي ملك بعده ولده علاء الدين داود شاه، فأرسل إليه كيقباذ يطلب منه عسكراً ليسير معه إلى مدينة أرزن الروم ليحصرها، ويكون هو مع العسكر، ففعل ذلك، وسار في عسكره إليه، فلما وصل قبض عليه، وأخذ مدينة أرزنكان منه، وله حصن من أمنع الحصون اسمه كماخ، وفيه مستحفظ لداود شاه، فأرسل إليه ملك الروم يحصره، فلم يقدر العسكر على القرب منه لعلوه وارتفاعه وامتناعه، فتهدد داود شاه إن لم يسلم كماخ، فأرسل إلى نائبه في التسليم، فسلم القلعة إلى كيقباذ. وأراد كيقباذ المسير إلى أرزن الروم ليأخذها وبها صاحبها ابن عمه طغرل شاه بن قلج أرسلان، فلما سمع صاحبها بذلك أرسل إلى الأمير حسام الدين علي، النائب عن الملك الأشرف بخلاط، يستنجده، وأظهر طاعة الأشرف، فسار حسام الدين فيمن عنده من العساكر، وكان قد جمعها من الشام، وديار الجزيرة، خوفاً من ملك الروم، خافوا أنه إذا ملك أرزن الروم يتعدى، ويقصد خلاط، فسار الحاجب حسام الدين إلى الروم ومنع عنها. ولما سمع كيقباذ بوصول العساكر إليها لم يقدم على قصدها، فسار من أرزنكان إلى بلاده، وكان قد أتاه الخبر أن الروم الكفار المجاورين لبلاده قد ملكوا منه حصناً يسمى صنوب، وهو من أحصن القلاع، مطل على البحر السياه بحر الخزر، فلما وصل إلى بلاده سير العسكر إليه وحصره براً وبحراً، فاستعاده من الروم، وسار إلى أنطاكية ليشتي بها على عادته.
از کتاب: کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى و على هاشمى حائرى ، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.
مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|