|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>جلال الدین خوارزمشاه > حمله وی به ترکمانان ایوانی
شماره مقاله : 10455 تعداد مشاهده : 388 تاریخ افزودن مقاله : 9/5/1390
|
حمله جلال الدين خوارزمشاه به تركمانان ايوانى [در ششصد و بيست و سوم هجرى قمرى] تركمانان ايوانى به شهرك اسنه و شهر اروميه (رضائيه)، از خاك آذربايجان چيره شده بودند. از مردم خوى نيز خراج گرفته بودند تا از آنان درگذرند و به كارشان كارى نداشته باشند. تركمانان از آن رو به تاخت و تاز در آن صفحات پرداخته بودند كه مىديدند جلال الدين در گرجستان و بعد هم در خلاط سرگرم جنگ شده، و گمان مىبردند كه فرصت سركوبى ايشان را نخواهد يافت. لذا طمعشان فزونى يافت و در خاك آذربايجان پراكنده شدند و به يغماگرى و راهزنى پرداختند. خبرهاى تاخت و تاز تركمانان پى در پى به جلال الدين خوارزمشاه مىرسيد ولى او چون سرگرم كار سختى بود كه در پيش داشت، تغافل مىكرد و به روى خود نمىآورد. تا وقتى كه شنيد آزمندى تركمانان به اندازهاى فزونى يافته كه در نزديك تبريز به راهزنى پرداخته و از بازرگانان تبريز اموال بسيارى گرفتهاند. از جمله اين دستبردها يكى آن كه بازرگانان تبريز گوسفندانى از ارزن الروم خريده بودند و آنها را به تبريز مىبردند. پيش از آن كه به تبريز برسند، تركمانان ايوانى با آنان روبرو شدند و آنچه داشتند گرفتند. بخشى از دارائى ايشان بيست هزار رأس گوسپند بود. هنگامى كه كار اين گونه دستبردها و تاخت و تازها بالا گرفت و مردم به ستوه آمدند، همسر جلال الدين، كه دختر سلطان طغرل بود، و نمايندگان جلال الدين در شهرهاى آذربايجان براى او پيام فرستادند و از او يارى خواستند. او را آگاه ساختند كه تركمانان ايوانى هم اكنون شهرهاى آذربايجان را به ويرانى كشاندهاند و اگر او خود را بدان جا نرساند، اين شهرها يكباره نابود خواهند شد. در همين هنگام در خلاط نيز فصل برف و سرما فرا رسيد و جلال الدين خوارزمشاه از بارش برف انديشه كرد. لذا از خلاط رفت و براى سركوبى تركمانان ايوانى شتابان رو به راه نهاد. تركمانان كه مىدانستند جلال الدين در خلاط به سر مىبرد، خود را ايمن مىپنداشتند و آسوده خاطر بودند و عقيده داشتند كه او از خلاط دور نخواهد شد. اگر چنين عقيدهاى نبود، بىگمان از كوههاى بلندى كه داشتند بالا مىرفتند و پناه مىگرفتند زيرا آن كوهها صعب العبور بود و كسى كه به راههاى كوهستانى آشنائى نداشت بدون تحمل رنج و سختى نمىتوانست از آنها بالا رود. تركمانان نيز هر گاه كه احساس خطر مىكردند و بيمناك مىشدند، از آن كوهها بالا مىرفتند و به دفاع از خويش مىپرداختند. ولى اين بار غافلگير شدند و هنگامى به خود آمدند كه لشكريان جلال الدين خوارزمشاه ايشان را احاطه كرده و از هر سو به رويشان شمشير كشيده بودند. سربازان خوارزمشاه در كشتن تركمانان و غارت دارائى و بهرهگيرى از زنان ايشان زيادهروى كردند. زنان و فرزندانشان را به اسارت و بردگى بردند و از اموالى كه داشتند به اندازهاى گرفتند كه به شمار در نمىآمد. ميان اين اموال، كالاهاى بسيارى ديدند كه تركمانان در حملات خود از بازرگانان گرفته و بهمان حال اول، دست نخورده باقى گذاشته بودند. اينها بجز اشيائى بود كه در آنها دست برده و به مصرف رسانده بودند. لشگريان جلال الدين خوارزمشاه، همينكه از كار تركمانان بياسودند به تبريز بازگشتند. *
متن عربی:
ذكر إيقاع جلال الدين بالتركمان الإيوانية كان التركمان الإيوانية قد تغلبوا على مدينة أسنة وأرمية، من نواحي أذربيجان، وأخذوا الخراج من أهل خوي ليكفوا عنهم، واغتروا باشتغال جلال الدين بالكرج، وبعدهم بخلاط، وازداد طمعهم، وانبسطوا بأذربيجان ينهبون، ويقطعون الطريق؛ والأخبار تأتي إلى خوارزم شاه جلال الدين بن خوارزم شاه، وهو يتغافل عنهم لاشتغاله بما هو المهم عنده؛ وبلغ من طمعهم أنهم قطعوا الطريق بالقرب من تبريز، وأخذوا من تجار أهلها شيئاً كثيراً، ومن جملة ذلك أنهم اشتروا غنماً من أرزن الروم وقصدوا بها تبريز، فلقيهم الإيوانية قبل وصولهم إلى تبريز، فأخذوا جميع ما معهم، ومن جملته عشرون ألف رأس غنم. فلما اشتد ذلك على الناس وعظم الشر أرسلت زوجة جلال الدين ابنة السلطان طغرل ونوابه في البلاد إليه يستغيثون، ويعرفونه أن البلاد قد خربها الإيوانية، ولئن لم يلحقها، وإلا هلكت بالمرة. فاتفق هذا إلى خوف الثلج، فرحل عن خلاط، وجد السير إلى الإيوانية، وهم آمنون مطمئنون، لعلمهم أن خوارزم شاه على خلاط، وظنوا أنه لا يفارقها، فلولا هذا الاعتقاد لصعدوا إلى جبال لهم منيعة شاقة لا يرتقى إليها إلا بمشقة وعناء، فإنهم كانوا إذا خافوا صعدوا إليها وامتنعوا بها، فلم يرعهم إلا والعساكر الجلالية قد أحاطت بهم، وأخذهم السيف من كل جانب، فأكثروا القتل فيهم، والنهب، والسبي، واسترقوا الحريم والأولاد، وأخذوا من عندهم ما لا يدخل تحت الحصر، فرأوا كثيراً من الأمتعة التي أخذوها من التجار بحالها في الشذوات، هذا سوى ما كانوا قد حلوه وفصلوه، فلما فرغ عاد إلى تبريز.
از کتاب: کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى و على هاشمى حائرى ، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.
مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|