|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>جلال الدین خوارزمشاه > محاصره خلاط به دست وی
شماره مقاله : 10454 تعداد مشاهده : 364 تاریخ افزودن مقاله : 9/5/1390
|
محاصره خلاط به دست جلال الدين گفتيم كه جلال الدين از شهر آنى به تفليس بازگشت و داخل سرزمين ابخاز شد. رفتن او از آن جا نيرنگى بود زيرا به او خبر رسيد كه نماينده ملك اشرف در خلاط كه حسام الدين على حاجب نام داشت از نزديك شدن وى به خلاط انديشه كرده و براى نگهدارى خلاط و دفاع از آن سرزمين اقدامات لازم را معمول داشته است. از اين رو جلال الدين به تفليس برگشت تا مردم خلاط آسوده خاطر شوند و رعايت احتياط و آمادگى براى جنگ را كنار بگذارند. بعد، ناگهان بر آنان حملهور گردد. غيبت او از تفليس و حضور او در شهرهاى ابخاز ده روز به طول انجاميد. سپس بازگشت و روانه خلاط شد. به شيوه هميشگى خويش شتابان پيش رفت و منازل را يكى پس از ديگرى پشت سر گذاشت. اگر كسانى پيشش نبودند كه به نمايندگان ملك اشرف نامه بنويسند و حركت او را خبر دهند بىگمان اهل خلاط را غافلگير مىكرد و ناگهان بر آنان مىتاخت و كارشان را مىساخت. ولى برخى از كسانى كه او را همراهى مىكردند و مورد اعتمادش نيز بودند، خبرهاى او را به مردم خلاط مىرساندند. از دو روز پيش از آن كه جلال الدين خوارزمشاه به خلاط برسد، مردم خلاط از هجوم او خبردار شده بودند. جلال الدين در روز شنبه سيزدهم ذى القعده [ششصد و بيست و سوم هجرى قمرى] به ملازگرد رسيد و در آن جا اردو زد. بعد از آن جا رفت. دو روز ديگر، يعنى روز دوشنبه پانزدهم ذى القعده، نيز به خلاط رسيد و هنوز فرود نيامده و اردو نزده بود كه فرمان پيشروى داد و با مردم خلاط جنگى سخت كرد. در نتيجه پيشروى و پافشارى و سرسختى، لشكر او به پاى ديوار شهر رسيد ولى كشته بسيار داد. در دومين پيشروى خود جنگى بسيار سخت كرد چنانكه مردم خلاط را به ستوه آورد. بدين گونه سربازان جلال الدين خوارزمشاه سرانجام در ديوار بيرونى شهر رخنه كردند و از آن گذشتند و به ربض رسيدند كه محوطهاى ميان ديوار بيرونى و ديوار درونى شهر بود. در آن جا به يغماى دارائى مردم و بهرهگيرى از زنان و فرزندانشان دست دراز كردند. مردم خلاط كه چنين ديدند بر سر غيرت آمدند و همديگر را به جانبازى و حفظ آب و خاك و مال و ناموس خويش برانگيختند. در نتيجه، همه بار ديگر به سوى لشكريان خوارزمشاه برگشتند و با ايشان جنگيدند و از شهر بيرونشان كردند و بسيارى از ايشان را نيز كشتند. لشكر خوارزمشاه هم گروهى از سرداران خلاط را اسير كردند و خون بسيارى از سربازان را ريختند. كار جانفشانى درين نبرد به جائى رسيد كه حسام الدين على حاجب از اسب پياده شد و در برابر دشمن ايستاد و كسان خود را به جنگ برانگيخت. زد و خوردى خونين و مصيبتى بزرگ روى داد. پس ازين جنگ جلال الدين چند روز به استراحت پرداخت. بعد، مانند نخستين بار، پيشروى به سوى خلاط را تجديد كرد. مردم خلاط هم باز با او سخت جنگيدند تا لشكرش را از شهر دور ساختند. آنان در جنگ با جلال الدين خوارزمشاه، جدى بودند و صميمانه مىكوشيدند و با آزمندى و اشتياق بسيار از جان خويش دفاع مىكردند و وقتى كه بد رفتارى خوارزميان و تبهكارى و بيرحمى ايشان در غارت شهرها را هم ديدند، ديگر مانند كسانى مىجنگيدند كه مىخواستند از مال و جان و ناموس خود دفاع كنند. جلال الدين در خلاط ماند تا سرماى سختى فرا رسيد و برفى باريد. او در روز سه شنبه، هفت روز از ذى الحجه اين سال باقى مانده، از آن جا رفت. سبب رفتن او، گذشته از بيم برف، خبرى بود كه راجع به تاخت و تاز تركمانان ايوانى در شهرهاى او به وى رسيد. *
متن عربی:
ذكر حصر جلال الدين خلاط قد ذكرنا أن جلال الدين عاد من مدينة آني إلى تفليس ودخل بلاد ابخاز، وكان رحيله مكيدة لأنه بلغه أن النائب عن الملك الأشرف، وهو الحاجب حسام الدين علي بمدينة خلاط، قد احتاط، واهتم بالأمر وحفظ البلد لقربه منه؛ فعاد إلى تفليس ليطمئن أهل خلاط ويتكروا الاحتياط والاستظهار ثم يقصدهم بغتة؛ فكانت غيبته ببلاد ابخاز عشرة أيام، وعاد، وسار مجداً يطوي المراحل على عادته، فلو لم يكن عنده من يراسل نواب الأشرف بالأخبار لفجأهم على حين غفلة منهم، وإنما كان عنده بعض ثقاته يعرفهم أخباره، وكتب إليهم فوصل الخبر إليهم قبل وصوله بيومين. ووصل جلال الدين فنازل مدينة ملازكرد يوم السبت ثالث عشر ذي القعدة، ثم رحل عنها؛ فنازل مدينة خلاط يوم الاثنين خامس عشر ذي القعدة، فلم ينزل حتى زحف إليها، وقاتل أهلها قتالاً شديداً، فوصل عسكره سور البلد، وقتل بينهم قتل كثيرة، ثم زحف إليها مرة ثانية، وقاتل أهل البلد قتالاً عظيماً، فعظمت نكاية العسكر في أهل خلاط، ووصلوا إلى سور البلد، ودخلوا الربض الذي له، ومدوا أيديهم في النهب وسبي الحريم. فلما رأى أهل خلاط ذلك تذامروا، وحرض بعضهم بعضاً، فعادوا إلى العسكر فقاتلوهم فأخرجوهم من البلد، وقتل بينهم خلق كثير، وأسر العسكر الخوارزمي من أمراء خلاط جماعة، وقتل منهم كثير، وترجل الحاجب علي، ووقف في نحر العدو، وأبلى بلاء عظيماً. ثم إن جلال الدين استراح عدة أيام، وعاود الزحف مثل أول يوم، فقاتلوه حتى أبعدوا عسكره عن البلد. وكان أهل خلاط مجدين في القتال، حريصين على المنع عن أنفسهم، لما رأوا من سوء سيرة الخوارزميين ونهبهم البلاد، وما فيهم من الفساد، فهم يقاتلون قتال من يمنع عن نفسه وحريمه وماله، ثم أقام عليها إلى أن اشتد البرد، ونزل شيء من الثلج، فرحل عنها يوم الثلاثاء لسبع بقين من ذي الحجة من السنة، وكان سبب رحيله مع خوف الثلج ما بلغه عن التركمان الإيوانية من الفساد ببلاده.
از کتاب: کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى و على هاشمى حائرى ، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.
مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|