|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>ظاهر بامر الله خلیفه عباسی > درگذشت وی
شماره مقاله : 10449 تعداد مشاهده : 555 تاریخ افزودن مقاله : 9/5/1390
|
درگذشت خليفه عباسى الظاهر بامر الله در اين سال [ششصد و بيست و سوم هجرى قمرى]، در چهاردهم ماه رجب، امام الظاهر بامر الله امير المؤمنين ابو نصر محمد بن الناصر لدين الله ابو العباس احمد بن المستضيء بامر الله زندگانى را بدرود گفت. درباره نسب او، هنگام درگذشت پدرش، رضى الله عنهما، شرح كافى داده شد. مدت خلافت او نه ماه و بيست و چهار روز بود. در برابر خداى خود فرمانبردار و فروتن و درباره مردم دادگر و مهربان بود. هنگامى كه از رسيدن او به خلافت سخن گفتيم، كارهاى او را نيز به اندازه كفايت بيان كرديم. او هر روز نيكى و مهربانى با مردم را افزايش مىداد و چنين زيست تا دمى كه از جهان رفت. خدا از او خرسند باشد و او را خرسند بدارد و جاى و سرايش را نيكو سازد! او آئين دادگسترى را كه كهنه شده بود دوباره نو ساخت و شيوه نيكى و مهربانى را كه فراموش شده بود بار ديگر به ياد مردم آورد. پيش از درگذشت خود نامهاى به خط خويش براى وزير خود فرستاد كه آن را براى اولياء امور و خداوندان دولت بخواند. فرستاده خليفه كه نامه را برده بود گفت: «امير المؤمنين مىفرمايد: غرض ما اين نيست كه گفته شود رسمى معمول گرديد و نظرى تأمين شد و تشريفاتى انجام يافت و بعد هم هيچ سودى ندهد و اثرى از آن آشكار نگردد. ما اهل حرف نيستيم و اهل عمليم و شما هم به پيشوائى كه اهل كردار باشد بيشتر نيازمنديد تا به پيشوائى كه تنها به گفتار مىپردازد.» آنگاه نامه را باز كردند و خواندند كه پس از «بسم الله الرحمن الرحيم» چنين آغاز مىشد: «بدانيد كه نه مهلت دادن ما به شما نشانه سستى ما و نه چشم پوشى ما دليل غفلت ماست. بلكه شما را آزمايش مىكنيم تا ببينم كداميك از شما بهتر كار مىكند. شما در گذشته شهرها را ويران ساختيد، مردم را پراكنده كرديد، بدنامى به بار آورديد، از روى نيرنگ و فريب باطل را به صورت حق آشكار نموديد، نابود ساختن و ريشه كن كردن مردم را احقاق و مردم دوستى ناميديد و هر فرصتى را غنيمت شمرديد تا آنچه مىخواستيد از پنجهها و دندانهاى شيرى بىپروا و هراسانگيز (يعنى خليفه پيشين) بربائيد. شما كه امناء او و مورد اعتماد او بوديد هميشه با الفاظ مختلف در يك معنى واحد اتفاق مىكرديد و بدين گونه انديشه او را به سوى خواسته خويش متمايل مىساختيد. باطل خود را با حق او در مىآميختيد. او مطيع شما بود در حاليكه شما نسبت به او عصيان مىورزيديد و موافق شما بود در صورتى كه مخالف او بوديد. از اين گونه كارها كه پيش از اين كرديد در گذشتيم. اينك خداوند سبحان بيم و هراسى را كه شما به وجود آورده بوديد به امن و آسايش و فقرى را كه شما به بار آورديد به غنا و باطل شما را به حق تبديل كرده و فرمانروائى نصيبتان ساخته كه از لغزش در مىگذرد و پوزش را مىپذيرد. مواخذه نمىكند مگر كسى را كه در گناه اصرار ورزد و انتقام نمىكشد مگر از كسى كه كار بد را پيگيرى كند و از آن دست باز ندارد. به شما فرمان مىدهد كه دادگر باشيد و اين را از شما مىخواهد. همچنين شما را از بيداد و ستم منع مىكند و به خاطر ستمگرى نكوهش و توبيخ مىنمايد. از خداى بزرگ مىترسد و شما را نيز از مكر او مىترساند. به خداى بزرگ اميدوار است و شما را نيز به فرمانبردارى از او واميدارد. راههائى بپيمائيد كه خلفاى خداوند بر روى زمين و امناى او در ميان مردم پيمودند، وگرنه نابود مىشويد. و السلام.» هنگامى كه او درگذشت در خانهاش هزارها نامه سربسته يافتند كه هيچكدامش را نگشوده بود. به او گفته بودند كه آنها را باز كند. جواب داده بود: «احتياجى به باز كردن آنها نيست. همه آنها سخنچينى و پاپوش دوزى است.» از هنگامى كه اين خليفه به فرمانروائى رسيد، خداى سبحان مىداند كه من به خاطر بدى زمانه و تباهى مردم روزگار هميشه از كوتاهى مدت خلافت او انديشه مىكردم و به بسيارى از دوستان خود مىگفتم: «چقدر مىترسم از اينكه مدت فرمانروائى او كوتاه باشد. زيرا زمانه ما و مردم زمانه شايسته خلافت او نيستند.» همينطور هم شد. *
متن عربی:
ذكر وفاة الخليفة الظاهر بأمر الله في هذه السنة، في الرابع عشر من رجب، توفي الإمام الظاهر بأمر الله أمير المؤمنين أبو نصر محمد بن الناصر لدين الله أبي العباس أحمد بن المستضيء بأمر الله، وقد تقدم نسبه عند وفاة أبيه، رضي الله عنهما، فكانت خلافته تسعة أشهر وأربعة وعشرين يوماً، وكان نعم الخليفة، جمع الخشوع مع الخضوع لربه، والعدل والإحسان إلى رعيته، وقد تقدم عند ذكر ولايته الخلافة من أفعاله ما فيه كفاية؛ ولم يزل كل يوم يزداد من الخير والإحسان إلى الرعية، فرضي الله عنه وأرضاه، وأحسن منقلبه ومثواه، فلقد جدد من العدل ما كان دارساً، وأذكر من الإحسان ما كان منسياً. وكان قبل وفاته أخرج توقيعاً إلى الوزير بخطه ليقرأه على أرباب الدولة، وقال الرسول: أمير المؤمنين يقول: ليس غرضنا أن يقال برز مرسوم، أو نفذ مناك، ثم لا يبين له أثر، بل أنتم إلى إمام فعال أحوج منكم إلى إمام قوال؛ فقرأوه، فإذا في أوله بعد البسملة: اعلموا أنه ليس إمهالنا إهمالاً، ولا إغضاؤنا إغفالاً، ولكن لنبلوكم أيكم أحسن عملاً، وقد عفونا لكم ما سلف من إخراب البلاد، وتشريد الرعايا، وتقبيح السمعة، وإظهار الباطل الجلي في صورة الحق الخفي حيلة ومكيدة، وتسمية الاستئصال والاجتياح استيفاء واستدراكاً لأغراض انتهزتم فرصتها مختلسة من براثن ليث باسل، وأنياب أسد مهيب، تتفقون بألفاظ مختلفة على معنى واحد وأنتم أمناؤه وثقاته، فتميلون رأيه إلى هواكم، وتمرجون باطلكم بحقه، فيطيعكم وأنتم له عاصون، ويوافقكم وأنتم له مخالفون، والآن قد بدل الله سبحانه بخوفكم أمناً، وبفقركم غنى، وبباطلكم حقاً، ورزقكم سلطاناً يقيل العثرة ويقبل المعذرة، ولا يؤاخذ إلا من أصر، ولا ينتقم إلا ممن استمر؛ يأمركم بالعدل وهو يريده منكم، وينهاكم عن الجور وهو يكرهه لكم، يخاف الله تعالى، فيخوفكم مكره، ويرجوا الله تعالى، ويرغبكم في طاعته، فإن سلكتم مسالك خلفاء الله في أرضه وأمنائه على خلقه وإلا هلكتم، والسلام. ولما توفي وجدوا في بيت، في داره، ألوف رقاع كلها مختومة لم يفتحها، فقيل له ليفتحها، فقال: لا حاجة لنا فيها، كلها سعايات. ولم أزل، علم الله سبحانه، مذ ولي الخلافة، أخاف عليه قصر المدة لخبث الزمان وفساد أهله، وأقول لكثير من أصدقائنا: وما أخوفني أن تقصر مدة خلافته، لأن زماننا وأهله لا يستحقون خلافته؛ فكان كذلك.
از کتاب: کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى و على هاشمى حائرى ، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.
مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|