|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>سیره نبوی>پیامبر اکرم صلي الله عليه و سلم > بعثت پیامبر صلی الله علیه و سلم
شماره مقاله : 10428 تعداد مشاهده : 528 تاریخ افزودن مقاله : 5/5/1390
|
تاريخ بعثت پيغمبر خداوند محمد پيغمبر خود را در تاريخ سال بيستم از پادشاهى خسرو پرويز بن هرمز بن انوشيروان بعثت نموده. در آن هنگام والى حيره (از ملوك الطوائف) از طرف دولت پارس اياس بن قبيصه طائى بود. ابن عباس گويد: چنانكه حمزه و عكرمه و انس بن مالك و عروة بن الزبير از او روايت كردهاند: پيغمبر بسن چهل سالگى بعثت و بر آن حضرت وحى نازل شده و نيز ابن عباس بروايت عكرمه و سعيد بن مسيب ميگويد: وحى بر پيغمبر بسن چهل و سه سال نازل گرديد. روز نزول وحى هم دوشنبه بود و در روز دوشنبه اختلافى نيست فقط اختلاف در اين است كه كدام دوشنبه بوده. ابو قلابه جرمى گويد: قرآن در شب نوزدهم ماه رمضان بر پيغمبر نازل شد. بعضى هم گويند پس از گذشتن نوزده شب آن امر (نزول قرآن) واقع شد. پيغمبر قبل از ظهور جبرئيل آثار و كرامات خداوند را درباره كسى كه خدا ميخواهد او را تكريم كند (يعنى خود پيغمبر) معاينه يا احساس مينمود. يكى از آن آثار آنست که دو فرشته آمده سينه آن حضرت را شكافته قلب را در آورده از غل و غش پاك نموده دوباره برگردانيدند و نيز يكى از كرامات اين بود كه در هر معبرى و از هر سنگ و درختى درود می شنيد چون توجه می فرمود و بچپ و راست نگاه می كرد كسى نمی ديد. ملل و اقوام هم از بعثت پيغمبر سخن می گفتند و خبر می دادند و علماء هر ملتى بعثت آن حضرت را پيش گوئى می كردند عامر بن ربيعه گويد: از زيد بن عمر بن نفيل شنيدم كه می گفت: ما چنين می ديديم و می دانستيم كه پيغمبر ما از اولاد اسماعيل و از فرزندان عبد المطلب بايد باشد ولى گمان نمی برم كه من زمان آن حضرت را ادراك خواهم كرد و اكنون من باو ايمان آورده و او را تصديق می كنم، و شهادت می دهم كه او پيغمبر است پس اگر تو زنده بمانى و عمر تو دراز شود درود مرا باو بفرست. من صفات او را براى تو شرح می دهم كه بر تو مخفى نماند. گفتم: بگو. گفت: او مردى معتدل نه كوتاه و نه بلند، موى تن او نه كم و نه بسيار، هميشه در چشم او سرخى ديده می شود، ميان دو كتف او مهر نبوت رسم شده نام او احمد است. در همين بلاد هم متولد و در همين جا هم مبعوث می شود ولى قوم او بعثت آن حضرت را منكر ميشوند و او را از بين خود اخراج می كنند او به يثرب (مدينه) مهاجرت می كند و رسالت او در آنجا ظاهر می شود و پيشرفت می كند. مبادا تو فريب خورده از متابعت او خوددارى كنى. من تمام بلاد را در طلب دين ابراهيم پيمودهام. از هر ملتى از يهود و نصارى و مجوس پرسيدم، بمن گفتند: اين دين پشت سر تست، آنها هم آنرا بطوري كه من ستودهام وصف می كنند و می گويند ديگر پيغمبرى نمانده كه بعثت شود غير از او. چون من اسلام آوردم خبر زيد را بر رسول اكرم گفتم و درود او را رساندم پيغمبر بر او درود فرستاد و فرمود من او را در بهشت ديدم كه دامن كشان می خراميد. و نيز جبير بن مطعم گويد: ما در پيشگاه بت بوانه (محلى در ينبع ساحل حجاز) نشسته بوديم و آن در زمانى بود كه يك ماه به روز بعثت پيغمبر مانده بود. در آن وقت ما شترى كشته بوديم ناگاه از درون آن بت ندائى رسيد كه چنين بود: امر عجيب را بشنويد، استراق وحى و سقوط ستارگان گذشت! براى اينكه در مكه پيغمبرى بعثت شده كه نام او احمد است. به يثرب (مدينه) مهاجرت می كند. او بدنبال اين روايت گويد: ما تعجب كنان امساك كرديم (شايد از خوردن گوشت شتر) پيغمبر هم ظهور كرد اخبارى كه دليل پيغمبرى آن حضرت باشد بسيار است كه علماء در آنها كتب بسيار تأليف و تصنيف نموده و عجايب بعثت را شرح داده كه در اينجا محل ذكر و بيان آنها نيست. *
متن عربی:
ذكر الوقت الذي أرسل فيه رسول الله صلى الله عليه وسلم بعث الله نبيه محمداً صلى الله عليه وسلم لعشرين سنة مضت من ملك كسرى أبرويز بن هرمز بن أنوشروان، وكان على الحيرة إياس بن قبيصة الطائي عاملاً للفرس على العرب. قال ابن عباس من رواية حمزة وعكرمة عنه وأنس بن مالك وعروة ابن الزبير: إن النبي صلى الله عليه وسلم، بعث وأنزل عليه الوحي وهو ابن أربعين سنة. وقال ابن عباس من رواية عكرمة أيضاً عنه وسعيد بن المسيب: إنه أنزل عليه، صلى الله عليه وسلم، وهو ابن ثلاث وأربعين سنة، وكان نزول الوحي عليه يوم الاثنين بلا خلاف. واختلفوا في أي الأثانين كان ذلك، فقال أبو قلابة الجرمي: أنزل الفرقان على النبي، صلى الله عليه وسلم، لثماني عشرة ليلة خلت من رمضان، وقال آخرون: كان ذلك لتسع عشرة مضت من رمضان. وكان، صلى الله عليه وسلم، قبل أن يظهر له جبرائيل يرى ويعاين آثاراً من آثار من يريد الله إكرامه بفضله، وكان من ذلك ما ذكرت من شق الملكين بطنه واستخراجهما ما في قلبه من الغل والدنس، ومن ذلك أنه كان لا يمر بحجر ولا شجر إلا سلم عليه، فكان يلتفت يميناً وشمالاً فلا يرى أحداً، وكانت الأمم تتحدث بمبعثه وتخبر علماء كل أمة قومها بذلك. قال عامر بن ربيعة: سمعت زيد بن عمرو بن نفيل يقول: إنا لننتظر نبياً من ولد إسماعيل، ثم من بني عبد المطلب، ولا أراني أدركه، وأنا أؤمن به وأصدقه وأشهد أنه نبي، فإن طالت بك حياة ورأيته فأقرئه مني السلام، وسأخبرك ما نعته حتى لا يخفي عليك. قلت: هلم. قال: هو رجل ليس بالطويل ولا بالقصير، ولا بكثير الشعر ولا بقليلة، ولا تفارق عينيه حمرة، وخاتم النبوة بين كتفيه، واسمه أحمد، وهذا البلد مولده ومبعثه، ثم يخرجه قومه ويكرهون ما جاء به، ويهاجر إلى يثرب فيظهر بها أمره، فإياك أن تنخدع عنه، فإني طفت البلاد كلها أطلب دين إبراهيم فكل من أسأله من اليهود والنصارى والمجوس يقول: هذا الدين وراءك، وينعتونه مثل ما نعته لك، ويقولون لم يبق نبي غيره. قال عامر: فلما أسلمت أخبرت رسول الله، صلى الله عليه وسلم، قول زيد وأقرأته السلام. فرد عليه رسول الله، صلى الله عليه وسلم، وترحم عليه وقال: قد رأيته في الجنة يسحب ذيولاً. وقال جبير بن مطعم: كنا جلوساً عند صنم سوانة قبل أن يبعث رسول الله، صلى الله عليه وسلم بشهر. نحرنا جزوراً، فإذا صائح يصيح من جوف الصنم: اسمعوا إلى العجب، ذهب استراق الوحي ونرمى بالشهب لنبي بمكة اسمه أحمد مهاجره إلى يثرب. قال: فأمسكنا وعجبنا، وخرج رسول الله، صلى الله عليه وسلم. والأخبار عن دلائل نبوته كثيرة، وقد صنف العلماء في ذلك كتباً كثيراً ذكروا فيها كل عجيبة، ليس هذا موضع ذكرها.
از کتاب: کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش. مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|