|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>سیره نبوی>بحیرای راهب
شماره مقاله : 10424 تعداد مشاهده : 623 تاریخ افزودن مقاله : 5/5/1390
|
عبد المطلب در سنه هشت بعد از واقعه فيل در گذشت. او پيغمبر را بفرزند خود ابو طالب سپرد كه او تربيت رسول را بعد از جد او بر عهده گرفت ابو طالب سفر شام را قصد نمود، پيغمبر كه در آن هنگام نه سال داشت خواست با عم خود برود، عم او هم با علاقه و مهر حضرت او را پذيرفت چون كاروان بمحل «بصرى» در شام رسيد يك راهب (روحانى گوشهنشين) در يك صومعه (دير) كه بدين مسيح دانا بود آن حضرت را ديد در آن دير هميشه يك روحانى دانشمند كه كتاب را حفظ می كرد می بود و مقام روحانيت و دانش از يكى بديگرى بارث سپرده می شد. نام آن روحانى مسيحى بحيرا بود. چون مسافرين را ديد براى آنها طعام بسيار حاضر كرد زيرا او ديده بود كه بر سر پيغمبر يك پاره ابر سايه افكنده (ميان گروه) مسافرين بدان جا رسيدند و در سايه يك درخت كه نزديك بود رخت افكندند، آن روحانى نگاه كرد ديد درخت شاخههاى خود را بهم پيوست و سايه نيكى ساخته بر سر آنها گسترانيد: بحيرا از دير خود سوى آنها فرود آمد، آنها را نزد خود خواند، چون پيغمبر را ديد بآن حضرت خوب نگاه كرد، تمام علامات (نبوت) را در پيكر آن حضرت ديد چون مدعوين از تناول طعام فراغت يافته پراكنده شدند. بحيرا مسائل مربوط باحوال پيغمبر را از آن حضرت پرسيد و حالات مختلفه را چه در خواب و چه در بيدارى تحقيق و آنها را با معلومات خود از صفات نبوت تطبيق نمود. سپس جاى مهر نبوت را ميان دو كتف آن حضرت ديد آنگاه بابى طالب عم آن حضرت گفت: اين پسر با شما چه نسبتى دارد؟ گفت: فرزند من است. راهب گفت: گمان نمی برم كه پدر او زنده باشد. گفت: چنين است او برادرزاده من است. پدر او در حالى در گذشت كه مادرش باردار بود. راهب گفت: آرى راست گفتى او را بوطن خود برگردان و از قوم يهود بپرهيز كه بايد او را از آنها حفظ كنى. بخدا سوگند اگر آنها او را بشناسند شرى بر پا می كنند زيرا او داراى مقام ارجمند و عظيم خواهد بود. ابو طالب هم با برادر زاده خود سوى مكه روانه شدند. گفته شده در آن هنگام كه راهب عم پيغمبر را از شر يهود می ترسانيد هفت تن از روميان آمده بودند، بحيرا علت حضور آنها را پرسيد. پاسخ دادند كه پيغمبرى در همين ماه ظهور می كند و بهر طريقى عده ای براى جستجوى او فرستاده شده و ما عده ای هستيم كه اين راه را گرفته ايم. بحيرا گفت: آيا اگر خداوند كارى را بخواهد انجام دهد كسى می تواند مانع شود؟ گفتند: هرگز. آنها سخن بحيرا را پذيرفتند و مهمان او شدند.
* متن عربی:
توفي عبد المطلب بعد الفيل بثماني سنين، وأوصى أبا طالب برسول الله، صلى الله عليه وسلم. فكان أبو طالب هو الذي قام بأمر النبي، صلى الله عليه وسلم، بعد جده، ثم إن أبا طالب خرج إلى الشام، فلما أراد المسير لزمه رسول الله، صلى الله عليه وسلم، فرق له وأخذه معه، ولرسول الله، صلى الله عليه وسلم، تسع سنين. فلما نزل الركب بصرى من أرض الشام، وبها راهب يقال له بحيرا في صومعة له، وكان ذا علم في النصرانية، ولم يزل بتلك الصومعة راهب يصير إليه علمهم، وبها كتاب يتوارثونه. فلما رآهم بحيرا صنع لهم طعاماً كثيراً، وذلك لأنه رأى على رسول الله غمامةً تظلله من بين القوم، ثم أقبلوا حتى نزلوا في ظل شجرة قريباً منه، فنظر إلى الشجرة وقد هصرت أغصانها حتى استظل بها، فنزل إليهم من صومعته ودعاهم. فلما رأى بحيرا رسول الله، صلى الله عليه وسلم، جعل يلحظه لحظاً شديداً وينظر إلى أشياء من جسده كان يجدها من صفته. فلما فرغ القوم من الطعام وتفرقوا، سأل النبي، صلى الله عليه وسلم، عن أشياء من حاله في يقظته ونومه فوجدها بحيرا موافقة لما عنده من صفته، ثم نظر إلى خاتم النبوة بين كتفيه، ثم قال بحيرا لعمه أبي طالب: ما هذا الغلام منك ؟ قال: ابني. قال: ما ينبغي أن يكون أبوه حياً. قال: فإنه ابن أخي مات أبوه وأمه حبلى به. قال: صدقت، ارجع به إلى بلدك واحذر عليه يهود، فوالله لئن رأوه وعرفوا منه ما عرفت ليبغنه شراً، فإنه كائن له شأن عظيم. فخرج به عمه حتى أقدمه مكة. وقيل: بينما هو يقول لعمه في إعادته إلى مكة وتخوفهم عليه من الروم إذ أقبل سبعة نفر من الروم، فقال لهم بحيرا: ما جاء بكم ؟ قالوا: جاءنا أن هذا النبي خارج في هذا الشهر فلم يبق طريق إلا بعث إليها ناس، وإنا بعثنا إلى طريقك. قال: أرأيتم أمراً أراده الله هل يستطيع أحد من الناس رده ؟ قالوا: لا. وتابعوا بحيرا وأقاموا عنده.
از کتاب: کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش. مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|