|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>ایام عرب>ایام عرب > یوم رقم
شماره مقاله : 10397 تعداد مشاهده : 303 تاریخ افزودن مقاله : 5/5/1390
|
روز رقم
ابو عبيده گفته است: عامر بن صعصعه با غطفان به پيكار پرداخت و در آن روز عامر بن طفيل هم كه دوره جوانى را مىگذراند و هنوز به رياست نرسيده بود، بنى عامر را همراهى مىكرد. گروه عامر پيش رفتند تا به دشت رقم رسيدند كه در آن جا بنى مرة بن عوف بن سعد و با ايشان قومى از اشجع بن ذئب بن غطفان، و مردمى از فزارة بن ذبيان به سر مىبردند. اينان هنگامى خطر را احساس كردند كه بنى عامر در رقم كه دشتى نزديك تضرع بود، بر ايشان هجوم بردند و نبردى خونين در ميانشان بر پاى شد. درين گير و دار، عامر بن طفيل زنى از فزاره را ديد و نامش را پرسيد. زن در پاسخ گفت: «من اسماء دختر نوفل فزارى هستم.» برخى گفتهاند كه او اسماء دختر حصن بن حذيفه بود. هنگامى كه عامر بن طفيل سر گرم پرسش از آن زن بود ناگهان قوم خود را ديد كه شكست خوردهاند و مىگريزند و بنى مره نيز در تعقيبشان است. عامر كه چنين ديد زره خود را به سوى اسماء انداخت و شتابان گريخت. ولى آن زن پس از اين واقعه زره او را به وى پس داد. بنى مره همچنان به تعقيب فراريان مىپرداختند. سنان بن حارثه مرى نيز فرمانده ايشان بود. جنگاوران قبيله اشجع نيز به كيفر جنگى كه بنى عامر بر پا كرده بود، از بنى عامر هر كس را كه مىگرفتند، مىكشتند. اين گروه از بنى اشجع كه به بنى مذحج موسوم بودند، هفتاد تن از عامريان را كشتند. عامر بن طفيل در اشعار ذيل از غطفان ياد كرده و همچنين به اسماء پرداخته است: قد سائلت اسماء و هى خفية... لضحائها اطردت ام لم اطرد فلا بغينكم القنا و عوارضا ... و لا قبلن الخيل لابة ضرغد و لا برزن بمالك و بمالك ... و اخى المرورات الذى لم يسند همينكه شعر وى به غطفان رسيد، گروهى از غطفان او را هجو كردند. نابغه بنى ذبيان در آن هنگام از دست نعمان بن منذر گريخته بود و در پيش ملوك غسان به سر مىبرد. ولى نعمان او را امان داد و او هم بازگشت و از قوم خود پرسيد كه چه اشعارى در هجو عامر بن طفيل ساختهاند. برخى از اشعارى را كه سروده بودند، براى وى خواندند. گفت: «شما با اين شعرها به وى دشنام داده ايد. عامر را نبايد بدين گونه هجو كرد. آنگاه با سرودن اشعار زير به تخطئه عامر پرداخت كه زنى را چنان گرامى داشته بود. فان يك عامر قد قال جهلا ... فان مطية الجهل الشباب فانك سوف تحلم او تباهى ... اذا ما شبت او شاب الغراب فكن كابيك او كابى براء ... توافقك الحكومة و الصواب فلا تذهب بحلمك طاميات ... من الخيلاء ليس لهن باب تا آخر ... عامر، وقتى آن را شنيد، گفت: «پيش از اين كسى مرا چنين هجو نكرده بود.» *
متن عربی:
يوم الرقم قال أبو عبيدة: غزت عامر بن صعصعة غطفان، ومع بني عامر يومئذ عامر بن الطفيل شاباً لم يرئس بعد، فبلغوا وادي الرقم، وبه بنو مرة بن عوف بن سعد ومعهم قوم من أشجع بن ذئب بن غطفان وناس من فزارة ابن ذبيان، فنذروا ببني عامر وهجمت عليهم بنو عامر بالرقم، وهو وادٍ بقرب تضرع، فالتقوا فاقتتلوا قتالاً شديداً، فأقبل عامر بن الطفيل فرأى امرأةً من فزارة فسألها. فقالت: أنا أسماء بنت نوفل الفزاري. وقيل: كانت أسماء بنت حصن بن حذيفة. فبينا عامر يسألها خرج عليه المنهزمون من قومه وبنو مرة في أعقابهم. فلما رأى ذلك عامر ألقى درعه إلى أسماء وولى منهزماً، فأدتها إليه بعد ذلك، وتبعتهم مرة وعليهم سنان بن حارثة بن أبي حارثة المري، وجعل الأشجعيون يذبحون كل من أسروه من بني عامر لوقعة كانت أوقعتها بهم بنو عامر، فذلك البطن من بني أشجع يسمون بني مذبح، فذبحوا سبعين رجلاً منهم، فقال عامر بن الطفيل يذكر غطفان ويعرض بأسماء: قد ساءت أسماء وهي خفيّة ... لضحائها أطردت أم لم أطرد فلأبغيّنكم القنا وعوارضاً ... ولأقبلنّ الخيل لابة ضرغد ولأبرزنّ بمالك وبمالك ... وأخي المرورات الذي لم يسند في أبيات عدة. فلما بلغ شعره غطفان هجاه منهم جماعة، وكان نابغة بني ذبيان حينئذ غائباً عند ملوك غسان قد هرب من النعمان. فلما آمنه النعمان وعاد سأل قومه عما هجوا به عامر بن الطفيل، فأنشدوه ما قالوا فيه وما قال فيهم، فقال: لقد أفحشتم وليس مثل عامر يهجى بمثل هذا، ثم قال يخطئ عامراً في ذكره امرأة من عقائلهم: فإن يك عامرٌ قد قال جهلاً ... فإنّ مطيّة الجهل الشباب فإنّك سوف تحلم أو تباهي ... إذا ما شبت أو شاب الغراب فكن كأبيك أو كأبي براءٍ ... توافقك الحكومة والصواب فلا تذهب بحلمك طامياتٌ ... من الخيلاء ليس لهنّ باب إلى آخرها. فلما سمعها عامر قال: ما هجيت قبلها.
از کتاب: کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش. مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|