|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>ایام عرب>ایام عرب > یوم ذی علق
شماره مقاله : 10396 تعداد مشاهده : 335 تاریخ افزودن مقاله : 5/5/1390
|
روز ذى علق در اين روز، بنى عامر بن صعصعه و بنى اسد در ذى علق با يك ديگر روبرو شده و جنگ سختى كردهاند. در ميدان كارزار، ربيعة بن مالك بن جعفر بن كلاب عامرى، پدر لبيد شاعر، كشته شد. مردان عامر كه چنين ديدند شكست خوردند و گريختند و خالد بن نضله اسدى و پسرش حبيب، و حارث بن خالد بن مضلل، به تعقيب فراريان پرداختند و چنان اين كار را دنبال كردند كه ناگهان ابو براء عامر بن مالك با گروهى از ياران خويش، از پشت ايشان سر در آورد و به خالد گفت: «اى ابو معقل، اگر مىخواهى، تو به ما اجازه بده و ما هم به تو اجازه مىدهيم كه كشتگان خود را به خاك بسپريم و زخميان خود را نيز ببريم.» خالد گفت: «بسيار خوب» درين باره با يك ديگر موافقت كردند. آنگاه ابو براء از خالد پرسيد: «آيا مىدانى كه ربيعه چه شد؟» جواب داد: «آرى، من كشته او را در ميدان رها كردم.» پرسيد: «چه كسى او را كشت؟» جواب داد: «من بدو زخمى زدم و صامت بن افقم هم بر او پريد و كارش را تمام كرد.» ابو براء، همينكه خبر كشته شدن ربيعه را شنيد، با ياران خويش بر خالد حمله برد. ولى خالد از حمله آنان جلوگيرى كرد و با ايشان به مدارا پرداخت. ياران ابو براء سلاح حبيب بن خالد را نيز گرفتند. ولى در همين هنگام مردان بنى اسد رسيدند و از كسان خود دفاع كردند. جميح درين باره گفته است: سائل معدا عن الفوارس لا ... اوفوا بجيرانهم و لا سلموا يسعى بهم قرزل و يستمع ال ... ناس اليهم و تخفق اللمم ركضا و قد غادروا ربيعة فى... الآثار لما تقارب النسم فى صدره صعدة و يخلجه ... بالرمح حران با سلا اضم در شعر بالا قرزل نام اسب طفيل، پدر عامر بن طفيل است. لبيد در چكامهاى پدر خويش را چنين ياد مىكند: و لا من ربيع المقترين رزئته ... بذى علق فاقنى حياءك و اصبرى *
متن عربی:
يوم ذي علق وهو يوم التقى فيه بنو عامر بن صعصعة وبنو أسد بذي علق فاقتتلوا قتالاً عظيماً. قتل في المعركة ربيعة بن مالك بن جعفر بن كلاب العمري أبو لبيد الشاعر وانهزمت عامر، فتبعهم خالد بن نضلة الأسدي وابنه حبيب والحارث ابن خالد بن المضلل وأمعنوا في الطلب، فلم يشعروا إلا وقد خرج عليهم أبو براء عامر بن مالك من وراء ظهورهم في نفر من أصحابه، فقال لخالد: يا أبا معقل إن شئت أجزتنا وأجزناك حتى نحمل جرحانا وندفن قتلانا. قال: قد فعلت. فتواقفوا. فقال له أبو براء: عل علمت ما فعل ربيعة ؟ قال: نعم، تركته قتيلاً. قال: ومن قتله ؟ قال: ضربته أنا وأجهز عليه صامت بن الأفقم. فلما سمع أبو براء بقتل ربيعة حمل على خالد هو ومن معه، فمانعهم خالد وصاحباه وأخذوا سلاح حبيب بن خالد، ولحقهم بنو أسد فمنعوا أصحابهم وحموهم، فقال الجميح: سائل معدّاً عن الفوارس لا ... أوفوا بجيرانهم ولا سلموا يسعى بهم قرزلٌ ويستمع ال ... ناس إليهم وتخفق اللّمم ركضاً وقد غادروا ربيعة في ... الأثآر لّما تقارب النّسم في صدره صعدةٌ ويخلجه ... بالرمح حرّان باسلاً أضم قرزل فرس الطفيل والد عامر بن الطفيل. وقال لبيد من قصيدة يذكر أباه: ولا من ربيع المقترين رزئته ... بذي علقٍ فاقني حياءك واصبري
از کتاب: کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش. مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|