|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>ایام عرب>ایام عرب > یوم یحامیم معروف به قارات حوق
شماره مقاله : 10392 تعداد مشاهده : 261 تاریخ افزودن مقاله : 5/5/1390
|
روز يحاميم كه به قارات حوق نيز معروف است
درين روز برخى از قبائل طيئ با برخى ديگر به جنگ پرداختهاند. سبب اين پيشامد آن بود كه حارث بن جبله غسانى ميان قبائل مختلف طيئ صلح و آشتى بر قرار كرده بود. ولى پس از مرگ وى، اين قبائل دوباره هم به دشمنى و كينه كشى پرداختند. در نتيجه، دو قبيله جديله و غوث در جائى كه غرثان خوانده مىشد با هم جنگ كردند و درين پيكار، پيشواى بنى جديله كه اسبع بن عمرو بن لأم، عموى اوس بن خالد بن حارثة بن لأم بود، كشته شد و مردى از سنبس، كه مصعب نام داشت، دو گوش او را بريد و آن را به كفشهاى خود دوخت. در اين باره ابو سروه سنبسى مىگويد: نخصب بالآذان منكم نعالنا و نشرب كرها منكم فى الجماجم آن دو قبيله در اين باره شعرهاى بسيارى سرودند. كارى كه غوث كرد بر اوس بن خالد بن لأم گران آمد و او بر آن شد كه شخصا به جنگ دست بزند. در پيكارهاى پيشين نه او حضور يافته بود نه هيچيك از رؤساى طيئ مانند حاتم بن عبد الله و زيد الخيل و رئيسان ديگر. هنگامى كه اوس خود را براى نبرد آماده ساخت و افراد جديله را گرد آورد و به راه انداخت، ابو جابر گفت: اقيموا علينا القصد يا آل طيئ ... و الا فان العلم عند التحاسب فمن مثلنا يوما اذا الحرب شمرت... و من مثلنا يوما اذا لم نحاسب فان تقطعينى او ترديدى مساءتى ... فقد قطع الخوف المخوف ركائبى ديرى نگذشت كه خبر لشكر كشى اوس به گوش غوث رسيد و در مناع كه بالاى كوه اجأ بود، آتش جنگ در ميانشان زبانه كشيد و اين نخستين روزى بود كه در آن جا چنين آتشى روشن مىشد. همه قبائل غوث گرد آمدند و هر قبيله نيز رئيسى داشت. زيد الخيل و حاتم از جمله اين رؤسا بودند. مردان جديله نيز كه پيرامون اوس بن حارثة بن لأم گرد آمده بودند، فرا رسيدند. اوس سوگند ياد كرد كه از طيئ باز نخواهد گشت مگر هنگامى كه بر دو كوه طيئ- يعنى اجأ و سلمى- رسيده و ساكنان آن را غارت كرده باشد. دو طرف به سوى هم پيشروى كردند و با پرچمهاى خود، در قارات حوق رو در روى يك ديگر قرار گرفتند و به پيكارى خونين دست زدند. بزودى جنگ به زيان بنى كباد تمام شد و گروهى از ايشان به خاك هلاك افتادند. عدى بن حاتم گفته است: من در روز يحاميم ايستاده بودم و ميدان رزم را مىنگريستم كه چشمم به زيد الخيل افتاد و ديدم دو پسر خويش، مكنف و حريث، را در يك شكاف بن بست كوه فرا خوانده و به آن دو مىگويد: «اى پسران من، قوم خود را زنده بگذاريد وگرنه اين روز روز نابودى شما خواهد بود زيرا اگر اينان عموهاى شما هستند آنان نيز دائىهاى مىباشند.» اين را كه شنيدم بدو گفتم: «مثل اين كه از جنگ با دائىهاى خود اكراه دارى.» ناگهان چشمانش از خشم سرخ شد و به سوى من برگشت تا وقتى كه چشم خود را پائين انداختم و به زين اسب كه در زيرش بود نگريستم و ترسيدم كه به من حمله كند. از اين رو تازيانهاى بر اسب خود زدم و از او دور شدم. او با نگاه خود چنان مرا تعقيب مىكرد كه از دو پسر خود غافل ماند و آن دو نيز فرصت را غنيمت شمردند و مانند دو عقاب از آن جا بيرون جستند. در اين روز، قيس بن عازب بر بحير بن زيد الخيل بن حارثة بن لام حمله برد و زخمى بر سر او زد كه او به گردن اسب خود افتاد و گردنش را گرفت و گريخت. در پى اين پيشامد، قبيله جديله شكست خورد و گروهى انبوه از آنان كشته شدند. زيد الخيل درين باره گفته است: تجىء بنى لأم جياد كانها ... عصائب طير يوم طل و حاصب فان تنج منها لا يزل بك شامة ... اناء حيا بين الشجا و الترائب و فر ابن لأم و اتقانا بظهره ... يردعه بالرمح قيس بن عازب و جاءت بنو معن كأن سيوفهم ... مصابيح من سقف فليس بآئب و ما فرحتى اسلم ابن حمارس ... لوقعة مصقول من البيض قاضب پس از روز يحاميم، از جديله گروه زيادى ديگر باقى نماندند كه مستقيما به جنگ پردازند و آنان كه مانده بودند، به سرزمين كلب رفتند و با قبيله كلب هم پيمان شدند و به همزيستى پرداختند. *
متن عربی:
يوم اليحاميم ويعرف أيضاً بقارات حوق وهو بين قبائل طيء بعضها في بعض. وكان سبب ذلك أن الحارث بن جبلة الغساني كان قد أصلح بين طيء. فلما هلك عادت إلى حربها، فالتقت جديلة والغوث بموضع يقال له غرثان، فقتل قائد بني جديلة وهو أسبع بن عمرو بن لأم عم أوس ابن خالد بن حارثة بن لأم، وأخذ رجل من سنبس يقال له مصعب أذنيه فخصف بهما نعليه، وفي ذلك يقول أبو سروة السنبسي: نخصف بالآذان منكم نعالنا ... ونشرب كرهاً منكم في الجماجم وتناقل الحيان في ذلك أشعاراً كثيرة، وعظم ما صمعت الغوث على أوس ابن خالد بن لأم، وعزم على لقاء الحرب بنفسه، وكان لم يشهد الحروب المتقدمة هو ولا أحد من رؤساء طيء كحاتم بن عبد الله وزيد الخيل وغيرهم من الرؤساء، فلما تجهز أوسى للحرب وأخذ في جمع جديلة ولفها قال أبو جابر: أقيموا علينا القصد يا آل طيّء ... وإلاّ فإنّ العلم عند التحاسب فمن مثلنا يوماً إذا الحرب شمّرت ... ومن مثلنا يوماً إذا لم نحاسب فإن تقطعيني أو تريدي مساءتي ... فقد قطع الخوف المخوف ركائبي وبلغ الغوث جمع أوس لها وأوقدت النار على مناع، وهي ذروة أجأ، وذلك أول يوم توقد عليه النار. فأقبلت قبائل الغوث، كل قبيلة وعليها رئيسها، منهم زيد الخيل وحاتم، وأقبلت جديلة مجتمعة على أوس بن حارثة بن لأم، وحلف أوس أن لا يرجع عن طيء حتى ينزل معها جبليها أجأ وسلمى وتجبي له أهلها، وتزاحفوا والتقوا بقارات حوق على راياتهم فاقتتلوا قتالاً شديداً، ودارت الحرب على بني كباد بن جندب فأبيروا. قال عدي بن حاتم: إني لواقفٌ يوم اليحاميم والناس يقتتلون إذ نظرت إلى زيد الخيل قد حضر ابنيه مكنفاً وحريثاً في شعب لا منفذ له وهو يقول: أي ابني أبقيا على قومكما فإن اليوم يوم التفاني فإن يكن هؤلاء أعماماً فهؤلاء أخوال. فقلت: كأنك قد كرهت قتال أخوالك ! قال: فاحمرت عيناه غضباً وتطاول إلي حتى نظرت إلى ما تحته من سرجه فخفته، فضربت فرسي وتنحيت عنه. واشتغل بنظره إلي عن ابنيه، فخرجا كالصقرين، وحمل قيس بن عازب على بحير بن زيد الخيل بن حارثة بن لأم فضربه على رأسه ضربة عنق لها بحير فرسه وولى، فانهزمت جديلة عند ذلك وقتل فيها قتلٌ ذريعٌ، فقال زيد الخيل: تجيء بني لأم جيادٌ كأنّها ... عصائب طير يوم طلٍّ وحاصب فإن تنج منها لا يزل بك شامة ... أناء حياً بين الشّجا والترائب وفرّ ابن لأم واتّقانا بظهره ... يردّعه بالرمح قيس بن عازب وجاءت بنو معنٍ كأنّ سيوفهم ... مصابيح من سقف فليس بآيب وما فرّ حتّى أسلم ابن حمارسٍ ... لوقعة مصقول من البيض قاضب فلم تبق لجديلة بقية للحرب بعد يوم اليحاميم، فدخلوا بلاد كلب حالفوهم وأقاموا معهم.
از کتاب: کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش. مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|