|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>ایام عرب>ایام عرب > سوم ایاد، یوم اعشاش، یوم عظالی
شماره مقاله : 10383 تعداد مشاهده : 342 تاریخ افزودن مقاله : 4/5/1390
|
روز اياد كه روز اعشاش و روز عظالى است
اين روز را از آن جهت روز عظالى خواندهاند كه ابو الصهباء بسطام بن قيس شيبانى و هانئ بن قبيصه و مفروق بن عمرو بر سر رياست با هم تعاظل و مشاجره كردهاند. بكر زير دست دولت ايران بود و ايرانيان اين قبيله را گرامى مىداشتند و پشتيبانى مىكردند. سيصد تن از مردان بكر، از سوى حاكم عين التمر آمده بودند و مىخواستند از فرود آمدن بنى يربوع در الحزن جلوگيرى كنند. بنى عتيبه و بنى عبيد و بنى زبيد در الحزن گرد آمدند. آنگاه بنى زبيد به الحديقه و بنى عتيبه و بنى عبيد به روضة الثمد رفتند. لشكر بكر پيش رفت تا در حضبةالحصى فرود آمد. از آن جا بسطام بن قيس در الحديقه يك سياهى ديد. در همان هنگام چشمش به جوانى افتاد كه او را مىشناخت. بسطام چون چندى در بند اسارت عتيبه گرفتار مانده بود با همه جوانان بنى ثعلبه آشنائى داشت. بارى، بسطام از آن جوان پرسيد: «آن سياهى چيست كه در الحديقه است؟» جواب داد: «آنان بنى زبيد هستند.» پرسيد: «چند خانواده هستند؟» جواب داد: «پنجاه خانوار.» پرسيد: «بنى عتيبه و بنى عبيد در كجا هستند؟» پاسخ داد: «آنان در روضة الثمد و ياران ديگرشان هم در خفاف هستند.» خفاف نيز محلى بود. بسطام كه اين خبرها شنيد روى به مردان بكر كرد و گفت: «اى بنى بكر، آيا حاضريد كه از من فرمانبردارى كنيد؟» گفتند: «آرى.» گفت: «مىبينم كه شما از اين قبيله دور افتاده بنى زبيد چيزهائى را به غنيمت مىبريد و سالم بر مىگرديد.» پرسيدند: «بنى زيد به ما آسيبى نمىرساند؟» جواب داد: «نه، يكى از دو غنيمتى كه نصيب شما مىشود، در همان سلامت نهفته است.» گفتند: «عتيبة بن حارث نيز در گذشته است.» مفروق كه اين خبر شنيد، رو به بسطام بن قيس كرد و گفت: «اى ابو الصهباء، پس بر خود باد كن چون كسى هم كه تو را اسير كرده بود ديگر در ميان نيست.» هانئ بن قبيصه گفت: «خاموش باش و ياوه مگو.» آنگاه گفت: «يقين داشته باشيد كه اسيد بن جباة در تمام مدت شب و روز هرگز از ماديان سرخ و سپيد خود جدا نمىشود. و همينكه حركت شما را حس كند سوار آن خواهد شد و شتابان خواهد تاخت تا به مليحه برسد و فرياد بزند: «اى آل ثعلبه، آگاه باشيد كه دشمن به شما نزديك است.» آن وقت همه آماده نبرد خواهند شد و چنان با نيزه به شما حمله خواهند برد كه ديگر بدست آوردن غنيمت را از ياد خواهيد برد و هيچيك از شما گور ديگرى را نخواهد ديد. يعنى هيچ كس زنده نخواهد ماند. اگر به من گوش ندهيد و از من پيروى نكنيد، من پيرو شما خواهم شد و آن وقت خواهيد دانست كه من راست مىگويم.» آنان نخست بر بنى زبيد و بعد بر بنى عتيبه و بنى عبيد تاختند ولى همچنان كه هانئ بن قبيصه پيش بينى كرده بود، ماديان سرخ و سپيد اسيد نزديك شدن ايشان را حس كرد و سمهاى خود را به زمين كوفت و اسيد بن جباه كه متوجه خطر گرديد، بيدرنگ سوار شد و به سوى مليحه شتافت و پيش بنى يربوع رفت و گفت: «اى آل ثعلبة بن يربوع، امان از بامداد بدى كه خواهيم داشت!» هنوز آفتاب درست نتابيده بود كه دو طرف به هم رسيدند و پيكار سهمگينى را آغاز كردند. شيبان، پس از كشتن گروهى از سواران تميم، سرانجام شكست خورد. و از شيبان نيز گروهى كشته و گروهى اسير شدند. يكى از اسيران، هانئ بن قبيصه بود كه با پرداخت سربها آزادى خويش را باز خريد و رهائى يافت. متمم بن نويره درباره اين روز گفته است: لعمرى لنعم الحى اسمع غدوة ... اسيد و قد جد الصراخ المصدق و اسمع فتيانا، كجنة عبقر ... لهم ريق عند الطعان و مصدق اخذن بهم جنبى افاق و بطنها ... فما رجعوا حتى ارقوا و اعتقوا عوام بن شوذب شيبانى نيز درباره اين روز گفته است: قبح الإله عصابة من وائل ... يوم الا فاقة اسلموا بسطاما و رأى ابو الصهباء دون سوامهم ... طعنا يسلى نفسه و زحاما كنتم اسودا فى الوغى فوجدتم ... يوم الافاقة فى الغبيط نعاما عوام درباره اين روز شعر بسيار ساخت و چون زياد درين قسمت پافشارى كرد، بسطام شتران او را گرفت. لذا مادرش گفت: أرى كل ذى شعر اصاب بشعره ... خلا ان عواما بما قال عيلا فلا ينطقن شعرا يكون جوازه ... كما شعر عوام اعام و ارجلا
*
متن عربی:
يوم الإياد وهو يوم أعشاش ويوم العظالى وإنما سمي يوم العظالى لأن بسطام بن قيس وهانئ بن قبيصة ومفروق ابن عمرو تعاظلوا على الرياسة، وكانت بكر تحت يد كسرى وفارس، وكانوا يقرونهم ويجهزونهم، فأقبلوا من عند عامل عين التمر في ثلاثمائة متساندين وهم يتوقعون انحدار بني يربوع في الحزن، فاجتمع بنو عتيبة وبنو عبيد وبنو زبيد في الحزن. فحلت بنو زبيد الحديقة، وحلت بنو عتيبة وبنو عبيد روضة الثمد، فأقبل جيش بكر حتى نزلوا حضبة الحصى، فرأى بسطام السواد بالحديقة، وثم غلامٌ عرفه بسطام، وكان قد عرف غلمان بني ثعلبة حين أسره عتيبة. فسأله بسطام عن السواد الذي بالحديقة، فقال: هم بنو زبيد. قال: كم هم من بيت ؟ قال: خمسون بيتاً. قال: فأين بنو عتيبة وبنو عبيد ؟ قال: هم بروضة الثمد وسائر الناس بخفاف، وهو موضع. فقال بسطام: أتطيعونني يا بني بكر ؟ قالوا: نعم. قال: أرى لكم أن تغنموا هذا الحي المتفرد بني زبيد وتعودوا سالمين. قالوا: وما يغني بنو زبيد عنا ؟ قال: إن في السلامة إحدى الغنيمتين. قالوا: إن عتيبة بن الحارث قد مات. وقال مفروق: قد انتفخ سحرك يا أبا الصهباء! وقال هانئ: اخسأ ! فقال: إن أسيد بن جباة لا يفارق فرسه الشقراء ليلاً ونهاراً، فإذا أحس بكم ركبها حتى يشرف على مليحة فينادي: يا آل ثعلبة، فيلقاكم طعنٌ ينسيكم الغنيمة ولم يبصر أحد منكم مصرع صاحبه، وقد عصيتموني وأنا تابعكم وستعلمون. فأغاروا على بني زبيد وأقبلوا نحو بني عتيبة وبني عبيد، فأحست الشقراء فرس أسيد بوقع الحوافر فنخست بحافرها، فركبها أسيد وتوجه نحو بني يربوع بمليحة ونادى: يا سوء صباحاه! يا آل ثعلبة بن يربوع ! فما ارتفع الضحى حتى تلاحقوا فاقتتلوا قتالاً شديداً، فانهزمت شيبان بعد أن قتلت من تميم جماعةً من فرسانهم، وقتل من شيبان أيضاً وأسر جماعة، منهم: هانئ بن قبيصة، ففدى نفسه ونجا، فقال متمم بن نويرة في هذا اليوم: لعمري لنعم الحيّ أسمع غدوةً ... أسيدٌ وقد جدّ الصراخ المصدّق وأسمع فتياناً كجّنة عبقر ... لهم ريّقٌ عند الطّعان ومصدق أخذن بهم جنبي أفاقٍ وبطنها ... فما رجعوا حتّى أرقّوا وأعتقوا وقال العوام في هذا اليوم: قبح الإله عصابةً من وائلٍ ... يوم الأفاقة أسلموا بسطاما ورأى أبو الصهباء دون سوامهم ... طعناً يسلّي نفسه وزحاما كنتم أسوداً في الوغى فوجدتم ... يوم الأفاقة في الغبيط نعاما وأكثر العوام الشعر في هذا اليوم. فلما ألح فيه أخذ بسطام إبله، فقالت أمه: أرى كلّ ذي شعرٍ أصاب بشعره ... خلا أنّ عوّاماً بما قال عيّلا فلا ينطقن شعراً يكون جوازه ... كما شعر عوّام أعام وأرجلا
از کتاب: کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش. مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی islamwebpedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|