Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 23

----

21/05/1446

----

3 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

 پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند: " لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق" (روايت أحمد)، يعنى: "اطاعت هيچ مخلوقى در معصيت خداوند قابل قبول نيست".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>ایام عرب>ایام عرب > یوم غبیط

شماره مقاله : 10375              تعداد مشاهده : 309             تاریخ افزودن مقاله : 3/5/1390

روز غبيط
اين روزى است كه طى آن جنگى ميان بنى شيبان و تميم در گرفت و بسطام بن قيس شيبانى اسير گرديد.
سبب اين پيشامد آن بود كه بسطام بن قيس و حوفزان بن شريك و مفروق بن عمرو با گروهى از بنى شيبان رهسپار سرزمين تميم شدند و بر ثعلبة بن يربوع و ثعلبة بن سعد بن ضبه، و ثعلبة بن عدى بن فزاره و ثعلبة بن سعد بن ذبيان، كه نزديك صحراى فلج بودند، حمله‏ور شدند و با هم به زد و خورد پرداختند.
در اين پيكار، ثعالبه و يارانشان شكست خوردند و گريختند و بسيارى از ايشان كشته شدند و بنى شيبان اموالشان را به غنيمت برد.
مردان شيبان، پس از اين پيروزى، به قبيله بنى مالك بن حنظله كه از تميم بودند، گذشتند. آنها ميان بيابان فلج و غبيط- المدره به سر مى‏بردند.
شيبانى‏ها شتران بنى مالك را ربودند.
مردان بنى مالك سوار شدند و در پى آنان تاختند. عتيبة بن حارث بن شهاب يربوعى و سواران بنى يربوع نيز پيشاپيش آنان بودند. از رؤساى تميم، احيمر بن عبد الله و اسيد بن جباة و حر بن سعد و مالك بن نويره نيز عتيبه را همراهى مى‏كردند.
اين گروه شتابان تاختند تا به بنى شيبان رسيدند و با آنان به پيكار پرداختند.
تا مدتى هر دو طرف در جنگ پايدارى كردند ولى بعد شيبان شكست خورد و تميم آنچه را كه ربوده شده بود، باز پس گرفت.
مردم شيبان در اين نبرد، ابو مرحب ربيعة بن حصيه را كشتند.
ولى عتيبة بن حارث چندان بسطام بن قيس را دنبال كرد تا سرانجام بر او دست يافت و بدو گفت:
«اى ابو صهباء، به من تسليم شو، چون اگر در بند اسارت من باشى بهتر است از اين كه در اين بيابان با تشنگى به سر برى.» بسطام بن قيس نيز ناچار تسليم شد.
فرزندان ثعلبه، به عتيبه، كه بسطام را اسير كرده بود، گفتند:
«ابو مرحب تازه كشته شده و تو هم بسطام را اسير كرده‏اى كه قاتل بجير و مليل، دو پسر ابو مليل است. از اين گذشته، مالك بن حطان و ديگران را هم كشته، بنا بر اين او را بكش!» جواب داد:
«من مردى عيالبار هستم و شير دوست دارم،» (يعنى: مى‏خواهم سربها يا خونبهاى گزافى بگيرم و او را آزاد كنم.) بدو گفتند:
«اگر در برابر خونبها آزادش كنى، دوباره با كسان خود به ما مى‏تازد و آنچه داريم مى‏برد.» ولى عتيبه از كشتن بسطام خود دارى كرد و او را به نزد بنى- عامر بن صعصعه برد تا كسى او را نگيرد و نكشد.
علت اين كه آن جا را براى نگهدارى وى برگزيد اين بود كه عمه وى، خوله دختر شهاب، با مردى از آن خاندان زناشوئى كرده بود.
مالك بن نويره درين باره گفت:
  لله عتاب بن مية اذ رأى ... الى ثأرنا فى كفه يتلدد
  أ تحيى امرأ أردى بجيرا و مالكا ... و أتوى حريثا بعد ما كان يقصد
  و نحن ثأرنا قبل ذاك ابن امه ... غداة الكلابيين و الجمع يشهد
هنگامى كه عتيبه براى گرفتن سربهاى بسطام، با خانواده‏هاى بنى عامر تماس گرفت، بسطام فرياد زد:
«اى دريغ كه شيبانى‏ها امروز ديگر در اختيار من نيستند تا مرا برهانند!» ولى عامر بن طفيل كسى را به نزد وى فرستاد و پيام داد:
«اگر مى‏توانى خود را به منزل من برسانى، به من پناهنده شو تا تو را حفظ كنم. و اگر نمى‏توانى اين كار را بكنى، خود را در چاه خانه بينداز، و از راهى كه چاه‏ها به هم دارند بگريز.» يكى از پيروان عتيبه، او را از اين موضوع آگاه ساخت او هم دستور داد كه چاه خانه را ويران كنند.
آنگاه اسب خود را سوار شد و سلاح خود را بست و به مجلس بنى جعفر رفت كه عامر بن طفيل غنوى نيز در آن جا بود.
به حاضران درود گفت و سپس به عامر رو كرد و گفت:
«اى عامر، مرا از پيامى كه براى بسطام فرستاده‏اى آگاه كرده‏اند. اكنون به تو اختيار مى‏دهم كه از سه راه يكى را برگزينى.» عامر پرسيد:
«اين سه راه كدامند؟» جواب داد:
«اگر مى‏خواهى، خلعت خود و خلعت خانواده خويش را به من بده تا بسطام را آزاد كنم. زيرا خلعت تو و خانواده تو كم‏تر از خلعت او و خانواده او نيست.»
عامر گفت:
«اين كار انجام شدنى نيست.» 
عتيبه گفت:
«پاى خود را جاى پاى او بگذار- يعنى: جاى او را بگير- زيرا تو هم از او كم‏تر نيستى:» عامر گفت:
«اين كار را هم نمى‏كنم.» 
عتيبه گفت:
«پس دنبال من بيا تا از اين پشته بگذريم. آنگاه ميان تو و او قرعه مى‏كشم بر سر مرگ تو يا او.» عامر گفت:
«اين راه، از آن دو راه قبلى براى من به مراتب دشوارتر است.» عتيبه ديگر سخنى نگفت و از او جدا شد.
آنگاه اسير خود، بسطام، را به نزد بنى عبيد بن ثعلبه برد.
بسطام چشمش به شتر مادر عتيبه افتاد و ديد كجاوه آن بسيار فرسوده است. به عتيبه گفت:
«اى عتيبه، اين كجاوه مادر تست؟» جواب داد:
«آرى.» بسطام گفت:
«من كجاوه مادر هيچ رئيسى را بدين فرسودگى نديده بودم.» عتيبه گفت:
«به لات و عزى سوگند كه تا مادرت كجاوه خود را براى مادر من نياورد تو را رها نخواهم كرد.»
كجاوه مادر بسطام، بزرگ بود و بهاى گزافى داشت. به همين جهت بسطام موضوع كجاوه را عمدا پيش كشيد تا عتيبه بدان علاقمند شود و براى بدست آوردن آن از خون وى در گذرد.
بارى، بسطام كسى را در پى كجاوه فرستاد و آن را در اختيار عتيبه گذاشت.
از اين گذشته، چهار صد شتر، و به گفته‏اى: هزار شتر و سى اسب به عتيبه داد و آزادى خود را خريد.
همينكه از گرفتارى رهائى يافت، جاسوسان خود را به سر وقت عتيبه و شتران او فرستاد.
آنان رفتند و برگشتند و او را از جايگاه شتران آگاه ساختند.
او نيز بر آنان حمله كرد و تمام شتران را با هر چه بار و بنه داشتند به يغما برد.


*
متن عربی:

يوم الغبيط
وهو يوم كانت الحرب فيه بين بني شيبان وتميم، أسر فيه بسطام بن قيس الشيباني.
وسبب ذلك أن بسطام بن قيس والحوفزان بن شريك ومفروق بن عمرو ساروا فيجمع من بني شيبان إلى بلاد تميم فأغاروا على ثعلبة بن يربوع وثعلبة بن سعد بن ضبة وثعلبة بن عدي بن فزارة وثعلبة بن سعد بن ذبيان، وكانوا متجاورين بصحراء فلج، فاقتتلوا، فانهزمت الثعالبة، وقتل منهم مقتلة عظيمة، وغنم بنو شيبان أموالهم، ومروا على بني مالك بن حنظلة من تميم، وهم بين صحراء فلج وغبيط المدرة فاستاقوا إبلهم. فركبت إليهم بنو مالك يقدمهم عتيبة بن الحارث بن شهاب اليربوعي وفرسان بني يربوع، وساروا في أثر بني شيبان ومعه من رؤساء تميم الأحيمر بن عبد الله وأسيد بن جباة وحر بن سعد ومالك بن نويرة فأدركوهم بغبيط المدرة فقاتلوهم. وصبر الفريقان، ثم انهزمت شيبان واستعادت تميم ما كانوا غنموه من أموالهم، وقتلت بنو شيبان أبا مرحب ربيعة بن حصية، وألح عتيبة بن الحارث على بسطام بن قيس فأدركه فقال له: استأسر أبا الصهباء فأنا خير لك من الفلاة والعطش. فاستأسر له بسطام بن قيس. فقال بنو ثعلبة لعتيبة: إن أبا مرحب قد قتل وقد أسرت بسطاماً وهو قاتل مليل وبجير ابني أبي مليل ومالك بن حطان وغيرهم فاقتله. قال: إني معيل وأنا أحب اللبن. قالوا: إنك تفاديه فيعود فيحربنا مالنا، فأبى عليهم وسار به إلى بني عامر بن صعصعة لئلا يؤخذ فيقتل، وإنما قصد عامراً لأن عمته خولة بنت شهاب كانت ناكحاً فيهم؛ فقال مالك بن نويرة في ذلك:
لله عتّاب بن ميّة إذا رأى ... إلى ثأرنا في كفّه يتلدّد
أتحيي امرأً أردى بجيراً ومالكاً ... وأتوى حريثاً بعدما كان يقصد
ونحن ثأرنا قبل ذاك ابن أمّه ... غداة الكلابيّين والجمع يشهد
ونحن توسط عتيبة بيوت بني عامر صاح بسطام: واشيباناه ! ولا شيبان لي اليوم ! فبعث إليه عامر بن الطفيل: إن استطعت أن تلجأ إلى قبتي فافعل فإني سأمنعك، وإن لم تستطع فاقذف نفسك في الركي. فأتى عتيبة تابعه من الجن فأخبره بذلك، فأمر ببيته فقوض. فركب فرسه وأخذ سلاحه ثم أتى ملجس بني جعفر، وفيه عامر بن الطفيل الغنوي، فحياهم وقال: يا عامر قد بلغني الذي أسلت به إلى بسطام فأنا مخيرك فيه خصالاً ثلاثاً. فقال عامر: وما هي ؟ قال: إن شئت فأعطني خلعتك وخلعة أهل بيتك حتى أطلقه لك، فليست خلعتك وخلعة أهل بيتك بشر من خلعته وخلعة أهل بيته. فقال عامر: هذا لا سبيل إليه. قال عتيبة: ضع رجلك مكان رجله فلست عندي بشر منه. فقال: ما كنت لأفعل قال عتيبة: تتبعني إذا جاوزت هذه الرابية فتقارعني عنه على الموت. فقال عامر: هذه أبغضهن إلي. فانصرف به عتيبة إلى بني عبيد بن ثعلبة فرأى بسطام مركب أم عتيبة رثاً فقال: يا عتيبة هذا رحل أمك ؟ قال: نعم. قال: ما رأيت رحل أم سيدٍ قط مثل هذا. فقال عتيبة: واللات والعزى لا أطلقك حتى تأتيني أمك بحدجها، وكان كبيراً ذا ثمن كثيرٍ، وهذا الذي أراد بسطام ليرغب فيه فلا يقتله. فأرسل بسطام فأحضر حدج أمه وفادى نفسه بأربعمائة بعير، وقيل: بألف بعير، وثلاثين فرساً وهودج أمه وحدجها وخلص من الأسر. فلما خلص من الأسر أذكى العيون على عتيبة وإبله، فعادت إليه عيونه فأخبروه أنها على أرباب، فأغار عليها وأخذ الإبل كلها وما لهم معها.
عتيبة بالتاء فوقها نقطتان، والياء تحتها نقطتان ساكنة، وفي آخرها باء موحدة.

از کتاب: کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.

مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
islamwebpedia.com





 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

قول شافعی: وقتی قرآن و سنّت وجود دارد، هر کسی آنها را بشنود عذری ندارد و باید از آن دو اطاعت نماید و در مواردی که قرآن و سنّت چیزی نگفته باشند، به گفته‌های اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و سلم یا به قول یکی از آنان مراجعه می‌کنیم. الامام شافعی 7/265

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 4267
دیروز : 5831
بازدید کل: 8837581

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010