Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند:
"كفى بالمرء اثما ان يُضّيِّع من يعول" (روايت ابوداوود : 1692)
"كافيست گناه كسى كه عيالش (زن و فرزندانش) را تباه كند".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>ایام عرب>ایام عرب > سخن درباره جنگ میان حارث الاعرج و بنی تغلب

شماره مقاله : 10359              تعداد مشاهده : 479             تاریخ افزودن مقاله : 11/4/1390

سخن درباره جنگ ميان حارث الاعرج و بنى تغلب‏
ابو عبيده گفته است:
بكر و تغلب، دو پسر وائل، پيرامون منذر بن ماء السماء گرد آمدند و اين اجتماع بعد از جنگى بود كه قبائل بكر و تغلب با هم كردند.
كسى كه اين دو قبيله را با يك ديگر آشتى داد شراحيل بن مرة بن همام بود.
بارى، منذر بن ماء السماء به يارى بكر و تغلب به جنگ با طايفه بنى آكل المرار پرداخت و پسر خود- عمرو بن هند- را به فرماندهى فرزندان بكر و تغلب گماشت و بدو گفت:
«برو با دائى‏هاى خود بجنگ!» او نيز به جنگ ايشان شتافت و پيكارى سخت كرد، چنان كه طايفه بنى آكل المرار شكست خوردند و به اسارت در آمدند.
عمرو بن هند ايشان را پيش منذر آورد و منذر نيز همه را كشت.
بعد قبيله تغلب از منذر گسست و به شام رفت و ما سبب اين جدائى را- به خواست خداوند- در ضمن شرح اخبار شيبان ذكر خواهيم كرد.
همينكه فرزندان تغلب به شام رفتند، زد و خوردشان با قبيله بكر از نو آغاز گرديد.
در اين گير و دار، پادشاه غسان، كه حارث بن ابى شمر غسانى بود، در شام خروج كرد و به گروه‏هائى از طائفه تغلب گذشت ولى فرزندان تغلب از او به گرمى استقبال نكردند و تنها عمرو بن كلثوم تغلبى پيش وى رفت.
پادشاه غسان از او پرسيد:
«چرا كسان تو به ديدار من نيامدند؟» پاسخ داد:
«براى اين كه از آمدن تو بدين جا آگاهى نداشتند.» حارث گفت:
«وقتى برگشتم، چنان جنگى با ايشان خواهم كرد كه پس از اين هميشه براى استقبال از من بيدار و آماده باشند.» عمرو گفت:
«هيچ قومى را چيزى جز بزرگى انديشه و عزت جماعتشان بيدار نمى‏كند. بنا بر اين كوشش مكن كه خفتگانشان را بيدار كنى!» حارث گفت:
«مثل اين كه مرا از ايشان مى‏ترسانى. اما به خدا سوگند، به زودى خواهى دانست كه وقتى بزرگان غسان به سرزمين شما تاختند، بيداران شما نيز در خوابى خواهند رفت كه ديگر رؤيائى در آن وجود نداشته باشد. ريشه ايشان را بر اندازند و شكت‏خوردگان گريزان را به سوى راه‏هاى ناهموار و چاه‏هاى بى‏آب برانند و نابود سازند.» پس از اين گفت و گو عمرو بن كلثوم از پيش حارث برگشت‏ و كسان خود را گرد آورد و گفت:
  الا فاعلم ابيت اللعن عنا ابيت اللعن نأبى ما تريد
  تعلم ان محملنا ثقيل و ان ذياد كبتنا شديد
  و انا ليس حى من معد يقاومنا اذا لبس الحديد
هنگامى كه حارث اعرج بازگشت، خود را آماده پيكار با بنى تغلب ساخت و سرانجام جنگ سختى در ميانشان در گرفت.
حارث و ساير فرزندان غسان شكست خوردند و برادر حارث و گروه بسيار ديگرى از ايشان كشته شدند.
عمرو بن كلثوم درين باره گفت:
  هلا عطفت على اخيك اذا دعا بالثكل ويل ابيك يا ابن ابى شمر
  فذق الذى جشمت نفسك و اعترف فيها اخاك و عامر بن ابى شمر

متن عربی:


ذكر الحرب بين الحارث والأعرج
و بني تغلب

قال أبو عبيدة: إن بكراً وتغلب ابني وائل اجتمعت للمنذر بن ماء السماء، وذلك بعد حربهم، وكان الذي أصلح بينهم قيس بن شراحيل ابن مرة بن همام، فغزا بهم المنذر بني آكل المرار، وجعل على بني بكر وتغلب ابنه عمرو بن هند، وقال: أغز أخوالك. فغزاهم، فاقتتلوا، فانهزم بنو آكل المرار وأسروا، وجاءوا بهم إلى المنذر فقتلهم.
ثم انتقضت تغلب على المنذر ولحقت بالشام، ونحن نذكر سبب ذلك في أخبار شيبان إن شاء الله، وعادت الحرب بينهم وبين بكر، فخرج ملك غسان بالشام، وهو الحارث بن أبي شمر الغساني، فمر بأفاريق من تغلب، فلم يستقبلوه. وركب عمرو بن كلثوم التغلبي فلقيه، فقال له: ما منع قومك أن يتلقوني ؟ فقال: لم يعلموا بمرورك، فقال: لئن رجعت لأغزونهم غزوة تتركهم ايقاظاً لقدومي، فقال عمرو: ما استيقظ قومٌ قط إلا نبل رأيهم وعزت جماعتهم، فلا توقظن نائمهم. فقال: كأنك تتوعدني بهم، أما والله لتعلمن إذا أجالت غطاريف غسان الخيل في دياركم أن أيقاظ قومك سينامون نومة لا حلم فيها، تجتث أصولهم وينفى فلهم إلى اليابس الجدد والنازح الثمد. ثم رجع عمرو بن كلثوم عنه وجمع قومه وقال:
ألا فاعلم أبيت اللعن أنّا ... أبيت اللعن نأبى ما تريد
تعلّم أن محملنا ثقيل ... وأنّ دبار كبّتنا شديد
وأنّا ليس حيٌّ من معدٍّ ... يقاومنا إذا لبس الحديد
فلما عاد الحارث الأعرج غزا بني تغلب، فاقتتلوا واشتد القتال بينهم، ثم انهزم الحارث وبنو غسان وقتل أخو الحارث في عدد كثير، فقال عمرو بن كلثوم:
هلاّ عطفت على أخيك إذا دعا ... بالثكل ويل أبيك يا ابن أبي شمر
فذق الذي جشّمت نفسك واعترف ... فيها أخاك وعامر بن أبي حجر

از کتاب: کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.

مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
islamwebpedia.com




 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

حسن بصري، جواني را ديد كه در حال بازي با سنگريزه‌ها، مي‌گفت: ‌«اللّهُمَ زَوِّجْني الْحُورَ الْعِين‌» (پرودگارا! به من حور عين عطا كن). گفت: ‌«بِئْسَ الْخاطِبُ أنت‌» (بد خواستگاري هستي!) از خدا، در حالي حور عين مي طلبي كه با سنگ ريزه ها بازي مي‌كني؟!

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 17933
دیروز : 5614
بازدید کل: 8808092

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010